شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


جست وجوی شیوه ایرانی در هنر معاصر جهان


جست وجوی شیوه ایرانی در هنر معاصر جهان
در دو دهه گذشته جامعه ما تحولاتی را به خود دیده و از باریكه راه هایی عبور كرده و به همین دلایل برای ذهن هنرمند موقعیتی فراهم كرده است كه می توان آن را فرصتی تكرار نشدنی از موقعیت های بشری نامید.
نظیر چنین موقعیتی را یك هنرمند اروپایی یا آمریكایی اساساً نمی شناسد. چنین شرایطی می تواند برای هنرمند ایرانی دستمایه خلق آثاری بدیع باشد.كار در آزمایشگاه زندگی، تجربه و ذهن، كاری سترگ و بی مانند و یگانه است كه تاریخ معاصر ایران بستر مناسب آن را فراهم ساخته است.
زیستن در متن این دوران پرالتهاب می تواند و باید هنرمند این مكانی را در نوك پیكان پرگشایی های بكر اندیشه و خیال قرار دهد.در دویست سال گذشته، شاید این نخستین بار باشد كه ما ناگزیر از تداركات سفری باشیم كه همه بارو بنه و نقشه و راهنما و دوربین و پای افزار و خوراك و عینك و ... آن را خود باید فراهم كرده و بسازیم.
ما ایرانی ها با تكیه بر گنج عظیم به جا مانده از نیاكانمان باید در عرصه گرافیك و تصویرگری سلیقه حاكم بر دنیای امروز باشیم. در حالی كه واقعیات چیز دیگری را نشان می دهد. بسیاری از گرافیست ها و نقاش های ما كار می كنند تا بلكه شبیه غربی ها باشند، افسوس كه این عده، همه عناصر تشكیل دهنده هویت و شخصیت انحصاری خود را به فراموشی سپرده اند.
نزدیك به یك قرن طول كشید تا ژاپنی ها درگرافیك معاصر جهان صاحب نام و نشان انحصاری و یگانه خود شوند. در این مدت، آنها هم خصائل تاریخی و فرهنگی خود را بازشناسی و تبیین كردند و هم نوع نگاه و تكنیك های جدید گرافیك معاصر اروپا و آمریكا را مورد مطالعه قرار داده و در حافظه و هاضمه خود جذب كردند.
حدود هفتاد سال نیز از عمر گرافیك مدرن در ایران می گذرد، تجربه جاهای دیگر دنیا مثل ژاپن را نیز به عنوان «case story» در اختیار داریم. به قول یكی از ریش سفیدهای گرافیك، لهستانی ها كه امروزه در گرافیك معاصر جهان صاحب ویژگی و شخصیت انحصاری خود هستند و در محافل معتبر توانسته اند چیزی به نام «شیوه لهستانی» را تثبیت كنند، چنانچه متأثر از تاریخ هنر ایرانی شده بودند، آیا امروزه نشانی از «شیوه لهستانی» می توانست وجود خارجی داشته باشد؟
مطالعه دستاوردهای هنر گرافیك مدرن لهستان، ژاپن یا سوئیس برای محققان و طراحان امروزی ما بسیار ضروری است.
در هفتاد سال گذشته آنقدر آزمون و خطا كرده ایم كه حالا دیگر از خودمان توقع داشته باشیم تا داستان تكراری و كسالت بار «افت» و «خیز» را تبدیل به «خیزی بلند» متكی بر بینش و آگاهی تاریخی كنیم.
باید هفتاد سال گرافیك معاصر ایران را بررسی كنیم تا رگه های اصیل و ناب آن را از رگه های عاریتی و كم مایه جدا كنیم.
باید به درستی پی ببریم كه در این هفتاد سال كدام وجه از گرافیك ما مورد غفلت قرار گرفته و در كجاها در جا زده ایم و نقاط قوتمان را باید در كجا جست وجو كنیم.باید وضعیت گرافیك مان را در دوران رواج كامپیوترها مورد ارزیابی دقیق قرار دهیم.
باید مرز میان آثاری كه به توانایی ذهنی، فكری و خلاقه متكی است و آثاری كه توهم توانایی را با تكیه بر كامپیوتر القا می كنند، روشن كنیم.
باید زیبایی شناسی ویژه ای كه توسط امكانات نو و نرم افزارهای كامپیوتری به دست می آید مورد نقادی و تحلیل اصولی قرارگیرد و مصادیق این نوع از زیبایی شناسی ناشی از «ماشین» را با پردازش خلاق شناسایی كرده و استفاده بی حد و مرز و «فله» از سیستم های مدرن را با نقادی و موشكافی عالمانه مورد پرسشگری های جدی قرار دهیم.
باید كمیت انبوه تولیدات تصویری حاصل از نرم افزارهای كامپیوتری را از دیدگاه كیفی و ذهنی و خلاقه مورد بررسی قرار دهیم.
در این راستا منتقد نمی تواند مانند «یعقوب لیث» باشد كه گفت: «آنچه من درنمی یابم چرا باید گفت.» و بدین سان حد«اثر» را به اندازه فهم خود تعیین كند.
باید در اثر یك جست وجو و كاوش مشفقانه و كمال طلبانه، تعارف، ریا و منافع كوچك فردی را كنار گذاشته و به این پرسش پاسخ دهیم، كه چرا هم اكنون عمده بازار گرافیك ما به وسیله اپراتورها و userها اداره می شود؟
باید روشن شود كه چگونه مشتی «user» كه صرفاً با یك یا دو نرم افزار آشنایی نسبی دارند، توانسته اند در كسوت گرافیست همه مجاری بازار را اشغال كنند؟آیا می خواهیم یك مقلد باشیم؟
باید زندگی خود را توسعه دهیم. «طراحی» می تواند زندگی ما را توسعه بخشد و این امر حیرت انگیز را با چیزهای بی همتایی كه از دیدنی های جهان به دست می آورد به انجام می رساند.
«طراحی» موجب می شود تا چشمان ما احساس آسودگی كنند و ذهن ما فرصت صعود پیدا می كند. یك «طراح» در تعریف اصولی و سزاوار آن درواقع دیده بان تحولات بعدی جامعه خود است.
باید به «طراحی» یعنی به پدیده ای كه می تواند عشق، توجه، دلشوره و شعور را بر سطوح زندگی هایمان منعكس كند و شعف و شگفتی بیافریند، بهای درخور داد.
از آنجا كه اثر هنری، حاصل محتویات ذهنی، اندوخته های فكری و برداشت های متفاوت هنرمند از زندگی پیرامون خویش است، می توان به این نتیجه اندیشید كه سابقه و بیوگرافی تصویری جامعه و تمدن خود را به مثابه امری ضروری مورد شناسایی قرار دهیم.
در باب اهمیت هنر گرافیك با تعاریف و تفاسیر مدرن و معاصر آن، شاید با ترجمه و انتقال تجارب دیگران بتوان به عمق و غنای بیشتری دست یافت، اما قبل از آن باید به خاطر بیاوریم كه اساساً تا قبل از عصر صفویه آثار نقاشی ما یا زینت بخش كتب بوده و یا در اشیای مصرفی و كاربردی به كار می رفته است. تنها پس از دوران صفویه است كه نقاشی رنگ و روغن بر روی بوم و با تقلید از غرب در ایران مرسوم می شود و از آنجا كه نقاشی رنگ و روغن بر روی بوم با تقلید از نقاشان فرنگی صورت گرفته بود، آن را «فرنگی سازی» نامیده بودند.
پس ذات هنر ایرانی به مصارف كاربردی Functional اعم از كاشی، سفال، فلز و قالی و گلیم و گبه و تصویرگری متون می رسیده است.
تاریخ درخشان هنر ایرانی نشان می دهد هرگز یك اثر هنری برای قاب شدن یا در موزه جا خوش كردن خلق نمی شده است. از این منظر، بدیهی است كه در گرافیك روز جهان می توانیم زودتر به نتیجه برسیم. هنرمند ایرانی با درك فلسفی و عمیق از آنچه در پیرامونش می گذشته و با شناخت از نبض ضربان زاد بوم فرهنگی و جغرافیایی خود دست به خلق اثر می زده است.
با توجه به هندسه شگفت انگیز برخی از آثار هنری تاریخ ایران و با اعتنا به رویكرد «كاربردی» اغلب آثار به دست آمده، به نظر می رسد می توان متناسب تر و آماده تر از بسیاری فرهنگ های بشری دیگر خود را با جهان مدرن هم آوا و دمساز كرد.
دشواری و پیچیدگی كه گریبانگیر اذهان هنرمندان و كارشناسان شده یا می شود به علت فقدان یك برنامه راهبردی مدون شده و شناخت ریشه و اساس «هنر ایرانی» و یا در برخی موارد به دلیل نوعی انفعال و مرعوب شدن است، كه منجر به كج فهمی و یا خود كوچك بینی های بیمارگونه می شود. واقعیت این است كه ما به طور تاریخی دارای یك انباشت غنی و چندین هزارساله از یكی از غنی ترین گنج های فرهنگ بشری هستیم.
با تئوریزه كردن چند و چون فنی، فكری و فلسفی این آثار و شناخت علمی و درست از آن ها و به كارگیری هوشمندانه آنها در مصارف كاربردی زندگی امروزی مان می توانیم كه شمه یك نقش یا پیچش یك فرم و یا هندسه یك نگاره را به خلأ زیبایی شناسی جهان سومی كه ساكن در آن شده ایم، دعوت كنیم و با دست پر دیوارهای خالی جهان كسالت بارمان را پرنقش و نگار كنیم و اصالت تاریخی خود را باز یابیم.
تقلید از خود شرافت دارد بر تقلید از «استیوارت دیویس» یا «ژرژ براك»، «پابلو پیكاسو»، «والدمار اشفیرژی»، «میلتون گلیزر» و ... نیاكان هنرمند ما می گفتند به ظاهر تصویر توجه نكن، برتر از آن چیست؟ شكل مثالین آن كدام است؟ آیا نمی توان ابعاد این تصویر را تغییر داد؟ مثلاً شاخ ۶ سانتی متری «بز» را ۶۰ سانتی متر كرد و سپس آن را تبدیل به دو نیم دایره كرد؟ آیا در آن نیم دایره فلك را می دید یا زمین و یا عرش را؟
آن بزرگان دیگر نیستند تا پاسخ این پرسش ها را از آنها بخواهیم، اما اگر ما صاحب اندیشه و تخیل پویا باشیم، می توانیم برداشت هایی از آثار آنها داشته باشیم، از طراحی اشیا و جانداران كه به دست هنرمندان ایرانی در طول قرون و اعصار انجام گرفته، هزاران برداشت، تفسیر و تأویل می توان كرد. این تفسیر و تأویل نخستین گام در عروج هنر است. تأویل و تفسیر و تصرف برای زیباتر ساختن!
هنرمندان «كانستر اكتیویست» خود اعتراف كرده اند كه ریشه هنرشان را در «هنر اسلامی» پایه ریزی كرده اند.
«هنر اسلامی» طی قرن ها به تدریج شكل گرفته، اما در یك نگاه امروزی بسیار مدرن است. چرا ما تجلی این هنر را كه هزار سال قدمت دارد، به درستی نمی بینیم؟ حتماً باید یك پروفسور «پوپ» یا یك هنرمند اروپایی باشد كه حیرت و كنجكاوی از هنر ایرانی و اسلامی را به تصویر بكشد تا ما به گنج زیر پایمان واقف شویم؟
هنر اسلامی خالص ترین هنری است كه بشر تاكنون به آن دست یافته است. برخلاف تصور برخی، این هنر اصلاً سهل الوصول نیست، چرا كه قرن ها «اندیشه» و «راز» پشت آن است.
چرا باید در برابر كامپیوتر و منطق «صفر» و «یك» آن مرعوب شویم؟
چرا به سهولت این «وسیله» را تبدیل به امكانی در راه تحقق ایده های لایتناهی و امكانات خیال انگیز گنجینه عظیم موتیف ها و نگاره های خود نمی كنیم؟ ما در زمینه یك مفهوم حیاتی در عرصه تصویری كه همان Design «دیزاین» باشد، بسیار غنی هستیم. «دیزاین» مثل بزك كردن نیست. دیزاین مثل شرم و حیاست، چرا كه اصالت دارد. «دیزاین» درواقع همان عقل و برنامه ریزی است. هنر اصیل ایرانی و اسلامی تجلی با اهمیت ترین وجوه «دیزاین» را به نمایش می گذارد، به همین دلیل است كه رسیدن به یك «شیوه» یا «استیل» ایرانی را بسیار در دسترس می دانیم. چرا كه دنیای امروز یك دنیای برنامه ریزی شده است.
هنر ناب ایرانی و اسلامی نیز ناشی از یك عقل برنامه ریزی شده و احساس كنترل شده و سلامت مثال زدنی در كاربرد هندسه، خیال، رنگ و خط است. به موازات این واقعیت، به خاطر داشته باشیم هنر نزد انسان مدرن شرقی به مثابه یك سیستم منسجم مانند فلسفه است. این هنر، قادر است از نظر منطقی خود را توضیح دهد.این هنر ـ هنر ایرانی، اسلامی ـ همچون رویدادی شگفت در گذر از قرون و اعصار رخ داده و چهره نموده است؛ كافی است دستی مهربان، ذهنی هوشیار و دلی آگاه داشته باشیم تا این «هنر بزرگ» را كه غافلانه آن را می ستاییم اما به درستی نمی شناسیم بار دیگر مورد بازشناسی قرار دهیم.چگونگی تفسیر و برداشت ما از آثار گذشته همواره با طرز تلقی و نوع جهان نگری ما ارتباط ماهوی دارد. «چگونگی تولید» یك اثر در زمان، مكان و موقعیت ویژه تاریخی خود، تنها زمانی با «چگونگی دریافت» آن اثر، از سوی مخاطب در كنش و واكنش مطلوب قرار می گیرد كه در یك دوره همزمان یا در یك دوران مشابه از نظر فرهنگی، تاریخی و فلسفی رخ داده باشد. دریافت و پذیرش یك «اثر» پس از قرن ها و با ظهور زمینه های كاملاً متفاوت فرهنگی، چگونه میسر است؟ آن هم در شرایطی كه دیگر میثاق های مشترك، رمزها و علائم آشنا میان «تولیدكننده اثر» و «دریافت كننده اثر» وجود ندارد.
«تولید اثر» در برهه ای رخ داده است كه دارای ساز و كار و منطق و سلیقه ویژه خود بوده و بر بستری بالیده است كه هیچ نشانه ای از آن در دوران كنونی فراهم نیست.نحوه رودررویی، فهم و دریافت مخاطب امروزی پس از قرن ها، حتماً با مخاطبی كه همزمان با «خلق اثر» می زیسته متفاوت است.
مسأله فقط در «مضمون» اثر نیست، به نحوه تعبیر و تفسیر مضامین از سوی هنرمند و ابزارهای ویژه دورانش نیز مربوط می شود.آیا بشر از پس سده های متوالی و كسب تجارب متعدد، دستخوش تغییر در استنباط مفاهیم و نیز طریقه نمایش و عرضه آثار هنری نشده است؟
آیا یك نوع از نگرش و یك شیوه از بیان را می توان برای همه نسل ها تجویز كرد؟
آیا طرز برخورد و نحوه استنباط انسان امروزی با فرآورده های هنری و فرهنگی قرون گذشته چه تفاوتی دارد یا باید داشته باشد؟پرسش های دیگری نیز وجود دارند:
الف) چنانچه مخاطب امروزی در مقابل اثری از دوران های بسیار دور واكنشی انفعالی و ستایش آمیز داشته باشد؟
ب) چنانچه مخاطب امروزی در مقابل اثری از دوران بسیار دور و واكنشی بی تفاوت و سرد داشته باشد، یعنی هیچگونه مبادله ای میان او و اثر رخ ندهد، یعنی مخاطب ذهنی او با ساختار اثر بیگانه باشد.
پ) چنانچه مخاطب امروزی، درمقابل اثری از دوران بسیار دور، واكنشی منتقدانه و فعال داشته باشد و درصدد بازشكافی «اثر» به منظور بررسی كاركردها و شناخت ضعف و قوت آن برآید.
ت) چنانچه مخاطب بنابر تشخیص آگاهانه و علمی، به توازن شگفت آور «اثر» با زمانه اش واقف شود و از این شگفتی به وجد آید، وجدی كه حاصل درك مخاطب از انطباق خلاق یك دوران تاریخی در كالبد اثر هنری است.
بی تردید، مخاطب یا هنرمند معاصر در دیدار با آثاری از دوران های گذشته، با چنین پرسش ها و كنجكاوی هایی مواجه می شود و باید برای آنها پاسخ هایی بیابد.
چرا كه برخی واكنش های انفعالی و ستایش آمیز الزاماً به معنای توفیق شگفت آور اثر (قدیمی) نیست. ای بسا انفعال و تأثیرپذیری بسیاری از افراد نسبت به آثار گذشتگان، به دلیل روبه رو شدن با چیزی از دنیای دوردست باشد. زمان ردپای افسونگرانه و جادویی بر آثار كهنسال برجای می گذارد و «اثر» در موقعیتی مجهول و ناشناخته از پس زمان های دور، جلوه ای جادویی می یابد.
اگر به چنین تعابیری توجه نكنیم، باید میان آن انفعال ناشی از جادوی زمان كه عاری از آگاهی است و انفعالی كه ناشی از درك توازن میان «اثر» و «زمانه خلق اثر» است و سرشار از آگاهی است؛ تفاوت قائل شویم.
بی درنگ باید به این نكته توجه داشت كه «دریافت كننده اثر» یا مخاطب، فارغ از این كه معاصر «تولیدكننده اثر» باشد یا نباشد، آیا مجاز است كه «اثر» را به مثابه یك «دستمایه»مورد استفاده قرار دهد؟ یعنی عناصر تشكیل دهنده «اثر» را به نفع خلق اثری كه امروز درصدد تولید آن است، مصادره كند؟
عموماً معاصر بودن دلیل موجهی برای تأثیر و تأثر و نشت و نفوذ متقابل میان میثاق ها و شیوه هاست. اما هنگامی كه چند قرن شكاف ایجاد می شود، به گونه ای كه رشته های پیوند گسسته و زمینه های میثاق برچیده شده، چگونه می توان و با چه رویكردی می توان از عناصر بصری یك «اثر» برداشت كرد و در درون ساختار اثر دیگری در زمانه ای دیگر، بهره گرفت؟
ث) برخی شارحان میانمایه مقولات هنری در روزگار ما چنین می نمایند كه در یك سده گذشته، دو جریان در هنرهای تجسمی ما رخ داده است، یكی با رویكرد به گذشته و تلفیق یا التقاط آن با هنر معاصر جهانی ... و دیگری رویكردی است یكسره «نو» و بی اعتنا به سنت.
میانمایگی این شارحان وقتی بیشتر آشكار می شودكه گروه نخست را به دو شعبه تقسیم می كنند:
۱) كسانی كه با تمسك به «فرم» و ظاهر موتیف ها، به نوعی التقاط میان سنت و مدرن اكتفا كردند.
۲) عده ای نیز با نظر به «گوهر» آثار پیشینیان، چنین التقاطی را هوشمندانه تر ایجاد كردند.
این شارحان میانمایه در نوشتارهای خود به یك تقدم و تأخر «كرونولوژیك» بسنده می كنند و با توضیحی ساده دلانه به تقسیم وتفكیك امور و تفسیرهای ساحلی و كم عمق می پردازند.
اینان، با خط كشی های ابداعی خود میان «موتیف» و «گوهر» اثر خط چین ها و مرزبندی های من درآوردی می كشند.
درحالی كه «اثر هنری» در همه دوران و در نزد همه فرهنگ ها، كلیتی هم تافته از جسم و جان با «شكل» و «گوهر» است.
برای مثال، یك اثر هنری موفق مربوط به قرن ششم هجری، «شكل» و «گوهر» ش بر اثر مقتضیات زمانه اش در هم تافته شده است. چنانچه یك هنرمند در قرن بیست و یكم بخواهد متأثر از آن اثر متعلق به قرن ششم شود، به نحوی كه یا فقط «شكل» و یا فقط «گوهر» آن اثر را برداشت كند، در این میان چه اتفاقی می افتد؟
با وجود چنین شارحانی در قرن بیست و یكم در میان ما، البته كه هیچ اتفاقی نمی افتد. اصلاً آب از آب تكان نمی خورد.
در اینجا اگر از لفظ «شارح» استفاده می كنیم از آن روست كه شارح همواره از پس رویداد می آید. این رویداد است كه او را به شرح وامی دارد، و اگر گذشته، ملغمه ای بی بنیاد و فاقد استراتژی و عاری از فهم درست باشد؛ شارحان میانمایه همان می كنند كه در این چند دهه كرده اند.
با نظری اجمالی به هفتاد سال گذشته، درمی یابیم كه همه افعال و اعمال ما (در عرصه هنر) با نوعی واكنش همراه بوده است. واكنش بر ضد فاصله های نگران كننده ما با جهان پیشرفته، واكنش در كسب نامتوازن پوسته های از آنچه ترقی می پنداشته ایم، واكنش بر ضد میثاق های كهن و سنت های نیاكانمان، واكنش در مصرف شتابزده و ناشیانه سنت های دیرین، واكنش ... هنوز در گیجی ناشی از یك بیداری خفیف، از پس یك خواب دیرپای تاریخی گذران می كنیم.
باور كنیم كه هستی ما، هستی پرالتهاب و در حال گذار ما حتی تنش هایش را به طرز الكن و مبهم در آثار هنری هفتاد سال گذشته نتوانسته سزاوارانه و به شایستگی منعكس كند.
دریك قرن گذشته، هنرهای تجسمی ما وضعیتی سخت نگران كننده را پشت سر گذاشته است. از ریشه های تاریخی خود جدا شده و در عین حال قادر به پایه ریزی یك بستر خلاق و زاینده نیز نشده است. گاه به سنت گرایی متعصبانه و گاه به نوگرایی بی پشتوانه سوق داده شده است. هم اكنون نیز در رویارویی با تكثیر دیجیتالی تصویر و هجوم سرسام آور تصاویر آسان یاب در حال نوعی تغییر لهجه است.
ما به سرعت و با اشتهای زیاد تمایل داریم كه همسوی جهان معاصر باشیم. در ضمن تمایل داریم كه میراث درخشان فرهنگ و تاریخ خود را به رخ دنیا بكشیم.
كافی است دستی مهربان، ذهنی هوشیار و دلی آگاه داشته باشیم تا این میراث درخشان را كه غافلانه آن را می ستاییم اما به درستی نمی شناسیم بار دیگر مورد بازشناسی قرار دهیم.
احمدرضا دالوند
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید