یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
مجله ویستا
آسیب شناختی نظام خانواده در ایران

به روایت تاریخ اجتماعی انسان، نهاد خانواده اولین نهاد اجتماعی است که برخی از جامعهشناسان مانند (مورگان و مارکس) پیدایش آن را همزمان با ظهور مالکیت فردی میدانند. در جامعة ایران نیز از دیرباز نهاد خانواده اولین و مهمترین بستر اجتماعیشدن فرد و فراگیری آموزهها ، ارزشها و هنجارهای اجتماعی بوده و هست. این ساختار بازمانده از سدههای گذشته همواره دارای کارکردهای بسیاری بوده که منجر به قوام و دوام آن در ایران نیز گردیده و به آن سیما و کارکردی « مقدس » داده است (طا یفی،ع.، ۱۳۸۳).
همة مصلحین، حتی رؤیاگرایان و آنان که به ناکجاآباد<!--[if !supportFootnotes]-->[۱]<!--[endif]--> روی کردند ، بر خانواده و اهمیت حیاتی آن برای جامعه تأکید ورزیدهاند . به درستی هیچ جامعهای نمیتواند ادعای سلامت کند ، چنانچه از خانوادههایی سالم برخوردار نباشد . باز بی هیچ شبهه ، هیچ یک از آسیبهای اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده پدید آمده باشد .
به بیان اتوکلاین برگ، فرزند ، پدر بشر است . یعنی اوست که رسالت تداوم نسلها را در خود دارد و هم اوست که کیفیّت و کمیّت نسل فردا را رقم میزند و سلامت در تربیت فرزندان بسیار حائز اهمیت است . همچنین نوشتههای انسانشناسی ، مشحون از آراء دانشمندانی است که نه تنها خانواده را پایدار میبینند ، بلکه آثار عمیقی از جانب آن بر فرزندان ملاحظه میکنند ( ساروخانی ،۱۳۸۲ ،ص۱۱) .
با این همه و به رغم اهمیت حیاتی خانواده در سلامت جسم و روان انسانها در تمامی جوامع ، خانوادة جدید در معرض تهدیدها و آسیبهای بسیار است و همچنین باید توجه داشت که پدیدة صنعتیشدن از طریق رشد دادن فردیت ،و وارد کردن زنان به فعالیت تولیدی و اجتماعی خارج از خانه ، تقویت استقلال اقتصادی افراد و به تبع آن کاهش بردباری آنان نسبت به یکدیگر ، شناخت و تثبیت و افزایش حقوق زنان ، قانونی کردن ( تقریباً جهانشمولِ ) حق طلاق ، شهرنشینی ، خشونت خانوادگی ، اشتغال زنان و پیامدهای آن ، مهاجرت از روستا به شهر ، تحرک اجتماعی و اقتصادی و محلی بیشتر و گسترش تماسها و روابط اجتماعی ، کاهش نفوذ مرد در خانواده و بسیاری عوامل دیگر از این قبیل ، که بر وضع نهاد خانواده تأثیر گذاشت و درواقع جامعة صنعتی ضمن حلّ بسیاری از تضادهای جوامع ماقبل خود موجب بروز تضادها و تنشهای جدیدی شد و در مجموع ، عملکرد آن به لحاظ تأثیرگذاری در حفظ خانواده ، منفی بوده است که این منفیگرایی در جامعة ما هم تأثیرش را بر خانوادهها بهجای گذاشته است و در حقیقت از طریق این خانوادهها است که ملغمهای از ضدّ ارزشهای سلطهگر و بیگانه و ضد ارزشهای سلطهگر داخلی ( طبقة حاکم ) به عنوان ارزشهای برتر و جاودانه معتبر بر جامعههای زیر سلطه حاکم میشود و این جامعهها را برای از خود بیگانهشدن و بریدن با زمینههای اجتماعی و طبیعی خودشان آماده میکند و در معرض متلاشی شدن قرار میدهد . روشنتر بگویم : اگر خانوادة کهن خود ادامه و ادامهدهندة سنتهایی بود و محل پیوند انسان و زمینههای اجتماعی و طبیعی زندگی وی بود ، خانوادههای جدید محلی هستند که پیوند انسان را با محیط اجتماعی و طبیعیاش قطع میکنند . اساسیترین وظیفة آنها ایجاد بریدگی و انقطاع فرهنگی است یعنی نسل جدیدی تحویل جامعه میدهند بریده از تاریخ و ناآگاه از آن . حال و آیندهای ذهنی و مبهم دارند . نتیجة این امر ، درد بیدرمانی است که تمام جوامع زیر سلطه با آن مواجه یا شدیداً بدان مبتلا هستند و به قول جلال آل احمد : « انسانهایی قالبی و از راه مانده ، ساخته و تحویل بشر شدهاند که در مقام ابتکار عمل ، علیرغم تحصیلات لیسانسها ، دیپلمها و دکتریهایشان از دهقانزادهای عقبترند » و در عرصة خلاقیت نه به عنوان مغز و اندیشه حضور دارند و نه به عنوان عمل ، چرا که بریدگیشان از یک سلسله روابط ، بدانها اجازه و امکان نمیدهد که در چهارچوب آن روابطی که برایشان مبهم و ناشناخته است عمل کنند .
نکتة دیگر این است که ظهور خانوادة جدید ناشی از تغییرات پدید آمده در شرایط اجتماعی دو قرن اخیر است . از نتایج این تحول میتوان انتقال نقشهای اقتصادی ، حفاظتی ، آموزشی ، تفریحی از خانواده به جامعه را نام برد . این انتقالِ کارکردهای خانواده ، به شکل روزافزونی در حال تکامل است . تغییر نقش تولیدی و مصرفی خانوادة سنتی و انتقال و واگذاری آن به نهادهای متعدد جامعة جدید ، زوال تدریجی خانوادة سنتی را به دنبال دارد . اشتغال و ورود زنان در امور اجتماعی نیز مزید بر علت میشود و به جایگزینی خانوادة جدید به خانوادة سنتی کمک میکند و از جانبی شاهد رقابت دیگر نهادها و سازمانهایی نظیر وسایل ارتباط جمعی با خانوادهایم ، تکنولوژی عظیم ارتباطات در همه جا ، از جمله خانواده ، جای یافته و هیچ گریزی از آن نیست و بدین قرار ، خانوادة نو ، در کنار وسایل ارتباط جمعی هر چند ، جهاتی مثبت یافت ، اما با رقابتی شدن نیز مواجه شد . همین رقابت بین خانواده و سازمانهای آموزشی نیز پدید آمد . آنچنانکه دیگر ذهن و روان فرزندان به تمام معنی در اختیار والدینشان نیست ، گاه آنها خود پیامهای دیگری را به خانواده میآورند و در این میان رسانههای ارتباط جمعی اثرات بعضاً منفی بر نهاد خانوداه بهجای میگذارند و شاید از همین روست که همه روزه بخصوص در کلانشهرهایی همچون تهران ، بیش از بیشتر شاهد افزایش مشکلات و نابسامانیهای خانوادگی و زناشویی و سیر صعودی آمارهای تکاندهندة رو به رشد طلاق ، خشونت خانوادگی ، آسیبهای ناشی از اشتغال زنان ، کودک آزاری ، همسرآزاری ، فقر ، بزهکاری ، اعتیاد و ... که همگی حکایت از عدم رعایت حقوق و حریم خانواده توسط اعضای آن دارند ، را در مطبوعات و جراید مشاهده میکنیم و به اعتقاد من ، درصدی از این نابسامانیها و آسیبهای اجتماعی ناشی از کژکارکردی رسانههای ارتباط جمعی در جامعة ما میباشند .
فقر ، بیسرپرستی دائم و موقت ، بیکاری ، کاهش مسؤولیتپذیری مردان در زندگی مشترک ، کمرنگشدن ارزشهای ملی و مذهبی ، اعتیاد ، طلاق ، ناکافیبودن مهارتها و آگاهیهای خانواده برای مقابله با آسیبها و عدم وجود نظام کارآمد اجتماعی برای حمایت از این نهاد ، از خطراتی است که در جامعة امروز خانوادههای ایرانی را نشانه گرفته است .
به همین دلیل سرمایهگذاری و توجه هر چه بیشتر به خانواده ، امروز بیش از هر زمان دیگری در میان کارشناسان و صاحبنظران مطرح شده است ، بهطوریکه دولتها توجه خاصی نسبت به رشد و توسعة کیفی خانواده مبذول داشته و با در اختیار قرار دادن امتیازات ، تسهیلات رفاهی ، آموزشی ، مشاورهای و به طور کلی ارتقای سطح بهداشت و سلامت خانواده ، سعی بر افزایش کیفیت زندگی خانوادهها دارند ، زیرا مسلماً ارتقای سطح کیفی خانواده تأثیر مستقیمی بر تربیت نسلهای آتی جامعه خواهد داشت . چرا که از طریق خانواده است که ارزشها و هنجارها به فرزندان و نسلهای بعد منتقل میشود .
خانوادة آسیبدیده ، جامعه را نیز در معرض آسیب قرار میدهد . خانوادههای آسیبدیده علاوه بر این که خود با مشکل مواجه میشوند، جامعه را نیز به نوعی تحت تأثیر قرار میدهند ، بهطوریکه جامعه نیز از وضعیت پدیدآمده برای این خانوادهها متضرر شده و زمینة توسعة آسیبهای اجتماعی را از محیط خانه به اجتماع فراهم میآورد . یکی از مشکلات خانوادههای آسیبدیده ناکارآمدی و تطبیقناپذیری آنها است ، بهطوریکه این نوع خانوادهها به خوبی وظایف خود را به لحاظ اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و تربیتی ایفا نمیکنند .
کتر محمد تقی شیخی در این مو ر د می گو ید : این نوع خانوادهها از نوع خانوادههای طلاق گرفته و گسسته، خانوادههای دارای فرد یا افراد معتاد ، خانوادههای تک والدی و خانوادههای ورشکسته به لحاظ اقتصادی هستند .این جامعهشناس با هشدار نسبت به این که خانوادههای آسیبدیده در آینده طیفی وسیعتر از گذشته خواهند داشت ، معتقد است : از آنجا که تغییرات اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی سریعاً در جامعه به وقوع میپیوندد ، بسیاری از خانوادهها به طور نسبی در معرض آسیب قرار دارند ، بنابراین نهاد خانواده امروزه باید در قالبی منظم، هوشیارانه و دقیق عمل کند تا با بنبست و انحرافات ناشی از آسیبهای اجتماعی مواجه نشود .
خانواده مکانی برای تربیت و پرورش انسانها است که تنها در صورت وجود سلامت روحی و روانی میتواند انسانهایی پاک و سالم تحویل اجتماع داده و به این ترتیب مدعی ادای وظیفة اساسی خود شود ، برای شکلگیری یک خانوادة مستحکم و سالم علاوه بر انتخاب مناسب و آگاهانه ، به دست آوردن علم و دانش اولیه جهت شروع یک زندگی مشترک برای طرفین امری بدیهی است که این اقدام باید از طرف دولت حمایت شود و مرکز مشاورهای قبل از ازدواج برای دختران و پسران پیشبینی شود تا در آینده به صرف یک سری جهالتهای اولیه ، نهاد خانواده از هم گسسته نشود .
براساس اعلام سازمان ثبت احوال کشور ، آمار طلاق در سال ۸۲ با ۶/۷ درصد رشد به ۷۲ هزار و ۴۲۹ فقره رسیده و این در حالی است که امر طلاق در تهران نیز با رشد ۱/۵ درصدی در سال گذشته به ۳۰ هزار و ۲۴۴ فقره ثبت طلاق افزایش یافته است ، افزایش طلاق در کشور ما در سالهای اخیر به عنوان یک مسألة اجتماعی توجه بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان را به خود معطوف کرده است . ۶۵ درصد کودکان بزهکار ، محصول پدیدة طلاق هستند .
خانواده به عنوان نخستین کانون تجربة زندگی مشترک و جامعهپذیری کودکان و تسریبخشی آسیب و یا سلامت به نسلهای آینده هستند ، همانطور که میتواند در کنترل انحرافات اجتماعی نقش مؤثری داشته باشد ، از طرف دیگر در صورت نابسامانی و بحرانیبودن کانون آن در بروز بسیاری از آسیبهای اجتماعی از جمله بزهکاری بسیار تأثیرگذار خواهد بود بهطوریکه مسؤولان معتقدند که ۶۵ درصد کودکان بزهکار از خانوادههای نابسامان ، ازهمپاشیده و طلاق گرفته برخاستهاند !
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی در این باره میگوید : فرار کودکان ، بیماریهای اخلاقی ، اعتیاد ، تعارض شخصیتی و افت تحصیلی از جمله معضلات ناشی از ناتوانی در برقراری ارتباط سالم خانوادگی است ، به همین دلیل حمایت از حقوق فرزندان و جایگاه آنها و توانمندکردن و قادرسازی خانوادههای نیازمند ، امری مهم و ضروری است . چرا که به هر حال ما ناگزیر از توجه ویژه به سلامت نهاد خانواده هستیم و در صورت کمتوجهی به این نهاد کوچک و سستی بنیان آن ، بسیاری از آسیبهای اجتماعی بزرگ در متن آن آمادة شکلگیری خواهد بود . ۳۰ درصد کودکآزاریها در خانوادههای طلاق رخ میدهد.
به اعتقاد کارشناسان و مسؤولان امر ۳۰ درصد موارد کودکآزاریها در خانوادههای از هم پاشیده و در معرض طلاق رخ داده و تنها ۲۰ درصد کودکان خیابانی کشور واقعاً بیسرپرست و فاقد سرپناه هستند و نزدیک به ۸۰ درصد آنها محصول بیتوجهی ، بدسرپرستی و نابسامانی خانواده هستند . همچنین ۵۰ درصد خشونت و بدرفتاری نسبت به کودکان در خانوادههایی که پدیدة شوم اعتیاد در آن ریشه افکنده به چشم میخورد .
رئیس سازمان بهزیستی ضمن اشاره به نقش خانواده در سلامت جامعه ، کاهش آسیبهای اجتماعی و انتقال فرهنگ ملی و مذهبی به نسل آینده معتقد است : وقتی فقر و تنگدستی در خانوادهای رسوخ پیدا میکند نباید توقع داشت که سلامت آن دچار خدشه نشود . همچنین بیسرپرستی ، بیکاری و نبود درآمدکاری ، کمرنگی ارزشهای ملی و مذهبی ، اعتیاد ، طلاق ، نبود مهارتهای کافی در خانواده و به عبارتی نبودن سر مایة اجتماعی مناسب به منظور برخورد با معضلات و آسیبهای اجتماعی از جمله عواملی هستند که استحکام و دوام خانوادة ایرانی را در معرض آسیب قرار میدهد .
رئیس سازمان بهزیستی به برخی اقدامات پیشگیرانة بهزیستی در جهت تحکیم خانواده اشاره کرده و میافزاید : پرداخت مستمری و تأمین معاش خانوادههای زنان خودسرپرست و زنان سرپرست خانوار ، ایجاد اشتغال برای آنها ، کمک به تأمین ودیعة مسکن زنان و بهبود وضعیت تحصیلی و تغذیة کودکان تحت پوشش ، پرداخت کمک هزینة زندگی به خانوادههای کودکان خیابانی و تلاش برای ایجاد اشتغال و درآمدزایی برای آنها ، ارائه خدمات حمایتی و توانبخشی به خانوادههای دارای افراد معلول و بیماران روانی از جمله اقدامات سازمان بهزیستی برای حمایت از خانوادههای در معرض آسیب تحت پوشش این سازمان است . به اعتقاد مسؤولان اصلاح قوانین مربوط به خانواده ، اصلاح مقررات طلاق ، حق حضانت فرزندان به مادر ،اعزام بانوان به تزریق واکسن ضدّ کزاز ، تغذیه با شیر مادر ، حمایت از مادران در دوران شیردهی و تنظیم خانواده از جمله اقدامات موفق دولت در زمینة کاهش آسیبهای اجتماعی خانواده در طول سالهای اخیر بوده است . خانوادهها در مقابل اختلافات و تنشها آسیبپذیرتر شدهاند.
آنچه در جامعة امروز بیشتر به چشم میخورد این است که متأسفانه برخلاف زندگی پدران و مادران ما ، تضاد ، اختلاف نظر ، تنش و بحث و جدل بیش از گذشته در میان خانوادهها و بخصوص زوجین جوان مشاهده میشود و بیتردید به نسلهای آینده هم تسری پیدا میکند ، بهطوریکه گاهی حتی یک اختلاف نظر کوچک و سطحی تبدیل به کوهی عظیم از تنشها و اختلافات خانوادگی شده و خانواده را در خطر جدی طلاق تهدید میکند .
معاون دادگاه خانواده با اظهار این که امروزه اکثر افراد مراجعهکننده به دادگاه در سالها و یا ماههای ابتدایی شروع زندگی تصمیم به جدایی میگیرند و امروزه این امر در تهران بیشتر دیده میشود میگوید : بررسیها نشان میدهد امروزه اعتیاد و بیکاری همسران بیشترین عوامل مراجعة زوجین به دادگاه برای طلاق است که اگر چه برخی از آنها با صلح و سازش حل میشود اما در اکثر موارد به طلاق میانجامد . رنجبر با اشاره به واحد صلح و سازش در دادگاه خانواده میگوید : این واحد سعی میکند تا حدّ امکان صلح و سازش را بین زوجین برقرار کرده و مانعی برای جدایی آنان شود اما اکثر افراد مراجعهکننده به دادگاه راههای صلح و سازش را در بیرون دادگاه طی میکنند و دیگر تمایلی به ادامة زندگی مشترک ندارند و بیشتر به جدایی فکر میکنند . وی با بیان این که زنان تمایل کمتری به طلاق دارند ، تصریح میکند : در اکثر مرافعات بین زوجین دیده میشود زنان به علت وابستگی که به فرزندان و همسر خود دارند تمایل کمتری به طلاق دارند و در اکثر مواقع حاضرند به خاطر فرزندان خود بسیاری از مشکلات را بپذیرند و به زندگی خود ادامه دهند . ۵/۲ میلیون کودک در معرض اعتیاد قرار دارند .
کارشناسان معتقدند که بسیاری از آسیبهای اجتماعی نتیجة رخنة دیو اعتیاد در میان اعضای خانواده است . بر این اساس در بسیاری از مواقع اعتیاد والدین موجب گرایش فرزندان نوجوان آنها به سوی مصرف مواد مخدر میشود که این امر شدت و نزدیکی این خطر را در دید کارشناسان و صاحبنظران آشکار میسازد .
نتایج بررسی مشترک دفتر کنترل مواد مخدر سازمان ملل و سازمان بهزیستی بین سالهای ۷۸ – ۷۷ بیانگر این امر است که ۴/۹۳ درصد از معتادان ایرانی را مردان متأهل بین ۲۳ تا ۴۴ سال سن تشکیل میدهند که این افراد میتوانند به نوعی بر روی سایر اعضای خانواده نیز تأثیر منفی برجای گذارند و این در حالی است که چنانچه تعداد کل معتادان ایرانی را دو میلیون نفر محاسبه کنیم که تنها ۷۰ درصد آنها متأهل باشند و فقط ۸۵ درصد آنها بیش از دو فرزند نداشته باشند ، بر این اساس حدود ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار کودک پدر معتاد در کشور شرایط دشوار و سردرگمکننده را در انتظار آیندهای مبهم تجربه میکنند . از سوی دیگر تحقیقات کارشناسان در خصوص رابطة میان نابسامانی و تشنج محیط خانوادگی از یک سو و گرایش کودکان و نوجوانان آنها در گرایش به مواد مخدر واقعیات تلخی را آشکار کرده است . بر این اساس دانشآموزانی که مشکلات خانوادگی دارند بیش از دیگران در معرض خطر اعتیاد به سیگار قرار گرفته و در واقع سیگارکشیدن برای آنها نوعی واکنش منفی نسبت به عملکرد والدین و نمایشی از بزرگشدن است .
کارشناسان معتقدند که مبنای اصلی گرایش دانشآموزان به سیگار ، اختلافات خانوادگی و سرخوردگیهای اجتماعی است و در این میان تحقیر و توجه نکردن به نیازهای عاطفی ، درگیریهای خانوادگی ، محیط نامناسب و غیرصمیمی مدرسه و عدم اعتماد به نفس از عمدهترین دلایل گرایش دانشآموزان به سیگار و پس از آن اعتیاد است .
● نوجوان فراری و بزهکار ، ثمرة دیگر خانوادههای نابسامان
ترک خانه و بزهکاری یکی دیگر از پیامدهای جبرانناپذیر نابسامانی و تشنج در کانون خانواده است . نوجوان دختر یا پسر پس از ماهها و سالها تحمل وضعیت نابسامان خانواده ، سرانجام تاب تحمل خود را از دست داده و به امید رهایی از آشفتگیها ، نزاع و درگیریهای روزمرة زندگی مشترک والدین خود از ظلم خانه به ظلم جامعه پناه میبرد غافل از این که روزهای به مراتب سختتری در آینده انتظارش را میکشد ! سرپرست مجتمع قضایی دادگاه اطفال نیز در این باره میگوید : پسران درصد قابل توجهی از بزهکاریها را به خود اختصاص دادهاند و این در حالی است که سهم دختران در بزهکاری کمتر از ۵ درصد است .
جعفری با اشاره به این که امروزه سرقتهای کوچک ، اعمال منافی عفت و فرار از خانه بیشترین عامل مراجعة دختران به دادگاه است ، ادامه میدهد : برخورد نامناسب والدین با فرزندان ، ضرب و شتم کودکان و حتی برخورد والدین با یکدیگر عاملی برای دورشدن فرزندان از والدین میشود بهطوریکه دیگر حاضر به تحمل والدین خود نیستند . وی معتقد است در اکثر مواقع تحمل محیطهای نامناسب خانوادگی برای نوجوان طاقتفرسا میشود و نوجوانان نیز به دلیل داشتن روحیة حساس ، حاضر نیستند چنین محیطی را تحمل کنند . بنابراین ، از خانه متواری میشوند و این اولین قدم برای بزهکاری کودک است . جعفری با بیان این که نوجوانان والدین را مهمترین عامل بزهکاری خود میدانند ، خاطرنشان کرد : اکثر نوجوانان جداشدن و یا درگیریهای میان والدین را از عوامل مؤثر در بزهکاری خود میدانند و حتی حاضر به بازگشت به خانه نیز نمیشوند . وی تصریح میکند : با توجه به این که والدین مهمترین نقش را در آینده و شکلگیری شخصیت نوجوانان دارند ، باید نسبت به سرنوشت و وضعیت کودکان خود حساسیت بیشتری داشته باشند و نگاه و نوع برخورد با کودکان خود را تغییر دهند . در غیر این صورت هر ساله با تعداد بیشتری از پروندهها در دادگاه مواجه خواهیم بود . به هر حال اکثر قریب به اتفاق صاحبنظران علوم اجتماعی بر اهمیت و نقش خانواده به عنوان زیربنای هر جامعة سالم تأکید ویژه دارند و در شرایط فعلی نمیتوان از کنار این واقعیت تلخ گذشت که مأسفانه نهاد مقدس خانواده به طور جدی مورد تهدید قرار دارد که این امر خود هشداری جدی برای متولیان امور است تا هر چه زودتر تمهیداتی دراین زمینه بیندیشند ، چرا که در غیر این صورت در آیندهای نه چندان دور با یک بحران پیچیدة اجتماعی روبهرو خواهیم بود که حلّ آن اگر نگوییم غیرممکن ولی به طور قطع دشوار خواهد بود و در حقیقت باید متوجة این نکته بود که فرزندان امروز ، مادران و پدران آینده هستند و اگر در معرض آسیب باشند ، در آیندهای نهچندان دور ، نه اثری از خانوادهای سالم میماند و نه فرزندان سالم .
با توجه به واقعیتهای فوق در اجتماع و نهاد خانواده ، باید تا دیر نشده ، بتوانیم از طریق تحقیقات و پژوهشهای علمی ، راهکارها و راهبردهایی در سطح کلان برای نجات خانواده از بحرانی که گریبانگیرش شده است ، ارائه داده و بلکه نتایج اینگونه تحقیقات مثمر ثمر باشد . « خانواده به عنوان یک نهاد محسوب میشود که دوام آن سبب دوام جامعه میگردد . چلسکی خانواده را به مثابة تنها باقیماندة ثبات اجتماعی میداند لذا وظیفة جامعهشناسی به نظر وی تقویت تشکیل گروههای کوچک و مناسبات خصوصی انسانهاست یا بهتر بگوییم بازسازی یا قوامبخشیدن به خانواده است . بنابراین ، هر گونه اصلاح جامعه باید از خانواده آغاز شود زیرا در روند تکامل بخشیدن به نام و مناسبات پابرجای جامعه خانواده پیشتاز است ( روزن باوم ، ۱۳۶۷ :۳۲ ) .● خانواده و بزهکاری
عوامل خانوادگی که به جامعهپذیری و روابط عاطفی اعضای خانواده ، کنترل خانوادگی ، همانندسازی فرزندان با والدین و گسیختگی خانواده و سایر ویژگیهای خانواده ارجاع داده میشود نقش مؤثری در ایجاد رفتار بزهکارانه میان جوانان دارد . تحقیقات دربارة خانواده به عنوان یکی از کارگزاران جامعهپذیری برای رفتار جوانان سابقة تاریخی نسبتاً طولانی دارد . نَی (۱۹۵۸) در پژوهشهایش به این نتیجه رسید که متغیرهای خانوادگی نظیر روابط فرزند ـ والدین ، تقیدهای خانوادگی ، انضباط و سرپرستی و پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی خانواده با بزهکاری جوانان ارتباط معناداری دارد . هیرشی (۱۹۶۹) در آزمون نظریة کنترل اجتماعی دریافت که افزایش تقید جوانان به والدین و گذران بیشتر اوقات فراغت فرزندان با خانواده ، گرایش جوانان به بزهکاری را کاهش میدهد . مطالعات دیگری که به موضوع خانواده ، گرایش جوانان به بزهکاری پرداختهاند تضادهای زناشویی ، گسیختگی و سرپرستهای ضعیف والدین بر فرزندان را بر بزهکاری جوانان مؤثر دانستهاند ( وست، ۱۹۷۳ ، فارنورث، ۱۹۸۴ ). سادرلند (۱۹۴۲) بزهکاری را در اثر خطای خانوادهها دانسته است که قادر به یاددادن ارزشها و هنجارها نبودهاند. به نظر سادرلند نگرانیها و نیازهای ارضانشده در افراد عادی و بزهکار شبیه به هم است و تنها روشهای یادگرفتهشده واکنش به این نگرانیها و محرکها در آنان متفاوت است و خانواده به عنوان محیط یادگیری اولیة جوانان بر بزهکاری مؤثر است .
« گسیختگی خانوادگی » یکی از عوامل مهم در تولید رفتار بزهکارانه است ، زیرا هنگامی که فرزندان والدین خود را در اثر طلاق از دست میدهند ، همچنین مراقبت ، سرپرستی و کنترل و راهنماییهای آنان را نیز از دست خواهند داد . گسیختگی خانوادگی فرایند جامعهپذیری فرزندان را با مشکل مواجه خواهد ساخت . زیرا خانوادههای تک والدی قادر نیستند الگوهای نقشی مناسبی برای فرزندان باشند . بیثباتی در نظام خانواده موجب روابط ضعیف فرزندان با پدر یا مادر خود گردیده و زمینه را برای رفتار بزهکارانه در فرزندان آماده میسازد . جدایی از پدر و مادر یا یکی از آنان در بسیاری از تحقیقات با بزهکاری مربوط دانسته شده است . کروز (۱۹۷۱) جوانان بزهکار مراکز بازپروری شهر سیدنی استرالیا را که از خانوادههای فاقد پدر ، فاقد مادر ، فاقد پدر و مادر و دارای والدین ناتنی بودند مورد مطالعه قرار داد . یافتههای این پژوهش نشان داد که بیشتر جوانانی رفتار بزهکارانه را به طور معنیدار تکرار کرده بودند که فقط با پدرشان میزیستند ، در مقایسه با آنهایی که تنها با مادرشان زندگی میکردند . مقایسة رفتار بزهکارانه میان جوانان متعلق به خانوادههای بسامان<!--[if !supportFootnotes]-->[۲]<!--[endif]--> با جوانان خانوادههای نابسامان نشان داد که مدت زمان اشتغال به رفتار بزهکارانه در میان جوانانی که بدون پدر و مادر زندگی میکردند طولانیتر بوده است . کمپبل (۱۹۸۷) در پژوهشی نشان داد که فقدان مادر یکی از عوامل مؤثر در رفتار بزهکارانه در میان دختران است .
تحقیقات انجامشده در ایران در دهههای اخیر بیانگر رابطهای معنادار بین گسیختگی خانوادگی و بزهکاری جوانان است . پژوهش انجامشده بر روی جوانان بزهکار اردوی کار شهر تهران نشان میدهد که متلاشیشدن خانوادهها یا فاقد والدینبودن بر بزهکاری جوانان مؤثر است . از میان افراد مورد مطالعه تنها ۳۲ درصد پدر و مادر و خانوادهای نسبتاً با ثبات داشتهاند ، ۷ درصد از جوانان بزهکار از والدین فوتشده ، ۲۲ درصد فقط پدر یا مادر داشته و بقیه با ناپدری یا نامادری میزیستهاند ( راسخ ، ۱۳۴۲ ) . فاروقیان (۱۳۵۳) در تحقیقی با عنوان نگرشی بر بزهکاری نوجوان پسر و دختر ۱۸ – ۱۵ ساله محبوس در یکی از زندانهای شهر تهران که وابسته به کانون اصلاح و تربیت جوانان بوده است نشان داد که بیثباتی و تزلزل خانوادگی عامل مهمی در بزهکاری جوانان است . مطالعة دیگری روی جوانان محبوس در یکی از زندانهای شهر تهران نابسامانیهای خانوادگی را به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر بزهکاری جوانان یافته است ( هروی ، ۱۳۵۷ ) . مطالعة دیگر نشان داد که اغلب جوانان ۲۰ – ۱۸ ساله کانون اصلاح و تربیت زندان عادلآباد شیراز متعلق به خانوادههای پرمشاجره بودهاند ( جلیلی ، ۱۳۷۲ ) . کلیةاین مطالعات نشاندهندة اهمیت نقش پدر و مادر در پرورش عاطفی و اجتماعی جوانان است و بیثباتی و ازهمپاشیدگی خانوادگی در اثر فقدان پدر یا مادر یا هر دو به علت مرگ ، طلاق و غیره زمینهساز بزهکاری جوانان است . در حقیقت وجود پدر و مادر در خانواده به عنوان یک سرمایة اجتماعی محسوب میشود .
شکاف نسل بین جوانان و والدین از عوامل خانوادگی مؤثر بر بزهکاری جوانان است . منظور از شکاف نسل فقط فاصله سنی و جسمانی فرزندان با والدین نیست ، بلکه دربرگیرندة جدایی در ارزشها و هنجارهای جوانان با والدین است که به بیگانهشدن جوانان از والدین منتهی میشود . بیگانهشدن جوانان از ارزشها و هنجاهای فرهنگی والدین آنان را به ارتکاب اعمال نابهنجار و خلاف قانون برمیانگیزد . امپی (۱۹۸۲) علل شکاف نسل را در اظهارات زیر خلاصه کرد :
▪ پایگاه اجتماعی جوانان در جوامع غربی ، کاملاً نامعین و نامطمئن است .
▪ فقدان منزلت اجتماعی روشن و مناسب برای جوانان آنان را از دنیای کار و مسؤولیتپذیری دور کرده است .
▪ جدایی جوانان از والدین موجب تولید خردهفرهنگ جوانی شده است .
▪ تولید خردهفرهنگ جوانی به همراه گسترش لذتگرایی و بیمسؤولیتی در بین جوانان جامعه ، آنان را به سمت رفتار بزهکارانه سوق میدهد ( احمدی ، ۱۳۷۷ : ۹۰-۸۹ ) .
دربارة شکاف بین نسل جوانان و والدین ، فلاکس (۱۹۷۱) بر این باور است که تغییر در ساختار خانواده و تبدیل آن از خانوادة گسترده به خانوادة هستهای و توصیههای مختلف تربیتی که از سوی نهادهای مختلف آموزشی و تربیتی به والدین میشود آنان را با دشواریهای بسیاری مواجه ساخته است . توصیههای تربیتی به والدین در رابطه با فرزندان با شیوههایی که والدین خود از طریق آنها پرورش یافتهاند در تضاد است . برای مثال به والدین توصیه میشود که باید از حالت اقتدارگونه و سختگیری تغییریافته و به سمت حمایت از جوانان تحول یابند . این روش تربیتی مورد قبول جوانان بوده و جزیی از فرهنگ جوانان دنیای معاصر است . این در حالی است که والدین به سختی میتوانند در کوتاهمدت روشهای تربیتی گذشتة خود را فراموش کنند و با ایجاد محیطی دموکراتیک که خواست جوانان است زندگی خانوادگی مساعد ، بانشاط و دلپذیر برای فرزندان خود فراهم سازند . مجموعة این تحولات ، مشکلات شکاف نسل را برای جوانان فراهم میسازد که به نافرمانی ، اعتراض و طغیان در مقابل والدین منتهی گردیده و آنان را در ارتکاب رفتار بزهکارانه آسیبپذیر میسازد . در چنین فضای خانوادگی این پیشفرض تأیید میشود که جوانان بیش از آنکه تحت کنترل ارزشها و هنجارهای والدین قرار گیرند ، تحت کنترل احساسات و آرزوهای خودشان هستند که این نگرش را در آنها تقویت میکند که معنای زندگی لذتجویی و تعلقات مادی است . چنین نگرشهایی احتمالاً به وقوع رفتارهای خشونتآمیز ، طغیان و شورش و دیگر رفتارهای بزهکارانه منتهی میشود .
نظامهای حمایتی خانوادگی یا سرمایة اجتماعی با بزهکاری جوانان رابطهای با معنی دارد . والدین جوانان بزهکاری در مقایسه با والدین جوانان غیربزهکار عمدتاً در برخورد با رفتارهای نابهنجار فرزندان خود از مهارت کافی برخوردار نیستند ، حتی در مواردی برخورد و بررسی والدین از وضعیت فرزندانشان در گرایش آنان به رفتار بزهکارانه نقش مؤثری دارد . در بسیاری از موارد ، والدین عمدتاً وقت خود را خارج از خانه ، و در محیط کار سپری میکنند و خلأ حضور پدر در خانواده ، جوانان پسر را از نظام حمایتی پدر در یافتن هویت مردانه محروم سازد . مواجه شدن پسران با بحران هویت جنسی که ناشی از غیبت طولانیمدت پدران در خانه است آنان را به سوی رفتار بزهکارانه میکشاند ، زیرا این جوانان با انجام چنین رفتاری نقش خود را به عنوان یک پسر از نقش زنان و دختران متمایز کرده و به استقلال هویت میرسند . در این مورد ، پرداختن به امور تربیتی فرزندان توسط والدین که شامل اصول اخلاقی مناسب و منسجمی است که ویژگی تنبیهی نداشته باشد و در مقابل شامل نظارت دقیق بر کار آنان ، شرکت والدین در زندگی روزمره جوانان ، کسب اطلاع از فعالیتهای فرزندان در طول روز و آموزش مهارتهای زندگی به فرزندان با شیوههای مسألهیابی و حلّ مسأله میتوان از گرایش جوانان به بزهکاری پیشگیری کرد . جوانانی که در خانواده به اندازة کافی آموزش مهارتهای زندگی در زمینة مسألهیابی و حلّ مسأله ندیدهاند و دائماً از طرف والدین از پذیرش نقشهای اجتماعی منع شده یا والدین این احساس را در آنان به وجود آوردهاند که توانایی برآورده ساختن خواستهها و نیازهای خود را ندارند هویت منفی به خود میگیرند و رفتار بزهکارانه با حمایت گروههای همسال نوعی تلاش برای ایجاد هویت است ، اگر چه این هویت منفی باشد .
روابط والدین با یکدیگر و با فرزندان در پرورش عاطفی و اجتماعی جوانان نقش مؤثری داشته و ناسازگاری زناشویی والدین میتواندموجب گرایش فرزندان به بزهکاری شود . از طرف دیگر ، سازگاری والدین و روابط منطقی و محبتآمیز بین والدین و فرزندان که به وحدت خانوادگی میانجامد ارتباط جوانان را با گروههای همسال بزهکار محدود ساخته و از گرایش آنان به رفتار بزهکارانه میکاهد . نتایج آزمون تجربی روی ۹۰۰ جوان ۱۹ - ۱۲ ساله نشان میدهد الگوهای کنش متقابل اعضای خانواده روابط معنیداری با بزهکاری دارد . بیشتر جوانان بزهکار در این نمونة مورد مطالعه با والدین خود تعارضات و اختلافات آشکار داشتهاند و در حالی که با والدینشان به سختی ارتباط برقرار میکردند تعامل آنان با دوستانشان به سهولت انجام میگرفت (سرنکویچ و گیردنو ، ۱۹۸۷) ، بنابراین در درک ارتباط بین بزهکاری جوانان و روابط خانوادگی که با شاخصهایی نظیر میزان گذران اوقات فراغت فرزندان با والدین و دیگر اعضای خانواده در مقایسه با گذران اوقات فراغت با دوستانشان ، در میان گذاشتن مسائل شخصی خود با والدین و میزان ارتباط بین والدین و فرزندان اندازهگیری میشود از اهمیت قابل توجهی برخوردار است . در محیطهای خانوادگی که جوانان رفتار خشونتآمیز والدین با آنها و سطوح بالایی از تضاد والدینی را تجربه میکنند و در نتیجه کیفیت روابط فرزند ـ والدین پایین است گرایش جوانان به رفتار بزهکارانه بیشتر خواهد بود .
برخی از نظریههای جامعهشناسی انحرافات نظیر نظریة بومشناختی ( شاو و مککی ، ۱۹۴۲ ) و نظریة فشار ( مرتن ، ۱۹۳۸) با استناد به آمارهای رسمی انحرافات اجتماعی، پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی خانواده را از متغیرهای مربوط به بزهکاری دانستهاند . صاحبنظران این نظریهها بر این باورند که احساس محرومیت جوانان در خانوادههای با پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی پایین ، نبود شرایط مناسب زندگی و ارضای نامناسب نیازهای جوانان ، آنان را به سمت رفتار بزهکارانه سوق میدهد . این نظریهها ، موقعیت شغلی ، سطح تحصیلی و درآمد والدین را به عنوان شاخصهای عمدة پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی خانواده در نظر گرفته و تأثیر این شاخصها را بر رفتار بزهکارانة جوانان نشان دادهاند ( مرتن ، ۱۹۵۷ ، کوهن ، ۱۹۵۵ ، کلووارد و اهلاین ، ۱۹۶۰ ، میلر ، ۱۹۷۵ ) . این نظریهها همچنین به ناتوانی والدین از ارائة پاداشهای مناسب به رفتارهای بهنجار اشاره میکند . عدم ارضای نیازهای جوانان و به تأخیر انداختن کامیابیهای آنان بهنوعی در رفتن آنان به سوی آسیبهای اجتماعی کمک میکند .
● مفهوم سرمایة اجتماعی از دیدگاه صاحبنظران
سرمایةاجتماعی یک مفهوم چند وجهی و در حال حاضر یک مفهوم نامشخص با تعدادی از تعاریف رقیب میباشد . این ویژگی باعث یکی از پرمناقشهترین موضوعات در بین دانشمندان اجتماعی در دهههای اخیر شده است و آن این که سرمایة اجتماعی چیست و چگونه مورد سنجش قرار میگیرد . این مسأله بحث و انتقادات زیادی را در محافل دانشگاهی به همراه داشته است و باعث افزایش ابهامات پیرامون تعاریف متعدد این مفهوم در حوزههای گوناگون توسط افراد مختلف شده است . بهطوریکه در بررسی منابع موضوع با انبوهی از تعاریف روبهرو میشویم که در حوزههای متفاوتی ارائه شدهاند . بررسی و مرور این تعاریف گوناگون احتمالاً نسبت به تعیین معرفهای مشترک برای مفهوم سرمایة اجتماعی کمک خواهد نمود و از این طریق میتوان یک سنجش مشترکی را از این مفهوم به عمل آورد . بنابراین در زیر به برخی از این تعاریف اشاره میگردد :
جیمز کلمن سرمایة اجتماعی را به وسیلة کارکردش تعریف نموده است . به نظر او سرمایة اجتماعی هنگامی ایجاد میشود که روابط میان اشخاص به شیوهای تغییر یابد که کنش را آسان سازد . بنابراین ، سرمایة اجتماعی شیء واحدی نیست ، بلکه جنبههای متفاوت ساختار اجتماعی را دربرمیگیرد که کنش جمعی و فردی را ترویج مینماید ( رازنفیلد ، ۲۰۰۱ : ۲۸۴ ) .
از دیدگاه پیر بوردیو، سرمایة اجتماعی حاصل جمع منابع بالقوه و بالفعلی است که نتیجة مالکیت شبکة بادوامی از روابط نهادیشده بین افراد و ، به عبارت سادهتر ، عضویت در یک گروه میباشد ( فیلد ، ۲۰۰۳ : ۱۵ ، برونینگ و دیگران ، ۲۰۰۰ ، استرگرن و دیگران ، ۲۰۰۳ ) . برای او ، پیوندهای بادوام و متراکم از اهمیت خاصی برخوردار است . چرا که میزان سرمایة اجتماعی هر فرد بستگی به تعداد روابط و میزان سرمایه ( فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی ) تملک شده توسط هر رابطه دارد ( فیلد ، ۲۰۰۳ : ۱۷ ) .
همچنین رابرت پوتنام اعتقاد دارد که سرمایة اجتماعی وجوه گوناگون سازمان اجتماعی ، نظیر اعتماد ، هنجارها و شبکهها است که میتوانند با تسهیل اقدامات هماهنگ کارایی جامعه را بهبود بخشند . » ( پوتنام ، ۱۳۸۰ : ۲۸۵ ) . در مقابل ، فوکویاما سرمایة اجتماعی را وجود مجموعةمعینی از هنجارها یا ارزشهای غیررسمی تعریف میکند که اعضای گروهی که همکاری و تعاون میانشان مجاز است در آن سهیم هستند . از نظر او مشارکت در ارزشها و هنجارها به خودیخود باعث تولید سرمایة اجتماعی نمیگردد ، چرا که این ارزشها ممکن است ارزشهای منفی باشد . برعکس ، هنجارهایی که تولید سرمایة اجتماعی میکنند اساساً باید شامل سجایایی از قبیل صداقت ، ادای تعهدات و ارتباطات دوجانبه باشد ( فوکویاما ،۱۳۷۹ : ۱۲-۱۱ ) .
از نظر پکستن منظور از سرمایة اجتماعی آن دسته از روابط اجتماعی است که میتواند تولید کالاهای مادی یا غیرمادی را تسهیل نماید ( پکستن ،۲۰۰۲ : ۲۵۶ ) . به اعتقاد او سرمایة اجتماعی دارای دو بعد اصلی میباشد :
۱) روابط عینی میان افراد از یک طرف
۲) پیوندهای ذهنی بین همان افراد از طرف دیگر ( فیلد ، ۲۰۰۳ : ۶۷ ) . با این دو بعد ، این تعریف از سرمایة اجتماعی هم روابط بین افراد را دربرمیگیرد که کلمن بر آن تأکید نموده بود و هم این که در واقع این روابط باید براساس تئوری برودیو ذهنی ، مبتنی بر اعتماد و مثبت باشد ( پکستن ، ۲۰۰۲ : ۲۵۶ ) . چلبی نیز معتقد است ، منظور از سرمایة اجتماعی گزینههای رابطهای موضع اجتماعی میباشد . از نظر وی ، برای هر موضع اجتماعی بالقوه چهار نوع گزینة رابطهای قابل تصور است . این گزینهها عبارتند از : روابط اجتماعی ، روابط اجباری ، روابط گفتمانی و روابط مبادلهای . گزینههای رابطهای برای اشغالکنندة موضع بالقوه در حکم منابع ارزشمند محسوب میشوند که در روابط اجتماعی قابل تبدیل به داراییهای مختلف برای کنشگر هستند . به عبارت دیگر ، مجموع گزینههای رابطهای مربوط به موضع اجتماعی منبع بالقوة افزایش رتبة اجتماعی را تشکیل میدهد ( چلبی ، ۱۳۷۵ : ۱۷۰ ) .
بهطورکلی ، عناصری که از مجموع تعاریف و نظریات ذکر شده میتواند به عنوان شاخصهای سرمایة اجتماعی استخراج شود ، شامل کنشهای متقابل اجتماعی، تعاملات بین افراد، گروهها و اجتماعات، تعهدات و انتظارات، هنجارها و ضمانتهای اجرایی مؤثر ، ظرفیت بالقوة اطلاعات ، اعتماد اجتماعی ، انواع روابط ، پیوندها ، انسجام اجتماعی و استفاده از منابع و منافع مشترک آن میباشد .
اخیراً بیشتر تئوریپردازان سرمایة اجتماعی ( اعم از عالمان سیاسی و جامعهشناسان ) بر دو عنصر اصلی این مفهوم تأکید دارند : نخست ، اعتماد میان اعضای اجتماع ، و دیگری مشارکت در سازمانهای اجتماعی . این عناصر با چیزی که رازنفیلد ، مسنر و باومر ( ۲۰۰۱: ۲۸۵ ) بهترتیب اعتماد اجتماعیو مشارکت مدنی نامیدهاند مطابقت دارند . با پیروی از این دیدگاه ، میتوان گفت که سرمایة اجتماعی دارای دو بعد کمی و کیفی میباشد :از نظر بعد کمی ، سرمایةاجتماعی یک کمیت است ، یعنی در جامعه هر چه مشارکت بیشتر باشد و تعداد انجمنهای داوطلبانه یا به عبارتی ، سازمانهای غیردولتی (NGOs) بیشتر باشد سرمایة اجتماعی نیز بیشتر خواهد بود . کمیت خود دو بعد مختلف دارد ، یک بعد تعداد سازمانهای داوطلبانه در جامعه و بعد دیگر تعداد اعضای هر یک از این گروهها میباشد . همچنین میزان روابط افراد با اعضای خانواده ، دوستان و آشنایان و بهطورکلی با دیگران شامل بعد کمی سرمایة اجتماعی میگردد . بر طبق نظر لین (۲۰۰۱) ، روابط باعث تقویت هویت شرکتکنندگان و به رسمیت شناختن آنها به عنوان عضوی از یک رابطه ، افزایش جریان اطلاعات بین مردم ، برجستهکردن عضویت فردی دیگران در یک رابطه و اعتبار اجتماعی توأم با آن و اعمال نفوذ بر دیگرانی که خارج از انجمن هستند شده و از این طریق منابع سرمایة اجتماعی را فراهم میسازد ( مککارتی و دیگران ، ۲۰۰۲ : ۸۳۴ ) .
از نظر بعد کیفی ، باید اذعان داشت که سرمایة اجتماعی دارای بعد کیفیتی مهمی است . برای برآورد جامع سرمایة اجتماعی میبایست میزان همبستگی و درجة انسجام درونگروهی ، اعتماد متقابل بین کنشگران ، احساسات مثت و به طور کلی بعد ذهنی آن نیز مدّ نظر قرار گیرد . کیفیت نیز خود دارای دو بعد میباشد . یک بعد همبستگی درونگروهی است و بعد دیگر همبستگی بین گروهی یا انسجام بین گروههای موجود در جامعه میباشد . چنانچه در یک جامعه اعتماد و انسجام درونگروهها بالا باشد ، اما بین گروههای مختلف انسجام پایین بوده یا وجود نداشته باشد ، این فراید تأثیرات منفی برای کل جامعه خواهد داشت و درواقع سرمایة اجتماعی موجود از نوع منفی خواهد بود .
با بررسی ابعاد مختلف سرمایة اجتماعی میتوان دو نوع عمدة این سرمایه را مشخص نمود :
الف) سرمایة اجتماعی شناختی ( رابطهای ) :
این نوع از سرمایه به تجلیات انتزاعیتر سرمایةاجتماعی ، از قبیل اعتماد ، هنجارها و ارزشهایی اشاره دارد که کنشهای متقابل میان مردم را تحث تأثیر قرار میدهند ( پاراس ، ۲۰۰۳ : ۴ ).
ب) سرمایة اجتماعی ساختاری ( نهادی ) :
تجلی ساختاری به جنبههای قابل رؤیت و شاید عینیتر ( قابل لمستر ) مفهوم سرمایة اجتماعی برمیگردد . از قبیل نهادهای محلی ، سازمانها و شبکههای موجود در میان مردم که قادر به پیگیری اهداف فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی میباشند ( همان ) . جنبة ساختاری باعث ایجاد روابط افقی و روابط عمودی در جامعه میگردد و از این طریق سرمایة اجتماعی کل جامعه را تقویت مینماید .
با توجه به این واقعیت که سرمایة اجتماعی میتواند در انواع مختلف وجود داشته باشد ، میتوان گفت که سرمایة اجتماعی همیشه برای تمام اعضای یک جامعه دارای تأثیرات مثبت نیست ، بلکه فقط در صورتی میتواند مثبت باشد که هم سرمایة شناختی و هم سرمایة ساختاری هر دو به میزان بالایی در جامعه وجود داشته باشد . در غیر این صورت ما شاهد انواع دیگر سرمایة اجتماعی خواهیم بود که ممکن است پیامدهای نامناسبی برای جامعه داشته باشد . و همچنین با توجه به اهمیت بحث سرمایة اجتماعی در این پژوهش به بررسی مفهوم سرمایة اجتماعی در خانواده از دیدگاه جیمز کلمن میپردازیم . که در این میان مهمترین بحث ما در ارتباط با توان خانوادهها به لحاظ سرمایة اجتماعی و تأثیری که حضور یا عدم حضور این سرمایه در بهوجودآوردن آسیبهای اجتماعی بازی میکند و در حقیقت به نظر میرسد که سرمایة اجتماعی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در بهوجودآوردن آسیبهای اجتماعی در نهاد خانواده مؤثر هستند که در این میان و در بین انواع آسیبهای اجتماعی ، به بررسی خشونت خانوادگی میپردازیم چرا که براساس آمارها و گفتههای مسؤولان خشونت خانوادگی بالاترین میزان آسیبها را در نهاد خانواده به خود اختصاص داده است و در حقیقت در این مقاله بهدنبال توان خانوادهها به لحاظ داشتن یا عدم سرمایة اجتماعی و تأثیری که میتواند در بهوجود آوردن خشونت در دو نسل بازی کند بپردازیم . یعنی در حقیقت خشونت خانوادگی چقدر میتواند از خانوادههای خشونتدیده تسری بپذیرد و آیا خشونت در پدر ومادر به فرزندان هم انتقال مییابد و در این میان نقش سرمایة اجتماعی چیست ؟ خشونت خانوادگی چه نوع و چه شکلی میباشد و علل و عوامل پدیدارشدن خشونت در دل خانوادهها چه میباشد و آیا میتوانیم بگوییم که خانوادهای بهدلیل داشتن سرمایة اجتماعی بالا از خشونت خانوادگی مبرا است و یا بالعکس ؟ زن علیه مرد، خشونت والدین علیه فرزندان و فرزندان علیه والدین در دل خانوادهها بر ر سی و در نهایت به راهبردها و رهنمودهایی در این مورد بپردازیم .
همچنین قابل ذکر است که به لحاظ اهمیت آسیبها و بالاخص خشونت خانوادگی به بررسی و بحث پیرامون دو مقولةفوق میپردازیم .
در مورد پدیدة خشونت خانوادگی باید گفت خشونت خانوادگی پدیدهای است که در سال های اخیر بررسیهای متعددی در مورد آن انجام گرفته است . مجموعهای از بررسیها ، نمایشگر این امر هستند که در ایجاد این پدیده ، عوامل فردی یا مشکلات خاص ناشی از شرایط اجتماعی و خانوادگی نقش چندان مؤثری ندارند و بیش از آن که عوامل فردی بر ایجاد رفتار خشن تأثیر داشته باشند ، ساختار اجتماعی در ظهور خشونت مؤثر است . خشونت خانوادگی در رابطهای مشخص با ساختار جامعه قرار دارد . در صورت وجود خشونتهای ساختاری در سازمانها و نهادهای اجتماعی ، امکان ظهور خشونت خانوادگی تشدید میشود و در عین حال وجود خشونت خانوادگی باعث تقویت هنجارهای اجتماعی خشونت میگردد . دراین مقاله که به بر ر سی خشونت خانوادگی در ایران پر د ا خته به آن دسته از ویژگیهای اجتماعی که خشونت خانوادگی را تشدید میکنند اشاره دارد . ساختار اجتماعی به نوعی شکل گرفته که در آن خشونت به صورت آشکار و به عنوان پدیدهای طبیعی اعمال میشود و از زنان خواسته میشود که این وضعیت را تحمل کنند . تحمل این شرایط زندگی باعث میشود فرزندانی روانة جامعه شوند که در تضادهای اجتماعی و خانوادگی راه حلی به جز استفاده از خشونت نمیشناسند و با رفتار خود هنجارهای اجتماعی خشونت را تقویت می کنند . یکی از عا مل ها ی مهم که میتواند در کاهشئ یا ا فز ا یش آسیب ها ی ا جتما عی مو ثر با شد و جو د سر ما یه ا جتما عی در خا نو ا د ه می با شد که در اینجا به بر ر سی آن می پردازیم.● سرمایة اجتماعی در خانواده از دیدگاه جیمز کلمن
عموماً در بررسی اثرات عوامل گوناگون توفیق شاگردان در مدرسه ، « زمینة خانوادگی » حیطة یگانهای در نظر گرفته میشود که از لحاظ تأثیر از مدرسه متمایز است . اما « زمینة خانوادگی » [ به نوبة خود ] تنها یک حیطة واحد منحصر به فرد نیست بلکه از نظر تحلیلی دست کم به سه جزء مختلف قابل تفکیک است که عبارتند از سرمایة مالی ، سرمایة انسانی و سرمایة اجتماعی ، سرمایة مالی کمابیش از روی میزان ثروت یا درآمد خانواده سنجیده میشود . این نوع سرمایه ، فراهمکنندة منابع فیزیکی است که میتوانند به توفیق دانشآموز در مدرسه کمک کنند . داشتن جای ثابتی [ مثلاً اتاق مستقلی ] در خانه برای درسخواندن ، مواد و وسایلی که به یادگیری کمک میکنند و امکانات مالی که باعث تسهیل مسائل خانواده میگردند ... تشکیل سرمایة مالی را میدهند . سرمایة انسانی کمابیش با میزان تحصیلات والدین به سنجش درمیآید و به طور بالقوه یک محیط « شناختی » پیرامون فرزندان به وجود میآورد و ایشان را در یادگیری یاری میدهد . سرمایة اجتماعی در محدودة خانواده هم با سرمایة مالی و هم با سرمایة انسانی تفاوت دارد . با ذکر دو مثال نشان خواهیم داد که معنی سرمایة اجتماعی چیست و چگونه عمل میکند .
جان استوارت میل در سنی بسیار کمتر از سنی که اکثر کودکان وارد مدرسه میشوند از پدرش جیمز میلدرس زبانهای لاتین و یونانی میگرفت و بعدها ـ کماکان در کودکی ـ با پدر خود و جرمی بنتامدربارة طرحهای دستنویس پدر بحث انتقادی انجام میداد . جان استوارت میل احتمالاً استعدادهای ژنتیک خارقالعادهای نداشت و آموختههای پدرش نیز دامنهدارتر از معلومات بعضی از مردان زمان او نبود . تفاوت مهم و اصلی ، وقت و کوششی بود که پدر در امور ذهنی صرف تربیت پسر میکرد .
[ حال به مثال دوم میپردازیم . ] در یکی از بخشهای مدارس دولتی در ایالات متحدة آمریکا که در آن متون مورد استفاده در مدارس را خود خانوادههای دانشآموزان میخریدند ، کشف یک نکته برای مقامات مدارس به صورت معما درآمده بود و آن این که عدهای از خانوادههای مهاجرین آسیایی ، از هر کتاب درسی مورد نیاز فرزندان خود دو نسخه میخریدند ، تحقیقی که انجام گرفت معلوم کرد که نسخة دوم برای مادر کودک خریداری میشده است تا آن را بخواند و به فرزندش کمک کند که در مدرسه موفق باشد . این جا با موردی سروکار داریم که سرمایة انسانی اولیای کودکان ، دست کم آن گونه که بنابر سنت از روی تعداد سالهای درسخواندن اندازه گرفته میشود ، نازل است ولی میزان سرمایة اجتماعی که در خانواده برای کمک به تحصیلات مدرسهای فرزند وجود دارد فوقالعاده زیاد است .
این مثالها اهمیت [ نقش ] سرمایةاجتماعی در محدودة خانواده برای پرورش ذهنی کودک را نشان میدهند . درست است که بچهها از سرمایةانسانی در تملک پدران و مادرانشان قویاً تأثیر میپذیرند ، اما اگر پدر و مدرها بخش مهمی از زندگی فرزندان خود نباشند و اگر این سرمایة انسانی منحصراً در محل کار یا در جای دیگر به کار رود ممکن است هیچ ربطی به نتایج کار بچهها در مدرسه نداشته باشد . سرمایة اجتماعی خانواده ، روابطی است که بین بچهها و اولیای آنان ( و اگر خانواده شامل اعضای دیگری نیز باشد ، بین آنان و بچههای خانواده ) برقرار است . به بیانی دیگر ، اگر سرمایة انسانی پدر و مادر با سرمایة اجتماعی نهفته در روابط خانوادگی تکمیل نشود ، برای رشد آموزشی فرزند علیالسویه است که پدر و مادرش سرمایة انسانی را به مقدار کلان یا به مقدار اندک در تملک داشته باشد . جیمز کلمن همچنین میگوید :
« من در اینجا بین شکلهای سرمایة اجتماعی که قبلاً مورد بحث قرار گرفتند تفاوتی قائل نخواهم شد بلکه فقط خواهم کوشید میزان قوت روابط میان پدر و مادر و فرزند را به عنوان معیاری برای اندازهگیری سرمایة اجتماعی که پدر و مادر میتوانند در اختیار فرزند قرار دهند بسنجم . همچنین مفهوم سرمایة اجتماعی را در متن پارادایم کنش عقلانی برای مثال در بررسی مقدار سرمایهگذاریهای یک فرد عقلانی در آموزش ، به کار نخواهم برد . یکی از دلایل این کار ، مربوط میشود به خاصیتی از سرمایة اجتماعی که اکثر اَشکال سرمایه ، آن را ندارند ( و در بخشهای بعدی به آن خواهم پرداخت ) : سرمایة اجتماعی کالای عمومی است و به همین دلیل کمتر از حدّ کفایت در آن سرمایهگذاری میشود . »
سرمایة اجتماعی موجود در درون خانواده که باعث میشود سرمایة انسانی بزرگترها در دسترس کودک قرار گیرد ، هم به حضور بزرگترها در خانواده و هم به توجه آنان به کودک بستگی دارد . غیبت بزرگترها کمبودی ساختاری در سرمایة اجتماعی خانواده است . برجستهترین مصداق کمبود ساختاری در خانوادههای مدرن ، خانوادة تکسرپرست است . البته خانواده « هستهای » که در آن یک نفر یا هر دو در خارج از خانه کار میکنند نیز میتواند به لحاظ ساختاری ناقص باشد زیرا سرمایة اجتماعی را که با حضور والدین در خانه به هنگام روز یا با حضور پدربزرگها یا مادربزرگها یا عمهها و خالهها و عموها و داییها در داخل خانه یا در نزدیکی آن شکل میگیرد فاقد است .
حتی وقتی که بزرگترها حضور داشته باشند ، اگر روابط قوی بین کودکان و پدر و مادر وجود نداشته باشد ، باز هم خانواده فاقد سرمایة اجتماعی است . ضعف رابطة قوی بین کودکان و پدر و مادر ممکن است ناشی از این باشد که بچه در جامعهای از بچههای کمابیش همسال یا پدر و مادر در آن بخش از روابطشان با دیگر بزرگترها ، که تداخل بین نسلی ندارد احساس خودکفایی کنند و البته ممکن است از سرچشمههای دیگر ناشی شود . این سرچشمه هر چه باشد در هر حال معنیاش این است که هر قدر هم سرمایة انسانی در پدر و مادر موجود باشد ، کودک بهرهای از آن نمیبرد زیرا سرمایة اجتماعی در این جا وجود ندارد .
فقدان سرمایة اجتماعی در خانواده میتواند پیامدهای آموزشی مختلفی داشته باشد . یکی از این پیامدها که به نظر میرسد فقدان سرمایة اجتماعی تأثیری خاص بر آن دارد ترک تحصیل است . در مورد تعداد خواهران و برادران به عنوان معیاری برای اندازهگیری میزان کمبود سرمایة اجتماعی ، تعداد خواهران و برادران در خانواده میباشد . تعداد خواهران و برادران در این تفسیر معرف کمبود توجه به کودک است . این نکته با نتایج پژوهش در مقادیر توفیق تحصیلی و مقدار ضریب هوشی (IQ) همخوانی دارد . دو مورد اخیر نشان میدهند که نمرات دانشآموز بسته به موقعیت از نظر کثرت تعدا خواهر و برادر ـ حتی وقتی که کل اندازة خانواده را کنترل کنیم ـ تنزل میکنند و نمرات درسی تحت تأثیر کثرت تعداد بچههای خانواده رو به کاهش مینهند . هر دو نتیجه با این نظر همخوانی دارند که خواهران و برادران جوانتر و کودکان خردسالتر در خانوادههایی با بعد بزرگ کمتر از توجه بزرگترها برخوردار میشوند و این به نوبة خود دستاوردهای تحصیلی ضعیفتری را در پی دارد .
یکی از شاخصهای توجه بزرگترها به کودک در خانواده ، اگر چه شاخص خالصی از سرمایة اجتماعی نیست ، انتظاری است که مادر دارد تا بچهاش به دانشگاه برود . سرمایةاجتماعی در خانواده منبعی برای تحصیل فرزندان خانواده است ، درست همانطور که سرمایههای مالی و انسانی چنیناند و در حقیقت وجود سرمایة اجتماعی در نهاد خانواده تأثیرات مثبت و منفی را در کارکرد نهاد خانواده بهجای میگذارد . لذا پژوهش فوق در پاسخ به این سؤال است که سرمایة اجتماعی چه تأثیراتی بر وجود و انتقال آسیبهای اجتماعی در نهاد خانواده به جای میگذارد .
● سرمایة اجتماعی خارج از خانواده
سرمایة اجتماعی که برای رشد جوانان مهم است منحصراً در محدودة خانواده جای ندارد . میتوان آن را در بیرون از خانواده در جامعة دربرگیرنده روابط اجتماعی که میان پدر و مادرها و در بستگیای که به وسیلة این ساختار روابط به نمایش در میآید ، و بالاخره در [ شبکة ] ارتباطات پدران و مادران با نهادهای جامعه نیز یافت .
تأثیر این سرمایة اجتماعی خارج از خانواده بر نتایج تحصیلی فرزندان را به کمک برسی پیامدهای آن کودکانی که منشأ خاص سرمایة اجتماعی در اختیار پدر و مادر ایشان که در قسمتهای قبلی نوشته حاضر ، در رابطه با بستگی بین نسلی با هم فرق دارند نیز میتوان مشاهده کرد . در دادهها شاخص مستقیمی از بستگی بین نسلی وجود ندارد ولی شاخصی تقریبی از آن موجود است . این شاخص ، تعداد دفعاتی است که کودک به دلیل جابهجایی و خانه عوضکردن والدین ، مدرسة خود را تغییر داده است . برای خانوادههایی که زیاد تغییر جا دادهاند ، روابط اجتماعی که تشکیلدهندة سرمایة اجتماعی است با هر تغییر جا دادن دچار گسیختگی شده است . هر درجهای از بستگی بین نسلی که برای دیگران در یک جامعه موجود باشد ، برای خانوادههایی که دائماً در حال جابهجایی هستند ، چنین چیزی وجود ندارد .
● بررسی خشونت خانوادگی
دربارة تاریخچة خشونت خانواگی باید گفت : در کشورهای غرب از حدود سه دههی پیش پدیدهی خشونت خانوادگی مورد توجه قرار گرفت . سرآغاز بررسیهای خشونت از چاپ مقالهای به قلم هنری کمپ (۱۹۶۲) آغاز شد که بر اساس مشاهدات بالینی او از کودکانی که در خانواده کتک خورده و در بیمارستان بستری شده بودند نوشته شده بود .
کمپ در این مقاله به توصیف علایم مشخصة قابل تشخیص کودکان مانند نوع شکستگیها ، سوختگیها و سایر جراحات پرداخت . این مقاله برای اولین بار بر وجود خشونت والدین تأکید کرد . از چاپ این مقاله تا شروع بررسیهای منظم در مورد خشونت خانوادگی مدتی طول کشید اما به تدریج در دههی ۷۰ میلادی افراد مختلفی سعی کردند این پدیده را توصیف کنند . این افراد در آغاز کسانی بودند که در محیط کاری خود با خشونت خانوادگی مواجه میشدند ، مانند مددکاران و مشاوران مدارس ، پزشکان و پرستاران و همچنین افراد پلیش و جرمشناسان که سعی در شناخت و تعیین عوامل مؤثر در ظهور این پدیده را داشتند . بهتدریج جنبشهای حامی حقوق زنان و کودکان نیز نگاه خود را متوجة این پدیده کرد . آنها با انجام گردهماییها ، سخنرانیها ، راهپیماییها و تجمعات دیگر سعی کردند افکار عمومی را نیز جلب کنند . آنها از دولت تقاضا کردند که به نفع قربانیان خشونت خانوادگی تغییراتی در قوانین ایجاد کنند و از این قربانیان حمایت نمایند . مجموعة فعالیتهایی که از طرف افراد علاقهمند به موضوع انجام گرفت باعث شد که امروزه در اکثر کشورها این پدیده مورد دقت و توجه فراوان قرار گیرد . مضاف بر آن که سازمانهای بینالمللی نیز نگاه خود را متوجه خشونت خانوادگی کردهاند و از دولتهای عضو خود در خواست مقابله با خشونت را دارند .
در ایران تا چند سال پیش خشونت خانوادگی به مفهوم پدیدهای اجتماعی اصلاً مد نظر نبود . هر چند برخی موارد حاد خشونت خانوادگی در مطبوعات انعکاس مییافت ، اما به صورت معمول خشونت به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته میشد و اگر در مورد آن بحث و گفتوگویی انجام میگرفت ، در جهت روشنکردن علل فردی رفتار خشن بود. از چند سال قبل به این طرف ، سرانجام این پدیده مورد توجه سازمانها و محافل علمی قرار گرفت و میتوان از برگزاری سمینارها ، سخنرانیها و حتی تشکیل گردهماییهایی با هدف بررسی و مقابله با خشونت خانوادگی نام برد . توجه به خشونت و سعی در مقابله با آن ضرورت انجام بررسیهایی را در مورد خشونت ایجاب میکند . بررسی در زمینة خشونت با مشکلات متعددی روبرو است و در ایران به علت نبود اطلاعات آماری ، نامشخصبودن جمعیت ، مشکل دستیابی به افراد و همچنین نبود بررسیهای دیگر این مشکلات شدیدتراند و این امر ضرورت انجام بررسیها را تشدید میکند . در سال ۱۳۷۶ ، در مورد زنانی که در خانواده از شوهران خود کتک میخورند یک بررسی کیفی انجام شد . این تحقیق که براساس مصاحبههای عمقی انجام شد سعی در شناخت ویژگی مردان و زنانی داشت که در چنین رابطهای قرار دارند ، همچنین روند شکلگیری خشونت ، طبقهبندی انواع خشونت و تحلیل اطلاعات به دست آمده ، از اهداف این بررسی بود . در عین حال توج به سازمانهای نظارتی و حمایتی که امکان نظارت بر رفتار خشان را در خانواه داشته باشند یا بتوانند زنان را پشتیبانی و حمایت کنند از اهداف دیگر این بررسی بود .
● خشونت خانوادگی ( تعاریف ، نظریهها و مفاهیم )
در مراحل اولیة بررسیهای خشونت ، که معمولاً توسط افرادی انجام میشد که به دلیل رابطة کاری خود با قربانیان خشونت در تماس بودند ، هدف بیشتر کسب اطلاعات ضروری از روند خشونت بود . تعاریف ، طبقهبندیها و نظریههای خشونت به تدریج و با افزایش بررسیها به دست آمدند .
بررسی خشونت از سادهترین و آشکارترین شکل آن ، یعنی خشونت جسمانی ( بدنی ) نسبت به کودکان آغاز شد . در این بررسیها مشخص شد که باید مایان دو نوع خشونت بدنی تفاوت گذاشت . خشونت بدنی سنگین ( سخت ) که منجر به ایجاد جراحات و صدمات جدی به قربانی میشود و به صورت معمول از طرف افکار عمومی نفی میگردد و خشونت سبک (ملایم ) مانند سیلی ، پشتدستی و نظایر آن که به صورت معمول در افکار عمومی زیر عنوان تربیت ردهبندی میشود و نگرش منفی نسبت به آن وجود ندارد . انواع دیگر خشونت نیز به تدریج مشخص شدند ، انواعی که هر چند باعث جراحات بدنی نمیشوند اما تأثیر آنها بر قربانی حتی میتواند بیشتر از خشونت بدنی هم باشد . خشونت روانی ( تحقیر ، دشنام ، ازمیانبردنِ اعتمادبهنفس ) ، خشونت اقتصادی ( در مضیقة ملی دائم قراردادن قربانی ) و خشونت اجتماعی ( انزوای اجتماعی و ممانعت از برقراری روابط اجتماعی ) هم مطرح شدند . سپس محققان متوجة تجاوزات و سوء استفادههای جنسی شدند . ابتدا ، مقولهی تجاوز جنسی محدود به افراد زیر ۱۸ سال بود ، اما به تدریج هر نوع ارتباط جنسی با دیگری بدون تمایل او در نظر گرفته شد . محققان با توجه به وابستگی کودکان به خانواده از بدرفتاری و بیتوجهی نسبت به کودکان ، یعنی عدم ارائة امکانات مناسب برای زندگی کودکان ، هم به عنوان خشونت نام میبرند .
از آنجا که خشونتهای بدنی سادهترین نوع خشونت هستند ، تا به امروز هم اکثر محققان دراین زمینه کار میکنند و تعاریف اولیهای که برای خشونت ارائه شدهاند نیز بیشتر در رابطه با خشونت بدنی است . گلز و استراوس ، دو پژوهشگری که سالها در زمینة خشونت خانوادگی فعالیتکردهاند ، تعریفی از این پدیده ارائه دادهاند . این دو ، خشونت را به عنوان رفتاری با قصد و نیت آشکار ( یا رفتاری با قصد و نیت پوشیده اما قابل درک ) جهت وارد کردن آسیب بدنی به فرد دیگر تعریف کردهاند ( گلز و استراوس ، ۱۹۷۹ : ۵۳۴ ) .
در این تعریف خشونت بدنی مد نظر بوده است . مگارژی ، محقق دیگری که در زمینة خشونت کار میکند معتقد است که تعریف او دربرگیرندة انواع دیگر خشونت ( مخصوصاً خشونتهای روانی ) نیز میباشد . او از خشونت به عنوان شکل افراطی رفتار پرخاشگرانه نام میبرد که احتمالاً باعث آسیب مشخص به فرد قربانی میشود (مگارزی ، ۱۹۸۱ : ۸۵ ) .
برای انجام بررسی تنها ارائة تعاریف مختلف کافی نیست ، بلکه باید از طریق ارائة نظریههایی که سعی در تعیین عوامل مؤثر بر ظهور خشونت دارند نیز این پدیده را مورد بررسی قرار داد . در اولین بررسیها نگاه پژوهشگران بیشتر متوجة عوامل فردی مؤثر بر خشونت بود . عواملی مانند پرخاشگری عمومی یا حالات نابهجار روانی افراد . با توجه به اینکه معمولاً بررسیهای خشونت پس رویدادی است ، تعیین رابطهای میان ویژگیةای شخصیتی و رفتار خشن بسیار دشوار است . نمیتوان مشخص کرد که عوامل شخصیتی علت ظهور خشونت هستند یا برعکس رفتار خشن بر شخصیت فرد تأثیر گذاشته و ویژگی شخصیتی او را شکل داده است . بررسیهای دیگر که توجه خود را به عوامل مشخص دیگری مانند طبقة اجتماعی ، نژاد ، قومیت و همچنین فرهنگهای متفاوت معطوف کردند نیز علت خاصی را مشخص نکردند . بهعکس ، نتایج بررسیها نمایشگر این امر بود که خشونت خانوادگی در جوامع گستردگی زیاد دارند ، در میان طبقات اجتماعی و خردهفرهنگهای مختلف دیده میشوند و عواملی مانند فشارها و تنشهای اجتماعی یا بحرانهای خانوادگی نیز در ظهور آن دخالت ندارند . زیرا خشونت فقط در میان خانوادههای مسألهدار مشاهده نمیشود بلکه حتی در میان خانوادههای طبقات میانی و بالا با شرایط اقتصادی و روابط خانوادگی به ظاهر مطلوب و بدون هر نوع مشکل اجتماعی یا خانوادگی نیز وجود دارد . نتیجة این بررسیها باعث شد که پژوهشگران به دنبال علل دیگری ، غیر از عوامل فردی و اجتماعی باشند و به تدریج نگاهها متوجة رابطة میان ساختار جامعه و خشونت خانوادگی شد و نظریههای مختلف با این فرض مطرح شدند که اگر در جامعهای نهادهای اجتماعی دارای سلسله مراتب اقتداری خاصی باشند و سازماندهی آنها غیر دموکراتیک باشد ، رفتارهای احتماعی به نوعی شکل میگیرند که جامعه از تکامل افراد ، یعنی مکان به واقعیت درآمدن قابلیتهای فردی آنها ، جلوگیری خواهد کرد . رفتارهای اجتماعی در این جوامع به نوعی هستند که به صورتهای گوناگون باعث محرومیت افراد از حقوق برابر و مشابه خواهند شد . سلسله مراتب اقتدار موجود در ساختار جامعه و سازمانها و نهادهای اجتماعی آن باعث تشدید رفتار خشن در جامعه ( و خانواده ) میگردند .
گالتونگ در تعریفی فراگیر از خشونت با توجه به ساختار جامعه ، خشونت را چنین بیان میکند : زمانی از خشونت نام میبریم که افراد چنان تحت تأثیر قرار گرفته باشند که گمان برند قابلیتهای جسمی و روانی آنان کمتر از قابلیتهای واقعی آنان است ( گالتونگ ، ۱۹۷۵ : ۱۵-۴ ) . وی با توجه به این تعریف طبقهبندیهای جدیدی از خشونت را مطرح میکند . از دید گالتونگ خشونت را میتوان به صورت زیر طبقهبندی کرد :
▪ خشونت هدفمند ، در مقابل خشونت بیهدف
▪ خشونت آشکار ، در مقابل خشونت پنهان
▪ خشونت فردی ، در مقابل خشونت ساختاری
▪ خشونت فیزیکی ، در مقابل خشونت روانی
▪ خشونت معطوف به قربانی ، در مقابل خشونت بدون قربانی
در خشونت فردی ، معمولاً فرد عامل خشونت شناخته میشود و مشخص است . رفتار خشن معطوف به قربانی است و به صورت آشکار اِعمال میشود و باعث وارد شدن صدمات بدنی یا انواع دیگر صدمات به فرد میگردد . در صورتی که خشونتهای ساختاری معمولاً به صورت پنهان و پوشیده صورت میگیرند ، فرد خاصی را به عنوان عامل خشونت نمیتوان در نظر گرفت و اِعمال خشونت برخلاف خشونت فردی به صورت غیرمستقیم است . تظاهرات خارجی خشونت ساختاری را تنها میتوان به شکل تقسیم نابرابر اقتدار و تقسیم نابرابر شانسهای زندگی مشاهده کرد ، نه به صورت صدمات بدنی . هر دو نوع خشونت ( ساختاری و فردی ) بر روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند و یکدیگر را تقویت میکنند . هدف هر دو نوع خشونت تأثیرگذاری بر افراد جهت کاستن از امکان تحقق تواناییهای بالقوة فرد است .
در نتیجة بررسیهای انجامشده با تغییراتی که در مفهوم و تعریف خشونت صورت گرفت ، اکثر نظریههایی که در جامعهشناسی مطرح هستند نیز بر رابطة میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی تأکید دارند . مثلاً در نظریة یادگیری اجتماعی که سعی در توضیح فراگیری رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده یا تجربة خشونت را دارد ، از یک طرف بر روی تجارب فرزندان خانواده و مشاهدة رفتار خشن تأکید میکند و از طرف دیگر مطرح میکند که در خانوادهها تفاوتهایی در جامعهپذیری جنسیتی وجود دارد که باعث میشود دختران و پسران با هنجارهای اجتماعی متفاوت جامعهپذیر شوند و هر یک نقش جنسیتی خاص خود را فرا میگیرند . نقشی که برای دختران با فرودستی ، وابستهبودن به دیگری و تحمل خشونت همراه است . پسران نیز نقش جنسیتی خاص خد را که با فرادستی ، استقلال و مجازبودن به انجام رفتار خشن است فرا میگیرند . یادگیری کودکان در خانواده ، همراه با جامعهپذیری جنسیتی متفاوت از طریق ساختار اجتماعی جامعه ـ که در آن منع اخلاقی و اجتماعی نسبت به رفتار خشن وجود ندارد ـ تقویت و احتمال رفتار خشن بیشتر میشود ( استراوس ، ۱۹۸۰ ) .
دیدگاه نظارت اجتماعی نیز بر رابطة جامعه ـ خانواده تأکید دارد و علت رفتار خشن را چنین بیان میکند : نه تنها جامعه خشونت را مجاز در نظر میگیرد ، بلکه از آنجا که در جامعه خانواده به عنوان محدودهای خصوصی مطرح است ، برای دولت امکان نظارت بر رفتار افراد در این محدودة خصوصی نیز وجود ندارد ( گلز و استراوس ، ۱۹۸۸ ) .
نگرشهای اجتماعی در مورد خانواده بدین شکل است که تقسیم اقتدار خاصی را بر اساس جنس میپذیرد و نقش زن و مرد نیز تعیین شده است . زنان ( و کودکان ) نباید رفتاری انجام دهند که مطابق میل فرد مقتدر خانواده باشد ، زیرا در این حالت او را مجبور به انجام رفتار خشن میکنند . به عبارت دیگر زنان و کودکان باید مطابق میل مرد رفتار کنند تا خشونت در خانواده ظهور نکند .
این نگرش همراه با عدم نظارت دولتی بر محدودة خصوصی خانواده به مردان اجازه میدهد که رفتاری خشن داشته باشند ( گرین و همکاران ،۱۹۸۷ : ۸۰ ) .
دیدگاههای دیگر نیز دربارة هماهنگی میان ارزشهای اساسی جامعه و خشونت بحث میکنند . مردانی که در خانواده دست به خشونت میزنند ، کسانی هستند که در محیطهای فرهنگی ـ اجتماعی خاصی زندگی میکنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته میشود و پرخاشگری و خشونت به عنوان یک ویژگی مردانه و فرمانبرداری به عنوان یک ویژگی زنانه مطرح است . در چنین جامعهای اگر نظم اجتماعی به خطر افتاده باشد ، استفاده از پرخاشگری و خشونت برای برقراری مجدد نظم و ترتیب ، هم در سطح کلان ( جامعه ) و هم در سطح خُرد ( خانواده ) ، به عنوان راه حلی مشروع و مجاز در نظر گرفته میشود .
بدینترتیب ، افرادی که هم در جامعه و هم در خانواده دارای انحصار قدرت هستند ، زمانی که با استفاده از خشونت دیگران را وادار به انجام رفتاری مطابق میل خود میکنند ، نه تنها احساس ناراحتی و پیشیمانی نخواهند کرد ، بلکه برعکس به دلیل مشروعیت ناشی از هنجارهای فرهنگی که رفتار خشن کسب کرده است، خود را محق نیز حس میکنند ( استاین متز، ۱۹۷۷ ، گیل، ۱۹۷۰ ) .
از دید فمنیستها که اصولاً رفتار خشن را به معنای رفتار خشن مردان نسبت به زنان و کودکان در نظر میگیرند ، علت اصلی خشونت وجود ساختار اجتماعی پدرسالار در جامعه است که در سلسله مراتب موجود سازمانها و نهادهای اجتماعی و همچنین در روابط اجتماعی افراد قابل مشاهده است . این سلسله مراتب مردان را به عنوان اعضای فرادست جامعه و زنان را به عنوان اعضای فرودست جامعه در نظر میگیرد . ایدئولوژیهایی هم که در جامعه تبلیغ میشوند و بر مشروعیت جایگاه برتر مردان و وجود نابرابری اجتماعی میان زن و مرد تأکید میکنند از طرف هر دو جنس مورد قبول قرار گرفتهاند ( دوباش ، ۱۹۷۹ ) .
از دیدگاه نظریهپردازان فمنیستی ، خشونت خانوادگی را نمیتوان تنها به صورت پدیدهای در نظر گرفت که در رابطة میان یک زن و یک مرد وجود دارد ، بلکه از آنجا که خشونت خانوادگی بازتاب یک نظام اجتماعی پدرسالار است ، باید آن را در شکل حاکمیت کلیة مردان بر کلیة زنان در نظر گرفت . نظامی که هم در شکل تاریخی و هم در شکل تطبیقی وجود داشته و هنوز هم وجود دارد .
مارتین (۱۹۸۵) ، محقق دیگر خشونت خانوادگی عقیده دارد در جوامعی که ساختارهای اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و حقوقی آنان براساس بیاعتبار ، تحقیر و استثمار زنان شکل گرفته است ، خشونت مردان نسبت به زنان رسم و قاعدهی زندگی است . یکی از نتایج مهمی که از بررسیهای خشونت خانوادگی به دست آمده ایناست که روابط خشن در خانواده تنها بر فرد تأثیر نمیگذارد ، بلکه جامعه را نیز دربرمیگیرد . فینکلهور (۱۹۸۸) در بررسیهای متعدد خود به نمونههای مشخص مشکلات فردی و اجتماعی ناشی از خشونت خانوادگی اشاره دارد . برخی از این مشکلات به شرح زیراست :
یکی از مهمترین مشکلات ، تحت آزار و اذیتقرارگرفتن اعضای خانواده است . آزاری که در شکل حاد خود به بستریشدن آنها در بیمارستان میانجامد . اما قربانی خشونت در روابط اجتماعی خود نیز مشکلاتی دارد . این افراد معمولاً در محیطهای کاری کارایی پایینی دارند . رفتارهای پرخاشگرانه یا حالات افسردگی در آنان مشاهده میشود . تمایل به رفتارهای بزهکارانه ، مصرف مواد مخدر و حتی تمایل به خودکشی در میان آنان بیشاز دیگران است و در زندگی خانوادگی نیز رفتار اجتماعی مناسبی ندارند . بررسیهای متعدد ثابت کردهاند که افراد خشن در دوران کودکی قربانی یا شاهد خشونت بودهاند . به این ترتیب ، خشونت خانوادگی به یک فرد خاتمه نمییابد و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده همان رفتار فراگرفته در خانواده آن را در حل تعارضها و تنشهای خانوادگی به کار میگیرد . پدیدهای که در جامعهشناسی از آ» به عنوان « گردش خشونت » نام میبرند . ساختار جامعه نیز که هنجارهای مربوطه به خشونت را میپذیرد و رفتار خشن را تحمل میکند باعث تقویت خشونت خانوادگی و گردش آن از نسلی به نسل دیگر میشود .● خشونت خانوادگی در ایران
در سالهای اخیر ، توجه مسؤولان به پدیدة خشونت خانوادگی جلب شده است و سعی در کاهش آن و کمکرسانی و حمایت از افراد قربانی دارند . باوجوداین بررسیهای معدودی در این زمینه انجام شده است . مطالب زیر با توجه به نتایج یک بررسی در مورد زنانی که از شوهران خود کتک میخورند مطرح میشود و تأکید بیشتر بر واکنش سازمانهای حمایتی و نظارتی نسبت به درخواستهای زنان است .
در این بررسی که به صورت مصاحبههای عمقی با زنانی صورت گرفت که به مراکز مشاورة بهزیستی در تهران مراجعه کردند ، در مورد خصوصیات فردی افراد پراکندگی زیادی مشاهده شد . از لحاظ سن ، زنان در ردهای مختلف سنی قرار داشتند و سن آنان از ۲۰ تا ۵۰ سال و بیشتر در نوسان بود . هر چند که اکثر آنها در ردة سنی ۳۰ تا ۴۰ سالگی قرار داشتند (۴/۴۳%) . سن ازدواج زنان متفاوت بود و از ازدواجهای زودرس ( زیر ۱۴ سال ) تا ازدواج در سنین ۳۰ تا ۴۰ سالگی را شامل میشد . اکثریت آنها در ردة سنی ۲۵-۱۸ سالگی ازدواج کرده بودند (۴۷%) و با توجه به سن ازدواج و سن در زمان مصاحبه ، طول مدت ازدواج نیز تفاوت داشت . در مورد بعضی از زنان کمتر از یک سال و در مورد تعدادی دیگر بیش از ۲۰ سال بود . اکثریت دارای طول ازدواج ۲۰-۱۰ سال بودند .
سطح سواد زنان نیز پراکندگی زیادی داشت ، از بیسواد تا تحصیلکردة دانشگاه با مدرک لیسانس . تقریباً نیمی از زنان (۵۱%) تا سطح دبیرستان تحصیل کرده بودند و نیمی (۴۹%) دیگر دارای سطح تحصیل دیپلم و بالاتر و لیسانس بودند .
نکتة تعجبآور در این زنان درصد بسیار بالای اشتغال به کار بود . ۴۴% از زنان در زمان مصاحبه شاغل بودند و به طور عمده به کار معلمی و کارمندی مشغول بودند . زنان شاغل دارای درآمدی ناشی از کار خود بودند اما زنان دیگر نیز بدون اشتغال به کار از منابع دیگر درآمدهایی داشتند . در مجموع نیمی از زنان دارای درآمد خاص خود بودند ، اما درآمد خود را متوسط و کم ردهبندی میکردند .
ویژگیهای فردی شوهران نیز متناسب با زنان بود . اکثریت مردان در ردة سنی ۲۵-۲۰ سالگی ازدواج کرده بودند (۴۷%) . هر چند که در موارد معدودی تفاوتهای سنی فاحشی میان زن و شوهر وجود داشت اما به طور معمول تفاوت سنی بین ۵ تا ۱۰ سال بود . هیچ زنی از شوهر خود مسنتر نبود . سطح سواد مردان نیز مانند زنان از بیسواد تا تحصیلات بالاتر پراکنده بود . اما بالاترین مدرک تحصیلی برای مردان بالاتر از زنان بود . در نمونة مورد بررسی مردانی با مدرک تحصیلی فوقلیسانس ( مهندسی و علوم سیاسی و همچنین دکترا و پزشکی ) وجود داشتند . اما پراکندگی مردان در سطوح دیپلم و بالاتر از آن مانند زنان بود . در حدود نیمی از مردان (۵۳%) دارای تحصیلات دبیرستانی و بقیه دارای سطح تحصیل دیپلم و بالاتر بودند . وضعیت اشتغال مردان با توجه به سطح تحصیلات آنان از مشاغل بسیار بالا تا مشاغل پایین در نوسان بود . در حدود از مردانِ کارمند در سطوح بالای کارمندی قرار داشتند و بقیة شاغلان در سطوح کارگری و رانندگی و همچنین مشاغل آزاد در سطوح مختلف ( از نمایشگاه ماشین تا جوشکار ) پراکنده بودند . معدودی مرد بیکار نیز در نمونه وجود داشت ( ۲ نفر ) . در حدود نیمی از زنان میزان درآمد شوهران خود را متوسط تخمین میزدند . بقیه به صورت مساوی درآمد شوهر را زیاد یا کم و خیل کم مطرح میکردند .
با توجه به فراگیری رفتار خشن در دوران کودکی ، از زنان در مورد تجربة خشونت در خانوادة پدری سؤال شد . در حدود از زنان مطرح کردند که دوران کودکی خود را به خاطر نمیآورند و یا کتکخوردن در خانوادة آنها وجود نداشته است . درصورتیکه بقیه نه تنها دارای تجربة خشونت بودند ، بلکه به کرات ، شرایط زندگی خانوادگی را بد و بسیار بد توصیف میکردند و حتی تعدادی از زنان مطرح کردند که به خاطر فرار از شرایط زندگی خانوادگی حاضر به ازدواج شدهاند . آنان در خانوادة پدری خو از همه کتک خورده بودند و مشاجرات خانوادگی جزیی از زندگی روزمره بود اما بیشتر کتکها از طرف مادر زده میشد و طبق اظهارات زنان نه فقط از مادر کتک میخوردند ، بلکه مادران آنها پسرانِ خانواده را بیشتر از آنان دوست داشتند ، با پسران رفتار متفاوتی در پیش میگرفتند و از لحاظ تغذیه و پوشاک و تفریحات رسیدگی بیشتری به فرزندان پسر میکردند .
زنانی که از شرایط زندگی شوهران خود اطلاع داشتند ، جملگی بر شرایط زندگی بسیار بدی که مردان در آن رشد کردند اشاره داشتند . مردان در خانواده از پدر ومادر خود به کرات کتک خورده ، از خانه بیرون رانده شده ، بسیار زود مجبور به کار شده و شرایط زندگی بسیار سختی را پشتسر گذاشته بودند . تفاوت مردان با زنان در این بود ه تعدادی از مردان در بزرگسالی خود در مقابل سایر افراد خانواده ( خواهران و برادران کوچکتر ) و همچنین در مقابل پدر ومادر دست به خشونتهای کلامی و بدنی میزدند .
در زندگی خانوادگی زنان خشونتها بسیار زود آغاز شده بود . گذشته از زنانی که در دورة نامزدی با خشونت مرد آشنا شده بودند ، برای حدود ¼ زنان آغاز خشونت در همان شب اول ازدواج و ¼ دیگر همان هفتة اول ازدواج بود . یعنی نیمی از زنان در هفتةاول با خشونت بدنی سنگین همسران خود آشنا شدند که عمدتاً به دلیل مسائل جنسی یا مسائل اقتصادی مربوط به مراسم عروسی و هزینههای آن بود .
خشونت مردان نسبت به زنان که از اوایل ازدواج شروع شده بود ، خشونتهای بدنی و انواع دیگر خشونت بود . با وجود این که برای بسیاری از زنان این شرایط سالها وجود داشت ، زنان نظر خاصی نسبت به رفتار خشن مردان نداشتند . این زنان معمولاً شرایط زندگی خانوادگی خود را طبیعی در نظر میگرفتند و معتقد بودند که جر و بحث واختلاف جزیی از زندگی زناشویی است و در همة خانوادهها وجود دارد . اگر چه در مواردی که خشونتها شدید بود و صدمات بدنی به آنان وارد میکرد احساس ناراحتی میکردند یا در زمان غیرقابل تحملشدن رفتار مرد برای مدتی قهر کرده و به خانة والدین خود میرفتند اما رفتار مردان را توجیه میکردند . توجیه زنان معمولاً نمایشگر ویژگیهای خاصی در مردان بود که امکان تغییر آن وجود ندارد . مثلاً زنان معتقد بودند شوهران آنها چون عصبانی هستند چنین واکنشی نشان میدهند یاحتی در مواردی به روانیبودن او اشاره میکردند . این ویژگی شخصیتی ـ روانی از دید زنان قابل تغییر نبود و حتی رفتار مرد بدین شکل توجیه میشد که چون زنان مطابق میل شوهران خود رفتار نمیکنند ، باعث تحریک آنها میشوند و آنها را به کتکزدن وادار میکنند . بنابراین با مقصر پنداشتن خود ، به نوعی رفتار مرد را توجیه میکردند . این نگرشی که ناشی از تجارب زندگی گذشته و مشاهدة زندگی خانوادگی اطرافیان است ، از طریق نگرشهای اجتماعی نیز تقویت و باعث میشود که زنان خو را در رتفار نابهنجار مرد مقصر بدانند و سعی در تغییر رفتار خود کنند .
زنان کتکخورده ، صرفنظر از اینکه علت خشونت شوهر را چگونه تفسیر و توجیه میکنند ، مجبور به تحمل این شرایط خشن هستند . آنها از طریق جامعهپذیری در خانوادة جهتیاب ( پدری ) خود با شرایط خشن زندگی آشنا شدهاند . در اطراف خود نیز شاهد همین نوع زندگی هستند و از طریق نگرشهای اجتماعی موجود نیز این باور در آنها تشدید میشود که مردان برتر از آنان هستند و پرخاشگری نیز صفتی است که در مردان وجود دارد . زنان باید از طریق تحمل رفتار مردان یا تغییر رفتار خود زندگی خانواگی را تداوم بخشند و سایة شوهر و پدر را روی سر خود و فرزندان حفظ کنند .
رفتار خشن مردان نسبت به همسران خود از طرف جامعه نیز تحمل میشود و اعتراضی نسبت به آن صورت نمیگیرد . زنان مورد مصاحبه در طول زندگی زناشویی خود تقریباً در تمام اماکن عمومی و خصوصی کتک خورده بودند . آنها نه فقط در خانه و به دور از چشم دیگران بلکه در خانة اقوام مرد ، اقوام زند و سایر آشنایان و همچنین در خیابان ، فروشگاه ، پارک ، جاده ، اماکن تفریحی و حتی در مقابل درِ دادگاه و کلانتری کتک خورده بودند و دیگران معمولاً در این زمینه دخالتی نمیکردند . اما اگر شدت کتکها از حد خاضی بیشتر باشد خانوادة زن به خود اجازة دخالت میدهند . در اینجا باید به مفهوم خصوصیبودن خانواده اشارهای داشت .
خانواده در ایران دارای ویژگیهای خصوصی خاصی است که در اثر آن رابطة میان مرد و زن و کودکان رابطهای تلقی میشود که دیگران اجازة دخالت در آن ندارند . محدودة خصوصی خانواده و روابط میان افراد تنها به محیط خانه ختم نمیشود بلکه خصلت خصوصیبودن رفتار خانوادگی مهمتر از مکان رخدادن آن است . بهطوریکه حتی اگر رفتار خانوادگی در اماکن عمومی نیز صورت گیرد ، دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و احیاناً به نصیحت یا سرزنش اکتفا میکنند .
وجود سازمانهای نظارتی مانند کلانتری و دادگاههایی که بر چگونگی رفتار افراد در خانواده نظارت دارند ، میتواند کمک مؤثری برای جلوگیری از خشونت خانوادگی باشد . در حدود نیمی از زنان به کلانتری و دادگاه مراجعه کرده بودند . تقاضای این زنان از این سازمانها ، نظارت بر رفتار مرد بود . نظارتی که از جانب یک سازمان یا مرجع معتبر صورت گیرد . اما متأسفانه به علت وجود ساختار مردانة این سازمانها ، کسانی که مراجعه کرده بودند معتقد بودند که هیچ کاری به نفع آنان انجام نگرفته است .
روند کلی مراجعه به کلانتری و دادگاه به این شکل است که معمولاً زنان در هنگام شدت مشاجرات و در اوج خشم و غضب به کلانتری مراجعه میکنند . در کلانتری طبق شکایت زن ، مرد را زندانی میکنند و صبح روز بعد برای رسیدگی به دادسرا میفرستند . از آنجا که جو کلانتری مردانه است ، معمولاً خشونتهای سبک اصولاً مورد توجه قرار نمیگیرند و به نصیحت مرد و آشتیدادن دو طرف اکتفا میشود . در مورد خشونتهای سنگین زندانیشدن مرد با تهدید او به تشدید کتکها همراه است که یا سعی در گرفتن رضایت از زن میکنند و یا زن از ترس شدتگرفتن کتکها شخصاً رضایت میدهد . کسانی که پیگیرانه سعی در بهنتیجهرساندن شکایت خود داشتند به علت ناآشنایی با ساختار رسمی سازمان یا مشکلات خانوادگی که پیگیری پرونده را برای آنان مشکل میساخت و یا به علل دیگر از پیگیری منصرف میشدند و آن را فراموش میکردند . مثلاً زنی اظهار میداشت پروندة شوهر او در فاصلة میان کلانتری و دادسرا گُم شده است ! حتی کسانی که به حضور قاضی رسیده بودند نیز عقیده داشتند که قاضی حرف آنها را نمیفهمد . این مطلب میتواند صحیح باشد زیرا به احتمال زیاد قانون ، کمتر با توجه به مشکلات خاص زنان بلکه بیشتر در رابطه با مشکلات مردان تدوین شده است . گفتار زنان دارای مستندات قانونی نیست و در نتیجه قضاوت به نفع زند را برای قاضی دشوار میسازد . اکثر قوانین به نوعی تنظیم شدهاند که متناسب با سلسله مراتب اقتدار مردانه به مردان حقوقی برتر از زنان میدهند .
زنان مورد بررسی هیچیک حاضر به طلاق و جدایی و پایانبخشیدن به شرایط دشوار زندگی خود نبودند ، بلکه مراجعة آنان به علت تمایل به دخالت فرد قدرتمندی بود که شوهران آنها را وادار به رفتار مناسب در زندگی کند . مراجعة آنها به مراکز مشاوره نیز در همین راستا بود . مراکز مشاوره نیز به دلایل تنگناهایی که برای آنان وجود دارد در این زمینه نمیتوانند کمک چندانی به زنان ارائه دهند . مراکز مشاوره دارای هیچ نوع امکانات اقتصادی برای کمکرسانی نیستند . قانون به آنها اجازة دخالت در زندگی زن و شوهر را نمیدهد و تنها میتوانند با بحث و گفتوگو مشکل خانواده را حل کنند . اما از آنجا که مردان به ندرت تمایل به حضور در جلسات مشاوره را دارند در نتیجه مشاور و مددکار تنها با زنی روبهرو است که در زندگی مشکلاتی دارد . با توجه به مشکلات اجتماعی و اقتصادی که در صورت جدایی برای زنان به وجود میآید ، معمولاً این مراکز سعی در منصرفکردن زن از جدایی ، آرامکردن او ، دادن پیشنهاد گفتوگو با شوهر و در بسیاری از موارد درخواست تحمل از زن و تغییر رفتار او مناسب با درخواستهای شوهر را دارند .
از لحاظ کمکهایی که خانوادهها میتوانند به این زنان ارائه دهند نیز مشکلاتی وجود دارد . بسیاری از خانوادهها که نسبت به طلاق نظر منفی دارند ، اصولاً از هر اقدامی جهت خاتمهبخشیدن به روابط خانوادگی خودداری کرده و شخصاً دختران را به خانة شوهر برمیگردانند . اما در این میان تنها هنجارها دخیل نیستند . در اکثر موارد خانوادة پدری زن امکان تأمین هزینههای زندگی دختر خود را ندارند .
زنانی که از شوهران خود کتک میخورند ، از طرف هیچ سازمانی مورد حمایت قرار نمیگیرند ، حتی خانوادههای آنان نیز تنها در موارد سخت خشونت دخالت و سعی در گرفتن تعهد از شوهر میکنند . معمولاً توقع از زنان تحمل رفتار مرد یا تغییر رفتار خود او است به گونهای که شرایط تعارضی را که به خشونت میانجامد به وجود نیاورد . نگاهی کوتاه به زندگی این زنان نمایشگر این امر است که نه تنها زنان در شرایط نامناسب خانوادگی زندگی میکنند ، بلکه فرزندان آنها نیز از شرایط زندگی رنج میبرند . فرزندان این خانوادهها دارای مشکلات رفتاری از سطح نابهنجاریهای رفتاری مانند پرخاشگری ، افسردگی و بیتفاوتی نسبت به دیگران تا رفتارهای نابهنجاری مانند دزدی ، اعزام به کانون اصلاح و تربیت ، اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر بودند . از لحاظ احساسی نیز زنان با مواردی از نفرت فرزندان نسبت به پدر ، حتی در قصد کشتن پدر تا نفرت نسبت به مادر ، به صورت جانبداری از رفتار پدر و سعی در بیرونکردن مادر از خانه مواجه بودند . این شرایط زندگی خانوادگی که همراه با خشونت است میتواند به گردش خشونت در نسل بعدی برسد .
زنان برای بهبود شرایط زندگی خود به هر وسیلهای دست میزدند ، از طریق قهر و آشتیهای مکرر ، مراجعه با کلانتری و دادگاه و همچنین مراکز مشاوره و معمولاً نتیجة این فعالیتها در توجیه زن به تحمل شرایط یا تغییر رفتار منجر میشد . اما زنان نه تنها حاضر به طلاق نبودند ، بلکه حتی از تجسم آیندة خود به عنوان زن مطلقه وحشت داشتند . از دلایلی که عدم تمایل آنها را به طلاق نشان میداد ، میتوان از وجود فرزندان و ترس زند از رهاکردن فرزندان نزد پدر پس از جدایی نام برد . همچنین از مشکلات اقتصادی که بعد از طلاق برای آنها به وجود میآید نیز میتوان نام برد . اما نکتة دیگری نیز وجود دارد که نگرش جامعه نسبت به طلاق است . از نظر بعضی خانوادهها طلاق عملی بسیار مذموم در نظر گرفته میشد و ادامة زندگی به هر قیمتی بهتر از جدایی بود . در عین حال ، زنان معتقداند که پس از طلاق برخوردها ، چه از طرف اعضای خانواده و چه همسایگان و آشنایان ، به نوعی خواهد بود که اجباراً باید دوباره ازدواج کنند . زیرا زندگی یک زن تنها ( بهخصوص مطلقه ) در جامعه مقبول نیست . اما این زنان در ازدواج مجدد شیوة دیگری از زندگی را تجسم نمیکنند . اگر باید دوباره ازدواج کنند زیر سایة مرد دیگری قرار میگیرند و همان شرایط زندگی مجدداً برای آنها به وجود میآید . بهتر است که با تحمل شرایط با شوهر فعالی و پدر فرزندان خود به زندگی ادامه دهند . یکی از دیگر نظریاتی که به تعریف خشونت و تضاد والدین ـ فرزندان میپردازد نظریة آنجلز کروزو ، همچنین نظریة پترسون میباشد .
و همچنین قابل ذکر است که تعاریف بسیار زیادی دربارة خشونت خانوادگی وجود دارد و نویسندگانی چون گاربارینو و تایلور به ماهیت خشونت پرداخته و مشخصات آن را ذکر میکنند . برخی از اندیشمندان دیگر تعدادی از عوامل مربوط به خشونت را فهرستوار عنوان میکنند مانند سوء تغذیه ، ناتوانی والدین در تغذیه یا تأمین پوشاک کودکان ، دریغکردن مراقبتهای بهداشتی از کودک ، قراردادن کودک در محیط فاسد ، محرومکردن کودک از رفتن به مدرسه ، خشونت جنسی ، کتکزدن کودک ، شکنجهکردن کودک و ... ( تامپسون ۱۹۸۳ به نقل از لیویت ۱۹۹۳ ) . بنابراین ، با توجه به مقدمة ذکرشده ، تعاریف متنوعی از خشونت وجود دارد که به برخی از آنها به اختصار اشاره میشود .در این قسمت به دلیل خشو نت علیه کو د کا ن در خا نو ا د ه به بر ر سی نظر ا تی در این مو ر د می پر دا زیم.
مایکل تامپسون برای تشخیص عوامل فیزیکی ، عاطفی و همچنین عوامل محتوایی ، که در آن پدیدههای خشونتآمیز و بیتوجهی رخ میدهد ، آن را اینگونه تعریف میکند : « خشونت علیه کودکان یا بیتوجهی نسبت به آنان به عنوان هر نوع تعامل یا عدم تعاملی که بین یک « دیگر مهم » و « کودک » است که خارج از هنجارهای فرهنگی و اجتماعی خانوادههاست و نتیجة آن آسیبرساندن به رشد عاطفی و فیزیکی کودک است . در این تعریف خشونت عاطفی شامل درک کودک از وقایع است ».
یکی دیگر از مفاهیمی که در نوشتههای مربوط به کودکآزاری مطرح است مفهوم « پرخاشگری » میباشد. «پرخاشگرای عمدتاً رفتاری صدمهزننده و تخریبکننده را میگویند که از جانب فردی علیه فرد دیگر صورت میگیرد » . (ویه ، ۲۰۰۰ : ۱ ) . پرخاشگری را به دو دسته تقسیم میکنند :
۱) پرخاشگری خصمانه ،
۲) پرخاشگری ابزاری.
پرخاشگری خصمانه رفتاری است که به نیت صدمهزدن انجام میگیرد . در پرخاشگری ابزاری نیز ممکن است آسیب به وجود آید ، ولی در این نوع پرخاشگری نیت آسیبرساندن نیست بلکه آسیب در نتیجة رفتار به وجود میآید . به عنوان مثال ، والدین در تنبیه بدنی کودکان قصد آسیبرساندن به کودک را ندارند ، ولی هنگام تنبیه در اثر ضربات شلاق یا مشت ممکن است کبودی ، آسیبهای مغری یا صدماتی از این قبیل برای کودک پدید آید . در نوشتههای مربوط به کودکآزاری به کسی که اعمال خشونت میکند « عامل خشونت » و به کسی که مورد خشونت واقع میوشد « قربانی» میگویند .
دستهبندیهای مختلفی از خشونت علیه کودکان در نوشتههای مربوط به کودکآزاری یافت میشود . عدهای با توجه به شکل خشونت آن را دستهبندی میکنند :
▪ خشونت جسمانی ،
▪ خشونت عاطفی ،
▪ خشونت جنسی ،
▪ بیتوجهی .
خشونت جسمانی شامل هر عمل عمدی است که نتیجة آن صدمه رساندن به جسم کودک است . خشونت عاطفی یا بدرفتاری روانی هر عمل لفظی تعریف میشود که در آن فرد بزرگسال به عزتنفس و شایستگیهای اجتماعی کودک حمله میکند . خشونت جنسی عبارت است از اینکه بزرگسالان از کودک برای ارضای جنسی استفاده کنند . پولانسکی بیتوجهی را عدم توجه ( عمدی و غیرعمدی ) والدین به نیازهای اساسی کودک ، که برای رشد تواناییهای جسمی ، هوشی و عاطفی کودکان ضروری است ، میداند ( همان : ۱۸ ) .
مدلهای نظری اولیه در مورد کودکآزاری و بیتوجهی نسبت به کودکان بر عوامل روانی یا سلامت روانی والدین با توجه به دامنة اختلالات و خصوصیات شخصیتی آنها تأکید دارند . مدلهای اخیر بهطور فزایندهای به ترکیبی از عوامل اجتماعی متعدد توجه میکنند .
فالر و زیفرت تمامی عوامل مربوط به خشونت را در سه مقوله دستهبندی میکنند :
۱) عوامل فردی والدین ( نظیر اختلالات روانی ، افسردگی ، مصرف مواد مخدر و ... )
۲) عوامل مربوط به خانواده ( نظیر خانوادة تکوالدینی ، سپربلاکردن کودک در مقابل فشارهای زندگی ، روابط اعضای خانواده و ... )
۳) عوامل محیطی ( نظیر فشار اجتماعی ، فقر یا عقاید فرهنگی و ... )
محدودیتی که مدلهای اولیه داشتند این است که آنها تنها از حوزههای واحد ( فرد یا جامعه ) یا سطوح بومشناختی به مسأله میپرداختند . بهعلاوه ، مدلهای روانشناختی و جامعهشناختی یک سویه بودند و بنابراین امکان تعاملات بین عوامل علّی را نادیده میانگاشتند. در پاسخ به این مشکلات برخی از مؤلفان تعدادی از مدلهای چند حوزهای و چند عاملی را به وجود آوردند .
بلسکی در مدل بومشناختی خود چهار حوزه یا مقوله را در مورد خشونت علیه کودکان مطرح میکند : سطح خرد ، سطح خرده نظام ، سطح عمومی یا خارج از نظام و سطح کلان . بلسکی معتقد است در بهوجودآمدن پدیدة خشونت هر چهار حوزه اهمیت دارند و باید مورد توجه محقق واقع شوند .سیچتی و رایزلی در مدل خود که به مدل تبادلی معروف است هم به عوامل مشارکتکننده و هم به عوامل حفاظتی اشاره میکنند . در مدل تبادلی عوامل در دو بعد طبقهبندی میشوند : بعد اول دو نوع اصلی تأثیر بر احتمال خشونت را نشان میدهد که این بعد شامل عوامل مستعدساز و عوامل جبرانی است . بعد دوم تداوم و پایداری اثر را نشان میدهد که عبارتند از ناپایدار یا پایداربودن اثر . شرایط مستعدساز و جبرانی با ترکیب با شرایط ناپایدار و پایدارسبب بروز خشونت یا جلوگیری از خشونت میشوند . تصور میوشد که این چهار عامل در فرد ، خانواده و جامعه وجود داشته باشند . در سادهترین کاربرد این مدل پیشبینی میشود خشونت علیه کودکان زمانی اتفاق افتد که شرایط مستعدساز بر شرایط جبرانی برتری یابند ( همپتون و همکاران ، ۱۹۹۳ : ۲۸ ) .
ولف مدلی انتقالی را برای توضیح این مطلب که چگونه تضاد والدین ـ فرزندان شدیدتر میشود مطرح میکند . در این مدل استرس عنصری قلمداد میشود که احتمال تضاد در خانواده را شدیدتر میکند و عدم توانایی والدین در مواجهشدن با فشارهای زندگی باعث خشونت علیه کودکان میشود .تونتیمن و همکارانش مدل شناختی ـ رفتاری را مطرح کردهاند . عناصر کلیدی این مدل عبارتند از توقعات بیجای والدین از کودکان و دادن نسبتهای بیجا به کودکان . این مدل عوامل خشونت را در شناختها و ارزیابیهای والدین جستوجو میکند .
مکفال مدل پردازش اطلاعات اجتماعی را مطرح میکند . او در این مدل سه مرحلة شناختی پردازش اطلاعات اجتماعی را مطرح میکند که به مرحلة چهارم ـ مرحلة دادن پاسخ ـ منجر میشود . سه مرحلة شناختی شامل:
۱) برداشت از رفتارهای اجتماعی
۲) تعبیر و ارزیابی و توقعات معنادهنده به رفتار اجتماعی
۳) انتخاب پاسخ
۴) دادن پاسخ و اعمال نظارت است ( همپتون و همکاران ، ۱۹۹۳ : ۳۱ ) .
تئوریهایی را که از دید پدیدارشناسانه به خشونت علیه کودکان نگاه میکنند میتوان در مدل پردازش اطلاعات اجتماعی قرار داد . به عنوان مثال ، تئوری اِسناد را میتوان از اجزای این مدل قلمداد کرد . بر اساس تئوری اسناد والدین خشن رفتار منفی کودک را ناشی از عوامل درونی ، ثابت و عام کودک میدانند و آن را اینگونه تعبیر میکنند که کودک با رفتار منفی خود میخواهد آنها را اذیت کند . این والدین با احتمال بیشتری رفتارهای مثبت کودک را ناشی از عوامل بیرونی ، ناپایدار و ویژه قلمداد میکنند ( میلنر ، ۲۰۰۰ ) .
مدل چرخة حیات خانواده را پیتر ردر و سیلیوا دونکن مطرح میکنند . این مدل به نظریاتی توجه دارد که در زمینة تعاملات منجر به خشونت مطرح میشوند . آنها معتقدند که رفتار فرد را باید در زمینة اجتماعی و رابطهای وی تحلیل کرد . توصیف اجزای رفتار به خودیخود معنای نسبتاً محدودی خواهد داشت ، اما اگر آن را در زمینههایی که رفتار در آنها رخ میدهد در نظر بگیریم بهتر میتوانیم معنای آن رفتار خاص را درک کنیم . بنابراین ، باید مشخص کنیم رفتار کجا اتفاق میافتد ، افرادی که در آن زمان حاضرند چه کسانی هستند ، آنها قبلاً چه کاری انجام میدادند و با توجه به قبل و بعد از رخداد بیان کنیم که سابقة روابط بین این افراد چگونه بوده و آیا در حال حاضر هیچ تغییر مهمی اتفاق افتاده است یا نه ( دانکن و ردر ، ۱۹۹۹ ) .
علاوه بر این که عملکرد فرد منشأهای وسیعی دارد که در طول سالهای گذشته تجربه میشود ، اثرات بعدی در نقاط انتقالی چرخة خانوادگی آنان رخ میدهد . حالتهای آشکار انتقالی حیات خانوادگی را میتوان مواردی نظیر تولد یا مرگ یکی از اعضای خانواده ، تکانش خارجی نظیر از دست دادن شغل یا شروع بیماری شدید یا حالتهایی از انتقال روانی نظیر نوجوانی دانست ( همان ) .
همانطور که قبلاً اشاره شد ، مدلهای اولیة خشونت علیه کودکان به عوامل روانی و فردی خشونت توجه داشتند بنابراین ، میتوان گفت که نظریههایی را که خشونت را عامل غریزی میدانند ، مانند نظریات فروید ، کنراد لورنز و استور و نظریاتی از این قبیل ، میتوان در زمرة مواردی قلمداد کرد که مدلهای اولیه به آنها توجه مینمودند . به همین صورت ، اگر سیر تکوین مدلهای نظری مربوط به خشونت را پیگیری کنیم ملاحظه میشود که مدلهای جدیدتر بیشتر به تعاملات و رابط درونخانوادگی و برونخانوادگی اشاره میکنند . در ادامه سه نظریة عمده که ، که کانون توجه پژوهش حاضر است ، معرفی میشوند .
● نظریة آنجلز کروزو
خشونت و تضاد والدین ـ فرزندان ، طبق تعریف ، امری تعاملی است و به منظور فهم این مطلب رهیافتی در سطح کلان به تنهایی کافی نمیباشد . بلکه تحلیلی در سطح خرد ناظر به مبادلات اجتماعی نیز لازم است .
الگوهای تعاملی خاص ، به عنوان زمینهای بلافصل برای خشونت علیه کودکان ، نقش اساسی بازی میکنند و مطالعة این پدیده نیازمند روششناسی مشاهدهای است . آنجلز کروزو در مقالهای تحت عنوان « تضاد والدین فرزند ، تعامل خانوادگی زورگویانه و خشونت فیزیکی علیه کودکان »به طرح مسأله میپردازد :
الف) کلید اساسی درک خشونت فیزیکی علیه کودکان در فرایندهای تعاملی فرزندان یافته میشود که به مراتب پیچیدهتر از جستوجو در والدین یا فرزندان است .
ب) از نظر دیدگاه رشد ، تعاملات منفی ، که روابط والدین ـ فرزند به صورت غیرکارکردی موجود میباشند ، توسعة بهینة مهارتهای کودکان را تحت تأثیر قرار میدهد .
ج) در سطح کلان ، عواملی وجود دارد که تعاملات خانوادگی را زمینهسازی میکنند و پیشرفت تعاملات در سطح خرد را تحت تأثیر قرار میدهند . در نتیجه ، ما نیازمند این هستیم که دو سطح از رهیافتها را با هم ترکیب کنیم تا به فهم بهتری از خشونت علیه کودکان برسیم .
کودکانی که قربانی خشونت مزمن والدین هستند ، علاوه بر این که به لحاظ فیزیکی تهدید میشوند و ضربه میبینند ، به واسطة وابستگی عاطفی و جسمیشان به عامل خشونت ( والدین ) تحت فشارهای روانی هستند .
خشونت علیه کودکان شامل اختلالات تعاملی شدید در خانواده است . خانواده ، که میتوان از آن به عنوان ماتریسی از روابط نام برد ، جایی است که کودک جریان جامعهپذیری خودش را کامل میکند و سرپرستان محرم باید حمایت جسمانی و عاطفی مورد نیاز کودک را فراهم کنند . نگرشی جزییتر به اعمال والدین ، نه به عنوان مقولات دوگانه یا دوقطبی ( یعنی اعمال خوب در مقابل بد ) ، بلکه به عنوان طیفی از مهارتها توجه میکند .
اعمال مهارتی در اینجا عبارت است از حلّ مناسب تضادهایی که در زمینة تربیت کودکان بهوجود میآید و به شکل تعاملات مثبت عاطفی به کودکان کمک میکند تا تواناییهای خودشان را گسترش دهند ( کروزو ، ۱۹۹۸ ( به نقل از کلاین ۱۹۹۸ ) : ۲۱-۱۸ ) .
● نظریة پترسون
فرایندها و الگوهای تعاملی از طریق پدیدة پیچیدة تضاد و خشونت والدین علیه کودکان حفظ و تجربه میشود و عواملی را تشکیل میدهد که استراتژیهای رفتاری و قراردادی را مورد توجه قرار میدهد . تحقیقی که توسط پترسون و همکارانش در مرکز تعلیم اجتماعی آرگون (OSLC) انجام شد در مورد فرآیندهای خانوادگی زورگویانه میباشد که الگوهای خشونت خانوادگی را در تعاملات روزمره نشان داده است . هر چند که علایق این گروه تحقیقی اساساً متوجة توسعة رفتار ضداجتماعی کودک بود ، یافتههای آنان در مورد فرآیندهای اعمال والدینی غیرکارکردی همچنین برای خانوادههایی که در آنها کودکان مورد خشونت فیزیکی قرار میگیرند ، به کار گرفته شده است .
فرض اساسی تئوری مزبور این است که تعداد و وسعت تضادهای والدین ـ کودکان از طریق مهارتهای اندک والدین در کنارآمدن با مسائل کودکان افزایش مییابد . پترسون به عنوان قضیة کلیدی مطرح میکند که تحلیل فرایندهایی که از وقایع تنفرزای پیشپا افتاده و بیضرر شروع شده و به خشونت فیزیکی در میان اعضای خانواده منجر میشود ، باید مد نظر قرار گیرد . بر اساس گفتة پترسون ، به نظر میرسد کتکزدن کودک نتیجة فرآیندهای زمانی باشد . در این فرآیندها ما شاهد حرکتی هستیم که از تعاملاتی که میزان تنفرانگیزی آنها کم میباشد شروع میشود و به تعاملاتی که میزان تنفرانگیزی آنها زیاد است منجر میشود ( همان ) .
علاوه بر نظریات کروزو و پترسون که در مورد عوامل تعاملی مؤثر در خشونت بحث کردهاند ، محققان دیگری نیز به نقش تعاملات بین اعضای خانواده توجه نمودهاند . رهیافتهای تئوریک مختلفی مدعی آنند که جامعهپذیری آشفته اثر منفی بر کارکردهای روانی کودک دارد . اعمال آشفتة والدین را میتوان به شکلهای مختلف مشخص کرد :
▪ ناهمسازی بین والدینی: یعنی یکی از والدین به عمل کودک پاسخ مثبت و دیگری پاسخ منفی میدهد .
یا ناهمسازی میتوان درونوالدینی باشد: یعنی اینکه یکی از والدین به یک رفتار کودک در زمانی پاسخ مثبت و در زمان دیگری پاسخ منفی میدهد .
این محققان برای یافتن پاسخی برای این تعاملات ناسازگارانة بین والدین و کودکان به عواملی نظیر انزوای اجتماعی ، حمایت اجتماعی و عوامل اقتصادی و اجتماعی توجه میکنند . به عنوان مثال ، والر عنوان میکند که فقدان تبادلات حمایتآمیز مادران منزوی در درون اجتماع باعث بهوجودآمدن تعاملات تنفرانگیز بین والدین و کودک میشود . جدایی از روابط اجتماعی مثبت رفتار حمایتی مادر را تحت تأثیر قرار میدهد . بنابراین مادرانی که رفتارهای اجتماعی نامتعادل و ناهمساز دارند ، در روزهایی بوده که تبادلات زورگویانه با دیگران در اجتماع داشتهاند .
به علاوه ، مادرانی که رفتارهای اجتماعی آزاردهنده با دیگر بزرگسالان دارند ، مشکلاتی نظیر نبود امتیازات اجتماعی و اقتصادی و رنجهای عاطفی دارند . کروزو و پونس دریافتند که پاسخ آشفتة مادران به رفتار کودک از طریق عواملی نظیر نبود امتیازات اجتماعی ـ اقتصادی ، افسردگی مادران و مسائل رفتاری کودکان توضیح داده میشوند ( همان ) .
علاوه بر اینها ، افرادی نظیر ایمون به تضاد زناشویی اشاره میکنند . تعاملات مثبتی نظیر میزان مشارکت ، تعاملات هدایتکننده و توافق زناشویی میتوانند نقش بارزی در جلوگیری از خشونت داشته باشند . در مقابل رفتارهای منفی ، انتقاد زیاد از همدیگر و تضاد زناشویی میتواند نقش بارزی در خشونت داشته باشد ( ایمون ، ۲۰۰۱ ) .
تحقیقات مختلف نشان میدهند خانوادههایی که در آنها میزان فراوانی از پرخاشگری لفظی شوهر علیه زن یا زن علیه شوهر وجود دارد ، بیشتر کودکانشان را اذیت میکنند .
نظریة برابری زن و مرد نه تنها زندگی زنان بلکه زندگی مردان در مقایسه با زندگی زنان و چگونگی تعامل دو جنس با یکدیگر را مورد توجه قرار میدهد . بر اساس این نظریه روابط دو جنس اساساً رابطة قدرت است . در رابطهای که مرد از همسر خود سوء استفاده میکند ، مرد همسر خود را با مورد سوء استفاده قرار دادن فیزیکی یا کلامی یا روانشناختی و یا هر سه تحت سلطه و انقیاد درمیآورد (اسموند و تورن ،۱۹۹۳ ) .
این نظریه در توضیح پدیدة همسرآزاری عقیده دارد به کارگیری خشونت به وسیلة شوهر منعکسکنندة قدرت ، اختیار و موقعیت اجتماعی بالاتر مردان است . این امر در بسیاری از مردان این باور را به وجود میآورد که آنها حق دارند که همسرانشان را مورد سوء استفاده قرار دهند . پس خاتمهدادن به همسرآزاری مستلزم تجدید ساختار رابطة قدرت بین زن و مرد در جامعه است .
نظریة فرهنگ خشونت از دیگر نظریههای مربوط به همسرآزاری است . این نظریه بیان میکند که اساس انواع گوناگون رفتاری سوء مانند همسرآزاری ، کودکآزاری و سالمندآزاری را پذیرش خشونت به وسیلة جامعه تشکیل میدهد . به عنوان نمونه ، جوامع استفاده از خشونت را نوعی ابزاری برای حل تضادها در سطوح شخصی ، ملی و جهانی شناختهاند .
بر اساس این نظریه در تمامی سطوح جامعه خشونت به عنوان وسیلهای قانونی و مشروع و منطقی برای حل مشکلات پذیرفته شده است ( ویانو ، ۱۹۹۲ ) . پس این احتمال وجود دارد که مرد برای حل مشکلات در خانه از خشونت استفاده کرده و همسر خود را مورد آزار قرار دهد . از این رو ، برای متوقف ساختن همسرآزاری در متغیرهای فرهنگی جامعه که مشوق خشونت است تجدید ساختار ضروری است .
نظریة نقش جنسی یکی از نظریات مرتبط با همسرآزاری است . بر اساس این نظریه نقش جنسی زن در فرآیند اجتماعیشدن در دوران کودکی منجر به مورد سوء استفاده قرار گرفتن د بزرگسالی پس از ازدواج میشود ( واکر، ۱۹۷۹ ) .
نظریة نقش جنسی توضیحات نسبتاً سادهای برای همسرآزادی دارد . نقشی که مردان و زنان ایفا میکنند مردان را در موقعیتی قرار میدهد که زنان را مورد سوء استفاده قرار دهند و زنان را در موقعیتی قرار میدهد که مورد سوء استفاده قرار گیرند . از این رو ، متوقف ساختن همسرآزاری مستلزم تجدید ساختار در موارد زیر است :
▪ نقشهایی که مردان و زنان در جامعه ایفا میکنند .
▪ فرآیند اجتماعیشدن که به این نقشها منتهی میشود .
نظریةانتقال بین نسلها یکی دیگر از نظریات مربوط به همسرآزاری است که بر پایة نظریة یادگیری اجتماعی استوار است . بر اساس نظریة یادگیری اجتماعی مردان سوءاستفادهگر از تجارب کودکی خود در خانواده یاد میگیرند که خشم خود را از راههای خشونتآمیز بیان کنند .
بر اساس نظریة انتقال بین نسلها افرادی که در کودکی در خانه خشونت را تجربه میکنند یا شاهد آن هستند در بزرگسالی به احتمال زیاد در خانةخود از خشونت استفاده خواهند کر . به عبارت دیگر ، مردانی که به وسیلة پدرانشان مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند یا شاهد مورد سوء استفاده قرار گرفتن مادرانشان به وسیلة پدرانشان بودهاند به احتمال زیاد همسرا یا فرزندان خود را مورد سوء استفاده قرار خواهند داد ( جانستون، ۱۹۸۸).
● جمعبندی
نظریههای جامعهشناسی بر رابطة متقابل جامعه ـ خانواده تأکید دارند . در صورت وجود ارزشها و هنجارهای خشونت در جامعه و مجازبودن استفاده از خشونت در حل تعارضها ، بازتاب این ساختار در خانواده نیز تجلی مییابد . از آنجا که از لحاظ اجتماعی و قانونی مردان در سلسله مراتب خانوادگی مقامی برتر از زنان و کودکان دارند ، درصورتیکه تعارضی در خانواده به وجود آید ، برای حفظ مقام خود در سلسله مراتب و همچنین نظارت بر جگونگی رفتار دیگران و وادارکردن آنان به رفتار مطابق میل خود دست به خشونت میزنند . فرزندان نیز نه تنها با روشهای خشن آشنا میشوند ، بلکه با این هنجار رشد میکنند که استفاده از خشونت در مقابل افرادی که با آنان دارای روابط نزدیک و صمیمانه هستند مجاز است . آنها در جامعه و ارتباطات اجتماعی و خانوادگی خود از همین روش استفاده میکنند و بدینترتیب هنجارهای خانوادگی و اجتماعی یکدیگر را تقویت میکنند و باعث پایداری و جاودانگی خشونت در جامعه میگردند .
در جامعة ایران ، شرایط اجتماعی به گونهای سامان گرفته است که از هر نوع حمایت و کمکرسانی به زنان دچار خشونت خانوادگی جلوگیری میکند زیرا برخی موقعیتهای اجتماعی و خانوادگی امکان بهکارگیری خشونت را به افراد دارای موقعیت اجتماعی میدهد . این امکان ، هم از طریق قانون و هم از طریق نگرشهای اجتماعی تقویت میشود . فردِ عالم خشونت خود را در انجام چنین رفتاری مخالف میل فرد مقتدر انجام داده است . همچنین استفاده از خشونت ، بهویژه اگر شدت خشونت زیاد نباشد ، منعی بهدنبال ندارد ، بلکه بیشتر به عنوان وسیلهای جهت تربیت افراد در نظر گرفته میشود .
یکی از ویژگیهای خشونت خانوادگی در ایران آن است که خشونت رفتاری مجاز تلقی میشود زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقولة تربیت جای میگیرد . خشونت طبیعی است زیرا مردان دارای ویژگیهای خاصی هستند و در مقابل مخالفت یا اعتراض دیگران به صورت طبیعی از رفتار خشن استفاده میکنند . خشونت خانوادگی در ایران آشکار است زیرا محدود به محیط خصوصی خانواده نبوده و در همه جا رخ میدهد بدون آنکه دیگران در آن مداخله کنند . به همین دلیل سازمانهای نظارتی ، نه نظارت خاصی بر این رفتار دارند و نه احتمالاً ضرورت حمایتهای ویژه از قرانی خشونت خانوادگی مدنظر قرار میگیرد . مجموعة شرایط فوق باعث میشود که زنان مجبور به تحمل خشونت گردند و زندگی در چنین شرایطی را تحمل کنند .
خشونت خانوادگی پدیدهای است که مورد توجه قرار گرفته و امید است که بررسیها و تحقیقات متعددی در این زمینه آغاز گردد . اما همانگونه که بررسیهای غرب و نکات معدودی که در این طرح به آنها اشاره شد مطرح میکند ، خشونت خانوادگی را نمیتوان به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد . تا زمانی که ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزشها و نگرشهای خشونت در جامعه وجود داشته باشند و تحمل گردند ، تازمانی که دگرگونیهای اساسی در قوانین جامعه ایجاد نشود و همچنین تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرد و تا زمانی که انجام هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد ، امکان برخورد با این پدیده وجود ندارد . مجموعهای از پیشنهادات در سطح فردی و اجتماعی و قانونی میتوان ارائه داد که در آنها به ویژه مسؤولیت اصلی بر عهدة رسانههای جمعی ( تلویزیون ) ، مدارس و افراد مسؤول در سازمانهای مختلف است . میتوان راههای مختلف برای مجازات مجرم و همچنین حمایت از زنان را ارائه داد . این فهرست را میتوان به صورت کامل ارائه داد ، اما باید توجه داشت که مقابله با خشونت احتیاج به زمان طولانی و مهمتر از آن صرف هزینههای فراوان دارد . بالاخص باید به این نکته توجه کرد تسری بخشی خشونت از طریق والدین به فرزندان میباشد . در اینجا باید تصمیم گرفت که آیا جامعه تمایل به از میان بردن خشونت چه در سطح جامعه و چه در سطح فردی دارد یا خیر ، زیرا تنها پس از آ» که اهمیت و تأثیر منفی رابطة خشونتی برای جامعه ( مسؤولان ) مشخص شد ، میتوان از طریق اقدامی همه جانبه و توأم با افزایش هزینه سعی در از میان بردن خشونت کرد . بدین طریق باید در جهت پیشگیری از خشونت در شکل اجتماعی و خانوادگی اقدام کرد ، تا در سالهای آینده مجبور به درمان مشکلات ناشی از خشونت نباشیم و این کار محتاج رویکردهای علمی میباشد . که امید است مطا لب فوق بتواند قدمی هر چند کوتاه ، در این راستا بردارد .
نو یسنده :عالیه شکر بیگی
منابع فارسی
اعزازی (ش) : « جامعهشناسی خانواده » تهران ، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان ، ۱۳۷۶
روی (م) : « زنان کتک خورده » ترجمة مهدی قراچهداغی ، تهران ، انتشارات علمی ، ۱۳۷۷
ساروخانی (ب) : « طلاق پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن » تهران ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوم ، ۱۳۷۷
ساروخانی (ب) : « جامعهشناسی خانواده » تهران ، انتشارات سروش ، چاپ سوم ، ۱۳۷۹
ساروخانی (ب) : نگاهی به جامعهشناسی خانواده در ایران » تهران ، انتشارات امداد ، چاپ نخست ، ۱۳۷۹
ساروخانی (ب) : « دایرهالمعارف علوم اجتماعی » تهران ، انتشارات کیهان ، چاپ دوم ، ۱۳۷۷
ساروخانی (ب) ، عزیزیان (ر) : « بررسی عوامل خشونت علیه زنان » در مجلة دانشکدة بهداشت دانشگاه تهران ، تهران ، دورة ۲ ، شمارة۳ پاییز ۱۳۸۲ ، صص ۴۹-۳۷
محبی (ف) : « آسیبشناسی اجتماعی زنان ، خشونت علیه زنان ، خشونت علیه زنان » در فصلنامة شورای فرهنگی زنان ، شمارة ۱۴ ، سال ۱۳۸۰ ، صص ۳۸-۲۵
مولاوردی (ش) : « علل و ریشههای خشونت علیه زنان » نشریة حقوق زنان ، سال سوم ، شمارة ۱۰ ، تیرماه ۱۳۷۱ ، صص ۲۳-۱۸
نوایینژاد (ش) : « آتش در خانه » نشریةفرزانه ، دورة سوم ، شمارة ۸ ، زمستان ۱۳۷۵ ، صص ۱۰۰-۹۳
۱۱)طا یفی :علی،۱۳۸۳،خا نو ا د ه ایرانی، خانواده مقد س، http://sociology.myblog.ir
Reference:
Guth (A), Patcht (L) : “Domiestc violence and trauma surgeon” . In American journal of surgery vol ۱۷۹. fall ۲۰۰۰, PP ۷۷-۹۸
Hanmer, J : “Violence and social control of women” in G Little john. B., smart. J, Waskerford and N. Yuval – Davis (eds): “Power and the state, London, Croom-helm, ۱۹۷۸.
Hanmer, J and Maynard, M” “Women, violence, and social control”, London, Macmllan, ۱۹۸۷ Lenski, Gm “Power and privilege” in S.Lukes (ed): Power Oxford, Basil Black – Well, ۱۹۸۶.
Nazroo, J: “Uncovering Gender Differences in the use of Marital violence: The Effect of methodology,” in thd sociology of the family, edit G.Allan, London, Black wall, ۱۹۹۹, PP: ۱۴۹-۱۶۹
Yoshihama (M): “Battered women’s coping strategies and psychological distress; by immigration status” in American journal of community psychology, vol ۳۰, june ۲۰۰۲, PP: ۴۲۹-۴۵۲
منابع فارسی
اعزازی (ش) : « جامعهشناسی خانواده » تهران ، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان ، ۱۳۷۶
روی (م) : « زنان کتک خورده » ترجمة مهدی قراچهداغی ، تهران ، انتشارات علمی ، ۱۳۷۷
ساروخانی (ب) : « طلاق پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن » تهران ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوم ، ۱۳۷۷
ساروخانی (ب) : « جامعهشناسی خانواده » تهران ، انتشارات سروش ، چاپ سوم ، ۱۳۷۹
ساروخانی (ب) : نگاهی به جامعهشناسی خانواده در ایران » تهران ، انتشارات امداد ، چاپ نخست ، ۱۳۷۹
ساروخانی (ب) : « دایرهالمعارف علوم اجتماعی » تهران ، انتشارات کیهان ، چاپ دوم ، ۱۳۷۷
ساروخانی (ب) ، عزیزیان (ر) : « بررسی عوامل خشونت علیه زنان » در مجلة دانشکدة بهداشت دانشگاه تهران ، تهران ، دورة ۲ ، شمارة۳ پاییز ۱۳۸۲ ، صص ۴۹-۳۷
محبی (ف) : « آسیبشناسی اجتماعی زنان ، خشونت علیه زنان ، خشونت علیه زنان » در فصلنامة شورای فرهنگی زنان ، شمارة ۱۴ ، سال ۱۳۸۰ ، صص ۳۸-۲۵
مولاوردی (ش) : « علل و ریشههای خشونت علیه زنان » نشریة حقوق زنان ، سال سوم ، شمارة ۱۰ ، تیرماه ۱۳۷۱ ، صص ۲۳-۱۸
نوایینژاد (ش) : « آتش در خانه » نشریةفرزانه ، دورة سوم ، شمارة ۸ ، زمستان ۱۳۷۵ ، صص ۱۰۰-۹۳
۱۱)طا یفی :علی،۱۳۸۳،خا نو ا د ه ایرانی، خانواده مقد س، http://sociology.myblog.ir
Reference:
Guth (A), Patcht (L) : “Domiestc violence and trauma surgeon” . In American journal of surgery vol ۱۷۹. fall ۲۰۰۰, PP ۷۷-۹۸
Hanmer, J : “Violence and social control of women” in G Little john. B., smart. J, Waskerford and N. Yuval – Davis (eds): “Power and the state, London, Croom-helm, ۱۹۷۸.
Hanmer, J and Maynard, M” “Women, violence, and social control”, London, Macmllan, ۱۹۸۷ Lenski, Gm “Power and privilege” in S.Lukes (ed): Power Oxford, Basil Black – Well, ۱۹۸۶.
Nazroo, J: “Uncovering Gender Differences in the use of Marital violence: The Effect of methodology,” in thd sociology of the family, edit G.Allan, London, Black wall, ۱۹۹۹, PP: ۱۴۹-۱۶۹
Yoshihama (M): “Battered women’s coping strategies and psychological distress; by immigration status” in American journal of community psychology, vol ۳۰, june ۲۰۰۲, PP: ۴۲۹-۴۵۲
منبع : جامعهشناسی ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست