یکشنبه, ۲۲ مهر, ۱۴۰۳ / 13 October, 2024
مجله ویستا
تلقیح مصنوعی
تلقیح مصنوعی از رخدادهایی است که در مورد آن نص خاصی وارد نشده است ولی جحکم آنج از نصوص عام واصول کلی خارج نیست، وبه همین خاطر فقها در جهت امتثال دستور پیشوایان خود - علیهم السلام - (بیان اصول وقواعد بر ماست واستخراج جزئیات بر عهده شماست) تلاش خود را برای استنباط حکم این مساله از دو منبع یاد شده به کار گرفتهاند. حقیر نیز با توشه اندک وگرفتاری بسیار، کار فقها را پی گرفته به بررسی تلقیح در نظرگاه فقه اسلامی میپردازم. تلقیح مصنوعی واقسام آن تلقیح مصنوعی عبارت است از: «ریختن نطفه در رحم زن بدون آمیزش» ودارای اقسامی با احکام متفاوت است.
● قسم اول:
تلقیح نطفه مرد به رحم زن یا کنیز شرعی ویاین قسم به خودی خود حرمتی ندارد زیرا دلیلی بر حرمت آن نداریم وچون از زمره شبهههای بدوی تحریمی است، اصل برائتشرعی وعقلی در مورد آن جاری میشود، اگر چه ممکن است به خاطر مقدمات حرام مانند تماس نامحرم، حرام بشود.
● قسم دوم:
تلقیح نطفه مرد به رحم زن نامحرم بدون آمیزش این قسم نیز از شبهههای بدوی تحریمی است ودر مورد آن نیز، برائتشرعی وعقلی جاری میشود، اگر چه رعایت احتیاط موجب حفظ وتحصیل واقع میشود بدون استناد آن به شارع در همه موارد نیکو است. اما در کتاب وسنت عموماتی است که برخی از آنها، به گونهای بر حرمت این قسم، دلالت دارد وشایسته بررسی است.
● آیات
۱) «قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن....»جنور۳۱ج، بر طبق این قاعده که حذف متعلق، مفید عموم است، حفظ شرمگاه [فرج] از هر چیزی که با حفظ آن منافات دارد، از جمله تمامی صورتهای تلقیح، واجب است.
اشکال این استدلال این است که مقصود از حفظ عضو یادشده، حفظ آن از دیگران است نه حفظ از هر چیزی بنابر این ریختن منی مرد نامحرم در رحم زن، توسط خود زن یا باوسیله مصنوعی را شامل نمیشود، علاوه بر اینکه چه بسا مقصود از حفظ، تنها حفظ آن از نگاه دیگران باشد، چنانکه روایت ابی بصیر از امام صادق - علیه السلام - بر همین مطلب دلالت دارد. «کل آیة فی القرآن فی ذکر الفروج فهی من الزنا الا هذه الایة فانها من النظر....».
«مقصود از [حفظ] فرج در تمام آیات قرآن، حفظ آن از زنااست بجز این آیه که مقصود از آن، حفظ از نگاه دیگران است.»
این روایت در تفسیر قمی ودر ضمن روایتی طولانی از اصولکافی وارد شده است، رجال سند در روایت تفسیر قمی، اشکالی ندارند ولی تفسیر یاد شده مورد اشکال است چون این کتاب را برخی از شاگردان قمی، قدس سره، جمع آوری نمودهاند که در کتب رجالی، احوال آنها معلوم نیست، دیگر آنکه در این کتاب مطالبی آمده که نمیتوان به ظاهر آن پایبند شد، روایت آمده در کافی هم به خاطر وجود بکر بن صالح رازی در سند آن، ضعیف است.
۲) «الذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ماملکتایمانهم فانهم غیر ملومین فمن ابتغی واء ذلک فاولئک هم العادون».
بنابر اینکه جمله «فمن ابتغی...» دلالت میکند که هر عملمنافی با حفظ فرج، تعدی وتجاوز از حدود شرعی است مگر اینکه از راه ازدواج یا ملک شرعی انجام گیرد.
اشکال این استدلال نیز این است که: آنچه بطور ارتکازی از«حفظ فرج» متبادر میشود، نگهداری آن از آمیزش است ومنظور حفظ فرج نیز ممکن است نگاه کردن باشد.
۳) «حرمت علیکم امهاتکم وبناتکم.... وحلائل ابنائکم الذینمن اصلابکم وان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف ان الله کان غفورا رحیما».
زیرا تکلیف جحرمتج، تنها به افعال تعلق میگیرد نه بهامهات وبنات پس ناچار باید در اینجا فعلی را در تقدیر بگیریم وچون حذف متعلق مفید عموم است، فعل مقدر بگونهای باید باشد که تلقیح را نیز شامل شود.
ولی روشن است که اراده کردن چنین عمومی، صحیح نیستزیرا موجب تخصیص اکثر میشود. بنابر این باید فعلی را که در نظرگاه عرف، مناسب این مقام است در تقدیر گرفت وآن آمیزش است. جمله «وان تجمعوا بین الاختین» در آخر آیه نیز، گواه این مطلب است.
● روایات
۱) علی بن سالم از امام صادق، - علیه السلام - روایت کردهاست: «ان اشد الناس عذابا یوم القیامة رجلا اقر نطفته (نطفة عقاب) فی رحم یحرم علیه» شدیدترین عذاب در روز قیامت، عذاب مردی است که نطفه خود (ودر نقل دیگری: نطفه عقاب) را در رحم زنی نامحرم بریزد.
سند روایتخوب است، تنها علی بن سالم مورد اشکال واقعشده زیرا برخی گفتهاند: این اسم مردد میان دو نفر ستیکی علی بن سالم بطائنی که به واقفی بودن مشهور است وبه دروغگو بودن نسبت داده شده ودیگری علی بن سالمی که مجهول است، اما این اشکال قابل دفع است چون علی بن سالم، هر کدام از آن دو نفر که باشد ثقه است زیرا بطائنی ضعیف، حسن بن علی بن ابی حمزه است وعلی بن سالم، چه بطائنی باشد یا غیر علی بن سالم بطائنی، هر دو از اصحاب امام صادق - علیه السلام - وثقه هستند زیار شیخ مفید در کتاب ارشاد تمامی اصحاب امام صادق - علیه السلام - را توثیق کرده است.
واما دلالتحدیث، مفردات راغب در تعریف «نطفه» میگوید
«الماء الصافی ویعبر بها عن ماء الرجل» نطفه به معنی آب زلال است وگاهی به آب مرد [منی] نطفه گفته میشود.
بی شک مراد از نطفه در حدیثیاد شده، همین معنی اخیراست چون به ضمیری که مرجع آن مذکر است، اضافه شده است. بنابر این، اگر چه این گفته صحیح است که منشا پیدایش حیوان، ترکیبی از آب مرد وزن است، وبعید نیست که مراد از «امشاج» در سخن خداوند «من نطفة امشاج» همین ترکیب باشد، ولی این مطلب، به معنی لغوی نطفه ونیز به مقصود از این واژه در روایت ربطی ندارد.
به هر ترتیب، ظاهر حدیث این است که آنچه مورد منع استریختن آب مرد در رحمی است که بر او حرام میباشد، ودر این جهت، به حسب عرف، مباشرت دخالتی ندارد، به همین دلیل فقها با استدلال به این حدیث، عزل [بیرون ریختن منی از رحم] را بر زنا کار واجب دانستهاند، چون از حدیث معلوم میشود که علاوه بر عمل آمیزش، ریختن نطفه در رحم، خود حرامی دیگر است.
اشکال نشود که غلبه خارجی اقتضاء میکند که «اقرار نطفه»به آنچه که متعارف است [ریختن نطفه بصورت مباشرت] منصرف گردد، زیرا اولا غلبه خارجی به تنهایی موجب انصراف نمیشود، ثانیا معلق ساختن حرمت بر ریختن نطفه، دلالت میکند که ریخته شدن نطفه از رحم نامحرم به خودی خود، حرام ومبغوض شارع است، هر چند که با ابزاری حلال مانند دستشوهر یا دستخود زن انجام شود. روایت اسحاق که بعدا ذکر میشود نیز این مطلب را تاکید میکند.
۲) روایت فقیه: قال النبی - صلی الله علیه وآله -«لن یعمل ابن آدم عملا اعظم عند الله - عزوجل - من رجل قتل نبیا او اماما او هدم الکعبة التی جعلها الله قبلة لعباده او افرغ مائه فی امراة حراما.» در میان کارهایی که بنی آدم انجام میدهد کاری بدتر وگرانتر بر خداوند، - عزوجل - از کشتن پیامبر یا امام، یا خراب کردن کعبه - که خداوند آنرا برای بندگانش قبله قرار داده - یا ریختن منی توسط مرد در [رحم] زنی - از روی حرام - نمیباشد.
شیخ «ره» این روایت را باسند خود از سعد از قاسم بن محمداز سلیمان بن داود واو از بیش از یک نفر از اصحاب ما از امام صادق - علیه السلام - نقل کرده است. روایت را به خاطر مرسل بودن [در کتاب من لایحضره الفقیه] واشتمال آن بر فردی مجهول یعنی قاسم بن محمد [در کتاب خصال] ضعیف شمردهاند. ولی ممکن است این اشکال را با این استدلال دفع نمود که صدوق «ره» روایت را به پیامبر - صلی الله علیه وآله - نسبت داده است واین امر نشان میدهد که وی از روی قطع یا به خاطر وجود دلیلی معتبر، معتقد بوده است که این روایت از آن حضرت (ص) صادر شده است، بویژه با توجه به اینکه او در اول کتاب جمن لایحضره الفقیهج ملتزم شده است که تنها احادیثی را نقل کند که در نظر او حجت است، مؤید این مطلب این است که چنانکه گفته شد او در کتاب خصال این روایت را از «غیر واحد من اصحابنا» نقل کرده است چون عنوان «غیر واحد من اصحابنا» کنایه از جماعتی است که به حسب عادت، ثقه نبودن یکی از آنها بعید است، اما ظاهرا این دفاع ضعیف است، زیرا گرچه صدوق «ره» در مقدمه کتابش [به نقل احادیثی که در نظرش حجت است] ملتزم شده است ولی - همانطور که در کتاب حدائق آمده در مواردی زیاد خلاف آن عمل کرده است، علاوه بر اینکه ملتزم شدن به حجیت روایت، از وثاقت راوی عامتر است چون احتمال دارد که ملتزم شونده به قرائنی استناد کرده باشد که اگر به دست ما میرسید به آنها اعتماد نمیکردیم.
بعید شمردن ثقه نبودن یکی از افرادی که تحت عنوان «غیرواحد من اصحابنا» داخل است نیز حد اکثر مفید ظن است وظن بهرهای از حقیقت ندارد.
اما دلالتحدیث: لفظ «حراما» صفت برای مصدر مقدر یعنی«فراغا» است لذا بر حرمت افراغی که حرام بودن آن از قبل معلوم است، دلالت میکند، وحرام بودن تلقیح مصنوعی، ابتدای بحث است.
۳) روایت اسحاق بن عمار
قلت لابی عبد الله علیه السلام: الزنا شر او شرب الخمر وکیف صار فی شرب الخمر ثمانون وفی الزنا ماة؟ فقال: یااسحاق الحد واحد ولکن زید هذا لتضییعه النطفة ولوضعه ایاها فی غیر موضعه الذی امره الله عزوجل. به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم که زنا بدتر استیا شراب خمر وچرا حد شرب خمر هشتاد تازیانه وحد زنا صد تازیانه قرار داده شده؟ امام - علیه السلام - فرمود: ای اسحاق، حد هر دو یکسان است، ولی چون زنا موجب میشود که نطفه ضایع گردیده ودر غیر جایگاهی که خداوند امر فرموده، قرار گیرد، حد آن زیادتر شده است.
سند حدیث ضعیف است چون در آن حسن به علی بن ابیحمزة بطائنی وارد شده وی همانطور که در کتاب رجال کشی وغیر آن آمده [فردی ضعیف است.]
واما دلالتحدیث: ظاهر حدیث دلالت بر منع از دو کارمیکند: ضایع کردن نطفه ودیگری نهادن آن در غیر جایگاهی که خداوند برای او حلال کرده است، وچون اولی بطور مطلق ودر همه موارد حرمتشرعی ندارد، ناگزیر دومی باید مفسر ومقید اطلاق تضییع نطفه باشد وبنابر این معنای حدیث چنین میشود که نهادن نطفه از این جهت که در غیر محلی است که خداوند حلال فرموده، حرام میباشد، وممکن است منظور از «محلی که خداوند امر فرموده» [در روایت] این سخن خداوند باشد: «نسائکم حرث لکم فاتوا حرثکم انی شئتم».
۴) روایت محمد بن سنان از امام رضا - علیه السلام - که درپاسخ مسائل او نوشت: «وحرم الله الزنا لما فیه من الفساد ومن قتل النفس وذهاب الانساب وترک التربیة للاطفال وفساد المواریث وما اشبه ذلک من وجوه الفساد.»
۵) روایت احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی در کتاب احتجاج از امام صادق - علیه السلام - ان زندیقا قال له لم حرم الله الزنا قال لما فیه من الفساد وذهاب المواریث.» زندیقی از امام صادق - علیه السلام - پرسید چرا خداوند زنا را حرام کرده است؟ حضرت در جواب فرمود: چون باعث فساد واز بین رفتن نظام ارث میشود.
برخی گفتهاند که این حدیث وحدیث قبلی دلالت میکنندکه حکمت تحریم [زنا] بهم ریختن نظام خویشاوندی وارث بری است، وعین همین حکمت در حرمت تلقیح مصنوعی نیز وجود دارد.
ولی این گفته صحیح نیست زیرا اولا با چشم پوشی از ضعیفبودن سند روایت - این سخن اخص از مدعی است چون که اگر صاحب نطفه مشخص باشد، حکمتیاد شده وجود نخواهد داشت. دوم آنکه تنها علتحکم است که قابل عمومیت بخشی است ومی تواند تخصیص زند وچنین کاری از «حکمت» بر نمیآید، زیرا «حکمت» تعبیری دیگر از «مقتضی» است واحتمال دارد که مقتضی وجود داشته باشد ولی به خاطر وجود مانع، نتواند مؤثر واقع شود، به ویژه در جاهایی مانند محل بحث که برای آن چندین مقتضی ذکر شده، وبرخی از آنها تنها اقتضای کراهت دارد نه حرمت مانند: «ترک تربیت که در روایت ابن سنان آمده است».
۶) صحیحه شعیب حداد
«قلت لابی عبد الله - علیه السلام - رجل من موالیک یقراک السلام وقد اراد ان یتزوج امراة وقد وافقته واعجبه بعض شانها وقد کان لها زوج فطلقها علی غیر السنة وقد کره ان یقدم علی تزویجها حتی یستامرک فتکون انت تامره؟ فقال ابو عبد الله - علیه السلام - هو الفرج وامر الفرج شدید ومنه یکون الولد ونحن نحتاط فلا یتزوجها.»
به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم: مردی ازدوستانتان به شما سلام میرساند، وی قصد دارد با زنی زیبا که با طلاق غیر مطابق سنت از شوهر سابقش جدا شده، ازدواج نماید، زن نیز با این کار موافق است، ولی آن مرد نمیخواهد بدون اجازه شما به این کار اقدام کند. آیا به او اجازه میدهید؟ امام صادق - علیه السلام - فرمود: این امر به فرج (مسایل آمیزشی) مربوط میشود که از آن فرزند متولد میگردد، احکام ودستورات در این مورد سخت است در چنین مسالهای ما احتیاط میکنیم، پس با او ازدواج نکند.
این حدیث دلالت میکند که در موقع شک در مسایل مربوطبه فرج وآمیزش وآنچه که از آن فرزند متولد میشود، احتیاط واجب است، چون از اینکه امام - علیه السلام - نهی از ازدواج را بر احتیاط متفرع نمود، دانسته میشود که در نزد وی، قانون کلی در چنین موردی، احتیاط است - هر چند که اصل اولی در شبهات تحریمی، برائت میباشد - چون واضح است که اگر اطلاق باطل باشد، وجوب احتیاط دلیل موجهی ندارد واگر صحیح باشد، نهی از ازدواج دلیلی ندارد. اما اشکال عمده این است که با اینکه امام - علیه السلام - همه احکام را میداند چرا احتیاط میکند؟ بنابر این، چارهای جز حمل احتیاط بر استحباب نیست، همانطور که این مطلب تا حدودی از آوردن صیغه جمع واستناد دادن احتیاط به خودشان [نحن نحتاط = ما احتیاط میکنیم] فهمیده میشود، بلکه میتوان این مطلب را از روایات مربوط به قاعده الزام که درباره مطلب مورد بحث ما وارد شده نیز کشف نمود، این روایات که نیز مؤید صحت آنهاست به صدور برخی از آنها علم اجمالی داریم، وفتوای فقها بر اساس این روایات در سرائر آمده است:
«قد روی اصحابنا روایات متظاهرة بینهم متناصرة واجمعواعلیها قولا وعملا انه ان کان المطلق مخالفا وکان ممن یعتقد لزوم الثلاث لزم ذلک ووقعت الفرقة به والا لاتقع الفرقة اذا کان الرجل معتقدا للحق.»
فقهای ما روایاتی که پشتیبان، ناظر ومؤید هم هستند نقلکردهاند وبر این مطلب اجماع قولی وعملی دارند که اگر طلاق دهنده از اهل سنت بوده ومعتقد باشد که اجرای سه صیغه طلاق [در یک مجلس]، صحیح است، طلاق واقع شده وبین زن ومرد جدایی حاصل میگردد، ولی اگر طلاق دهنده، شیعه باشد جدایی حاصل نمیشود.
همچنین شهید «ره» در کتاب طلاق مسالک میگوید
«طلاقی که اهل سنت بر طبق عقیده خود انجام میدهند معتبر است ودر این حکم بین سه طلاق در یک مرتبه وغیر آن فرقی نیست. بنابر این، طلاقی معلق بر شرط یا بدون حضور شاهد یا در حال حیض ویا باقسم یا با نوشته همراه باقصد [طلاق]، چون به اعتقاد آنها صحیح است، ما هم حکم به صحت آن میکنیم - هر چند که شرایط معتبر در نزد ما رعایت نشده است - وظاهرا کلام فقهای امامیه نیز اتفاق بر این حکم است.
واما روایات: [مستند قاعده الزام]
مناسب است - چند روایت را در باره قاعده الزام در اینجا بیاوریم.
۱) روایت علی بن حمزه
«انه سال ابا الحسن - علیه السلام - عن المطلقة علی غیر السنة، ایتزوجها؟ فقال (ع) الموهم من ذلک ما الزموه انفسهم وتزوجوهن فلا باس بذلک.»
علی بن حمزة از حضرت موسی بن جعفر (ع) سؤال کرد: آیامیتوان بازنی که بر خلاف سنت [پیامبر (ص)] طلاق داده شده، ازدواج کرد؟ حضرت (ع) فرمود: اهل سنت را به آنچه که خودشان ملتزمند، الزام نماییید وبا زنان مطلقه آنان ازدواج کنید. ازدواج با آنان اشکالی ندارد.
در دلالتحدیث، اشکالی نیست، ولی سند آن مرسل میباشدچون در سند آمده است: «غیر واحد عن علی» مگر اینکه گفته شود: عبارت «غیر واحد»، کنایة از جماعتی است که خالی بودن آنها از فردی ثقه، بعید است. لکن این سخن بر فرض که پذیرفته شود - تنها مفید ظن است.
۲) روایت جعفر بن سماعة
«قال الحسن: سمعت جعفر بن سماعة وسئل عن امراة طلقت علی غیر السنة الی ان اتزوجها؟ فقال: نعم فقلت له: الیس تعلم ان علی بن حنظلة روی: ایاکم والمطلقات ثلاثا علی غیر السنة فانهن ذوات ازواج. فقال: یبنی روایة علی بن حمزة اوسع علی الناس. قلت: وای شیء روی علی بن ابی حمزة؟ قال: روی عن ابی الحسن (ع) انه قال: الزموهم من ذلک ما الزموه انفسهم وتزوجوهن فانه لاباس بذلک»
از جعفر بن سماعة سئوال شد: آیا میتوانم با زنی که بر غیرسنت طلاق داده شده، ازدواج کنم؟ جعفر جواب داد: آری. من به او [جعفر] گفتم: مگر نمیدانی که علی بن حنظله روایت کرده است که: «از ازدواج بازنانی که بر خلاف نتسه بار [در یک مجلس] طلاق داده شدهاند، خودداری کنید زیرا این زنان شوهر دارند» جعفر در جواب گفت: فرزندم! روایت علی بن حمزه برای مردم وسعت وآزادی بیشتری فراهم میسازد. گفتم: مگر علی بن حمزه چه چیزی روایت کرده است؟ گفت: وی از ابی الحسن (ع) روایت کرده است که: اهل سنت را به آنچه که خود به آن ملتزمند، الزام نمائید وبا زنان مطلقه آنان ازدواج کنید. ازدواج با آنها اشکالی ندارد.
سند این حدیث اشکالی ندارد چون جعفر از یاران امامصادق (ع) است وجعفری که حسن بن محمد بن سماعه از او روایت کند ثقه میباشد وعلی بن ابی حمزه همان علی بن ابی حمزه بطائنی است که ثقه میباشد. دلالتحدیث هم اشکالی ندارد.
۳) روایت علوی
«سالت ابا الحسن الرضا (ع) عن تزویج المطلقات ثلاثا. فقال لی: ان طلاقکم لایحل لغیرکم وطلاقهم یحل لکم، لانکم لاترون الثلاث شیئا وهم یوجبونها.»
از حضرت رضا (ع) در مورد ازدواج با زنانی که [به روش اهلسنت] سه بار مطلقه شدهاند، سؤال کردم، حضرت (ع) فرمود: زنان مطلقه شما بر آنان حلال نیست ولی زنان مطلقه آنان بر شما حلال است، چون شما سه بار طلاق دادن جدر یک مجلسج را بی اعتبار میدانید ولی آنان آن را معتبر میدانند. سند این روایت به خاطر این که «علوی» مجهول است، ضعیف میباشد ولی دلالت آن بی اشکال است.
۴) روایت ابراهیم بن محمد همدانی
«قال: کتبت الی ابی جعفر الثانی (ع) مع بعض اصحابنا واتانی الجواب بخطه: فهمت ماذکرت من امر ابنتک وزوجها، فاصلح الله لک من امرک ما تحب صلاحه، فاما ما ذکرت من حنثه بطلاقها غیر مرة فانظر یرحمک الله فان کان ممن یتولانا ویقول بقولنا فلا طلاق علیه لانه لم یات امرا جهله وان کان ممن لایتولانا ولا یقول لقولنا فاختلعه منه فانه انما نوی الفراق بعینه.»
ابراهیم بن محمد همدانی میگوید: همراه با چند تن ازدوستان خود نامهای به امام رضا (ع) نوشتم وآن حضرت با خط خودش در جواب مانوشت: آنچه که در مورد دخترت وشوهرش نوشته بودی، دریافتم، - خداوند اصلاح فرماید آنچه که تو صلاح آن را دوست داری! اما اینکه نوشته بودی که شوهر وی قسم خورد در مورد طلاق دخترت را چند بار حنث نموده، ببین آیا آن مرد از دوستان ما ومعتقد به احکام ماستیا خیر، اگر از دوستان ماست طلاقی واقع نشده چون وی کاری را که برایش مجهول باشد انجام نداده. واگر از دوستان ما نیست، دختر را از او جدا کن چون آن مرد باقسم خود، طلاق را قصد نموده است.
اگر چه روایاتی در مورد وثاقت همدانی وارد شده است، ولیوثاقتش با دلیل معتبری ثابت نشده است. مطلب دیگر اینکه، جمله شرطیه دلالت میکند که اگر شیعهای نداشته طلاقی بر خلاف سنت جاری نماید، طلاق صحیح است، لکن همانطور که معلوم شد، این حدیث قابل اعتماد نیست.
روایات دیگری نیز در مورد الزام اهل سنت به صحت طلاقیکه خود به آن ملتزمند، وارد شده است گرچه آن طلاق بر خلاف سنتی باشد که از طریق اهل بیت - علیهم السلام - به مارسیده است.
بنابر این [باوقوع تعارض بین صحیحه شعیب حداد واخبارمستند قاعده الزام]، مقتضای قاعده [حل تعارض] این است که صحیحه مذکور را با این روایات مقید ساخته وتفصیلی را که در این روایات آمده، اخذ کنیم، به این گونه که طلاق اهل سنت مطلقا صحیح است وطلاق شیعه اگر خلاف سنت باشد، باطل است. خلاصه: باکثرت این روایات ومشتمل بودن مجموع آنها بر روایت معتبری که عمل فقها نیز پشتیبان آن است، ضعیف بودن سند برخی از این روایات، ضرری نمیرساند. البته مقید ساختن صحیحه باروایات مذکور دارای این اشکال است که فرد شیعی مذهب، معمولا طلاقی بر خلاف سنت جاری نمیسازد مگر اینکه از روی جهل از اهل سنت تقلید کند یا از روی غفلت، به آنچه در نزد آنها مرسوم است، عمل کند، بنابر این چارهای جز حمل صحیحه شعیب بر این فرض نیست. از این مطلب، وضع دو حدیث دیگر روشن میشود:
▪ روایت عبد الرحمن بصری از امام صادق (ع)
قلت له: امراة طلقت علی غیر السنة، قال (ع): تتزوج هذه المراة لاتترک بغیر زوج.» به امام صادق (ع) عرض کردم: زنی بر خلاف سنت طلاق داده شده است [در مورد او چه میفرمایی؟] حضرت فرمود: با او ازدواج کن تا بدون شوهر نماند.
چون مقتضای روایاتی که [بین طلاق اهل سنت وطلاقشیعه]، تفصیل میداد وبلکه مقتضای غلبه وانصراف [که اغلب طلاقهای خلاف سنت توسط اهل سنت واقع میشود ونیز طلاق خلاف سنت، منصرف به طلاق اهل سنت است] این است که این روایت بر طلاق اهل سنتحمل شود.
▪ دیگر: روایت علاء بن سیابه
«سالت ابا عبد الله (ع) عن امراة وکلت رجلا بان یزوجها من رجل، فقبل الوکالة، فاشهدت له بذلک، فذهب الوکیل فزوجها ثم انها... عزلته عن الوکالة فاقامتشاهدین انها عزلته. فقال: مایقول من قبلکم فی ذلک. قال: قلت: یقولون ینظر فی ذلک فان کانت عزلته قبل ان یزوج فالوکالة باطلة والتزویج باطل وان عزلته وقد زوجها فالتزویج ثابت (الی ان قال) ثم قال: یعزلون الوکیل عن وکالتها ولم تعلمه بالعزل؟ قلت: نعم. (الی ان قال) وینقصون جمیع ما فعل الوکیل فی النکاح خاصة وفی غیره لایبطلون الوکالة الا ان یعلم الوکیل بالعزل ویقولون: المال منه عوض لصاحبه والفرج لیس منه عوض اذا وقع منه ولد. فقال (ع): سبحان الله ما اجور هذا الحکم وافسده! ان النکاح احری واحری ان یحتاط فیه وهو فرج ومنه یکون الولد....»
از حضرت صادق (ع) در مورد زنی سؤال کردم که مردی راوکیل کرد تا او را به ازدواج شخصی در آورد آن مرد وکالت را قبول کرد وزن بر او گواه گرفت. وکیل رفت وزن را تزویج کرد. سپس زن.... وکیل را عزل کرد ودو شاهد بر عزل او گرفت. حضرت (ع) فرمود: دیگران در این مورد چه میگویند؟ گفتم: آنها میگویند: باید دید که آیا عزل از وکالت قبل از تزویج واقع شده یا بعد از آن، اگر قبل از تزویج باشد، وکالت وتزویج باطل است واگر بعد از آن باشد، تزویج صحیح است... سپس حضرت (ع) فرمود: با اینکه زن به وکیل اطلاع نداده که او را عزل کرده، فتوا میدهند که وکیل از وکالت عزل شده است؟ عرض کردم: آری.... وتنها در مورد نکاح فتوا میدهند که آنچه وکیل انجام داده، بلا اثرات ولی در غیر نکاح، تنها در صورتی که وکیل از عزل مطلع شده باشد، وکالت را باطل میدانند و جدر توجیه این تفاوتج میگویند: مال جایگزین دارد ولی فرج، پس از اینکه از آن فرزندی متولد شد، جایگزینی ندارد. سپس حضرت فرمود: سبحان الله! چقدر این حکم ظالمانه وفاسد است! نکاح بسیار سزاوارتر است که در مورد آن احتیاط شود، چون مربوط به موضعی است که از آنجا فرزند متولد میشود.
سند این حدیث اشکالی ندارد چون شیخ صدوق (ره) آنرا باسند صحیحی که به ابن سیابه منتهی میشود، در کتاب من لایحضره الفقیه ذکر کرده است وابن سیابه، بنابر نطری که در مورد اصحاب امام صادق - علیه السلام - پذیرفته شده، موثق است. ودر مورد دلالت آن بر وجوب احتیاط در باب فرج وآنچه که از آن فرزند متولد میشود، نیز بحثی نیست.
بر این اساس نتیجه این میشود که در مساله مورد بحث،احتیاط واجب است اشکال نشود که واژه «احری» در روایت، به معنی «اولی» و «سزاوارتر» است، بنابر این حدیث مذکور تنها بر استحباب احتیاط دلالت میکند، چون این جمله مسبوق است به کلماتی مانند: «سبحان الله! وچقدر این حکم ظالمانه وفاسد است!»
خلاصه سخن آن است که: حدیث این سالم دلالت میکندکه قرار گرفتن نطفه مرد در رحم زن نامحرم، مورد خشم وغضب شارع مقدس است، لذا هر کاری که در تحقق آن دخالت دارد نیز مبغوض است. بنابر این نه تنها برای مرد این کار ممنوع است، بلکه برای زن نیز حرام است که خود را برای این کار، در اختیار دیگری قرارد هد، البته اگر موضوع حرمت، «قرار دادن» نطفه باشد، این حکم شامل تمکین زن نمیشود بله کار وی از باب تعاون وکمک به انجام گناه، حرام میباشد.
واما حدیث ابن سیابه، این حدیثخصوصا باتوجه به تعلیلیکه در آن است، بر وجوب احتیاط بطور مطلق، دلالت میکند.
● قسم سوم
تلقیح نطفه (تخمک) زن به رحم زنی نازا تا پس از آمیزشوی باشوهرش، فرزندی از این تخمک ومنی مرد، ایجاد شود. برخی گفتهاند که از روایاتی که در مورد قسم دوم ذکر شد استفاده میشود که انعقاد نطفه، از منی مرد ونطفه زنی نا محرم، حرام است، زیرا اگر چه این روایات در مورد نهادن منی مرد در رحم زنی نامحرم است، لکن پس از الغاء خصوصیت از نطفه مردی که با نطفه زنی نامحرم آمیخته شده - که در روایات قسم سوم این کار تحریم شده بود - وتعدی از این مورد به موردی که مرد منی خود را به رحم زوجهاش منتقل نماید، میتوان به این روایات [بر حرمت قسم سوم] استدلال کرد، چون [در این قسم نیز] در نهایت انعقاد وباروری از ترکیب نطفههای مرد وزن نامحرم است. در پاسخ میگوییم: این مطلب به تنهایی موجب الغاء خصوصیت از روایات نمیشود چون ممکن است از نهاده شدن نطفه نامحرم در رحم زن، وضعیتی دست دهد که در موقع نهاده شدن نطفه شوهرش یا نطفه زنی دیگر در رحمش، چنان چیزی پدید نیاید. بنابر این، اگر خبر ابن سیابه عمومیت نداشت وبر وجوب احتیاط در مورد فروج وآنچه از آن فرزند پیدا میشود، دلالت نمیکرد، به مقتضای اصل برائت، این قسم را جایز میدانستیم.
● قسم چهارم: تلقیح آب مرد به رحم حیوان
شکی نیست که اگر این کار با مباشرت صورت گیرد، حراماست، ولی اگر با مباشرت صورت نگیرد، مورد اشکال است. چون از طرفی آیات وروایاتی که ذکر شد، مختص به انسان است واز طرف دیگر، خبر ابن سالم مطلق است، لکن ظاهرا این روایت نیز، از غیر انسان منصرف است. اما برخی گفتهاند که باید از مورد این روایت الغاء خصوصیت کرد چون از این روایت استفاده میشود که منعقد شدن نطفه از آب مرد وتخمک رحمی که بر او حرام است، حرام میباشد. پاسخ این سخن قبلا دانسته شد، چون موضوع حرمت، انعقاد نطفه نیست، بلکه قرار دادن یا قرار گرفتن آب مرد در رحمی است که بر او حرام است، وتفاوت حیوان با انسان [در این حکم]، به وضوح از تفاوت احکام آنها در باب حدود وغیر آن کشف میشود، بنابر این ادعای الغاء خصوصیت، ادعای عجیبی است.
نتیجه اینکه مقتضای قاعده در این قسم، برائت است. البتهاگر پیدایش انسان، از حیوانی که با آب انسان باردار شده است، ممکن باشد ، میتوان مدعی شد که در اینجا نیز باید احتیاط نمود، چون این جمله از سخن امام (ع) در روایت ابن سیابه: «ومنه یکون الولد» فرزند از آن پیدا میشود، عام وفراگیر است.
● قسم پنجم
تلقیح نطفه حیوان ماده به رحم زنی نازا تا پس از آمیزش باشوهر، فرزندی بدنیا آید. در این قسم، اصل برائت جاری میشود، چون دلیل عام یا خاصی بر حرمت این قسم نداریم، مگر اینکه گفته شود که مقتضای فرمایش امام (ع) در روایت ابن سیابه: «ومنه یکون الولد»، وجوب احتیاط است.
● قسم ششم
تلقیح آب حیوان نر به رحم زن وپیدایش فرزندی از آن، اگرچنین کاری ممکن باشد، برخی گفتهاند که دلیل عام یا خاصی بر حرمت آن نداریم ودر مورد آن اصل برائت جاری میشود، اما حق این است که گفته شود: با توجه به عام بودن فرمایش سابق امام (ع) در حدیث ابن سیابه، چنین کاری خلاف احتیاط است، چون از این راه فرزند پیدا میشود، همچنین میتوان ادعا کرد که الغاء خصوصیت از روایات قسم دوم، اقتضا میکند که این قسم نیز حرام باشد. اما همانطور که دانستید، این قیاس، قیاسی باطل است چون از اختلاف انسان وحیوان در احکام معلوم میشود که در خصوصیات نیز با هم متفاوتند.
● قسم هفتم
تلقیح نطفه زن به رحم حیوان ماده وباردار شدن آن پس ازتماس باحیوان نر. چنین کاری اگر امکان خارجی داشته باشد، هیچ دلیل عام یا خاصی بر حرمت آن وجود ندارد، چون حدیث ابن سیابه اختصاص به صورتی دارد که صاحب رحم، انسان باشد. بنابر این در این قسم اصل برائت جاری میشود.
● قسم هشتم
تلقیح منی حیوان به رحم حیوانی از همان نوع یا از نوعیدیگر، بنابر این در این قسم، دو فرض است. فرض اول، هر چند تحقق آن در خارج بعید است ولی اگر قابل تحقق باشد، شرعا جایز است، چون نسبت به شخصی که تلقیح را انجام میدهد، اصل برائت جاری میشود، زیرا همانطور که در خبر ابن سیابه آمده است، حرمت مختص به موردی است که منی انسان در رحمی نامحرم ریخته شود واین کار با تلقیح نطفه حیوانی به حیوان دیگر، بسیار تفاوت دارد. حرام بودن این کار، محتاج به دلیل است وچنین دلیلی در اختیار نداریم، موضوع حدیث ابن سیابه هم نکاح یعنی عقد ازدواج است وجمله «وهو فرج ومنه یکون الولد» از غیر انسان منصرف میباشد، خصوصا با توجه به صدر کلام که میفرماید: «النکاح احری....»
فرض دوم: نحوه تلقیح مانند فرض اول است لکن هدف از آنتولد حیوانی از همان دو نوع یا نوع سوم است. دلیلی بر حرمت این فرض هم نداریم واگر این کار حرام بود، ایجاد قاطر هم حرام میبود، ووقتی ایجاد قاطر از طریق آمیزش دادن دو نوع حیوان متفاوت جایز باشد، با تلقیح مصنوعی یا به طریق اولی جایز است ویا با الغاء خصوصیت، چون الاغ واسب - که از قدیم الایام سیره بر این بوده که از آن دو، قاطر تحصیل کنند - خصوصیتی ندارند. بنابر این نمیتوان گفت که سیره دلیل لبی است وتنها به قدر متیقن آن اکتفاء میشود.
● قسم نهم
نطفه از گیاهان گرفته شود وبا تلقیح به رحم انسان یا حیوان،انسانی متولد شود. تمام فرضهای این قسم - اگر قابل تحقق باشد - در عموم اصل برائت داخل است، چون هیچ دلیل عام یا خاصی بر حرمت آن نداریم وحدیث ابن سالم مختص به منی انسان است، در غیر این صورت، لازم بود که حیوانات را از خوردن گیاهانی که منی با آنها ساخته میشود، جلوگیری کرد، ولی با توجه به زیادی حدیث ابن سیابه، بعید نیست که تلقیح نطفه گیاهی به انسان ممنوع باشد چون علتی که در آن ذکر شده یعنی «لانه الفرج ومنه یکون الولد» عام است وشامل این مورد هم میشود. لذا در این فرض احتیاط واجب است.
به نقل از http://www.vekalat.org/public.php?cat=۲&newsnum=۳۲۳۶۱۰
ارایه کننده: سحر میرشاهی
محسن حرم پناهی
ارایه کننده: سحر میرشاهی
محسن حرم پناهی
منبع : بانک مقالات فارسی
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست