دوشنبه, ۲۱ آبان, ۱۴۰۳ / 11 November, 2024
مجله ویستا


رهیافتی نو برای بحران بازارهای مالی


رهیافتی نو برای بحران بازارهای مالی
جورج سوروس ثروتمند و اقتصاددان معروف آمریکایی در اوایل سال جاری ۲۰۰۸ میلادی کتابی نوشته است با عنوان newparadimefor financial markets. در این کتاب وی مطرح می کند بحران مالی اخیری که آمریکا با آن دست به گریبان است بسیار عمیق تر از بحران های سال های ۱۹۳۰ به بعد است و شاید بتوان گفت پول ها و سرمایه هایی که از آمریکا به پیرامون آن می رود با مقدار کمتری به آمریکا برمی گردد. او در این کتاب سعی دارد با یک رهیافت جامع و جدید به حل مشکل بازارهای مالی بپردازد. آنچه به نظر خوانندگان می رسد ترجمه مقدمه این کتاب توسط آقای دکتر کرم میرزایی است. با این امید که ترجمه کامل آن به زودی توسط نشر صمدیه چاپ و در اختیار علاقه مندان به مسائل اقتصادی قرار گیرد. لازم به یادآوری است جورج سوروس نقش زیادی در بحران مالی سال ۱۹۹۷ آسیای جنوب شرقی داشت و بر کسی پوشیده نیست که تاکنون تلاش های زیادی در جهت جذب جمهوری های عضو اتحاد شوروی به سوی آمریکا داشته است. توصیه می شود قبل از مطالعه مقدمه کتاب
به سوابق و بیوگرافی جورج سوروس که در زیر می آید توجه شود.»
جورج سوروس در آگوست سال ۱۹۳۰ (۱۳۰۹) در بوداپست مجارستان در خانواده ای یهودی زاده شد. پدرش نویسنده ای به زبان اسپرانتو بود که تئودور شوارتز نام داشت. مجارستان در سال ۱۹۴۴ به دست قوای نظامی نازی آلمان افتاد. خانواده جورج برای بر کنار ماندن از گزند نازی ها نام خانوادگی شوارتز را به سوروس تبدیل کردند.
جورج در سال ۱۹۴۶ هنگام اشغال مجارستان توسط شوروی به بهانه شرکت در یک همایش زبان اسپرانتو به غرب گریخت. او در سال ۱۹۴۷ به انگلستان مهاجرت کرد و در سال ۱۹۵۲ از دانشکده اقتصادی لندن فارغ التحصیل شد. در دوره تحصیل برای امرار معاش باربری راه آهن و پیشخدمتی رستوران می کرد و چند صباحی نیز به کارگری در کارخانه ای پرداخت ولی سرانجام در یک بانک تجاری استخدام شد. او در سال ۱۹۵۶ به نیویورک رفت و وارد معاملات ارز و بورس بازی شد. ابتدا برای یک شرکت بزرگ کار می کرد و صندوق های سرمایه گذاری را نیز نخست در آن شرکت تشکیل داد ولی در سال ۱۹۷۳ شرکت سرمایه گذاری خصوصی فرد را تاسیس کرد.
سوروس از محل فعالیت های بورس بازی خود سرمایه هنگفتی به دست آورد که بخشی از آن را صرف امور گوناگونی چون تحقیقات، آموزش، خیریه و سیاسی کرد.
وی از دهه ۱۹۷۰ وارد فعالیت های خیریه شد. ابتدا به دانشجویان سیاهپوست دانشگاه کیپ تاون آفریقای جنوبی کمک مالی کرد. او با تاسیس چندین موسسه و بنیاد از جمله موسسه «جامعه باز» و «بنیادهای ملی سوروس» کمک های مالی فراوان برای توسعه مردمسالاری در کشورهای تازه استقلال یافته پس از فروپاشی شوروی (به طرق غیرخشن)، ایجاد زیرساخت های اینترنتی دانشگاه های روسیه، فقرزدایی در آفریقا، پروژه های سیاسی و تحقیقاتی، کمک به دانشمندان و دانشگاه های اروپای مرکزی و شرقی، سازمان شفافیت بین المللی، قوانین ممنوعیت اعتیاد، بانک گرایی و دکتر محمدیونس (برنده جایزه صلح نوبل) و سایر پروژه ها اعطا کرده است که جمعاً شش میلیارد دلار برآورد می شود.
از جمله پروژه های وی در ایالات متحده آمریکا کمک مالی علیه انتخاب شدن بوش از طریق کمپین چرا ما نباید بوش را دوباره انتخاب کنیم؟ بوده است.
وی در سال ۱۹۸۶ از طریق شرکت هارکن انرژی که بخشی از آن متعلق به وی بود شرکت نفتی جورج دبلیو بوش را خرید.
سوروس علاوه بر فعالیت های اقتصادی و سیاسی سخت درگیر فعالیت های پژوهشی نیز بوده و تاکنون چندین کتاب و مقالات بسیاری نوشته است.
کتاب های سوروس عبارتند از:
۱) رهیافتی نو برای بازارهای مالی، ۲۰۰۸ (کتاب در دست چاپ توسط انتشارات صمدیه)
۲) رویای برتری آمریکایی، ۲۰۰۳ این کتاب در سال ۱۳۸۳ توسط انتشارات صمدیه چاپ و منتشر شده و درباره اشغال عراق توسط نیروهای نظامی آ مریکایی است.
۳) عصر خطاپذیری، ۲۰۰۶
۴) ۵۰ راه دوست داشتن کشورتان، ۲۰۰۴
۵) جهانی شدن، ۲۰۰۲
۶) جامعه باز: اصلاح سرمایه داری جهانی، ۲۰۰۱
۷) علم وجامعه باز (مشترک): آینده فلسفه کارل پوپر، ۲۰۰۰
۸) بحران سرمایه داری جهانی: جامعه باز در خطر، ۱۹۹۵
۹) تضمین مردمسالاری، ترغیب بنگاه های آزاد و اصلاحات دموکراتیک در شوروی و اروپای شرقی، ۱۹۹۱
۱۰) بازکردن نظام شوروی، ۱۹۹۰
۱۱) کیمیایی مالی، ۱۹۸۸
رهیافت (پارادایم) جدیدی که سوروس در کتاب حاضر عرضه می دارد بر نظریه «بازتابندگی» استوار است.
نظریه بازتابندگی نخستین بار در حوزه جامعه شناسی و احتمالاً توسط ویلیام کوماس (سال های ۱۹۲۸ و ۱۹۲۳) با قضیه توماس مطرح شد.
طبق این قضیه وضعیت هایی را که انسان ها حق (True) تعریف می کنند، برای خودشان به حقیقت می پیوندند.
پس از او جامعه شناس دیگری به نام روبرت ک مرتون در سال های ۱۹۴۹ - ۱۹۴۸ براساس قضیه کوماس مقوله ای را مطرح کرد؛ به محض یک پیش بینی یا پیشگویی انجام می شود بازیگران ممکن است رفتارها و اعمال خود را طوری ترتیب دهند که عبارتی که می توانست نادرست باشد، درست و برعکس عبارتی که ممکن بود درست باشد اشتباه درآید. به عبارت دیگر پیشگویی تاثیر سازنده جداسازی بر رویداد یا نتیجه دارد به طوری که رویداد را از آنچه قرار بود پدید آید تغییر می دهد.
«بازتابندگی» در علم توسط کارل پوپر در سال ۱۹۵۷ به کار گرفته شد. او بازتابندگی را oedipal effect » خواند که بعداً در سال ۱۹۶۱ توسط ناگال به طور گسترده تری استفاده شد.
بازتابندگی در علم مساله ساز است زیرا اگر یک پیش بینی می تواند به تغییراتی در سیستمی که مرتبط با پیش بینی است بینجامد، آنگاه ارزیابی فرضیات علمی از طریق مقایسه پیش بینی هایی که این فرضیات به دست می دهند با رویدادهایی که واقعاً رخ می نمایند دشوار خواهد بود. این مساله در قلمرو علوم اجتماعی از این هم غامض تر است.
بازتابندگی در علوم اقتصادی با مقوله «پیش بینی بازتابی» توسط گرونبرگ و مودیلیانی در سال ۱۹۵۴ و سپس هربرت سیمون در سال ۱۹۵۴ مطرح شد.
بازتابندگی به عنوان هم مساله و هم راه حل در رویکردهای مدرن با نظریات آنتونی گیندنز و پیر بوردیو ارائه شد.
از نظر پیر بوردیو عالم اجتماعی ذاتاً تحت تاثیر جانبداری های ذهنی فرد است که تنها با آگاهی از بازتابندگی می توان آنها را زائل کرد و به سوی علم عینی پیش رفت بنابراین از نظر او بازتابندگی بخشی از راه حل است و نه مساله.
امروزه بازتابندگی در علوم اقتصادی با نظریه تعادل اقتصاد کلاسیک در تعارض قرار دارد.
در نظریه تعادل قیمت ها در بلندمدت، بازتابنده بنیان هایی (عوامل اصلی موثر بر قیمت ها) هستند که با قیمت ها تغییر نمی پذیرند در حالی که در نظریه بازتابندگی قیمت ها در واقع بر بنیان ها اثر می گذارند و همچنین بنیان های متاثر خود به نوبه موجب تغییر در پیش بینی ها می شوند و آنگاه قیمت ها تحت تاثیر قرار می گیرند این فرآیند با طرحی خود تقویت شونده ادامه می یابد و دور باطلی را به وجود می آورد و بازارها را به سوی عدم تعادل می کشاند.
جورج سوروس که پیرو سرسخت نظریه بازتابندگی در علوم اقتصاد است از دانش نظری و تجربی خود برای بسط و توسعه این نظریه سود جسته و برای این کار نیز ده ها میلیون دلار سرمایه گذاری کرده است.
● رهیافت پیشنهادی
۱) ما در میانه بدترین بحران مالی از دهه ۱۹۳۰ تاکنون به سر می بریم. این بحران تا حدودی شبیه دیگر بحران هایی است که در ۲۵ سال گذشته رخ داده اند اما با یک تفاوت اساسی؛ بحران جاری پایان یک دوره توسعه اجتماعی مبتنی بر دلار به عنوان یک پول معتبر بین المللی است. بحران های ادواری بخشی از یک فرآیند بزرگ تر رونق - رکود بودند در حالی که بحران جاری حاصل رونق بزرگی است که در بیش از ۲۵ سال گذشته دوام آورده است.
۲) برای فهم پدیده کنونی یک رهیافت جامع (پارادایم) جدید نیازمندیم. رهیافت موجود یعنی گرایش داشتن بازارهای مالی به تعادل اشتباه و گمراه کننده است. در واقع معضلات جاری را عمدتاً می توان حاصل توسعه نظام مالی بین المللی بر پایه همین رهیافت دانست.
۳) رهیافت پیشنهادی من به بازارهای مالی محدود نمی شود بلکه به بررسی رابطه بین «اندیشیدن» و «واقعیت» نیز می پردازد و مدعی است که مفهوم پردازی نادرست و تفاسیر اشتباه نقش عمده ای در شکل دهی به سیر تاریخ ایفا می کنند.
من طراحی این چارچوب مفهومی را از زمانی که در دانشکده اقتصادی لندن (LSE) دانشجو بودم و قبل از فعالیت در بازارهای مالی شروع کردم همانطور که قبلاً نوشته ام.من با تاثیر فراوان از فلسفه کارل پوپر مفروضاتی که اساس نظریه رقابت کامل به ویژه فرض کامل بودن اطلاعات را تشکیل می دهد به چالش کشیدم.
من دریافتم که تصمیم گیری های بازیگران بازار فقط براساس اطلاعات نمی تواند انجام گیرد زیرا پیشداوری های آنان نه تنها همواره بر قیمت های بازار تاثیر دارد بلکه بر بنیان هایی که آن قیمت ها بازتاب آنها تصور شده اند نیز تاثیر می گذارند. به نظر من بازیگران بازار کارکردی دوگانه دارند؛ از یک طرف می کوشند تا موقعیت خود را درک کنند که من این را «کارکردشناختی» خوانده ام از طرف دیگر تلاش می کنند وضعیت را تغییر دهند که من آن را «کارکردمشارکتی» یا دستکاری نامیده ام. این دو کارکرد در جهت های مخالف عمل می کنند ولی تحت شرایط خاصی می توانند در یکدیگر دخالت جویند. من این تداخل را «بازتابندگی» نام نهاده ام.
۴) وقتی من یک بازیگر بازار شدم چارچوب نظری خود را در بازارهای مالی به کار گرفتم. این امر به من امکان داد تا درک بهتری از فرآیند رونق - رکود «خودتقویت کننده» در آغاز و خودشکننده در پایان به دست آورم و از این بینش در مدیریت یک صندوق سرمایه گذاری کم ریسک به خوبی بهره گیرم.
من نظریه «بازتابندگی» را در نخستین کتابم «کیمیایی مالی» که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد بسط دادم. این کتاب با استقبال پرستش گونه ای مواجه شد اما محافل دانشگاهی نظریه بازتابندگی را جدی نگرفتند در نتیجه در اینکه آیا موضوع نو و مهمی را عرضه داشته ام به تردیدی خطیر گرفتار شدم. آنگاه من به یکی از پایه ای ترین مسائل فلسفه که به کامل ترین وجه بررسی شده بود پرداختم.
باری چارچوب نظری ام برای شخص من همچنان به صورت موضوعی مهم باقی ماند به طوری که مرا هم به سوی پولسازی از طریق مدیریت بر یک صندوق سرمایه گذاری کم ریسک هدایت کرد و هم به سمت هزینه کرد ن های نوع دوستانه رهنمون شد؛ واقعیاتی که جزء لاینفکی از هویت من شدند.
۵) هنگام انفجار بحران مالی من از مدیریت فعال صندوقم که پیش از آن از یک صندوق سرمایه گذاری کم ریسک تهاجمی به یک صندوق خیریه ملایم تر تبدیل شده بود کناره گرفته بودم اما بحران مرا واداشت که توجه خود را دوباره بر بازارهای مالی متمرکز کنم به طوری که خیلی فعال درگیر تصمیم گیری های سرمایه گذاری شدم. آنگاه در اواخر سال ۲۰۰۷ تصمیم گرفتم کتابی برای تجزیه و تحلیل و تبیین وضعیت جاری بنویسم. انگیزه من از این کار سه جنبه داشت؛ نخست، نیاز فوری به ارائه یک رهیافت نو برای درک بهتر پدیده های در جریان، دوم، درگیر شدن در مطالعه ای جدی که می توانست به من در تصمیم گیری های سرمایه گذاری کمک کند، سوم، با رسیدن به بینشی به موقع از بازارهای مالی اطمینان می یافتم که نظریه «بازتابندگی» سرانجام مورد توجه جدی قرار خواهد گرفت البته جلب توجه مردم به نظریه ای تجریدی، کاری دشوار است اما مردم به بازارهای مالی به ویژه هنگامی که این بازارها دستخوش اختلالات شدید باشند به شدت علاقه مندند. من پیش از آن بازارهای مالی را همچون آزمایشگاهی برای آزمون نظریه بازتابندگی در کتاب «کیمیایی مالی» به کار برده بودم.
وضعیت موجود برای نشان دادن میزان اعتبار و اهمیت این نظریه فرصتی عالی را فراهم می آورد. از این سه جنبه، جنبه سوم در تصمیم من برای انتشار کتاب سهم به مراتب بیشتری را داشت.
۶) چون من در نوشتن کتاب بیش از یک هدف را در نظر داشتم بنابراین اگر چنانچه فقط بر آشکار کردن بحران مالی متمرکز می شدم پیچیده تر می شد. در حالی که نظریه اقتصاد کلاسیک که بر فرض کامل بودن اطلاعات استوار است نه تصمیمات بازیگران بازار و نه تصمیمات مقامات پولی و مالی دیدگاه من صرفاً بر پایه دانش اتخاذ نمی شود بلکه داوری های نادرست و تصورات اشتباه بر قیمت های بازار تاثیر می گذارند و از آن مهم تر قیمت های بازار نیز به نوبه خود آن مبانی ای را که قرار است بازتاب دهند تحت تاثیر قرار می دهند. نتیجه اینکه بنابر رهیافت (پارادایم) رایج قیمت های بازار به صورتی تصادفی از تعادل نظری خارج نمی شوند.
دیدگاه های بازیگران و تنظیم کنندگان هرگز بیانگر وضعیت واقعی امور نیست. صریح تر بگویم بازارها هرگز به تعادل مورد انتظار نظریه اقتصاد کلاسیک نمی رسند.
یک ارتباط بازتابی دو طرفه بین فهم ما و واقعیت که می تواند موجب بروز فرآیندهای رونق - رکود
خود تقویت کننده در آغاز و خودشکننده در پایان، افزایش یک باره منجر به رکود یا حباب های اقتصادی شود وجود دارد. هر حباب متشکل از یک روند و درک اشتباه در حالتی انعکاسی تعامل دارند. در بازار مسکن ایالات متحده یک حباب وجود داشته است اما بحران جاری صرفاً محصول ترکیدن یکباره حباب مسکن نیست بلکه آن بزرگ تر از بحران های مالی ادواری است که در طول زندگی مان تجربه کرده ایم. همه آن بحران ها بخشی از آنچه من آن را «حباب برتر» می نامم هستند؛ یک فرآیند انعکاسی بلندمدت که در ۲۵ سال گذشته کم وبیش رشد یافته است. این فرآیند مشتمل است بر یک روند غالب، گسترش اعتبارات درک نادرست رایج بنیادگرایی بازار (همان آزادی عمل اقتصادی یا بگذار هر چه می خواهد بکند قرن نوزدهمی که معتقدند به دادن الزامی «آزادی عمل» به بازار.
بحران های قبلی آزمون های موفقیت آمیزی به دست دادند که روند غالب و درک نادرست رایج را تقویت کردند اما بحران جاری آنگاه که هم روند و هم فهم نادرست ناپایدار شده اند نقطه عطفی را نشان می دهد البته این موضوعات به توضیحات بیشتری نیاز دارد. این کتاب پس از طرح چارچوب اولیه بخش اول به نظریه بازتابندگی اختصاص دارد که کاملاً فراتر از موضوع بازارهای مالی است. فهم این نظریه برای افرادی که فقط علاقه مند به بحران جاری اند ، دشوار می نماید اما امیدوارم برای کسانی که جهت درک آن می کوشند مفید واقع شود.این نظریه علاقه اصلی و حاصل زندگی من است. خوانندگان کتاب های قبلی من درخواهند یافت که بندهایی از آن کتاب ها را در اینجا تکرار کرده ام زیرا در اینجا نیز نکات مشابهی مطرح شده است.
بخش دوم به ترسیم چارچوب نظری و نیز تجربه عملی من به عنوان مدیر یک صندوق سرمایه گذاری کم ریسک می پردازد تا ابعاد وضعیت جاری را روشن سازد.
ترجمه: دکتر کرم میرزایی
منبع : روزنامه سرمایه