یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا
زندگی با عشق در هیولای تایتانیک
«تایتانیک» همان دنیای ماست، آنسان که در تجارب زندگی آن را در مییابیم. دنیای خودساختهای از انواع تمایزات اجتماعی و تفاوتهای طبقاتی، غمها و شادیها، تنفرها و عشقها، آشناییها و گسستها، پیروزیها و ناکامیها، وفاداریها و خیانتها، و زندگیای که در آن یافتهها برای همگی کفایت نکرده، از آن روی نزاع برای بقاء را اجتناب ناپذیر میسازد و دنیایی که تقدیرش در بسیاری از موارد، خارج از اراده و خواست ماست و ما را ناگزیر میسازد که تنها با پذیرش آنچه به وقوع میپیوندد، نحوه واکنش نسبت به آن را برگزینیم. آنچه گاه موفقیت جلوه میکند، به ناگاه در قامت شکستی بزرگتر بروز میکند و آنچه در بسیاری از موارد شکست تلقی میشود، با گنجانیدن در سلسله گزینشها یا حوادث دیگر، بهسان پیروزی متجلی میگردد. هنگامی که جک در قمار بازنده است، باخت اش منجر به آن خواهد شد که نتواند بلیط مسافرت با تایتانیک را به ست آورد، در حالی که در عین حال برایش موفقیتیست که مانع از آن میشود تا از قربانیانی باشد که با تایتانیک غرق میشوند! اما در لحظات پایانی، بُرد وی در قمار منجر به آن میشود که موفق به سفر با کشتی به یادماندنی تایتانیک شده و مهمتر از آن، عشق را با رُز دریابد، در حالی که از زاویهای دیگر در نهایت منجر به مرگ وی میگردد! چنین محتوایی در بخشهایی از تایتانیک تأکید میشود که جک در ضیافت شامی با رز و اقوام و دوستانش حضور دارد، با استعارهای که حکایت از قمار دارد و زندگی، فرصتها، شکستها و تحولاتش را به بازی قمار تشبیه میکند.
رز آنقدر غرق در زیورآلات و تجملات زندگیست که در حال مدفون شدن در آنهاست. در نمایی که او از ماشین پیاده میشود تا سوار تایتانیک شود، تنها یکی از چشمهای اوست که پیداست و آن تصویر به کنایه حکایت از ناپیدایی هویتی از او در میان آن همه تجملات زندگی مرفهاش دارد. رز که معرف طبقه مرفه و توانگر جامعه است، با مدفون شدن در باتلاق تجملات تا آستانه سقوط به پیش میرود و جک که نماینده شور زندگی در طبقه پایین و مردم عادی جامعه است، با به دور افکندن آن زواید از زندگی رز، او را تا به آنجا پیش میبرد که از ورطه پوچی تا نقطه اوج شور زندگی، یعنی فراسوی عشق صعود کند، و رز را که در حال سقوط از انتهای تایتانیک بود تا ابتدای تایتانیک که با دستانی باز و سبکبال، در حالی که دستانش در دستان جک بوده و با تمام وجود عشق را تجربه میکرد، پیش برد.
جک دیگران را به تصویر میکشد و نقاشیهایش از انسانها تصاویری لخت است. استعارهای از این که انسانها را باید به دور از ظواهرشان شناخت و با نزدیک شدن به آنها، هویت واقعیشان را باز شناخت. آن به وسیله تصاویر متعددی که از دستهای مردم کشیده شده است، تکمیل میگردد و نشان میدهد که در ذهن جک، "پیوند" و رابطه انسانیست که نقطه عطف توجه و تفکرش را میسازد. دستهایی که مرتب در نقاشیهای جک دیده میشود، نماد ارتباط و پیوندیست که از یک طرف، سمتی را نشان میدهد که نیازمند است و از سوی دیگر، سمتی را که به آن نیاز پاسخ میگوید؛ همان دستمایهای که موجب نجات رز و پیوند او با جک شد. او رز را نقاشی میکند، نقاشیای عریان که با الماسی به شکل قلب بر روی سینه رز کشیده میشود. آن تصویر علاوه بر آنکه حکایت از این دارد که جک، رز را همانسان عریان میخواهد و تجربه میکند، به هویتی جدید از رز عطف میکند که حکایت از عاشق شدنش دارد.
رز با تف کردن به بیرون کشتی، در مییابد که در زندگی زمانی هست که، نه تنها میتوان تسلیم وقایع ناگوار آن نشد، که در بسیاری از موارد با تمسخرشان، به رویشان تف کرد و شادی تمسخر آنها را جانشین غم تسلیم شدن در مقابلشان ساخت؟!
تایتانیک بهدرستی و بهدقت شخصیتهای مختلفی را معرفی میکند که بهروشنی تبیین کننده نوع عالی و مثالی خود هستند. افرادی که در دنیای ما هر یک، نحوه زندگی خویش را برگزیده و در تلاطم آن، دمی را میگذرانند. آنانی که پس از تصادم کشتی و در هر لحظه از غرق شدن اش، تمام تلاششان را به خرج داده و از کمترین شانس برای زنده ماندن برخوردارند; به طوری که اگر درهای بسته به روی خود را نشکنند، بیهیچ ترحمی در پشت آن مدفون خواهند شد، همان "عامه مردم"اند. رقص گرمی که در پایین کشتی بین مردم عادی یا فقیر جریان دارد، حکایتی از زندگی بیزرق و برق، ولی گرم طبقات پایین جامعه دارد. در حالی که حرکات خشکی که در طبقات بالای کشتی بروز میکند و نام رقص بر آن مینهند، از فضای سرد حاکم بر دنیای مردم مرفه پرده برمیدارد. صراحتی که در گفتار و رفتار جک هویداست و در ابتدا موجب رنجش رز میشود، از خصایص طبقه او حکایت میکند. در حالی که پنهان کاری نخستین رز در بروز احساسات درونش به جک و دیگران، گویای خصیصه "طبقه توانگر" جامعه است. دنیایی که البته مزایای دیگر خود را داراست و زندگی مرفه که افراد را قادر میسازد تا آنها دستور دهند و دیگران اجرا کنند، از رهاوردهای آن نوع زندگیست که موجب شده است تا عدهای آن را برگزینند. از سویی، رفتار اشراف که همواره به ظاهر مؤدبانه به نظر میرسد، سایه پشت آن نیز در تایتانیک نشان داده میشود. جایی که نامزد ویکل با لحنی مؤدبانه، ولی محتوایی تمسخرآمیز و تهدیدگونه با جک صحبت میکند; رفتار اشراف در بسیاری از موارد تنها از ظاهری بانزاکت برخوردارست و چه بسا در پس آن لحن، مضمونی تلختر از هر نافرهیختگی و ناسزا خفته باشد.
"سربازان و افسران"، همان افرادی هستند که در دنیای ما برای تحقق آن چه درست یا مناسب ارزیابی میشود، مجبور به پاسداری و اجرای قوانین و در عین حال وادار کردن خویش و دیگران به پایبندی به آن هستند که چون قافیه را تنگ یابند، خود ناگزیر به زیر پاگذاردن آن هستند. "کاپیتان کشتی"، نماینده انسانی مسؤول است که تا واپسین لحظه در پی ایفای وظیفه خود، تا پای مرگ نیز حاضر به قربانی نمودن خویش است. "مهندس و معماری" که خالق تایتانیک است، با آفرینش آن، زندگی کرده و در مرگ آن نیز میمیرد. ولی جالب ترین مردم، "هنرمندان"اند. جایی که حتی با زور اسلحه نمیتوان دیگران را ملزم به اطاعت ساخت، هنرمندان با کمال آرامش در حال نواختن موسیقی هستند و در جایی که حتی سربازان از فرماندهان، حرف شنوی ندارند و برخی از مادران، اول به فکر خود و سپس فرزندانشان هستند، هنرمندان حتی هنگامی که بهوسیله رهبرشان مجاز به رفتن میشوند، پس از آن که میبینند او در حال نواختن است و همچو خودشان در زندگی کاری بهجز آن ندارند، آنها نیز با بازگشت خویش، پیروی و همنوایی آزادانه در قامت هنر را به ثبوت میرسانند.
نامزد ویکل تصور میکند که چون رز او را نمیپسندیده، مجذوب جک شده است. در حالی که در تایتانیک، شخصیت و تیپ جک بهدقت برگزیده شده است. او با تیپی که پسرانه است و کمتر مردانه به نظر میرسدو شخصیتی که درصدد نزدیکی به آدمهاست، به خوبی نشان میدهد که آنچه موجب علاقه رز به جک شده، به دور از تصوراتیست که نامزد ویکل در اندیشه آن است. آنچه رز را به خود جلب کرده، نه جذابیتی مردانه، بلکه همدلی و همراهی صمیمانه جک با رز است. هنگامی که رز سرد و بیحوصله است، نامزدش اصلاً متوجه او نیست. در مقابل آن، جک که رز را اصلاً نمیشناسد، به محض آن که میبیند، او تصمیم به خودکشی داشته، به سرعت خود را به وی رسانده و میگوید که اگر تو بپری، من نیز پشت سر تو میپرم! او با چنین واکنشی از یک طرف، رز را در جایگاهی قرار میدهد که تاکنون با آن بیگانه بود; موقعیتی که به او امکان آن را میدهد تا زندگی بهخاطر دیگری را دریابد، و از طرف دیگر رازی را در عرصه عشق باز میگشاید: "عاشق شدن یعنی پیروی بیچون و چرا از معشوق"!؟
رز چنان که خود میگوید، در درونش، خلاء و بیمیلی یخ زدهای را حس میکند که او را به انتهای تایتانیک کشانده است. جک با توصیف سرما و دردی که در آن سوی کشتی حاکم است، یعنی در درون دریایی که رز درصدد پریدن به درون آن است، او را که مردد بود، منصرف میسازد. این خصیصه او به خوبی حکایت از این دارد که جک با وجود سن کم خود، در انسانهای بسیاری غور کرده و از نزدیک، ظرایف عاطفی و شخصیتیشان را در شرایط مختلف دریافته است. جک در جایی که رز را از پرتگاهی که درصدد سقوط از آن است، به زندگی باز میگرداند، ابتدا دستانش را دراز میکند تا رز، خود دستانش را در دستان او قرار دهد و خود، این پیوند را انتخاب کند. در نماهای دیگر که رز با استناد به یکی از نقاشیهای جک میگوید که حتماً تو عاشق آن زن بودی، جک توجه او را به دستانش جلب میکند و آن اشارهای دیگر به اهمیت پیوند و رابطه در ذهن جک دارد.
تایتانیک همان دنیای پدید آمده توسط انسان است، که چون هیولایی در مقابل او قد علم کرده است! همچنان که یکی از دست اندرکاران تایتانیک میگوید، تایتانیک از دو وجه برخوردارست که ایهامی دارند; وجه اول آن دلالت بر استحکام و ثبات دارد. از این نظر تایتانیک همان دنیای ساخته دست بشر است تا او را در تلاطم زندگی محافظت کرده و یاری دهد. اما وجه دومش همان فاجعهایست که در فیلم تحقق مییابد! دنیایی که به دست بشر ساخته شده است تا او را یاری دهد، اکنون خود به هیولایی بدل شده که انسان برای زنده ماندن ناگزیر به دست و پنجه نرم کردن با آناست!؟
اما عشق که زندگی را با تمام غمها و شادیهایش و کامیابیها و شکستهایش، تحملپذیر و مقدور میسازد، هموست که سامان زندگی را برهم میزند، همانگونه که موجب تصادم تایتانیک با کوه یخ و غرق آن شد. تراژدیای در زندگی که حتی تایتانیک نیز به جای یافتن راهی برای اجتناب از آن، ناگزیر به پذیرش تقدیر آن است!
تایتانیک پس از تصادف با کوه یخ، به تدریج شروع به غرق شدن میکند. به سبب محدودیت قایقهای نجات، تنها زنان و کودکان اجازه استفاده از قایقها را دارند. از این روی نزاع برای نجات اجتناب ناپذیر مینماید. رز با خطر کردن، جک را که در طبقات زیرین تایتانیک زندانیست، نجات میدهد. او با اصرار جک، سوار آخرین قایقهای نجات میشود تا جک و تایتانیک را ترک کند، ولی با نگاهی که گواه آن است آخرین لحظاتیست که جک را میبیند، پشیمان شده و خود را از قایق بهدرون تایتانیک پرتاب میکند.
با فرو رفتن لحظه به لحظه تایتانیک، با صحنههای مختلفی از هیجانات، احساسات، تلاشها و واکنشها مواجه هستیم. مردی که جملاتی از کتاب مقدس را میخواند، به خوبی پیداست که درصدد است تا به خود و دیگران آرامش بدهد. مادری کودکش را در آغوش کشیده تا لحظات پایانی را با یکدیگر سپری کنند. عدهای برای نجات خود، آنقدر هیجان زدهاند که حتی نزدیک است دیگران را کشته یا غرق سازند. نامزد ویکل برای کمک به کودکی مردد است. او پس از مراجعت به قایقها درمییابد که آنها تنها زنان و کودکان را سوار میکنند، بازگشته و کودکی را که فریاد میزد، در بغل میگیرد تا اول کودک باشد که او را نجات میدهد و آن گاه او با بغل کردنش، کودک را نیز سوار غایق کند. معاملهای در زندگی که به کرات دیده میشود و در بسیاری از نماهای تایتانیک به چشم میخورد. هنگامی که پای مرگ و زندگی در میان باشد، حتی از آن هم فراتر، "بسیاری"، اول به فکر نجات خویشتن است; همچون صحنههایی از تایتانیک که نشان میدهد، پس از غرق شدن کشتی، به جز یک قایق، هیچیک از قایقهای دیگر برای نجات افرادی که در حال غرق شدن بودند، باز نمیگردند، زیرا بیم آن داشتند که خود نیز غرق شوند.
رز و جک که پس از فرو رفتن تایتانیک در آب یکدیگر را پیدا میکنند، به روی بقایای تایتانیک شناور میمانند، به امید این که نجات یابند. رز به جک میگوید که دوستش دارد و جک پاسخ می دهد که «تو باید به من قول بدی که اون قدر زنده بمونی و زندگی کنی که به سن پیری برسی». رز پس از قولی که به جک میدهد، زمانی که قایقی برای نجاتشان میآید، جک را صدا میزند و میفهمد که او مرده است و در همان لحظه به یاد قولی میافتد که به جک داده است. بنابراین، تمامی تلاشش را مصروف میدارد تا خود را نجات دهد.
او پس از رسیدن به سرزمینی جدید، هرگز به زندگی گذشتهاش برنمیگردد و زندگی جدیدی را در پیش میگیرد. زمانی که شخصی، نام او را میپرسد، او خود را رز دالسون (فامیلی جک) معرفی میکند که حکایت از آن دارد هویتی جدید را برگزیده است. او راز و خاطره جک را که با خود دارد، از دیگران پنهان میسازد. همچون همان الماسی که از دیگران مخفی میکند.
رز با رها کردن الماس در دریا، وجودش را که وفای به عهدی برای جک ساخته بود، در دریا رها میکند. الماس برای او، نماد آن عشق، ودیعه آن عهد و خاطرات حک شده در قلب او بود و به همین سبب با رها کردنش در دریا، نفس عمیقی کشیده و به نظر میرسد که احساس سبکی میکند. به بیان دیگر، الماسی که در دستان رز بوده و او آن را تا هنگامی که ماجرای آشناییاش با جک را برای کسی تعریف نکرده بود فاش نساخت، نماد تمامی خاطرات و عهدی بود که او چون امانتی در درون خویش حفظ نمود و تنها پس از بازگویی آن برای جستوجوگران تایتانیک، الماس را در دریا رها کرد; بخشی از او که با وجودش پیوند خورده بود، ولی در دریا مدفون شده بود و به نشانه عهدی که با او بسته بود و با وفای به آن، الماس را نثار دریا کرد.
پس از رها کردن آن الماس در دریا، رز را میبینیم که با چشمانی بسته در کنار عکسهایی از وی که خاطرات زندگیاش را در خود حک کرده بودند، آرامیده است. آیا او مرده یا به خواب رفته است، یا به چیزی میاندیشد؟! رز با عملی ساختن قولی که به جک داده بود، زنده ماند تا به همان الماس پیری که جک میگفت بدل شود. پس وفای به آن عهد و مهمتر از آن، زنده ماندن به خاطر عشق جک را تحقق میبخشد و با رها کردن الماس در دریا، زندگی او دیگر به پایان میرسد، حال چه زنده باشد، چه مرده؟!
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای(phd) فلسفه و مطالعات ادیان از تگزاس آمریکا
دکترای(phd) فلسفه و مطالعات ادیان از تگزاس آمریکا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست