یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آسیب رسانه ای به ذائقهای مردمی


آسیب رسانه ای به ذائقهای مردمی
رسانه های همگانی و به خصوص تلویزیون در جوامع امروزی جزء پدیده هایی است که در بسیاری زمینه های حرفه ای و جلوه های سمعی و بصری خود را وابسته به دنیای توسعه یافتأ غربی احساس می کند و هنوز پس از گذشت سالهای دراز از ورودش به جوامع کمتر توسعه یافته در فنون و مهارتها به پیروی از بزرگترهای رسانه ای می پردازد. این رویه، ناخواسته باعث نفوذ و گسترش فرهنگ از خودبیگانگی در میان آنها و به شکلی بارز و گسترده در رسانأ تلویزیون شده است و شاهراهی برای ورود و تهاجم فرهنگ بیگانه ساخته است. از جملأ آنها می توان به از خودبیگانگی هنری اشاره کرد که با وجود سابقأ طولانی تمام ملتها و فرهنگ ها در آن، هنوز قادر به نمایش و استفاده همه جانبه از هنر بومی در رسانه ها نمی باشند.
در میان ملت ایران که هنر را نزد خود می داندو بس، رسانه ها و به ویژه تلویزیون گرایش شدیدی به جلوه ها و کلیشه های هنری غربی دارند و دائم، جامعه و سلیقه های مردمی را در معرض هنرمندیهای رونوشت شده و غیرخودی قرار می دهند. در رسانأ تلویزیون که فراگیری بی مانند در میان دیگر رسانه ها دارد، این رویکرد خطرناکتر و صدچندان ضررآفرین است. مجموعأ گسترده ای از پدیده های اجتماعی بطور مستقیم تحت تأثیر تلویزیون هستند و باتبعیت از آن در میان خود فرهنگ سازی می کنند و ذره ای آلودگی فرهنگی و هنری در تلویزیون به سرعت وارد جامعه می شود. رسانه ها الگوهای بارز اجتماع هستند و با کشش و زیبایی ذاتی که از اصول حرفه ای آنهاست، باورها و خواسته های عمومی را به مفاهیم و مصادیق مورد نظر متوجه و متمرکز می کنند.
عدأ کمی از مخاطبان دریافتهای رسانه ای را با اراده و قدرت استدلال بطور مستقل و منطقی شکل داده و رهبری ذهنی می کنند و اکثر آنها در میان دریافتهای متفاوتی که از رسانه های مختلف کسب کرده اند، انتخاب می کنند که کدام مفهوم یا مصداق را بپذیرند و باور کنند. رسانه هایی که به این حقیقت واقف هستند سعی دارند تا به افکار مخاطب جهت ببخشند و به همراه مطالب، ابزار استدلالی متناسب را نیز منتقل کنند و در اختیار ذهن مخاطب قرار دهند. با در نظر داشتن این واقعیات، رسانه ای که تقلید و الگوبرداری را از رسانه های بیگانه در پیش بگیرد و از تولیدات رسانه های ملتها و فرهنگهای دیگر رونوشت هنری و فرهنگی بسازد، به هنر و فرهنگ بومی و ملی خود خیانت کرده است.
در تاریخ بشر، داشته های ذهنی هر دوره بوسیلأ ابزارهایی به دوره ها و نسلهای بعدی منتقل شده و در گذر زمان به غناء آن افزوده می شود. قصه پردازیها، اسطوره سازیها، تصویرگریها، امثال و حکم و بسیاری روشها و ابزارهای دیگر راهی بوده اند تا بزرگترین خدمت به جوامع و عوام صورت گیرد. این خدمت بزرگ که انتقال فرهنگی نام دارد مهمترین دستاورد بشر را از نسلی به نسل دیگر منتقل می کند و اساس هویت اجتماعی و خودشناسی را در ذهن و باورهای مردم بوجود می آورد. روانشناسان تأیید می کنند که قطع جریان فرهنگ و از دست دادن هویت فرهنگی مبنای بروز بسیاری از مشکلات و بیماریهای روانی است و زمینأ انحرافات اجتماعی را ایجاد می کند. اگر افراد در اجتماع خود را وابسته و متعهد به ارزشها و هنجارهای فرهنگی ندانند و یک منبع فرهنگی منسجم و استوار را پیروی نکنند دچار خودبیگانگی شده و به جرائم اجتماعی روی می آورند. مردم امروز فاصلأ زیادی با کتاب دارند و کتاب خوانی را نمی توان یک ابزار مؤثر در انتقال فرهنگ دانست، قصه گویی و امثال و حکم نیز جایگاه خود را از دست داده است. واقعیت روشن و تأسفبار آنست که تنها منبع مؤثر و فراگیر تغذیأ فرهنگی و هنری در اجتماع امروز رسانه ها و به خصوص تلویزیون است.
ارتباط اجتماع و رسانه یک ارتباط دوسوی و تبادلی است و رسانه ها و تلویزیون نیز از هنر ملی و فرهنگ اجتماعی بی بهره نمی مانند، ولی بی تردید تأثیر جامعه از رسانه گسترده تر است و علاوه بر این، آلودگی و از خودبیگانگی یک طرف در نهایت به انحراف کلی می انجامد. این یک جریان تدریجی و البته کند است که تا به امروز کمتر به آن توجه و رسیدگی شده و با گسترش دستیابی به شبکه های جهانی در سالهای اخیر به اوج خود رسیده و شتابان فرهنگ و هنر رسانه ای و در پی آن جامعه را به از خودکم بینی فرهنگی و هنری می کشاند.
مردم و به خصوص کسانیکه دسترسی به رسانه های بیگانه دارند می پندارند آنچه که از سوی غرب به آنها ارائه می شود، حتی اگر فرهنگ و هنر باشد، مطلوب تر و زیباتر است. برخی برنامه سازیها و تولیدات رسانه ای به این بیماری دامن می زنند و ایده های غربی را کورکورانه و ناخواسته حمایت کرده و به فراگیری آنها کمک می کنند. ایده ها و طرحهای به ظاهرعالی اما به واقع پوچ و توخالی که حتی نتوانسته علائق و ظرفیتهای ملی خود را تأمین کند و انسان متمدن غرب را به سمت تباهی کشانده، هرگز نخواهد توانست روح زیبا و هنرگرای ایرانی را ارضاء کند. این روح والا و زیبا اکنون تشنه لطافتهای ناب و میهنی است، این انسان محصور در میان آهن و سیمان به موجود انعطاف پذیری بدل شده که روز و شب در هجوم زشتی ها و کجی هاست و تنها مفر او فرهنگ غناء و هنر الهی است. یقین بدانیم راه علاج مشکلات اجتماعی و مسائل بهم تنیده جامعه ایرانی، بازگشت به اصل خویش و دوری از فرهنگ و هنر بیگانه و تمام آن چیزی است که به اسم تمدن روح و روان و ضمیر انسانها را به خود مشغول می کند.
بهره برداری از فناوری نیاز دنیای امروز است که برخی جوامع به آن دست یافته اند، اما تنها نیاز نیست که همه چیز حتی روابط اجتماعی را در گرو آن ببینیم. بهتر است در کنار استفاده از پیشرفتها و تکنولوژی، اصول اجتماعی، فرهنگی و هنری خود را فراموش نکنیم. لزومی ندارد در طراحی ساختمانها، اتومبیل، مبلمان شهری و فضای سبز، ابزار و وسائل زندگی، حتی در اصول زیبایی شناسی هم پیرو بیگانه باشیم. فرهنگ و هنر ایرانی طرحها و ایده های متفاوتی را می طلبد که در قرنهای گذشته جریان داشته و می بایست تا آینده ادامه داشته باشد و در هر زمان به ارزش و غناء آن افزوده گردد.
در این دوره ابزار رسانه است که پیوستگی گذشته و حال و آینده را در فرهنگ و هنر برقرار می کند. رسانه ای که خود را مدیون و دنباله روی فرهنگ و هنر غیرخودی بداند، نه تنها از عهده این مسئولیت برنمی آید بلکه صدمات تاریخی و جبران ناپذیری وارد خواهد کرد. بنابراین و با توجه به این درجه از اهمیت، لازم است که در قدم اول ساختارهای هنری و حتی فرهنگی رسانه ها و بویژه تلویزیون به عنوان فراگیرترین رسانه، بطور کامل نظارت و رهبری شود و از هرگونه گرایش و رونوشت ممانعت بعمل آید. هر طرح و ایده ای به صرف آنکه نو و جذاب است نباید مورد قبول واقع شده و به اجرا درآید. برای رد یا قبول ایده پردازیهای هنری در تلویزیون تنها توجهات سیاسی و یا اخلاقی مهم نیستند و باید محدوده وسیعتر و دقیقتری از ملاحظات و ممیزی ها را اعمال کرد.
در این مسیر با افزایش ممیزی ها و ممنوعیت هایی که می بایست در طرح ها و برنامه سازی های تلویزیونی و رسانه ای با هدف جلوگیری از نفوذ فرهنگ و هنر بیگانه به اجرا درآیند، همواره یک نگرانی و تردید کاذب مطرح شده که شاید تنها مانع بر سر راه این سیاست گذاری سرنوشت ساز بوده است.
مسئولان و متولیان در یک دهه گذشته در مقابل این تردید و نگرانی به چالش کشیده شده اند و در موارد بسیاری به آن تن داده اند. نگرانی از آن جهت که ممنوعیت های هنری باعث کاهش ارزش هنری و کیفیت آثار می شود و هنرمند و طراح و ایده پرداز را در بروز استعداد و خلاقیتش محدود و گرفتار می کند و از توان اثر هنری در جذب مخاطب و به خصوص مخاطب جوان می کاهد.
اما پرسش اساسی این است که در اصل خلاقیت و بروز استعداد چیست؟ و آیا تبعیت و دنباله روی خلاقیت است؟ آیا می توان به پیروی و تقلید از یک سبک و سیاق و رونوشت سازی و پرداخت آن، هرچند استادانه و مخفیانه یا آشکار، شکفتن استعداد گفت؟ آیا ممیزی هنر در رسانه ها و به ویژه رسانه پراهمیت و حساس تلویزیون یعنی ایجاد محدودیت در خلاقیت نوآوری و جذابیت؟
پاسخ منطقی به این پرسشها منفی است.
حتی از دیدگاه افراطی، اگر ممیزی و ممنوعیت بطور مستقیم خلاقیت را هدف قرار دهد، هیچگاه قادر به محدودساختن و جلوگیری از رشد و شکوفایی آن نخواهد بود، زیرا یک منبع در حال زایش و رویش دائم را با هیچ قدرتی نمی توان محصور کرد، اگر چه می توان مسموم کرد! بنابراین محل تمرکز تمامی نیروها و توجهات تنها بر یک مفهوم بنیادی است و باید باشد و آن خلاقیت و استعداد واقعی و حقیقی و شکوفایی و پرورش آنهاست. شاید یکی از مشکلات اساسی که در تلویزیون ایران باعث عدم پویایی و ناتوانی در رقابت با غولهای رسانه ای دنیا شده است، تنها در یک بی توجهی خلاصه شود و آن کشف استعداد است. امری که در شرایط امروز جامعه و جهان تنها از طریق پیمایش نفر به نفر و فراخوانی عمومی امکانپذیر است و امکان حصول نتیجه بطور حتمی را دارد. مابقی روشها در کشف و پرورش استعدادهای خلاق و بکارگیری آنها در تلویزیون که به پویایی و توسعه هم جانبه آن بینجامد، غیرحتمی و احتمالی است. چه بسیار هنرمندان بالقوه و مستعدی که در نقاط محروم این سرزمین به سختی معاش می گذرانند و فرصت حضور در هیچ دانشگاه و استفاده از محضر هیچ استادی را هرگز نیافته اند.
اکثر تلاشهایی که در ارتقاء سطح برنامه سازی رسانه ملی صورت گرفته در مقایسه با سرمایه گذاریهای کلان دولتی راه بجایی نبرده و به سرعت در سالهای اخیر به سمت رونوشت سازی و تقلید از ایده ها و هنرهای رسانه ای غربی متمایل شده است. این جریان مهلک در صورت ادامه و انحراف روزافزون از یک طرف ماهیت ملی رسانه را تهدید می کند و از طرف دیگر همانگونه که گفته شد، هنر و فرهنگ اجتماع و ذائقه های توده ای را در راستای فرهنگ و هنر بیگانه تغییر داده و غناء هنر ایرانی و خلاقیت ذاتی هنرمند ایرانی را به انزوا کشانده و از بین خواهد برد.یک جهش عظیم در بالابردن سطح برنامه سازی رسانه تلویزیون، نیاز ملی این رسانه است.
افزایش کیفیت و جذابیت عمومی در طرح ها و ایده های برنامه سازی و جلوه های سمعی و بصری با تمرکز بر هنر و فرهنگ بومی راهی است که از طریق آن توجه عامه مردم مسلمان ایران را از رسانه های فسادآفرین غربی به رسانه توسعه آفرین ملی جلب خواهد کرد. این تدبیر، تنها راه مؤثر و همیشگی در رفع نگرانی های سیاستگذاران فرهنگی نسبت به نفوذ فرهنگ فاسد غرب و ایجاد انحرافات سیاسی و اجتماعی می باشد و تلویزیون ملی را تبدیل به ابزاری کارآمد می کند تا در آینده بتوان در تصمیمات فرهنگی و اجتماعی بهره کافی را از آن گرفت.
علی احمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید