چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
زهد و پرهیزکاری، حقیقتی الهی
داستان زهد ، داستان عجیبی است ، زهد حقیقتی است كه هر كس به آن آراسته شود ، برنده خیر دنیا و آخرت شده .
تحصیل زهد از مشكل ترین اموری است كه انسان با آن روبروست ، و چون حاصل شود ، بفرموده حضرت صادق(علیه السلام) درب آخرت و تمام نعیمش به روی انسان باز شده ، و برات آزادی از آتش جهنم برای ابد به جهت انسان صادر گشته !
زهد صفت عاشق ، خصلت عارف ، رنگ عابد ، و نشان حقیقت بر پیشانی سالك است .
زاهد انسانی وارسته ، و عبدی پیراسته ، و شخصیّتی ممتاز ، و نیروئی الهی ، و پروانه ای گرد شمع جمال ، و عاشقی بینا و مجاهدی تواناست .
حقیقت زهد را باید از زبان حقیقی و عرفای واقعی شنید ، چرا كه آنها شیرینی این واقعیت را چشیده اند و از نسیم جان بخش این خصلت ملكوتی بهره برده اند ، بیان حقیقت زهد كار ما گرفتاران و اسیران بندهای شهوات و طبایع نیست ، ما را كجا رسد كه به ترجمه عالی ترین خصلت وارستگان تاریخ برخیزیم ، و از آنان كه از دوست نشان دارند نشان در اختیار بگذاریم .
زهد قبل از اینكه مرحله عملی باشد حقیقت قلبی است ، به این معنی كه هر كس به قول قرآن مجید بود و نبود امور ظاهر برای وی مساوی باشد زاهد است .
و چون بدست آوردن این حالت قلبی كاری بس مشكل و مدت مدیدی ریاضت می خواهد ، و طالب مقدماتی چون علم و معرفت و بینائی و بصیرت و همنشینی با اولیاء خداست ، از این نظر زهد را از اعلا منازل سالكین و از والاترین مقامات عارفین و از بهترین حالات سائرین شمرده اند .
این حالت عالی قلبی ، یعنی بی تفاوت بودن دل ، نه در برابر بود و نبود ظاهر دنیا و زرو و زینت آن موجب راحت انسان ، و دور بودنش از بسیاری از گناهان باطنی و ظاهری است .
تمام روایات معتبر و محكم كه در بهترین كتب حدیث نقل شده ، وقتی می خواهند زهد را معنا كنند به آیه بیست و سوّم سوره مباركه حدید ، كه ریشه زهد را قلبی می داند متوسل می شوند ، چرا كه وقتی قلب دارای این حالت عالی باشد اگر همه دنیا به انسان رو كند انسان آن را ملك خود نمی داند ، بلكه گنجینه ای در خزانه حق می نگرد ، كه انسان برای صرف آن در راه خدا انتخاب شده ، و چون همه دنیا از دستش برود گوئی هیچ پیش آمدی نكرده ، چون چیزی كه ملك خود نمی دانسته از برابر چشمش غایب شده ، و علّتی منطقی وجود ندارد كه بخاطر غیبت و یا از دست رفتن غیر ملك باعث اسف گردد .
چیزی كه از دست برود ، اگر از دست رفتنش مخصوصاً بقضا و حكم الهی باشد و ذاتاً از دست رفتنش به قدر حق صورت گیرد ، مگر تأسف قلب قدرت بازگرداندن آن را دارد ؟ و مگر شادی و حرص در راه بدست آوردن از دست رفته قدرت برگرداندن از دست رفته را دارد ؟ !
تأسف بر از دست رفته موجب جزع و خروج از مدار صبر ، و علّت اعتراض و شكایت به دستگاه منظم آفرینش و بخصوص صاحب حكیم و عادل آن است و این گونه جزع مقدمه ای برای مغضوب شدن انسان و مستحق شدن آدمی به عذاب الهی است .
و فرح و خوشحالی نسبت به ظاهر دنیا و زر و زینت بدست آمده آن موجب بد مستی و طغیان و تجاوز و به قول آیه شریفه تفاخر و تكاثر و علّت كبر و تكبر خود بینی است كه همه این خصائل شیطانی و گرفتار آن منفور حق و از رحمت مطرود و مستحق لعنت حق و خزی دنیا و ع ذاب آخرت است ، و این غیر از فرح به نعمت است كه موجب شكر و كمك و عون بر عبادت و طاعت است كه دنیا را نعمت حق دیدن و از آن نعمت در راه صاحب نعمت استفاده كردن ، غیر از دنیا را دنیا دیدن است ، متن آیه شریفه سوره حدید چنین است :
( لِكَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللهُ لاَ یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور ) .(۱)
هرگز بر آنچه از دست شما رود تأسف نخورید ، و به آنچه به شما می رسد دلشاد نگردید و خداوند دوستدار هیچ متكبر خودستائی نیست .
با توجه به این آیه بخصوص دو كلمه « تأسوا و تفرحوا » معلوم می شود كه زهد در درجه اول و در مرحله حقیقت امری قلبی است ، چون قلب در روی آوردن دنیا خوشحال نشود و حالی بحالی نگردد و دچار فرح نشود فرحی كه عاقبتش تكبر و فخر و دوری از خداست ، و در از دست رفتن دنیا بدحال نگردد ، آن حالتی كه باعث جزع و فزع و بی صبری و بی طاقتی و شكایت از دوست است ، صاحب آن قلب زاهد است ، روز داشتن ، زاهد و روز نداشتن زاهد است .
اما اگر قلبی در بود دنیا و زینت آن فرح موصل به كبر و فخر داشته باشد ، وبه وقت از دست رفتن ظاهر دنیا به اسف دچار شود ، صاحبش اهل دنیا و بدور از حقیقت است ، چنین انسانی اگر دستش به تمام معنی از دنیا خالی با شد ولی قلبش به امید روز بدست آمدن در فرح قرار داشته باشد اهل دنیاست ، و اگر به وقت داشتن برای روز مبادا در اسف باشد انسانی مادی و بیچاره است ، چنانچه قلب با بودن ثروت مادی اگر اهل فرح به ثروت نباشد صاحبش زاهد و مورد توجه خداست .
موسی بن جعفر (علیه السلام) در تاریكی زندان بغداد هیچ اسفی نداشت ، و سلیمان بر تخت حكومت فلسطین ، ذره ای فرح در دلش نبود .
یوسف عزیز در قعر چاه و در زندان مصر تأسف نمی خورد ، و بر تخت سلطنت مصر دچار فرح نبود .
علی (علیه السلام) آن یگانه تاریخ پس از مرگ پیامبر از خانه نشینی و بخاطر از دست رفتن حكومت ظاهری اسف نداشت ، و روز حكومت ، كه حكومت ظاهر را بی ارزش تر از كفش پاره خود می دانست بر حكومت فرحناك نبود .
چون قلب این گونه حركت الهی و معنوی و ملكوتی پیدا كند ، حقیقت زهد تحقق پیدا كرده و نور زهد در اعمال و حركات و اخلاِ و معاملات و معاشرت انسان تجلی خواهد كرد .
عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاث قالَ : قُلْتُ لاِبی عَبْدِاللهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِداكَ فَما حَدُّ الزُّهْدِ فِی الدُّنیا ؟ فَقالَ : قَدْ حَدَّهُ اللهُ فی كِتابِهِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ .
حفص بن غیاث می گوید : به حضرت صادِ (علیه السلام) عرضه داشتم قربانت كردم حدّ زهد در دنیا چیست ؟ فرمود خداوند حدّ زهد نسبت به دنیا را در كتابش بیان فرموده ، در آیه ای كه می فرماید : تا بر از دست رفته حسرت نخورید و به بدست آمده فرحناك نگردید .
قالَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ (علیه السلام) : إنَّ النّاسَ ثَلاثَهٌٔ : زاهِدٌ وَصابِرٌ وَراغِبٌ ، فَأمَّا الزّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الاْحْزانُ وَالاْفْراحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلا یَفْرَحُ بِشَیء مِنَ الدُّنیا وَلا یَأسی عَلی شَیء مِنْها فاتَهُ فَهُوَ مُسریح . . . .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود : مردم به سه دسته اند :
زاهد و صابر و راغب ، زاهد كسی است كه غصه ها و خوشحالیها را از قلب بدر كرده ، بر چیزی از دنیا كه بدست می آید خوشحال نمی شود ، و بخاطر چیزی كه از دستش می رود غصه دار نمی گردد و او راحت است .
راستی اگر انسان بخواهد تأسف بخورد چرا بر یك سلسله امور كم ارزش و فانی و امانتی تأسف بخورد ، و اگر بخواهد خوشحال شود ، چرا بر سنگ و خاك رنگارنگ و بر یك سلسله خوراكی و پوشاكی و بر جاه و مقام پوشالی و از دست رفتنی خوشحال شود ؟ تأسف باید بر عمر از دست رفته ، عمری كه به طاعت و عبادت نگذشته باشد ، تا این تأسف عامل حركت برای جبران مافات شود ، خوشحالی باید خوشحالی بر ایمان و عمل صالح باشد كه وسیله خیر دنیا و آخرت است ، آری در اتصال به حضرت محبوب شاد و بر فراِ آن جمال مطلق رنجیده و ناراحت باشیم .
حقیقت زهدشناختن حقیقت زهد با مراجعه به آیات و آثار و معارف اسلامی ، به خصوص آنچه از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین رسیده كار مشكلی نیست ، و چه نیكوست انسان حقیقت این مسئله الهیه را بشناسد و از حضرت رب العزه آراسته شدن به آن را بخواهد . كه هر كس آراسته به این حقیقت گردد ، به عالی ترین درجه معنوی آراسته شده ، و باب خیر دنیا و آخرت را به روی خود باز كرده است .
زهد یعنی بی رغبتی به ظاهر دنیا به خاطر بدست آوردن آخرت و درجه بالاترش یعنی بی رغبتی به ما سوی الله جهت جلب رضا و خوشنودی و رضوان حضرت حق .
ضایع كردن مال حرام و حرام كردن حلال ، حرام و بیكاری و بیعاری و كلّ بر مردم شدن نیز حرام است .
زهد به معنای قناعت ورزیدن به حلال مالی و شهوانی از حرام و ساختن آخرتی آباد با حیات دنیاست .
زهد یعنی تمام علائق را تابع علاقه حق قرار دادن ، و به معنای حكومت الهی قلب بر ظاهر امور دنیائی است .
آن كس كه در برابر متاع حیات مادی ، و آرایش ظاهر دنیا ، فریب نمی خورد ، و مقام با عظمت خلافت اللهی را با مشتی خاك ، و با چند روز مقام و با قلیلی در هم و دینار معامله نمی نماید زاهد است .
عرفان به واقعیات و معرفت به حقایق ، و بصیرت به امور ظاهر و باطن مورث زهد است .
چون واقف شدی اگر عمرت هزاران سال باشد و هزاران گونه نعمت در كفت قرار بگیرد ، در برابر عمر ابد آخرت و نعیم مقیم آن لحظه ای بیش نیست ، نسبت به آنچه در این دنیا از مال و منال و شهوت و مقام و ریاست و دیگر چیزها كه ترا از حیات جاوید و نعمت مقیم باز می دارد به حقیقت زاهد خواهی شد .
چون آگاه شدی آنچه هست رفتنی است ، و تنها وجود باقی خداست ، و هر تكیه گاهی موقتی است ، تنها تكیه گاه ابدی حضرت رب العزت است از ماسوی الله زاهد شده و تنها به حضرت او رغبت كنی ، با توجه به این حقایق است ، كه دنیا برایت مسجد و جمال محبوب برایت قبله و ذكر دائم برایت نماز ، و خدمت به خلق برایت عبادت می گردد .
قدر خود بشناس ، و به آنچه باید واقف گردی واقف شو ، در مقام كسب آگاهی و بصیرت و معرفت و عرفان برآی كه در تمام وجود از نظر قوه و استعداد همتا نداری ، و به این خاطر از میان تمام ممكنات و موجودات ترا به مقام نیابت و خلافت از خود برگزیده اند .آری معرفت به حقایق مقدمه حركت به سوی حقایق و عشق به حقایق مقدمه آراسته شدن به واقعیات است كه عارف : صابر ، متقی ، متوكل ، عاشق ، خاضع ، خاشع ، صامت ، مجاهد ، عابد ، عالم ، حلیم ، حكیم و زاهد است ، و طی این همه راه در گرو حكمت نظری و عملی است ، و آن دو عبارت از شناخت قرآن با كمك اهل قرآن و آراسته شدن به حقایق این كتاب است .
از چهار عامل خطر بپرهیزید تا به خدا برسیدیكی از پیران معرفت را پرسیدند كه : عارف را چگونه باید كه باشد ؟
گفت : چنان باید كه از میان خویش و آن خداوند خویش چهار چیز بردارد :
۱ ـ یكی ابلیس را و هر چه او خواهد و خواست وی معصیت بُوَد ، كه اندر وی زوال ایمان بُوَد ، و اندر زوال ایمان دوزخ جاودان بود .
( كَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلاِْنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنكَ إِنِّی أَخَافُ اللهَ رَبِّ الْعَالَمِینَ * فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذلِكَ جَزَاؤُا الظَّالِمِینَ ) . (۲)
در مثل مانند شیطانند كه از انسان خواست به خدا كافر شود ، پس از آن كه انسان از طاعت حق روی گرداند و از عبادت الهی برید ، گفت من از تو بیزارم كه از عذاب پروردگار عالمین می ترسم .
پس عاقبت شیطان و آدمی كه بخواست او كافر شد این است كه هر دو در آتش دوزخ مخلّدند و این دوزخ كیفر متجاوزان است .
۲ ـ و دیگر نفس و آنچه خواهد ، كه نفس بدان كاری كند بد ، و بد كرداری را جای آتش بود ، چنان كه گفت در قصه یوسف صدیق :
( وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لاََمَّارَهُٔ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ ) . (۳)
من خودستائی نكرده ، نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرا نمی دانم زیرا نفس به شدت انسان را به كارهای زشت و ناروا می خواند جز آن كه خدا به لطف خاص خود انسان را حفظ كند ، كه خدای من بسیار آمرزنده و مهربان است .
۳ ـ و دیگر هوای تن را و آنچه او خواهد ، و اندرین جهان هر كه به راحت بود بدان جهان رنج برد چنان كه گفت حق تعالی :
( أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ ) . (۴)
ای رسول من دیدی حال آن كس كه هوای نفس خود را معبود خویش گرفت « چگونه به ضلالت و گمراهی افتاد و هلاك گشت و به عذاب ابد دچار شد ؟ !
۴ ـ چهارم دنیا را و آنچه او خواهد دست بازداری ، كه دنیا از تو خدمت خواهد و فراموشی آخرت خواهد قوله تعالی :
( فَأَمَّا مَن طَغَی * وَآثَرَ الْحَیَاهَٔ الدُّنْیَا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَی ) . (۵)
و اما چون كسی طغیان كند دنیا را بر آخرت بخواهد ، پس جهنم جایگاه اوست .
پس چون بنده عارف ، این چیزها را از میان برداشت معرفت قرار گرفت ، و حلاوت معرفت یافت ، پس هر كه با ابلیس صحبت كند از هاویه نرهد كه با خداوند صحبت كند از این همه برهد .
انبیاء الهی و زهدبازگو كردن زهد انبیائی كه در آیات قرآن و روایات از آن نام برده شده داستان بسیار مفصلی است ، علی (علیه السلام) در خطبه ۱۶۰ نهج البلاغه به زهد چند نفر از انبیاء بدین قرار اشاره دارند :
اگر خواهی از موسی كلیم الله سخن بگو ، كه به پروردگار عرضه داشت :
( رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْر فَقِیرٌ ) . (۶)
پروردگار من بر آنچه از خیر بسویم فرستی نیازمند و محتاجم .
به خدا قسم به وسیله این دعا قرص نانی از خدا می خواست ، زیرا خوراكش سبزی و گیاه زمین بود ! ! و به علّت لاغری و كمی گوشت بدن ، سبزی گیاه از نازكی پوست درونی شكمش دیده می شد .
و اگر خواهی از داود سخن به میان آر ، كه دارای مزامیر و زبور بود ، و خواننده اهل بهشت است ، بدست خود از لیف خرما زنبیل ها می بافت و به هم نشینان خود می گفت : كدامتان در فروختن این زنبیل ها به من كمك می كنید ، از بهای فروش آنها خوراكش یك عدد نان جو بود .
و اگر خواهی داستان زندگی عیسی بن مریم (علیه السلام) را به میان آر ، كه سنگ را زیر سر خود بالش قرار می داد ، و جامه زبر می پوشید ، و طعام خشن می خورد ، و خورش او گرسنگی بود ، و چراغ شب او ماه بود ، و سایه بان او در زمستان جائی بود كه آفتاب می تابید یا فرو می رفت ، و میوه و سبزی خوشبوی او گیاهی بود كه زمین برای چهارپایان می رویاند ، نه زنی داشت كه او را به فتنه و تباهكاری افكند ، و نه فرزندی كه او را اندوهگین سازد ، و نه دارائی كه او را از توجه به حق برگرداند ، و نه طمعی كه او را خوار كند ، مركب او دو پایش بود ، و خدمتكار او دو دستش .
بیا و در مسئله زهد به پیامبر خود ، كه از همه نیكوتر و پاكیزه تر است ، اقتدا نموده ، از آن بزرگوار پیروی كن ، زیرا آن حضرت برای كسیكه بخواهد پیروی كند ، سزاوار پیروی كردن است ، و انتساب شایسته اوست برای كسیكه بخواهد به او نسبت داشته باشد ، و محبوب ترین بندگان نزد خداوند كسی است كه پیرو پیغمبر خود بوده و دنبال نشانه او برود .
لقمه دنیا را زیادتر از آنچه لازم نداشت نمی خورد ، به دنیا به هیچ عنوان دل نبسته بود ، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شكم گرسنه ترین اهل دنیا بود .
دنیا با همه محتویاتش به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع كرد ، دانست خداوند مهربان از باب مصلحت انسان علاقه و دل بستن به دنیا را دشمن داشته ، او هم به پیروی از مولایش علاقه به دنیا را دشمن می داشت . و می دانست حق تعالی دنیا را خوار دانسته او هم خوار می دانست ، و آن را كوچك قرار داده ، او هم كوچك شمرد .
اگر نبود در وجود ما ، مگر دوستی آنچه كه خدا و رسول و دشمن داشته ، و بزرگ شمردن آن را كه خدا و رسول كوچك شمرده همین مقدار برای سركشی از خدا و مخالفت فرمان او بس بود .
پیامبر به روی زمین طعام می خورد ، و مانند عبد می نشست ، و به دست خود پارگی كفشش را دوخته و جامه اش را وصله می كرد ، و بر خر برهنه سوار می شد و دیگری را هم سوار می كرد .
بر در خانه اش پرده ای كه در آن نقش ها نقش شده آویخته بود ، پس به یكی از زنهایش فرمود : این پرده را از نظر من پنهان كن ، زیرا وقتی به آن چشم می اندازم دنیا و آرایش های آن را به یاد می آورم ، پس از روی دل از دنیا دوری گزیده ، یاد آن را از خود دور می ساخت ، و دوست داشت كه برایش آن از جلوی چشمش پنهان باشد ، تا از آن جامه زیبا فرا نگرفته باور نكند كه آنجا جای آرمیدن است ، و امیدواری و درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد ، پس علاقه و بستگی به این دنیای از دست رفتنی را از خود بیرون و از دل دور كرده و آرایشهای آن را از جلو چشم پنهان گردانید ، و چنین است كسی كه چیزی را دشمن می دارد ، و بدش می آید به آن چشم اندازد ، و نام آن را در حضورش برده شود ! !
زهد مورث معنویت ، آزادگی و ایثار و خصائل دیگر انسانی و الهی است ، زاهد به حقیقت اهل معناست ، و از قید تعلقات مادی و شیطانی با تمام وجود آزاد است ، و پیش انداختن محرومان و مستمندان و دردمندان را نسبت به خودش كار بسیار آسانی است .
شدت زهد پیامبر و علی و خاندانش و ائمه طاهرین و پس از آنان یاران و اصحاب خالص آن بزرگواران چیزی نیست كه نیاز به شرح داشته باشد .
دل زجان بر گیر تا راهت دهند *** ملك دو عالم به یك آهت دهند
چون تو برگیری دل از جان مردوار *** آنچه می جوئی تو آنگاهت دهند
گر بسوزی تا سحر هر شب چو شمع *** تحفه نقد سحرگاهت دهند
تا نگردی بی نشان از هر دو كون *** كی نشان آن حرمگاهت دهند
چون بتاریكی دَرَست آب حیات *** گنج وحدت در بن چاهت دهندای گدا
گر آشنای او شوی *** هر زمانی ملك صد شاهت دهند
گر بود آگاه جانت از جزا و *** گوشمال جان بناگاهت دهند
لذت دنیا اگر زهرت شود *** شربت خاصان درگاهت دهند
چون شنیدی تفرقه است در راه تو *** در سیاهی راه كوتاهت دهند
بی سواد فقر تاریكت شود *** گر هزاران روی چون ماهت دهند
چون درون دل زفقرت شد سیه *** ره برون زین سبز خرگاهت دهند
در سواد اعظم فقرست آنك *** نقطه كلی به اكراهت دهند
ای فرید اینجا چو كوهی صبر كن *** تا از این خرمن یكی كاهت دهند
حدید / ۲۳ .حشر / ۱۶ – ۱۷ .یوسف / ۵۳ .فرقان / ۴۳ .نازعات / ۳۷ – ۳۹ .قصص / ۲۴ .
پایگاه استاد حسین انصاریان
منبع: عرفان اسلامی، جلد ۸
پایگاه استاد حسین انصاریان
منبع: عرفان اسلامی، جلد ۸
منبع : عرفان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست