سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
هویت فقه سیاسی
مقـــدمــه:
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، دو جریان فقاهتی در میان اندیشمندان دینی قابل مشاهده بود. در یك نگرش كه از سوی روشنفكران سكولار نیز حمایت میشد یا دین اسلام اصلا" خصلت و توان حضور در عرصههای اجتماعی را نداشت و نمیتوانست پاسخگوی معضلات مربوط به حیات جمعی باشد و یا آنكه مسلمین شرعا"حق رویكرد به تشكیل حكومت در عصر غیبت را نداشتند و اگر در میان آموزههای دینی ب آموزههای سیاسی و یا اجتماعی هم رو به رو میشویم این آموزهها مربوط به دوران تشكیل حكومت در عصر امام معصوم میباشد.
نگرش دوم بر خلاف این دیدگاه كاملا"به حضور دین در عرصههای سیاسی اجتماعی اعتقاد داشته و با رهبری و هدایتهای حضرت امام توانست اوّلین حكومت دینی در عصر غیبت را به منصه ظهور برساند.امّا طرفداران این نگرش نیز چه قبل وچه بعد از انقلاب نتوانستهاند در مجموعهای واحد قرار بگیرند و با تتبع در كتابهای فقهی و تأمل در اندیشه آنان این واقعیت را میتوان مشاهده كرد كه نگرش این فقها به دین و منابع دینی دو گونه میباشد و براساس همین دو نگاه، دو جریان فقهی یا فقاهتی نیز در میان آنها شكل گرفته است.
در یك نگاه فقیه در صدد است تا وظایف افراد مسلمان را روشن كند ومشكلاتی را كه در مسیر اجرای احكام پیش میآید مرتفع سازد ؛ و به تعبیر دیگر، مكلفان را در دین داری و شریعت مداری یاری رساند. با این نگاه موضوع فقه، مسائل فقه و حتی مثالها و تقسیم بندیهای آن در راستای تحقق همان آرمان قرار میگیرد. دركنار این نگاه، نگاه دیگری هم هست مبنی بر این كه افراد به جز هویت فردی شان ـ كه موضوع بسیاری از احكام است ـ هویتی جمعی به نام جامعه نیز دارند كه این هویت جمعی نیز موضوع احكامی است و فقیه میبایست دو نوع موضوع را بشناسد واحكام هریك راروشن سازد، آن هم نه جدا از یكدیگر، بلكه این دو هویت جدایی ناپذیرند و تفكیك این دو خود زمینه كشیده شدن به نگاه اول را فراهم میسازد.(مهدی مهریزی، فقه پژوهی، ج ۱)
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دو جریان فكری فوق كه یكی برداشتهای حاصل از متون دینی را در فقه فردی و تبیین احكام مكلفین خلاصه میكرد ودیگری كه دغدغه موضوعات اجتماعی نیز داشت و فقه را بسی گستردهتر از گرایش اول میدید ـ هرچند در اقلیت بودند ـ پاسخگوی مسائل و مشكلات مسلمانان بودند و مشكل مهمی بر سر راه دینداری مكلفین و پاسخگویی فقها پیش نمیآمد. با پیروزی انقلاب اسلامی و حاكمیت یافتن فقه شیعه در عرصه حكومت و سیاست و پیروزی معتقدین به نگرش عدم جدایی دین از عرصههای سیاسی واجتماعی بر قائلین به ممنوعیت حضور دین در این عرصهها هر دو جریان فكری اسلام فردی و اسلام فردی و اجتماعی وارد عرصه نظام سیاسی شدند. این امر فقه شیعه را با چالشها و معضلات جدیدی روبه رو ساخت. این چالشها ومعضلات كه برخاسته از طبیعت یك حكومت دینی بود آنگاه بیشتر و بیشتر خود ر نشان داد كه فقها درعرصههای مختلف قانونگذاری با معضلات مختلف اجتماعی (سیاسی، حقوق، اقتصادی) از نزدیك روبه رو شدند و این توقع و انتظار از آنان به وجود آمد كه برای هریك از این معضلات راه حلی دینی ارایه نمایند.
درمیان راه حلهایی كه در طول نزدیك به سه دهه از عمر انقلاب اسلامی ارایه شده سه جریان فكری و سیاسی به چشم میخورد كه هریك به شكلی در حاكمیت و قانونگذاری دینی سهیم بودند و هریك از منظر خویش به دنبال راه حلی برای معضلات سیاسی- اجتماعی كشور بودند.
یك جریان، سنت گرایانی هستند كه هرچند اعتقاد به حضور دین در عرصههای اجتماعی دارند اما با نگرش فردی به فقه، وارد عرصههای سیاسی شدند و تلاش نمودند بانگرش فرد گرایانه و تكلیف محور خود معضلات فراروی نظام سیاسی را تحلیل و راه حل ارایه نمایند. بر اساس این دیدگاه علت پیدایش بحرانهای اجتماعی وسیاسی در جامعه، دوری گزیدن از معارف و احكام ناب اسلامی میباشد لذا مهمترین وظیفه حكومت رانیز اجرای احكام دینی و تلاش برای ظهور و نمایانی این احكام درزندگی بشر میدانند. این نگرش فقهی در تمامی حوزههای اجتماعی تنها بر بعد فردی احكام انگشت مینهد و حتی اگر احكام اجتماعی نیز مدّ نظر آنان قرار میگیرد، باز هم از این احكام، تفسیری فردگرایانه ارایه میكند و از بینش فقهی جامع نگر برخوردار نمیباشد.
فهم احكام دینی(اجتهاد) دراین نگاه، مستلزم تلاش علمی فراوان و استناد به اصول و قواعد خاص روش شناختی است كه هرچند از ویژگیهای مثبت آنان (سنت گرایان فقاهتی) میباشد اما كم توجهی به «عقلانی» و عرفی بودن روشهای اجتهادی وامكان تكامل و توسعه این روشها و بی توجهی آنها به موضوعشناسی ومنحصر كردن فهم معرفت دینی درفهم احكام تكلیفی از كاستیهای روششناختی آنها میباشد كه خود بخشی از مجموعه مشكلات نگرشی و روشی آنان است.
در مقابل این گرایش، نگرش دیگری نیز وجود دارد كه در چاره جویی معضلات و آسیبهای پیرامونی نظام جمهوری اسلامی با پذیرش پارادیم معرفتیِ مدرنیته و تسلیم شدن به نتایج علمی و فلسفی غرب، عملاً و در رقابت با جریان روشنفكری سكولار، به پذیرش اصول و چارچوبهای مدرنیته تن میدهد و باتمام خصلتهای دیندارانه خود هرگونه تفاوت میان پیام وحی و دستاوردهای مدرن را به واپس گرایی و علم ستیزی تعبیر و تفسیر مینماید. در نتیجه از منظر این جریان فكری، ریشه پیدایش بحرانهای سیاسی و اجتماعی، حاصل از بحرانهای دوران گذار از عصر سنت به دوران مدرن در جامعه ایران میباشد و از آنجا كه از نظر این گرایش، دین مربوط به حوزه خصوصی و حیات شخصی آدمی است و نمیتوان حل معضلات اجتماعی را از دین انتظار داشت، لذا حل مسائل و معضلات سیاسی و اجتماعی را نه در اتخاذ رویكردهای اسلامی بلكه در اصلاح قوانین و فرهنگ عمومی به منظور حل بحرانهای دوران گذار و در راستای پذیرش الگوی توسعه برابر اقتصادی و اجتماعی میدانند.
به نظر نویسنده، این دو جریان فكری و فقاهتی با تمامی تفاوتهایی كه درشناخت، تحلیل و ارایه راه حل برای حل معضلات اجتماعی و سیاسی كشور دارند امّا در یك امر با یكدیگر مشتركند و آن هم سوق دادن جریان سیاسی و قانونگذاری نظام دینی به سوی یك نظام سكولاریستی است امّا با این تفاوت كه جریان اوّل مسبّب یك نوع جریان « سكولاریسم عملی» میشود و جریان دوم نیز حامی نوعی « سكولاریزم معرفتی و نظری» و درنهایت آنچه كه برای دین باقی میماند، عدم توانایی آن در حل معضلات سیاسی و اجتماعی است.
جریان سوم نیز جریانی است كه برخلاف دو جریان فوق علاوه بر اعتقاد به جاودانگی شریعت اسلامی، بعد اجتماعی دین را پذیرفته و به شخصیت حكومتی و ولایتی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) اعتقاد دارد لذا یكی از ادلّه اثبات حكومت دینی را ماهیت اجتماعی قوانین اسلامی ذكر میكند و در دوران حاكمیت حكومت دینی نیز تلاش دارد با ارایه راه حلهایی، بنبستهای حاصل از نگرش فقه سنتی مبنی بر اینكه «حكومت اسلامی بر پایه فقه موجود در رسالههای عملیه، خواسته مردم است» و عرفی گرایی معرفتی نوگرایان دینی، را شكسته و تفكر حاكمیت دین در عرصه عمومی را به منصه ظهور برساند.
این گرایش فكری با ارایه تعریفی نو از فقه و ایجاد پیوند ناگسستنی میان فقه و حكومت تلاش نموده تا ب ارایه راهكارهای جدیدی مثل تشخیص مصلحت، حكم حكومتی در عرض احكام اولی و ثانوی و مطرح نمودن تأثیر زمان و مكان در اجتهاد (كه بیش از یازده تا پانزده تفسیر از چگونگی تأثیر زمان و مكان در اجتهاد تاكنون مطرح شده) به حاكمیت فقه در عرصهی عمومی عینیت بخشد.
پیروزی انقلاب اسلامی همانگونه كه در عرصه فقاهت توانست تحولات عمیقی را ایجاد كند در عرصه علم و دانش نیز توانست عرصه جدیدی را برای حضور و فعالیت دانشی با عنوان فقه سیاسی در نظام دانشگاهی كشور ایجاد نماید. این عنوان درسی كه بعد از انقلاب فرهنگی و بیشتر در رشتههای سیاسی وارد مباحث علمی شد تحت تاثیر همان نگرشهای سه گانه رویكردهای مختلفی را به خود دید.●رویكرد به فقه سیاسی
شاید بتوان گفت اولین تعریفی كه از فقه سیاسی در كتب دانشگاهی ارایه شد تحت تاثیر همان نگرش فرد گرایانه و تكلیف محور حاكم بر فقه سنتی بود. در این نگاه، از آنجا كه علم فقه عهده دار بررسی عمل مكلّفین از حیث وجوب، حرمت، اباحه، استحباب و كراهت است لذا آن را تعریف كردهاند به « علم به احكام شرعی عملی كه از ادله تفصیلی آن كسب میشود» در نتیجه فقه سیاسی نیز عبارت میشود از « عنوانی كه امروز ما بر كلیه مباحثی كه در زمینه جهاد، امر به معروف و نهی از منكر، حسبه، خراج، فئ، اموال و... كه در فقه اسلام مطرح است، اطلاق میكنیم » (عمیدزنجانی- فقه سیاسی ج ۱). خلاصه این نگاه به فقه سیاسی آن است كه آنرا تعریف كنیم به « فهم احكام سیاسی مكلفین». با این تعریف فقه سیاسی مترادف میشود با حقوق سیاسی.
امّا نگرش دوم در جمع میان دینداری و حكومت مداری دو اصل مهم را مطرح مینماید ؛
اصل اوّل آنكه «اصولاً در باب سیاسات، بستر عقلایی حركت فقهی در موارد عمدهای مخدوش شده است و اغلب فتاوا و نظریات فقهی باب سیاسات در عصر حاضر توجیه عقلایی ندارد ··· زیرا امروزه نظامهای سیاسی ب پرسشهایی روبه رویند كه از موضع ایده حاكمیت تمام عیار دولت و حفظ حقوق عمومی مطرح میشوند كه در صدر اسلام وجود نداشته است.»
اصل دوّم نیز متكی بر این مبناست كه « اصولاً نصوص مورد استناد فتواها و نظریات سیاسی فقها در مقام پاسخگویی به پرسشهای عصر ما نبودهاند بلكه این نصوص در مقام پاسخگویی به پرسشهایی بوده كه در عصر ورود آن نصوص مطرح بوده لذا نصوص مربوط به سیاست با فرهنگ و واقعیتهای اجتماعی و سیاسی عصر نزول در ارتباط بوده و در صدد تنظیم عادلانه و اخلاقی همان واقعیتها بوده است.»(مجتهد شبستری - نقدی برقرائت رسمیاز دین )
در نتیجه براساس دو اصل فوق پیشنهاد میدهد كه «در باب سیاسات باید به اوامر و نواهی كلی الهی، مانند لزوم عدالت و حفظ مقاصد پنجگانه شریعت روی آورد و با تعهد و التزام به آن، با عقلانیت عصر حاضر عدالت را در ارتباط با واقعیتهای مشخص اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعههای اسلامی تفسیركرد و نظام اجتماعی وسیاسی و اقتصادی عادلانهای را براساس آن تفسیر بنیان گذاشت» (مجتهدشبستری، همان)
چنانكه ملاحظه میشود این نگرش نیز با ارائه تعریف حداقلی از دین، اسلام را در حد ایمان شخصی و اخلاق فردی كاهش میدهد و انتظار بشر از دین را در عصر حاضر به نیازهای عاطفی و احوال درونی خلاصه میكند.به نظر میرسد اگر گناه اشاعه این گرایش فكری در میان نسل جوان ناآشنا با مبانی معرفتی غرب را به دوش ناكارآمدی فقه سیاسی سنتی در حل معضلات سیاسی اجتماعی بیاندازیم چندان به خطا نرفته باشیم.
نگرش و رویكرد سوم كه از یكسو دغدغه گریز از فقه فردی را دارد و از سوی دیگر بزرگترین خطر جوامع اسلامی را در كنار تحجّر، نگاه اخباریگرایانه به فقه و كاستن از شأن اجتماعی فقه ومنحصر كردن آن در فقه فردی، رویكردهای سكولاریستی به دین میداند؛ با نقد دیدگاه فقه سنتی مكلف محور و فردگرا، تلاش مینماید نگرشی كاملاً متفاوت با نگاه سنتی به دین و فقه ارایه نماید.
در میان اندیشمندان این نحله فكری شهید سید محمد باقر صدر ضمن بیان اهداف حركت اجتهاد، دو مجال برای تطبیق نظریه اسلامی در زندگی بیان میدارد، یكی در مجال زندگی فردی و دیگری در مجال زندگی اجتماعی و جمعی. به اعتقاد شهید صدر اجتهاد گرچه باید هر دو مجال را دنبال كند اما در سیر تاریخی چنین نبوده و وجهه غالب اجتهاد، مجال تطبیق بر زندگی فردی بوده است.و نیز میفرمایند «در فقه ضروری است كه از نظر عمودی و عمقی تحولی ایجاد گردد و غور وبررسی شود، تا به نظریههای اساسی برسیم. باید به روبناها، یعنی قانونهای تفصیلی، بسنده نكنیم بلكه از این مرز روشن بگذریم و به آرای ریشهای كه بیانگر نظریه اسلام است، برسیم.( سید محمد باقر صدر، الاسلام یقودالحیاهٔ)
از دیدگاه دیگر متفكر این نگرش فكری و فقهی یعنی شهید مطهری، انزوای بحث عدل و اصل عدالت اجتماعی عامل اصلی ركود تفكر اجتماعی فقها وكنار ماندن فقه از فلسفه اجتماعی میباشد.اما تحول اساسی در پیوند میان نگرشهای فقهی و حكومتی را باید در اندیشههای بنیانگذار جمهوری اسلامی جستجو نمود. ایشان با ایجاد نگرش نو به حكومت و فقه میفرمایند: « حكومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد ب تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه تئوری واقعی و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.»(امام خمینی، صحیفه نور، ج ۲۱)
این نگرش دیدگاه خود را در زمینه فقه سیاسی با نقد دیدگاه سنتی آغاز نمود و تلاش كرد با انجام اصلاحاتی در نگاه سنتی، دیدگاه جدیدی را در عرصه فقه سیاسی ارایه نماید.اوّلین اصلاحی كه در این تعریف شكل گرفت تلاش نمود از منظری كاملا" سیاسی و اجتماعی به فقه سیاسی، این دانش نو پیدای دینی نگاه كند، لذا با تغییر در تعریف فقه سیاسی آنرا چنین تعریف كرد: « مجموعه قواعد و اصول فقهی و حقوقی كه عهده دار تنظیم روابط مسلمین با خودشان و ملل غیرمسلمان عالم براساس مبانی قسط و عدل بوده و تحقق فلاح و آزادی و عدالت را منحصرا در سایه توحید عملی میداند.ابوالفضل شكوری، فقه سیاسی ج ۱) لذا بر اساس این دیدگاه فقه سیاسی عملاً دو قسمت و بخش عمده پیدا میكند:
۱- اصول و قواعد مربوط به سیاست داخلی و تنظیم روابط درون امتی جامعه اسلامی
۲- اصول و قواعد مربوط به سیاست خارجی و تنظیم روابط بین الملل و جهان اسلام (همان)
در نگرش اصلاحگرایانه دیگری كه بر این دیدگاه ( سنتی) ارایه شد تلاش شد كه دایره احكام فقهی ر گسترش دهد بر همین اساس معتقد گردید كه «احكام فقهی به دو دسته خصوصی و عمومی تقسیم میشوند حكم خصوصی حكمی است كه موضوع آن فرد یا افراد خاص است، اعم از این كه تنها یك فرد مكلف به انجام ی ترك آن باشد مانند خصایص پیامبر(ص) یا افراد زیاد به نحو عموم افرادی یا بدلی یا مجموعی مانند وجوب نماز و روزه، واجبات كفایی، احكام عقود و ایقاعات و احوال شخصیه ؛ در حالیكه حكم عمومی حكمی است كه موضوع آن فرد یا افراد نیست، بلكه جامعه است مانند مقررات فرهنگی، بهداشتی، جنگ، صلح، بیمه، مالیات، مقررات حقوقی، جزایی ،سیاسی، اقتصادی و بین المللی.(دكترابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها) در نقادی دیگری كه بر تعریف سنتی از فقه سیاسی آمده تلاش كرده تا فقه سیاسی را از دایره احكام موجود فقهی خارج ساخته و به مستحدثات و مسایل جدید هم توجه كند. لذا فقه سیاسی را علمی تعریف میكند كه وظیفه مكلف را در برابر هرگونه مسأله سیاسی، تعیین میكند و با این تعریف ناچار میشود كه بر ابواب فقهی بیافزاید.لذا پیش بینی میكند كه «بر این اساس، ممكن است بطور كلی، مسألهای در فقه سنتی ما مطرح نشده باشد؛ ولی، فقیه با استفاده از ابزارهای استنباط بتواند پاسخی برای آن بیابد و یا حتی، بابی جدید، در آن علم، بگشاید.»(سیدصادق حقیقت، توزیع قدرت)
نگرش اصلاحی دیگری كه در مجموعه نگرشهای موجود به فقه سیاسی به چشم میخورد مشكل تعاریف موجود را در منحصر سازی احكام فقهی در عرصه حیات فردی میداند لذا تلاش مینماید با شكستن این انحصار فقه سیاسی را چنین تعریف نماید: «علم به احكام شرعی فرعی مربوط به نظم عمومی در داخل و قواعد تنظیم روابط خارجی و بین الملل از روی دلیلهای تفصیلی آنها» (دكترنجف لك زایی - چیستی فقه سیاسی)●نقد وارزیابی:
نگاه ارایه شده به فقه سیاسی از دیدگاه فقه سنتی از یك منظر محصول قرنها انزوای فقه شیعه از عرصههای سیاسی و اجتماعی است. این انزوای سیاسی همانطور كه توانست وسعت و جامعیت دین را مبدّل به فقه ب معنای اصطلاحی آن یعنی « علم به احكام» كند، در ساحت سیاسی و آنگاه كه این فقه با قدرت سیاسی همراه میشود ( بخصوص بعد از تاسیس نظام جمهوری اسلامی) به جای آنكه جزء نگری خود را به مجموعه نگری مبدل سازد دایره احكام را كه به دنبال روشن سازی افعال مكلفین است گسترش میدهد و یا آنكه بدنبال فهم احكام سیاسی در ساحت اجتماعی میرود و حتی برای تأمین این خواسته فقیه را مكلف به رجوع به كارشناسیهای علمی برای فهم دقیقتر و علمیتر از موضوعات سیاسی میكند.
اما شاید بتوان گفت كه نه گسترش دامنه احكام تكلیفی و نه رجوع به كارشناسیهای علمی هیچیك نمیتوانند فقه سیاسی را از حالت منفعل در برخورد با پدیدههای سیاسی و اجتماعی و مسئله محوری خارج سازد لذا باید به مجموعه اشكالاتی كه اصلاحگرایان فقه سیاسی بر دیدگاههای سنتی ارائه كردهاند این نكته را نیز اضافه كرد كه از آنجایی كه نگرش فردی به فقه سیاسی، اسلام را از دریچه احكام تكلیفی و به ویژه احكام فردی مینگرد - هرچند منكر سایر حوزههای معرفتی دین نمیباشد - لذا از ارایه تفسیری كه بتواند جایگاه معارف عقلی، اخلاقی ،اجتماعی، و... را در وسعت دین نشان دهد ناتوان است.در نتیجه دین در نگاه آنان چیزی جز تعبد نیست و وظیفه حاكمان صدور احكام و وظیفه مكلفین نیز اجرای احكام خواهد بود.
حال آنكه در تعریف و تلقی نگرش سوم، دین فقط حكم یا تعبّد محض نیست، بلكه مجموعهای است از معارف، عقاید، نظامها و احكام و چنانكه ملاحظه میشود حكم آخرین مرحله در دین است، نه تمام دین لذ میتوان گفت تبیین ارزشها و توصیفات هستی شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی نیز در كنار حوزههای احكام و حقوق از حوزههای دینی به شمار میرود.
در ضمن باید یادآور شد كه اسلام در جامعیّت خود در تبیین موارد یادشده خردنگر و جزءنگر نیست بلكه بر «مجموعه نگری» و «منظومه اندیشی» تأكید دارد، در نتیجه جامعیت و نظام مندی را در كنار جاودانگیِ معارف خود یكجا دارد. میتوان از تعریف دین در نگاه فقاهت سنتی (كه دین را در احكام و تعبد خلاصه میكند)به این نتیجه رسید كه علت رویكرد آنان در تعاریف فقه سیاسی به «فهم احكام سیاسی در متون دینی»، آن است كه آنان فهم دین را منحصر در فهم گزارههای تكلیفی میدانند لذا با دو خصیصه مهم جزء نگری (گزاره یابی) و تكلیف محوری همراه شدهاند حال آنكه درگرایش سوم، از اجتهاد در دین فهم نظام معارف دینی را نیز توقع و انتظار دارند.
در یك نگاه كلی میتوان گفت كه اگر سنت گرایان بر حفظ دین و حفظ ارزشهای دینی در صحنههای سیاسی و اجتماعی تأكید میكنند و در راه حفظ حجیت رفتارهای اجتماعی پویایی و كارآمدی دین راقربانی میكنند درمقابل نوگرایان دینی (گرایش دوم) نیز كارآمدی و پویایی طرحهای دینی را به قیمت استحاله ارزشها و احكام جاودان اسلام میخواهند. درتقابل میان این دو جریان كه یكی به دنبال حجیت شرعی طرحهای دینی است و دیگری به دنبال كارآمدی آن؛ رویكرد و نگرش سوم آنگاه میتواند موفقیت خود را در صحنه عمل نشان دهد كه بتواند در یك نظریه واحد و در یك نسبت منطقی و هماهنگ هر دو عنصر حجیّت و كارآمدی طرحهای اجتماعی منتسب به دین را تأمین نماید.
با توجه به مجموعه مباحث ارایه شده میتوان گفت شاید بتوان با ارائه هدف از فقه سیاسی این دانش دینی ر تعریف كرد. بر همین اساس هدف و محصول فقه سیاسی ارائه پاسخهای دین است برای حل معضلات سیاسی در عرصه حیات جمعی. بر اساس این هدف، پاسخگویی فقه سیاسی به معنی ارایه حكم نیست بلكه مراد، ارایه الگوهای دینی میباشد و مراد از الگوهای دینی مجموعه طرحها وبرنامه هایی میباشد كه اولا"منطق حجیت دینی در آنها رعایت شده باشد یعنی مبتنی بر مبانی و مقاصد شرعی باشد و ثانیا" با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی هر عصر از كارآمدی لازم نیز برخوردار باشند.و مراد از كارآمدی نیز توانایی یك نظریه در نشان دادن راههای « تصرف» و « تغییر» در واقعیتهای بیرونی میباشد.
براساس این دیدگاه دیگر مراد از فقه در مفهوم فقه سیاسی همان برداشت سنتی و مصطلح از فقه به معنای فهم احكام تكلیفی نمیباشد بلكه مراد از فقه فهم عمیق از دین است ونیز شأن فقیه در جامعه اسلامی فقط بیان احكام نمیباشد بلكه فقیه باید بتواند بر اساس فهم خود از مجموعه دین و متناسب با شرایط روز اجتماعی طرح و الگویی كارآمد برای حل معضلات سیاسی واجتماعی ارایه نماید.حال شاید بتوان گفت كه مراد ما از فقه سیاسی عبارت است از مجموعه پاسخهای دین به معضلات سیاسی در عرصه حیات جمعی.
لازمه پذیرش چنین تعریفی از فقه سیاسی تحول در نگرش به مجموعه دین وفقه است. براساس این نگرش، فقه آنگاه در جایگاه اصلی خود قرار گرفته است كه نتیجه آن در مخاطبینش حذَر و بی قراری باشد (لعلّهم یحذرون). و لازمه این تأثیر آن است كه فرد قبل از ورود به چنین معارف و فقهی، دركی ازنظام عالم هستی در او ایجاد شود یعنی نخست این بینش در او شكل بگیرد كه او در یك مجموعه نظام مند زندگی میكند و درك همین عظمت و حجم ارتباطات او با این مجموعه نظام مند است كه او را محتاج و مفتقر به وحی و دین در تمامی عرصهها وحوزههای فردی و اجتماعی میكند .
این فقه كه فرد را در نظام مطرح میكند و برای او «حذَر» را به ارمغان میآورد - كه در نظام نمیتوان سركشی نمود - دیگر فقه حكم نیست كه سنتی یا پویا باشد بلكه فقه دین است (لیتفقّهوا فی الدّین) و این فقه كه به دنبال كشف اهداف و مقاصد رسول(ص) و ائمه(ع) دربرخوردها و حوادث برای دستیابی به آنها است و نیز به دنبال ایجاد فهم جامع و نظام مند از دین و انسان و جهان است، اصولش خیلی اصولیتر از فقه حكم كه فقهی فردی، جزیی و تكلیف گرااست میباشد. و نیازمندیهای این فقه بسیار گستردهتر از فقه حكم میباشد.
براساس این نگرش، دیگر فقه سیاسی زیر مجموعه فقه حكم نیست كه بخشی از احكام عرصههای عمومی در برابر عرصههای فردی و خصوصی را شامل شود، بلكه خود دانشی است با منطق درونی خاص خودش.
▪فقه سیاسی و نظام معرفتی سیاسی اسلام:
از آنچه كه گفته شد، به نظر میرسد میتوان چنین نتیجه گرفت كه مهمترین ویژگی نگرش سنتی به فقه سیاسی، جزء نگری و فقدان یك دیدگاه جامع و همه جانبه نگر است. این نگرش تنها از دریچه مسائل حقوقی به حل معضلات سیاسی میاندیشد و حتی در همین جنبه نیز غالبا تنها به ابعاد فردی و تكلیفی آن نظر دارد در حالی كه از طریق «مجموعه نگری» یا كل نگری است كه میتوان به دیدگاه اسلام در عرصه سیاست و حكومت دست یافت و در كلان نظام اجتماعی(سیاسی، حقوقی و اقتصادی) و در ارتباط با نظامهای معرفتی و اخلاقی- تربیتی به نظام سیاسی در اندیشه دینی رسید.در نتیجه میتوان گفت فقه سیاسی را نه تنها باید به عنوان مجموعهای كه دارای زیربخشهای متنوع دیگر است مورد مطالعه قرار دهیم بلكه باید این حوزه را جزیی از یك مجموعه كلانتر اجتماعی كه در تعامل ب سایر مجموعههای مشابه (نظامهای حقوقی و اقتصادی) است در نظر بگیریم.
با این وصف فقه سیاسی برای ما به عنوان یك سیستم system یا نظام خودنمایی خواهد كرد كه درمقایسه ب نظام اجتماعی (social system ) خود یك خرده سیستم subsystem است و این خرده سیستم نیز به نوبه خود خرده سیستمهای دیگری را در درون خود سامان داده است.لذا میتوان نگرش نظام وار به جامعه و حیات بشری - یعنی تحلیل اجزای جامعه انسانی در نسبت ب یكدیگر و تحلیل كل جامعه به عنوان یك مجموعه پویا و هدفمند - را یكی از لوازم تفكیك ناپذیر توسعه و توانمند سازی فقه سیاسی نامید.
آنچه كه در این بخش لازم است بگوییم این مطلب است كه اگر به جای كلمه نظام از مفهوم و اصطلاح سیستم استفاده كردهایم ،استفادهای همراه با تسامح میباشد. در هر حال در میان تعاریف متفاوتی كه از نظام ارایه شده است بعضی به دو عنصر ارتباط و هدفمندی توجه كردهاند و نظام را به معنای مجموعه عناصر مرتبط و هدفمند تعریف كردهاند ، اما بخوبی نتوانستهاند مراد خود از نوع ارتباط میان عناصر و ماهیت این عناصر و مراد از هدفمندی راتوضیح دهند. بعضی نیز در كنار این ویژگیها معناداری رانیز اضافه كردهاند لذا تلاش كردهاند میان گزارهها و عناصر مندرج در یك نظام تناسب معنایی و حتی پیوند فرامعنایی و واقعی برقرار نمایند.
مراد ما از نظام یك نوع نظام معرفتی است كه هرچند ازسنخ مفاهیم و گزارههاست ولی ناظر به قواعد صوری و انتزاعی نیست بلكه به واقعیت هستی و حیات آدمی میپردازد و حضور فعال فكری و عملی انسان ر در صحنه زندگی تأمین میكند. براساس این دیدگاه نظام جریانی است كه به مجموعههای مرتبط و هدفمند معنا اعطا میكند و آنها را تبیین میكند. جریانی كه مبنا و مقصد و روش و راه و حتی مراحل را مشخص میكند. با این وصف نظام در این تعریف میتواند بر یك ایدئولوژی مادی یا مكتب فلسفی نیز اطلاق شود. لذا میتوان گفت كه در یك چنین نظام معرفتی چند ویژگی اساسی باید وجود داشته باشد:
▪اوّل ؛ تكثّر و تعدّد عناصر درونی، در نتیجه نظام یك مجموعه پیچیده ومركب میباشد.
▪دوّم ؛ پیوند متقابل و چند جانبه مفاهیم و گزارهها با یكدیگر ونیز با حقایق عینی، در نتیجه تركیب عناصر نظام دارای یك وحدت تركیبی خواهد بود علاوه بر آنكه پیوند میان آنها نیز ریشه در واقعیتهای خارجی (پیوند فرامعنایی) پیدا میكند.
▪سوّم ؛ سازواری و سازگاری درونی عناصر درون نظام، در نتیجه عناصر درونی نظام باید با حفظ وحدت مبانی و مقاصد پیوسته مؤیّد وهماهنگ با یكدیگر باشند.
▪چهارم ؛ غایتمندی و هدفداری.
●ضرورت و فواید نظام سازی:
ضرورت نظام سازی، ضرورت پاسخ دادن دین است؛ به مجموعه سؤالات ریز ودرشت و بنیادین و اساسی انسان در عرصههای مختلف حیات فردی و اجتماعی بشر در مجموعه نظام هستی. این ضرورت با تكیه زدن دین بر عرصه قدرت و رسیدن دین به حكومت صدچندان شده است بخصوص آنكه امروزه اسلام در برابر مكاتب مختلف بشری كه مدعی حل تمامی معضلات سیاسی و اجتماعی بشر امروز میباشند قرار دارد. از این رو باید دیدگاههای خود را منسجم و نظام مند ارایه كند. در ضمن امروز ما در برابر فقه حنفی و شافعی وحنبلی قرار نداریم بلكه فقه مقارن امروز، ما را در برابر مكاتب تربیتی و اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی معاصر قرار میدهد. مكاتبی كه در جریان عمل به سیستمها تبدیل شدهاند و با كمك تجربه به ترمیم و بازسازی خویش مشغولند. ما در برابر این مكاتب منسجم ونظام مند باید بتوانیم نظامهای دینی را در برابر نظامهای بشری ارائه نماییم و اّلا متشابهات و شباهتهای جزیی و كلی دراجزاء و جزییات، مقایسهها را دچار اشتباه و مغلطه میسازد تا آنجا كه «اومانیسم» را با بحث كرامت و خلافت انسان یكسان میانگاریم و حرّیت و آزادی و اختیار دینی را با «دموكراسی» و «لیبرالیسم». درنتیجه در یك جمعبندی میتوان فواید نگاه نظام مند به دین را چنین بیان كرد: ( مسعود پور سیدآقایی)
۱- شناخت جایگاه و روح احكام؛
۲- شناخت روابط یك حكم با دیگر اجزاء یك نظام و بادیگر احكام؛
۳- پاسخگویی منسجم ونظام مند( مبتنی بر مبانی و مقاصد ) به مشكلات برخاسته از ساحتهای مختلف حیات فردی و اجتماعی بشر؛
۴- تعیین ارتباط منطقی میان مجموعه دادههای دین از معارف تا احكام
۵- حل معضله و مشكله ثبات دین ودنیای متغیر و نیز اصول گرایی وتوسعه مداری
۶- شكلگیری نگرش كلان ومجموعی و به هم پیوسته به آموزههای دینی
۷- ارایه نظامهای دینی در رقابت بانظامهای برخاسته از دیگرمكاتب بشری
سید نادر علوی
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، دو جریان فقاهتی در میان اندیشمندان دینی قابل مشاهده بود. در یك نگرش كه از سوی روشنفكران سكولار نیز حمایت میشد یا دین اسلام اصلا" خصلت و توان حضور در عرصههای اجتماعی را نداشت و نمیتوانست پاسخگوی معضلات مربوط به حیات جمعی باشد و یا آنكه مسلمین شرعا"حق رویكرد به تشكیل حكومت در عصر غیبت را نداشتند و اگر در میان آموزههای دینی ب آموزههای سیاسی و یا اجتماعی هم رو به رو میشویم این آموزهها مربوط به دوران تشكیل حكومت در عصر امام معصوم میباشد.
نگرش دوم بر خلاف این دیدگاه كاملا"به حضور دین در عرصههای سیاسی اجتماعی اعتقاد داشته و با رهبری و هدایتهای حضرت امام توانست اوّلین حكومت دینی در عصر غیبت را به منصه ظهور برساند.امّا طرفداران این نگرش نیز چه قبل وچه بعد از انقلاب نتوانستهاند در مجموعهای واحد قرار بگیرند و با تتبع در كتابهای فقهی و تأمل در اندیشه آنان این واقعیت را میتوان مشاهده كرد كه نگرش این فقها به دین و منابع دینی دو گونه میباشد و براساس همین دو نگاه، دو جریان فقهی یا فقاهتی نیز در میان آنها شكل گرفته است.
در یك نگاه فقیه در صدد است تا وظایف افراد مسلمان را روشن كند ومشكلاتی را كه در مسیر اجرای احكام پیش میآید مرتفع سازد ؛ و به تعبیر دیگر، مكلفان را در دین داری و شریعت مداری یاری رساند. با این نگاه موضوع فقه، مسائل فقه و حتی مثالها و تقسیم بندیهای آن در راستای تحقق همان آرمان قرار میگیرد. دركنار این نگاه، نگاه دیگری هم هست مبنی بر این كه افراد به جز هویت فردی شان ـ كه موضوع بسیاری از احكام است ـ هویتی جمعی به نام جامعه نیز دارند كه این هویت جمعی نیز موضوع احكامی است و فقیه میبایست دو نوع موضوع را بشناسد واحكام هریك راروشن سازد، آن هم نه جدا از یكدیگر، بلكه این دو هویت جدایی ناپذیرند و تفكیك این دو خود زمینه كشیده شدن به نگاه اول را فراهم میسازد.(مهدی مهریزی، فقه پژوهی، ج ۱)
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دو جریان فكری فوق كه یكی برداشتهای حاصل از متون دینی را در فقه فردی و تبیین احكام مكلفین خلاصه میكرد ودیگری كه دغدغه موضوعات اجتماعی نیز داشت و فقه را بسی گستردهتر از گرایش اول میدید ـ هرچند در اقلیت بودند ـ پاسخگوی مسائل و مشكلات مسلمانان بودند و مشكل مهمی بر سر راه دینداری مكلفین و پاسخگویی فقها پیش نمیآمد. با پیروزی انقلاب اسلامی و حاكمیت یافتن فقه شیعه در عرصه حكومت و سیاست و پیروزی معتقدین به نگرش عدم جدایی دین از عرصههای سیاسی واجتماعی بر قائلین به ممنوعیت حضور دین در این عرصهها هر دو جریان فكری اسلام فردی و اسلام فردی و اجتماعی وارد عرصه نظام سیاسی شدند. این امر فقه شیعه را با چالشها و معضلات جدیدی روبه رو ساخت. این چالشها ومعضلات كه برخاسته از طبیعت یك حكومت دینی بود آنگاه بیشتر و بیشتر خود ر نشان داد كه فقها درعرصههای مختلف قانونگذاری با معضلات مختلف اجتماعی (سیاسی، حقوق، اقتصادی) از نزدیك روبه رو شدند و این توقع و انتظار از آنان به وجود آمد كه برای هریك از این معضلات راه حلی دینی ارایه نمایند.
درمیان راه حلهایی كه در طول نزدیك به سه دهه از عمر انقلاب اسلامی ارایه شده سه جریان فكری و سیاسی به چشم میخورد كه هریك به شكلی در حاكمیت و قانونگذاری دینی سهیم بودند و هریك از منظر خویش به دنبال راه حلی برای معضلات سیاسی- اجتماعی كشور بودند.
یك جریان، سنت گرایانی هستند كه هرچند اعتقاد به حضور دین در عرصههای اجتماعی دارند اما با نگرش فردی به فقه، وارد عرصههای سیاسی شدند و تلاش نمودند بانگرش فرد گرایانه و تكلیف محور خود معضلات فراروی نظام سیاسی را تحلیل و راه حل ارایه نمایند. بر اساس این دیدگاه علت پیدایش بحرانهای اجتماعی وسیاسی در جامعه، دوری گزیدن از معارف و احكام ناب اسلامی میباشد لذا مهمترین وظیفه حكومت رانیز اجرای احكام دینی و تلاش برای ظهور و نمایانی این احكام درزندگی بشر میدانند. این نگرش فقهی در تمامی حوزههای اجتماعی تنها بر بعد فردی احكام انگشت مینهد و حتی اگر احكام اجتماعی نیز مدّ نظر آنان قرار میگیرد، باز هم از این احكام، تفسیری فردگرایانه ارایه میكند و از بینش فقهی جامع نگر برخوردار نمیباشد.
فهم احكام دینی(اجتهاد) دراین نگاه، مستلزم تلاش علمی فراوان و استناد به اصول و قواعد خاص روش شناختی است كه هرچند از ویژگیهای مثبت آنان (سنت گرایان فقاهتی) میباشد اما كم توجهی به «عقلانی» و عرفی بودن روشهای اجتهادی وامكان تكامل و توسعه این روشها و بی توجهی آنها به موضوعشناسی ومنحصر كردن فهم معرفت دینی درفهم احكام تكلیفی از كاستیهای روششناختی آنها میباشد كه خود بخشی از مجموعه مشكلات نگرشی و روشی آنان است.
در مقابل این گرایش، نگرش دیگری نیز وجود دارد كه در چاره جویی معضلات و آسیبهای پیرامونی نظام جمهوری اسلامی با پذیرش پارادیم معرفتیِ مدرنیته و تسلیم شدن به نتایج علمی و فلسفی غرب، عملاً و در رقابت با جریان روشنفكری سكولار، به پذیرش اصول و چارچوبهای مدرنیته تن میدهد و باتمام خصلتهای دیندارانه خود هرگونه تفاوت میان پیام وحی و دستاوردهای مدرن را به واپس گرایی و علم ستیزی تعبیر و تفسیر مینماید. در نتیجه از منظر این جریان فكری، ریشه پیدایش بحرانهای سیاسی و اجتماعی، حاصل از بحرانهای دوران گذار از عصر سنت به دوران مدرن در جامعه ایران میباشد و از آنجا كه از نظر این گرایش، دین مربوط به حوزه خصوصی و حیات شخصی آدمی است و نمیتوان حل معضلات اجتماعی را از دین انتظار داشت، لذا حل مسائل و معضلات سیاسی و اجتماعی را نه در اتخاذ رویكردهای اسلامی بلكه در اصلاح قوانین و فرهنگ عمومی به منظور حل بحرانهای دوران گذار و در راستای پذیرش الگوی توسعه برابر اقتصادی و اجتماعی میدانند.
به نظر نویسنده، این دو جریان فكری و فقاهتی با تمامی تفاوتهایی كه درشناخت، تحلیل و ارایه راه حل برای حل معضلات اجتماعی و سیاسی كشور دارند امّا در یك امر با یكدیگر مشتركند و آن هم سوق دادن جریان سیاسی و قانونگذاری نظام دینی به سوی یك نظام سكولاریستی است امّا با این تفاوت كه جریان اوّل مسبّب یك نوع جریان « سكولاریسم عملی» میشود و جریان دوم نیز حامی نوعی « سكولاریزم معرفتی و نظری» و درنهایت آنچه كه برای دین باقی میماند، عدم توانایی آن در حل معضلات سیاسی و اجتماعی است.
جریان سوم نیز جریانی است كه برخلاف دو جریان فوق علاوه بر اعتقاد به جاودانگی شریعت اسلامی، بعد اجتماعی دین را پذیرفته و به شخصیت حكومتی و ولایتی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) اعتقاد دارد لذا یكی از ادلّه اثبات حكومت دینی را ماهیت اجتماعی قوانین اسلامی ذكر میكند و در دوران حاكمیت حكومت دینی نیز تلاش دارد با ارایه راه حلهایی، بنبستهای حاصل از نگرش فقه سنتی مبنی بر اینكه «حكومت اسلامی بر پایه فقه موجود در رسالههای عملیه، خواسته مردم است» و عرفی گرایی معرفتی نوگرایان دینی، را شكسته و تفكر حاكمیت دین در عرصه عمومی را به منصه ظهور برساند.
این گرایش فكری با ارایه تعریفی نو از فقه و ایجاد پیوند ناگسستنی میان فقه و حكومت تلاش نموده تا ب ارایه راهكارهای جدیدی مثل تشخیص مصلحت، حكم حكومتی در عرض احكام اولی و ثانوی و مطرح نمودن تأثیر زمان و مكان در اجتهاد (كه بیش از یازده تا پانزده تفسیر از چگونگی تأثیر زمان و مكان در اجتهاد تاكنون مطرح شده) به حاكمیت فقه در عرصهی عمومی عینیت بخشد.
پیروزی انقلاب اسلامی همانگونه كه در عرصه فقاهت توانست تحولات عمیقی را ایجاد كند در عرصه علم و دانش نیز توانست عرصه جدیدی را برای حضور و فعالیت دانشی با عنوان فقه سیاسی در نظام دانشگاهی كشور ایجاد نماید. این عنوان درسی كه بعد از انقلاب فرهنگی و بیشتر در رشتههای سیاسی وارد مباحث علمی شد تحت تاثیر همان نگرشهای سه گانه رویكردهای مختلفی را به خود دید.●رویكرد به فقه سیاسی
شاید بتوان گفت اولین تعریفی كه از فقه سیاسی در كتب دانشگاهی ارایه شد تحت تاثیر همان نگرش فرد گرایانه و تكلیف محور حاكم بر فقه سنتی بود. در این نگاه، از آنجا كه علم فقه عهده دار بررسی عمل مكلّفین از حیث وجوب، حرمت، اباحه، استحباب و كراهت است لذا آن را تعریف كردهاند به « علم به احكام شرعی عملی كه از ادله تفصیلی آن كسب میشود» در نتیجه فقه سیاسی نیز عبارت میشود از « عنوانی كه امروز ما بر كلیه مباحثی كه در زمینه جهاد، امر به معروف و نهی از منكر، حسبه، خراج، فئ، اموال و... كه در فقه اسلام مطرح است، اطلاق میكنیم » (عمیدزنجانی- فقه سیاسی ج ۱). خلاصه این نگاه به فقه سیاسی آن است كه آنرا تعریف كنیم به « فهم احكام سیاسی مكلفین». با این تعریف فقه سیاسی مترادف میشود با حقوق سیاسی.
امّا نگرش دوم در جمع میان دینداری و حكومت مداری دو اصل مهم را مطرح مینماید ؛
اصل اوّل آنكه «اصولاً در باب سیاسات، بستر عقلایی حركت فقهی در موارد عمدهای مخدوش شده است و اغلب فتاوا و نظریات فقهی باب سیاسات در عصر حاضر توجیه عقلایی ندارد ··· زیرا امروزه نظامهای سیاسی ب پرسشهایی روبه رویند كه از موضع ایده حاكمیت تمام عیار دولت و حفظ حقوق عمومی مطرح میشوند كه در صدر اسلام وجود نداشته است.»
اصل دوّم نیز متكی بر این مبناست كه « اصولاً نصوص مورد استناد فتواها و نظریات سیاسی فقها در مقام پاسخگویی به پرسشهای عصر ما نبودهاند بلكه این نصوص در مقام پاسخگویی به پرسشهایی بوده كه در عصر ورود آن نصوص مطرح بوده لذا نصوص مربوط به سیاست با فرهنگ و واقعیتهای اجتماعی و سیاسی عصر نزول در ارتباط بوده و در صدد تنظیم عادلانه و اخلاقی همان واقعیتها بوده است.»(مجتهد شبستری - نقدی برقرائت رسمیاز دین )
در نتیجه براساس دو اصل فوق پیشنهاد میدهد كه «در باب سیاسات باید به اوامر و نواهی كلی الهی، مانند لزوم عدالت و حفظ مقاصد پنجگانه شریعت روی آورد و با تعهد و التزام به آن، با عقلانیت عصر حاضر عدالت را در ارتباط با واقعیتهای مشخص اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعههای اسلامی تفسیركرد و نظام اجتماعی وسیاسی و اقتصادی عادلانهای را براساس آن تفسیر بنیان گذاشت» (مجتهدشبستری، همان)
چنانكه ملاحظه میشود این نگرش نیز با ارائه تعریف حداقلی از دین، اسلام را در حد ایمان شخصی و اخلاق فردی كاهش میدهد و انتظار بشر از دین را در عصر حاضر به نیازهای عاطفی و احوال درونی خلاصه میكند.به نظر میرسد اگر گناه اشاعه این گرایش فكری در میان نسل جوان ناآشنا با مبانی معرفتی غرب را به دوش ناكارآمدی فقه سیاسی سنتی در حل معضلات سیاسی اجتماعی بیاندازیم چندان به خطا نرفته باشیم.
نگرش و رویكرد سوم كه از یكسو دغدغه گریز از فقه فردی را دارد و از سوی دیگر بزرگترین خطر جوامع اسلامی را در كنار تحجّر، نگاه اخباریگرایانه به فقه و كاستن از شأن اجتماعی فقه ومنحصر كردن آن در فقه فردی، رویكردهای سكولاریستی به دین میداند؛ با نقد دیدگاه فقه سنتی مكلف محور و فردگرا، تلاش مینماید نگرشی كاملاً متفاوت با نگاه سنتی به دین و فقه ارایه نماید.
در میان اندیشمندان این نحله فكری شهید سید محمد باقر صدر ضمن بیان اهداف حركت اجتهاد، دو مجال برای تطبیق نظریه اسلامی در زندگی بیان میدارد، یكی در مجال زندگی فردی و دیگری در مجال زندگی اجتماعی و جمعی. به اعتقاد شهید صدر اجتهاد گرچه باید هر دو مجال را دنبال كند اما در سیر تاریخی چنین نبوده و وجهه غالب اجتهاد، مجال تطبیق بر زندگی فردی بوده است.و نیز میفرمایند «در فقه ضروری است كه از نظر عمودی و عمقی تحولی ایجاد گردد و غور وبررسی شود، تا به نظریههای اساسی برسیم. باید به روبناها، یعنی قانونهای تفصیلی، بسنده نكنیم بلكه از این مرز روشن بگذریم و به آرای ریشهای كه بیانگر نظریه اسلام است، برسیم.( سید محمد باقر صدر، الاسلام یقودالحیاهٔ)
از دیدگاه دیگر متفكر این نگرش فكری و فقهی یعنی شهید مطهری، انزوای بحث عدل و اصل عدالت اجتماعی عامل اصلی ركود تفكر اجتماعی فقها وكنار ماندن فقه از فلسفه اجتماعی میباشد.اما تحول اساسی در پیوند میان نگرشهای فقهی و حكومتی را باید در اندیشههای بنیانگذار جمهوری اسلامی جستجو نمود. ایشان با ایجاد نگرش نو به حكومت و فقه میفرمایند: « حكومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد ب تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه تئوری واقعی و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.»(امام خمینی، صحیفه نور، ج ۲۱)
این نگرش دیدگاه خود را در زمینه فقه سیاسی با نقد دیدگاه سنتی آغاز نمود و تلاش كرد با انجام اصلاحاتی در نگاه سنتی، دیدگاه جدیدی را در عرصه فقه سیاسی ارایه نماید.اوّلین اصلاحی كه در این تعریف شكل گرفت تلاش نمود از منظری كاملا" سیاسی و اجتماعی به فقه سیاسی، این دانش نو پیدای دینی نگاه كند، لذا با تغییر در تعریف فقه سیاسی آنرا چنین تعریف كرد: « مجموعه قواعد و اصول فقهی و حقوقی كه عهده دار تنظیم روابط مسلمین با خودشان و ملل غیرمسلمان عالم براساس مبانی قسط و عدل بوده و تحقق فلاح و آزادی و عدالت را منحصرا در سایه توحید عملی میداند.ابوالفضل شكوری، فقه سیاسی ج ۱) لذا بر اساس این دیدگاه فقه سیاسی عملاً دو قسمت و بخش عمده پیدا میكند:
۱- اصول و قواعد مربوط به سیاست داخلی و تنظیم روابط درون امتی جامعه اسلامی
۲- اصول و قواعد مربوط به سیاست خارجی و تنظیم روابط بین الملل و جهان اسلام (همان)
در نگرش اصلاحگرایانه دیگری كه بر این دیدگاه ( سنتی) ارایه شد تلاش شد كه دایره احكام فقهی ر گسترش دهد بر همین اساس معتقد گردید كه «احكام فقهی به دو دسته خصوصی و عمومی تقسیم میشوند حكم خصوصی حكمی است كه موضوع آن فرد یا افراد خاص است، اعم از این كه تنها یك فرد مكلف به انجام ی ترك آن باشد مانند خصایص پیامبر(ص) یا افراد زیاد به نحو عموم افرادی یا بدلی یا مجموعی مانند وجوب نماز و روزه، واجبات كفایی، احكام عقود و ایقاعات و احوال شخصیه ؛ در حالیكه حكم عمومی حكمی است كه موضوع آن فرد یا افراد نیست، بلكه جامعه است مانند مقررات فرهنگی، بهداشتی، جنگ، صلح، بیمه، مالیات، مقررات حقوقی، جزایی ،سیاسی، اقتصادی و بین المللی.(دكترابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها) در نقادی دیگری كه بر تعریف سنتی از فقه سیاسی آمده تلاش كرده تا فقه سیاسی را از دایره احكام موجود فقهی خارج ساخته و به مستحدثات و مسایل جدید هم توجه كند. لذا فقه سیاسی را علمی تعریف میكند كه وظیفه مكلف را در برابر هرگونه مسأله سیاسی، تعیین میكند و با این تعریف ناچار میشود كه بر ابواب فقهی بیافزاید.لذا پیش بینی میكند كه «بر این اساس، ممكن است بطور كلی، مسألهای در فقه سنتی ما مطرح نشده باشد؛ ولی، فقیه با استفاده از ابزارهای استنباط بتواند پاسخی برای آن بیابد و یا حتی، بابی جدید، در آن علم، بگشاید.»(سیدصادق حقیقت، توزیع قدرت)
نگرش اصلاحی دیگری كه در مجموعه نگرشهای موجود به فقه سیاسی به چشم میخورد مشكل تعاریف موجود را در منحصر سازی احكام فقهی در عرصه حیات فردی میداند لذا تلاش مینماید با شكستن این انحصار فقه سیاسی را چنین تعریف نماید: «علم به احكام شرعی فرعی مربوط به نظم عمومی در داخل و قواعد تنظیم روابط خارجی و بین الملل از روی دلیلهای تفصیلی آنها» (دكترنجف لك زایی - چیستی فقه سیاسی)●نقد وارزیابی:
نگاه ارایه شده به فقه سیاسی از دیدگاه فقه سنتی از یك منظر محصول قرنها انزوای فقه شیعه از عرصههای سیاسی و اجتماعی است. این انزوای سیاسی همانطور كه توانست وسعت و جامعیت دین را مبدّل به فقه ب معنای اصطلاحی آن یعنی « علم به احكام» كند، در ساحت سیاسی و آنگاه كه این فقه با قدرت سیاسی همراه میشود ( بخصوص بعد از تاسیس نظام جمهوری اسلامی) به جای آنكه جزء نگری خود را به مجموعه نگری مبدل سازد دایره احكام را كه به دنبال روشن سازی افعال مكلفین است گسترش میدهد و یا آنكه بدنبال فهم احكام سیاسی در ساحت اجتماعی میرود و حتی برای تأمین این خواسته فقیه را مكلف به رجوع به كارشناسیهای علمی برای فهم دقیقتر و علمیتر از موضوعات سیاسی میكند.
اما شاید بتوان گفت كه نه گسترش دامنه احكام تكلیفی و نه رجوع به كارشناسیهای علمی هیچیك نمیتوانند فقه سیاسی را از حالت منفعل در برخورد با پدیدههای سیاسی و اجتماعی و مسئله محوری خارج سازد لذا باید به مجموعه اشكالاتی كه اصلاحگرایان فقه سیاسی بر دیدگاههای سنتی ارائه كردهاند این نكته را نیز اضافه كرد كه از آنجایی كه نگرش فردی به فقه سیاسی، اسلام را از دریچه احكام تكلیفی و به ویژه احكام فردی مینگرد - هرچند منكر سایر حوزههای معرفتی دین نمیباشد - لذا از ارایه تفسیری كه بتواند جایگاه معارف عقلی، اخلاقی ،اجتماعی، و... را در وسعت دین نشان دهد ناتوان است.در نتیجه دین در نگاه آنان چیزی جز تعبد نیست و وظیفه حاكمان صدور احكام و وظیفه مكلفین نیز اجرای احكام خواهد بود.
حال آنكه در تعریف و تلقی نگرش سوم، دین فقط حكم یا تعبّد محض نیست، بلكه مجموعهای است از معارف، عقاید، نظامها و احكام و چنانكه ملاحظه میشود حكم آخرین مرحله در دین است، نه تمام دین لذ میتوان گفت تبیین ارزشها و توصیفات هستی شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی نیز در كنار حوزههای احكام و حقوق از حوزههای دینی به شمار میرود.
در ضمن باید یادآور شد كه اسلام در جامعیّت خود در تبیین موارد یادشده خردنگر و جزءنگر نیست بلكه بر «مجموعه نگری» و «منظومه اندیشی» تأكید دارد، در نتیجه جامعیت و نظام مندی را در كنار جاودانگیِ معارف خود یكجا دارد. میتوان از تعریف دین در نگاه فقاهت سنتی (كه دین را در احكام و تعبد خلاصه میكند)به این نتیجه رسید كه علت رویكرد آنان در تعاریف فقه سیاسی به «فهم احكام سیاسی در متون دینی»، آن است كه آنان فهم دین را منحصر در فهم گزارههای تكلیفی میدانند لذا با دو خصیصه مهم جزء نگری (گزاره یابی) و تكلیف محوری همراه شدهاند حال آنكه درگرایش سوم، از اجتهاد در دین فهم نظام معارف دینی را نیز توقع و انتظار دارند.
در یك نگاه كلی میتوان گفت كه اگر سنت گرایان بر حفظ دین و حفظ ارزشهای دینی در صحنههای سیاسی و اجتماعی تأكید میكنند و در راه حفظ حجیت رفتارهای اجتماعی پویایی و كارآمدی دین راقربانی میكنند درمقابل نوگرایان دینی (گرایش دوم) نیز كارآمدی و پویایی طرحهای دینی را به قیمت استحاله ارزشها و احكام جاودان اسلام میخواهند. درتقابل میان این دو جریان كه یكی به دنبال حجیت شرعی طرحهای دینی است و دیگری به دنبال كارآمدی آن؛ رویكرد و نگرش سوم آنگاه میتواند موفقیت خود را در صحنه عمل نشان دهد كه بتواند در یك نظریه واحد و در یك نسبت منطقی و هماهنگ هر دو عنصر حجیّت و كارآمدی طرحهای اجتماعی منتسب به دین را تأمین نماید.
با توجه به مجموعه مباحث ارایه شده میتوان گفت شاید بتوان با ارائه هدف از فقه سیاسی این دانش دینی ر تعریف كرد. بر همین اساس هدف و محصول فقه سیاسی ارائه پاسخهای دین است برای حل معضلات سیاسی در عرصه حیات جمعی. بر اساس این هدف، پاسخگویی فقه سیاسی به معنی ارایه حكم نیست بلكه مراد، ارایه الگوهای دینی میباشد و مراد از الگوهای دینی مجموعه طرحها وبرنامه هایی میباشد كه اولا"منطق حجیت دینی در آنها رعایت شده باشد یعنی مبتنی بر مبانی و مقاصد شرعی باشد و ثانیا" با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی هر عصر از كارآمدی لازم نیز برخوردار باشند.و مراد از كارآمدی نیز توانایی یك نظریه در نشان دادن راههای « تصرف» و « تغییر» در واقعیتهای بیرونی میباشد.
براساس این دیدگاه دیگر مراد از فقه در مفهوم فقه سیاسی همان برداشت سنتی و مصطلح از فقه به معنای فهم احكام تكلیفی نمیباشد بلكه مراد از فقه فهم عمیق از دین است ونیز شأن فقیه در جامعه اسلامی فقط بیان احكام نمیباشد بلكه فقیه باید بتواند بر اساس فهم خود از مجموعه دین و متناسب با شرایط روز اجتماعی طرح و الگویی كارآمد برای حل معضلات سیاسی واجتماعی ارایه نماید.حال شاید بتوان گفت كه مراد ما از فقه سیاسی عبارت است از مجموعه پاسخهای دین به معضلات سیاسی در عرصه حیات جمعی.
لازمه پذیرش چنین تعریفی از فقه سیاسی تحول در نگرش به مجموعه دین وفقه است. براساس این نگرش، فقه آنگاه در جایگاه اصلی خود قرار گرفته است كه نتیجه آن در مخاطبینش حذَر و بی قراری باشد (لعلّهم یحذرون). و لازمه این تأثیر آن است كه فرد قبل از ورود به چنین معارف و فقهی، دركی ازنظام عالم هستی در او ایجاد شود یعنی نخست این بینش در او شكل بگیرد كه او در یك مجموعه نظام مند زندگی میكند و درك همین عظمت و حجم ارتباطات او با این مجموعه نظام مند است كه او را محتاج و مفتقر به وحی و دین در تمامی عرصهها وحوزههای فردی و اجتماعی میكند .
این فقه كه فرد را در نظام مطرح میكند و برای او «حذَر» را به ارمغان میآورد - كه در نظام نمیتوان سركشی نمود - دیگر فقه حكم نیست كه سنتی یا پویا باشد بلكه فقه دین است (لیتفقّهوا فی الدّین) و این فقه كه به دنبال كشف اهداف و مقاصد رسول(ص) و ائمه(ع) دربرخوردها و حوادث برای دستیابی به آنها است و نیز به دنبال ایجاد فهم جامع و نظام مند از دین و انسان و جهان است، اصولش خیلی اصولیتر از فقه حكم كه فقهی فردی، جزیی و تكلیف گرااست میباشد. و نیازمندیهای این فقه بسیار گستردهتر از فقه حكم میباشد.
براساس این نگرش، دیگر فقه سیاسی زیر مجموعه فقه حكم نیست كه بخشی از احكام عرصههای عمومی در برابر عرصههای فردی و خصوصی را شامل شود، بلكه خود دانشی است با منطق درونی خاص خودش.
▪فقه سیاسی و نظام معرفتی سیاسی اسلام:
از آنچه كه گفته شد، به نظر میرسد میتوان چنین نتیجه گرفت كه مهمترین ویژگی نگرش سنتی به فقه سیاسی، جزء نگری و فقدان یك دیدگاه جامع و همه جانبه نگر است. این نگرش تنها از دریچه مسائل حقوقی به حل معضلات سیاسی میاندیشد و حتی در همین جنبه نیز غالبا تنها به ابعاد فردی و تكلیفی آن نظر دارد در حالی كه از طریق «مجموعه نگری» یا كل نگری است كه میتوان به دیدگاه اسلام در عرصه سیاست و حكومت دست یافت و در كلان نظام اجتماعی(سیاسی، حقوقی و اقتصادی) و در ارتباط با نظامهای معرفتی و اخلاقی- تربیتی به نظام سیاسی در اندیشه دینی رسید.در نتیجه میتوان گفت فقه سیاسی را نه تنها باید به عنوان مجموعهای كه دارای زیربخشهای متنوع دیگر است مورد مطالعه قرار دهیم بلكه باید این حوزه را جزیی از یك مجموعه كلانتر اجتماعی كه در تعامل ب سایر مجموعههای مشابه (نظامهای حقوقی و اقتصادی) است در نظر بگیریم.
با این وصف فقه سیاسی برای ما به عنوان یك سیستم system یا نظام خودنمایی خواهد كرد كه درمقایسه ب نظام اجتماعی (social system ) خود یك خرده سیستم subsystem است و این خرده سیستم نیز به نوبه خود خرده سیستمهای دیگری را در درون خود سامان داده است.لذا میتوان نگرش نظام وار به جامعه و حیات بشری - یعنی تحلیل اجزای جامعه انسانی در نسبت ب یكدیگر و تحلیل كل جامعه به عنوان یك مجموعه پویا و هدفمند - را یكی از لوازم تفكیك ناپذیر توسعه و توانمند سازی فقه سیاسی نامید.
آنچه كه در این بخش لازم است بگوییم این مطلب است كه اگر به جای كلمه نظام از مفهوم و اصطلاح سیستم استفاده كردهایم ،استفادهای همراه با تسامح میباشد. در هر حال در میان تعاریف متفاوتی كه از نظام ارایه شده است بعضی به دو عنصر ارتباط و هدفمندی توجه كردهاند و نظام را به معنای مجموعه عناصر مرتبط و هدفمند تعریف كردهاند ، اما بخوبی نتوانستهاند مراد خود از نوع ارتباط میان عناصر و ماهیت این عناصر و مراد از هدفمندی راتوضیح دهند. بعضی نیز در كنار این ویژگیها معناداری رانیز اضافه كردهاند لذا تلاش كردهاند میان گزارهها و عناصر مندرج در یك نظام تناسب معنایی و حتی پیوند فرامعنایی و واقعی برقرار نمایند.
مراد ما از نظام یك نوع نظام معرفتی است كه هرچند ازسنخ مفاهیم و گزارههاست ولی ناظر به قواعد صوری و انتزاعی نیست بلكه به واقعیت هستی و حیات آدمی میپردازد و حضور فعال فكری و عملی انسان ر در صحنه زندگی تأمین میكند. براساس این دیدگاه نظام جریانی است كه به مجموعههای مرتبط و هدفمند معنا اعطا میكند و آنها را تبیین میكند. جریانی كه مبنا و مقصد و روش و راه و حتی مراحل را مشخص میكند. با این وصف نظام در این تعریف میتواند بر یك ایدئولوژی مادی یا مكتب فلسفی نیز اطلاق شود. لذا میتوان گفت كه در یك چنین نظام معرفتی چند ویژگی اساسی باید وجود داشته باشد:
▪اوّل ؛ تكثّر و تعدّد عناصر درونی، در نتیجه نظام یك مجموعه پیچیده ومركب میباشد.
▪دوّم ؛ پیوند متقابل و چند جانبه مفاهیم و گزارهها با یكدیگر ونیز با حقایق عینی، در نتیجه تركیب عناصر نظام دارای یك وحدت تركیبی خواهد بود علاوه بر آنكه پیوند میان آنها نیز ریشه در واقعیتهای خارجی (پیوند فرامعنایی) پیدا میكند.
▪سوّم ؛ سازواری و سازگاری درونی عناصر درون نظام، در نتیجه عناصر درونی نظام باید با حفظ وحدت مبانی و مقاصد پیوسته مؤیّد وهماهنگ با یكدیگر باشند.
▪چهارم ؛ غایتمندی و هدفداری.
●ضرورت و فواید نظام سازی:
ضرورت نظام سازی، ضرورت پاسخ دادن دین است؛ به مجموعه سؤالات ریز ودرشت و بنیادین و اساسی انسان در عرصههای مختلف حیات فردی و اجتماعی بشر در مجموعه نظام هستی. این ضرورت با تكیه زدن دین بر عرصه قدرت و رسیدن دین به حكومت صدچندان شده است بخصوص آنكه امروزه اسلام در برابر مكاتب مختلف بشری كه مدعی حل تمامی معضلات سیاسی و اجتماعی بشر امروز میباشند قرار دارد. از این رو باید دیدگاههای خود را منسجم و نظام مند ارایه كند. در ضمن امروز ما در برابر فقه حنفی و شافعی وحنبلی قرار نداریم بلكه فقه مقارن امروز، ما را در برابر مكاتب تربیتی و اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی معاصر قرار میدهد. مكاتبی كه در جریان عمل به سیستمها تبدیل شدهاند و با كمك تجربه به ترمیم و بازسازی خویش مشغولند. ما در برابر این مكاتب منسجم ونظام مند باید بتوانیم نظامهای دینی را در برابر نظامهای بشری ارائه نماییم و اّلا متشابهات و شباهتهای جزیی و كلی دراجزاء و جزییات، مقایسهها را دچار اشتباه و مغلطه میسازد تا آنجا كه «اومانیسم» را با بحث كرامت و خلافت انسان یكسان میانگاریم و حرّیت و آزادی و اختیار دینی را با «دموكراسی» و «لیبرالیسم». درنتیجه در یك جمعبندی میتوان فواید نگاه نظام مند به دین را چنین بیان كرد: ( مسعود پور سیدآقایی)
۱- شناخت جایگاه و روح احكام؛
۲- شناخت روابط یك حكم با دیگر اجزاء یك نظام و بادیگر احكام؛
۳- پاسخگویی منسجم ونظام مند( مبتنی بر مبانی و مقاصد ) به مشكلات برخاسته از ساحتهای مختلف حیات فردی و اجتماعی بشر؛
۴- تعیین ارتباط منطقی میان مجموعه دادههای دین از معارف تا احكام
۵- حل معضله و مشكله ثبات دین ودنیای متغیر و نیز اصول گرایی وتوسعه مداری
۶- شكلگیری نگرش كلان ومجموعی و به هم پیوسته به آموزههای دینی
۷- ارایه نظامهای دینی در رقابت بانظامهای برخاسته از دیگرمكاتب بشری
سید نادر علوی
منبع : فصلنامه علوم سیاسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست