جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دو حکایت از سیرالملوک- خواجه نظام الملک طوسی


دو حکایت از سیرالملوک- خواجه نظام الملک طوسی
● اندر مظالم نشستن پادشاه و عدل و سیرت نیکو ورزیدن
چاره نیست پادشاه را از آن که در هفته دو روز به مظالم ]عدالت گاه، دادسرا[ بنشیند و داد از بیدادگر بستاند و انصاف بدهد و سخن رعیت به گوش خویش بشنود بی واسطه ]بدون شخص سوم[ و چند قصه ]عرض حال[ که مهمتر بود باید که عرضه کنند و در هر یکی مثالی ]فرمانی[ دهد، که چون این خبر در مملکت پراکنده شود که خداوند عالم متظلمان و دادخواهان را در هفته دو روز پیش خویش می خواند و سخن ایشان می شنود همه ظالمان بشکوهند ]بترسند[ و دست ها کوتاه دارند و هیچ کس نیارد ]نتواند[ بیدادکردن و دست درازی کردن از بیم عقوبت ]مجازات[. چنان خواندم در کتب پیشینیان که بیشتر از ملوک عجم دکانی ]اتاقکی که در جایی بلند قرار داشت[ بلند بساختندی و بر پشت اسب بر آنجا بایستادندی تا متظلمان را که در آن صحرا گرد شده بودندی همه را بدیدندی و داد هر یک بدادندی. و این به سبب آن بوده است که چون پادشاه جایی نشیند که آن جایگاه را درگاه و دربند و دهلیز ]راهرو[ و پرده باشد صاحب غرضان ]کسانی که فکر بدی دارند[ و ستمکاران آن کس را باز دارند و پیش پادشاه نگذارند.
شنیدم که یکی از ملوک به گوش گران تر بوده است. چنان اندیشید که کسانی که ترجمانی می کنند ]ترجمه و گزارش می کنند[ سخن متظلمان با او راست نگویند و او چون حال نداند چیزی فرماید ]دستور دهد[که موافق آن کار نباشد. فرمود که متظلمان باید که جامه سرخ پوشند و هیچ کس دیگر جامه سرخ نپوشد تا من ایشان را بشناسم. و این ملک بر پیلی نشستی و در صحرا بایستادی و هر که را با جامه سرخ دیدی بفرمودی تا جمله را گرد کردندی ]جمع کردند[. پس به جایی خالی ]خلوت[ بنشستی و ایشان را پیش او آوردندی تا به آواز بلند حال خویش بگفتندی و او انصاف ایشان می دادی. و این همه احتیاط از بهر جواب آن جهانی کرده اند. تا چیزی بر ایشان پوشیده نگردد ]پنهان نماند[.
● اندر قاضیان و خطیبان و محتسب و رونق کار ایشان
باید که احوال قاضیان ]داوران[ مملکت یگان یگان بدانند و هر که از ایشان عالم و زاهد و کوتاه دست تر ]کسی که به مال مردم دست درازی نکند[ باشد او را بر آن کار نگاه دارند و هر که نه چنین بود او را معزول کنند و دیگری را که شایسته باشد بنشانند، و هر یکی را از ایشان به اندازه او کفاف]آنچه برای چرخاندن زندگی کافی باشد[ و مشاهرت ]شهریه، ماهانه[ اطلاق کنند ]روان کنند، در نظر گیرند[ تا او را به خیانتی حاجت ]نیاز[ نیفتد. این کار مهم و نازک ]دقیق[ است از بهر آنکه ایشان بر خون ها و مال های مسلمانان مسلط اند.
چون حاکمی به جهل یا به طمع یا به قصد، امضای حکمی کند] حکمی دهد[ و سجلی ]حکم لازم الاجرایی[ دهد بر حاکمان دیگر لازم شود آن حکم بد را معلوم پادشاه گردانیدن و آن کس را معزول کردن و مالش دادن ]تنبیه کردن[. و گماشتگان باید که دست قاضی قوی دارند و رونق در سرای او نگاه دارند و اگر کسی تعذری کند ]عذر و بهانه ای بیاورد[ و به مجلس حکم حاضر نشود و اگر محتشم ]صاحب بزرگی و آبرو[ بود او را به عنف و کره ]به زور و به ناخواست[ حاضر کنند که قضا ]داوری[ به روزگار یاران پیغمبر - علیه الصلوه و السلام- به تن خویش کرده اند ]خود شخصا عهده دار می شده اند[ و کسی دیگر را نفرموده اند از بهر آن تا جز راستی نرود و هیچ کس پای از حکم باز نتواند کشید و به همه روزگار از گاه آدم- علیه السلام- تاکنون در هر ملتی و ملکی عدل ورزیده اند و انصاف داده اند و به راستی کوشیده اند تا ملک سال های بسیار در خاندان ایشان بمانده است.
منبع : روزنامه کارگزاران