پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
او دیگر بازی نمیکند
دیر نکنی برادر...! نه، توی راهم، میرسم... بازی چطور بود؟... خوب، اما کم بازی کردم، فکر نکنم دیگر بتوانم بازی کنم. نه، من دیگر بازی نمیکنم... سکوت. کسی دارد قرآن میخواند. گریه و سکوت! جاده، آیدین نیکخواه بهرامی را با سرعت با خود برد و روزگار با سرعت گذشت تا یکمین سالگرد فوت ملیپوش بسکتبال را روز هفتم دی به سوگ بنشینیم.
این حرفها را بارها شنیدهایم و خواندهایم. لحظات پایانی، صمد به آیدین زنگ میزند تا بفهمد چه وقتی به ویلا میرسند. آخرین مرتبه جواب میشنود که تنها ۵ دقیقه دیگر. آیدین با این که قول داده بود خودش پشت رل ننشیند، اما تمام جاده چالوس را خودش میراند بدون کوچکترین اشتباهی. به چالوس که میرسند، میزنند بغل، از سوپرمارکت بین راهی یک بطری آب معدنی میخرد و سر میکشد. دست و صورتش را میشوید تا کیلومترهای آخر را بدون مشکل رانندگی کند. صمد خیالش راحت میشود که آیدین با وجود مسابقه سنگین صبا با پردیس متحد قزوین در سالن بسکتبال آزادی و چند ساعت رانندگی اصلا اثری از خستگی ندارد. گوشی را قطع میکند و این آخرین صدا مثل آخرین دیدار در ذهن برادر نقش میبندد، نه جاودانه میشود.
نمیدانم آن روز در تحریریه روزنامه چه گذشت که این عنوان برای گفتگو با آیدین و صمد نیکخواه بهرامی به ذهنم رسیده بود. «من شاعرم، بسکتبال شعر من است.» آن روز آیدین از خودش میگفت و زندگیاش و مرا به عمق اندیشههایش برد تا برای اولین بار بدانم این جوان ۱۹ ساله به شعر عشق میورزد و زندگی شاعرانه دارد و مهربانی میکند. علاوه بر شعر، اهل موسیقی هم بود، تا ۱۵ سالگی پیانو مینواخت تا این که عشق به بسکتبال ۲ برادر را به آنجا کشاند که همه کودکی و نوجوانی را در کوچه جا بگذارند و تنها راه سالن ورزشی چمران و توپ بسکتبال را پیش بگیرند.
آیدین نیکخواه بهرامی یک سال است از پیش ما رفته. ملیپوش بسکتبال ایران افتخارات زیادی با تیمهای مختلف کسب کرده بود، اما قهرمانی با صباباتری و تیم ملی در آسیا مهمترین آنها بود. او آرزوی شرکت در المپیک را در سر میپروراند که اجل در حادثه ۷ دی مهلت نداد و آیدین برای همیشه رفت. این بازیکن در زمان حیاتش تاثیرگذار بود و با مرگش هم دل بسکتبال جهان را به درد آورد.
سایت فدراسیون جهانی در گزارشی به جزییات مرگ او در سانحه رانندگی پرداخت. مربیان سابق تیم ملی ازجمله بوسنیاک و اونیکا از فقدان بازیکن تیم ملی بسکتبال متاثر شدند و تیم صباباتری در ۲ جام شیخ راشد و باشگاههای آسیا با پیامهای تسلیت دیگر تیمها بابت ضایعه فقدان آیدین روبهرو بود. توپ یادگاری یازدهمین دوره رقابتهای بسکتبال قهرمانی باشگاههای غرب آسیا منقش به امضای بزرگان بسکتبال ایران و آسیا به خانواده نیکخواه بهرامی اهدا شد. این توپ در پایان دیدارهای یازدهمین دوره مسابقههای بسکتبال باشگاههای غرب آسیا و قبل از مراسم اختتامیه و اهدای جوایز تیمهای برتر و به منظور زنده نگاه داشتن یاد و خاطره مرحوم آیدین نیکخواه بهرامی به خانواده وی اهدا شد. صمد که برای حضور در مراسم اختتامیه این مسابقههای به ماهشهر سفر کرده بود این توپ را از دست رئیس کنفدراسیون بسکتبال آسیا (فیبا آسیا) دریافت کرد. شیح علی ابن سعود آل ثانی (رئیس فیبا آسیا)، هازم (رئیس وابا)، هاکوب خاجیریان (معاون فیبا آسیا)، محمود مشحون و نصرت جعفریان (رئیس و دبیر فدراسیون بسکتبال) ازجمله افرادی بودند که همراه با دیگر شرکتکنندگان در رقابتهای قهرمانی باشگاههای غرب آسیا امضای خود را بر این توپ به یادگار گذاشتند.
ملیپوش فقید بسکتبال در تیم ملی بیجانشین بود و در بازیهای المپیک واقعا کسی نتوانست جای این بازیکن را پر کند. در بازیهای تدارکاتی تیم ملی بسکتبال هم میزبانان از آیدین یاد کردند. مسوولان باشگاه یوتاجاز، میزبان تیم ملی بسکتبال ایران در اردوی آمریکا، پیراهن شماره ۸ این باشگاه را که مرحوم آیدین نیکخواه بهرامی در تیم ایران تن کرده بود به خانواده او اهدا کردند. باشگاه بسکتبال یوتا به پاس قدردانی از زحمات آیدین نیکخواه بهرامی، کاپ یادبود به همراه پیراهن شماره ۸ این باشگاه را به خانواده او هدیه کردند. مسوولان این باشگاه میان ۲ نیمه بازی تیمهای ملی بسکتبال ایران و یوتا علاوه بر قدردانی از خانواده وی، یاد آیدین را گرامی داشتند. صمد نیکخواه بهرامی که در این مسابقهها توانست کاپ اخلاق و فنیترین بازیکن را به خود اختصاص دهد، اعلام کرد این پیراهن را در اتاق آیدین نصب خواهد کرد.
ملیپوش فقید بسکتبال در تیم ملی بیجانشین بود و در بازیهای المپیک واقعا کسی نتوانست جای این بازیکن را پر کند آیدین نیکخواه بهرامی در بسکتبال ویژگیهای منحصر به فردی داشت. تا آخرین لحظه حریف را دعوت به رقابت میکرد. پشتکار داشت. یادم میآید دورههای اولی که در تیم ملی انتخاب نمیشد به جای آن که کسی را متهم کند یا بهانه بیاورد میگفت باید آنقدر قوی شود که هیچ کس نتواند او را از تیم ملی کنار بگذارد. بازیهای متعددی از آیدین دیده شده است. همان بازی معروف با قطر که او با انگیزه بالایی تواناییاش را نشان داد و خاطره فراموش نشدنی در تاریخ بسکتبال ایران رقم زد. حرکات آیدین رمز و رازی در روحیه و رفتارش به وجود آورده بود که تا نزدیکش نمیشدی و با او حرف نمیزدی، نمیتوانستی بشناسیاش. پیچیده نبود. خیلی ساده و همین روحیات ساده، او را از دیگران متمایز میکرد. رک و راست بود و برای کارهایش دلیل داشت و پشت کسی پنهان نبود، بلکه حرفش را بیواسطه میگفت و حتی در پاسخ به کسانی که او را به مصلحتاندیشی دعوت میکردند لبخند پرمعنا میزد و میگفت من میگویم اگر اشتباه است قانعم کنید.
من آیدین را آخرین بار روز دوشنبه دیدم. در بازیهای بین هفته پلیآف پارسال که صمد با مهرام در اصفهان بازی داشت و آیدین از من پرسید بازی در اصفهان نتیجهاش چه شد؟ آخرین حرف من هم با او راجع به پای آسیبدیدهاش بود و شنیدن این جمله که «فکر نکنم دیگر بتوانم بازی کنم»، اما مگر میشود آیدین بازی نکند؟ چند روز دیگر که پیش دکتر کیهانی برود این گفتهاش را فراموش میکند و دوباره بازمیگردد. هنوز المپیک که قسمتی از آرزوهای بسکتبالیست بزرگ ماست در راه است و آیدین که همه را به مبارزه دعوت میکند در مبارزه با پای مصدومش پیروز میشود. جمعه میرسد. آیدین در راه بیبازگشت. مرگ، حریف سرسختی است. روز تعطیل. فردا هم عید است، اما در روز سکوت رسانهها، به یکباره همه از مرگ جوان بسکتبال ایران مطلع میشوند. رادیو سکوت نمیکند. شبکههای تلویزیونی جای رسانههای نوشتاری را در آن روزها پر میکنند و بدین سان ایران در غم از دست دادن عزیزی در عرصه ورزش داغدار میشود.
دیر نکنی برادر...! نه، توی راهم، میرسم... بازی چطور بود؟... خوب، اما کم بازی کردم، فکر نکنم دیگر بتوانم بازی کنم. نه، من دیگر بازی نمیکنم... سکوت. کسی دارد قرآن میخواند.
آخرین تصویرها و یادها روی شانههای حامد حدادی نشسته است. جابر با لبخند به او مینگرد و آیدین نیکخواه بهرامی با حالت ویژه چهرهاش، چشمان نافذ، لبهای به هم فشرده و حسی کاملا مقتدرانه، تور بازیهای بسکتبال ملتهای آسیا را پس از قهرمانی تیم ملی از سبد جدا میکند... روی نیمکت نشسته است. از کارش راضی نیست. یک پایش را بغل کرده و از فرط ناراحتی زانویش را گاز گرفته است! هدبند مخصوص و سفیدش را انداخته تا موهایش روی چشمانش نیفتند. امتیاز میآورد و با دست محکم به سینه میکوبد تا آمادگی و به مبارزه طلبیدن حریف را با این کار نشان بدهد. جام قهرمانی را مشترک با برادرش در دست دارد و... .
آیدین نیکخواه بهرامی در صحنههای زیادی دیده شده است که همه آنها خاطرات خوب ماست. در کنار تمامی تصویرهایی که از او پس از مرگش به جا مانده است بعضی حرفها و یادها هم هست که در این روزها یادش را همچنان پابرجا نگه میدارد. مثل این حرف صمد: آیدین فقط دوست دارم باز هم بگویم که چقدر دوستت دارم. آیدین طلایی رفت. ققنوس در خاک. امان از سرو افتاده... و این قسمت شعر زندهیاد قیصر امینپور:
مثل همیشه آخر حرفم/ و حرف آخرم را/ با بغض میخورم.
محمد رضاپور
منبع : روزنامه جامجم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست