یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

نسبیت‌گرایی پست‌مدرن و انکار جنایات نازیسم


نسبیت‌گرایی پست‌مدرن و انکار جنایات نازیسم
گرین بلت در مقدمه کتاب «یادگیری ناسزاگویی» درباره تاثیر درس‌نامه‌های ویلیامز بر خود به این نکته اشاره می‌کند که شنیدن جملات ویلیامز درباره ضرورت طرح پرسش‌هایی از این دست که «چه کسانی دسترسی به ماشین چاپ را کنترل می‌کنند، چه کسانی صاحب زمین‌ها و کارخانه‌ها هستند، صدای چه کسانی در متون ادبی نمایندگی شده و صداهای چه کسانی سرکوب می‌شود، کدام استراتژی‌های اجتماعی در پس پشت تفسیرهای زیبایی‌شناسانه متن‌ها دنبال می‌شود» و وارد کردن این پرسش‌ها به تفسیر متن چه حس شگفت‌زدگی و شعفی در او بیدار کرده و او افسوس می‌خورد که در دوران تحصیلاتش در آمریکا چنین تجاربی نداشته است. بگذریم که گرین بلت بعدها درس‌نامه‌های استاد را فراموش کرده و معنای در هم تنیده «قدرت»، «طبقه» و «مالکیت» به معنای مورد نظر ویلیامز را به کار نمی‌گیرد، اما ذکر آن در مقدمه کتاب فوق خود نشانگر اذعان ضمنی او به اهمیت نکات مورد نظر ویلیامز است.
اشاره به این مفاهیم نزد عباس میلانی و تحلیل‌های او از تاریخ و چپ ایران تقریبا کمیاب یا نایاب است که در ادامه بدان بیشتر پرداخته خواهد شد. زمانی که گرین بلت در ارتباط با «ظهور طبقه مالک بورژوا در اثر نبرد با انبوه هزار سر خلق» می‌نویسد و یا وقتی که با تفسیر فوق‌العاده ادبی اسرارآمیز، مبهم، زیبا، بدبینانه و سرانجام نومیدانه‌اش از بنای یادبود کشتار دهقانان در طی جنگ دهقانی آلمان در سال‌های ۲۵-۱۵۲۴ سخن می‌گوید که به دستور شاهزادگان و نجبای آلمانی بر پا داشته شده است، از به اصطلاح متد «توصیف پرقوام» بهره می‌گیرد. اما توصیفات او کیفیت دیگری از هنر «توصیف پرقوام» و ردیابی قدرت و محصور‌شدگی مقاومت در چنگال قدرت را در برابر دیدگان ما به نمایش می‌گذارد که با کیفیت «توصیف پرقوام» میلانی قابل مقایسه نیست. اگر گرین بلت و گرایش نوتاریخی‌گری با تمام ضعف‌ها و اشکالات خود، دست‌کم موضوع «قدرت» را در دستور کار انتقادی و طعنه‌زنی‌های خود می‌گذارند نو‌تاریخی‌گری دست‌ساز ایرانی به جای آن تقدیس «قدرت» و تقبیح کسانی را که در برابر آن ایستاده‌اند در دستور کار خود‌گذارده است.
اگر به این روال که میلانی می‌گوید پیش برویم ۵۰ سال دیگر که «بر اساس قضاوت‌های زودگذر سیاسی دیگر قضاوت نشود» به قدرتمندان تاریخ ایران جایزه‌ها و مدال‌های افتخار تعلق خواهد گرفت. نه تنها به هویدا که احتمالا به خود شاه نیز جوایزی تعلق خواهد گرفت و در تاریخ روشنفکری ایران که نام آریان‌پور به عنوان یک زیر‌نویس آورده می‌شود نام میلانی و دیگرانی که تمجیدشان را گفته به عنوان رو‌نویس تاریخ ایران می‌آید که «حرف بدیعی برای گفتن داشته‌اند». به این معنا ۵۰ سال دیگر در دنیای «پست مدرن» ایران مرز بین «انسان مترقی»، «انسان تحول‌خواه» و «انسان روشن‌اندیش» از سویی و «انسان مرتجع»، «انسان عافیت‌طلب» و «انسان مماشات‌جو» از سوی دیگر محو می‌شود. چه کسی می‌تواند بگوید که مقاومت آریان‌پور در برابر قدرت حاکمه بهتر بوده است یا دست‌بوسی شاه از سوی هویدا؟ چه کسی می‌تواند بگوید که مقاومت نسل‌های پیاپی و متعددی از آزادیخواهان ایرانی در برابر دستگاه قدرت خودکامه و سرکوبگر ایرانی عادلانه، بجا و قابل ستایش است و مماشات‌طلبی، عافیت‌جویی، نرم‌تنی سیاسی و جان به در بردن اقشاری که همواره خواهان «صعود طبقاتی» و بالا رفتن از نردبان خشونت‌بار ترقی اجتماعی و سیاسی در ایران و «درونی شدن» در دستگاه قدرت به هر قیمتی بوده‌اند، پسندیده و قابل ارج نیست؟ برای همین است که هاوثورن می‌گوید که از نسبیت‌گرایی پست‌مدرنیستی لیوتار تا انکار جنایات نازیسم راه درازی نیست. با نسبیت‌گرایی افراطی در معرفت‌شناسی در تاریخ کار به جایی می‌رسد که «مثلا کسی مانند بودریار جنگ خلیج را انکار می‌کند».
یا هیروشیما و ناکازاکی واقعا چه بودند؟ شاید ۵۰ سال دیگر کسانی که بمب بر سر مردمان این دو شهر ریختند به عنوان قهرمان هلهله شوند. یا همین جنگی که در همسایگی کشور ما به شنیع‌ترین و مصیبت‌بارترین شکلی در جریان است آیا کسی می‌تواند جرأت بررسی آن را به خود داده و نظری قطعی در این‌باره ارائه کند؟ ما به بیان دیگر شاهد از سرگیری جنگ قدیمی ماتریالیست‌ها (رئالیست‌ها) و ایده‌آلیست‌ها این بار در شکلی متفاوت و واضح‌تر از همیشه (در عرصه سیاسی) هستیم. در حالی که پیش‌تر این بحث مطرح بود که چقدر با اتکا به عقل و آگاهی و شعور می‌توان واقعیت را مورد شناسایی قرار داد در شرایط کنون اما مد جدید ایده‌آلیستی می‌گوید که متن‌ها تا چه پایه می‌توانند این کار را انجام دهند.
یک‌بار دیگر به نقل قول گرین بلت از ویلیامز برمی‌گردیم تا ببینیم پرسش طرح‌شده از سوی ویلیامز تا چه پایه برای یک بحث جدی و متعهدانه درباره بررسی تاریخ، ادبیات و چپ ایران ضرورت دارد. ویلیامز همان‌طور که دیدیم می‌گوید پرسش مربوط به اینکه «چه کسی دسترسی به ماشین چاپ را کنترل می‌کند، چه کسانی صاحب‌زمین‌ها و کارخانجات هستند، صدای چه کسانی در متون ادبی نمایندگی شده و صداهای چه کسانی سرکوب می‌شود کدام استراتژی‌های اجتماعی در پس پشت تفاسیر زیبایی‌شناسانه متون دنبال می‌شود» بسیار حائز اهمیت بوده و باید به درون تفسیر متن بازگردانده شود. مراد از ذکر این نقل قول آن است که بگویم انتقاد میلانی از چپ و بررسی تاریخ به طور کلی وارونه شروع شده است. مطابق این گفته او بایستی در ابتدای امر به بررسی این نکته بپردازد که در دوره مورد نظر او چه کسی (کدام گروه‌های اجتماعی، کدام طبقه اجتماعی) دسترسی به چاپ و نشر ادبیات را کنترل می‌کردند. کدامین گروه‌های اجتماعی صاحب زمین و کارخانه و به طور کلی «ابزار تولید مادی» بوده و در نتیجه از قدرت «تولید فکری معنوی» برخوردار بوده و قدرت مادی حذف صداهای دیگر را داشته‌اند.
چه کسانی و کدام گروه‌های اجتماعی تصمیم می‌گرفتند کدام متون ادبی و داستانی «ماندگار»ی در سیستم تحصیلی ایران در لابه‌لای متون اجباری گنجانده شود تا به هدف ایجاد دولت‌ـ ملت یکسان یک زبان و یک هویت (برای تکوین اقتصاد مدرن ملی، بورژوازی و نیروی کار مناسب) کمک شود. حتی اگر این مسائل نیز مورد بررسی قرار نمی‌گیرد مطابق متد نوتاریخی‌گری او می‌بایست این بخش از ادبیات را ـ که قدرت مسلط به عنوان ادبیات «ماندگار» بر موسسات آموزشی تحمیل می‌کند ـ برای بررسی و نقد خود برگزیده و در لابه‌لای خطوط متن، پژواک صدای قدرت در گذشته و خاموش‌شده اعصار پیشین را در دوران معاصر بازتاب دهد و امکانات و قابلیت‌های واژگونی، نارضایتی و مقاومت از سوی به حاشیه رانده‌شدگان و سرکوب‌شدگان آن اعصار را انعکاس دهد و البته سپس نیز نشان دهد که این صدای نارضایتی در دست قدرت سراسر‌بین و جاودانی اسیر بوده است. اما میلانی این همه را عمدا به کناری می‌نهد و اتفاقا ادبیات مخالفان که در مقابل «قدرت» (شاه) صداهای ناراضی و منتقد بودند را هدف گرفته است. اگر با توجه به همه آنچه که در قسمت‌های فوق درباره متد نوتاریخی‌گری و استراتژی آن گفته شده این کاربست متد از سوی میلانی تحریف متد نیست پس چیست؟
فروغ اسدپور
پی‌نوشت‌ها:
۱- همین اصطلاح گرین بلت را به نظر من میلانی می‌توانست با کمی اغماض در رابطه با قدرت‌گیری رضا شاه استفاده کند.
۲- البته در فلسفه پراگماتیستی ریچارد رورتی که میلانی نیز خود را پیرو او اعلام می‌کند اتیک به این معنا جایی ندارد.
۳- جمله معروف مارکس در ایدئولوژی آلمانی مبنی بر اینکه طبقه‌ای که صاحب ابزار تولیدی است بالطبع قدرت تولید ذهنی و فکری را نیز در دست دارد، به بحث‌های بسیاری در طیف مارکسیست‌ها دامن زده که جای پرداختن به آن اینجا نیست.
منبع : روزنامه کارگزاران