یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا
نگاهی به کتاب علم و نابخردی
یاوه پیچ و خم های شگفت آوری دارد. اگر بدانید كه با توجه به آن، چه مطالبی می توانید بیاموزید حیرت می كنید. تنها كافی است بهانه اش پیدا شود كه خبرهای چند روز اخیر آن را فراهم كرده اند. جوان خلاق ایرانی موفق به حل معمای مدال های اتمی اینشتین شد. معمایی كه از انجمن شیمی آمریكا گرفته بود و بعد كسی كه دو بار در عمرش اینشتین را دیده راه حل او را تایید كرده است. این جوان نخبه قبلاً مقاله و پژوهش علمی نداشته و شیمی نه رشته تحصیلی اش، بلكه یكی از علاقه هایش است. روزنامه دیلی نیوز نوشته كار او انقلاب علمی قرن بیست و یكم است. تمامی این مشخصات آشناست. لازم نیست در علم صاحب نظر باشید تا تشخیص دهید كه چه مطلبی شبه علم است. تنها كافی است از آنچه علم است و مهمتر، از آنچه علم نیست یك تصور كلی داشته باشید. اینها ویژگی های مشترك تمام حاشیه نشینان علم است. منظور از حاشیه علم داستان های علمی تخیلی نیست، مرزهای دانش و پیشرفت های نوین در رشته هایی مثل زیست شناسی مولكولی یا فیزیك انرژی های بالا هم مورد نظر نیست. «منظور ناحیه سایه روشنی است كه در آن حرمت علم مشكوك است. حاشیه نشینان علم مدعی اند كه یك مطلب باارزش علمی را ارائه می كنند. بعضی از آنها علناً نظریه های علمی پذیرفته شده را رد می كنند. سایرین تنها ادعای ارائه حقایقی را دارند كه دانشمندان باید آنها را توضیح دهند، ولی به دلایلی آنها را نادیده می گیرند.همه خود را انقلابی هایی می پندارند كه دلیرانه با جزمیات علم معاصر به نبرد برخاسته اند. دیگران ممكن است به آنها برچسب سودازدگی بزنند.» وقتی كسی را سودازده می نامیم تنها تا جایی كه مرتكب استدلال علمی ناقص و نادرست شود به او چنین لقبی می دهیم. این امر به هیچ وجه حاكی از داوری درباره شخصیت یا مقاصد او نیست. به منظور ارزیابی ادعاهای شبه علمی كه در اینجا مورد نظر ماست، نیازی به تعلیمات وسیع علمی نیست. تنها چیزی كه لازم است، داشتن یك تصور كلی از معنای علم است. كسانی كه ما سودازده می خوانیم حتی حداقل استاندارد استدلال علمی را در كارهایی كه نقد می كنیم، رعایت نمی كنند.
• گالیله های دوران
یكی از مهمترین دستاویزهای شبه دانشمندان توسل به ماجراهای تاریخ علم است. آنها گالیله و كوپرنیك و پاستور را مثال می زنند كه مورد قبول دانشمندان زمان خود واقع نشدند. اما از تجربه كسانی چون گالیله و پاستور چه درسی می توان گرفت؟ به نظر انقلابی های ادعایی ما، آن درس این است كه سودازده های امروز ممكن است گالیله ها و پاستورهای فردا باشند. انقلابی های ادعایی ما در توسل خود به تاریخ دو فرض را در نظر می گیرند. یكی اینكه رفتار جامعه علمی با گالیله و پاستور غیرمنصفانه بوده است، دیگر اینكه كسانی چون گالیله و پاستور در روزگار خود سودازده به شمار می آمدند. هر دو فرض را می توان نقد كرد. اتهام به دانشمندان زمان گالیله در اینكه تسلیم نشدند اصلاً اتهام بجایی نیست. اتفاقاً آنها وظیفه شان را انجام دادند. آنها باید نظریات گالیله و پاستور را زیر سئوال می بردند و نقد می كردند. آن كه كار علمی می كند حتماً تحمل نقد را دارد، آن هم نه تنها نقد از سوی دیگر دانشمندان بلكه نقد از سوی طبیعت. اصلاً همین كه دانشمندی برای آزمون نظریه خود آزمایشی طراحی می كند یعنی خود را در معرض نقد طبیعت قرار می دهد. دادگاهی جدی كه با كسی شوخی ندارد و هیچ كس هم نمی تواند آن را نادیده بگیرد. سنت و روش علمی به خاطر چنین نقدهایی از سوی طبیعت و دیگر دانشمندان بقا یافته و پیشرفت كرده است. ظاهراً اتهام آنها آن بود كه به محض اینكه باید تسلیم می شدند، نشدند. با نگاه دقیقی به تاریخ علم می بینیم مخالفت دانشمندان وقت با گالیله و پاستور آنقدر كه بعضی ها می خواهند باور كنیم احمقانه و غیرمنطقی نبوده است. اگر نظریات و روش های قدیمی ریشه دواندند به دلیل یكدندگی یا تنبلی جامعه علمی نبود، بلكه به این خاطر بود كه توانسته بودند سالیان دراز از آنها استفاده كنند. در واقع اگر جامعه علمی عقاید گالیله و پاستور را بدون جدل می پذیرفت غیرمنطقی بود. فرض دوم هم قابل اتكا نیست، منظور ادعایی است كه گالیله و پاستور در زمان خود سودازده به حساب می آمدند و مورد تایید دانشمندان زمان خود نبودند. اتفاقاً این دو دانشمند آنقدر شناخته شده بودند و قبل از آن كارهای دیگری انجام داده بودند كه جامعه علمی آنها را می شناخت، و به نظریاتشان توجه می كرد.
• ویژگی های سودازدگان
ویژگی هایی هستند كه در سودازده ها دیده می شود، اما به خودی خود برای آنكه كسی را به اسم سودازده كنار بگذاریم، كافی نیستند. یكی از این ویژگی ها نداشتن مدارك علمی و تحصیلی است.سودازده ها اغلب خودآموخته هستند یا در بهترین حالت در رشته نامربوطی تحصیل كرده اند. با این حال فقدان مدرك به تنهایی تضمین نمی كند كه شخصی سودازده باشد، درست همان طور كه وجود مدرك سودازده نبودن شخص را تضمین نمی كند. بعضی از دانشمندان بزرگ فاقد تحصیلات رسمی در رشته خود بودند. چارلز داروین و مایكل فارادی بهترین مثال ها هستند. مدرك معمولاً گواهی می كند كه شخص كار علمی قابل قبولی انجام داده است، ولی تضمین نمی كند كه تمام كارهای او درست باشد. یكی دیگر از وجوه سودازده ها دوری آنها از جامعه علمی است. آنها نه تنها مدرك ندارند بلكه هیچ تماس مستقیمی هم با جامعه علمی ندارند و اغلب گله دارند كه دانشمندان به آنها گوش نمی دهند. البته باز هم باید تاكید كرد هر كس كه تنها كار می كند سودازده نیست، درست همان طور كه همه سودازده ها تنها كار نمی كنند. آنچه در تعیین سودازده بودن یك شخص اهمیت دارد این نیست كه آیا دانشمندان به او گوش می دهند، بلكه این است كه آیا او به دانشمندان گوش می دهد. معمولاً گفته می شود دانشمند كسی است كه از روش علمی پیروی می كند. مفهوم مرسوم روش علمی این است كه شامل جمع آوری اطلاعات، تنظیم فرضیه ای برای توضیح آن اطلاعات و آزمودن فرضیه به كمك آزمایش باشد. اما این تعریف برای تمایز بین علم و شبه علم كافی نیست. روش علمی باید چیزی فراتر از این باشد و این یكی از موضوعات اساسی فلسفه علم است. در اینجا قرار نیست كه روش علمی را با همه پیچیدگی هایش مطرح كنیم، تنها نكته مهم این است كه شیوه هایی وجود دارد كه آنها را در علم پیدا نمی كنیم و تنها در شبه علم می یابیم. شیوه های مربوط به دلایل ارائه فرضیه جانشین، توضیح واقعیت های پذیرفته شده و این كه چه چیزی شاهد نظریه به حساب می آید و كدام شاهد را نباید پذیرفت. در اینجا به بعضی ویژگی های شبه علم اشاره می شود كه در علم وجود ندارد. وقتی نظریه ای رد شد دیگر دانشمندان به آن بازنمی گردند مگر اینكه دریابند چگونه می توان آن را در جایی كه قبلاً كار نمی كرد به كار انداخت. باید اتفاقی افتاده باشد تا نظریه كارآمد شده باشد. یعنی یا شواهد جدید پیدا شده باشد یا چارچوب علمی چنان تغییر كرده باشد كه اندیشه های قدیمی معنای جدید یافته باشند. معمولاً تصور می شود كه نظریه های شبه انقلابی تازه، بدیع و بی سابقه اند. ولی بسیاری از آنها در حقیقت بازگشت به یك شیوه قدیمی نگرش به جهانند. وقتی سودازده با پیچیدگی های علم امروز روبه رو می شود به دنبال توضیحاتی می گردد كه فهمشان ساده باشد و اغلب آنها را در میان چیزهایی می یابد كه علم قبلاً كنار گذاشته است. بهترین مثال زمین تخت است. وقتی دانشمندان پژوهش می كنند این كار را در یك چارچوب نظری پذیرفته شده انجام می دهند. چارچوب مسائل را طرح می كنند، روش شناسی حل آنها را مشخص می كنند و پیش بینی هایی از جواب ارائه می دهند. اما گاهی بی قاعدگی هایی برخلاف پیش بینی ها رخ می دهد. در این شرایط دانشمندان سعی می كنند این بی قاعدگی ها را در چارچوب نظری موجود توجیه كنند. تنها در صورت زیاد شدن بی قاعدگی ها است كه مجبور می شوند نظریه را به نفع نظریه ای جدید كنار بگذارند. برای آنكه نظریه ای مورد قبول دانشمندان واقع شود، نه تنها باید یك نابهنجاری را بهنجار كند، بلكه باید قدرت تبیین كنندگی بیشتری هم داشته باشد. یك نوع متداول شبه علم با معماها و اسرار سروكار دارد، مثل بشقاب های پرنده، مثلث برمودا، فعالیت روح مزاحم، باران ماهی و قورباغه و مثال های دیگر. سودازده برخلاف دانشمند به جست وجوی معماها می رود و وقتی آنها را می یابد به وجد می آید. ضمن اینكه رفتار سودازده در مورد نابهنجاری با رفتار دانشمند از این نظر متفاوت است كه سودازده مشتاقانه بعیدترین توجیه را می پذیرد. بدون اینكه نگران هزینه های این انتخاب باشد، مهم هم نیست كه معیار منطق فراموش شود و همه چیز آشفته و ناسازگار شود. یكی دیگر از ویژگی های سودازده ها توسل آنها به اسطوره است. برای مثال آفرینشگرایان هم از اسطوره های دوران باستان و هم از قرائن زمین شناسی و دیرین شناسی برای توجیه فرضیه خود استفاده می كنند. این الگوی استدلال هیچ گاه در عرصه علم پیدا نمی شود. ممكن است نوشته های قدیمی ایده یا سرنخی به دانشمندان بدهند، اما هیچ وقت شاهدی برای تایید فرضیه شان به حساب نمی آیند. شبه دانشمندان در برخورد با شواهد تنها به كمیت آنها توجه می كنند و از این طریق می كوشند نقایصی را كه در كیفیت تك تك آن شواهد وجود دارد جبران كنند.آنها هیچ علاقه ای به كنار گذاشتن شواهد خود ندارند، حتی وقتی معلوم شود كه یك مورد خاص مشكوك است باز هم دلشان نمی آید آن را از فهرست شواهد تاییدكننده نظریه كنار بگذارند. یكی از مهمترین ویژگی های شبه علم ابطال ناپذیر بودن آن است. ابطال ناپذیری اصطلاحی است كه كارل پوپر، فیلسوف علم، برای تمایز میان علم و شبه علم معرفی كرد. طبق آرای او معیار علمی بودن یك نظریه آن است كه راهی برای ابطال خود نشان دهد یا علی الاصول قابل ابطال باشد.اما شبه دانشمندان از فرضیات ابطال ناپذیر به وجد می آیند. دلیلش واضح است. اگر وضعیتی خلاف گفته آنها امكان پذیر نباشد، دیگر لازم نیست از آن بترسند كه زمانی مشخص شود آنها بر خطا هستند. اما این سودازدگان تضمین در مقابل اشتباه را به این بها می خرند كه هیچ چیزی درباره جهان نگویند. اگر نتوانیم راجع به چیزی اشتباه كنیم صحبت از صحت آن معنی ندارد. یكی از بهترین مثال های یك فرضیه ابطال ناپذیر آفرینش گرایی است. ادعای آنها این است كه جهان همراه با آثار یك تاریخ طولانی مثل فسیل ها، همین چند هزار سال پیش خلق شده است. خب حتی اگر آنها ادعا می كردند جهان با تمام خاطرات ما همین یك دقیقه پیش آفریده شده است، قضیه فرق چندانی نمی كرد. هر دو اینها به یك اندازه غیرقابل ابطال هستند. ابطال ناپذیری نظریه های شبه علمی باعث می شود كه آنها برای هر اشكالی جوابی داشته باشند كه در واقع صورت مسئله را پاك می كند. این روحیه تمایل به نظریه های غیرقابل ابطال جنبه دیگری هم دارد. شبه دانشمندان به خود می بالند كه هرگز كسی تا كنون غلط بودن كارشان را نشان نداده است. تصور آنها بر این است كه اگر نظریه های علمی هر چند وقت یك بار نیاز به تجدید نظر و تغییر دارند، نشان دهنده وضعیت اسفبار علم است. اما برعكس در تفكر دانشمندان راستین این موضوع یكی از توانایی های عظیم علم است، زیرا علم ذاتاً تلاشی است كه خود را تصحیح می كند. در علم مصونیت در برابر انتقاد به هیچ وجه معیار موفقیت نیست. اگر كسی می خواهد مطمئن باشد كه هرگز لازم نیست حرفش را پس بگیرد، یك راه خوب دارد و آن سخن بی معنی گفتن است. راه دیگر آن است كه اطمینان پیدا كند حرف هایش آنقدر گنگ است كه هیچ انتقادی نمی تواند آن را زیر سئوال ببرد. راه دیگر شبه دانشمندان این است كه اصلاً انتقاد را قبول نمی كنند. آنها همیشه به انتقاد ها پاسخ می دهند، اما هرگز بر اساس آنها در نظریه شان تجدید نظر نمی كنند. آنها مباحثه علمی را راهی برای پیشرفت علمی نمی دانند و بیشتر آن را یك مجادله لفظی می پندارند. تنها نگرانی آنها این است كه آیا برنده شده اند یا نه. هیچ گاه به خود نظریه و تاثیر انتقاد بر آن فكر نمی كنند.
• هر چیزی ممكن است
بعد از همه این حرف ها، هنوز سئوالی باقی است. چرا مردم فریفته شبه علم می شوند؟ دم دستی ترین جواب این است كه بشر به رازها و توجیهات ساده نیاز دارد و شبه علم هردو این كارها را انجام می دهد.برای درك اصول بنیادی شبه علم نیازی به نابغه بودن نیست. اما موضوع به این سادگی ها هم نیست. دفاعیه اصلی شبه علم یك جمله معروف از پل فایرآبند است: «هر چیزی ممكن است». استدلال آنها این است كه اگر هر چیزی ممكن باشد، پس وقایع عجیبی هم كه توصیف می كنند ممكن است واقعاً روی دهند. نظریاتی هم كه ارائه می كنند ممكن است واقعاً درست از آب درآیند. اما مشكل مغلطه در به كار بردن واژه امكان است، یعنی خلط بین دو نوع امكان. كه یكی امكان منطقی و دیگری امكان فیزیكی است. به خاطر خلط مبحث اصل هر چیزی ممكن است تكیه گاهی برای شبه علم شده باشد. «اما آیا اصل هر چیزی ممكن است، هیچ جایی در مجاهدت علمی نداشته باشد؟ آیا دانشمندان باید زندگی حرفه ای خود را مثل اسب ها با چشم بند طی كنند و هرگز نگذارند نگاهشان از جاده آشنا منحرف شود تا مبادا نگاهشان به چیزی افسانه ای و شگفت انگیز بیفتد كه هیچ شباهتی به آنچه در دانشگاه می آموزند نداشته باشد؟ شبه دانشمندان چنین تصویر پرملالی از علم ترسیم می كنند. به ویژه وقتی می شنوند كه دانشمند چگونه به آنها پاسخ می دهد.» اما واقعاً راز علم در چیست؟ «هیچ دانشمندی انكار نمی كند كه در زمین و آسمان بسا چیزها هست كه نظریات موجود به خواب هم ندیده اند. دانشمندان همه پاسخ ها را ندارند. آنها اولین كسانی هستند كه این موضوع را تصدیق می كنند. علم یك مجاهدت بی پایان و خودپیراینده است. نظریات پیشنهاد می شوند، برای آنها استدلال می آورند، آنها را می پذیرند، بسط می دهند، سرانجام رد می كنند، و نظریات دیگری جایگزین آنها می كنند. اما وقتی علم وارد قلمروهایی می شود سابقاً آنها را به خواب هم نمی دیده، از راه منطق وارد می شود و از ابزار ریاضی برای ترسیم راه خود استفاده می كند. عالم با این كوارك ها و سیاهچاله ها، واقعاً از آنچه تا حال تصور می شده عجیب تر است. اما نه آنقدر عجیب كه دلیل و مدرك، یعنی تكیه گاه های علم، نتوانند راهنماهای مطمئنی باشند.»
• علم و نابخردی
كتاب علم و نابخردی یكی از بهترین منابع در زمینه تمایز علم و شبه علم به زبان فارسی است. اهمیت كتاب در این است كه در كنار مباحث نظری مثال های واقعی از شبه علم و سودازدگان علم می آورد. ضمن توضیح و تحلیل این مثال هاست كه نظریات روش شناسی و فلسفه علم مانند نظریه ابطال پذیری پوپر و همینطور انقلاب های علمی تامس كوهن را بیان می كند. مثال های كتاب كه همراه با منبع ذكر شده اند به قدری جالب و خواندنی هستند كه خبر جوان نخبه ایرانی را هم می توان به لیست آن مثال ها افزود.مثل كسانی كه ادعا می كنند زمین تخت است، یا تمدن زمین یادگاری از فضانوردان باستانی است. «این كتاب مناسب حال كسانی است كه دست كم یك بار مجذوب سفسطه های گوناگونی شده باشند كه گاهی حاشیه علم نامیده می شوند. برای كسانی مناسب است كه از خود پرسیده باشند آیا ممكن نیست عاقبت حقیقتی در پدیده های فراروانشناسی، بشقاب های پرنده، فضانوردان باستان، زیست آهنگ و نظایر اینها نهفته باشد؟ به درد كسانی می خورد كه از نحوه برخورد دانشمندان به اصطلاح رسمی با فرضیات حاشیه ای به شگفت آمده باشند. چرا به این سرعت آنها را رد می كنند؟ پس كجاست آن آزاداندیشی و بی غرضی كه همه آموخته ایم از اهل علم انتظار داشته باشیم؟»
مریم جعفراقدمی
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست