چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
پدر فلسفه جدید و مؤسس اخلاق علمی
دکارت را موسس و پدر فلسفه جدید دانستهاند. تصور عامیانه ما این است که صنعت و رشد صنعتی گل سرسبد تجدد است در حالیکه صنعت و تکنولوژی در واقع برگهای فرو ریخته درخت تجدد است. تجدد یا مدرنیته در درجه اول تحولی است روحی، ذهنی، معنوی و اخلاقی.
دگرگونی ارزشهای اخلاقی، مفاهیم اخلاقی و دیدگاههای اخلاقی پایه و اساس تجدد را تشکیل میدهد و رشد صنعتی فقط یکی از نتایج آن و اتفاقاص از نتایج دیررس آن است، روح مدرنیته به عنوان دگرگونی در نحوه رفتار و ارزشگذاری برای اشیا و پدیدهها، جنبشی است فکری و ذهنی و نفسانی و معنوی و در یک کلام تحول اخلاقی.
دکارت به این معنا موسس اخلاق جدید به عنوان پدر فلسفه جدید است. در اینکه صنعت و تکنولوژی جدید از توابع علم جدید است و علم جدید از بطن فلسفه دکارت برآمد بحثی نیست اما پیدایش صنایع جدید از فلسفه دکارت یک امر ثانوی و تبعی بود و این فیلسوف موسس در درجه اول دیدگاههای اخلاقی کهن را تغییرداد و زمینه را برای تاسیس اخلاق جدید فراهم کرد.وقتی اخلاق جدید شکل گرفت و براخلاق متعارف یا کهن غلبه کرد زمینه برای تحولات جدید در سایر بخشها فراهم شد.
محصولات و دستاوردهای بشری در صنعت و تجارت و کشاورزی و هنر و از این قبیل حاصل خلاقیتها و آفرینشهای ذهن انسان است و چگونگی این آفرینشها بسته به این است که انسان دیدگاهها و ارزشهای اخلاقی خود را چگونه تلقی کند.
چنانکه مثلاً افکار و عقاید صوفیانه و ترک دنیا هیچ وقت موجب اختراعات و اکتشافات صنعتی و هنری نشده است. یعنی اینکه هردیدگاه اخلاقی متناسب با مقتضیات خود در زندگی انسان، در اعمال و اقدامات او منعکس میشود و خط مشی زندگی او را عملاً تعیین میکند، لذا نمیتوان چنان که مارکس و اتباع او گفتهاند اخلاق را از عناصر روبنایی به حساب آورد بلکه اخلاق بنیاد همه تحولات فرهنگی را فراهم میکند، هر اصلاحی با اصلاح اخلاق، هر فسادی با فساد اخلاق و هر تحولی در زندگی انسان با تحول اخلاق آغاز میشود و اخلاق در تمام شوون زندگی پایه و اساس و تعیین کننده است.
در تعریف اخلاق لازم است به دو تعریف که مدنظر دکارت بوده است اشاره کنیم. علم اخلاق به معنای دقیق لفظ علم که عبارت است از مجموعه مطالعات تجربی در مورد چگونگی بروز عواطف اخلاقی در روحیه و رفتار انسان. مثلاً تحقیق در اینکه عاطفه خشم یا محبت چگونه در انسان بروز میکند، چگونه میتوان آن را تضعیف یا تقویت کرد و پیامدهای اجتماعی آن در زندگی انسان چیست.
در اینجا اخلاق بین علوم مختلف انسانی از قبیل جامعهشناسی، روانشناسی، وظایف الاعضا و روانکاوی و بعضی شاخههای پزشکی توزیع شده است و این گروهها سخنان حکیمانهتری در این موارد برای گفتن دارند تا حکمای اخلاقی.
تعریف دوم، تعریف فلسفه اخلاق است که به معنی تحقیق در اصول و مبادی اخلاق است. تحقیق در معنای سعادت و شقاوت، خیر و شر، فضیلت و رذیلت، اصول حاکم برآنها، کاربرد مطلق و نسبی آنها و چگونگی دخالت این عوامل در زندگی انسان. هنگامی که گفته میشود دکارت موسس اخلاق جدید است در اینجا اخلاقی به همین معنای به کار میرود.
● اخلاق علمی
امروزه تصور ما از علم همان تصور دکارتی این لفظ است و آن عبارت است از فن اندازهگیری. دکارت با اقتباس صراحت و تمایز از ریاضیات متوجه شد که یقین علمی حاصل نمیشود مگر اینکه مفاهیم و تصوراتی که موضوع و محمول قضایا را تشکیل میدهند قابل اندازهگیری یا به تعبیر خود او قابل بزرگی و کوچکی باشند. وی همه زمینهها را برای تثبیت علم به معنای امروزی آن فراهم کرد.
از نظر دکارت علم فقط از یکی از دو طریق شهود و قیاس به دست میآید. هر مفهومی غیرشهودی و غیرقیاسی فاقد شان معرفت علمی است. دکارت به این طریق راه را بر حجیت یا مرجعیت بست و اصل تحقیق را به جای تقلید نشاند. کاری که متکلمان و اصحاب کلیسا تحت عنوان اریستو تالیانیزم، بنابر مقتضیات ماهیت تقلیدی فرهنگ کلیسایی برفلسفه ارسطو تحمیل کرده بودند چیزی که هرگز با تعالیم معلم اول سازگار نبود موجب شد که روح تحقیق و اظهار رای مستقل منسوخ شود، اما دکارت به عنوان پیشگام آنچه را که بعدها در اوایل قرن بیستم دیلتای به نام «فهم» مطرح کرد به جای تقلید نشاند و اعلام کرد صحت هر امر علمی باید به شهود یا قیاس در حوزه فهم درآید وآنچه فهمیده نشود علم نیست حتی اگر مورد تایید ارسطو یا حجتهای دیگر باشد.
به این ترتیب زمینه فراهم شد تا امر اخلاقی به عنوان مجموعه پند و اندرزها که موافق معیار کلیسا بود، از این حالت خارج شده و به عنوان موضوع پژوهش علمی مورد مطالعه دقیق قرار گیرد. از این پس منحرفان و آلودگان به رذایل اخلاق را نه براساس معیارهای کلیسایی، بلکه براساس شناخت علمی، بیمارانی تلقی میکردند که به جای نکوهش و سرزنش آنها، باید برای معالجه بیماری آنها اقدام میشد. رذایل اخلاقی در پرتو نگرش علمی برآمده از فلسفه دکارت به عنوان بیماریهای روانی تلقی میشد و میبایستی به جای توسل به موعظه و اندرز به شناخت علمی بیماری آنها اقدام شود.
بنا بر تصوری که دکارت از معنا و ماهیت علم در عصر جدید در اذهان محققان آورد برای رفع انحرافهای اخلاقی به جای سرزنش و تنبیه منحرفان، رفتار آنها را مورد مطالعه قرار میدهند و در سیستم عصبی، نحوه تغذیه، کارکرد غدد داخلی و انگیزهها و محرکات طبیعی و اجتماعی آنها تحقیق میکنند.
آن تصور افلاطونی که رفتارها را صرفا به نفس نسبت میداد و برای بدن شان و مدخلیتی در امور اخلاق قایل نبود، به همت دکارت منسوخ شد و علم اخلاق به نوعی رفتارشناسی تبدیل شد تا از این طریق بتوان علل ناهنجاریهای رفتار را در عوامل و انگیزههای اجتماعی و روانی ملموس و محسوس قابل مطالعه، مورد تحقیق قرار داد.
عوامل چهارگانهیی در فلسفه دکارت وجود دارد که زمینه پیدایش اخلاق جدید را فراهم کرده است. این عوامل عبارتند از اصالت اراده، تمثیل حکمت به درخت دکارت کل حکمت را به درختی تشبیه کرده است که ریشه آن مابعدالطبیعه، تنه آن طبیعیات یا فلسفه طبیعی و میوههای سهگانه آن سه علم مکانیک، طب و اخلاق است، انفصال نفس از حیات و ناتورالیسم اخلاقی.
البته ناگفته نماند که دکارت در بعضی مسائل اخلاقی همچنان زیر سلطه افلاطون است مثلا در بررسی مراتب فضایل. او مانند افلاطون فضیلت حکمت را که اتفاقا به نظر او کار نفس است نه بدن، برترین فضایل میداند و با یک تفسیر سقراطی از فضیلت حکمت، جنس تمام فضایل را دانایی و فرزانگی اعلام میکند. دکارت با اعتقاد به حاکمیت نفس بر بدن، که چندان با اصول تفکر او در مورد نفس سازگار نیست سایر فضایل را تحت سلطه حکمت قرار میدهد.
این بخش از آرای او یادگار فلسفه افلاطونی است و با نوآوریهای او در اخلاق سازگار نیست. آنچه با روح تفکر دکارت سازگار است و خود در مواردی صریحا بدان اشاره میکند این است که بسیاری از عواطف نفسانی که در سنت افلاطونی رذیلت محسوب میشود در نظر دکارت شان کارکردی و عملی پیدا میکند و دکارت تصریح میکند که هیچ یک از عواطف فینفسه و مطلقا رذیلت نیست بلکه باید هر یک از آنها را درست استعمال کرد.
یعنی این چگونگی کارکرد عواطف است که میتوان آن را رذیلت یا فضیلت به حساب آورد. مثلا ترس یا جبن که در سنت افلاطونی ارسطویی مطلقا رذیلت محسوب میشود در نظر دکارت باید به چگونگی کارکرد آن توجه داشت و جواز یا عدم جواز اخلاقی آن را از این طریق تعیین کرد. به این ترتیب در نظر دکارت تقسیم مطلق عواطف به دو بخش فضیلت و رذیلت مخدوش و بیاعتبار است.
دیدگاهی که مشترک بین ارسطو و رواقیان و دکارت و اسپینوزا و هابز و کلا ماتریالیستهای جدید است، این است که نظام اخلاقی باید بر مبنای عملکرد طبیعی بدن انسان تنظیم شود. فضیلت اخلاقی حالت یا صفتی است که از طبیعت انسان برخاسته باشد زیرا که وقوع طبیعی هر حالتی عینی حقیقت است و جز خود طبیعت ملاک دیگری برای ارزیابی افعال انسان وجود ندارد و طبیعی بودن افعال تنها ملاک درستی آنها است. کمال این نظریه را در دستگاه فلسفی اسپینوزا میتوان یافت و به قول لایبنیتس فلسفه اسپینوزا گسترش منطقی فلسفه دکارت است.
اگر چنان که دکارت میگفت، مبدا فضایلی اخلاقی عواطف و انفعالات است و اینها خود برآمده از چگونگی عملکرد وظایفالاعضایی بدنند، پس آنچه از طبیعت بدن یعنی ترکیب عنصری و قوانین مکانیکی آن برخاسته باشد فضیلت است و رذیلت چیزی جز انحراف از طبیعت نیست. این فرضیه برخاسته از تعالیم دکارت روح اخلاق جدید را تشکیل میدهد. همین دیدگاه ناتورالیستی در سنت دکارت است که در سایر حوزههای علوم انسانی جدید، از جمله در مبانی حقوقی، اقتصادی و سیاسی جدید رسوخ کرده و مبنای فردگرایی یا اصالت فرد در فلسفه جدید است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست