سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
خاتمیّت پیامبر اسلام
اسلام كاملترین و آخرین دین الهی و پیامبر آن آخرین رسول الهی است و بعد از پیامبر اسلام پیامبر دیگری نخواهد آمد. همه مسلمانان بر این عقیده اجماع و اتفاق نظر دارند و تا به حال هیچ مسلمانی منكر این عقیده نبوده است. علاوه بر اتفاق نظر مسلمانان، قرآن و احادیث قطعی اصل خاتمیّت پیامبر اسلام را اثبات میكند.
قرآن میفرماید: ما كان محمد ابااحد من رجالكم ولكن رسول اللّه و خاتم النبییّن و كان اللّه بكل شیء علیماً (۱)محمد (ص) پدر هیچ یك از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر همه چیزی داناست.
خاتم (به فتح تا، یا به كسر تا) دلالت بر این میكند كه با نبوت مهر خورده و این مهر شكسته نخواهد شد و پیامبر دیگری با شریعتی جدید نخواهد آمد. چنان كه موارد استعمال واژههای هم خانواده خاتم همچون «تختم، مختوم، ختام» نیز به همین معناست یعنی مهر كردن و به آخر رسیدن یا پایان یافتن است و به عبارت دیگر: خاتم به معنای چیزی است كه به وسیله آن پایان داده میشود و چون خاتم به معنای پایان دادن است پیامبر اسلام، پایان بخش نبوت است و خاتم الانبیاء بودن پیامبر به معنای خاتم المرسلین بودن هست زیرا مرحله رسالت مرحلهای فراتر از نبوت است كه با ختم نبوت رسالت نیز خاتمه مییابد.
روایات فراوانی نیز از پیامبر و ائمه وارد شده كه بر همین معنا پافشاری میكنند و این كه برخی خاتم را به معنای انگشتر و چیزی كه مایه زینت به حساب آوردهاند به خاطر همین است كه نقش مهره را بر روی انگشتر هایشان میكندند و بوسیله آن نامهها را مهر میكردند كه این مهر كردن حكایت از پایان نامه داشت. از این رو با دقت در روایات ذیل میتوان پرده از ابهام این واژه برداشت.
۱ـ انس میگوید: از رسول خدا(ص) شنیدم، میفرمود:انا خاتم الانبیاء و انت یا علی خاتم الاولیاء. و قال امیر المؤمنین(ع) :
ختم محمد(ص) الف نبی و انی ختمت الف وصی...»(۲) من پایان دهنده پیامبران و تو یا علی پایان بخش اولیاء هستی و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: محمد پایان بخش هزار پیامبر و من هزار وصی را پایان بخشیدم.
۲ـ پیامبر (ص) فرمود: «انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً»(۳)؛ من از نظر آفرینش اولین و از حیث بعثت آخرین پیامبرم.
۳ـ پیامبر(ص) فرمود: «مثل من در بین پیامبران، مانند مردی است كه خانهای را بنا كرده و آراسته است، مردم برگرد آن بگردند و بگویند: بنایی زیباتر از این نیست جز این كه یك خشت آن خالی است «فانا موضع اللبنهٔ، ختم بی الانبیاء»،(۴) و من پركننده جای آن خشت خالی هستم از این رو نبوّت پیامبران به من ختم پذیرفت.
۴ـ امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ارسل الله تبارك و تعالی محمّداً الی الجنّ و الانس عامّهٔ و كان خاتم الانبیاء و كان من بعده اثنی عشر الاوصیاء».(۵)
۵ ـ حقتعالی در خطاب به حضرت زكریّا فرمود: «یا زكریّا قد فعلت ذلك بمحمّدٍ ولا نبوّهٔ بعده و هو خاتم الانبیاء» پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) ختم پیامبران و پیامبری بعد از او نیست.
۶ـ حضرت موسی بن عمران (ع) نیز همچون سایر پیامبران این حقیقت را بر زبان آورده است كه پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) خاتم پیامبران است «قال رسول الله: و فیما عهد الینا موسی بن عمران (علیه السلام) انّه اذا كان آخر الزّمان یخرج نبیّ یقال له «احمد»(ص) خاتم الانبیاء لا نبیّ بعده، یخرج من صلبه ائمّهٔ ابرار عدد الأسباط»(۶) بعد از او پیغمبری نیست و از صلب او دوازده پیشوا به تعداد اسباط بنی اسرائیل خارج میشوند.
۷ـ پیامبر (ص) همچنان فرمود جبرئیل هنگام ظهر بر من نازل شد و گفت: یا محمّد(ص) خداوند تو را سیّد پیامبران و علیّ را سیّد اوصیاء قرار داد...«محمّد سیّد النبیّین و خاتم المرسلین و جعل فیه النبوهٔ...»(۷) محمّد سیّد پیامبران و خاتم رسول است و در او نبوّت را قرار داد.
۸ ـ امیرالمؤمنین به كرات در جای جای نهج البلاغه به خاتمیّت حضرت محمّد (ص) تصریح كرده و به طور شفّاف خاطرنشان ساخته است كه محمّد (ص) پایان بخش پیامبران است، مانند:
الف)(رسول اللهّ) فقفّی به الرسل و ختم به الوحی.(۸)
ب) (رسول اللّه) «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق».(۹)
ج) «امین وحیه و خاتم رسله».(۱۰)
۹ـ حضرت مسیح (علیه السلام) ـ بنا به نقل انجیل یوحنّا ـ فرمود: «انّی سائل ربّی ان یبعث الیكم «فارقلیط» آخر یكون معكم الی الابد و هو یعلّمكم كلّ شیءٍ»(۱۱) من از پروردگارم خواستم برای شما «فارقلیط» دیگری (یعنی حضرت محمّد(ص) را مبعوث فرماید كه تا ابد با شما باشد و هر چیز را به شما بیاموزد.
۱۰ـ امام محمّد باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه «ما كان محمّدٌ ابا احدٍ من رجالكم ولكن رسول اللّه و خاتم النّبییّن» میفرماید: خاتم النّبییّن یعنی پیامبری بعد از حضرت محمّد(ص) نخواهد بود «یعنی لا نبیّ بعد محمّد».(۱۲)
پرسش هایی درباره خاتمیت
از دیرباز پیرامون مسأله خاتمیت پرسش هایی مطرح بوده كه امروزه نیز احیاناً در قالبهای نوینی شكل گرفته و پارهای اشكالهای جدید نیز بر آن افزوده شده است، در آینده نیز دگر باره در همین شكل و یا در قالبهای مدرنتری به بازار عرضه خواهد شد.
از این رهگذر ما در این نوشته به بعضی از آنها اشاره كرده و به پاسخ گویی خواهیم پرداخت:
الف) آیا با توجّه به سیر تكاملی بشر، چگونه انسان میتواند از رهبری آسمانی محروم باشد؟
ب) آیا قوانین عصر نبوّت میتوانند در این روزگار جوابگو باشند؟
ج) آیا با قطع شدن وحی و نبوّت. باید انسان از ارتباط با جهان غیب محروم بماند؟
د) حجّیت و ولایت دینی از آن پیامبر(ص) است و بابسته شدن دفتر نبوّت به مهر خاتمیّت شخصیّت هیچ كس پشتوانه سخن او نیست، بدین معنا كه خطاب پیامبران نوعاً آمرانه، از موضع بالا و غالباً بدون استدلال است، به قرآن و دیگر كتب آسمانی به ندرت استدلالهایی ، مانند: «لو كان فیهما الههٔ الاّ اللّه لفسدتا»؛(۱۳)یافت میشود از این رو شیوه سخن پیامبران این است كه «ما علی الرّسول الاّ البلاغ»(۱۴) كاری جز تبلیغ و ابلاغ پیام الهی بر عهده پیامبر نیست حتّی «قل هاتوا برهانكم»(۱۵) هم كه میگویند معطّل برهان آوردن مخالفان نمیشوند، پیشاپیش برهانشان را باطل میدانند «حجّتهم داحضهٌٔ عند ربّهم»(۱۶) این نكته ما را به عنصر مقوّم شخصیت حقوقی پیامبر نزدیك میكند، این عنصر ولایت است.
ولایت به معنای این است كه شخصیّت فرد سخنگو، حجّت سخن و فرمان او باشد، و این همان چیزی است كه با خاتمیّت مطلقاً ختم شده است. بنابر این وقتی در كلام، دلیل میآید، رابطه كلام با شخص و شخصیت گوینده قطع میشود، از آن پس ما میمانیم و دلیلی كه برای سخن آمده است، اگر دلیل قانع كننده باشد مدّعا را میپذیریم و اگر نباشد نمیپذیریم، دیگر مهم نیست كه استدلال كننده علی (علیه السلام) باشد یا دیگری، از این پس دلیل پشتوانه سخن است نه گوینده صاحب كرامت آن.
▪پاسخ سؤالها
با تبیین چند مطلب پاسخ سؤالهای یاد شده روشن میگردد:
۱ـ برهان در قرآن
قرآن مجید افزون بر این كه خود را به عنوان برهان و نور معرفی كرده استدلالهای فراوانی در جای جای آن به كار گرفته است. و اگر قرآن از دیگران برهان میطلبد «قل هاتوا برهانكم» بدان خاطر است كه هم خود برهان است و هم برهان اقامه میكند از این رو میگوید: «یا ایّها النّاس قد جائكم برهانٌ من ربّكم وانزلنا الیكم نوراً مبیناً»(۱۷) ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهان آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناك فرو فرستادهایم.
بنابه نوشته جناب علاّمه طباطبایی، شما اگر كتاب الهی را كاوش كامل كنید و در آیاتش دقّت نمایید خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه مردم را به تفكّر، تذكّر و تعقّل دعوت نموده، و یا به پیامبر (ص) استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی میآموزد، و یا استدلال هایی را از پیمبران و اولیاء خود چون نوح، ابراهیم، موسی، لقمان، مؤمن آل فرعون و... نقل میكند.
خداوند در قرآن خود و حتّی در یك آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده كه نفهمیده به قرآن و یا به چیزی كه از جانب او است ایمان آورند و یا راهی را كوركورانه به پیمایند، حتّی قوانین و احكامی كه برای بندگان خود وضع كرده و عقل بشری به تفصیل ملاكهای آنها نمیرسد و نیز بر چیزهایی كه در مجرای نیازها قرار دارند استدلال كرده و علّت آورده است.(۱۸) پیامبر و پیشوایان دین (علیهم السلام) نیز سخنانشان آكنده از استدلال است، نمونه بارز آن كتاب ارجمند احتجاجات طبرسی است.
بر این اساس قرآن و سخن پیامبران استدلالیترین سخن و شیواترین بیان در پیشبرد اهداف شكوهمند دین و شریعتاند، غایهٔالامر براهین قرآنی از نوع اصطلاح فلسفه و كلام نیست، قرآن به زبان وحی و به زبان فطرت سخن میگوید، گاهی همچون برهان صدیقین از واجب پی به صنع میبرد و گاهی از منظم بودن و نافع بودن پی به حكمت خدای حكیم، زمانی از كثرت به وحدت و گاهی از وحدت به كثرت میگراید، به آیات اوّل سوره رعد بنگرید چگونه پس از یاد خدا، نعمتهای فراوان و كثیر او را یاد آور شده است «الله الّذی رفع السّموات بغیر عمدٍ ترونها»(۱۹)؛ خدا همان كسی است كه آسمانها را بدون ستونهایی كه آنها را به بینید برافراشت، آن گاه بر عرش استیلا یافت، و خورشید و ماه را رام گردانید، هر كدام برای مدّتی معیّن به سیر خود ادامه میدهند. اوست كسی كه زمین را گسترانید و در آن كوهها، و رودها نهاد، و از هرگونه میوهای در آن جفت جفت قرار داد، روز را به شب میپوشاند، قطعاً در این امور برای مردمی كه تفكّر میكنند نشانههایی وجود دارد، و در زمین قطعاتی است كنار هم، و باغهایی از انگور و كشتزارها و درختان خرما، چه از یك ریشه و چه از غیر یك ریشه كه با یك آب سیراب میگردند، و با این همه برخی از آنها را در میوه ـ از حیث مزه و نوع و كیفیت ـ بر برخی دیگر برتری میدهیم بیگمان در این امر نیز برای مردمی كه تعقل میكنند دلایل روشنی است.
امّا اگر قرآن در جایی میفرماید: «حجّتهم داحضهٔ» دلیلشان شكسته و باطل و مخدوش است، نخست دلیل آنان را ذكر كرده و سپس میفرماید باطل است، زیرا بت پرستان، بت پرستی خود را توجیه میكردند كه اگر خدا میخواست نه ما و نه پدرانمان شرك نمیآوردیم و چیزی را خود سرانه تحریم نمیكردیم.(۲۰) قرآن نیز میفرماید این گونه استدلال و احتجاجها باطل است «حجّتهم داحضهٔ» زیرا این گونه احتجاج خلط بین اراده تكوینی و تشریعی است، خداوند تكویناً قادر است جلوی آنان را بگیرد ولی تشریعاً آزادند و هر كاری میتوانند انجام دهند.
اصل نبوّت را میتوان هم از دلیلهای برون دینی و هم از دلیلهای درون دینی اثبات كرد، لیكن در انقطاع وحی ما دلیلی عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل هیچ مانعی بر آمدن پیامبر دیگری نمیبیند، جز این كه دلیلهای درون دینی ما را متقاعد به پذیرفتن خاتمیّت میكند،چنان كه بحث آن گذشت، لیكن شهود، عرفان و قلب میتواند انقطاع نبوت را مشاهده كند. و این راه اختصاصی به پیامبر ندارد بلكه اعم از پیامبر و امام معصوم است، نمونه آن مشاهده وحی توسط علی (علیه السلام) و تصدیق پیامبر (ص) او راست كه یا علی من آنچه میشنوم تو هم میشنوی «انّك تسمع ما اسمع» بنابراین انقطاع نبوّت را عقل بشری بدان دست نمییازد، بلكه از دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود حتّی خود وی هم بر آن آگاه نبود چنان كه قرآن فرمود: «وعلّمك مالم تكن تعلم»(۲۱) بنابراین اگر پیامبر(ص) ادعا نكرده بود هیچ كس را بر این راز امكان دستیابی نبود.گفتنی است انقطاع وحی بدان معنی نیست كه آنچه دین آورد تا این زمان صحیح و درست و مستحكم بود و پس از قطع وحی نسخ، فسخ، باطل، سراب و یا به ضد تبدیل میشود، نه زوالی از پیش خود میگیرد و نه بواسطه شیء دیگر از بین میرود و به فرموده قرآن «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه»(۲۲) از پیش رو و از پشت سر باطل به سویش نمیآید. همه دست آوردهای آن تا آستانه قیامت پایدار خواهند بود، گر چه نبوّت از جنبه خبرگزاری قطع شود، و گرچه شریعت ومنهاجی جدید نمیآید، بنابر این اگر شریعت نبوی رخت بر بندد باید اندیشه بشری جایگزین آن شود كه سر از «أنا ربّكم الاعلی» و مانند آن بیرون میآورد.
باری خاتمیّت را از چند راه میتوان توجیه كرد:
الف) از راه علل فاعلی، وقتی قرآن میفرماید: «و إنّ الی ربّك المنتهی» (۲۳) پایان كار به سوی پروردگار تو است، بدین معنا است كه شخص پیامبر تحت تربیت و ربوبیّت حقتعالی به آخرین درجات كمال بار یافته و به منتها درجه رسیدن او از آیه (فكان قاب قوسین او أدنی) نیز فهمیده میشود، و در قوس نزول هم نخستین صادر است، بنابر این «إنّا لله و إنّا الیه راجعون» بر قلب پیامبر نازل گشته و مصداق بارز آیه است، پس بالاتر از آن مقامی فرض ندارد و همتایی بر او فرض ندارد، در نتیجه دلیلی بر آمدن پیامبر بعد و سخن جدید نیست.
ب) از راه علل قابلی، فرض این است كه بهترین میوه جهان طبیعت به عنوان پیامبر خاتم عرضه گشته، و ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پروریده و جهان بشریت را از چنین نعمتی بهرهمند ساختهاند.
ج) از راه علل غایی هم نیاز بشر تأمین شده زیرا اراده حق كشف گردیده است این اراده از طریق وحی، قرآن، سنّت، یعنی توسّط خبر واحد، متواتر، اجماع، شهرت و عقل كشف شده و دیگر نیازی به شریعت جدید و اعزام رسل وانزال كتب نیست.
بر این اساس مردم به حال خود رها نشدهاند، ربوبیّت حقتعالی همچنان ادامه دارد، ابزار و آلات استنباط و استخراج قوانین تازه فراهم آمده است.
بدیهی است عقل از منابع دین است نه چیزی در برابر دین، پس دلیل را به دینی و عقلی تقسیم كردن یك اشتباه بزرگ است، عقل از ابزار و كواشف دین و اراده خدا است، عقل است كه میتواند بفهمد نقل و وحی چه گفتهاند، توسّط عقل است كه آیات ارزیابی میشوند ، و روایات را درهم آمیخته و از آمیزه آنها استنباطات و استخراجات صورت میپذیرند، عقل به عنوان چراغپر فروغ و قوی در خدمت دین است، از این رو شریعت اسلام پایدار و ماندگار است آنسان كه دین پا بر جا است خاستگاه این پایداری و پویایی، تداوم ربوبیّت حقتعالی است كه هر لحظه بشر را تدبیر كرده و از بوستان و باغ او بری میرسد، و تازهتر از تازهتری میرسد.
۳ـ ولایت پشتوانه نبوّت و امامت
نبوّت دارای پشتوانهای به نام ولایت است، ولایت یك مقام باطنی است كه از طریق بندگی و پیمودن راه قرب نوافل و فرایض، به این مقام والا میتوان دست یافت، چنین گوهر گرانبهایی پشتوانه نبوّت است، و هر كس دیگر هم میتواند ولی باشد یعنی نبوّت را نداشته به ولایت برسد خواه مرد باشد یا زن، همچون صدیقه كبری فاطمه زهراء(علیها السلام).
با قطع گردیدن نبوّت، مقام ولایت قطع نمیشود، بلكه در پیشوایان دین به خصوص، و در دیگر اولیاء نیز هست، پیشوایان چون دارای امامت و ولایت اند پس از قطع وحی و ترسیم خطوط دین توسط پیامبر، همچنان به پاسداری، تفسیر و شكوفایی آن آموزگاری میكنند، حقایق دین،اصول اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، فقهی، پزشكی، نظامی و... را شكوفا میسازند.
پس این توهّم كه با رحلت پیامبر، بشر از ولایت تشریعی آزاد شد، سخن سنجیدهای نیست، بلكه جانشینان پیامبران و به ویژه جانشینی پیامبر اسلام (ص) همان كار پیامبری را ادامه میدهند، پیامبر نیستند ولی از ناحیه ولایت كار پیامبرانه میكنند، آیهای كه میفرماید: «إنّما ولیّكم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاهٔ و یؤتون الزّكوهٔ و هم راكعون»؛(۲۴) ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و كسانی كه ایمان آوردهاند، همان كسانی كه نماز برپا میدارند و در حال ركوع زكات میدهند یعنی ولایتی كه در الوهیت و نبوّت مطرح است در وجود شخص امام معصوم نیز وجود دارد، این ولایت فوق ولایت معنوی، قرب نوافل و فرایض است، این همان ولایت تشریعی است كه قطع نمیشود، از این رو پیامبر در غدیر خم بر همین معنا انگشت گذاشت و فرمود: «ألست أولی بكم من انفسكم» آیا من به شما از خود شما نزدیكتر نیستم، همه گفتند: چرا، آن گاه فرمود «من كنت مولاه فهذا علیّ مولاه» بنابر این قضا، حكم، داوریها تفسیرها از آیات و آنچه یك جامعه زنده و پویا بدان نیازمند تحت سرپرستی و ولایت علی (علیه السلام) است، سخن او سخن پیامبر و خداست، اگر جایی نیاز به استدلال باشد، استدلال میآورد، اگر نداشته باشد نمیآورد، هرچه را حلال دانست حلال و هرچه را حرام شمرد حرام است و اگر شرایط محیط با او همراه شد خلافت ظاهری را هم در دست میگیرد، چنان كه فرمود: «لولا حضور الحاضر»؛(۲۵) و از كیان دین و مملكت حفاظت كامل به عمل میآورد و مسئولیت اجرایی و اداره جامعه را بر عهده میگیرد، در این صورت هر حكم و فرمانی صادر كند بر مردم واجب است بپذیرند چونان فرمان خدا و رسول «ماكان لمؤمن ولا مؤمنهٍٔ اذا قضی الله و رسوله امراً ان یكون لهم الخیرهٔ من امرهم، و من یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً»(۲۶)؛ هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد كه چون خدا و فرستادهاش به كاری فرمان دهند، برای آنان در كارشان اختیاری باشد، و هر كس خدا و فرستادهاش را نافرمانی كند قطعاً دچار گمراهی آشكاری گردیده است. بنابراین این كسی كه میگوید «سلونی قبل ان تفقدونی» از من پرسش كنید پیش از این كه مرا نیابید، من به راههای آسمان آشناتر تا راههای زمین هستم، با همان ولایت بضمیمه آیه «النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»(۲۷)؛ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و نزدیكتر است، دارای همان ولایت تشریعی نبوی است و بعد از او سایر پیشوایان تا برسد به حضرت حجّهٔ بن الحسن المهدی (علیه السلام) كه دین را از هر جهت شكوفا میسازد و فرمانش واجب الاطاعهٔ میباشد. امّا اگر شرایط فراهم نیاید، دست ولیّ دین بسته شود و حكم او مطاع نباشد به همان اندازه از وظیفه حفاظت و پاسداریش كاسته میشود، بر خلاف پیامبر كه حتّی اگر هیچ كس همراه او نباشد نیز موظّف به ابلاغ و انذار است، «ما علی الرسول الاّ البلاغ» گرچه او را خلیل وار به آتش سپارند، او باید به جهاد در آویزد گرچه یكّه و تنها باشد. «فقاتل فی سبیل الله لا تكلّف الاّ نفسك و حرّض المؤمنین عسی الله أن یكفّ بأس الّذین كفروا والله اشدّ بأساً و اشدّ تنكیلاً»(۲۸)؛ ای پیامبر در راه خدا پیكار كن كه جز عهده دار شخص خود نیستی ولی مؤمنان را به مبارزه برانگیز، باشد كه خدا آسیب كسانی كه كفر ورزیدهاند باز دارد و خداست كه قدرتش بیشتر و كیفرش سختتر است.
۴ـ پویایی و تكامل
رشته حیات جوامع بشری تا وقتی امتداد داشته باشد به وحی و دست آوردهای وحیانی نیازمند است، انسان سرنوشت خود را به جهان طبیعت، زمان، گذشته و آینده پیوند ناگسستنی زده و هر روز گامی به جلو و نگاهی به آینده دارد، و هر روز میكوشد به سخنی تازه، و رازی ناگشوده دست یازد، پس در عقاید، اخلاقیات، احكام و بهرهگیری از طبیعت و دست آوردهای آن به دانش نامتناهی نیاز دارد، خداوند به وسیله پیامبر (ص) خطوط كلّی را از خارج تأمین كرده و نیز در درون بشر یك نیروی فوق العاده و شگفت به نام خرد قرار داده است، عقل شریعتی است در نهان انسان و وحی شریعتی است در برون، وقتی عقل و نقل به عنوان دو بال از ابزار دینشناسی قرار گیرند میتوانند زوایای احكام، اخلاق،عقاید، و سایر نیازمندیهای بشر را در هر منطقه و هر زمان تأمین كنند، گرچه تا قیامت (به فرض) حجّتی ظهور نكند و از پس پرده غیبت بیرون نیاید، عقل مصون از مغالطه(به بركت وحی) هر روز شكوفاتر میشود و اسباب «لیثیراوالهم دفائن العقول»(۲۹) پیداتر و به مبادی تصوّری و تصدیقی تازهتری دست مییابد،در نتیجه فقه، اصول، كلام، عرفان و فلسفه بارزتر و كاملتر میگردند، در تاریخ و سنّت جهان بینی و ریاضی سخنان تازهو تازهای پیدا میشود.
روشها هم روشمندتر، متدها شكوفاتر، شكلها زیباتر و متقنتر میگردند،چه بسا اصل یا اصولی بر فقه و قاعده یا قواعدی بر آن بیفزایند و پیامهای تازهتری استخراج كنند، با تأمّل در آیات قرآن و روایات (به عنوان دو منبع غیر متناهی) ممكن است مطالب جدیدی استنباط شود، فقه و اصول، فلسفه و كلام و تفسیر هزار سال پیش برای امروز ابتدایی شمرده شده، و قطعاً در هزار سال آینده بسی شكوفاتر میگردند. اندیشههای جدید به عرصه علم و فرهنگ راه مییابند و روش زندهتری اختراع میگردد، اینها همه باید در چشم انداز عقل و نقل معتبر قرار داشته باشند نه در چنبره «قیاس و استحسان» كه برخاسته از اندیشه «حسبنا كتاب الله» است.
از سوی دیگر براهین نقلی كه از قرآن و سنّت به دست میآیند، همچنین تقریر و فعل معصومان موجب تكامل دین هستند، عقل نیز در كنار اینها قرار دارد نه در برابرشان، بسیاری از مسایل اصول فقه از عقل تنها و یا عقل و نقل برگرفته میشوند، هرچه واجب و یا حرام باشد مقدّمه آن نیز به حكم عقل واجب و یا حرام است، عقل در حوزه مدیریت و اجرائیات نیز نقش كلیدی دارد، در وضع مقررات و اداره كشور كه مثلاً اقتصادش برپایههای كشاورزی باشد یا دام پروری، یا صنعت و معدن و یا نفت؟ و اگر بر اساس كشاورزی تنظیم شود بررسی خاك، آب، سدّ، كوه و قوانین لازم، كانال كشی همه توسط حكم عقل صورت میپذیرد كه یا واجب است و یا مقدّمه واجب و....
متد و روش عقل و قواعد عقلی، هم ما را به محتوا فرا میخواند هم به شكل، هم به فقه آشنا میگرداند هم به قواعد و اصول آن. بنابر این در جمیع علوم و روشها عقل در كنار نقل و به عنوان چراغ فروزانی است كه دانشهای گوناگون اعم از دینی و غیر دینی را در خدمت دین میداند، عقل جنبه پویندگی و بالندگی دارد كه اگر نبوّت ختم شد كنار ولایت، روایت وحی و قرآن باشد. فقه، اصول و فلسفه و عرفان را جلو ببرد، روش جدید القاء كند، به ارزیابی مجدّد اندیشه گذشتگان بپردازد و از آنها ره توشه تازه برگیرد، از اندوختههای پیشینیان تجربه بیاموزد و تئوری جدید ارائه كند، به اختراع و كشف جدید بپردازد، بر متون فقه، اصول، حكمت، كلام و عرفان و ریاضیات بیفزاید، زواید آنها را پالایش دهد و غذای جدید جهت فربهی خردها عرضه كند.
بنابر این روش اجتهاد در همه علوم حاكم است و دستافزار و پاچیله آن عقل است و عقل به عنوان «حجّهٔ الله» در درون انسان همراه قرآن و عترت و ولایت است. این بدان معنا نیست كه یك رساله عملیه به جمیع نیازهای بشر تا روز قیامت پاسخ مثبت میدهد، بلكه دانشمندان جدید میآیند و كار جدید میكنند.
لازم به تكرار است كه شهود و عرفان با توجّه به موازین آنها ـ كشف و شهود موافق با شهود معصوم ـ نیز حجّت است، این مجموعه فعالانه در تلاش و كوششاند تا پاسخ صحیح و مثبت به نیازهای فكری و عملی جامعه داده، وانسان را از سرگشتگی نجات بخشند، بنابر این با ختم نبوّت هیچ نقص و كمبودی بر جامعه وارد نخواهد آمد و دین باوران حتّی روشمندتر از عصر حضور پیامبر میتوانند به زندگی دینی خود ادامه دهند.
در نتیجه، سئوالهای یاد شده پاسخ معقولی خواهند یافت: یعنی در صورت عمل به دستاوردهای وحیانی از یك رهبر آسمانی هم سعادت بشر تأمین میگردد و هم قوانین تازهای استنباط و استخراج میشوند، و هم ارتباط انسان با جهان غیب در سایه ولایت، كشف و شهود تام تأمین است، و هم ولایت تشریعی قطع نیست ـ گرچه ولایت «انبائی» و پیامبری قطع شده باشد ـ و با بسته شدن دفتر نبوّت هرگز ولایت قطع و برچیده نیست، از این رو كارشناسان دین، تا قیام قیامت انشاء الله مردم را رهبری صحیح خواهند كرد.
آیهٔ اللّه جوادی آملی
حجهٔ الاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور
پاورقیها:
۱۰ـ همان، خ ۱۷۳.
۱ـ احزاب، آیه ۴۰.
۱۸ـ المیزان ذیل مائده، ص ۱۹ ـ ۱۵.
۱۶ـ شوری، آیه ۱۶.
۱۱ـ بحار، ج ۱۵، ص ۲۱۱.
۱۷ـ نساء، آیه ۱۷۴.
۱۲ـ همان، ج ۲۲، ص ۲۱۸.
۱۹ـ رعد، آیات ۴ ـ ۱.
۱۵ـ انبیاء، آیه ۲۴.
۱۴ـ مائده، آیه ۹۹.
۱۳ـ انبیاء، آیه ۲۲.
۲۲ـ فصّلت، آیه ۴۲.
۲۷ـ احزاب، آیه ۶.
۲۶ـ احزاب، آیه ۳۶.
۲۱ـ نساء، آیه ۱۱۳.
۲۰ـ انعام، آیه ۱۴۸.
۲۹ـ نهج البلاغه، خ ۱.
۲ـ نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۸۴.
۲۸ـ نساء، آیه ۸۴.
۲۳ـ نجم، آیه ۴۲.
۲۵ـ نهج البلاغه، خ ۳.
۲۴ـ مائده، آیه ۵۵.
۳ـ همان.
۴ـ همان، ص ۲۸۵.
۵ـ بحار، ج ۱۱، ص۵۲.
۶ـ بحار، ج ۳۶، ص ۲۸۴.
۷ـ همان، ج ۳۵، ص ۲۷.
۸ـ نهج البلاغه، معجم المفهرس، خ ۱۳۳.
۹ـ همان، خ ۷۲.
منبع:www.rasoolazam.com
حجهٔ الاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور
پاورقیها:
۱۰ـ همان، خ ۱۷۳.
۱ـ احزاب، آیه ۴۰.
۱۸ـ المیزان ذیل مائده، ص ۱۹ ـ ۱۵.
۱۶ـ شوری، آیه ۱۶.
۱۱ـ بحار، ج ۱۵، ص ۲۱۱.
۱۷ـ نساء، آیه ۱۷۴.
۱۲ـ همان، ج ۲۲، ص ۲۱۸.
۱۹ـ رعد، آیات ۴ ـ ۱.
۱۵ـ انبیاء، آیه ۲۴.
۱۴ـ مائده، آیه ۹۹.
۱۳ـ انبیاء، آیه ۲۲.
۲۲ـ فصّلت، آیه ۴۲.
۲۷ـ احزاب، آیه ۶.
۲۶ـ احزاب، آیه ۳۶.
۲۱ـ نساء، آیه ۱۱۳.
۲۰ـ انعام، آیه ۱۴۸.
۲۹ـ نهج البلاغه، خ ۱.
۲ـ نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۸۴.
۲۸ـ نساء، آیه ۸۴.
۲۳ـ نجم، آیه ۴۲.
۲۵ـ نهج البلاغه، خ ۳.
۲۴ـ مائده، آیه ۵۵.
۳ـ همان.
۴ـ همان، ص ۲۸۵.
۵ـ بحار، ج ۱۱، ص۵۲.
۶ـ بحار، ج ۳۶، ص ۲۸۴.
۷ـ همان، ج ۳۵، ص ۲۷.
۸ـ نهج البلاغه، معجم المفهرس، خ ۱۳۳.
۹ـ همان، خ ۷۲.
منبع:www.rasoolazam.com
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست