سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
گسلهای خاورمیانه
▪ گفتگو با ساموئل هانتینگتون
● نظریه شما در مورد ستیز تمدنها استدلال میكند كه سیاست جهانی امروز ناشی از مناقشات دیرینه بین فرهنگها و ادیان مختلف است. این نظریه در اثر ۱۱ سپتامبر شتاب بیشتری به دست آورد و اینك جنگ با تروریسم اغلب به صورت مقابله غرب با اسلام و به عنوان ستیزی بنیادین تعریف میشود. آیا احساس میكنید پس از ۱۱ سپتامبر، نظریه شما درست مورد استفاده قرار گرفته یا از آن سوء استفاده شده است؟ آیا این دیدگاه را به گونهای تعدیل میكنید؟
▪ نظرمن این است كه روابط بین كشورها در دهه آینده احتمالا بیشتر بازتاب پایبندیهای فرهنگی، پیوندهای فرهنگی آنها و دشمنی با سایر كشورها است تا سایر عوامل.
كاملا روشن است كه قدرت همچنان نقش اصلی را در سیاست جهانی ایفا خواهد كرد، همان طور كه همواره ایفا خواهد كرد، اما معمولا مناقشات دلایل دیگری دارند. در اروپای قرن هجدهم، این موضوع تا حد زیادی به مساله سلطنت در برابر جنبشهای نوظهور جمهوریخواهی مربوط میشد كه ابتدا در آمریكا و بعد در فرانسه بود. در قرن نوزدهم، مساله مربوط به كشورهایی بود كه از طریق ملیگرایی خود را معرفی میكردند. در قرن بیستم ایدئولوژی مطرح شد كه علت اصلی آن – اما نه تنها علت آن – انقلاب روسیه بود. فاشیسم، كمونیسم و لیبرال دموكراسی با هم رقابت میكردند.
خب، این وضع تا حد زیادی تمام شده است. لیبرال دموكراسی دست كم به صورت نظری، اگر نه همیشه به صورت عملی، در سراسر جهان پذیرفته شده است. بنابراین پرسش این است كه كانون سیاست جهانی در دهههای آینده كجاست؟
استدلال من همچنان این است كه هویتها، دشمنیها و بستگیهای فرهنگی در روابط بین كشورها نه فقط نقش ایفا خواهد كرد، بلكه نقش عمدهای ایفا خواهد كرد.
● شما نوشتهاید كه به مدت ۴۵ سال، پرده آهنین خط تقسیمكننده اصلی در اروپا بود. این خط چند صد كیلومتر به سمت شرق انتقال پیدا كرده است. اكنون این خط، خطی است كه از یك سو پیروان مسیحیت غربی را از پیروان اسلام و از سوی دیگر، ارتدكس جدا میكند. آیا چنین تمایز دو قطبی بین غرب و اسلام تلویحا به معنای یكپارچگی در درون این دو مقوله نیست؟ آیا تمایز یادشده این حقیقت را نادیده نمیگیرد كه جوامع اسلامی در جهان غرب وجود دارند؟
▪ این معنای تلویحی كاملا اشتباه است. من نگفتم غرب یكپارچه است. روشن است كه در داخل غرب و در داخل اسلام، تقسیمهایی وجود دارد. فرقههای مختلف، كشورهای مختلف و جوامع مختلف وجود دارد. بنابراین، نه اسلام و نه غرب اصلا متجانس نیستند. فكر نمیكنم اصلا سودمند باشد كه براساس مفهوم دو قطب بیندیشیم. اما با این حال مشتركاتی در درون وجود دارد. همه جا از اسلام و غرب صحبت میكنند. ظاهرا این امر با واقعیت قدری ارتباط دارد و تا حدی معنادار است. البته هسته این واقعیت به صورت تفاوتهایی در دین بروز میكند.
● آیا هیچگونه آشتی یا نقطه همگرایی بین دو طرف این «پرده آهنین» جدید وجود دارد؟
▪ همانطور كه گفتهام، هر دو طرف دارای تقسیمبندیهایی هستند. دولتهای غربی با كشورهای مسلمان همكاری میكنند و برعكس. بگذارید باز هم تكرار كنم اشتباه است فكر كنیم دو قطب متجانس وجود دارند كه آشكارا در برابر هم به رویارویی پرداختهاند. سیاست جهانی همچنان بینهایت پیچیده است و كشورها منافع مختلفی دارند كه باعث میشود دوستان و متحدانی پیدا كنند كه گاه قدری غریب به نظر میرسد. آمریكا با دیكتاتوریهای نظامی گوناگونی در سراسر جهان همكاری كرده است و هنوز میكند. روشن است ترجیح میدهیم این حكومتها دمكراتیك باشند اما ما همكاری میكنیم، چه همكاری با پاكستان باشد چه افغانستان یا هر جای دیگری، چون منافع ملی داریم.
● شما استدلال كردهاید همزمان با تغییر تمدن در آمریكا، این تمدن به سوی تأكید بر لیبرالیسم به منزله یك ایدئولوژی حركت كرده است.
▪ این همیشه ایدئولوژی آمریكا بوده است. از زمان انقلاب قرن هجدهم، آمریكا اساسا ایدئولوژی لیبرال دموكراسی و مشروطهگری داشته است، هر چند كه عموما میكوشم از كاربرد عبارت ایدئولوژی برای توصیف این امر بپرهیزم. من از باورها و ارزشهای آمریكایی سخن میگویم. وقتی كلمه ایدئولوژی را ذكر میكنند، همه در ذهن خود به یاد كمونیسم میافتند كه یك ایدئولوژی و مرامنامه كاملا صورتبندیشده است. وقتی مانیفست كمونیسم را بخوانید، هسته آن را درك میكنید. اما آنچه ما داریم، یك دسته گسیختهتر از ارزشها و باورها است كه در خلال دو و نیم قرن نسبتا ثابت مانده است. و این واقعا جالب است. روشن است تغییرات و تطابقها در نتیجه توسعه اقتصادی، صنعتیشدن، موج عظیم مهاجرانی كه به این كشور آمدهاند، بحران اقتصادی، ركود و جنگهای جهانی رخ دادهاند. اما هسته ارزشهای آمریكایی بسیار ثابت مانده است. اگر امروز یكی از تدوینكنندگان اعلامیه استقلال برمیگشت، از آنچه آمریكاییها میگویند، به آن اعتقاد دارند و در سخنان علنی خود میگویند، شگفتزده نمیشد. همه چیز نسبتا آشنا به نظر میرسید.
● در جهانی كه تا حد زیادی لیبرال دموكراسی را هر چند به طور نظری و نه عملی پذیرفته است، جایگاه جهان اسلام كجاست؟
▪ ما دست كم، آغاز دگرگونی نسبتا عمیق اجتماعی و اقتصادی را در جهان اسلام شاهد بودهایم كه فكر میكنم در زمان مقرر به تغییرات سیاسی بیشتر خواهد انجامید. واضح است جوامع اسلامی مانند جوامع در مناطق دیگر به طور فزایندهای شهری میشوند و بسیاری صنعتی میشوند. اما از آنجایی كه بیشترشان نفت و گاز دارند، انگیزه بزرگی برای دگرگونی ندارند. در عین حال درآمدی كه منابع طبیعی ایجاد میكند، توانایی تغییر را به آنها میدهد. كشورهایی مانند ایران تدریجا زیربنای اقتصادی پیدا میكنند.
● آیا به نظر شما «تمدن اسلامی» به طور فزایندهای در آینده منسجم خواهد شد؟
▪ مسلما ما تحركاتی را در این مسیر دیدهایم. مسلما جنبشهای سیاسی فرا اسلامی وجود دارند كه میكوشند در همه جوامع مسلمانان را جذب كنند. اما تردید دارم انسجام واقعی در جوامع اسلامی به گونهای پیش بیاید كه آنها به صورت یك نظام سیاسی واحد درآیند كه گروهی از رهبران منتخب یا غیر انتخابی بر آنها حكومت كنند. اما فكر كنم میتوانیم انتظار داشته باشیم كه جوامع اسلامی در مورد مسائل بسیاری با هم همكاری كنند، درست همان طور كه جوامع غربی با هم همكاری میكنند. این امكان را رد نمیكنم كه كشورهای اسلامی یا دست كم عرب، سازمانی شبیه اتحادیه اروپا پدید آورند. فكر نكنم احتمال آن زیاد باشد اما تحقق آن قابل تصور است.
● شما نوشتهاید كه فرهنگ اسلامی تا حد زیادی میتواند ناكامی ظهور دموكراسی را در قسمت اعظم جهان اسلام توضیح دهد. اما بخشهای بزرگی از جهان اسلام دموكراسی دارند مانند اندونزی، مالزی، سنگال و حتی هند كه جمعیت مسلمان زیادی دارد. چه ارتباطی بین بود یا نبود آن دو وجود دارد؟
▪ پاسخ این سوال را نمیدانم چون كارشناس اسلام نیستم، اما كندی حركت كشورهای اسلامی به خصوص كشورهای عرب به سوی دموكراسی قابل توجه است. چه بسا میراث فرهنگی و ایدئولوژی آنها تا حدی عامل این وضع باشد. شاید تجربه استعمار شدن كه همه آنها پشت سر گذاشتند، عاملی در مبارزه آنها با سلطه غرب باشد، چه انگلیسی، فرانسوی یا غیره. بسیاری از این كشورها تا این اواخر عمدتا جوامع روستایی بودند كه نخبگان زمیندار بر آنها حكم میراندند.
فكر میكنم مسلما به سمت شهری شدن و نظامهای سیاسی بسیار متكثرتر حركت میكنیم. تقریبا در تمام كشورهای اسلامی این امر رخ میدهد. واضح است كه آنان مشاركت خود را با جوامع غیرمسلمان افزایش میدهند. یك جنبه مهم كه البته بر دموكراتیزهشدن تاثیر خواهد گذاشت، مهاجرت مسلمانان به اروپا است.
● نظر شما در مورد بحثی كه اخیرا استیفن والت همكارتان درهاروارد و جان میرشایمر از دانشگاه شیكاگو كردند، چیست كه گفتند سیاست خارجی آمریكا به طور نامتناسبی تحت تاثیر گروههای لابی اسرائیل است كه براساس منافع آمریكا عمل نمیكنند. آیا فكر میكنید این بحث درست است؟
▪ فكر كنم این بحثی است كه سایرین باید جدی بگیرند. آنان اصلا افراد اهل جدل نیستند. من كاملا از بحث آنان قانع نشدهام اما تصور میكنم كلمهای كه توجهم را جلب كرد، نامتناسب بود. نمیدانم چگونه میتوان در این باره داوری كرد. سیاست خارجی آمریكا از هر جهت تحت تاثیر انواع و اقسام گروهها و نیز گروههای اقتصادی و منطقهای است. یك لابی ایرلندی وجود دارد كه یك قرن و نیم است كه بر سیاست خارجی آمریكا تاثیر گذاشته است و در مقاطعی، روابط ما را با انگلیس سخت كرده است. لابیهای مشابهی وجود دارند.
لابی اسرائیل منحصر به فرد نیست. شاید از این جهت با بقیه متفاوت باشد كه فقط بر یك موضوع متمركز است، یعنی بقای اسرائیل و نیز تقویت كمك به اسرائیل.● آیا اعتقاد دارید، آنگونه كه بسیاری استدلال میكنند دلیل بیثباتی در خاورمیانه مستقیما و در وهله اول به تنش بین اسرائیلیها و فلسطینیان مرتبط است؟
▪ روشن است كه گسلهای مناقشه در خاورمیانه بین اسرائیلیها و فلسطینیان وجود داشته و هنوز دارد، اما گسلهای بسیار دیگری نیزدر خلال این سالها بوده است مانند اختلاف بین اسرائیل و مصر، كشمكشهای بین جناحهای مذهبی مختلف در لبنان، بین جنبشهای بعثی و مخالف. مناقشات فراوانی در خاورمیانه جریان دارد.
از نظر بیثباتی، معلوم نیست كدام كشور به عنوان قدرت غالب یا هژمونیك در خاورمیانه ظهور خواهد كرد، البته اگر چنین كشوری باشد. در آمریكای جنوبی، برزیل را داریم. در آفریقا، آفریقای جنوبی را داریم، در آفریقای مركزی، نیجریه را داریم. در آسیای شرقی، چین و ژاپن را داریم. در آسیای جنوبی، هند.
قدرت مشابه در خاورمیانه كدام است؟ اسرائیل ظرفیتهای بسیاری دارد مانند سلاحهای هستهای كه بسیار فراتر از هر قدرت دیگری در خاورمیانه است اما كشور كوچكی است. بقیه مردم خاورمیانه مسلمان هستند و اسرائیلیها نیستند. بنابراین اسرائیل در موقعیتی نیست كه قدرت اصلی شود.
البته ایران یك امكان است، هر چند كه شیعه است و بخش اعظم اعراب سنی هستند. این یك مشكل است یا میتواند به مشكلی بدل شود. همچنین این حقیقت ساده وجود دارد كه ایران غیر عرب است و بیشتر مسلمانان در خاورمیانه عرب هستند.
سپس مسئله تركیه مطرح میشود كه كشور مهمی است اما باز هم عرب نیست و منافع كاملا محسوسی در نفت و گاز شمال عراق و جلوگیری از ورود جنبشهای جداییطلب از مرز دارد.
پس امكان آنكه یك كشور عرب، نقش اصلی مشابه نقشی كه سایر كشورها در مناطق دیگر دارند، چقدر است؟ هیچ نامزد روشنی وجود ندارد. عربستان سعودی پول دارد اما جمعیت نسبتا اندكی دارد. عراق به عنوان كشوری بزرگ با منابع نفت عظیم و جمعیت تحصیلكرده، یك رهبر بالقوه بزرگ بود، اما این كشور در مسیر اشتباه حركت كرد. شاید عراق برگردد و به قدرت غالب در میان كشورهای عرب تبدیل شود. این امر قابل تصور به نظر میرسد.
● بسیاری تركیه را پل بین جهان غرب و جهان اسلام میدانند. آیا نظرتان همین است؟
▪ من تاكید زیادی بر آن نمیكنم. تركیه منافع خود را دارد و به لحاظ تاریخی، بیشتر جهان عرب را فتح كرد و اعراب ناچار شدند برای آزاد ساختن خودشان از دست تركها، دست به جنگهای آزادیخواهانه بزنند. البته این موضوع مربوط به گذشته است و ضرورتا به آنچه رخ خواهد داد، شكل نخواهد بخشید. اما این موضوع همچنان آنجا در ذهن مردم وجود دارد.
● آیا این به نفع آمریكاست كه نگذارد هیچ قدرت مسلط منطقهای سر بلند كند؟
▪ این امر به آن بستگی دارد كه كدام كشور رهبر منطقهای باشد. به لحاظ نظری، برای آمریكا مواجهه با موقعیتهایی كه كشور رهبری وجود دارد، بسیار آسانتر است. میتوان پیش رهبران آن كشور مثلا هند رفت و گفت:در بنگلادش، این همه مشكل وجود دارد كه باید برای آن كاری بكنید. به نظرشما چه كار میتوانیم بكنیم تا سیاست مشتركی تدوین كنیم؟ اما وقتی معادل هند را نداشته باشید، باید پایتخت به پایتخت رفت و سعی كرد ائتلافی پدید آورد كه كار فوقالعاده سختی است، به خصوص در جهان عرب كه سابقه رقابتهای تاریخی و شاخههای اسلام را دارد.
● آمارتیا سن همكارتان درهاروارد از نظریه تمدن شما انتقاد میكند و میگوید هویت سرنوشت نیست و هر شخص میتواند هویتهای منتخب خود را بسازد و بازسازی كند. وی استدلال میكند نظریه ستیز تمدنها موید نوعی مینیاتوری شدن انسانها و تبدیل به هویتهای منحصر به فرد و بدون انتخاب است كه در جعبههای تمدن میگنجند. دیدگاه شما در مورد شهروندانی كه هویتهای چندگانه دارند، چیست؟
▪ به نظرم این حرف آمارتیا سن كاملا اشتباه است. من هرگز آن را نگفتم و تشخیص میدهم كه آدمها هویتهای چندگانه دارند. آنچه در كتابم استدلال كردهام و قبلا هم گفتهام، این است كه مبنای پیوستگی و دشمنی میان كشورها در خلال زمان تغییر كرده است. در دهههای آتی، مسائل مربوط به هویت یعنی میراث فرهنگی، زبان و دین، نقش اساسی در سیاست ایفا خواهد كرد. من ابتدا این نظر را ۱۰ سال قبل تشریح كردم و در این مدت، اعتبار بیشتر آنچه گفتم، ثابت شده است.
● چگونه میتوان با افراد دارای هویتهای چندگانه مذاكره كرد، مثلا با یك مسلمان یا یهودی كه در آمریكا زندگی میكند و ممكن است دو هویت داشته باشد. چگونه باید این كار را كرد؟
▪ به نوعی آشتی میرسند و این كاری است كه دست كم دو یا سه قرن انجام دادهاند. وقتی مهاجرت افراد و اقلیتهای نژادی و دینی افزایش پیدا كند، یك دسته قواعد و زبانی پیدا میشود كه جامعه میتواند بپذیرد و جامعه اقلیت میتواند بپذیرد. جامعه بزرگتر باید قدری خودمختاری برای جامعه اقلیت در نظر بگیرد، مانند حق عمل به وظایف دینی و سبك زندگی خودشان و تا حدی زبان خودشان. بسیاری از دشوارترین پرسشها در مورد نقش اقلیتهای نژادی بر زبان متمركز است. تا چه اندازه، به زبان خودشان درس بخوانند و چه اندازه، به زبان ملی؟ تا چه اندازه، جامعه به طور رسمی یا غیر رسمی، كشوری با دو زبان میشود؟ یا اینكه فقط یك زبان در مراودات عمومی، دادگاهها، قوه مقننه، مجریه و سیاست مورد استفاده قرار بگیرد؟
● به نظر شما، امروزه چگونه بنیادگرایی- این عقیده افراطی كه هویت شخصی یك فرد بر بقیه برتر است – بر سیاست جهانی تاثیر میگذارد؟ آیا فكر میكنید افراطگرایی به خصوصی وجود دارد كه فقط با اسلام پیوند خورده است یا اینكه فكر میكنید در تمام آیینها وجود دارد؟
▪ فكر میكنم بنیادگرایی همان است كه گفتید، یعنی این نگرش افراطی در مورد هویت و تمدن یك شخص در برابر هویتها و فرهنگهای دیگران. تمایلات و جنبشهای بنیادگرایانه در تمام جوامع و سازمانها وجود داشته است. یقینا ما اینجا در آمریكا، جنبشهای بنیادگرایانهای داشتهایم كه نگرشهای بسیار خصمانه و انتقادی در برابر مهاجرت و پذیرش مهاجران در جامعه و فرهنگ ما داشتهاند. از این رو، این تمایلات تقرییا جهانشمول هستند. مشكل زمانی بروز میكند كه این نگرشهای بنیادگرایانه از كنترل خارج میشود و به عامل غالب در جامعه بدل میشود كه این امر میتواند به سركوب اقلیتها یا حتی جنگ با جوامع همجوار با فرهنگهای متفاوت بینجامد. به همین علت مهم است كه سعی شود این تمایل به افراطگرایی تحت كنترل درآید.
● چرا میان مسلمانان و سایر گروهها در جوامع اروپایی تنش بیشتری وجود دارد، بر خلاف آمریكا كه به نظر میرسد مسلمانان در آن بهتر تطبیق پیدا كردهاند؟ این موضوع چگونه با نظریه شما در مورد هویت و فرهنگ جوامع اسپانیایی در آمریكا ارتباط پیدا میكند؟
▪ اول از همه، تا آنجایی كه به مسلمانان در اروپا و آمریكا مربوط میشود، بزرگترین تفاوت شمار مسلمانان در آمریكاست كه در مقایسه با مسلمانان اروپا اندك است. دوم، آنانی كه اینجا آمدهاند، از هزاران كیلومتر اقیانوس گذشتهاند، نه آنكه پیاده از مرزی بگذرند یا آنكه مسافت اندكی را با قایق در دریای مدیترانه طی كنند. ما با كشورهای مسلمان مرز نداریم. كشورهای اروپایی دارند و به نظر میرسد این تفاوت بنیادی است. چگونه موقعیت مسلمانان در اروپا با موقعیت اسپانیاییتبارها در آمریكا مقایسه میشود؟ تفاوتهای بنیادی وجود دارد. چون آمریكا همیشه كشور مهاجران بوده است. اسپانیاییتبارهایی كه اینجا میآیند، عمدتا از مكزیك و آمریكای جنوبی هستند. آنان كاتولیك هستند كه در آمریكا كاملا آشناست. یك سوم جمعیت ما كاتولیك هستند. بنابراین، تاثیر آن مانند ورود مسلمانان به اروپا نیست. آنان اسپانیایی یا پرتغالی صحبت میكنند كه برای ما آشناست. پس، به نظر نمیرسد همان مشكلاتی را كه مسلمانان عرب زبان در اروپا به وجود میآورند، آنان به وجود آورند. فرق اصلی در مورد ما این است كه مهاجرت اسپانیاییتبارها گسترده و از كشورهای مجاور است، نه كشورهای كرانه اقیانوس اطلس یا آرام. این امر مسائل مختلف و مشكلات مختلفی برای ما پدید میآورد كه با گذشته بسیار متفاوت است. با این حال، این وضع هنوز تفاوت بسیاری با وضعیت اروپا دارد كه میبینیم مردمی با یك دین بسیار متفاوت غیراروپایی از كشورهای مجاور وارد آن میشوند.
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست