پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
دیرینهشناسی دانش در آرا و اندیشههای فوکو
جلسه نقد و بررسی كتاب «فوكو و دیرینهشناسی دانش» یا «روایت تاریخ علوم انسانی از نوزایی تا مابعد تجدد» تالیف دكتر حسین كچوئیان با حضور مولف، دكتر محمدرضا تاجیك و دكتر محمدامین قانعیراد در نشست گروه علمی ـ تخصصی علم و تكنولوژی انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد.
در این جلسه ابتدا دكتر كچوئیان خلاصهای از مباحث مطرح در این كتاب را ارائه داد و سپس دكتر قانعیراد و دكتر تاجیك نیز نظرات خود را در باره نحوه تالیف و مباحث این كتاب مطرح كردند.
حسین كچوئیان درباره انگیزه تالیف این كتاب گفت: «تطور علوم انسانی در غرب عنوان تز من بوده است و در این كتاب سعی كردهام بازخوانی منسجمی از بحث دیرینهشناسی در آرا و اندیشه فوكو ارایه كنم».
او زندگی فوكو اندیشمند فرانسوی را در دو دوره متمایز متبلور دانست؛ به تعبیر او، فوكو در دوره اول با رویكردی كانتی به مساله حقیقت میپردازد و در دوره دوم با رویكردی تبارشناسانه به اجتماع بشری مینگرد. دوره فوكو، دوره ناخشنودی نسبت به تجدد است كه امكانی برای فراروی از آن فراهم میكند؛ تجددی كه در دوره كلاسیك عمدتاً با مقوله عقلانیت معرفی شده و متجدد شدن به منزله دستیابی به علم و اندیشه غرب شناخته شده است.
كچوئیان همچنین تأكید كرد: محور اندیشههای فوكو در رویكرد دیرینهشناسی، توجه به مساله دانش و عقلانیت در غرب است. نقد عقلانیت با تفكرات ماكس وبر، نیچه و اندیشمندان مكتب فرانكفورت آغاز میشود. میشل فوكو متاثر از نیچه بوده و معتقد است در تاریخ، عقلانیت مدرن، عقلانیت برتر نیست؛ تنها عقلانیت موجود در دنیا هم نیست بلكه تنها متعلق به یك دوره از تاریخ تفكر غرب است. در اصل فوكو معتقد است غرب برای انتقال نقطه نظراتش از زبان علم استفاده كرده است
دكتر كچوئیان معتقد است: فوكو در دوره اول به مساله به شیوه حقیقت كانتی مینگریسته ولی با تفاوتهایی كه منشا در رویكرد دیرینهشناسی او دارد. از نظر كانت، عقل هم كاشف خود، هم كاشف غیر و هم كاشف شرایط امكانی است. حقیقت عقل نسبت به خود شفاف است و این همان عقل است كه شرایط امكانی معرفت را مشخص میكند اما فوكو این دیدگاه را خطایی بزرگ میداند و عقل از نظر او آن چیزی است كه باید مورد نقد قرار گیرد.
فوكو در بحث تبارشناسی به دنبال پاسخ این سئوال است كه ”معرفت تحت چه شرایطی اندوخته میشود و چگونه علم تجربی و نظری به حقیقتی این گونه بدل شده است؟“ در واقع فوكو با پیشفرض عدم وجود عقلانیت مطلق، درباره تعاریف خاص حقیقت و دانش میپرسد.
روش كانت برای پاسخ به این سئوال طرح مفهوم عقل كاشف است كه هم خود و هم غیر را كشف میكند. یعنی عقلی كه حدود و شرایط معرفت را تعیین میكند.
به گفته دكتر كچوئیان، فوكو سعی دارد این عقل كانتی را به تصویر بكشد. تلقی فوكو از دانش كه در كتاب دیرینهشناسی او مطرح شده معلول نگاهی است كه به تاریخ و حیات انسان دارد. انسان با قوه عقل به خود، رفتار خود، عقلانیت و تاریخ حكومت میكند. در حالی كه عقلی كه بر تاریخ پیش از این رویكرد حكومت میكرده است یا هگلی است یا ماركسی و با یك سیر منظم از نقطهای به نقطه دیگر حركت میكند. از نظر فوكو این نوع تلقی از تاریخ، عقل و نحوه زندگی بشر باید مورد تجدید نظر قرار گیرد. باید از عقل خارج شد و اندیشید چگونه است كه این گونه میاندیشیم؟ شرایط امكانی معرفت نه عام است و نه در اختیار خود عقل است بلكه در یك ظلمت ناپیدا است، مفهومی شبیه خدا در اندیشه هگل كه هیچگاه قابل درك و لمس نیست. به اعتقاد فوكو علت دورهای اندیشیدن بشر در همین ظلمت ناپیدا شكل میگیرد. خود عقل معیارهای عقلانی را تعیین نمیكند؛ بلكه انسان تحت تاثیر سطحی نازلتر از آگاهی به این معیارها دست مییابد. این سطح عمق دیرینهشناسی است كه مورد توجه فوكو قرار دارد.
وی در ادامه گفت: بحث مورد توجه فوكو همین سطح پایین آگاهی است كه به ما میگوید چگونه بیندیشیم و از اینجا است كه دیرینهشناسی آغاز میشود. در اصل دیرینهشناسی نگاه عقلی به تاریخ و بشریت را حذف میكند و به سمتی حركت میكند كه با آن سطح تعیین كننده بتوان فهمید عقل چگونه میبیند. به عبارتی، دیرینهشناسی دانش روشی برای رسیدن به این عمق تاریك است. تاریخ حاصل اراده تام بشری نیست و به دست بخت و اقبال شكل میگیرد.
به اعتقاد كچوئیان، فوكو انسان را قادر به فهم آركئولوژیك (دیرینهشناسی) خود نمیداند و معتقد است انسان پس از گذشتن از زمان خود میتواند ریشه تفكرات عصر خود را فهم كند به همین دلیل نظریات تبارشناسی فوكو شیوه نوینی را در تاریخنگاری به وجود آورده است.
كچوئیان در این جلسه، با اشاره به شرایط شكلگیری یك گفتمان علمی از نظر فوكو گفت: هر مفهومی گفتمان علمی نیست و گفتمان نوع خاصی از تولید معنا است. تنها مرگ، جنون و لذت است كه بیرون از گفتمانهای جدی قرار میگیرد. برای شكلگیری یك گفتمان علمی گذر از چند مرحله ضروری است؛ ثبوتیت كه فوكو در كتاب جنون و تمدن به آن رسیده، مرحله معرفت شناختی كه در كتاب زایش درمانگاه متبلور است؛ علمانیت كه در نظم اشیاء به آن اشاره شده و سوژه سازی كه در كتاب دیرینهشناسی دانش شكل گرفته است.
به اعتقاد این پژوهشگر «اپیستمه» مفهوم اختصاصی فوكو است و به تقسیمبندی زمانمند اندیشه اشاره دارد و گسترده از «پارادایم» توماس كوهن است. كچوئیان مفهوم فوكو را «شناسه» ترجمه میكند.
او در ادامه این نشست گفت: سه شناسه در نظریات فوكو به چشم میخورد. این سه شناسه شامل: اپیستمه نوزایی، كلاسیك و تجدد است. اپیستمه امكانهای معرفتی در هر دوره در تاریخ را نشان میدهد. فوكو دوران نوزایی را دوران شباهتها میداند برای همین در این عصر كفبینی و سحر و جادو غیر ممكن نیست و به خاطر شباهت صولتهای مختلف در این عالم میتوان حالات كواكب را به حالات انسانی نسبت داد. در اپیستمه كلاسیك دانستههای بشری طبقه بندی میشود ولی تصویر و مفهوم خاصی از زبان در اندیشه انسان وجود ندارد.
دوره تجدد یا مدرنیته از اواخر قرن ۱۸ آغاز میشود و معرف این دوره افكار كانت است انسان در این عصر خلق میشود. در این دوره بین ذهن و زبان افتراق ایجاد میشود و نشانهای از شباهت عصر نوزایی و بیتوجهی به زبان كه در عصر كلاسیك وجود داشت به چشم نمیخورد.
انسان عصر مدرن با عملكردش به خودآگاهی میرسد و خود را در فعلش میشناسد، این آگاهی همزمان با انجام آن عمل است. انسان مدرن هم ابژه و هم سوبژه است. فوكو اندیشیدن به تاریخ و عناصر یك عصر را نشانه گذر از آن زمان میداند و معتقد است حالا كه به نقد و بررسی مدرنیته میپردازیم یعنی این دوره را سپری كردهایم.
در ادامه این جلسه محمدرضا تاجیك در نقد این كتاب، با اشاره به فقدان طرح دلایل نیاز جامعه ایران به اندیشههای فوكو در آن گفت: حرف تازهای كه از تفكرات دكتر كچوئیان سر چشمه بگیرد در این كتاب نیست و محتوای اثر بیشتر جمعآوری آرای فوكو از منظر شارحین مختلف است.
وی در ادامه، انتقاداتی را به نظریات فوكو وارد دانست و برخی ریشههای فلسفی دیدگاههای او را تا حدی متناقض و قابل نقد ارزیابی كرد.
او گفت: اولین سئوال دریدایی من این است كه آیا فوكو توانسته بیرون از عقلانیت غرب آن را نقد كند یا همچنان از درون سیستم به بررسی آن پرداخته است؟ چرا كه اگر بیرون است معلوم نیست این بیرون كجاست. دوم آنكه چگونه فوكو میتوانسته جز به واسطه عقل، عقل را نقد كند؟ آیا فوكو توانسته از گفتمانهای موجود پا فراتر گذاشته و به مسأله بپردازد؟
دكتر تاجیك افزود: من همواره در مقابل فوكو احساس میكنم با یك متفكر غربی با تمام خصوصیات نظام اندیشه غرب مواجه هستم. او به ما میگوید به تاریخ دگرگون نگاه كن؛ تاریخ لزوماً تك خطی نیست و آنچه امروز حاصل میشود لزوماً پیچیدهتر از گذشته نیست. او میگوید به گذشته یا آخر تاریخ برنگردید اما نمیگوید چگونه میتوانیم گسست تاریخی داشته باشیم. به نظر میرسد باید از این دوانگاریها عبور كرد و هویت را ربطی دید. بنابراین اگر چنین فضایی هست نمیتوان خیلی به گسستهای تاریخی اندیشید.
وی ادامه داد: باید از فوكو پرسید آن چیزی كه مستقل از انسان حاصل میشود كجاست؟ علاوه بر آن مشخص نیست فوكو مرگ انسان مدرن را خبر میدهد یا به طور كلی میگوید انسان مرده است؟ آیا فوكو میتواند جز با مقام سوبژگی خود و با تولد انسانی دیگر و فوكویی دیگر خبر از مرگ انسان دهد؟
دكتر تاجیك افزود: باید دید آیا برون از گفتمان میتوان چیزی را فرض كرد؟ آیا ممكن است با انسانها بیواسطه گفتمانی آنها رابطه برقرار كرده و آنها را شناسایی كند؟ و بالاخره اینكه فوكو باید به ما بگوید بیرون از این گفتمان كجاست. چگونه میتوان عامل انسان را حذف كرد؟ به نظر میرسد در مباحث فوكو نوعی سردرگمی در این باره وجود دارد. او از صورتهای متكثر اندیشه بحث میكند، به ما میگوید به دنبال متاتئوری نباشید دنبال تئوریها و مناظر گفتمانی مختلف باشید. اما رجوع فوكو به یك گفتمان چه دلیلی دارد؟ آیا خود ساخته و پرداخته گفتمان غرب نیست؟ به نظر من این فضاها مرزهایی است كه فوكو نتوانسته از آن رهایی یابد چرا كه پیشینه ذهنی او آموزههای انسان غربی است كه نمیتواند از آن جدا شود.
تاجیك افزود: فوكو به ما میآموزد كه میتوانیم به عنوان یك واقعیت مستقل به گفتمان نگاه كنیم، اما استقلال از چه چیزی؟ چگونه میتوان به ملاكی فراگفتمانی برای استقلال از واقعیتی به نام گفتمان دست یافت؟ او بحث میكند در دانش جدید چگونه انسان خود ابژه دانش قرار گرفته است. اما در این فرآیند و چرخه به هر حال مقام سوبژگی انسان نیز حس میشود.
وی تأكید كرد: البته من این را از دریدا قبول دارم كه هویت انسانها درون گفتمانها شكل میگیرد اما برایم ثقیل است كه چگونه میتوان عامل انسانی را كنار گذاشت یا نقش آن را كمرنگ كرد. به تعبیر دریدا چنین گسستی اساساً ممكن نیست و حتی زمانی كه ایدهای را نقد میكنیم قبلاً آن ایده ما را آلوده كرده است و با این تفسیر، فرار از گفتمانی كه آن را مورد نقد قرار میدهیم غیرممكن است حال چگونه فوكو میتواند از گفتمان تجدد فرار كند؟
فوكو به ما میگوید برگشت به نقطه صفر در خط گفتمانهای اجتماعی غیرممكن است، آغازی وجود ندارد. آغازها وجود دارند كه هیچیك نسبت به دیگری برتری ندارند اما ریشه آغازها كجاست؟ اگر آغازی وجود ندارد، این تفكر زاده چیست؟
به نظر میرسد تمام هم و غم فوكو آشنا كردن ما با كاروزهای گفتمانی است اما جالب است اگر به میدان گفتمانی كه فوكو ایجاد كرده فكر كنیم، به نظر میرسد با فوكو انسان در مجمع الجزایری رها میشود و مشخص نیست صورتبندی مشخص معرفتی و نقطه عزیمت جدید كجاست. باید دید چگونه میتوان با فوكو در سرزمین پیچیده معرفت جلو رفت؟
ما با دعوای نظری هابرماس و فوكو آشناییم او فوكو را به نظریهپردازی محافظهكارانه محكوم میكند و معتقد است هرجا نظام دانشی پیدا میشود قدرت با آن همبسته است، بنابراین چیزی به نام رهایی وجود ندارد. فوكو باور دارد كه انسان دارای خود آگاهی است.
دكتر تاجیك در پایان گفت: به نظر میرسد با تمام رویكرد انقلابی فوكو، نظرات او این مشكلات را دارد. كتاب دكتر كچوئیان هم كمتر درباره نظر شخصی خود ایشان است به همین دلیل من بیشتر به نقد اندیشه فوكو پرداختم.
حسین كچوئیان در پاسخ به نقد دكتر تاجیك گفت: هدف من تنها ارایه كتابی در زمینه بازخوانی تبارشناسی فوكو است و قصد هیچ گونه نظریهپردازی یا نقد را نداشتهام.
در ادامه این نشست، دكتر قانعیراد نیز روش بازخوانی كچوئیان را بیشتر هابرماسی دانست تا فوكویی و گفت: دكتر كچوئیان تحت تاثیر مشاجرههای علمی فوكو و هابرماس تفسیر هابرماسی از نظریات فوكو ارایه میدهد. فوكوی دیرینهشناس ساختارگرا است در حالی كه در این كتاب او چهرهای غیر از این دارد.
وی افزود: در این كتاب، فلسفه فوكو نقادانه و عمل گرایانه معرفی شده و به نظر میرسد او به قهرمان آزادی تبدیل میشود. به عنوان مثال، برخلاف بحث تحلیل محدودیت كانتی، خواننده در این كتاب با فوكویی مواجه است كه هیچ ضرورتی برای زندگی درون حدود نمیبیند. به نظر میآید فوكو میخواهد همه گفتمانهای جدی را به شوخی گیرد.
دكتر قانعیراد ادامه داد: از سوی دیگر، فوكو كه در مقابل فلسفه دكارتی به تحلیل كران مندی كانت توجه كرده بود، به سمت دكارت میرود. گفته میشود فوكو نظریههای علمی را به ابزاری برای قدرتهای سیاسی تبدیل میكند. دكتر كچوئیان در تفسیر اندیشههای فوكو میگوید چیزی یا چیزهایی باید عوض شود و اینجا خیلی هابرماسی نگاه میكند. و نتیجه میگیرد علم مدرن چون با حقیقت ناب مرتبط نیست بنای تجدد بر آب است در حالی كه فوكو خود به مفهوم حقیقت ناب اعتقادی ندارد.
در اصل دیرینهشناسی نگاه عقلی به تاریخ و بشریت را حذف میكند و به سمتی حركت میكند كه با آن سطح تعیین كننده بتوان فهمید عقل چگونه میبیند. به عبارتی، دیرینهشناسی دانش روشی برای رسیدن به این عمق تاریك است. تاریخ حاصل اراده تام بشری نیست و به دست بخت و اقبال شكل میگیرد.
بهناز خسروی
منبع : هفته نامه فصل نو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست