پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
گروه ابوذر
ابوذر، نامی بود كه جمعی از جوانان متدین و انقلابی شهرستان نهاوند برای گروه خود انتخاب كرده بودند. همگرایی و اجتماع بین آنها، از طریق مجالس دینی و خصوصا انجمنهای دینی ضدبهائیت حاصل میشد و مهمترین دغدغه آنان مبارزه با فقر و فساد بود. افراد این گروه اكثرا جوان و دانشآموز دبیرستانی بودند اما در اثر ارتباط با انجمنهای دینی و سیاسی همدان و بهویژه ارتباط با آیتالله ربانی شیرازی به استحكام فكری و سیاسی دست یافتند و توانستند امور تشكیلات را بهخوبی پیش برند. رویآوردن اعضای گروه ابوذر به اقدامات مسلحانه و خرابكاری، بهعنوان یك تصمیم، مستقیما توسط خودشان اتخاذ شده بود و مورد همراهی و سفارش شخصیتهای معتبر دینی و سیاسی قرار نگرفت. البته اقدامات گروه ابوذر محدود و محلی بود و صرفا در حد انجام برخی عملیاتهای ضدتبعیض و فساد در شهرستان نهاوند محدود میشد، اما دستگیری و اعدام رهبران گروه، به یك موضوع ملی و یك خبر جهانی تبدیل گردید؛ بهگونهایكه اخبار مربوط به آن، حتی در سطح رادیوها و خبرگزاریهای معتبر خارجی انعكاس یافت. در مقاله زیر با چگونگی پیدایش، اهداف، اقدامات و سرنوشت گروه ابوذر آشنا خواهید شد.
گروه ابوذر متشكل از برخی جوانان مبارز بود كه در شهرستان نهاوند فعالیت خود را شروع كردند. آنان، تجربه فعالیتهای سیاسی خود را از شركت در جلسات مذهبی موجود در این شهر آغاز نمودند و سپس به فعالیتهای سیاسی كه جنبه دفاع از مذهب داشت، روی آوردند. این گروه، در تداوم فعالیتهایشان، با برخی از روحانیون، از جمله با مرحوم آیتالله ربانی شیرازی، مرحوم حجتالاسلام موحدیساوجی و حجتالاسلام فاكر ارتباط برقرار كردند و همزمان تحتتاثیر اندیشههای شهید مطهری و دكتر شریعتی قرار گرفتند.
فعالیتهای دینی ــ سیاسی این گروه با تشكیل انجمن ضدبهائیت در سال ۱۳۴۹ در نهاوند آغاز شد. آنان سپس یك مدرسه اسلامی با نام مهدیه در این شهر تاسیس نموده و در آنجا به تربیت و آموزش جوانان مسلمان پرداختند.[i] علاوه بر موارد مذكور، برخی عوامل دیگر نیز در شهرستان نهاوند دستبهدست هم دادند تا سرانجام گروه ابوذر شكل گرفت.
● انجمن ضدبهائیت
بهائیان در دوران حكومت پهلوی، آزادانه به تبلیغ آیین خود میپرداختند و در این راستا مبلغانی را به تمام نقاط كشور میفرستادند. برای مقابله با بهائیان انجمنی در سال ۱۳۳۲ بهنام «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» تاسیس شد كه به «انجمن ضدبهائیت» معروف شد.[ii] این انجمن هرگاه مطلع میشد در جایی از ایران، بهائیان به تبلیغ مسلك خود میپردازند، فورا جهت مقابله با آنها اقدام به تاسیس انجمنی در آن منطقه میكرد و افراد خود را جهت مباحثه با بهائیان روانه مینمود تا از گسترش بهائیت در میان مردم جلوگیری كند.[iii]
انجمن مزبور اهداف خود را از راههای فرهنگی دنبال میكرد؛ چنانكه موضوع جلسات آن فقط به مبارزه با بهائیت اختصاص داشت. آنها در بدو ورود اعضا به انجمن، از آنان تعهد كتبی مبنی بر عدم دخالت در سیاست میگرفتند، اما همین مساله، خود به دلیل عمدهای برای انتقادهای بعدی از انجمن تبدیل شد. بااینهمه، در نهاوند برخی از كسانیكه بعدا گروه ابوذر را تشكیل دادند و در آن زمان دانشآموزان دوره دبیرستان و مایل به گرایشات شدید مذهبی برای مبارزه با رژیم بودند، نیز گاه در جلسات انجمن شركت میكردند. این افراد با طرح اشكال درخصوص تاكید انجمن مبنی بر عدم دخالت در سیاست، جلسات انجمن را به تعطیلی میكشاندند.[iv]
● مسجد؛ پایگاه فعالیت
اعضای موسس گروه ابوذر برای آشناشدن هرچهبیشتر افراد با یكدیگر، جلسات مذهبی و هیاتهای قرآنی تشكیل میدادند. این جلسات عمدتا در مساجد و گاه نیز در منازل اعضای گروه برگزار میگردید. در این جلسات اعضای گروه هر چند شب یا هفتهای یكبار گرد هم میآمدند و علاوه بر آشنایی بیشتر با قرآن، با شیوههای مبارزه با ظلم و وظایفشان در مقابل یكدیگر، و نیز با وظایفشان در ارتباط با تودههای مردم آشنا میشدند. در همین جلسات بود كه آنها با رساله امامخمینی(ره) آشنایی یافتند.[v] مسجد، علاوهبرآنكه امكان تشكیل جلسههای مختلف مذهبی را میسر میساخت، از جنبه دیگری نیز حائز اهمیت بود و آن، سخنرانی وعاظ مذهبی و روحانیون انقلابی در آنجا بود كه باعث آشنایی هرچهبیشتر اعضای گروه با اوضاع سیاسی روز میگردید.
● فعالیت در مدرسه
بیشتر اعضای گروه ابوذر، دانشآموزان دبیرستانی بودند و ارتباط آنها با معلمان مذهبی، بهویژه ارتباطشان با محمد طالبیان، در تسریع حركت مبارزاتی آنها موثر بود. مدرسه، یكی از جایگاههای مهم فعالیتهای این گروه بهشمار میرفت. درس انشاء و ادبیات، یكی از بسترهای اعلام نارضایتیها از مسائل سیاسی و اجتماعی تلقی میشد. آنان در سال ۱۳۵۱ با افتتاح كلوپ دینی دبیرستان «ابنسینا»یِ نهاوند، فرصتی یافتند تا با مطرحكردن نقطهنظراتشان در آنجا، همدیگر را هرچهبهتر بشناسند. مسئولیت این كلوپ بر عهده محمد طالبیان بود. در جلسه افتتاحیه آن، پس از قرائت قرآن توسط منشط، ولیالله سیف اقدام به سخنرانی كرد و در جلسات بعدی نیز بهترتیب كسانیكه خواهان مطرحكردن نقطهنظرات خود بودند در آنجا به سخنرانی پرداختند. كلوپ مذكور دارای یك نشریه بود كه بیشتر به مسائل مذهبی میپرداخت و به علت ضعف مالی، بیش از سه شماره از آن چاپ نشد.[vi] اما دركل باید گفت این مكان و مباحث طرحشده در آن، باعث ایجاد همفكری و هماهنگی بیشتر در میان اعضا گردید و همین مساله، یكی از عوامل تاثیرگذار در سوقدادن اعضا به تشكیل گروه ابوذر تلقی میگردد.
● جلوگیری از برپایی جشن
در راستای برگزاری جشنهای دوهزاروپانصدساله، شهرداری نهاوند در نظر داشت مراسم جشنی با حضور برخی خوانندگان آن زمان برگزار كند. با انتشار این خبر، افراد گروه ابوذر و در راس آنها منشط، دست به كار شدند تا از اجرای مراسم جلوگیری كنند. آنان برای این منظور، نزد روحانی و مجتهد شهر رفته و از او خواستند مانع این عمل شود، اما وی اظهار ناتوانی كرده و افزود كه مرا هم تهدید كردهاند. بااینهمه، بچههای گروه موضوع را پیگیری كرده و در نهایت حجتالاسلام حیدری پس از آگاهی از این موضوع بهآنان پیشنهاد نمود: «جلسه و منبری راه بیندازید و من صحبت میكنم.» افراد گروه با دعوت از همه مردم، جلسه سخنرانی آقای حیدری را تدارك دیدند اما ماموران شهربانی از ورود وی به محل سخنرانی جلوگیری بهعمل آوردند. بااینهمه، حیدری از درب پشت مسجد وارد شده و به منبر رفت و گفت: «ای یزید! منبر مال من است، مال پدر من است.»[vii] و با ذكر خطبه حضرت زینب(ع) از منبر پایین آمد. در این هنگام، مجتهد شهر طی سخنرانی كوتاهی خبر داد كه پس از مذاكره با شهرداری و شهربانی، موفق شده است برنامه جشن را لغو كند و این خبر موجب شادمانی مردم گردید.
● نامگذاری گروه
درباره اینكه اولینبار چگونه اعضا به این فكر افتادند كه نام «ابوذر» را برای گروه خود انتخاب نمایند، باید گفت: این نام با آگاهی از شخصیت و عملكرد ابوذر غفاری ــ از صحابه پیامبر ــ و نیز با آگاهی از زندگی ساده ایشان و مبارزه وی علیه عثمان، برای این گروه انتخاب گردید. اعضای گروه با توجه به بینش مذهبی خود، ابوذر را بهخوبی میشناختند و با انتخاب نام ایشان درواقع میخواستند او را الگوی اعمال خود قرار دهند.[viii] ظاهرا برای نخستینبار منشط و خدارحمی این نام را مطرح كرده بودند و پسازآنكه با استقبال سایر اعضا مواجه شد، آنان گروه خود را «ابوذر» نامیدند.[ix]● اهداف گروه
همچنانكه پیشتر نیز اشاره شد، مسجد، مدرسه، هیاتهای قرآنی و انجمن ضدبهائیت اصلیترین عوامل زمینهساز تشكیل گروه بودند. لذا میبینیم كه اكثرا اهداف آنها نیز بهنحوی به مذهب و تعالیم مذهبی برمیگردد، بهطوریكه در همان اولین شب شكلگیری، «وظیفه دینی» اصلیترین انگیزه شروع فعالیت آنها معرفی میشود. اعضای گروه برای رسیدن به هدف خود مبنی بر تغییر وضع موجود، از جانشان مایه گذاشتند؛ چنانكه در همان جلسه اول، با آگاهی از سرانجام كار خود، به همه اعضا اتمامحجت كردند كه شما باید در این راه از جان خود بگذرید.[x] یكی دیگر از اهداف گروه، تلاش برای ازبینبردن فقر و بدبختی و مبارزه با رژیم حاكم ــ بهعنوان عامل اصلی این فقر و بدبختی ــ بود. آنها كه از دیدن فقرا و ستمدیدگان در پیرامون خود بسیار رنج میبردند، تصمیم گرفتند با بهوجودآوردن گروه مذكور و ضربهزدن به رژیم، انتقام ستمدیدگان را بگیرند و ازاینطریق، خاطر خود را تسلی بخشند.[xi] در این رابطه، اعضا تاجاییكه در توان داشتند، مستمندان را مدنظر قرار داده و به آنها كمك میكردند. محمد طالبیان در بازجوییهای خود، یكی از هدفهای تشكیل گروه ابوذر را ضربهزدن به استعمار و در راس آن امریكا، بیان كرده و میگوید: «درحالیكه مردم این آب و خاك گرسنه بودند، امریكا نفت ما را میبرد. پس باید با امریكا مبارزه كرد.»[xii] یكی دیگر از اهداف آنها را میتوان مبارزه با فساد اخلاقی موجود در جامعه آن روز ایران ذكر نمود. این پدیده كه توسط رسانههای گروهی بهویژه تلویزیون و سینما بهسرعت درحال گسترش در ایران و در تقابل مستقیم با آموزههای مذهبی بود، انگیزهای قوی به افراد ــ گروه كه بهشدت مذهبی بودند ــ میداد تا با هرچیزی كه احساس میكردند در این راستا فعالیت میكند، به مخالفت برخیزند.
● رهبری و تشكیلات
در مقایسه با سازمانهای چریكی موجود در دهه پنجاه ایران، گروه ابوذر از سادهترین نظام و شبكه داخلی بهره میبرد. اعضای گروه را جوانانی آموزشندیده، اما پرشور تشكیل میدادند كه حتی بیشتر آنها دوره سربازی را نگذرانده بودند. این عدم سازماندهی و تشكیلات منسجم، از مسائل مختلفی نشأت میگرفت كه عمدهترین آنها را میتوان خامبودن و فقدان تجربه عملی در بین اعضای گروه دانست. ضمنآنكه آنها با سازمانهای چریكی دیگری كه از شبكه درونی پیشرفته و پیچیدهتری برخوردار بودند هیچگاه نتوانستند ارتباط برقرار كنند.[xiii] كمسنوسالی و دانشآموزبودن اعضا را نیز میتوان یكی دیگر از دلایل نبود یك تشكیلات منسجم در گروه دانست. این موارد باعث میشد تا آنها علاوه بر كمتجربگی، بهخاطر دانشآموزبودن مقداری از انرژی خود را صرف تحصیل كنند و چنانكه بایدوشاید نتوانند به مبارزه چریكی كه در پیش گرفته بودند، بپردازند. گروه ابوذر، همچنانكه برآمده از محدوده فعالیتها و شرایط موجود در نهاوند بود، در همان حصار بومی ــ محلی خود باقی ماند و نتوانست در صحنه اعتقادی و در عرصه جنگهای چریكی در سطح ملی راه یابد.[xiv] این گروه از هنگام پیدایی تا زمان فروپاشی، با هیچ گروهی در ارتباط نبود و اعضای آن توانستند در حد خود، علیرغم تمامی كمبودها، مستقل بمانند و ضرباتی چند نیز بر پیكر رژیم شاه وارد سازند.
● اقدامات گروه ابوذر
اعضای این گروه را جمعی از جوانان باورمند تشكیل میدادند كه اساسا برای ضربهزدن به رژیم پهلوی گردهم آمده بودند. درواقع این گروه پس از تجربه فعالیتها و جلسات مذهبی ــ اعتقادی در راستای توسعه و تبلیغ دینی، به این نتیجه رسیدند كه تا زمانیكه وارد مرحله مبارزه مسلحانه با رژیم نشوند، نخواهند توانست اقدام بنیادی و موثری در راستای اضمحلال حاكمیت وقت و زمینهسازی برای حكومت آرمانی اسلامی انجام دهند و ازاینرو بهتدریج از نظارت و كنترل محركان و مبلغان اولیه مذهبی ــ سیاسی خارج شدند و گام در مسیر عملیات مسلحانه گذاشتند.
ابوذریان میكوشیدند با پیوستن به گروههای مبارز و ایجاد ارتباط با آنها، از تجربه و امكانات لازم برخوردار شوند. كاظم اكرمی كه یكی از امیدهای گروه برای برقراری پیوند با گروههای مبارز بود، میگوید: «آنها در سال ۱۳۵۱ در آخرین ملاقاتی كه آقای طالبیان و منشط با بنده كردند، اصرار زیاد میكردند برایاینكه من دست آنها را به مجاهدین برسانم و اسلحه در اختیارشان بگذارم. آقای ولیالله سیف هم بود. به آنها گفتم: من قطعا و یقینا وارد كار اسلحه نیستم. من كارم فرهنگی است و اگر میخواهید تفسیر به شما بدهم. كتب حدیث میخواهید، بدهم. یادم هست اصراركردم كه تفسیر “فیض من القرآن” تفسیر بسیار خوب اجتماعی ــ سیاسی است.»[xv] بااینهمه، علیرغم رد درخواست آنان از جانب اكرمی و پیش از آن از سوی حجتالاسلام فاكر، جوانان گروه ابوذر، خودشان به فكر دستیابی به اسلحه یا ایجاد ارتباط افتادند.
● قتل دُخامحمود
محمود مومنی، معروف به دخا، فردی رباخوار بود كه بنابه اظهارات افراد مطلع، موجب فروپاشی بنیه مالی خانوادههای بسیاری گردید. افزونبراین، وی به فساد اخلاقی نیز شهرت داشت.[xvi] این فرد به توسط گروه ابوذر به قتل رسید اما ظاهرا گروه صرفا به دلایل مذكور دست به قتل او نزده بود بلكه گویا قصد داشتند با مصادره بخشی از اموال او، جهت تهیه تجهیزات و امكانات برای گروه اقدام كنند؛ زیرا اوضاع مالی گروه به دلایل مختلف بسیار وخیم بود و تلاشهای آنان برای تغییر و بهبود این وضع هربار بهنحوی با شكست مواجه میشد. ازاینرو یكی از كوششهای آنان برای تهیه پول، زورگیری از منزل محمود مومنی بوده كه علیرغم خواست اعضای گروه، به مرگ نامبرده منجر میشود. قتل دخا با حضور پنج نفر از كادر مركزی گروه (عباد خدارحمی، روحالله سیف، ولیالله سیف، ماشاالله سیف و بهمن منشط) در بیستم آبان ۱۳۵۱ روی داد.[xvii]
● تخریب «خانه زنان» نهاوند
در هفتم آذرماه ۱۳۵۱ قرار بود «خانه زنان» در نهاوند گشایش یابد و بهاینمنظور مهمانانی از مقامات عالیرتبه شهرهای اطراف دعوت شده بودند. ابوذریان با توجه به مخالفت با سیاستهای فرهنگی رژیم شاه، تصمیم به جلوگیری از افتتاح موسسه مذكور گرفتند. خانه زنان از شعبات سازمان زنان ایران بود كه در اكثر شهرهای كشور وجود داشت. این سازمان تحت نظارت خاندان پهلوی اداره میشد و قانون حمایت از خانواده كه با اعمال نفوذ این سازمان در سال ۱۳۴۶ به تصویب مجلس شورای ملی رسید و عملا برخی دستورات مذهبی را به چالش كشیده بود و باعث بروز واكنشهای بسیاری در بین نیروهای مذهبی جامعه شده بود، خود برای بدنامكردن آن در نزد افكار عمومی كفایت میكرد. اعضای گروه ابوذر بنابه برداشتهایی كه از این محل داشتند، تصمیم گرفتند این ساختمان را منفجر كنند. آنها میگفتند: «در اینجا زنان بیحجاب میآیند و دخترهای دبیرستانی و دبستانی را نیز جمع میكنند و به آنها رقص میآموزند.»[xviii] این حرفها كه خالی از واقعیت هم نبود، میتوانست برای اعضای گروه كه بهشدت مذهبی بودند و این امور را خلاف دستورات اسلامی میدانستند، انگیزهای نیرومند باشد تا اقدام به تخریب این محل نمایند. اعضای تیم مامور عملیات، ولیالله و ماشاالله سیف، بهمن منشط، حجتالله عبدلی و عباد بودند.
آنها دینامیت مورد نیاز را از طریق یكی از افرادی كه در جلسات عمومی گروه شركت میكرد، به بهانه استفاده در ماهیگیری تهیه كردند[xix] و نحوه عمل به این شكل بود كه محل مورد نظر را با مته دستی سوراخ كرده، دینامیت را در آن، كار گذاشتند و سرانجام بر اثر انفجار دیوار، قسمتی از ساختمان تخریب شد. پس از انجام عملیات، در ساعاتی از نیمهشب، عباد وسایل همراه را به حمام آورد و اتفاقا یكی از ماموران آگاهی به او مشكوك شد. بنابه اظهار عباس خرمی، «عباد در این فكر بود كه اگر چارهای نداشت، مامور را از بین ببرد، ولی مامور پیگیری نمیكند.» روز پس از انفجار خانه زنان، عباد از اطرافیانش علت حادثه را میپرسید و بدینوسیله میكوشید خود را نسبت به موضوع بیخبر نشان دهد.[xx] بههرحال، نتیجه آنكه گروه ابوذر با این عملیات توانستند از اجرای مراسم جشن هفدهم دیماه و افتتاح «خانه زنان» نهاوند ممانعت كنند.● آتشزدن سینمای نهاوند
تنها سینمای نهاوند، از نظر گروه ابوذر، محل فسادی بود كه با اقدام به پخش فیلمهای غیراخلاقی، تاثیرات بدی بر فضای فرهنگی ــ اخلاقی شهر برجای میگذاشت؛ لذا گروه مذكور تصمیم به تخریب آن گرفتند. ولیالله كشفی میگوید: «نهاوند شهر كوچكی بود. وسیله خاصی نداشت و فقط یك سینما بود كه فعالیت میكرد و برایاینكه نشان بدهیم كه با این جریانات مخالف هستیم و اینها خلاف هستند، تصمیم به آتشزدن سینما گرفتیم.»[xxi] ولیالله عبدالهی درخصوص آتشزدن سینما میگوید: «بچهها در این موضوع متفق نبودند و موافقان اجرای عملیات میگفتند كه ما میخواهیم برای ایمانمان اینكار را انجام دهیم.» اما سرانجام عملیات لغو گردید. علیرغم لغو عملیات از سوی گروه، سهتن از اعضا به نامهای ماشاءالله سیف، حجتالله عبدلی و ولیالله عبداللهی تصمیم گرفتند دیگران را در مقابل كار انجامشده قرار دهند و برنامه آتشزدن سینما را به اجرا گذارند. آنها ضمن رعایت مسائل امنیتی، در شب نوزدهم رمضان ۱۳۵۱ در مراسم مسجد جوانان شهر حاضر شدند و پس از قطع روشنایی مسجد، خود را به سینما رساندند. وسیله ایجاد آتشسوزی، مقداری پارچه و بنزین بود. ماشاالله سیف پارچه آغشته به بنزین را آتش زد و آن را به داخل سالن سینما انداخت و سپس هر سه به مسجد بازگشتند. روز پس از حادثه درخصوص حادثهای كه رخ داده بود، از پسر آپاراتچی سینما جویا میشوند و او میگوید: «آتش سیگاری افتاده و یكردیف صندلی سوخته و چون آن ردیف صندلی با جایی تماس نداشته، آتش خاموش شده است.» بهاینترتیب آتشسوزی سینما عملی عمدی تلقی نمیشود.[xxii]
با توجه به عدم توافق همه اعضای گروه در انجام عملیات مزبور، آتشزدن سینما از سوی سهتن از اعضا، نشانگر بیتجربگی گروه در ایجاد تشكیلاتی منسجم و تحت رهبری واحد است و بهنوعی ضعف تشكیلاتی گروه را میرساند.
از دیگر اقدامات گروه، میتوان به آتشزدن اتومبیلهای دولتی، نقشه برای ترور سرهنگ عباسی، تخریب كارخانه برق ملایر و خلعسلاح پاسبان شهربانی قم اشاره كرد.
● در جستجوی سلاح
انگیزه اصلی عملیات خلعسلاح، تهیه سلاح برای گروه بود. آنها راههای مختلفی را برای بهدستآوردن اسلحه پیمودند اما هیچكدام از آنها نتیجهای بهبار نیاورد. آنها سرانجام بدینمنظور به خلعسلاح پاسبان شهربانی قم اقدام نمودند اما این عملیات به كشف و دستگیری اعضای آن منجر گردید.
ماجرا از این قرار بود كه در بیستوپنجم تیر ۱۳۵۲، اعضای انتخابشده برای انجام عملیات به سمت قم حركت كردند. بدینمنظور، عبادالله خدارحمی به بروجرد رفت و از آنجا رهسپار قم شد و دو نفر دیگر نیز از نهاوند عازم قم گردیدند. محل ملاقات اعضا با یكدیگر، مسجد اعظم قم بود. ولیالله سیف میگوید: «ما تازه از راه رسیده و دم حوض میان مسجد اعظم بودیم كه دیدیم عباد هم میآید. سه نفری با هم وضو گرفته، نماز را در مسجد اعظم خواندیم. درحدود ساعت سه بعدازظهر ناهار خوردیم و ساعت ششونیم به خیابان آمدیم، گشتی زدیم، سپس برای خواندن نماز عصر برگشتیم. بعد از اتمام نماز، رفتیم نشستیم لب حوض، نان خوردیم و بلند شدیم، افتادیم گردش. چند خیابان را گشتیم تا رسیدیم بازار. وقتی داخل بازار شدیم، عباد گفت: این، جای خوبی است.»[xxiii]
زمان عملیات، بهدستور خدارحمی به ساعت دوازده شب (فردا) موكول گردید. آنها پس از تعیین محل مورد نظر، سر ساعت مقرر به آنجا آمدند. در آن ساعت شب، در بازار قم فقط یك پاسبان پاس میداد. ولیالله سیف مامور كنترل اوضاع بود و وظیفه داشت درصورت دستگیری دو نفر دیگر، خبر آن را به نهاوند برساند، اما خدارحمی از او خواست وقتی به سمت پلیس حركت میكنند، او با پرسیدن مطلبی توجه پاسبان را به خود جلب كند تا آنها كار خود را راحتتر انجام دهند. آنها با یك حالت معمولی به پاسبان نزدیك شدند و ولیالله با او به صحبت پرداخت. خدارحمی كه گویا به علت دستپاچگی و بیتجربگی فراموش كرده بود باید ابتدا دهان او را ببندد و سپس اسلحهاش را ببرند، به یكباره از پشت سر به پاسبان حمله كرده و چند ضربه پیدرپی چاقو به وی وارد نمود. اما پاسبان بهسرعت برگشته و با او درگیر شد و برای جلب كمك از اطراف، فریاد زد. در این هنگام عبدلی نیز به كمك خدارحمی رفت و او نیز یك ضربه چاقو بر بدن پاسبان وارد كرد. پاسبان كه بهشدت مجروح شده بود، به روی زمین افتاد. عبادالله اسلحه او را برداشت و بهسرعت از محل دور شد.[xxiv] او به سمت خیابان آذر رفت اما در آن خیابان درگیری مسلحانه با پاسبانهای دیگر رخ داد. در اثر این درگیری، عباد از ناحیه سینه و شكم و ولیالله نیز از ناحیه پا مورد اصابت گلوله واقع شدند. عبدلی نیز در نقطهای دورتر از محل تیراندازی دستگیر گردید[xxv] و بهاینترتیب زمینه شناسایی و دستگیری سایر اعضا و هواداران گروه فراهم شد.
این عملیات كه میتوان آن را بزرگترین و جدیترین عملیات گروه نامید، بیشازپیش ضعفهای گروه را ــ كه همگی از بیتجربگی آنان ناشی میشد ــ آشكار كرد؛ چراكه آنها علیرغمآنكه ازمدتهاپیش طرح خلعسلاح پلیس را در ذهنشان پرورده بودند اما هرگز بهصورتجدی به نحوه اجرای آن فكر نكردند و درخصوص عواقب آن از قبیل احتمال سروصداكردن پلیس و نحوه جلوگیری از آن، جایی برای مخفیشدن پس از اقدام به عملیات و... هیچ برنامهریزی انجام ندادند. درواقع ضعف كنترل نهتنها در این مورد بلكه در موردهای دیگر نیز وجود داشت و همین مسائل سرانجام ضربه سنگینی را بر گروه وارد ساخت؛ چنانكه شش تن از اعضای اصلی آن سرانجام از سوی رژیم پهلوی اعدام شدند و گروه مذكور عملا منحل گردید.● دستگیری و شهادت
جریان عملیات قم ــ همانطوركه گفته شد ــ باعث لورفتن گروه گردید. بهزودی تمام اعضای اصلی و هواداران آن در شهر نهاوند دستگیر شدند. آمار دقیقی از تعداد بازداشتشدگان در دست نیست. برخی از آنها تنها برای چندساعت یا چندماه در بازداشت بهسر بردند. پس از واقعه عملیات قم، بهمدت یكی دو روز تعداد زیادی در نهاوند بازداشت و از میان آنها، دوازده نفر با مینیبوس به ساواك همدان[xxvi] و سپس به تهران اعزام شدند. این افراد در تهران، نخست مدتی را در كمیته مشترك ضدخرابكاری بودند و از آنجا به زندان اوین منتقل شدند. اعضای گروه در اعترافات خود به ارتباطشان با آیتالله ربانیشیرازی اشاره میكنند كه باعث شد ماموران رژیم علاوه بر دستگیركردن ایشان، بسیاری از اعلامیهها و كتابهای بهاصطلاح رژیم «مضره» را نیز از منزل ایشان كشف كنند.[xxvii]
آیتالله ربانیشیرازی، ارتباط آنها با خود را تایید كرد اما منكر آموزشهای چریكی به آنان شد.[xxviii] در ادامه، ساواك نسبت به دستگیری آقای خاكی نیز اقدام كرد. وی كه خبر ماجرای خلعسلاح قم را شنیده بود و احتمال دستگیرشدن خود را میداد، به همراه خانوادهاش از قم خارج گردید و روانه مشهد شد، اما ساواك مشهد خانه ایشان را تحتنظر داشت و به محض ورود، او را دستگیر كردند.[xxix]
در زندان علیرغم شكنجههای بسیار توسط ساواك، بعضی از اعضای گروه مقاومت سرسختانهای از خود نشان دادند؛ چنانكه بهمن منشط، از اعضای اصلی گروه، تا آخرین لحظه حیات خود به رژیم پهلوی میتاخت و كوچكترین مماشاتی از خود نشان نمیداد. او حتی لیوان آب را به سوی قاضی دادگاه پرت كرده و گفته بود: «این كاخنشینان، مردم را بدبخت كردهاند. مردم از گرسنگی میمیرند»؛ و در مقابل اظهار نگرانی وكیلش گفته بود: «من فقط از خدا میترسم و اینها كسی نیستند كه من از آنها بترسم.»[xxx]
بههرصورت سرانجام در آبانماه ۱۳۵۲، پس از بازجوییهای مكرر و تكمیل پروندهها، نخستین دادگاه اعضای گروه تشكیل شد. پس از اتمام كار دادگاه، شش نفر از اعضای گروه به اعدام و بقیه به زندان محكوم گردیدند. پس از اعلام رای دادگاه، جز خدارحمی و منشط كه گفتند «به رای دادگاه صادره تسلیم هستیم»، بقیه افراد تقاضای فرجامخواهی دادند. تقاضای فرجام آنان تحویل شاه شد، اما شاه معتقد بود «اینها كسانیاند كه باید از بین بروند» و طبعا احكام صادره قطعیت یافت. سرانجام در روز سیام بهمن ۱۳۵۲ حكم اعدام شش نفر از آنها (عبدالله خدارحمی، بهمن منشط، حجتالله عبدلی، ماشاالله سیف، روحالله سیف و ولیالله سیف) بهاجرا درآمد. آنها راس ساعت پنجونیم صبح روز مذكور به پادگان جمشیدیه برده شدند. ابتدا پزشك قانونی آنها را معاینه كرد و سپس توسط محمدصادق منفی ــ نماینده مذهبی ــ آداب و رسوم مذهبی اجرای حكم بهجا آورده شد. آنگاه آنها را به میدان تیر دژبان مركز فرستادند و پس از قرائت رای دادگاه، دستور اعدام از طرف نماینده دادستان ارتش، به اجرا گذارده شد.[xxxi]
رژیم شاه تا جاییكه توانست سعی نمود، جریان دستگیری، محاكمات و شهادت گروه ابوذر را بیسروصدا و پنهانی صورت دهد؛ زیرا از اقرار به گسترش مبارزات ضدرژیمی در میان تودههای مردم بیم داشت. بههمینخاطر، از جریان دادگاهها و محاكمات آنها هیچ خبری در رسانهها منعكس نشد و تنها برخی روزنامههای دولتی از «اعدام شش خرابكار» خبر دادند.[xxxii] اما همین خبر كوتاه واكنشهای مختلفی را در جامعه ــ بهویژه در بین اقشار دانشگاهی ــ برانگیخت؛ چنانكه دانشجویان كوی دانشگاه تبریز، قطعه روزنامهای را كه این خبر در آن چاپ شده بود، بریده و به شیشه خوابگاه خود چسباندند و روی آن با ماژیك قرمز نوشته بودند: «ما انتقام میگیریم.»[xxxiii] همچنین گروههای مبارز خارج از كشور، سعی كردند حقیقت ماجرا را در سطح جهانی مطرح سازند. گروههای مذكور دراینراستا یك اطلاعیه خبری برای مطبوعات و محافل بینالمللی ارسال كردند. بهدنبال اینگونه اقدامات بود كه روزنامه «لوموند فرانسه» خبر شهادت اعضای گروه و نام آنها را اعلام نمود[xxxiv] و نیز رادیو بیبیسی در اخبار شب اول اسفند ۱۳۵۲ به این موضوع اشاره كرد.[xxxv]
ازطرفدیگر، در خود شهرستان نهاوند نیز شهادت اعضای گروه، باعث آگاهییافتن هرچهبیشتر مردم درباره ماهیت رژیم گردید. مسلما در محیط كوچك نهاوند كه اكثر افراد همدیگر را میشناسند و نیز در محیطهایی كه اعضای گروه با آنها سروكار داشتند ــ نظیر مدارس و محیطهای آموزشی ــ این مساله نمیتوانست بدون واكنش بماند. پس از این ماجرا، مردم نهاوند سعی میكردند خشم و انزجار خود نسبت به رژیم را در قالبهای مختلف نشان دهند؛ چنانكه در مراسم مذهبی محرم، وقتی از كنار مجسمه شاه عبور میكردند، با مشتهای گرهكرده شعار سر میدادند. بههرحال این مساله همچنان در ذهن مردم باقی ماند تااینكه در روزهای انقلاب، همچون آتش زیر خاكستر دوباره شعلهور شد.[xxxvi]● گروه ابوذر ۲
گروه ابوذر ۲ پس از دستگیری و شهادت اعضای گروه نخست، توسط برخی دوستان و آشنایان آنها ایجاد شد و توانست با راهاندازی تشكیلاتی منسجمتر، برای خود مرامنامه و خطمشی مخصوصی تعیین و شروع به فعالیت نماید.[xxxvii]
البته ساواك مركز پس از اعلام شش عضو گروه، بلافاصله طی نامهای به ریاست ساواك استان همدان دستور داد «با توجه به تجربیات و شواهد موجود، بااینكه امكان فعالیت خلاف مصالح مملكتی از جانب اقوام و دوستان افراد معدوم و محكوم وجود دارد، خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به مراقبت و كنترل خویشاوندان و دوستان افراد ذكرشده [نام همه اعضای گروه] اقدام و درصورت مشاهده هرگونه عمل خلاف و مشكوك، مراتب را به موقع به این اداره كل اعلام نمایند.»[xxxviii]
پسازاین دستور، ساواك منطقه با گماردن افراد مخصوصی كه در اسناد با نام رمز «شنبه»، «یكشنبه» و.. مشخص شدهاند، هریك از نزدیكان اعضای گروه را كه احتمال انجام اقدامی از جانب آنها میرفت، بهشدت تحت كنترل قرار داد. ساواك به این امر هم اكتفا نكرد، چنانكه مدتی بعد، ازآنجاكه امكان فعالیتهای بیشتر را علیه رژیم پیشبینی میكرد، اقدام به تاسیس ساواك در نهاوند نمود. علاوهبراین، علیرغمآنكه اعضای گروه هیچكس را از اقدامات خود خبردار نكرده بودند و اعضای اصلی نیز همگی دستگیر شده بودند، باز هم ساواك حدود دویست نفر از اهالی نهاوند را برای جلوگیری از هر اقدامی علیه رژیم دستگیر كرد و برخی از آنها مدتها تحت شكنجه و بازداشت رژیم بودند.[xxxix]
دركل باید گفت: با شهادت شش تن از چهرههای بارز گروه ابوذر و دستگیری و زندانیشدن اكثر كسانی كه در ارتباط با آن بودند، اقدام مسلحانه گروه پایان یافت اما این گروه كه در سال ۱۳۵۱ با الهام از تعالیم رهاییبخش اسلام و تحتتاثیر شرایط آن روز ایران، از جمع تعدادی دانشآموز بهوجود آمد، تنها با فداكاری و گذشت از جان خویش، شروع به مبارزه علیه رژیم پهلوی نمود و علاوهبر واردآوردن ضرباتی ولو ناچیز بر پیكره رژیم، خاتمه كارشان واكنشهای بسیاری را در داخل و حتی خارج از كشور برانگیخت. مشعلی كه آنها برافروخته بودند، تا بهمن ۱۳۵۷، توسط گروه ابوذر ۲ كه از دوستداران و طرفداران آنان بهشمار میآمدند، همچنان برافروخته باقی ماند. هرچند گروه ابوذر زود كشف شد و ظاهرا نتوانست به بسیاری از برنامههای خود جامه عمل بپوشاند، اما پیامدها و تاثیراتی كه پس از دستگیری و شهادت اعضای آن در نهاوند و جامعه ایران پدید آمد، تاحدزیادی آمال و اهداف گروه را محقق ساخت.
پینوشتها
[i]ــ رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ــ سیاسی ایران، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۳، ص۵۲۶
[ii]ــ ع. باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، تهران، نشر دانش اسلامی، ۱۳۶۲، ص۳۵
[iii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۱/۱۱۶، ص۲۰
[iv]ــ حسین زرینی، گروه ابوذر، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، صص۷۹ ــ ۷۸
[v]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۶۱۱، ص۳
[vi]ــ تاریخچه گروه انقلابی ابوذر از بدو تاسیس تاكنون، تهران، ۱۳۵۷، ص۲۷
[vii]ــ رزا ناظم، تاریخ شفاهی گروه ابوذر، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، صص۹۳ــ۹۱
[viii]ــ حسین زرینی، همان، ص۸۹
[ix]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۱۱۸، ص۱۰۱
[x]ــ همان، كد ۱۱۷، ص۱۰
[xi]ــ حسین زرینی، همان، صص۹۱ــ۹۰
[xii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد۱/۱۱۶، ص۲۳
[xiii]ــ رزا ناظم، همان، صص۱۱۴ــ۱۱۳
[xiv]ــ حمید اشرف، جمعبندی سهساله، تهران، انتشارات نگاه، ۱۳۵۷، ص۳۴
[xv]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۲۰۵۶، صص۱۵ــ۱۱
[xvi]ــ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۹، انتشارات بنیاد فرهنگی امامرضا (ع)، ۱۳۶۰، ص۱۹۱
[xvii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد۱/۲۱۶، صص۱۸ــ۱۴
[xviii]ــ همان، كد ۴/۲۱۲، صص۲۷ــ۲۲
[xix]ــ همان، كد۱/۲۱۱، ص۲۴
[xx]ــ همان، شماره بازیابی ۱۲۲۰۲، ص۱۷
[xxi]ــ همان، كد۶۵۳، ص۵۲
[xxii]ــ رزا ناظم، همان، صص۱۴۳ــ۱۴۲
[xxiii]ــ حسین زرینی، همان، ص۱۷۱ــ۱۷۰
[xxiv]ــ همان، ص۱۷۱
[xxv]ــ رزا ناظم، همان، ص۱۵۱
[xxvi]ــ همان، ص۱۶۱
[xxvii]ــ همان، كد۲/۲۱۲، ص۱۷
[xxviii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد۱/۲۱۷، صص۴۹ ــ ۴۸
[xxix]ــ حسین زرینی، همان، صص۱۸۳ــ۱۸۲
[xxx]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۱۲۱۹۸
[xxxi]ــ حسین زرینی، همان، صص۲۱۰ــ۲۰۹
[xxxii]ــ روزنامه كیهان، ۳۰/۱۱/۱۳۵۲، صص۳ــ۲
[xxxiii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۸۸، ص۳۷
[xxxiv]ــ نشریه پیام مجاهد، شماره ۲۸، اسفند ۱۳۵۳، صص۱۱ــ۱۰
[xxxv]ــ حسین زرینی، همان، ص۲۱۳
[xxxvi]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با محمدرضا علیحسینی، شماره بازیابی ۲۲۵۹
[xxxvii]ــ تاریخچه گروه ابوذر...، همان، ص۷۱
[xxxviii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۲/۲۱۳، صص۳۶ــ۳۵
[xxxix]ــ همان، مصاحبه با محمدرضا علیحسینی، شماره بازیابی ۲۲۶۰
رضا بسطامی
گروه ابوذر متشكل از برخی جوانان مبارز بود كه در شهرستان نهاوند فعالیت خود را شروع كردند. آنان، تجربه فعالیتهای سیاسی خود را از شركت در جلسات مذهبی موجود در این شهر آغاز نمودند و سپس به فعالیتهای سیاسی كه جنبه دفاع از مذهب داشت، روی آوردند. این گروه، در تداوم فعالیتهایشان، با برخی از روحانیون، از جمله با مرحوم آیتالله ربانی شیرازی، مرحوم حجتالاسلام موحدیساوجی و حجتالاسلام فاكر ارتباط برقرار كردند و همزمان تحتتاثیر اندیشههای شهید مطهری و دكتر شریعتی قرار گرفتند.
فعالیتهای دینی ــ سیاسی این گروه با تشكیل انجمن ضدبهائیت در سال ۱۳۴۹ در نهاوند آغاز شد. آنان سپس یك مدرسه اسلامی با نام مهدیه در این شهر تاسیس نموده و در آنجا به تربیت و آموزش جوانان مسلمان پرداختند.[i] علاوه بر موارد مذكور، برخی عوامل دیگر نیز در شهرستان نهاوند دستبهدست هم دادند تا سرانجام گروه ابوذر شكل گرفت.
● انجمن ضدبهائیت
بهائیان در دوران حكومت پهلوی، آزادانه به تبلیغ آیین خود میپرداختند و در این راستا مبلغانی را به تمام نقاط كشور میفرستادند. برای مقابله با بهائیان انجمنی در سال ۱۳۳۲ بهنام «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» تاسیس شد كه به «انجمن ضدبهائیت» معروف شد.[ii] این انجمن هرگاه مطلع میشد در جایی از ایران، بهائیان به تبلیغ مسلك خود میپردازند، فورا جهت مقابله با آنها اقدام به تاسیس انجمنی در آن منطقه میكرد و افراد خود را جهت مباحثه با بهائیان روانه مینمود تا از گسترش بهائیت در میان مردم جلوگیری كند.[iii]
انجمن مزبور اهداف خود را از راههای فرهنگی دنبال میكرد؛ چنانكه موضوع جلسات آن فقط به مبارزه با بهائیت اختصاص داشت. آنها در بدو ورود اعضا به انجمن، از آنان تعهد كتبی مبنی بر عدم دخالت در سیاست میگرفتند، اما همین مساله، خود به دلیل عمدهای برای انتقادهای بعدی از انجمن تبدیل شد. بااینهمه، در نهاوند برخی از كسانیكه بعدا گروه ابوذر را تشكیل دادند و در آن زمان دانشآموزان دوره دبیرستان و مایل به گرایشات شدید مذهبی برای مبارزه با رژیم بودند، نیز گاه در جلسات انجمن شركت میكردند. این افراد با طرح اشكال درخصوص تاكید انجمن مبنی بر عدم دخالت در سیاست، جلسات انجمن را به تعطیلی میكشاندند.[iv]
● مسجد؛ پایگاه فعالیت
اعضای موسس گروه ابوذر برای آشناشدن هرچهبیشتر افراد با یكدیگر، جلسات مذهبی و هیاتهای قرآنی تشكیل میدادند. این جلسات عمدتا در مساجد و گاه نیز در منازل اعضای گروه برگزار میگردید. در این جلسات اعضای گروه هر چند شب یا هفتهای یكبار گرد هم میآمدند و علاوه بر آشنایی بیشتر با قرآن، با شیوههای مبارزه با ظلم و وظایفشان در مقابل یكدیگر، و نیز با وظایفشان در ارتباط با تودههای مردم آشنا میشدند. در همین جلسات بود كه آنها با رساله امامخمینی(ره) آشنایی یافتند.[v] مسجد، علاوهبرآنكه امكان تشكیل جلسههای مختلف مذهبی را میسر میساخت، از جنبه دیگری نیز حائز اهمیت بود و آن، سخنرانی وعاظ مذهبی و روحانیون انقلابی در آنجا بود كه باعث آشنایی هرچهبیشتر اعضای گروه با اوضاع سیاسی روز میگردید.
● فعالیت در مدرسه
بیشتر اعضای گروه ابوذر، دانشآموزان دبیرستانی بودند و ارتباط آنها با معلمان مذهبی، بهویژه ارتباطشان با محمد طالبیان، در تسریع حركت مبارزاتی آنها موثر بود. مدرسه، یكی از جایگاههای مهم فعالیتهای این گروه بهشمار میرفت. درس انشاء و ادبیات، یكی از بسترهای اعلام نارضایتیها از مسائل سیاسی و اجتماعی تلقی میشد. آنان در سال ۱۳۵۱ با افتتاح كلوپ دینی دبیرستان «ابنسینا»یِ نهاوند، فرصتی یافتند تا با مطرحكردن نقطهنظراتشان در آنجا، همدیگر را هرچهبهتر بشناسند. مسئولیت این كلوپ بر عهده محمد طالبیان بود. در جلسه افتتاحیه آن، پس از قرائت قرآن توسط منشط، ولیالله سیف اقدام به سخنرانی كرد و در جلسات بعدی نیز بهترتیب كسانیكه خواهان مطرحكردن نقطهنظرات خود بودند در آنجا به سخنرانی پرداختند. كلوپ مذكور دارای یك نشریه بود كه بیشتر به مسائل مذهبی میپرداخت و به علت ضعف مالی، بیش از سه شماره از آن چاپ نشد.[vi] اما دركل باید گفت این مكان و مباحث طرحشده در آن، باعث ایجاد همفكری و هماهنگی بیشتر در میان اعضا گردید و همین مساله، یكی از عوامل تاثیرگذار در سوقدادن اعضا به تشكیل گروه ابوذر تلقی میگردد.
● جلوگیری از برپایی جشن
در راستای برگزاری جشنهای دوهزاروپانصدساله، شهرداری نهاوند در نظر داشت مراسم جشنی با حضور برخی خوانندگان آن زمان برگزار كند. با انتشار این خبر، افراد گروه ابوذر و در راس آنها منشط، دست به كار شدند تا از اجرای مراسم جلوگیری كنند. آنان برای این منظور، نزد روحانی و مجتهد شهر رفته و از او خواستند مانع این عمل شود، اما وی اظهار ناتوانی كرده و افزود كه مرا هم تهدید كردهاند. بااینهمه، بچههای گروه موضوع را پیگیری كرده و در نهایت حجتالاسلام حیدری پس از آگاهی از این موضوع بهآنان پیشنهاد نمود: «جلسه و منبری راه بیندازید و من صحبت میكنم.» افراد گروه با دعوت از همه مردم، جلسه سخنرانی آقای حیدری را تدارك دیدند اما ماموران شهربانی از ورود وی به محل سخنرانی جلوگیری بهعمل آوردند. بااینهمه، حیدری از درب پشت مسجد وارد شده و به منبر رفت و گفت: «ای یزید! منبر مال من است، مال پدر من است.»[vii] و با ذكر خطبه حضرت زینب(ع) از منبر پایین آمد. در این هنگام، مجتهد شهر طی سخنرانی كوتاهی خبر داد كه پس از مذاكره با شهرداری و شهربانی، موفق شده است برنامه جشن را لغو كند و این خبر موجب شادمانی مردم گردید.
● نامگذاری گروه
درباره اینكه اولینبار چگونه اعضا به این فكر افتادند كه نام «ابوذر» را برای گروه خود انتخاب نمایند، باید گفت: این نام با آگاهی از شخصیت و عملكرد ابوذر غفاری ــ از صحابه پیامبر ــ و نیز با آگاهی از زندگی ساده ایشان و مبارزه وی علیه عثمان، برای این گروه انتخاب گردید. اعضای گروه با توجه به بینش مذهبی خود، ابوذر را بهخوبی میشناختند و با انتخاب نام ایشان درواقع میخواستند او را الگوی اعمال خود قرار دهند.[viii] ظاهرا برای نخستینبار منشط و خدارحمی این نام را مطرح كرده بودند و پسازآنكه با استقبال سایر اعضا مواجه شد، آنان گروه خود را «ابوذر» نامیدند.[ix]● اهداف گروه
همچنانكه پیشتر نیز اشاره شد، مسجد، مدرسه، هیاتهای قرآنی و انجمن ضدبهائیت اصلیترین عوامل زمینهساز تشكیل گروه بودند. لذا میبینیم كه اكثرا اهداف آنها نیز بهنحوی به مذهب و تعالیم مذهبی برمیگردد، بهطوریكه در همان اولین شب شكلگیری، «وظیفه دینی» اصلیترین انگیزه شروع فعالیت آنها معرفی میشود. اعضای گروه برای رسیدن به هدف خود مبنی بر تغییر وضع موجود، از جانشان مایه گذاشتند؛ چنانكه در همان جلسه اول، با آگاهی از سرانجام كار خود، به همه اعضا اتمامحجت كردند كه شما باید در این راه از جان خود بگذرید.[x] یكی دیگر از اهداف گروه، تلاش برای ازبینبردن فقر و بدبختی و مبارزه با رژیم حاكم ــ بهعنوان عامل اصلی این فقر و بدبختی ــ بود. آنها كه از دیدن فقرا و ستمدیدگان در پیرامون خود بسیار رنج میبردند، تصمیم گرفتند با بهوجودآوردن گروه مذكور و ضربهزدن به رژیم، انتقام ستمدیدگان را بگیرند و ازاینطریق، خاطر خود را تسلی بخشند.[xi] در این رابطه، اعضا تاجاییكه در توان داشتند، مستمندان را مدنظر قرار داده و به آنها كمك میكردند. محمد طالبیان در بازجوییهای خود، یكی از هدفهای تشكیل گروه ابوذر را ضربهزدن به استعمار و در راس آن امریكا، بیان كرده و میگوید: «درحالیكه مردم این آب و خاك گرسنه بودند، امریكا نفت ما را میبرد. پس باید با امریكا مبارزه كرد.»[xii] یكی دیگر از اهداف آنها را میتوان مبارزه با فساد اخلاقی موجود در جامعه آن روز ایران ذكر نمود. این پدیده كه توسط رسانههای گروهی بهویژه تلویزیون و سینما بهسرعت درحال گسترش در ایران و در تقابل مستقیم با آموزههای مذهبی بود، انگیزهای قوی به افراد ــ گروه كه بهشدت مذهبی بودند ــ میداد تا با هرچیزی كه احساس میكردند در این راستا فعالیت میكند، به مخالفت برخیزند.
● رهبری و تشكیلات
در مقایسه با سازمانهای چریكی موجود در دهه پنجاه ایران، گروه ابوذر از سادهترین نظام و شبكه داخلی بهره میبرد. اعضای گروه را جوانانی آموزشندیده، اما پرشور تشكیل میدادند كه حتی بیشتر آنها دوره سربازی را نگذرانده بودند. این عدم سازماندهی و تشكیلات منسجم، از مسائل مختلفی نشأت میگرفت كه عمدهترین آنها را میتوان خامبودن و فقدان تجربه عملی در بین اعضای گروه دانست. ضمنآنكه آنها با سازمانهای چریكی دیگری كه از شبكه درونی پیشرفته و پیچیدهتری برخوردار بودند هیچگاه نتوانستند ارتباط برقرار كنند.[xiii] كمسنوسالی و دانشآموزبودن اعضا را نیز میتوان یكی دیگر از دلایل نبود یك تشكیلات منسجم در گروه دانست. این موارد باعث میشد تا آنها علاوه بر كمتجربگی، بهخاطر دانشآموزبودن مقداری از انرژی خود را صرف تحصیل كنند و چنانكه بایدوشاید نتوانند به مبارزه چریكی كه در پیش گرفته بودند، بپردازند. گروه ابوذر، همچنانكه برآمده از محدوده فعالیتها و شرایط موجود در نهاوند بود، در همان حصار بومی ــ محلی خود باقی ماند و نتوانست در صحنه اعتقادی و در عرصه جنگهای چریكی در سطح ملی راه یابد.[xiv] این گروه از هنگام پیدایی تا زمان فروپاشی، با هیچ گروهی در ارتباط نبود و اعضای آن توانستند در حد خود، علیرغم تمامی كمبودها، مستقل بمانند و ضرباتی چند نیز بر پیكر رژیم شاه وارد سازند.
● اقدامات گروه ابوذر
اعضای این گروه را جمعی از جوانان باورمند تشكیل میدادند كه اساسا برای ضربهزدن به رژیم پهلوی گردهم آمده بودند. درواقع این گروه پس از تجربه فعالیتها و جلسات مذهبی ــ اعتقادی در راستای توسعه و تبلیغ دینی، به این نتیجه رسیدند كه تا زمانیكه وارد مرحله مبارزه مسلحانه با رژیم نشوند، نخواهند توانست اقدام بنیادی و موثری در راستای اضمحلال حاكمیت وقت و زمینهسازی برای حكومت آرمانی اسلامی انجام دهند و ازاینرو بهتدریج از نظارت و كنترل محركان و مبلغان اولیه مذهبی ــ سیاسی خارج شدند و گام در مسیر عملیات مسلحانه گذاشتند.
ابوذریان میكوشیدند با پیوستن به گروههای مبارز و ایجاد ارتباط با آنها، از تجربه و امكانات لازم برخوردار شوند. كاظم اكرمی كه یكی از امیدهای گروه برای برقراری پیوند با گروههای مبارز بود، میگوید: «آنها در سال ۱۳۵۱ در آخرین ملاقاتی كه آقای طالبیان و منشط با بنده كردند، اصرار زیاد میكردند برایاینكه من دست آنها را به مجاهدین برسانم و اسلحه در اختیارشان بگذارم. آقای ولیالله سیف هم بود. به آنها گفتم: من قطعا و یقینا وارد كار اسلحه نیستم. من كارم فرهنگی است و اگر میخواهید تفسیر به شما بدهم. كتب حدیث میخواهید، بدهم. یادم هست اصراركردم كه تفسیر “فیض من القرآن” تفسیر بسیار خوب اجتماعی ــ سیاسی است.»[xv] بااینهمه، علیرغم رد درخواست آنان از جانب اكرمی و پیش از آن از سوی حجتالاسلام فاكر، جوانان گروه ابوذر، خودشان به فكر دستیابی به اسلحه یا ایجاد ارتباط افتادند.
● قتل دُخامحمود
محمود مومنی، معروف به دخا، فردی رباخوار بود كه بنابه اظهارات افراد مطلع، موجب فروپاشی بنیه مالی خانوادههای بسیاری گردید. افزونبراین، وی به فساد اخلاقی نیز شهرت داشت.[xvi] این فرد به توسط گروه ابوذر به قتل رسید اما ظاهرا گروه صرفا به دلایل مذكور دست به قتل او نزده بود بلكه گویا قصد داشتند با مصادره بخشی از اموال او، جهت تهیه تجهیزات و امكانات برای گروه اقدام كنند؛ زیرا اوضاع مالی گروه به دلایل مختلف بسیار وخیم بود و تلاشهای آنان برای تغییر و بهبود این وضع هربار بهنحوی با شكست مواجه میشد. ازاینرو یكی از كوششهای آنان برای تهیه پول، زورگیری از منزل محمود مومنی بوده كه علیرغم خواست اعضای گروه، به مرگ نامبرده منجر میشود. قتل دخا با حضور پنج نفر از كادر مركزی گروه (عباد خدارحمی، روحالله سیف، ولیالله سیف، ماشاالله سیف و بهمن منشط) در بیستم آبان ۱۳۵۱ روی داد.[xvii]
● تخریب «خانه زنان» نهاوند
در هفتم آذرماه ۱۳۵۱ قرار بود «خانه زنان» در نهاوند گشایش یابد و بهاینمنظور مهمانانی از مقامات عالیرتبه شهرهای اطراف دعوت شده بودند. ابوذریان با توجه به مخالفت با سیاستهای فرهنگی رژیم شاه، تصمیم به جلوگیری از افتتاح موسسه مذكور گرفتند. خانه زنان از شعبات سازمان زنان ایران بود كه در اكثر شهرهای كشور وجود داشت. این سازمان تحت نظارت خاندان پهلوی اداره میشد و قانون حمایت از خانواده كه با اعمال نفوذ این سازمان در سال ۱۳۴۶ به تصویب مجلس شورای ملی رسید و عملا برخی دستورات مذهبی را به چالش كشیده بود و باعث بروز واكنشهای بسیاری در بین نیروهای مذهبی جامعه شده بود، خود برای بدنامكردن آن در نزد افكار عمومی كفایت میكرد. اعضای گروه ابوذر بنابه برداشتهایی كه از این محل داشتند، تصمیم گرفتند این ساختمان را منفجر كنند. آنها میگفتند: «در اینجا زنان بیحجاب میآیند و دخترهای دبیرستانی و دبستانی را نیز جمع میكنند و به آنها رقص میآموزند.»[xviii] این حرفها كه خالی از واقعیت هم نبود، میتوانست برای اعضای گروه كه بهشدت مذهبی بودند و این امور را خلاف دستورات اسلامی میدانستند، انگیزهای نیرومند باشد تا اقدام به تخریب این محل نمایند. اعضای تیم مامور عملیات، ولیالله و ماشاالله سیف، بهمن منشط، حجتالله عبدلی و عباد بودند.
آنها دینامیت مورد نیاز را از طریق یكی از افرادی كه در جلسات عمومی گروه شركت میكرد، به بهانه استفاده در ماهیگیری تهیه كردند[xix] و نحوه عمل به این شكل بود كه محل مورد نظر را با مته دستی سوراخ كرده، دینامیت را در آن، كار گذاشتند و سرانجام بر اثر انفجار دیوار، قسمتی از ساختمان تخریب شد. پس از انجام عملیات، در ساعاتی از نیمهشب، عباد وسایل همراه را به حمام آورد و اتفاقا یكی از ماموران آگاهی به او مشكوك شد. بنابه اظهار عباس خرمی، «عباد در این فكر بود كه اگر چارهای نداشت، مامور را از بین ببرد، ولی مامور پیگیری نمیكند.» روز پس از انفجار خانه زنان، عباد از اطرافیانش علت حادثه را میپرسید و بدینوسیله میكوشید خود را نسبت به موضوع بیخبر نشان دهد.[xx] بههرحال، نتیجه آنكه گروه ابوذر با این عملیات توانستند از اجرای مراسم جشن هفدهم دیماه و افتتاح «خانه زنان» نهاوند ممانعت كنند.● آتشزدن سینمای نهاوند
تنها سینمای نهاوند، از نظر گروه ابوذر، محل فسادی بود كه با اقدام به پخش فیلمهای غیراخلاقی، تاثیرات بدی بر فضای فرهنگی ــ اخلاقی شهر برجای میگذاشت؛ لذا گروه مذكور تصمیم به تخریب آن گرفتند. ولیالله كشفی میگوید: «نهاوند شهر كوچكی بود. وسیله خاصی نداشت و فقط یك سینما بود كه فعالیت میكرد و برایاینكه نشان بدهیم كه با این جریانات مخالف هستیم و اینها خلاف هستند، تصمیم به آتشزدن سینما گرفتیم.»[xxi] ولیالله عبدالهی درخصوص آتشزدن سینما میگوید: «بچهها در این موضوع متفق نبودند و موافقان اجرای عملیات میگفتند كه ما میخواهیم برای ایمانمان اینكار را انجام دهیم.» اما سرانجام عملیات لغو گردید. علیرغم لغو عملیات از سوی گروه، سهتن از اعضا به نامهای ماشاءالله سیف، حجتالله عبدلی و ولیالله عبداللهی تصمیم گرفتند دیگران را در مقابل كار انجامشده قرار دهند و برنامه آتشزدن سینما را به اجرا گذارند. آنها ضمن رعایت مسائل امنیتی، در شب نوزدهم رمضان ۱۳۵۱ در مراسم مسجد جوانان شهر حاضر شدند و پس از قطع روشنایی مسجد، خود را به سینما رساندند. وسیله ایجاد آتشسوزی، مقداری پارچه و بنزین بود. ماشاالله سیف پارچه آغشته به بنزین را آتش زد و آن را به داخل سالن سینما انداخت و سپس هر سه به مسجد بازگشتند. روز پس از حادثه درخصوص حادثهای كه رخ داده بود، از پسر آپاراتچی سینما جویا میشوند و او میگوید: «آتش سیگاری افتاده و یكردیف صندلی سوخته و چون آن ردیف صندلی با جایی تماس نداشته، آتش خاموش شده است.» بهاینترتیب آتشسوزی سینما عملی عمدی تلقی نمیشود.[xxii]
با توجه به عدم توافق همه اعضای گروه در انجام عملیات مزبور، آتشزدن سینما از سوی سهتن از اعضا، نشانگر بیتجربگی گروه در ایجاد تشكیلاتی منسجم و تحت رهبری واحد است و بهنوعی ضعف تشكیلاتی گروه را میرساند.
از دیگر اقدامات گروه، میتوان به آتشزدن اتومبیلهای دولتی، نقشه برای ترور سرهنگ عباسی، تخریب كارخانه برق ملایر و خلعسلاح پاسبان شهربانی قم اشاره كرد.
● در جستجوی سلاح
انگیزه اصلی عملیات خلعسلاح، تهیه سلاح برای گروه بود. آنها راههای مختلفی را برای بهدستآوردن اسلحه پیمودند اما هیچكدام از آنها نتیجهای بهبار نیاورد. آنها سرانجام بدینمنظور به خلعسلاح پاسبان شهربانی قم اقدام نمودند اما این عملیات به كشف و دستگیری اعضای آن منجر گردید.
ماجرا از این قرار بود كه در بیستوپنجم تیر ۱۳۵۲، اعضای انتخابشده برای انجام عملیات به سمت قم حركت كردند. بدینمنظور، عبادالله خدارحمی به بروجرد رفت و از آنجا رهسپار قم شد و دو نفر دیگر نیز از نهاوند عازم قم گردیدند. محل ملاقات اعضا با یكدیگر، مسجد اعظم قم بود. ولیالله سیف میگوید: «ما تازه از راه رسیده و دم حوض میان مسجد اعظم بودیم كه دیدیم عباد هم میآید. سه نفری با هم وضو گرفته، نماز را در مسجد اعظم خواندیم. درحدود ساعت سه بعدازظهر ناهار خوردیم و ساعت ششونیم به خیابان آمدیم، گشتی زدیم، سپس برای خواندن نماز عصر برگشتیم. بعد از اتمام نماز، رفتیم نشستیم لب حوض، نان خوردیم و بلند شدیم، افتادیم گردش. چند خیابان را گشتیم تا رسیدیم بازار. وقتی داخل بازار شدیم، عباد گفت: این، جای خوبی است.»[xxiii]
زمان عملیات، بهدستور خدارحمی به ساعت دوازده شب (فردا) موكول گردید. آنها پس از تعیین محل مورد نظر، سر ساعت مقرر به آنجا آمدند. در آن ساعت شب، در بازار قم فقط یك پاسبان پاس میداد. ولیالله سیف مامور كنترل اوضاع بود و وظیفه داشت درصورت دستگیری دو نفر دیگر، خبر آن را به نهاوند برساند، اما خدارحمی از او خواست وقتی به سمت پلیس حركت میكنند، او با پرسیدن مطلبی توجه پاسبان را به خود جلب كند تا آنها كار خود را راحتتر انجام دهند. آنها با یك حالت معمولی به پاسبان نزدیك شدند و ولیالله با او به صحبت پرداخت. خدارحمی كه گویا به علت دستپاچگی و بیتجربگی فراموش كرده بود باید ابتدا دهان او را ببندد و سپس اسلحهاش را ببرند، به یكباره از پشت سر به پاسبان حمله كرده و چند ضربه پیدرپی چاقو به وی وارد نمود. اما پاسبان بهسرعت برگشته و با او درگیر شد و برای جلب كمك از اطراف، فریاد زد. در این هنگام عبدلی نیز به كمك خدارحمی رفت و او نیز یك ضربه چاقو بر بدن پاسبان وارد كرد. پاسبان كه بهشدت مجروح شده بود، به روی زمین افتاد. عبادالله اسلحه او را برداشت و بهسرعت از محل دور شد.[xxiv] او به سمت خیابان آذر رفت اما در آن خیابان درگیری مسلحانه با پاسبانهای دیگر رخ داد. در اثر این درگیری، عباد از ناحیه سینه و شكم و ولیالله نیز از ناحیه پا مورد اصابت گلوله واقع شدند. عبدلی نیز در نقطهای دورتر از محل تیراندازی دستگیر گردید[xxv] و بهاینترتیب زمینه شناسایی و دستگیری سایر اعضا و هواداران گروه فراهم شد.
این عملیات كه میتوان آن را بزرگترین و جدیترین عملیات گروه نامید، بیشازپیش ضعفهای گروه را ــ كه همگی از بیتجربگی آنان ناشی میشد ــ آشكار كرد؛ چراكه آنها علیرغمآنكه ازمدتهاپیش طرح خلعسلاح پلیس را در ذهنشان پرورده بودند اما هرگز بهصورتجدی به نحوه اجرای آن فكر نكردند و درخصوص عواقب آن از قبیل احتمال سروصداكردن پلیس و نحوه جلوگیری از آن، جایی برای مخفیشدن پس از اقدام به عملیات و... هیچ برنامهریزی انجام ندادند. درواقع ضعف كنترل نهتنها در این مورد بلكه در موردهای دیگر نیز وجود داشت و همین مسائل سرانجام ضربه سنگینی را بر گروه وارد ساخت؛ چنانكه شش تن از اعضای اصلی آن سرانجام از سوی رژیم پهلوی اعدام شدند و گروه مذكور عملا منحل گردید.● دستگیری و شهادت
جریان عملیات قم ــ همانطوركه گفته شد ــ باعث لورفتن گروه گردید. بهزودی تمام اعضای اصلی و هواداران آن در شهر نهاوند دستگیر شدند. آمار دقیقی از تعداد بازداشتشدگان در دست نیست. برخی از آنها تنها برای چندساعت یا چندماه در بازداشت بهسر بردند. پس از واقعه عملیات قم، بهمدت یكی دو روز تعداد زیادی در نهاوند بازداشت و از میان آنها، دوازده نفر با مینیبوس به ساواك همدان[xxvi] و سپس به تهران اعزام شدند. این افراد در تهران، نخست مدتی را در كمیته مشترك ضدخرابكاری بودند و از آنجا به زندان اوین منتقل شدند. اعضای گروه در اعترافات خود به ارتباطشان با آیتالله ربانیشیرازی اشاره میكنند كه باعث شد ماموران رژیم علاوه بر دستگیركردن ایشان، بسیاری از اعلامیهها و كتابهای بهاصطلاح رژیم «مضره» را نیز از منزل ایشان كشف كنند.[xxvii]
آیتالله ربانیشیرازی، ارتباط آنها با خود را تایید كرد اما منكر آموزشهای چریكی به آنان شد.[xxviii] در ادامه، ساواك نسبت به دستگیری آقای خاكی نیز اقدام كرد. وی كه خبر ماجرای خلعسلاح قم را شنیده بود و احتمال دستگیرشدن خود را میداد، به همراه خانوادهاش از قم خارج گردید و روانه مشهد شد، اما ساواك مشهد خانه ایشان را تحتنظر داشت و به محض ورود، او را دستگیر كردند.[xxix]
در زندان علیرغم شكنجههای بسیار توسط ساواك، بعضی از اعضای گروه مقاومت سرسختانهای از خود نشان دادند؛ چنانكه بهمن منشط، از اعضای اصلی گروه، تا آخرین لحظه حیات خود به رژیم پهلوی میتاخت و كوچكترین مماشاتی از خود نشان نمیداد. او حتی لیوان آب را به سوی قاضی دادگاه پرت كرده و گفته بود: «این كاخنشینان، مردم را بدبخت كردهاند. مردم از گرسنگی میمیرند»؛ و در مقابل اظهار نگرانی وكیلش گفته بود: «من فقط از خدا میترسم و اینها كسی نیستند كه من از آنها بترسم.»[xxx]
بههرصورت سرانجام در آبانماه ۱۳۵۲، پس از بازجوییهای مكرر و تكمیل پروندهها، نخستین دادگاه اعضای گروه تشكیل شد. پس از اتمام كار دادگاه، شش نفر از اعضای گروه به اعدام و بقیه به زندان محكوم گردیدند. پس از اعلام رای دادگاه، جز خدارحمی و منشط كه گفتند «به رای دادگاه صادره تسلیم هستیم»، بقیه افراد تقاضای فرجامخواهی دادند. تقاضای فرجام آنان تحویل شاه شد، اما شاه معتقد بود «اینها كسانیاند كه باید از بین بروند» و طبعا احكام صادره قطعیت یافت. سرانجام در روز سیام بهمن ۱۳۵۲ حكم اعدام شش نفر از آنها (عبدالله خدارحمی، بهمن منشط، حجتالله عبدلی، ماشاالله سیف، روحالله سیف و ولیالله سیف) بهاجرا درآمد. آنها راس ساعت پنجونیم صبح روز مذكور به پادگان جمشیدیه برده شدند. ابتدا پزشك قانونی آنها را معاینه كرد و سپس توسط محمدصادق منفی ــ نماینده مذهبی ــ آداب و رسوم مذهبی اجرای حكم بهجا آورده شد. آنگاه آنها را به میدان تیر دژبان مركز فرستادند و پس از قرائت رای دادگاه، دستور اعدام از طرف نماینده دادستان ارتش، به اجرا گذارده شد.[xxxi]
رژیم شاه تا جاییكه توانست سعی نمود، جریان دستگیری، محاكمات و شهادت گروه ابوذر را بیسروصدا و پنهانی صورت دهد؛ زیرا از اقرار به گسترش مبارزات ضدرژیمی در میان تودههای مردم بیم داشت. بههمینخاطر، از جریان دادگاهها و محاكمات آنها هیچ خبری در رسانهها منعكس نشد و تنها برخی روزنامههای دولتی از «اعدام شش خرابكار» خبر دادند.[xxxii] اما همین خبر كوتاه واكنشهای مختلفی را در جامعه ــ بهویژه در بین اقشار دانشگاهی ــ برانگیخت؛ چنانكه دانشجویان كوی دانشگاه تبریز، قطعه روزنامهای را كه این خبر در آن چاپ شده بود، بریده و به شیشه خوابگاه خود چسباندند و روی آن با ماژیك قرمز نوشته بودند: «ما انتقام میگیریم.»[xxxiii] همچنین گروههای مبارز خارج از كشور، سعی كردند حقیقت ماجرا را در سطح جهانی مطرح سازند. گروههای مذكور دراینراستا یك اطلاعیه خبری برای مطبوعات و محافل بینالمللی ارسال كردند. بهدنبال اینگونه اقدامات بود كه روزنامه «لوموند فرانسه» خبر شهادت اعضای گروه و نام آنها را اعلام نمود[xxxiv] و نیز رادیو بیبیسی در اخبار شب اول اسفند ۱۳۵۲ به این موضوع اشاره كرد.[xxxv]
ازطرفدیگر، در خود شهرستان نهاوند نیز شهادت اعضای گروه، باعث آگاهییافتن هرچهبیشتر مردم درباره ماهیت رژیم گردید. مسلما در محیط كوچك نهاوند كه اكثر افراد همدیگر را میشناسند و نیز در محیطهایی كه اعضای گروه با آنها سروكار داشتند ــ نظیر مدارس و محیطهای آموزشی ــ این مساله نمیتوانست بدون واكنش بماند. پس از این ماجرا، مردم نهاوند سعی میكردند خشم و انزجار خود نسبت به رژیم را در قالبهای مختلف نشان دهند؛ چنانكه در مراسم مذهبی محرم، وقتی از كنار مجسمه شاه عبور میكردند، با مشتهای گرهكرده شعار سر میدادند. بههرحال این مساله همچنان در ذهن مردم باقی ماند تااینكه در روزهای انقلاب، همچون آتش زیر خاكستر دوباره شعلهور شد.[xxxvi]● گروه ابوذر ۲
گروه ابوذر ۲ پس از دستگیری و شهادت اعضای گروه نخست، توسط برخی دوستان و آشنایان آنها ایجاد شد و توانست با راهاندازی تشكیلاتی منسجمتر، برای خود مرامنامه و خطمشی مخصوصی تعیین و شروع به فعالیت نماید.[xxxvii]
البته ساواك مركز پس از اعلام شش عضو گروه، بلافاصله طی نامهای به ریاست ساواك استان همدان دستور داد «با توجه به تجربیات و شواهد موجود، بااینكه امكان فعالیت خلاف مصالح مملكتی از جانب اقوام و دوستان افراد معدوم و محكوم وجود دارد، خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به مراقبت و كنترل خویشاوندان و دوستان افراد ذكرشده [نام همه اعضای گروه] اقدام و درصورت مشاهده هرگونه عمل خلاف و مشكوك، مراتب را به موقع به این اداره كل اعلام نمایند.»[xxxviii]
پسازاین دستور، ساواك منطقه با گماردن افراد مخصوصی كه در اسناد با نام رمز «شنبه»، «یكشنبه» و.. مشخص شدهاند، هریك از نزدیكان اعضای گروه را كه احتمال انجام اقدامی از جانب آنها میرفت، بهشدت تحت كنترل قرار داد. ساواك به این امر هم اكتفا نكرد، چنانكه مدتی بعد، ازآنجاكه امكان فعالیتهای بیشتر را علیه رژیم پیشبینی میكرد، اقدام به تاسیس ساواك در نهاوند نمود. علاوهبراین، علیرغمآنكه اعضای گروه هیچكس را از اقدامات خود خبردار نكرده بودند و اعضای اصلی نیز همگی دستگیر شده بودند، باز هم ساواك حدود دویست نفر از اهالی نهاوند را برای جلوگیری از هر اقدامی علیه رژیم دستگیر كرد و برخی از آنها مدتها تحت شكنجه و بازداشت رژیم بودند.[xxxix]
دركل باید گفت: با شهادت شش تن از چهرههای بارز گروه ابوذر و دستگیری و زندانیشدن اكثر كسانی كه در ارتباط با آن بودند، اقدام مسلحانه گروه پایان یافت اما این گروه كه در سال ۱۳۵۱ با الهام از تعالیم رهاییبخش اسلام و تحتتاثیر شرایط آن روز ایران، از جمع تعدادی دانشآموز بهوجود آمد، تنها با فداكاری و گذشت از جان خویش، شروع به مبارزه علیه رژیم پهلوی نمود و علاوهبر واردآوردن ضرباتی ولو ناچیز بر پیكره رژیم، خاتمه كارشان واكنشهای بسیاری را در داخل و حتی خارج از كشور برانگیخت. مشعلی كه آنها برافروخته بودند، تا بهمن ۱۳۵۷، توسط گروه ابوذر ۲ كه از دوستداران و طرفداران آنان بهشمار میآمدند، همچنان برافروخته باقی ماند. هرچند گروه ابوذر زود كشف شد و ظاهرا نتوانست به بسیاری از برنامههای خود جامه عمل بپوشاند، اما پیامدها و تاثیراتی كه پس از دستگیری و شهادت اعضای آن در نهاوند و جامعه ایران پدید آمد، تاحدزیادی آمال و اهداف گروه را محقق ساخت.
پینوشتها
[i]ــ رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ــ سیاسی ایران، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۳، ص۵۲۶
[ii]ــ ع. باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، تهران، نشر دانش اسلامی، ۱۳۶۲، ص۳۵
[iii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۱/۱۱۶، ص۲۰
[iv]ــ حسین زرینی، گروه ابوذر، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، صص۷۹ ــ ۷۸
[v]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۶۱۱، ص۳
[vi]ــ تاریخچه گروه انقلابی ابوذر از بدو تاسیس تاكنون، تهران، ۱۳۵۷، ص۲۷
[vii]ــ رزا ناظم، تاریخ شفاهی گروه ابوذر، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، صص۹۳ــ۹۱
[viii]ــ حسین زرینی، همان، ص۸۹
[ix]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۱۱۸، ص۱۰۱
[x]ــ همان، كد ۱۱۷، ص۱۰
[xi]ــ حسین زرینی، همان، صص۹۱ــ۹۰
[xii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد۱/۱۱۶، ص۲۳
[xiii]ــ رزا ناظم، همان، صص۱۱۴ــ۱۱۳
[xiv]ــ حمید اشرف، جمعبندی سهساله، تهران، انتشارات نگاه، ۱۳۵۷، ص۳۴
[xv]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۲۰۵۶، صص۱۵ــ۱۱
[xvi]ــ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۹، انتشارات بنیاد فرهنگی امامرضا (ع)، ۱۳۶۰، ص۱۹۱
[xvii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد۱/۲۱۶، صص۱۸ــ۱۴
[xviii]ــ همان، كد ۴/۲۱۲، صص۲۷ــ۲۲
[xix]ــ همان، كد۱/۲۱۱، ص۲۴
[xx]ــ همان، شماره بازیابی ۱۲۲۰۲، ص۱۷
[xxi]ــ همان، كد۶۵۳، ص۵۲
[xxii]ــ رزا ناظم، همان، صص۱۴۳ــ۱۴۲
[xxiii]ــ حسین زرینی، همان، ص۱۷۱ــ۱۷۰
[xxiv]ــ همان، ص۱۷۱
[xxv]ــ رزا ناظم، همان، ص۱۵۱
[xxvi]ــ همان، ص۱۶۱
[xxvii]ــ همان، كد۲/۲۱۲، ص۱۷
[xxviii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد۱/۲۱۷، صص۴۹ ــ ۴۸
[xxix]ــ حسین زرینی، همان، صص۱۸۳ــ۱۸۲
[xxx]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۱۲۱۹۸
[xxxi]ــ حسین زرینی، همان، صص۲۱۰ــ۲۰۹
[xxxii]ــ روزنامه كیهان، ۳۰/۱۱/۱۳۵۲، صص۳ــ۲
[xxxiii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۸۸، ص۳۷
[xxxiv]ــ نشریه پیام مجاهد، شماره ۲۸، اسفند ۱۳۵۳، صص۱۱ــ۱۰
[xxxv]ــ حسین زرینی، همان، ص۲۱۳
[xxxvi]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با محمدرضا علیحسینی، شماره بازیابی ۲۲۵۹
[xxxvii]ــ تاریخچه گروه ابوذر...، همان، ص۷۱
[xxxviii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۲/۲۱۳، صص۳۶ــ۳۵
[xxxix]ــ همان، مصاحبه با محمدرضا علیحسینی، شماره بازیابی ۲۲۶۰
رضا بسطامی
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست