پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
قضا و قدر الهی
● ایمان به قضا و قدر
ایمان به قضا و قدر الهی از اصول جهانبینی توحیدی است، گذشته از این که قضا و قدر در بسیاری از آیات قرآن وارد شده و مقتضای ایمان به قرآن، ایمان به قضا و قدر است، در روایات اسلامی بر لزوم ایمان به قضا و قدر تأکید شده است.
۱) امام علی علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله روایت کرده که فرمود:
«لایؤمن عبد حتی یؤمن بأربعة: حتّی یشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شریک له، و أنّی رسول اللّه بعثنی بالحق، و حتّی یؤمن بالبعث بعد الموت، و حتّی یؤمن بالقدر».
۲) در حدیث دیگری امام علی علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله روایت کرده که خداوند در حدیث قدسی فرمود:
«مَن لم یرض بقضائی و لم یؤمن بقدری فلیلتمس إلها غیری»
۳) أصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت کرده که خطاب به فردی فرمود:
«ان کنت غیر قانع بقضاء اللّه و قدره فاطلب ربَّا سواه».
۴) در حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله روایت شده که فرمود:
«لا یؤمن أحدکم حتّی یؤمن بالقدر، خیره و شرّه و حلوه و مرّه».
● پیشینهی بحث در بارهی قضا و قدر
از آن جا که قضا و قدر با سرنوشت انسان ارتباط مستقیم دارد، پیوسته مورد توجّه و گفتوگو بوده است. این گفتوگوها از حوزهی بحثهای تخصّصی و آکادمیک هم فراتر رفته و رنگ عمومی به خود گرفته است. این امر سبب شده است که در موضوع قضا و قدر تفسیری عامیانه رواج یابد که با اصل اختیار و آزادی انسان در تعارض آشکار است، از این روی، معمولاً برداشتهای عامیانه و سطحی از قضا و قدر، برداشتهایی جبرآلود بوده و گاهی بر برخی از صاحب نظران نیز تأثیر نهاده و در نظم و نثر فارسی و عربی و غیره بازگو شده است. دو بیت ذیل نمونهای از این طرز تفکّر است.
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه / به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت / یا رب از مادر گیتی، به چه طالع زادم؟
در جهان اسلام بحث قضا و قدر پیوسته مطرح بوده است. از گزارشهای تاریخی به دست میآید که در عصر صحابه و خلفا یکی از مسایل کلامی مورد بحث و گفتوگو، مسألهی قضا و قدر بوده، و برداشت برخی از آنان از این اصل دینی، برداشتی جبرآمیز بوده است. این برداشت نادرست سبب شد که کسانی که میخواستند از اصل اختیار انسان دفاع کنند، اصل قضاو قدر الهی را در بارهی افعال اختیاری انسان انکار کنند، و به تفویض قایل شوند، آنان را قدریّه و مفوِّضه مینامند.
هم چنین از گزارشهای تاریخی به دست میآید که معاویه و دیگر حکام اموی، از اندیشهی جبر براساس قضا و قدر الهی طرفداری میکردند، چرا که با این نظریه میتوانستند کارهای ناشایست و ستمکارانهی خود را به عنوان چیزی که مقتضای قضا و قدر الهی است، توجیه نمایند.
ائمّهی اهل بیت علیهمالسلام تلاش فکری و فرهنگی گستردهای را در تبیین و تفسیر صحیح قضا و قدر الهی به کار بستهاند. که در احادیثی که از آنان در این باره روایت شده است، بازگو گردیده است. آنان در عین تأکید بر اصل قضا و قدر به عنوان یکی از اصول جهانبینی اسلامی، با تفسیر جبر آلود آن به شدت مخالفت میکردند، چنان که دیدگاه قدریّه و مفوِّضه را نیز مردود میدانستند، آنان قضا و قدر را براساس «امربین الامرین» تفسیر میکردند که در فصل قبل بیان گردید.
● واژهشناسی قضا و قدر
واژهی قضا در لغت به معنی «فصل و قطع» و زدایندهی ابهام و تردید است که گاهی به صورت قول، و گاهی به صورت فعل تبلور مییابد. واژهی قضا در آیهی کریمهی «و قضی ربک ان لا تعبدوا الاّ ایّاه» به معنای قضای قولی خداوند، و کلمهی قضا در آیهی (فقضیهُنّ سبع سموات فی یؤمین» ناظر به قضای فعلی خداوند است. چنان که در عبارت «قضی الحاکم بکذا» مقصود قضای قولی بشری، و مقصود از واژهی «قضیتم» در آیهی «فاذا قضیتم مناسککم» قضای فعلی انسان است .
در همهی مواردی که واژهی قضا به کار میرود گونهای قطعیت و حتمیت اعتبار گردیده، و ابهام و تردیدی در میان نیست. مثلاً حاکم در منازعات را بدان جهت قاضی میگویند که مورد نزاع را از حالت ابهام و تردید بیرون برده، و حکم آن را قطعی میسازد. تصدیق علمی را از آن جهت قضیه میگویند که از حالت شک و تردید بیرون رفته و سلب یا ایجاب یکسره و قطعی میشود، مرگ را بدان جهت قضی میگویند که پایان حیات انسان را قطعی میسازد.
واژهی قَدَر یا قَدْر در لغت به معنی اندازه و ارزش چیزی است. گاهی نیز به معنی محدودیت و ضیق به کار میرود: «وَ مَنْ قُدِر علیه رزقه» در این کاربرد نیز معنای قدر و اندازهی مورد نظر است، یعنی افرادی که در تنگدستی زندگی میکنند، مقدار ثروت آنها محدود است .
● قضا و قدر تکوینی خداوند
اکنون اگر قضا و قدر را در بارهی جهان آفرینش و افعال الهی به کار ببریم معنای آن دو چنین خواهد بود که قضای تکوینی خدا عبارت است از حتمیّت و قطعیّتِ موجودات، و قدر تکوینی خداوند عبارت است از مقدار و اندازهی مخصوص هر یک از موجودات.
توضیح این که هر پدیدهای تا به مرز وجوب و قطعیّت نرسد موجود نخواهد شد، (الشیء مالم یجب لم یوجد)، و از طرفی، وجوب و قطعیت موجودات ممکن، از ناحیه علّت تامّهی آنها حاصل میشود. و علّت تامهی موجودات جز با مشیّت و ارادهی الهی حاصل نخواهد شد. بنابراین، وجوب و حتمیّت موجودات که مستند به مشیّت و ارادهی خداوند است، «قضای تکوینی» الهی است.
از سوی دیگر، هر موجودی از موجودات عالم آفرینش، ظرفیت و قابلیت و ویژگیهای مخصوص به خود را دارد. این ویژگیها ناشی از اسباب و علل آنهاست که سرانجام به علم و افاضهی الهی باز میگردد. این ویژگیهای تکوینی «قدر تکوینی» الهیاند.
از توضیح مذکور روشن شد که قدر تکوینی الهی دو مرتبه دارد: مرتبهی علمی و مرتبهی عینی و فعلی؛ اندازه و ویژگیهای موجودات که با آنها همراه است، قدر عینی و فعلی است، و علم ازلی الهی به این ویژگیها و اندازهها، که در حقیقت منشأ تحقّق موجودات است، «قدر علمی» میباشد.
اما قضای تکوینی خداوند، به مقام فعل الهی اختصاص دارد. البته از آن جا که بازگشت آن به اراده و علم ذاتی خداوند است، میتوان علم و ارادهی ذاتی خداوند که سرچشمهی حتمیت و وجوب موجودات میگردد را «قضای ذاتی» (در مقابل قضای فعلی) دانست .
در حدیثی که از امام رضا علیهالسلام روایت شده است، قضا و قدر به معنایی که بیان گردید ـ البتّه به صورت موجز ـ تفسیر شده است. امام علیهالسلام در تفسیر قدر فرموده است: «هی الهندسة و وضع الحدود فی البقاء و الفناء» و در تفسیر قضا فرموده است: «هو الابرام و إقامة العین» .
● قضا و قدر تشریعی
قضا و قدر تشریعی مربوط به فعل تشریعی خداوند است که در ارتباط با انسان و موجودات دیگری چون او (مکلّفان) مطرح میشود و از این جهت دایرهی آن محدودتر از قضا و قدر تکوینی الهی است. مقصود از قضای تشریعی این است که حکم افعال بشر از نظر احکام تکلیفی و وضعی به مشیّت و ارادهی الهی باز میگردد، او است که حقّ حکمرانی به معنی تشریع و تقنین را دارد: «ان الحکم الا لِلّه»، این حکم الهی اندازههای خاصّی دارد که در قالب وجوب و حرمت، و استحباب و کراهت، و اباحه، (در احکام تکلیفی) و صحّت و بطلان و زوجیّت و مانند آن (در احکام وضعی) تبلور مییابد چنان که میفرماید:
«و قَضی ربّک ألاّ تعبدوا إلاّ ایّاه و بالوالدین إحسانا».
در این آیهی کریمه هم قضای تشریعی خداوند مطرح شده است و هم قدر تشریعی الهی، اصل حکم و تشریع قضای تشریعی، و وجوب پرستش خدا، و حرمت پرستش غیر خدا، و وجوب یا استحباب احسان به پدر و مادر قدر تشریعی الهی است.
● قضا و قدر در نگاه فلاسفه و متکلّمان اسلامی
فلاسفهب اسلامی قضا و قدر الهی را به گونهای مختلف تفسیر کردهاند، از نظر فلاسفهی مشایی قضای الهی عبارت است از صور علمی موجودات عالم طبیعت که در عالم عقول و مفارقات وجود دارد. بنابر این، قضا از نظر آنان مرتبهای از عالم آفرینش است که جدا از ذات خداوند تحقّق دارد، و قدر عبارت است از وجود موجودات طبیعی در نشأة طبیعت .
صدر المتألّهین، قضای الهی را به علم ذاتی و ازلی خداوند به موجودات تفسیر کرده است، به اعتقاد وی، قدر الهی عبارت است از وجود صور موجودات مادّی در عالم نفوس نه عالم عقول.
علاّمهی طباطبایی، قضای الهی را به ذاتی و فعلی تقسیم کرده است، قضای فعلی، قطعیّت و وجوب موجودات است که از علّت تامّهی آنها ناشی میشود، و قضای ذاتی، علم ذاتی خداوند به این وجوب و ضرورت است. و از آن جا که علم الهی علم فعلی است و در سلسله علل موجودات قرار دارد، میتوان آن را قضای ذاتی نامید.
از نظر وی، قدر به دو گونهی علمی و عینی تقسیم میشود. آن چه پیش از این در تفسیر قضا و قدر تکوینی بیان کردیم، بر گرفته از آرای علاّمهی طباطبایی بود. بدین جهت تکرار آن در این جا لزومی ندارد.
اشاعره، قضای الهی را به ارادهی ازلی خداوند تفسیر کردهاند و ایجاد موجودات را به مقدار و اندازههای معیّن از نظر ذات و صفات آنها، قدر الهی دانستهاند.
معتزله و امامیه در تفسیر قضا و قدر دیدگاه یکسانی دارند. آنان قضای را به امور ذیل تفسیر کردهاند:
۱) قضا و قدر به معنی آفریدن مانند: «فقضا هُنّ سبع سموات فی یومین»و «قدَّر فیها أقواتها».
۲) قضا به معنی الزام مانند «و قضی ربک الاّ تعبدوا إلاّ إیّاه»(۴)، و قدر به معنی کتابت و مقرّر داشتن مانند: «نحن قدَّرنا بینکم الموت».
۳) قضا و قدر به معنی اعلان و اخبار. مانند: «و قضینا الی بنی اسرائیل فی الکتاب» یعنی به آنان خبر دادیم و اعلان نمودیم. و «الاّ امرأته قدّرناها من الغابرین».
● قضا و قدر و افعال بشر
از نظر اشاعره قضا و قدر الهی افعال انسان را هم چون دیگر پدیدهها شامل میشود. اما متکلّمان عدلیه، قضا و قدر به معنی خلق و آفرینش را شامل افعال بشر نمیدانند، از نظر آنان تنها معنای سوم قضا و قدر، یعنی اعلان و اخبار عمومیت دارد و شامل افعال انسان نیز میشود. مبنای این دو دیدگاه این است که اشاعره به خلق افعال قایلند، ولی عدلیه خلق افعال را قبول ندارند. مقصود از خلق افعال این است که افعال انسان بدون واسطه قدرت و ارادهی او، مخلوق و آفریدهی خداوند است.
از نظر عدلیه اعتقاد به خلق افعال دو پی آمد نادرست دارد، یکی مجبور بودن انسان، و دیگری انتساب افعال ناروای انسان به خداوند.
و از نظر اشاعره انکار خلق افعال اصل توحید در خالقیّت را خدشهدار میسازد.
میتوان گفت: هر یک از اشاعره و عدلیه بخشی از حقیقت را گفتهاند، رأی درست در این مسأله این است که خلق افعال را بپذیریم اما نه بدان صورت که اشاعره گفتهاند، بلکه براساس نظام اسباب و مسبّبات؛ بر این اساس، قدرت و ارادهی انسان، در طول قدرت و ارادهی خداوند، در افعال او مؤثّر است، بنابر این، انسان مجبور نخواهد بود. و از طرفی، چون ارادهی انسان در جهتگیری فعل از نظر حسن و قبح نقش تعیین کننده دارد، انتساب قبایح افعال به خداوند لازم نخواهد آمد. حاصل آن که، سخن عدلیه در این که قضا و قدر الهی به معنی خلق و آفرینش را شامل افعال بشر ندانستهاند، صحیح نیست، زیرا با توحید در خالقیّت و عمومیّت قدرت و آفرینش الهی منافات دارد، «اللّه خالق کلّ شیء» و سخن اشاعره در این که در مسألهی خلق افعال، اسباب و وسایط را نادیده گرفته، و افعال بشر را مستقیما مخلوق خدا میدانند، نه از طریق قدرت و ارادهی او، نادرست است، چرا که هم بر خلاف وجدان و عقل است، و هم با نصوص قرآن که اسباب و وسایط را در آفرینش و تدبیر جهان پذیرفته است، مخالفت دارد، و هم مستلزم جبر در افعال و انتساب قبایح به خداوند میگردد.
● لزوم رضا به قضای الهی
بر اساس مطالب یاد شده مشکل لزوم راضی بودن به قضای الهی نیز حل میشود، مشکل این است که رضا به قضای الهی لازمهی ایمان و واجب است. هر گاه قضا به معنی خلق و آفرینش باشد، افعال ناروای انسان مخلوق و آفریدهی خداوند بوده و رضای به آنها واجب خواهد بود در حالی که همانگونه که انجام کارهای قبیح، ممنوع و حرام است، رضای به کفر و معصیت نیز ممنوع و حرام است.
حلّ مشکل به این است که آن چه مخلوق و آفریدهی خداوند است، واقعیّت فعل انسان است، و واقعیّت فعل قبیح نیست، بلکه حسن تکوینی دارد، چنان که میفرماید: «الَّذی أحسن کلَّ شیء خَلَقه».
قبح کفر یا معصیت مربوط به متن فعل و واقعیّت تکوینی آن نیست، زیرا اگر چنین باشد، همهی افعال باید قبیح باشد، چرا که از نظر تکوینی، واقعیّت افعال خوب و بد یکسانند، مثلاً راستگویی و دروغگویی از نظر اصل فعل و واقعیّت تکوینی آن، تفاوتی ندارند، هر دو، گونهای از افعال جوارحی انسانند که با مکانیسم خاصّی تحقق مییابند. این جمله که هوا تاریک است. در روز روشن دروغ، و در شب تاریک راست است، در فرض اول قبیح و در فرض دوم حسن است.
حسن و قبح تشریعی و اعتباری افعال بر عناوین ثانوی آنها مترتّب میگردد، نه بر عناوین اوّلیه و تکوینی آنها خوردن، نوشیدن، نشستن، سخن گفتن، نگاه کردن، شنیدن و مانند آن عناوین اوّلیّهی افعال است، این عناوین به خودی خود حسن یا قبح تشریعی ندارند، و تنها حسن تکوینی دارند، زیرا از واقعیتهای جهان آفرینشاند. حسن و قبح اعتباری و تشریعی آنها از مقایسهی این افعال با اهداف و غایات خلقت انسان، یا از مقایسهی آنها با اوامر و نواهی شرعی و احکام عقلی به دست میآید. و انطباق و عدم انطباق فعل با این اهداف و غایات، یا اوامر و نواهی، به نوع تصمیمگیری و گزینش انسان مربوط میشود، بدین جهت، حسن و قبح اعتباری افعال (در مقابل تکوینی نه به معنی موهوم و بیاساس) به فاعل مباشری آنها یعنی انسان نسبت داده میشود نه به خداوند.
آری، از آن جا که کارهای خوبی که انسان انجام میدهد، اولاً: خداوند از طریق عقل و وحی بشر را به شناخت آن هدایت کرده، و ثانیا؛ بر انجام آنها وعدهی پاداش داده و انسان را بر انجام آنها تشویق و ترغیب کرده است، به گونهای که اگر این دو عامل نبود، چه بسا انسان از توفیق الهی بینصیب میماند و راه صواب را بر نمیگزید و به ثواب نمیرسید، مقتضای حقشناسی و ادب در بندگی این است که انسان کارهای نیک خود را تکوینا و تشریعا به خداوند نسبت دهد. چنان که در حدیث قدسی آمده است:
«یا بن آدم أنا اولی بحسناتک منک و أنت اولی بسیّئاتک منّی».
● قضا و قدر و اختیار انسان
اگر در حقیقت قضا و قدر نیک بنگریم اذعان خواهیم کرد که قضا و قدر الهی نه تنها با اختیار انسان منافات ندارد، بلکه مبنا و پشتوانهی آن است، زیرا قضا در افعال انسان، قطعیّت و وجوب تکوینی آنها است، که از علّت تامّهی آن حاصل میشود، و اراده و اختیار انسان از اجزای علّت تامهی افعال انسان است. البتّه ارادهی انسان وابسته به اراده و مشیّت الهی است، و در طول آن است نه در عرض آن، بدین جهت فعل انسان هم مستند به ارادهی الهی است و هم مستند به ارادهی انسان، و این دو استناد در عین این که حقیقیاند، با یکدیگر ناسازگار نیستند.
قدر الهی در افعال انسان عبارت است از ویژگی حاکم بر افعال بشر، که از آن جمله است، ارادی و اختیاری بودن آنها، یعنی خداوند نفس انسان را به گونهای طرّاحی و تقدیر نموده است که تصمیم گیرنده، انتخابگر و اراده کننده است. پس، مختار بودن انسان، چیزی است که خداوند آن مقدّر کرده است.
اکرم اکبرزاده ابراهیمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست