جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
پشت پردهٔ مه
فتاحی که معلم است و به ناشنوایان نیز آموزش میدهد، برای تدریس وارد یک روستا میشود. شاگردانش از همان ابتدا به خاطر سختگیریهای فتاحی نگاه خصمانهای به او دارند. در این میان مرتضی که ناشنواست و بینائیاش نیز ضعیف است، به خاطر بازیگوشی و سربههوا بودنش از روزل اول توجه فتاحی را جلب میکند. از طرفی مرتضی پدر ندارد و همراه با مادرش زندگی میکند و همین بهانهای میشود برای چندنفر از شاگردهای مدرسه که در مرتضی این سوءظن را بهوجود آورند که دلیل توجه فتاحی به او به خاطر این است که به مادرش علاقه پیدا کرده و قصد ازدواج با او را دارد. مرتضی که دچار سوءتفاهم شده با معلم رابطهٔ خصمانهای پیدا میکند و به شکلهای مختلف با او لجاجت میکند. فتاحی نیز که منش و شخصیت خاصی دارد و قصدش کمک به مرتضی و مادرش است، علاقهٔ زیادی به او دارد. به تدریج و ناخواسته رابطهٔ مادر مرتضی و فتاحی صمیمانهتر میشود. حتی او در حمایت از آنها با مرد مزاحمی درگیر میشود و به آنها کمک میکند تا بارشان را به خانهشان در بالای کوه ببرند. با این همه مرتضی هنوز به فتاحی اطمینان ندارد و رابطهٔ آن دو پیچیدهتر میشود. مرتضی با تیروکمان، قاب مدارک و تشویقنامههای فتاحی را میشکند و فتاحی نیز او را تنبیه میکند. این بار مادر مرتضی اجازهٔ مدرسه رفتن را به او نمیدهد. فتاحی دچار عذابوجدان میشود و از طرفی حال بیبی نیز رو وخامت میرود و در نهایت میمیرد. فاحی که دیگر بهانهای برای ماندن در روستا ندارد وسایلش را جمع میکند تا بهجائی دیگر برود.مرتضی او را در قبرستان میبیند و خواهش میکند تا او و مادرش را ترک نکند و با آنها زندگی کند، اما فتاحی نمیپذیرد. سرانجام آن دو با اندوه از همدیگر خداحافظی میکنند.
فضیلت حضور نابازیگر
بیشتر کسانی که پشت پردهٔ مه را دیدهاند، آن را بسیار جذابتر و موفقتر از یکی دو فیلم پیشین سازندهاش (دفتری از آسمان و اپیزود یک آرزوی کوچک از روایت سهگانه) میدانند و من هم با آنها موافقم.این فیلم چه ویژگیهای تأمل برانگیزی دارد که نظر موافق منتقدان و صاحبنظران را برانگیخته و حتی در جشنوارهٔ سال گذشتهٔ اصفهان، اثر برگزیدهٔ داوران انجمن منتقدان و نویسندگان سینمائی شد؟ آیا پشت پردهٔ مه داستان بدیع و تازهای را روایت میکند؟ خط اصلی قصه، یادآور حکایت ملودراماتیک ناپدری، یا سادهتر و عامیانهترش ”شوهرننه“، در سینمای ایران است که بارها دستمایهٔ فیلمهای جورواجور بوده و نمونههای شاخص دور و نزدیک آن، مثل درشکهچی (۱۳۵۰، نصرت کریمی) و پدر (۱۳۷۴، مجید مجیدی) هر یک با لحن و بیان خاص، زیر و بم موضوع را کاویدهاند و و پیامهای اخلاقی و تربیتی در زمینهٔ موضوع دادهاند. پشت پردهٔ مه در قیاس با نمونههای یاد شده، حرف و حدیث تازهای ندارد؛ همان داستن آشنا را باز میگوید و به همان شیوه، در پایانی خوش، تفاهم و همزیستی مسالمتآمیز را توصیه میکند.آیا پشت پردهٔ مه بهعنوان اثری وابسته به سینمای کودک و نوجوان، چشمانداز بکری پیش روی مخاطبان خود میگسترد و روزنهای ناگشوده را رو به این موضوع میگشاید؟ چکیدهٔ پیام اخلاقی این فیلم را هم مانند انبوه بیشماری از آثار سالیان گذشتهٔ سینمای کودک و نوجوان ایران، میتوان در بیتهای ضربالمثل گونهٔ شاعران نامور و کهن پارسی خلاصه کرد که گفتهاند: ”از محبت خارها گل میشود / از محبت سرکهها مُل میشود“یا ”درس معلم ار بود زمزمه محبتی / جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را“، و... که از فرط تکرار در فیلمهای کوتاه و بلند آموزشی / تربیتی، نخ نما شدهاند. البته حرمت درفشانی شاعران بزرگوار محفوظ، اما انگار دیگر گوش کسی به این حرفها بدهکار نیست و در این اوضاع نمیشود با چند بیت گهربار، گره از کار فروبستهٔ تماشاگران سینمای ایران گشود!آیا پشت پردهٔ مه در به تصویر کشیدن داستان و حوادث از تکنیک و ساختار و ابزار و امکانات و سازوکار تازه و خارقالعاده بهره برده است؟ آنقدر میدانیم که فیلم در اصل ویدئویی و تلویزیونی بوده که با امکانات ساده و هزینهای ناچیز ساخته شده و از آنجا که مورد پسند گردانندگان جشنوارۀ اصفهان قرار گرفت و از تأیید و تحسین بینصیب نماند، سازندگانش آن را به نگاتیو منتقل کردند تا در بخش مسابقهٔ بیستوسومین جشنوارهٔ فجر هم شانس حضور داشته باشد، که دیدیم نامزد دریافت چند جایزه هم شد و تقدیرنامه و دیپلم افتخار و جایزه نیز گرفت.راستی، پشت پردهٔ مه به پشتوانهٔ کدام فضیلت سینمائی توانسته سری میان سرها درآورد؟ راز موفقیت فیلم را باید در حضور برانگیزانندهٔ نابازیگر خردسال ناشنوا و الکن فیلم (علیرضا شیخالاسلامی) جستوجو کرد که با نقشآفرینی خیرهکنندهای در کانون توجه تماشاگران قرار میگیرد و به فضای فیلم گرمای زندگی میبخشد. البته پیش از این هم حضور درخشان کودکان و نوجوانان نابازیگر را در آثار برگزیدۀ سینمای ایران بسیار دیدهایم و نمونههایش بیشمارند، اما کمتر به یاد میآوریم که نابازیگری خردسال توانسته باشد در برابر بازیگری حرفهای و کارآزموده و توانا بدرخشد و گاه او را به چالش بکشد. چنین حضوری خواهناخواه بر همهٔ نگرههای بازیگری سینما (نه تئاتر) خط بطلان میکشد، چون آنچه روی پرده میبینیم، فقط واکنشهای غیرارادی نابازیگر (به سیاق فیلمهای واقعگرای مکتب کیارستمی) در برابر دوربین نیست، بلکه کوششی خودانگیخته برای هویت بخشیدن به نقش است. همانطور که جهانگیر الماسی با همهٔ توش و توان میخواهد نمایشگر معلمی مستبد و تندخو باشد، علیرضا شیخالاسلامی (کودک نابازیگر) هم نقش پسرکی نافرمان و سمج و بازیگوش را با ظرافت و دقت مجسم میکند. در واقع مرز و فاصلهای بین بازیگر و نابازیگر باقی نمانده و هر دو ایفاگر نقشهای دراماتیک هستند. گرچه یکی متکی بر تجربه و تکنیک و خودآگاهی است و دیگری غریزی و بیقاعده و ناخودآگاه بازی میکند.بسیاری از صحنههای فیلم به معرفی و توصیف رفتار دو شخصیت اصلی ماجرا، یعنی شیطنت و سماجت و پسرک (مرتضی) و بدخلقی و سختگیری معلم (فتاحی) و کنش و واکنش میان آن دو میگذرد و تأکیدهای مکرر گاه حاصل کار را تا حد یک کمدی مفرج پیش میبرند. انگار فیلمساز هم مجذوب شیرینکارهایهای نابازیگر خردسال شده و عنان فیلم و فیلمنامه را به او سپرده تا در برابر بازیگری حرفهای سنگ تمام بگذارد. حتی اگر بخواهیم مایههای درونیتر پشت پردهٔ مه را ببینیم و به مفاهیم ضمنی آن بپردازیم، باز با همین دو شخصیت و نقش همدلی برانگیز نابازیگر خردسال سروکار خواهیم داشت.از دیدگاهی میتوان فیلم را بیانیهٔ کنایهآمیزی دربارهٔ تقابل میان استبداد و آزادی دانست.معلم با چهرهٔ عبوس و ترکهٔ آلبالو در دست و لحن و گفتار تحکمآمیز، همانقدر دافعهٔ دیکتاتور مأبانه دارد که روحیه و رفتار مهارناپذیر پسرک با معصومیت آسیبپذیر و سرخوشی کودکانهاش بر آزادمنشی او تأکید میکند. اما این نکتهٔ مضمونی (تماتیک)، چنانکه باید بسط و گسترش نمییابد و در حالوهوای ملودراماتیک فیلم راه به جائی نمیبرد و پیش از رساندن موضوع به سرمنزل مقصود، با پایان خوش و پیام همزیستی مسالمتآمیز آدمها و تحول ناگهانی شخصیتهای ماجرا، صورت مسئله را مخدوش جلوه میدهد. بهخصوص وقتی پسرک با بیان الکن خود میخواهد منادی ارزش عشق و عاشقی باشد و بین مادر مهربان و معلم تندخوی متحول شده، انس و الفتی برقرار سازد، قضیه کاملاً لوث میشود. آخر چطور پسرکی که فرق ”عاشق“ و ”قاشق“ را نمیداند، یکباره درباب فضیلت عاشقی حرف میزند و بزرگترها را هم به جهالت و بیعاطفگی متهم میکند؟تحول شخصیتها در پشت پردهٔ مه سادهانگارانه و بیمنطق است. در دنیای درام، رساندن آدمها از تضاد و تناقض به همدلی و همسوئی، پس زمینه و پیشزمینهای پیچیده میطلبد و چارچوب سادهٔ روایت این فیلم، مجالی باقی نمیگذارد تا قصه از پیچ و خم علتها و معلولها بگذرد و به سرچشمهٔ روانشناسانهٔ رفتارها برسد و راست و پوست کنده حالیمان کند که چرا و چگونه یک معلم مستبد زیر سایهٔ عشق، ترکهٔ خودکامگیاش را دور میاندازد و تصمیم میگیرد برای تنبیه خود، مستراح مدرسه را بشوید و با بچهها مهربان شود و دست نوازش بر سر شاگردی بکشد که از ترس هیبت او موقع گفتن "I am student" زبانش بند آمده و شلوارش را خیس کرده است؟با اینحال پشت پردهٔ مه، با وجود کاستیهایش، در مجموع فیلم شستهرفته و جمعوجوری است و امتیازهایش بر ضعفها و لغزشهای آن میچربد. حاصل کار فیلمساز جای تأمل دارد. استفاده از جغرافیای شمال ایران بهعنوان عنصری بصری، درونمایهٔ فیلم را تقویت میکند. شادابی و سرسبزی طبیعت در تضاد با فضای بسته و دلگیر و کسالتبار مدرسه، دوگانگی دنیای شخصیتهای اصلی داستان را برجستهتر به رخ میکشد و یکی از فصلهای جذاب فیلم در همین حالوهوا افتاق میافتد. جائیکه معلم برای کمک به مادر مرتضی، همراه او میرود و رفتهرفته از قیلوقال مدرسه دور میافتد و ناخواسته خود را میان کوه و دشت و گل و گیاه، آزاد و رها مییابد. انگار برای نخستینبار، دور از خفقان دنیای خودساختهاش، لذت آزادی را میچشد و چشم بر زیبائیهای زندگی میگشاید. نخستین نشانههای پیوند عاطفی میان معلم و مادر مرتضی نیز در همین فصل رقم میخورد و بیآنکه حرفی از تمنایشان بر زبان آورند، جوانه زدن بذر عشق را در چشمانداز نهائی صحنه میبینیم: زن کولهبار معلم را با گلهای صحرائی انباشه و هر دو در دورست، در قلمروئی بکر و بدوی گام برمیدارند.اجراء سنجیده و بدیع صحنهٔ زدوخورد معلم در بازار روستا با جوانی که مزاحم مادر مرتضی شده هم از ظرافتهای تدوین فیلم به شمار میرود که با استفاده از جامپکات و ترکیب حادثه با فلاشبکهای کوتاه، در ساختاری غیرکلیشهای، تصویر یمشود. ظاهراً فیلمساز آگاهانه از الگوهای رایج در پرداخت این صحنه پرهیز کرده و نخواسته یک بزنبزن تمامعیار جدی و هیجانانگیز و گیشهپسند بیافریند. در واقع ما از زاویهٔ دید مرتضی و مادرش حادثه را میبینیم و حیرت مادر و هراس مرتضی در این فرم اجراء، بازتاب مییابد و حاصل کار، حسوحالی هجوآمیز به صحنه میدهد؛ بهخصوص وقتی پسرک با دیدن چتر در دست معلم، به یاد ترکهٔ آلبالوی او در کلاس درس میافتد و گوئی بیشتر نگران سرنوشت جوان مزاحم است تا معلم مهاجم. در اینجا هم حضور پسرک نابازیگر به هجوآمیز شدن حادثه دامه میزند و اوست که هیجان را با خنده میآمیزد.تأکید مکرر هم بر فضیلت حضور پسرک نابازیگر از آن روست که در پشت پردهٔ مه، نابازیگران کودک و نوجوان دیگری نیز هستند که مثل وصلهٔ ناجوری ناشیانه جلوی دوربین شکلکل در میآورند و گاهی آسیب جدی به روح صحنه میرسانند. نمونهاش همکلاسی فضول مرتضی است که مدام گوشبهزنگ ایستاده و دیگران را میپاید و خبرچینی میکند و با این که نقش مهمی در روند داستان برعهده دارد، اما رفتار و واکنشهای بسیار ساختگی و مبالغهآمیز بهنظر میرسد. کاش فیلمساز میتوانست از پس ناشیگریهای برخی بازیگران و نابازیگرانش برآید که در این صورت بیتردید دستاوردش ستایشانگیزتر میشد.کارگردان: پرویز شیخطادی. فیلمنامه: پرویز شیخطادی، حسین یادگاری، براساس طرحی از رضا میرکریمی. مدیر فیلمبرداری: ناصر محمودکلایه. صدابردار: محمد امامی. تدوین: یعقوب غفاری. طراح صحنه: پرویز شیخطادی، بابک پناهی. طراح چهرهپردازی: بابک شعاعی. موسیقی: علیرضا کهندیری. بازیگران: جهانگیر الماسی، رزیتا غفاری، علیرضا شیخالاسلامی، فاطمه طاهری. تهیه کننده: مرکز سیمافیلم. ۹۰ دقیقه مدیر تولید: محسن صمدی. دستیار اول و برنامهریز: حسن حجگزار. عکس: کورو پیرو. مدیر تدارکات، سعید هرمزی. دستیار دوم کارگردان: جواد علیزاده. منشی صحنه: هنگامه فرازمند. گروه فیلمبرداری: حسن اسدی، جواد زینالعابدین، شهرام میرصمدزاده، مجید فراهانی. گروه صحنه و لباس: سعید ظهیری، آزاده مقدم، غزاله معتمد، غلامرضا زارعی، فرهاد شکوری، علی مرادزاده. دستیار صدا: ایمان آزاد. دستیار تدوین: شهرام مهرجو. جلوههای ویژه: حسین طلابیگی. اجراء چهرهپردازی: دانیال شعاعی.گروه تدارکات: هادی اسماعیلی، اسماعیل تاباک، حسن امیدی. گروه نقلیه: غریب رضا دنیادیده، محمد زمانی، هادی اسماعیلی، محمد صادقی، رضا مربی. امور مالی: علیاصغر محمدی. لابراتوار: استودیو فیلمساز. مربی ناشنوایان: حسین غلامیان. مدیر روابط عمومی: حسین باقریان. دیگر بازیگران: انوش نصراللهزاده، مسعود نظری، مهرداد پیرنیا، علیاصغر محمدی، مهران مظفری، محمدعلی فرمند، محمدرضا رسائلی، محمدرضا فتحی، ملوک ظفرپور، آزاده ربیعی، فاطمه قنبری، سیما سلیمی، مهیار حسنزاده، وحید مسلمنژاد، مسعود کاووسی، وحید باقرزاده، محمد یوسفزاده، محمد باقرزاده، محمد یوسفزاده، محمد رجبزاده، محمد محبی، ابراهیم محمدی، مسعود مرادی، اسماعیل مرادی، مصطفی امیدی، سعید شکری، محمد امیری، میلاد کاظمی، سجاد صادقپور، نادر مهدیپور، فرشید امیری، سلیمان طاهری، هاشم عسگری، ابوذر رحیمی، میثم امیری، امین امیدی.
تاریخ نمایش: از ۳۱ شهریور
سینماهای نمایشدهنده: فرهنگ ۲، مرکزی، صحرا، عصرجدید ۱ و فرهنگسراهای نصر
تهماسب صلحجو
منبع : ماهنامه فیلم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست