دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
مجله ویستا


خود سینما که جذاب تر است


خود سینما که جذاب تر است
رفاقت منتقدان با فیلمسازان می تواند یک ارتباط دلپذیر و جذاب باشد و نمی توان از پیش درباره اش حکم قطعی صادر کرد. نمی شود گفت که چنین ارتباطی قطعاً باعث اختلال در کیفیت کار حرفه یی هر کدام می شود و عواقب نامطلوبی در پی دارد.
مساله این است که این دوستی می تواند به دلایل کاملاً متفاوتی شکل گرفته باشد. ممکن است منتقدی از کار یک فیلمساز خوشش بیاید یا اصلاً شیفته مجموعه آثار او باشد و بنابراین دلش بخواهد آن فیلمساز را از نزدیک ببیند تا درباره فیلم هایش با او گپ بزند و مثل فرانسوا تروفو گفت و گویی مفصل با او تدارک ببیند که هم خودش لذت ببرد و هم این لذت را نصیب ما بکند که هر چند وقت یک بار کتاب درخشان گفت و گوی او با هیچکاک را باز کنیم و سر کلاس استاد حاضر شویم. ممکن است این ارتباط برعکس شود و یک فیلمساز جوان، وقتی نقد یک منتقد کهنه کار را درباره فیلمش می خواند، دلش بخواهد با آن منتقد از نزدیک آشنا شود و دیدگاه های او را بشناسد و از دانش سینمایی او استفاده کند.
رفاقت هایی از این دست در سینمای جهان سابقه دارد و معمولاً خیرش علاوه بر دو طرف اصلی ماجرا، نصیب دیگر سینمادوستان جهان هم شده است. اما نکته اصلی که به بحث ما مربوط می شود این است که محور همه این نوع رفاقت ها «سینما» است و نه چیز دیگر. یعنی به هر حال دو آدم که در دو حوزه متفاوت سینما مشغول به کار بوده اند، به دلیل تشابه علاقه ها و دلبستگی هایشان به «سینما» به هم نزدیک شده اند و به مراوده پرداخته اند.اما آنچه در کشور ما و مشخصاً در سالیان اخیر رخ داده است، شباهت چندانی به این نوع دوستی ها ندارد. اینجا رفاقت ها به دلایل دیگری شکل می گیرند و با نوعی اصرار و تعصب تداوم می یابند.
نمی خواهم مدعی شوم که دلایل نزدیک شدن منتقدان و فیلمسازان ما هیچ وقت سینمایی نیست؛ ممکن است برخی دوستی ها از همین ابراز علاقه های مرسوم و دلبستگی های مشترک آغاز شود، ولی از آن به بعد نوعی سرسپردگی پیش می آید که قطعاً مختل کننده کیفیت کار هر دو سوی این رفاقت است. از یک طرف، منتقد وظیفه خودش می پندارد که نقص های اثر جدید فیلمساز مورد علاقه اش را رفع و رجوع کند و در مقابل مخالفان فیلم سینه سپر کند و از سوی دیگر فیلمساز تصور می کند تمجیدهای آن منتقد رفیق، اصالت دارد و قابل اتکاست و حتی در مواردی به تکرار مایه های تحسین شده توسط آن منتقد می پردازد تا بلکه رضایت و همراهی بیشتر او و چند نفر شبیه به او را جلب کند.
از آنجا که سینمای ایران بی ثبات و متزلزل است، دل بستن به یک کارگردان مشخص و توقع تطبیق شیوه فیلمسازی او با تئوری مولف، معمولاً یا به سرخوردگی منجر می شود یا به از دست دادن آبرو و اعتبار خویش برای دفاع از کارنامه او. اینجا هالیوود نیست که انتظار داشته باشیم اگر یکی مثل هیچکاک و فورد و هاکس و مینه لی توانست با تهیه کننده کنار بیاید، دیگر مشکلی وجود ندارد و می توان کارنامه یک عمر فیلمسازی اش را با اتکا به تئوری مولف تحلیل کرد. در اینجا هر فیلم جدیدی که ساخته می شود یک حادثه است و هیچ فیلمسازی نمی تواند مطمئن باشد کدام تم و کدام دغدغه را در فیلم بعدی اش تعقیب خواهد کرد. فیلمسازان باسابقه و موسفید کرده که هیچ، همین فیلمسازان نسل امروز را نگاه کنید که فاصله فیلم اول و چهارم شان چقدر است و از کجا به کجا می رسند. در چنین سینمایی اگر به یک فیلم دل بستید، فقط می توانید به سازنده اش در همان لحظه ابراز ارادت کنید و تضمینی وجود ندارد که چند هفته بعد با همان آدم قبلی طرف باشید.
بنابراین اگر بخواهید پای رفاقت تان بایستید، رفاقت با سینما را از دست می دهید و کم کم خو می کنید به تعریفی که آن فیلمساز از سینما ارائه می دهد که خود آن تعریف هم بستگی دارد به حال و روز شخصی اش و اوضاع و احوال عمومی مملکت و شرایط سیاسی اجتماعی هر دوره و سلیقه هر مدیر سینمایی جدید و شروط متغیر تهیه کننده ها و خیلی از عوامل دیگر که نمی شود همه را فهرست کرد.راستش گمان می کنم دلیل تلاش های منتقدانی که ممکن است حتی برای سلام و علیک داشتن با یک فیلمساز متوسط خودشان را به آب و آتش بزنند، کم قدر بودن حرفه نقد فیلم در کشور ما است. شما در ممالک دیگر می بینید که این اشتیاق در خیلی از موارد معکوس است؛ یعنی یک فیلمساز بدش نمی آید حمایت یک منتقد معتبر را جلب کند، چرا که نظر تاییدآمیز او می تواند بر تماشاگران تاثیر خوبی بگذارد و نیز می تواند تهیه کننده ها را به ادامه همکاری با آن فیلمساز ترغیب کند. از آنجا که منتقد فیلم بودن در سینمای جهان، یک شغل مشخص و معتبر است، یک فیلمساز از موضع برابر با یک منتقد مواجه می شود و یک تهیه کننده هم به درج نظر یک منتقد در تبلیغات فیلمش علاقه نشان می دهد.
اما در کشور ما هیچ کس نمی تواند ادعا کند که از طریق نوشتن نقد فیلم، حتی یک سوم درآمدهای ماهانه اش تامین می شود. ما اساساً حرفه یی تحت عنوان نقد فیلم نداریم. دستگاه های رسمی کشور هم کوچک ترین حمایتی از منتقدان به عمل نمی آورند، چون اساساً به نقد زیبایی شناسانه علاقه ندارند؛ به کسانی نیاز دارند که مضامین مشخصی را در فیلم ها جست و جو کنند و در قالب تحلیل فیلم بیان کنند. ارزیابی زیبایی شناسانه فیلم ها از نظر بسیاری از مسوولان فرهنگی ما عملی لغو و بی حاصل است .
بنابراین چاره یی نمی ماند جز آنکه یک منتقد فیلم، اعتبار کسب نشده اش را با چسبیدن به نام یک فیلمساز مشهور به دست آورد. وقتی مسعود کیمیایی هر چه بسازد به هر حال مسعود کیمیایی است، آدم وسوسه می شود که خودش را به او نزدیک کند و بی خود و بی جهت به ستایش او بپردازد تا بلکه اعتباری به دست آورد، غافل از آنکه در هر شرایطی زیر سایه نام او و امثال او باقی خواهد ماند.گمان می کنم در کشوری که نوشتن یک نقد مثبت، آدم را بدهکار می کند و هر فیلمسازی که مورد ستایش قرار بگیرد، منتظر بقیه اش می ماند و به محض اینکه از یک سکانس از فیلم جدیدش خوشت نیاید، جواب سلامت را نمی دهد و می رود به دیگران می گوید این علیه من توطئه کرده، معقول تر آن است که منتقدان مان، رفاقت با سینما را با رفاقت با یک فیلمساز تعویض نکنند، چون معامله پرسودی به نظر نمی رسد. هر جوری حساب کنید، سینما خودش جذاب تر است.
حسین معززی نیا
منبع : روزنامه اعتماد