جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
۱۸ برومر یا ۲۲ خرداد؟
صرفنظر از چیستی و چهسانی تحلیلهایی که ماهیت و روند سیاسی انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ ایران را به حوادث و تبعات وقایعاتفاقیهی ۱۸ برومر لویی بناپارت (دوم دسامبر ۱۸۵۱ ـ فرانسه) پیوند میزند و میکوشد آرایش و تقابل نیروهای طبقاتی دوران جمهوری دوم فرانسه را با تعارضات جناحی حاکمیت ایران مقایسه کند، قدر مسلم این است که هم انتخابات ۲۲ خرداد و هم مناقشات و تبعات آن به طور کلی از حوزهی صفبندی دو طبقهی عمدهی جامعهی سرمایهداری (پرولتاریا ـ بورژوازی) بیرون است. هرچند نتایج غیرمنتظرهی این انتخابات برای نخستین بار – پس از ۳۰ تیر۱۳۶۰ – به شورشهای خیابانی متعاقب یک چالش درون طبقاتی انجامیده و در استمرار خود از حدود مناقشات سنتی دو جناح حاکم فراتر رفته، اما واقعیت این است که یک دهه پس از فاصلهگیری جامعهی ایران از غلظت فشارهای ایدهئولوژیک و امنیتی دوران جنگ (دههی۶۰)، صندوقهای رای همواره محل منازعهی دو طیف اصلی شکلدهندهی حاکمیت بوده است. نطفهی چنین چالشی در اولین دورهی انتخابات جمهوری اسلامی نضج گرفت. جایی که ابوالحسن بنیصدر به نمایندهگی لیبرالها در برابر حزب جمهوری اسلامی ایستاد و با دریافت کارت قرمز عدم کفایت از مجلس اول شورای اسلامی، از حاکمیت خارج شد.
تبارشناسی شایعهی بروز تقلب در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران به دورهی هفتم باز میگردد. زمانیکه طنزنویس روزنامهی اطلاعات و هفتهنامهی "گلآقا" (کیومرث صابری) عبارت مشهور "بنویسیم خاتمی، بخوانیم ناطق" را اپیدمیکرد و هاشمیرفسنجانی در مقام امامجمعهی موقت تهران ارتکاب هرگونه تقلب انتخاباتی را حرام شرعی دانست بوی تقلب تمام فضای سیاسی کشور را گرفته بود. پس از آن موضعگیری بود که جناح اولترا راست گارد خود را به روی هاشمی و کارگزارانش بست و او را به عنوان یکی از متهمان اصلی عروج رفرمیستهای لیبرال ملامت کرد. دومین قیل و قال انتخاباتی زمانی آغاز شد که شورای نگهبان ضمن استنکاف از تایید صحت انتخابات مجلس ششم در شهر تهران دست به ابطال گستردهی آرای چند صندوق زد و سرانجام تسلیم حکم حکومتی شد. اگرچه همین حکم حکومتی در ابتدای فعالیت مجلس ششم، طرح اصلاح قانون مطبوعات را به بایگانی تاریخ فرستاد و مواضع امتناعی شورای نگهبان عملاً دستآوردها و مصوبات فاقد ویتامین مجلس ششم را به چیزی کمتر از هیچ تنزل داد، اما تجربهی تشنجات ناشی از نطقهای شبه اعتراضی نمایندهگان رفرمیست، تصمیمسازان جناح محافظهکار حاکمیت را به این جمعبندی قطعی مجاب ساخت که بهترین روش برای مقابله با لیبرالها، استفاده از اختیارات نظارتی (استصوابی) است. این راهکار در راستای یک سانسازی مجالس هفتم و هشتم مفید افتاد و لایهی نازکی از طیف تحتانی اصلاحطلبان که به این مجالس راه یافتند، از اراده و توان یک ابستراکسیون ساده و حتا یک نطق پیش از دستور انتقادی نیز ناتوان بودند و هستند.
چالش بعدی انتخاباتی میان دو جناح لیبرال و نئوکان حاکمیت در جریان انتخابات نهم ریاستجمهوری رخ داد. پس از آنکه مصطفا معین و مهرعلیزاده با حکم حکومتی از صافی تنگ شورای نگهبان عبور کردند؛ انتخابات برای اولین بار در جمهوری اسلامی به دور دوم کشیده شد. دلیل این امر را باید از یکسو در تقلیل سرمایهی اجتماعی اصلاحطلبان و عبور جامعه از دورهی تاثیرگزاری چهرههای کریزماتیک و به تبع آن توازن قوا میان دو جناح حاکم ارزیابی کرد و از سوی دیگر به ناامیدی بخش کثیری از مردم نسبت به اعتبار و وزن سیاسی بروندادهی انتخابات چشم دوخت. مردمی که طی هشت سال حاکمیت اصلاحطلبان بر دو قوهی مجریه و مقننه بارها از زبان این جماعت شنیده بودند که قدرت رییسجمهور در حد یک "تدارکارتچی"ست و شاهد آن بودند که برای اعتلای این قدرت چهگونه لوایح دوگانه در مجلس به بنبست خورده و در نهایت از سوی رییسجمهور وقت (محمد خاتمی) پس گرفته شده بود، ترجیح دادند در ترکیبی ناهمگون و جبههیی به وسعت چهل درصد حائزین شرایط رای دادن رویهی سکوت و امتناع از مشارکت در انتخابات را پیشه کنند. آنان مانند سعید حجاریان به این نتیجه رسیده بودند که در هیچ جایی از دنیا، مقام "تدارکارتچی" را به رای نمیگذارند.
[درافزوده: اینکه چرا جناب حجاریان علیرغم آن موضعگیری در انتخابات اخیر به همراه حزب مشارکت پر شورتر از همیشه برای ایجاد یک مشارکت حداکثری وارد گود شده بود، چندان پیچیده نیست.]
دور اول انتخابات نهم، صدای مهدی کروبی را در آورد. او که خود را در مرحلهی دوم انتخابات میدید، همهی سرمایهاش را در قمار با یک "چرت خواب" سحرگاهی از دست داد و در نهایت هاشمیرفسنجانی نیز که حریف رقیب سرسخت خود نشده بود، نتیجهی انتخابات را ناشی از دخالت "سازمانیافتهی نظامیان" دانست و بدون مراجعه به راهکارهای قانونی، شکایتش را نزد خدا برد. نامزد اصلی اصلاحطلبان هم در همان دور اول حذف شد. اینک چهار سال پس از انتخاباتی که به نحو شگفتانگیزی نهاد قدرت را در جبههی نئوکانها متمرکز کرد و لیبرالها را به حاشیهیی بیخطر فرو افکند، یکبار دیگر بروندادههای صندوق آرا به مناقشهیی تمام عیار میان دو جناح حاکمیت تبدیل شده است. لیبرالها که گمان میکردند از طریق مشارکت حداکثری مردم، آرای سنتی و کلاسیک نئوکانها را- که در حدود ۵ تا ۸ میلیون ارزیابی میشد- پشت سرخواهند گذاشت؛ کمتر از شش ساعت پس از شکستن قفل صندوقها، ناگهان تمام رویاهای خود را بر باد رفته دیدند. در حالیکه میرحسین موسوی ساعت ۱۱ شب۲۲ خرداد با تاکید هر چه تمامتر از پیروزی قاطع خود با خبرنگاران سخن میگفت؛ متصدیان وزارت کشور آماری را جمع و ضرب میکردند، که نتیجهی آن به نحو حیرتانگیزی اصابت آبشار کاندیدای نئوکان بر منطقهی یکسوم حریف را به نمایش میگذاشت.
تحقیقاً از ساعت یک بامداد که نزدیک به پنج میلیون رای قرائت شده بود؛ و منحنی شمارش آرا بر محور مطلوب خط "راست" پیش میرفت، پیشبینی نتیجهی نهایی انتخابات نیازی به جادو و جنبل نداشت. مردم نگران ایران و دستکم مردمی که به پیروزی نامزد لیبرال خوشبین بودند آن شب را نخوابیدند تا روزها و شبهای آینده را در عرض خیابانها و بلندای ساختمانها بیدار بمانند. داد بزنند. اعتراض کنند. با نیروهای انتظامی و لباس شخصیها گلاویز شوند. خون رفیقان خود را - به تعبیر احمد شاملو – بر سنگفرش خیابان ببینند و لحظهبهلحظه نسبت به نتیجهی صندوق رای و انتخابات و مشارکت سیاسی ناامید شوند و شعار "رای من کجاست" (where is my vote) را به تدریج با مطالبات رادیکالتری تاق بزنند. در مرحلهی تنظیم این یادداشت (پنجشنبه ۲۸/ خرداد) برآیند حوادث شش روزی که ایران را لرزاند دو گزینه بعید و بسیار محتمل را در افق سیاسی انتخابات دهم نشانده است.
الف) ابطال آرا و برگزاری مجدد انتخابات. این امر که با توجه به موضعگیری سریع آیتالله خامنهای مبنی بر صحت انتخابات و تفسیر "معجزهالهی" سخت بعید و ایبسا غیرممکن به نظر میرسد، از بعدازظهر شنبه (۲۳ خرداد) به عنوان مطالبهی اصلی دو نامزد جناح لیبرال مطرح شده است. مطالبهیی در حد فرض محال که حاکمیت آنرا به بازشماری برخی صندوقهای رای و ارجاع شکایات به شورای نگهبان تقلیل داده است.
ب) در واقع بازگشت به مکانیسمهای پیشبینی شده در قانون حاکم نیز همین گزینه را (بازشماری و وساطت شورای نگهبان) محتمل میکند. و نگفته پیداست چنین روندی در خوشبینانهترین شرایط فقط یکی دو درصد به ارتقای آرای نامزد مغلوب یاری خواهد رساند و همچنان دست لیبرالها را از رسیدن به ارکان قوهی مجریه کوتاه خواهد کرد.
جمعبندی گزینهی الف و ب در قالب بازگشایی و شمارش مجدد چند صندوق به وضوح موید این امر است که چنانچه اصلاحطلبان به چنین فرایندی تمکین کنند - که در نهایت نیز چارهیی غیر از این ندارند - برای همیشه از ساحت قدرت سیاسی ایران حذف خواهند شد. این حذف به دو شکل صورت خواهد بست.
۱) فرورفتن در خط قرمز حاکمیت به دلیل دامن زدن به مناقشات و درگیریهای خیابانی.
۲) از دست دادن اعتماد آن بخش از مردمی که خوشبینانه به تغییر مناسبات اجتماعی از بالا امیدوار بودند و مسیر این تغییر را نه فقط در مشارکت انتخاباتی جستوجو میکردند، بلکه برای "چانهزنی از بالای" سیاستمدار منتخب خود، به شکل عجیبی "فشار از پایین" را در کوچه و خیابان میآزمودند. لیبرالها که در نامهی هاشمی به رهبری (۳ روز قبل از برگزاری انتخابات) به صراحت "ادامهی وضع موجود را به صلاح نظام ندانسته بودند" و از خطرات دوپینگ احتمالی رقیب اظهار نگرانی کرده بودند، خواهناخواه از این بعد به شکل حاشیهی نازکی از قدرت آب خواهند رفت!! نتیجهی نهایی چهار مولفهی پیشگفته ممکن است مبتنی بر این اصل باشد که با مکانیسمهای موجود؛ امکان انتقال قدرت از طریق انتخابات به کمترین حد ممکن رسیده است. مضاف به اینکه حاکمیت در سیر تطور خود به این جمعبندی رسیده است که برنامههای سیاسی اقتصادی خود را به شیوهی تمرکز قدرت بر محور جناح کنسرواتیست استمرار دهد. از جانب دیگر و براساس این جمله کلیشهیی که "فرض محال، محال نیست" چنانچه فرض ابطال و برگزاری مجدد انتخابات را بر مبنای پذیرفتن تقلب انتخاباتی محتمل بدانیم، اصلاحطلبان نمیتوانند به این پرسش بدیهی و بعدی پاسخ گویند که در چنین صورتی، برگزارکنندهی انتخابات کدام نهاد تواند بود؟
(دربارهی سه رکن اصلی انتخابات یعنی برگزارکنندهگان، انتخاباتکنندهگان و انتخاباتشوندهگان بنگرید به فصل سوم کتاب مبسوطی از همین قلم تحت عنوان "فکر دموکراسی سیاسی" ۱۳۸۷، تهران: نگاه، صص ۱۵۳-۱۲۷). در بخش تکمیلی این یادداشت میتوان روند سیاسی نتیجهی انتخابات را بر مدار سیاستگذاریهای اقتصادی دو نامزد اصلی پی گرفت.
پیروزی جناح لیبرال و بهطور مشخص میرحسین موسوی، در بهترین شرایط سیاستهای اقتصادی دولت دهم را بر محور برنامههای کینزی طراحی میکرد: درجهیی از دخالت دولت در بازار (دولت مداخلهگر)، کنترل عنانگسیختهگی بازار آزاد؛ کُند کردن حرکت خصوصیسازیها و مقرراتزداییهای نئولیبرالی؛ ایجاد اشتغال از طریق احیای صنایع ورشکسته و ارتقای توان تولید داخلی به یاری جلب سرمایهگذاری خارجی، کنترل نقدینهگی، تقلیل تورم و پیشگیری از پیشرفت رکود تورمی؛ پیوستن به WTO؛ تعدیل سیاست خارجی تهاجمی دولت نهم به سمت اعتمادزایی و یاریجویی از پشتوانههای سیاسی و اقتصادی دولتهای غربی، مهار واردات و... تغییر روند خصوصیسازیها به شیوهی تعدیل یا کنترل قدرت اقتصادی نظامیان و... برنامههایی مشابه در نهایت همه سیاستگزاریهایی بود که میرحسین موسوی در برنامهی اقتصادی خود گنجانده بود و در طول دو ماه تبلیغات انتخابی به صور مختلف آنها را مطرح و بیان میکرد. به نظر میرسد در بهترین شرایط نتیجهی این برنامهی اقتصادی میتوانست به جلوگیری از گرایش نزولی نرخ سود و به یک عبارت سودآوری کردن سرمایه و آغاز دورهی جدید انباشت سرمایه منتهی شود. درک این نکته چندان پیچیده نیست که اتخاذ چنین سیاستهایی میتواند تا حدودی به بهبود وضع زندهگی فرودستان یاری رساند، اما فهم این مولفه نیز که سودآورسازی سرمایه، به تحکیم قدرت سیاسی اقتصادی طبقات دارا یاری خواهد رساند دشوار نیست. به عبارت دیگر کلاهی که قرار بود از نمد پیروزی موسوی ساخته شود، با هر طرح و شکلی به سر طبقهی کارگر میرفت!
پیروزی جناح نئوکان به مثابهی ادامهی سیاستهای چهار سال گذشته، به یک سلسله از بیکارسازیهای گستردهتر، فقر، تورم و رکود اقتصادی بیشتر و در همان حال افزایش و تعمیق فاصلهی طبقاتی و تهیدستسازی طبقهی کارگر و زحمتکشان، دامنهی بلندتری خواهد داد. طرح تحول اقتصادی نماد بارز همین سیاستهای نئولیبرالی است که دولت نهم برای تصویب آن به شدت کوشیده و با وجود عدم تصویب در مجلس هشتم تا آنجا که توانسته به شیوهی آزادسازی قیمتها و حذف سوبسیدها، به تحقق آن یاری رسانده است.
یک دولت نئولیبرال واقعی به منظور کاهش تورم و حفظ توازن مالی – که اغلب با کاهش مخارج عمومی و افزایش نرخ بهرهی سرمایه به دست میآید - به چند اقدام فوری دست میزند:
ـ بازار کار متغیر (ملغا کردن قوانین بازار کار؛ که طی سالهای گذشته به صورت افزایش قراردادهای کار موقت در دستور وزارت کار دولت نهم قرار گرفته ).
ـ آزادسازی مالی و تجاری و تکیه بر بنیادگرایی بازار به تعبیر پییر بوردیو.
ـ خصوصیسازی سیاستهای پولمدارانه.
ـ ارزانسازی نیروی کار...
ـ حذف یارانههاو کاهش حداکثری حمایتهای دولت از خدمات منجر به رفاه اجتماعی. (به بهانهی واقعیسازی قیمتها و به شیوهی افزایش بهای سوخت، برق، آب، حملونقل، درمان، بهداشت، آموزش، بیمه، حملونقل، نان و سایر نیازهای اولیهی اقتصادی...)
ـ پیشگیری از فعالیتهای سندیکایی و اتحادیههای مستقل کارگری...
اگرچه سیاستهای نئولیبرالی در سطح کشورهای متروپل به یک بحران اقتصادی تمام عیار انجامیده و فاتحهی دوران شکوفایی اقتصاد کازینویی را خوانده است و بر مدار تکراری بحران ادواری سرمایهداری، باردیگر سیاستهای کینزی را عملیاتی کرده است، اما واقعیت این است که داستان ملالانگیز ما تازه به نیمه راه رسیده است.
محمد قراگوزلو
منبع : سایت تحلیلی البرز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست