دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
نقش ایرانیان در تغییر خلافت اموی
شخصیت و نقش ابومسلم خراسانی با چگونگی شكلگیری خلافت عباسیان درهم پیچیده شده است و فهم هر یك بدون بررسی دقیق دیگری امكانناپذیر است، چرا كه ابومسلم خراسانی رهبری جنبش سیاهجامگان را به عهده داشت كه پیروزی آن در خراسان منجر به فتح ایران و عراق و اعلام خلافت عباسیان در كوفه توسط ابوالعباس سفاح و پس از آن شكست امویان در شام و سقوط آنها شد.
ابومسلم از چنان جایگاه رفیعی در خلافت عباسیان برخوردار است كه او را «امین آلمحمد» خواندهاند و مامون عباسی او را در سیاستمداری همرده با «اسكندر و اردشیر» قرار داده است.
با این همه عاقبت ابومسلم توسط منصور دومین خلیفه عباسی و بنیانگذار اصلی خلافت عباسیان به جرم خیانت كشته میشود و تاریخنگاری رسمی كه زاده عصر عباسی بود از وی چهرهای منفی به دست میدهد اما در لابهلای روایات رسمی میتوان به صورتی دیگر از وی خصوصا براساس روایات متعدد تاریخ طبری دست یافت.
از دیگر سوی چهره ابومسلم در پیوند با آنچه «جنبشهای دینی ایرانی» میخوانندش در هالهای از «غلو» فرو رفته است. از آنجا كه همه این جنبشها مورد سركوب عباسیان قرار گرفتند باز هم این ابومسلم است كه شخصیتش غرق در ابهام مضاعف میشود.
اینها خود زمینهای میشود برای نگارش ابومسلمنامهها كه از او اسطورهای قهرمانانه میسازند و به این طریق ابومسلم با تاریخ فرهنگ ایران زمین پیوندی حماسی یافته و به نمادی از فتوت صوفیانه تبدیل میشود و در نتیجه از سوی متشرعان شیعی و سنی مورد هجمه قرار میگیرد و كار به آنجا میرسد كه در عصر شاه تهماسب صفوی حكم به بریدن زبان هر آنكه مدح ابومسلم میكند، میدهند چرا كه فقهای زمان وی را شیعیكشی ظالم توصیف مینمودند.(۱)
به هر روی ارائه چهرهای نزدیك به واقع از ابومسلم خراسانی به جز از مسیر تحلیل جنبش سیاهجامگان از آغاز تا انجام ممكن نیست.
● سیاهجامگان
جنبش سیاهجامگان از آنجا كه بر مبنای دعوتی سری و پنهان شكل گرفت و تاریخش بعد از پیروزی نگاشته شد- كتاب اخبارالدوله عباسیه- ولی نقش ابومسلم در آن چنان برجسته بود كه به نام «اخبار ابنمسلم خراسانی صاحب الدعوه» نیز كتابی نوشته شد كه به دستمان نرسیده است، اما میتوان با بازسازی فضای سیاسی و عقیدتی در چارچوب فرهنگی- اجتماعی آن زمان، به فهم شرایط دعوت نزدیك شد.
خلفای عباسی اصرار دارند میراث جانشینی پیامبر را به دلیل خویشاوندی با ایشان از طریق عباس بنعبدالمطلب عموی پیامبر و اشتراك در خاندان بنیهاشم، به عنوان یك روایت رسمی و بر مبنای وعده پیامبر به خلافت خاندان عباس – كه ساخته تاریخنگاری عباسی است- به دست آوردهاند.
ولی هر دو این ادعاها در برابر مدعیات رقبای علویشان كه مرجحتر مینمود، به چالش كشیده میشد. به این سبب روایت دیگری پدید آمد كه واقعگرایانهتر به نظر میآید.
● علویان
قیام مختار در كوفه به خونخواهی حسینبن علی(ع) در سال ۶۶ به وقوع پیوست. همچنین فرقه «كیسانیه» به امامت محمد حنفیه فرزند علیبن ابیطالب دعوت میكرد و صوری از غلو خاص اعراب یمنی نیز در آن دیده میشد كه به اعتقاد به مهدویت و غیبت محمد حنفیه و انتظار ظهور او از كوه رضوی در مكه و كشتار شدید پیروان موالی آن انجامید.(۲)
ابوهاشم عبدالله، فرزند محمد حنفیه پس از پدر ادعای میراث امامت ایشان را به عنوان نواده علی كرد ولی در زمان ولیدبن عبدالملك در سال ۹۸ هـ .ق در دربار شام احتمالا مسموم شد. ابوهاشم و هواخواهانش به نام فرقه هاشمیه در كوفه علوی مسلك، پیروانی معدود به دست آوردند.
بنا به روایت تاریخ عباسی، وی در آستانه مرگ خود در شراه شام نزد محمدبن علیعباسی به پذیرش امامت وی و انتقال وصایت و امر امامت به او تاكید كرد. نشانههایی از واقعیت در این روایت نهفته؛ زیرا در میان هواداران نخستین ابوهاشم و جنبش عباسیان افراد مشتركی از موالی ازد و حمدان و بنیكعب وجود دارند، به همراه نام دو داعی بزرگ سیاهجامگان یعنی بكیربن ماهان و دامادش ابوسلمه خلال كه از موالی بنی مسلیه بودند.(۳)
این موالی پیكره اصلی سازمان دعوت را شكل میدادند كه ابومسلم خراسانی نیز به شرحی كه خواهد آمد به آنها متصل شد. موالی بنی مسلیه، بدنه اصلی قیام مختار در كوفه بوده و این تیره مذهبی اعراب یمانی سابقه طولانی در شیعهگرایی داشت كه حول امامت علیبن ابیطالب میگشت اما تعداد آنها از ۳۰ نفر بیشتر نبود و پس از مرگ رهبرشان «مسیرهالنبال» و با رهبری بكیربن ماهان، بین جریان هاشمیه و بنومسلیه و بنیعباس و گسترش دعوت ارتباطی خاصی شكل گرفت.(۴)
اما با توجه به تاریخ مرگ علیبن عبدالله، بزرگ خاندان عباسی در ۱۱۸ هـ .ق و مرگ ابوهاشم در بین سالهای ۹۶ تا ۹۹ چگونه امكان داشت امر وصایت به محمد فرزند او برسد.
به نظر میرسد تاریخسازی عباسی برای ایجاد مشروعیت جنبش خود آن را به این شكل به ابوهاشم متصل كرده باشد و امكان دارد نقشآفرینی عباسیان در جنبش از ۱۲۰ هـ .ق به بعد روی داده باشد ولی پیدایش یك سازمان دعوت مخفی، واقعا از سوی بكیربن ماهان و هسته اولیه شیعیان یكسانی از موالی بنومسلیه پیش از آن آغاز شده باشد و این گروه طبق الگوی تمامی جنبشهای شیعی كه به دنبال رهبری از اهل بیت میگشتند، نواده علیبن ابیطالب، ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه را محور حركت خود قرار داده و وی را امیرالمومنین دانسته باشند.
در حالی كه او هم همچون پدرش چنین ادعاهایی نداشته است،(۵) اما به باور عدهای از شیعه او حتی پس از مرگش، براساس پیشگوییهای رایج در میان اعراب و موالی ایرانی آن به برپایی «دولت» پیش از فرا رسیدن قیامت امیدوار بودند. عباسیان برای استواری
هر چه بیشتر این پیشبینیها، آن را براساس تاویل آیات قرآن، سال ۱۰۰ یا هزار ماه قرار دادند تا به برپایی حكومت خود مشروعیتی مضاعف دهند. ولی داعیان خود دعوت به «الرضا من آلمحمد» میكردند كه شعاری مبهم و عام بود. به نظر میآید بدنه جنبش بر باورهای غالیانه استوار بود كه در كوفه و قیامهای آن به شدت رایج بود. از دیگر سو ابتدا جنبش متمایل به زیریان بود زیرا كه ریطه، دختر ابوهاشم حنفی مادر یحیی بن زیدعلوی بود.
اما احتمالا بانوی عباسی جنبش با توجه به نفوذ خود در بنومسلیه به عنوان راس دعوت از طریق بكیربن ماهان و با كنترل آنها و پیروان دعوت در عراق و خراسان، زیدبن علی بن حسین را در قیام ۱۲۲ هـ .ق در كوفه كه ناگهانی و زودتر از آمادگی پیروان در جبال و خراسان و ری بود تنها گذاشته و بسیار ظریفانه یكی از رقبای خود را حذف كرده باشند.
پس از آن است كه محمدبن علیبن عبدالله بن عباس، كنترل بیشتری بر جریان جنبش اعمال میكند تا زمان مرگ هشام بن عبدالملك و نشست هاشمیان در ابواء حجاز در ۱۲۴ هـ .ق فرا میرسد.(۶)
فیالواقع به نظر میرسد سازمان دعوت تحت مدیریت موالی ایرانی بنومسلیه و تحت شعار «الرضا من آل محمد» كه بازگشت به امر شورا بود پیش رفته و محمدبن علی از آنجا كه یكی از هاشمیان بود، اندك اندك مدیریت كلان دعوت را از ۱۲۰ هـ .ق به دست گرفته است. قرائن نشان میدهد گسترش دعوت از افرادی معدود در كوفه به گروه فراوان و بعد از تغییر مخاطبان دعوت یعنی خود ایران و خصوصا خراسان بزرگ صورت گرفته باشد.
زیرا معروف بود كوفیان جز به علویان و شامیان با سفیانیان و اهل بصره، با عثمانیان و حجازیان و به ابوبكر و عمر دلبستهاند و این تنها خراسان است كه در جستوجوی مصلح پرهیزگاری از اهل بیت است كه دست ستمگری امویان را كوتاه كند و برپادارنده عدل و امر به معروف و نهی از منكر براساس قرآن و سنت پیامبر باشد.
بكیربن ماهان بازرگان، این تجربه را در سفر به خراسان و آشنایی با موالی دیگری از اهالی مرو به نام سلیمان بن كثیر در سفر حج به دست آورد و آن را پایه دعوت قرارداد و سپس آن را به محمدبن علی منتقل كرد.
● شرایط خراسان در حکومت اموی
خراسان در كشاكشهای قبایل عرب شمالی و جنوبی كه برای فتوحات به آنجا مهاجرت كرده بودند درگیر بود. اتكای امویان به مصریان هم تیرهشان، برای حكومت بر خراسان و همراهی فرادستان و اشراف آن دیار با امرای اموی نارضایتی شدیدی در فرودستان جامعه خراسان از اعراب یمنی یا اعرابی كه جذب شهرهای ایران شده بودند یا در روستاها و ربضهای خراسان سكنی گزیده بودند و به تجارت و صناعت میپرداختند، پدید آورد.
از دیگر سوی تعصب عربی امویان در جزیهستانی از تازه مسلمانان ایرانی و همدستی اشراف خاندانی، زمینداران خراسانی و دهقانان ایرانی با حاكمان عرب و رفتار تحقیرآمیزی كه با موالی و پیروان دین زرتشتی یا دیگر ادیان داشتند بر این نارضایتی میافزود.
همچنین رفتار غارتپیشهای كه به عنوان سیاست كلان اقتصادی، اعراب نسبت به سرزمینهای مفتوحه در پیش گرفته بودند، عاملی شده بود در كنار نارضایتی اكثریتی كه تن به پذیرش دین اسلام نداده بودند.(۷) از جیحون تا سیحون در شهرهایی چون بخارا و سمرقند و فرغانه و چاچ بهرغم پذیرش استیلای عرب، همچنان قدرت در دست خداوندان محلی بود كه خود فشاری مضاعف را بر مردم بومی میآوردند.
آنها درصدد بودند، نظر حاكمان عرب كه چشم به خراج و مالیات و جزیه ایشان برای پر كردن بیتالمال خلیفه اموی داشتند به خود جلب كنند. مجموعه این عوامل اوضاع را چنان آشفته كرده بود كه نمیشد خراسان را جز به «تیغ و تازیانه» آرام داشت.
این شرایط مردمان را به این نتیجه رساند كه «خراسان از كشاكش و پیكار رها نخواهد شد مگر با فرمانروایی از قریش» كه اگر اموی نمیبود جز از هاشمیان و خاندان پیامبر كسی دیگر نمیتوانست باشد. با قیام زودهنگام زیدبن علیبن حسین در ۱۲۲ هـ .ق در كوفه كه متكی بر حمایت اهل ری، خراسان و گرگان بود و سركوب آن و سپس شورش فرزندش یحیی در ۱۲۴ هـ .ق كه منجر به گریزش به خراسان شد، نشانههای مهمی از جایگاه اهل بیت در میان خراسانیان پدید آمد.
یحیی اساسیترین تداركات عاطفی پذیرش یك علوی را در میان خراسانیان با مرگ جانكاهش در ۱۲۵ هـ .ق فراهم آورد چرا كه «در آن سال در خراسان فرزندی به دنیا نیامد كه نامش را یحیی ننهادند.»
● زمینههای جنبش، سازمان دعوت
عباسیان به درستی سیاستی را در پیش گرفتند كه بر آن مبنا منافع خراسانیان از عرب و عجم فرودست و اشرافیت قبیلهای اعراب یمانی، با زمینداران ایرانی درمانده از تحقیر اموی و فشار، خراج با منافع عراقیان علوی سرخورده از سركوبهای مداوم شامیان اموی، در یك سوی قرار بگیرد.
از دیگر سوی بهترین راه جذب پشتیبانی مردم به میزانی وسیع را همان بیان پیام دعوت به صورتی هر چه بیشتر پوشیده و متضمن عبارات یكسان و مبهم مذهبی حاوی اندك مایه راز و پرهیز كامل از آشكار ساختن نام كسی كه دعوت به نام وی بود، قرار دادند.(۸)
آنها از این طریق میخواستند زمینههای ایدئولوژیك انقلاب خود را بنا به شرایط عینی تحولات اجتماعی كه سرعت تغییراتش از عكسالعمل حافظان نظم مسلط بیشتر بود، هماهنگ سازند. «الرضا من آلمحمد» قویترین واژگانی بود كه قابلیت گرد آوردن حداكثر نیروهای سیاسی و عقیدتی معترض به حاكمیت اعراب اموی را در ذیل «پرچمهای سیاه» فراهم میكرد.
از زاویهای دیگر این انقلاب نیاز به سازمان دعوتی داشت كه سیاستهای رهبری را به درستی و بسیار منسجم پیاده و در برابر ضربات مداوم دشمنان مقاومت كند و بتواند در عین حال كه مرزبندیهایش را با دیگر جریانات حفظ میكند حداكثر جذابیت را برای افزایش پیروان فراهم سازد. سازمان دعوت عباسی چنین الگویی را تحت لوای داعیان سیاستپیشهاش فراهم ساخت.
این داعیان كه به دو شاخه خراسانی و عراقی تقسیم میشده، همگی از نخبگان سیاسی- نظامی و فرهنگی بودند به رهبری بكیربن ماهان. سفارشهای امام را از حمیمه در شام به عراق و از آنجا به خراسان فرستاده و در لباس بازرگانان یا به بهانه رفتن به حج وجوهات گردآوری شده را به واسطه او به امام میرساندند.
داعیان به روستاهای خراسان رفته و پیام امام را در مجالسی كه با توزیع خوراكیها همراه بود، پنهانی در میان مردمان پخش میكردند و آنها را به پذیرش دعوت امام مستتر میخواندند كه خود دلیلی است بر كوشش برای جلب نظر مردم فرودست جامعه.
با افزایش پیروان، سازمان دعوت گسترش بیشتری یافت كه احتمالا به صورتی نمادین توسط بكیربن ماهان به دوازده نقیب و دوازده نظراءالنقباء یا جانشین و ۵۸ داعی در شهرهای مرو، ابیورد، نسا، بلخ، مروالرود، خوارزم و آمل در ماوراءالنهر تقسیم میشدند.
سیاستهای سازمان دعوت عباسی، استفاده از نامهای مستعار و پوشاندن نسب و نژاد و مذهب داعیان برای حفظ وحدت در میان پیروان بود.
در عین حال با بررسی تركیب گروههای هوادار دعوت و اعضای سازمان دعوت براساس اسامیشان میتوان از ۱۴۸ نفری كه در «اخبار الدوله العباسیه» از آنها ذكر نام شده، ۷۱ نفر را دارای نسبی عربی دانست كه ۱۶ نفر از خزاعهاند كه از دیرباز پشتیبانان پرشور شیعیان بودند و همواره در فتوحات خراسان به «تنگدستی و انبوهی» حضور داشتند.
۷۶ نفر از موالیاند كه ۱۲ نفر نامهای ایرانی دارند، اما وجود اسامی قبایل و شهرهای مختلف خراسانی قضاوت درباره ماهیت كاملا عربی یا منحصرا ایرانی جنبش را به چالش جدی میكشاند.(۹)با رهبری سلیمان بن كثیر به عنوان داعی خراسان و بكیربن ماهان به عنوان داعی عراق، كار دعوت به پیش میرفت. مهمترین اولویت آن مقابله با سركوب والیان اموی خصوصا در زمان اسدبن عبدالله (۱۰۹-۱۰۵ هـ.ق) و حفظ پیروان دعوت در برابر رقبای علوی بود كه مهمترین آن شورش زیدبن علی در كوفه در ۱۲۲ هـ .ق بود، اما توصیه امام به عدم مداخله عملی پیروان دعوت در قیام زید و بسنده كردن به همدردی عاطفی و حمایت معنوی از او نارضایتی عدهای را فراهم آورد.
اما مهمتر از آن حفظ مرزبندیهای جنبش در برابر حركات غالیانه بود كه از آن جمله در حركت داعی خراسانی «خداش» در سال ۱۲۰-۱۱۸ هـ .ق خود را نشان داد.
وی نومسلمانی مسیحی و از موالی كوفه بود كه به امر بكیر به خراسان رفت. با ورود او جریان آهسته و پیوسته نوآموزان هوادار عباسیان ناگهان مبدل به سیل شد زیرا كه خداش به آموزشی براساس اعتقادات رازگونه و اجتماعی رایج میان انبوه خراسانیان دست زد كه با تاویل آیات قرآن صورتی اباحی به جنبش داد و با اعتقاد به تناسخ، راه غلو را در پیش گرفت.
در نتیجه بعضی داعیان ایرانی خراسان به این «خرمی مذهب» پیوستند و كارش بالا گرفت، اما توسط اسدبن عبدالله عامل خراسان دستگیر و در بلخ به میخ كشانده شد. فرقهای منتسب به او به نام خالدیه تا زمان قیام ابومسلم و همراه با سیاهجامگان در خراسان وجود داشت(۱۰) كه نشانهای دیگر از پایگاه اجتماعی آنها و صورتبندی عقیدتی و ارزشهای فرهنگی است كه در میان پیروان جنبش در خراسان روج داشت.
این پایه «غالیانه» جنبش عباسیان یكی از مهمترین پشتوانههای جریان سیاسی سیاهجامگان را شكل میدهد و موتور محركه جنبش در پیشبرد نبرد مسلحانه و صورت نظامی آن در شكست دادن قدرت نظامی قبیلهای امویان در خراسان بود. امری كه خود پس از مرگ ابومسلم در قالب قیامهای تودهگرایانهای از جنبش «سنباد» به بعد دیده میشود.
سران دعوت در عراق و شام از سویی خواستار پشتیبانی توده مردم بودند تا كامیابی جنبش را مهیا سازند و به همین خاطر از اعتقادات بومی و رایج اجتماعی و مذهبی ایرانیان در خراسان بهره میگرفتند، اما ضمنا برای پرهیز از مخالفت پیروان محافظهكار خصوصا اقشار فرادست جامعه از عرب و عجم ناگزیر از مهار كردن انحرافها بودند. به همین دلیل از «خداش» بیزاری جستند.
داعیان خراسانی به ریاست سلیمان بن كثیر در ۱۲۰ هـ .ق پس از دو سال دور بودن از امام، به دلیل انحراف جنبش در همراهی با خداش به وساطت بكیربن ماهان از گمراهیشان در این جریان اظهار پشیمانی كردند. بدینوسیله انسجام خود را در ذیل دستورات امام و در عمل به چارچوب قرآن و سنت پیامبر اعلام كردند. این خود تجربهای شد برای حفظ راس و بدنه جنبش از پیوستن به قیام زیدبن علی در كوفه در ۱۲۲ هـ .ق و خانهنشینی آنها به امر امام محمدبن علی كه فرجام خونین قیام زید نشان از درایت داعیان داشت.
پس از آن هم از هیجان حماسی ناشی از مرگ یحیی در خراسان در ۱۲۵ توسط شمربن سیار عامل اموی خراسان به نفع جنبش استفاده شد؛ به نحوی كه ابومسلم خود را خونخواه یحیی نامید و جنازه او را از دار بر كشید و به احترام به خاك سپرد.
به این ترتیب عباسیان مانند همیشه از نیروهای جنبشهای دیگر به سود خویش بهره میبردند بیآنكه تعهدی برای هواداری از آنها به گردن گیرند. این امر جز با عملكرد منسجم سازمان دعوت ممكن نبود. اما خارج از روایت رسمی، در اینجا هم میتوان نقش برجسته بكیربن ماهان و اولین نشانههای تغییر جهت جنبش به سمت عباسیان را در فراهم كردن شرایط دیدار داعیان خراسانی علوی خواه با امام عباسی در سال ۱۲۰ هـ .ق در اوج حركتهای غالیانه در خراسان و عراق دید.
در حدود ۱۲۵ هـ .ق بنیهاشم تیرههای حسنی، علوی، حسینی، عباسی در ابواء در حجاز پس از بروز اختلاف در میان امویان، پس از مرگ هشام بن عبدالملك نشستی مشترك داشتند. ظاهرا برای توافق بر سر تعیین خلیفهای از میان خود گرد آمدند كه عبداللهبن حسنبن علیبن ابیطالب معروف به عبدالله محض پیشنهاد كرد با فرزند او محمد به عنوان «مهدی موعود» معروف به نفس زكیه بیعت كنند.
ولی این پیشنهاد با مخالفت دیگر تیرهها مواجه شد.(۱۱) در همین حین محمدبن علی امام عباسی در ۱۲۵ هـ.ق از دنیا میرود و وصایت خود را به ابراهیم پسرش میسپارد. بكیربن ماهان هم به فرمان امام جدید به خراسان میرود تا به سلیمانبن كثیر داعی خراسان و دیگر داعیان، مرگ محمدبن علی و امامت ابراهیم را اعلام كند و آنها را به حضور در نزد امام و بیعت با وی فرا خواند.
وی پس از دیدار با ابوعون، عامربن اسماعیل و خالدبن برمك، همراه با هیات خراسان كه سلیمانبن كثیر و قتیبه بن شبیب و مالكبن هیثم جزوشان هستند به كوفه نزد ابوسلمه خلال آمده و سپس به مكه رفته و با امام دیدار میكنند. پیشكشهای خراسانیان را تقدیم میكنند و گلایههایی توسط سلیمان بن كثیر داعی خراسان در عدم حمایت عباسیان از قیام زیدیان ارائه میشود.
ضمنا امام را به آغاز جنبش ترغیب میكنند. زیرا قدرت امویان در اثر رقابتهای قبیلهای در خراسان و نیز اختلاف در میان خاندان اموی در امر خلافت پس از مرگ هشام بن عبدالملك در ۱۲۵ هـ .ق در حال افول بود. این امر خود نشان از گرایشی غالب در میان جنبش سیاهجامگان در تمایل سران دعوت در خراسان به علویان است كه بعدها خود را در هنگام اعلام خلافت سفاح بهرغم تمایل ابوسلمه خلال در دعوت دیگر هاشمیان حسنی و حسینی به خلافت بروز داد.
این امر نشانهای دیگر از هدف جنبش سیاهجامگان بر تمایل به علویان و انتخاب خلیفه توسط امر شورا و سوق دادن آن توسط بكیربن ماهان به سوی عباسیان و نیز نشانهای از زمان پررنگتر شدن جایگاه ایشان در جنبش است. (سال ۱۲۵ هـ .ق) عملكرد مستقلانه سازمان دعوت به رهبری ابوسلمه خلال، داماد بكیربن ماهان كه او هم پس از مرگ بكیر جزو موالی بنومسلیه شده بود، دو ماه بعد دیدار با ابراهیم امام در پی دارد. نقش ابومسلم خراسانی در جنبش عباسیان دقیقا از این زمان پررنگتر میشد.
جالب اینجاست كه با امامت ابراهیم، فرزند محمدبن علی عباسی گره اساسی خورده است چرا كه از عضوی متوسط در سازمان دعوت در همراهی داعیان عراقی خصوصا ابوسلمه خلال به رهبر داعیان خراسانی تبدیل میشود، آن هم در زمانی اندك در مقایسه با سابقه و نقش دیگر داعیان در جنبش سیاهجامگان.● ابو مسلم خراسانی
زندگی ابومسلم خراسانی همچون دیگر داعیان دعوت در پردهای از ابهام فرو رفته و موافقان غالیانه برایش نسب نژادی از بزرگمهر وزیر ساختهاند. در حالی كه مخالفان، فرزند كنیزی فرومایه و خواندهاند.
اما با نقد و بررسی روایات مختلف درباره نسب، نژاد، مكان و زمان تولد و چگونگی زندگیاش میتوان گفت كه ابومسلم در خانوادهای از «دهاقین» اصفهان در حدود سال ۱۰۰ هـ .ق متولد شد.
پدرش كه تحت فشار زمیندار خزاعی آن ناحیه بود به ادریس بن معقل عجلی پناه میبرد و خانوادهاش را به او سپرده و خود برای جنگ به ثغر (مرز) رفته و در همانجا از دنیا میرود.
ابومسلم در میان آل معقلی و عجلیان پرورش مییابد تا اینكه در جوانی از سوی آنها به نزد ابوموسی سراج فرستاده میشود تا شغل او را بیاموزد.(۱۲) از این جاست كه پیوند ابومسلم با سازمان دعوت برقرار میشود.
نام ابوموسی سراج جزو اولین هواداران دعوت در كوفه دیده میشود. ابومسلم نیز به همراه وی به كوفه رفتوآمد میكرد و از این طریق با محافل شیعی آشنا شد و حتی در سال ۱۲۰ هـ .ق با قیام مغیرهبن سعید كه از غلات كوفه است مرتبط بود كه خود نشانهای دیگر از پیوند جنبش سیاهجامگان با جریانات غالیانه علوی دارد.
▪ اما نقش اصلی ابومسلم:
او تحت پوشش غلام آل معقل یا ابوموسی سراج به عنوان رابط با برادران عجلی از رجال دعوت كه بنا به دلایلی در زندان كوفه بودند، او را وارد سازمان دعوت عباسی كرد. پس از آن تا سال ۱۲۴ هـ .ق نامی از ابومسلم برده نمیشود كه احتمالا بر دهاتی از آل معقل وكیل بوده است.
پس از مرگ محمدبن علی و تلاش بكیر بن ماهان در بیعتگیری از سران دعوت در خراسان برای او در مكه و دستگیری وی در كوفه و زندانی شدنش به همراهی دامادش ابوسلمه خلال در ۱۲۵ هـ .ق ابومسلم به عنوان غلام آلمعقل به زندان آمدوشد میكند. این سبب آشنایی بیشتر بكیر و پس از مرگ او ابوسلمه با ابومسلم میشود.
بهطوری كه توانمندی ابومسلم در پنهانسازی دعوت و اعتمادی كه در میان رجال دعوت در عراق ایجاد كرده بود منجر به این شد كه به همراه ابوسلمه برای ارائه فرمان ابراهیم امام برای آغاز قیام در محرم ۱۳۰ هـ .ق به خراسان برود.
پس از بازگشت به همراه ابوسلمه به حضور ابراهیم امام رسیده و ابومسلم به او معرفی شد. امام كه از كیاست وی خرسند بود او را نزد خود نگه داشت.
در دو سالی كه ابومسلم نزد امام ماند، ابراهیم از او خواست تا نامش را به عبدالرحمن بن سلم تغییر دهد زیرا كه: «این امر (دعوت) بر ما راست نمیشود مگر با تغییر نام تو...» نام پیشین ابومسلم احتمالا ابراهیمبن حیكان بوده كه پدرش را عثمان نیز مینامیدند.
پس از تغییر نام كه از سیاستهای دعوت عباسی در سری بودن تمام ابعاد آن بود، ابومسلم كه از موالی بود «ولاء» ابراهیم امام را پذیرفت و بدینترتیب در جرگه خاندان عباسی و در پیوند با بنومسلیه قرار گرفت و جزو اهل بیت ابراهیم امام تعریف شد.
پیشتر سلیمان بنكثیر، داعی خراسان ابومسلم را در نقش غلام آل معقل در عراق دیده بود و ابراهیم امام نیز در پاسخ به تمایل ایشان برای حضور فردی از خاندانش در خراسان، ابومسلم را برای گسترش امر دعوت با تكیه بر اعراب یمانی در سال ۱۲۷ هـ .ق به خراسان فرستاد.
ابتدا بر سلیمان بن كثیر گران آمد كه با جوانی همكاری كند اما نامه ابراهیم امام در سفارش به عدم مخالفت ابومسلم با نظر سلیمان بن كثیر و برخورد مثبت داعیان دیگر خراسان با ابومسلم موجب قبول این انتخاب شد. ابومسلم در خراسان به ساماندهی امور دعوت پرداخت.
او با نظارت دقیقتر از عملكرد داعیان و نیز نفوذ دعوت در شهرهای دیگر خراسان، جرجان، ماوراءالنهر، كرمان، سیستان و قومس، برای حفظ ارتباط و انتقال وجوهات به ابراهیم امام به شام، رفتوآمد میكرد. در نهایت با حكم سرپرستی امر دعوت و رهبری قیام در محرم ۱۳۰ هـ .ق ابومسلم در سال ۱۲۹ هـ .ق به خراسان بازگشت و به خانه سلیمان بنكثیر در مرو وارد شد.
بهرغم مخالفتهای پیشین، سلیمان بن كثیر به همراهی با وی گردن نهاد. ابومسلم با فراخوانی داعیان از مرورود، خوارزم، طخارستان، طالقان و بلخ و اطراف مرو، میزان آمادگی هواداران را برای آغاز قیام در محرم ۱۳۰ هـ .ق سنجید.
اما حوادث پیشآمده در خراسان یعنی اختلاف نصربن سیار حاكم اموی با جدیع كرمانی و اطلاع یافتن او از امر دعوت توسط ابومسلم منجر به جلوتر انداختن آغاز قیام شد. در نهایت پس از مشورت با دیگر داعیان خراسان در شب ۲۵ رمضان ۱۲۹ هـ .ق (۱۰ ژوئن ۷۴۷ م) مردم سفیدیخ روستایی پیرامون مرو شاهد حركتی انقلابی توسط یاران ابومسلم بودند.
او و سلیمان بن كثیر همراه با مردانی سراسر سیاهپوش دست به افراشتن دو درفش بزرگ سیاه زدند كه یكی «سایه» نام داشت و دیگری «سحاب». آنها این آیه قرآن را میخواندند: «خداوند به كسانی كه مورد ستم واقع شدهاند اجازه داده است دست به نبرد برند و خدا به نصرت دادنشان تواناست.» (سوره حج آیه ۳۹)
پس آتشی بزرگ برافراختند و شور مذهبی از جمع برخاست و روستاییان از اطراف و ابتدا از «رب سقادم» به این مردان سیاهپوش پیوستند و به این ترتیب قیام سیاهجامگان آغاز شد.(۱۳)
رمزگشایی این نمایش مذهبی حاكی از این بود: همانطور كه ابر در سراسر جهان پراكنده میشود، پیام خاندان محمد(ص) در جهان پرآوازه میشود و همچنان كه زمین هرگز از سایه خالی نبوده است همانگونه هم از حجت خدا خالی نخواهد ماند. این نمادگرایی نیز از اركان دیگر حركت انقلابی سیاهجامگان بود كه مثل رنگ سیاه نشانهای دیگر از انقلابیون بهشمار میرفت.
رنگ سیاهی كه یادآور درفش پیامبر اكرم در نبرد بدر و فتح مكه و پرچم داوود نبی در جنگ با طالوت و سپاه علی در نبر صفین بود. حارثبن سریج آن را در قیامش به كار برده بود. در ۱۲۸ هـ .ق در خراسان رنگ سیاه مورد احترام قبایل عرب، یمانی و خزاعه بود و نشانه وقار و قدرت و انتقام و خونخواهی برای زید و خصوصا «یحیی» شمرده میشد.
همچنین رنگ لباس پهلوانان اساطیری ایران و نشان خونخواهی سیاوش را تداعی میكرد. هر كدام اگر باشد، كیاست ابومسلم و عباسیان را در انتخاب نمادی برای جنبش انقلابی خود نشان میدهد كه گروههای زیادی از ایرانی و عرب با گوناگونی ارزشهای فرهنگی خود با آن احساس همگرایی میكردند.
تا روز بعد مردمان زیادی از قبایل گوناگون و روستاهای متعدد بیش از ۶۰ روستا با شنیدن این خبر كه «یكی از بنیهاشم قیام نموده» به سیاهجامگان پیوستند كه نشان از ماهیت متنوع جنبش از تبار و نژاد و قبیله و مكان و ماهیت روستایی جنبش دارد. تا روز عید فطر كه نماز را به امامت سلیمانبن كثیر خواندند پیروان به ۳ هزار نفر رسیدند و ابومسلم به محكم كردن باروی سفیدنج پرداخت.
▪ شکست نصر از ابومسلم
پس از اولین برخورد سپاه اعزامی نصر در مقابل ابومسلم و شكست ایشان، داعیان كه در سراسر خراسان پراكنده بودند با گرزهایی سیاه كه بدان «كافركوب» میگفتند از نسا، ابیورد، طوس، نیشابور، سرخس و بلخ و سهند، طخارستان، ختلان، كش، نسفا و طالقان و مرورود به سمت ابومسلم روی آوردند.
این امر نشان میدهد كه مركز جنبش با اینكه در مرو بود اما آنجا حكم محل آغاز را داشت وگرنه قیام سراسر خراسان بزرگ را همچون رودی زیرزمینی دربرگرفته بود. ابومسلم با كیاست فراوان از شرایط بحرانی نصربن سیار، حاكم مسن اموی در خراسان در كشاكش قبیلهای و مقابله با رقیب یمانیاش جدیع كرمانی كه تحت حمایت حاكم عراق شورشی را برپا كرده بود، حداكثر استفاده را كرد و با مرگ جدیع، فرزندانش را جذب خود كرد.
در برابر شایعهپراكنیهای امویان كه ایشان را بدعتگزاران دینی و گربهپرست میخواندند دست به تبلیغ عمل به سنت و قرآن توسط پیروانش زد و از اقدامات خشونتآمیز بعضی پیروان در شهرهای خراسان كه به انتقام از فرادستان و حاكمان عرب مشغول بودند برائت جست. به هر روی ابومسلم توانست برآیند نیروهای موجود در خراسان را به نفع خود مصادره كند و مرو را ربیعالثانی ۱۳۰ هـ .ق اشغال و نصربن سیار را از تختگاهش فراری داد.
ابن حبیره، حاكم عراق كه درگیر شورش خوارج جزیره بود به علت قطع ارتباط ایران و عراق كاری نمیتوانست كند. وظیفه مروان حمار كه فردی توانمند نیز بود به هشدارهای نصر درباره متفاوت بودن شكل و ماهیت این قیام نمیتوانست پاسخی دهد چون خود درگیر سركوب شورشها در شام، جزیره و حجاز بود و به این ترتیب ابومسلم در ظرف ششماه سپاهی را به فرماندهی قحطبه بن شبیب به دنبال نصر به ابیورد و سپس نیشابور، تومس و جرجان فرستاد.
در همه این مسیر سیاهجامگان بومی به جنبش میپیوستند و قحطبه در همه جا به خونخواهی یحییبن زید و نكوهش اعمال بنی امیه و كشتار اهل بیت و صلا در دادن به «قرآن و سنت پیامبر و الرضا من آل محمد» میپرداخت.
قحطبه تا محرم ۱۳۱ در جرجان ماند كه با حضور داعی یمانی ابوعون و خالدبن برمك پیوندش با سیاهجامگان استوار میشد. او پس از تجدید قوا سرانجام به ری حمله برد و در صفر ۱۳۱ آنجا را اشغال كرد و با مرگ نصر در ساوه به علت كهولت سن، مقاومت اموی در سراسر ایران شرقی از میان رفت.(۱۴)
از سوی دیگر قیام عبدالله بن معاویه، نواده جعفربن ابیطالب كه پس از شكست در كوفه، در سال ۱۲۹ هـ .ق اصفهان، فارس و كرمان را در اختیار گرفته بود و حتی به نام خود سكه زده بود قدرت امویان را در این مناطق بسیار سست كرده بود، این قیام الگویی مشابه جنبش سیاهجامگان را به ظاهر همراه داشت و طیف گستردهای از خوارج، غالیان، موالی و اعراب ناراضی یمانی، ربیعه، مضر و تمیم را در میان پیروان خود داشت.
به همین دلیل به شدت تاثیرگذار بود و حتی متهم به بیدینی و زندقه شده بود. از آنجا كه نقاط ضعفی را كه سیاهجامگان در ابعاد سازمان دعوت و رهبری منسجم و نمادها و ایدههای هویتبخش برطرف كرده بودند، در قیامش جلوه میكرد در برابر امویان شكست خورد.
او كه ندای دعوت را از جانب ابومسلم شنیده بود به حكم طالبی بودن به او پناه برد اما چون رقیبی بالقوه برای رهبری قیام سیاهجامگان بود به فرمان ابومسلم زندانی و كشته شد كه به خوبی نمایانگر اهداف كلان ابومسلم و كنترل انقلاب سیاهجامگان در راستای اهداف عباسیان بود.
قحطبه در روستای جابلق بین اصفهان و نهاوند با سپاه ۵۰ هزار نفری ابنضنباره، سردار اموی كه قیام عبدالله بن معاویه را سركوب كرده بود، مواجه شد و پس از نبردی سهمگین و بسیار خونبار به پیروزی عظیمی دست یافت.
پس از فتح اصفهان كه آخرین خراسانیان هواخواه اموی در آن پناه گرفته بودند، دروازه عراق گشوده شد و سپاه خراسان بهرغم مرگ قحطبه كه مشكوك هم مینمود، به فرماندهی پسرش حسن، در ۱۰ محرم ۱۳۲ هـ .ق وارد شهر كوفه شدند.
«وزیر آلمحمد» ابوسلمه خلال، پیشتر شهر را با شورشی از جانب سیاهجامگان عراقی اشغال كرده بود(۱۵) و به این ترتیب سپاه داعیان خراسان در كنار داعی عراق ابوسلمه خلال آرام گرفت اما التهاب انقلاب هنوز خاموش نشده بود.
▪ سیاه جامگان پس از ابومسلم
همانطور كه ارائه شد بهترین توصیف انقلاب سیاهجامگان، خراسانی بودن آن است كه شامل قبایل گوناگون عرب عمدتا یمنی و گروهی از موالی و آزادان ایرانی و انبوه خراسانیان خواه عرب و ایرانی از روستایی و شهری شد. در آن میان سازمان دعوت عباسی توانسته بود یگانگی انقلابی را با ایجاد شور مذهبی از جنس تشیع با محوریت اهلبیت با شعار «الرضا من آل محمد» برقرار كند.
شعار آنها امر شورا در میان مسلمین به عنوان بهترین راهحل انتخاب خلیفه كه از آغاز تا آن زمان همچون امری مغفول بود، بار دیگر احیا میكرد. بدینترتیب سازمان دعوت توانست از شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خراسان بهره كافی ببرد.
رنگ سیاه و نمادهای انقلاب یعنی درفشهای «سایه و سحاب» و شعار «الرضا من آل محمد» كه پیشتر در شورش ناكام حارث بن سریج در خراسان و ماوراءالنهر در ۱۲۸ هـ .ق و در قیام تودهای عبداللهبن معاوین علوی از كوفه و گسترش یافته در ایران میانی از ۱۲۶ تا ۱۲۹ هـ .ق تكرار شده بود نشان از طراحی گسترده سازمان دعوت به رهبری ابومسلم داشت.
مدیریت راهبردی مسلم در چند جا خود را نشان داد؛ یكی بهرهبرداری از خشم سركوب شده قیامهای زیدبن علی در ۱۲۲ در كوفه و یحیی بن زید در ۱۲۵ در خراسان و نمادگرایی عاطفی و حماسی از آن در تداوم قیام خویش بود.
ویژگی دیگر بهرهگیری از باورهای غالیانه خراسانیان كه از زمان قیام خداش در ۱۱۸ تا ۱۲۰ خود را نشان داده بود و در دوران ابومسلم در قیام به آفرید و پس از او قیامهای سنباد و استادیس و اسحاق ترك و یوسف البرم تا مقفع و محمره و دیگران بروز یافت.(۱۶)
پس از مرگ ابومسلم این جایگاه او در قالب قیامهای غالیانه روستایی در ماوراءالنهر و خراسان نمایان شد و ابومسلم كه در چشم پیروان جنبش سیاهجامگان چهرهای كاریزماتیك داشت از همان آغاز در جرگه قهرمانان اساطیری وارد شد.دیری نپایید كه فرقههای «بومسلمیه» و «راوندیه» به نام او پیوند خوردند.(۱۷) اما عباسیان را كه به رهبری ابراهیم امام در پشت پرده حضور داشتند میتوان كودتاچیانی در درون انقلاب سیاهجامگان دانست.
تاریخسازی منصور خلیفه دوم عباسی برای استواری مشروعیت عباسیان در مقابل ادعاهای رقبای علویاش خصوصا حسنیان و تلاش عامرانه او برای پیوند باورهای هزارهگرایی و منجیگرایانه رایج در آستانه پیروزی جنبش سیاهجامگان با نام فرزندش مهدی، چهرهای دیگر از این جنبش را باز مینمایاند.
بهویژه آنجا كه انتقال وصایت از ابوهاشم صنفی را نفی و به میراثداری عباس عموی پیامبر در امر وصایت چنگ میزنند و تاریخ جنبش سیاهجامگان را چنان روایت میكنند كه خود را در مركز این تحول قرار دهند و هدف آن را پیشگویانه سقوط امویان و به خلافت نشستن برادران سفاح و منصور و فرزندانشان فرض كنند، در حالی كه چهرهای دیگر از جنبش بنا به دلایلی متعدد رخ مینمایاند.
پس از نشست بنیهاشم در ابواء به سال ۱۲۵ هـ.ق به نظر میرسد جناح عباسی و حسینی هاشمیان، حسنیان را كه آنها هم داعیه مهدویت نفس زكیه دارند به حاشیه میرانند در عین اینكه به آنها وعده خلافت میدهند. با جلو انداختن زید و جناح او، از باقیماندههای علویان كیسانی در كوفه كه حول وصایت ابوهاشم به عنوان نواده علیبن ابیطالب جمع بودند برای بازسازی یك سازمان دعوت استفاده كردند.
با بهرهبرداری از عملگرایی زید و فرزندش و تبلیغ بهنفع حسنیان از سوی دیگر – نفس زكیه بعدها در زمان منصور ادعای بیعت با وی را در نشست ابواء طرح میكند. منصور نیز مدعی پیشگویی خلافت خود توسط امام جعفر صادق شد.(۱۸) ناراضیان سیاسی و اجتماعی را كه تحت تاثیر جریان كلی «غالیان» قرار داشتند در زیر شعار مبهم «الرضا من آل محمد» گرد هم آوردند.
این گرایش به علویان بر مبنای حكم شورا كه برجستهترین اندیشه قیامهای سیاسی آن دوره است. در میان داعیان عراقی بنومسلیه كه از قبایل مذحج علوی مسلك هستند و در قیام مختار نقش اصلی را در كوفه دارند، محور این دعوت به علویان را شكل میدهند.
بكیربن ماهان كه شیعیعلوی و از موالی بنومسلیه بوده رهبری این امر را به عهده دارد و محمدبن علی و ابراهیم بن علی نه به عنوان خلیفه آتی بلكه به عنوان رهبر جنبشی هاشمی از ۱۲۰ هـ .ق شناخته میشوند. در خراسان هم این گرایش در داعی بزرگ ایرانی سلیمان بن كثیر برجستهتر است كه در اعتراضش به عدم حمایت عباسیان از قیام یحیی بن زید در خراسان در اولین ملاقاتش با ابراهیم امام مطرح میشود.
ابوسلمه خلال، داماد بكیر از داعیان عراقی نیز این گرایش را در خود نشان میدهد آنجا كه پس از ورود سپاه خراسان به كوفه، خبر مرگ ابراهیم امام توسط مروان خلیفه عباسی را میشنود و با پنهان كردن ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور- برادران امام- در خانهای در كوفه بهرغم پیروزی جنبش در خراسان و كوفه، به سه تن از علویان یعنی امام صادق و نفسزكیه و عبداللهبن حسن، پیشنهاد خلافت میدهد.
مرگ ابراهیم امام در آستانه پیروزی بسیار مشكوك به نظر میرسد و فرار سفاح و خاندان عباسی از شام به سمت كوفه با اعلام خبر جانشینی سفاح براساس وصیت ابراهیم امام برای ابوسلمه خلال چنان ناگهانی و غیرمنتظره است كه دچار تردید میشود.
آیا میتوان فرض كرد كه قرار بر این بود واقعا امر خلافت در میان هاشمیان به شورا گذاشته شود و شعار جنبش سیاهجامگان یعنی الرضا من آل محمد تحقق عینی یابد، آنچه كه در نشست ابواء در سال ۱۲۵ و به روایتی ۱۲۹ مورد توافق قرار گرفته بود.
حوادث دیگری حاكی از این امر است و آن همراهی ابومسلم خراسانی است با كودتای جناح عباسی و قیام علیه جنبش سیاهجامگان و مصادره آن به نفع خود، چرا كه ابوالعباس با اینكه كوچكتر از ابومنصور بوده از آنجا كه مادرش از تیره بنیحارص مذحجیان بود و از دیگر سوی بدنه اصلی جنبش را موالی بنومسلیه یعنی تیره دیگر بنیحارث مذحجی مثل بكیربن ماهان و ابوسلمه خلال، داماد وی و حتی ابومسلم خراسانی ولاء ابراهیم امام شكل میدادند به نظر میرسد در یك چرخش سیاسی خانواده عباسی كه نشانههایی از حمایت سیاسی ابومسلم خراسانی نیز از این طرح در جریان به قتل رساندن سلیمان بنكثیر داعی خراسان و ابوسلمه خلال داعی عراق در چند ماه نخست پیروزی جنبش، پس از سفر منصور عباسی به نزد وی میتوان یافت.
با قربانی كردن ابراهیم امام كه در اوج پیروزی جنبش به سادگی گرفتار خشم امویان میشود كه اگر قرار بر آگاهی مردان از رهبری عباسیان در راس جنبش داشت همه خانواده گرفتار میشدند و از دیگر سوی پیشدستی یكی از داعیان خراسانی به نام ابوحمید سمرقندی همراه سپاه حسنبن قحطبه در كوفه را میبینیم كه تصادفا غلام سفاح را در كوچه میبیند.
ولی به نظر میرسد طرح خاصی از سوی ابوالجهم بن عطیه داعی مورد اعتماد ابومسلم و دیگر سرداران خراسانی تهیه شده كه شایعه مرگ ابراهیم امام را شنیده و امام جدید را با كنیه «ابوالحارثیه» كه از آن سفاح است میشناسند.
به واسطه ابوحمید سمرقندی و همكاری یقطین بن موسی از داعیان كوفی كه به امر ابوسلمه خلال مراقبت از آلعباس و سفاح را در سردابی در محله بنیاَوْد از تیره نَخَع مذحج به عهده داشته، با سفاح به خلافت در ربیعالاول ۱۳۲ بیعت میكنند و ابوسلمه و دیگر داعیان جنبش را در عمل انجام شده قرار میدهند.(۱۹)
شاید این راز، اصرار تصویرسازی پیوند ابومسلم و ابراهیم امام در روایات عباسی از مراحل دعوتشان پس از پیروزی است. به هر روی سفاح ۲۸ ساله بر منبر مسجد كوفه از حق «اهل بیت» به عنوان تنها وارثان سزاوار خلافت بعد از پیامبر نام میبرد.
پس از آن برادران و عموهایش را به نبرد امویان میفرستد كه سرانجام عبدالله بن علی و حسنبن قحطبه در كنار رود زاب بر سپاه مروان غلبه میكنند و شام را اشغال كرده و خلافت امویان با مرگ مروان در ذیحجه ۱۳۲ در مصر پایان مییابد.
از آن گذشته پس از پیروزی جناح عباسیان از میان تیرههای بنیهاشم كه احتمالا با قربانی كردن ابراهیم امام روی میدهد شاهد روایتسازی بسیاری هستیم كه بنومسلیه را «قوم برگزیده» خداوند و سفاح را «قائم» آل محمد كه پیامبر نویدش را داده بود، معرفی میكند.
این پیشگوییسازیها همچون یك راهبرد عباسیان خصوصا در دوره منصور تا حد انتخاب نام مهدی برای فرزندش برای مقابله با ادعاهای مهدویت محمد نفسزكیه، فرزند عبدالله محضحسنی پیش رفت و وقتی در پیوند با راهبرد پیشین جنبش یعنی برانگیختن پیشبینیهایی مبنی بر سقوط زودهنگام امویان قرار گرفت، اسطوره «برآمدن پرچمهای سیاه از خراسان» بر آنها بعدها افزوده شد تا كه مصداقش پذیرش حقانیت خلافت سفاح و فرزندان بنیعباس باشد.
باید توجه داشت باورهای كهن عربی حول عدد ۱۰۰ یا هزار در فرهنگ آن دوره بازتاب داشته و از آنجا كه جامعه عصر اموی به واقع در وضعیت نابسامانی قرار داشت و انتظار ظهور یك «منجی موعود» یا «قائم» در قامت یك «مهدی» چنان بازخورد داشت، جنبشهای سیاسی چه دارای خاستگاه عربی و چه ایرانی همگی به موضوع مهدویت ختم میشدند زیرا پیامبر اسلام، آخرین رسول و پیامبر خاتم و دین اسلام، دین قیامت فرض میشد بنابراین تفكرات «غالیانه» كه تداوم حضور مهدی را در غیبت و انتظار ظهور آن ترویج میكرد و متكی بر رجعت و تناسخ و تفكرات معادی بود سكه رایج آن از شهادت علیبن ابیطالب به بعد بوده كه اوج آن را در قیام كیسانیان شاهدیم(۲۰) و نتایج آن را در تبدیل خود ابومسلم به عنوان حلقه رابط مهدویت از قیام استادیس و سنباد تا المقفع و سرخجامگان و سفیدجامگان و حتی قیام بابكخرمدین میتوان پیگیری كرد حتی در زمان ابومسلم حامیان خداش به نام فرقه خالدیه با اندیشههایی تناسخ باورانه این تصور را بسط میدادند.
در خراسان نیز در فضای پس از گسترش فتوحات جامعه ایرانی دچار نوعی آنومی شده بود؛ زیرا تكثر فرهنگی موجود در ماوراءالنهر و خراسان و وجود آرا و عقاید گوناگون دینی از مسیحیت، یهودیت، بودایی و زرتشتیگری زروانی و گروههای بدعتمدار مزدكی و مانوی همگی پس از فشار شدید اقتصادی و نظامی بر اثر هجوم اعراب، هر چه بیشتر جامعه را برای پذیرش باور یك منجی فراهم كرد؛
زیرا اجتماع ایرانی دچار نوعی نابسامانی فرهنگی شده بود كه در گسست از امر قدیم – فرهنگ باستانی – و پذیرش امر نوین – حضور بیگانهای با دین جدید – سنتزی را میساخت كه دیگر نه ایرانی خالص بود و نه اسلامی خالص؛ بلكه نوعی اسلام ایرانی از دل این جنبش سربرآورد كه خاستگاه اصلیاش خراسان بزرگ و خصوصا ماوراءالنهر شد تا كه حكومتهای طاهریان و سامانیان به این انتظار سیاسی پاسخی درخور دادند.(۲۱)
با اینكه ابومسلم خراسانی به عنوان همپیمان اصلی عباسیان یك ایرانی بود اما هیچگاه نمیتوان ادعا كرد كه قصد احیای ایران باستان را داشته هر چند بسیاری از «ابناءالدوله» یعنی لشكر خراسان، ایرانی و سران دعوت نیز از موالی ایرانی بودند؛ زیرا ابومسلم خود عامل عباسیان در «خورده شدن فرزندان انقلاب» سیاهجامگان شد كه از سلیمانبن كثیر آغاز و در نهایت به خود وی ختم شد.
ابومسلم تا به آخر به عباسیان وفادار بود بر مبنای توافقی كه ابوجعفر منصور در تقسیم قدرت در خراسان در سال ۱۳۲ برای خودمختاریاش به عنوان عامل اصلی به خلافت نشاندن عباسیان قول داده بود و حتی به آنها در سركوب تهدید بزرگی مثل شورش عیسیبن علی عباسی در شام كمك كرد اما از آنجا كه قدرت میل به تمركز بیشتر و حذف رقیبان دارد در شعبان ۱۳۶ هـ.ق ابومسلم كه خوشباورانه اعتمادش را به تعهد منصور حفظ كرده بود قدم به دربار عباسی نهاد و از همانجا برای همیشه به «خوارزم» كوچ كرد.
اما نام انقلاب سیاهجامگان هر چند برای استقرار خلافت عباسی مصادره شد اما نام خراسانیان بر تارك این جنبش ماند .
زهیر صیامیان
پینوشت:
۱- ابومسلمنامه: محمد طرسوسی، اقبال یغمایی، تهران، گوتنبرگ: مقدمه و دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۶، ابومسلمنامه.۲- بررسی خلافت اموی، عبدالامیر دیكسون، ترجمه گیتی شكری، طهوری، تهران، ۱۳۸۱، صص ۵۵ و ۱۰۶. ۳- اخبارالدوله العباسیه، صص ۱۸۳و۱۹۱ به كوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، ۱۹۷۱ م. ۴- همان، ص ۱۹۳. ۵- تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفتری، ترجمه فریدون بدرهای، نشر فرزانروز، تهران، صص ۷۵-۷۶. ۶- همان، صص ۷۷-۷۸. ۷- ایران در روزگار اموی، عبدالله مهدی الخطیب، محمود افتخارزاده، رسالت قلم، تهران، صص ۷ و۷۸. ۸- تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حكومت عباسیان، التون دنیل، مسعود رجبنیا، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۳، صص ۳۱-۳۰. ۹- اخبار الدوله العباسی، صص ۲۲۳ و ۲۱۶ و دنیل صص ۳۵-۳۲. ۱۰- اخبار الدوله العباسی، صص ۴۰۳-۴. ۱۱- اخبار الدوله العباسی، صص ۳۸۵-۶. ۱۲- دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۶، ابومسلم خراسانی. ۱۳- دنیل، صص ۶۰ تا ۳۹. ۱۴- دنیل، صص ۸۳ تا ۷۸. ۱۵- تاریخ خلافت عباسی، احمدرضا فخری، سمت، تهران، ص ۱۹. ۱۶- جنبشهای دینی ایرانی، غلامحسین صدیقی، باژنگ، تهران، ۱۳۷۲، صص ۳۲۶ تا ۱۴۴. ۱۷- فرقالشیعه، نوبختی، محمدجواد مشكور، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۱، صص ۴۲ تا ۳۴. ۱۸- جنبش حسنیان، محمد الهیزاده، نشر مذاهب اسلامی، قم، ص۴۲. ۱۹- دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ابوالعباس سفاح و ج ۱۲ بنیعباس.
۲۰- دفتری، صص ۸۴ تا ۷۸. ۲۱- عصر زرین فرهنگ ایران، ریچارد فرای، مسعود رجبنیا، سروش، تهران ۱۳۷۵، صص ۱۶۶-۱۲۰. ۲۲- فرای، ص۱۶۶.
پینوشت:
۱- ابومسلمنامه: محمد طرسوسی، اقبال یغمایی، تهران، گوتنبرگ: مقدمه و دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۶، ابومسلمنامه.۲- بررسی خلافت اموی، عبدالامیر دیكسون، ترجمه گیتی شكری، طهوری، تهران، ۱۳۸۱، صص ۵۵ و ۱۰۶. ۳- اخبارالدوله العباسیه، صص ۱۸۳و۱۹۱ به كوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، ۱۹۷۱ م. ۴- همان، ص ۱۹۳. ۵- تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفتری، ترجمه فریدون بدرهای، نشر فرزانروز، تهران، صص ۷۵-۷۶. ۶- همان، صص ۷۷-۷۸. ۷- ایران در روزگار اموی، عبدالله مهدی الخطیب، محمود افتخارزاده، رسالت قلم، تهران، صص ۷ و۷۸. ۸- تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حكومت عباسیان، التون دنیل، مسعود رجبنیا، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۳، صص ۳۱-۳۰. ۹- اخبار الدوله العباسی، صص ۲۲۳ و ۲۱۶ و دنیل صص ۳۵-۳۲. ۱۰- اخبار الدوله العباسی، صص ۴۰۳-۴. ۱۱- اخبار الدوله العباسی، صص ۳۸۵-۶. ۱۲- دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۶، ابومسلم خراسانی. ۱۳- دنیل، صص ۶۰ تا ۳۹. ۱۴- دنیل، صص ۸۳ تا ۷۸. ۱۵- تاریخ خلافت عباسی، احمدرضا فخری، سمت، تهران، ص ۱۹. ۱۶- جنبشهای دینی ایرانی، غلامحسین صدیقی، باژنگ، تهران، ۱۳۷۲، صص ۳۲۶ تا ۱۴۴. ۱۷- فرقالشیعه، نوبختی، محمدجواد مشكور، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۱، صص ۴۲ تا ۳۴. ۱۸- جنبش حسنیان، محمد الهیزاده، نشر مذاهب اسلامی، قم، ص۴۲. ۱۹- دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ابوالعباس سفاح و ج ۱۲ بنیعباس.
۲۰- دفتری، صص ۸۴ تا ۷۸. ۲۱- عصر زرین فرهنگ ایران، ریچارد فرای، مسعود رجبنیا، سروش، تهران ۱۳۷۵، صص ۱۶۶-۱۲۰. ۲۲- فرای، ص۱۶۶.
منبع : روزنامه هممیهن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست