پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
اتفاقهایی در غبار حسرت و تردید

«فرخ تمیمی» در مقدمهیی که برگزینه اشعارش نوشته، از کودکی سخت، نداشتن پدر و احساس خجالت بیمارگونه ناشی از آن و تلاش مادرش برای رشد و تربیت او، میگوید. او در قسمتی از این مقدمه، اشاره میکند که به سبب حس «وصله ناجور بودن» در مدرسه، حتی جرات نمیکرده، درسی را که بلد است جواب بدهد!
همانطور که قسمت زیادی از مقدمه «گزینه شعر» او را خاطراتش تشکیل میدهد؛ قسمت زیادی از شعرهای او هم، ریشه در خاطرات او دارند. اگرچه رنگ و شکل کامل و دقیقی از خاطرات او در شعرهایش نیست، یعنی شعر او دقیقاً بازگویی یک حس و خاطره نیست، اما خاستگاه و ریشه برخی شعرها، از خاطرات اوست:
«در زیر پلک خواجو میغلتد/ زاینده رود/ با دشتهاش/رنگین کمان مهتاب و کوکنار/ باغ «بهشت گمشده میلتن»/ آبستن است/ همسایه جنوبی ما، امسال/ با آرزوی دخترکی بور و سبز چشم». (پل خواجو، از شعرهای تازه شاعر در گزینه شعر).
لحظههای خاصی از زندگی «تمیمی»، دغدغه و «گرانیگاه ذهنی» او را تشکیل می دهند؛ به عبارتی شعر او، شعری زمانمند و مبتنی بر «موقعیت و وضعیت»های خاصی است؛ شاعر لحظاتی از زندگیاش را مورد واکاوی قرار میدهد تا بتواند «وضعیت یا موقعیت» آن لحظه را تعریف و تشریح کند.
«تمیمی» به معنی دقیق کلمه، در شعر به دنبال درک و کشف وضعیتها و موقعیتهای انسانی است؛ سعی در معرفی زادگاه و خاستگاه اتفاقات دارد. این اتفاق میتواند هرچیزی باشد؛ عشق، یک دیدار، یک قصه تاریخی یا ابر روایت تاریخی، تولد، مرگ سفر یا هرچیز دیگری. این تلاش برای درک و معرفی زادگاه و ریشه اتفاقی است که یک وضعیت یا موقعیت را میسازد:
«فرهنگ نازمن/ پنداشتی/ خورشید/ این چشمه شکفتن و رستن/ این آیت شکوه اهورا / در پنجه های بسته من خانه کرده است/ در دید کودکانه معصومت/ «بابا» بزرگترین مرد عالم است/ و دستهاش/ رستنگه شکوفه خورشید/ افسوس/ من با تو کی توانم گویم ز ماجرا/ گویم که درد چیست/ نامرد کیست/ ترسم که تصور زیبای کودکیت/ خورشید دست من / از سر برون کنی/ زیرا اگر که پنجه گشایم/ در دستهای من/ جا پای شب/ سیاه و سمج شوره بسته است.» (خورشید؛ از سرزمین آینه و سنگ).
اما همه جهان شعری (و ذهنی) او را خاطرات و لحظات خاص زندگیاش، تشکیل نمیدهد؛ نوعی شک اندیشی نسبت به زندگی و نتیجه آن و بازخوانی انتقادی عشق! به همراه بیان «تنهایی» سه عنصر دیگری هستند که جهان شعری او را تشکیل میدهند. «تمیمی» در برخی از شعرهایش که فضا و رنگ و بوی عاشقانه دارد، معمولاص از یک عشق شخصی (یعنی تجربه شخصیاش در امر عشق) سخن نمیگوید؛ بلکه به کندوکاو و تحلیل عشق، در مفهوم کلی و تاریخیاش میپردازد. او در شعرهای عاشقانهاش به چگونگی اتفاق افتادن عشق و شرایط و روابط ناشی از آن میپردازدأ و برای پرداختن به این عناصر، گاه به سراغ قصههای عاشقانه میرود:
«تو/ از شکوه خیمه لیلا میآیی/تا در حریق واحه۰۳۹; عاشق/ گامی به درد بسیاری/ برخارهای رطوبت/ پای برهنهات/ از برکههای بادیه پیغام میبرد.» (دیدار؛ از کتاب دیدار)
«بوی غریب رازی پرواز میکند/ در چرخههای باد/ شاید اگر ندیم زلیخا/ راز آشنای «مهرگیا» بود/ یوسف ز دام بهتان میجست/و عاشق/ در خانه فراق نمیخست.»
(نای چاه؛ از شعرهای تازه شاعر در گزینه شعر)
حتی آنگاه که «تمیمی» به شعر عاشقانه که شخصی است و با ضمیر اول شخص مفرد، روایت میشود، بیشتر از آنکه به ثبت و تعریف خود عشق و حس عاشقانه بپردازد، به چرایی و چگونگی عشقش و بیان زیستن در وضعیت عشق، میپردازد. همان حس مکاشفه و تعریف کردن وضعیتها تعریف کردن به معنای قصهپردازی و روایتگریاش نه که جزیی از جهان ذهنی و شعری او است؛دقیقا در اشعار عاشقانه او کارایی و عملکرد زیادی دارد. تمیمی به تعریف انسان در «موقعیت عشق» میپردازد، خواه آن انسان خودش باشد، خواه هر کس دیگری خیالی یا واقعی.
نکته جالب اینکه شعر عاشقانه او معمولا سرد، سیاه و نومید نیست. در اکثر موارد امید، نشاط و ستایش و نوعی خوانش انتقادی در آنها دیده میشود. حتی میتوان گفت در جهان شعری او، «عشق» مفهوم مهم زندگی و شکوه زیستن زندگی است:
«شعری برایت خواندم/ نوازشی از دستانت جاری شد/ دستانت جاری شد/ من نوید نوازشم/ و سینه تو از عطر شعری لبریز/.../اندوهناک از رهگذری رسیدیم/ سفری در پیش بود/ دردی به ما رسید که نخواندیمش/ و با ما / شکوهی بیگانه ماند که میخواندمان/ چرا که فاصله دو روح/ فاصله دو تن بود». (عاشقانه؛ از کتاب خسته از بیرنگی تکرار).اما «شکاندیشی» در شعرهای او، ریشه در آرزوها و آرمانهای شاعر دارد، آرزوها و خواستههایی که به احتمال، نادیده گرفته یا سرکوب شدهاند. در واقع شک اندیشی او آمیخته به حسرت است؛ یعنی «حسرت» به عنوان یکی از عناصر سازنده این نظام ذهنی شک اندیش، در جهان شعری او کاملا مشهود است. شاعر، آنجا که در شعرش از تنهایی، کودکی، رویاها و افکار بشردوستانهاش صحبت میکند،غم و حسرت، لحن و بیان مسلط آن شعرها است: «هان، دستهای خسته بودا/ زنجیر واژه را بگسل/تا هول مرگ/ و ترس سقوط/سیاره زمین را در کام خود کشد». (توپ زمین؛ از کتاب خسته از بیرنگی تکرار).
«تاریخ قلب کاغذی ما را / با نی نوشتهاند/ و بند بند نی/ از مثنوی ناله ما شکوه میکند/ خطهای دست تو/ (این جادههای در هم و پر پیچ) در چشمم آشناست.»
(دستهای بدرقه؛ از کتاب دیدار)
شعر «تمیمی» با رویکرد به روایت و توضیح، بیشتر به دنبال استدلال و توجیه است. در واقع یکی از عناصر ساختاری شعر او؛ یعنی «روایت و توضیح»، ریشه در ساختمان فکری او؛ یعنی شک اندیشی دارد! این شک اندیشی، که شاعر دچار آن است، خودآگاه یا ناخودآگاه، نیاز به توجیه و توضیح و استدلال مسائل فکری شاعر دارد و این عناصر در بستر روایت است که حرکت میکنند؛ استدلال و توضیح، برای بیان خود، بستری بهتر از روایت در اینجا بیشتر روایت نثرگونه مورد نظر است پیدا نمیکنند!
عنصر «تنهایی» درست در همین شک اندیشی است که خودش را نشان میدهد و گاه موازی آن و گاه در خود مفهوم «شک اندیشی» حرکت میکند.
جنس تنهایی در شعرهای «تمیمی» بیشتر تنهایی از نوع فلسفی است! یعنی یک جور حس رهاشدگی در کائنات، نداشتن زبان مشترک با اکثریت انسانها و خلاهای عاطفی و روحی که در شاعر وجود دارند، سبب ساز تنهایی او هستند.
همین حس رهاشدگی و نداشتن زبان مشترک با اکثریت انسانها است که سرآغاز نگاه مردد شاعر به زندگی و مفاهیم آن و نوعی نگرانی و دلشوره برای سرانجام هستی و انسان است:
«شهر/ هنگامه طاعون پوست میاندازد/ زنجره در تابستان/ شیطان و آدم، در برج عاج تنها بودن/ پشت بر دیوار جدایی/ تنهایی با رنج/ بیتمنایی از جهان/ تنها بودن نیست!/ این را تنها خدا میپیماید». (غمنامه؛ گزینه اشعار فرخ تمیمی)
تنهایی آمیخته با دلهره و تردید، نسبت به جهان و سرنوشت انسان (و شاعر)، غولی است که در تمام حیات شعری «فرخ تمیمی» با او در جدال و درگیری بوده است و «مرگ» به عنوان یک سرنوشت قطعی و ابرروایتی همیشگی، در کنار عناصر یادشده، نوعی نگاه «تراژیک»و در عین حال ترسآلود را در شعر او به وجود میآورد:
«عصر غمانگیزیست/ یک عصر پاییزیست/ من هستم و تقویم روی میز و نازی/ گربه زردم/ پایان شعر دیشبم را زیرلب آهسته میخوانم: / هر لحظه میمیرم هزاران بار/ مرگی که یکبارم رهاند/ آه/ این هم امیدیست». (شعر یکشنبه؛ از کتاب سرزمین پاک)
آنچه که پیرامون ساختار شعر «تمیمی» میتوان به آن اشاره کرد، نکات زیر است:
زبان شعر او، معمولا از ریتمی کند و ملایم برخوردار است؛ جز در سه، چهار شعر با وزن سیال و تعدادی شعر نیمایی در همه شعرهای او، این ریتم و ضرباهنگ کند و ملایم دیده میشود. این ریتم ملایم، هم بخاطر نوع ترکیبسازیها و شیوه استفاده از کلمات است؛ و هم به علت محافظهکاری تمیمی در وزن! او وزن نیمایی را بخوبی میشناسد و در شعرهای نیماییاش، ضرباهنگ و ریتمهای متفاوتی وجود دارد، ولی در شعرهایی که با وزن سیال و متغیر گفته، همواره محتاط و محافظهکارانه عمل میکند؛ اینجاست که با شعرهایی مواجه میشویم که گاه از فرط سردی و کندی موسیقی و ریتم، لذت و رغبتی در مخاطب ایجاد نمیکنند:
«در ما نگاه کن/ تا/ نان و شراب را برکت بخشی/ تو بنده عزیز خدا هستی». اجاق روشن؛ گزینه اشعار
شعرهای او، بیشتر با توضیح و تصویر البته کمتر با تصویر شکل میگیرد و همانطور که اشاره شد سعی در تعریف و تثبیت چیزی دارند. شعر او از کمترین میزان استعاره برخوردار است و «کنش استعاری» بسیار کمی دارد. تمیمی بیشتر به سراغ تشبیه و تمثیل میرود تا استعاره. فقدان استعاره و استفاده زیاد از توضیح و تصویر گاه سبب میشود برخی از شعرهایش تا حد یک واگویه و گزارش وضعیت، پایین بیایند؛ هر چند در پرونده شعری او، شعرهای خوب و موفق بسیاری دیده میشود.
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست