دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
صوفی کیست؟ تصوف چیست؟
● معنای صوفی
دانشوران بر سر مبدأ اشتقاق كلمهی صوفی قیل و قال بسیار میكنند. ولی نظر من ابن است كه دربارهی مفهوم دقیق آن دلیلی برای جدال وجود ندارد. اكنون نظری سریع و اجمالی به كوششهای مختلفی كه علمای لغت و فرهنگنویسان در این باره به عمل آوردهاند میافكنیم:
۱) بعضی میگویند صوفیان به واسطهی پاكی (صفا)ی دلشان و به خاطر خلوص عملشان (آثار) ملقب به صوفی شدهاند. به قول بشر بن حارث «صوفی آن است كه دلش نسبت به خدا بیریا (با صفا) باشد». اما اگر بپذیریم كه كلمهی صفوی از «صفا» مشتق میشود باید صورت درست این كلمه صفوی باشد نه صوفی!
۲) گروه دیگری تصور میكنند صوفیان از این نظر صوفی نام گرفتهاند كه در حضور خداوند در مرتبهی (صف) اول قرار دارند و این بدان سبب است كه سیر آرمانهای ایشان و حركت قلبشان و توقف سر آنها به سوی اوست. به هر حال چنانچه كلمهی صوفی به صف (مرتبه) راجع باشد ناچار صورت این كلمه صفی خواهد بود نه صوفی.
۳) بعضی دیگر گفتهاند ایشان را از آن جهت صوفی خواندهاند كه صفاتشان شبیه به صفات، اصحاب صُغه است كه در زمان پیامبر خدا به سر میبردند. اصحاب صفه یار و دیار را ترك میگفتند و از خاندان و دوستان دوری میگزیدند و از مناع دنیا فقط به اندازهی ضرورت برمیداشتند تا بدن عریان خویش را بپوشانند و رنج گرسنگی را التیام بخشند. از یكی از اینان پرسیدند صوفی كیست؟ جواب داد «صوفی كسی است كه نه مالك و نه مملوك باشد»، و از این بیان منظورش آن بود كه صوفی بندهی آرزوها و شهوات خویش نیست. اما اگر واژهی صوفی از صفه گرفته شده باشد باید صورت درست آن صفی باشد و نه صوفی.
۴) آخرین نظر در این باره آن است كه گفتهاند صوفیان را به خاطر عادتی كه به پوشیدن صوف (پشم) داشتهاند صوفی گفتهاند. در هر حال اگر اشتقاق كلمه صوفی از صوف مودر قبول قرار گیرد، شكل این كلمه درست است و این تغییر از منظر فن اشتقاق صحیح خواهد بود. ابوبكر كلاباذی (۱) میگوید این كلمه در عین آنكه از واژهی صوف آمده واجد معانی لازم چون: اعراض از دنیا، روح را متمایل به جهان دیگر كردن، دائم السفر بودن، اعراض جستن روح از لذات جسمانی، ترك یار و دیار گفتن، تهذیب سلوك، پالایش دل، شرح صدر و استعداد ارشاد نیز هست.
ابن خلدون نیز بر این عقیده بود كه واژهی صوفی از صوف مشتق است ولی لازم است به یاد داشته باشیم كه صرفاً با پوشیدن پارچهی درشت مویین و صوف خشن نمیتوان صوفی شد. همان طوری كه هجویری گفته است پاكی (صفا) موهبتی است الاهی و صوف لباسی است در خور گوسفندان این بیان نظم دلكش سعدی را به یاد میآورد كه میفرماید: در كوه و دشت هر سبعی صوفیی بدی گر هیچ سودمند بدی صوف بیصفا.
مطابق تحقیقات و پژوهشهایی كه امام قشیری كرده، كلمهی صوفی اندكی پیش از انقضای قرن دوم هجری یا ۸۲۲ مسیحی مقبولیت عام یافت. پس از درگذشت رسول اكرم(ص) صحابت عنوانی بود كه به وسیلهی مردم آن عصر پذیرفته شد. این مردم به هیچ عنوان دیگری نیاز نداشتند، زیرا صحابی بودن به اتفاق آرای عالیترین و بهترین عنوان به شمار میرفت. در آن عصر كسانی كه با اصحاب پیامبر معاشرت داشتند تابعان نامیده شدند و تابعان عنوانی بود كه به پیروان تابعان اطلاق میگردید.
امام قشیری صاحب رسالهی قشیریه تصوف را به معنی صفا یعنی پاكیزگی حیات درون و برون میگیرد و اظهار میدارد كه «صفا چیزی است شایان ستایش كه به هر زبانی میتوان ابراز كرد و از ضد آنكه آلودگی و ناپاكی است باید اجتناب ورزید.» از ابوالحسین نوری پرسیدند تصوف چیست؟ وی در جواب گفت: «تصوف چیزی جز ترك لذات نفسانی نیست». از نظر ابوعلی قزوینی تصوف چیزی غیر از آدابی خرسندی آور نیست. ابوسهل صعلو كی تصوف را «پرهیز از چون و چرا» تعریف میكند، و عقیدهی ابومحمد جریری این است كه تصوف عبارت است از تخلق به عادات حسنه و رهایش قلب از شهوات قلب از شهوات و وسوسههای شیطانی.
موافق گفتار این صوفیان بزرگ روشن میشود كه تصوف چیزی جز پالایش و تهذیب حواس واراده نیست. تصوف عبارت از فنای ارادهی فرد در ارادهی الاهی است و آن ایجاد سدمحكمی است بین طهارت دل و یاجوج و مأجوج لذات و شهوات. به عبارت دیگر تصوف انضباط فردی است یعنی اجرای او امر و پرهیز از نواهی. به این ترتیب تصوف، انضباط صرف اسلامی است. در این نظام با عمل به وظایف و الزاماتی كه هیچ گاه نباید ترك شوند، شخصیت و حیات معنوی فرد مسلم تكون مییابد.
اصحاب یمین مردمی هستند كه به جهان غیب ایمان دارند، نماز میگزارند و در دلهای خود به روز بازپسین ایمانی استوار دارند. آنان در پرتو لطف پرودرگار خویش در راه راست میخرامند. اصحاب شمال آنهایی هستند كه ایمان را به یكسو انداختهاند و در پی خدایان دروغین میروند. قرآن اینان را به مردمی كه هدایت را به ضلالت فروختهاند و از راه راست منحرف شدهاند توصیف میكند. بنابراین طبقهبندی، ملاك داوری دل آگاهی است، اما باید دید كه دل آگاهان یا «مقربان» كیانند. مقربان همان اصحاب یمین نیستند، چه اگر بودند لزومی نداشت تا در یك طبقه دیگر ذكر گردند. به عقیدهی صوفیان، مقربان كسانی هستند كه نه تنها به صراط مستقیم خدا میگرایند، بلكه رابطهی صحیح بین حق و خلق یا بین خالق و مخلوق و یا بین خدا و انسان نیز بر آنان پوشیده نیست. برای اینكه مطلب بیشتر روشن شود میگوییم اصحاب یمین آنهایی هستند كه خالق خود را به عنوان الله یا خدای خویش مینگرند و فقط از او كمك میجویند و اعتقاد دارند كه به جز او خدای نیست و بر ماست كه او را بندگی كنیم و از او یاری جوییم. اما كسانی كه خدایانی برای خویش میسازند و ایشان را عبادت میكنند و از ایشان استمداد میجویند و دینی را كه خدای واحد مهربان فرستاده است رد میكنند، اصحاب شمال نام میگیرند. بالاخره مقربان آنهایی هستند كه نه تنها خالق خود را خدای خود میداند و او را فقط میپرستند و از او كمك میخواهند بلكه از رابطهی نزدیكی كه میان ایشان و خالقشان وجود دارد آگاهند. از این نظر است كه صوفی بزرگ شیخ شهاب الدین سهروردی در كتاب معروف عوارف المعارف (فصل اول) میگوید گرچه اصطلاح صوفی در قرآن كریم استعمال نشده است، كلمهی «مقرب» بر همان معنی كه از اصطلاح صوفی منظور است دلالت ضمنی دارد.
● نسبت حق و خلق
اكنون با اندكی تفصیل به بررسی ماهیت رابطهی دقیق بین حق و خلق چنان كه در قرآن آمده است میپردازیم.
در بادی نظر واضح است كه قرآن نظریهی كثرتگرایی یا تكثر موجودات را تعلیم میكند. علیرغم دعاوی واحد باوری (Singularism) ، قرآن غیریت خلق یا مخلوق و جدایی آنها را از خدا خاطر نشان میسازد. این «غیریت» فرضی و موهوم نیست بلكه واقعی است. حق یا خدا آن واحدی است كه وجود دارد و دارای صفات بیشمار است، اشیاء یا تكثرات هستی، اموری وجودی و دارای صفاتی خاص هستند. از لحاظ ظاهر، اشیاء آفریدهی خدا هستند و خدا خالق اشیاء است. چنان كه در قرآن آمده است «خدا خالق تمام اشیاء است». اما از لحاظ باطن، اشیاء تصورات خدا هستند، خدا علم براشیاء دارد یعنی عالم بر آنهاست، و خدا پیش از آنكه اشیاء را بیافریند به آنها علم داشته است. اشیاء قبل از آنكه آفریده شوند در علم خدا همچون تصوراتی موجود بودند و به قول قرآن «او عالم به كل اشیاء است».
(۴) منفعل است و دارای هیچ گونه وجود یا صفت وجودی نیست. معلوم، فعال نیست. (۴) عالم فعال است.
از این بیان روشن میشود كه نسبت میان معلوم و عالم نسبت غریت است نه عینیت. ذات اشیاء تصورات خدا هستند كه با خدا از قدیم بودهاند؛ خدا واحد است و تصوراتش كثیرند. خدا قائم بالذات است و تصورات از لحاظ وجود، قائم به ذهن خدا هستند. ذات خدا از هرگونه حد و تعینی بركنار است تصورات گرچه از حیث كمیت نامحدودند از حیث صورت محدود و متعینند و برای خود اختصاصات یا ذاتی اصیل كه در قرآن شاكلهٔ (۲) چنان كه قرآن میگوید: «خدا از حدود و تعینات اشیاء برتر است ؛ او به هیچ چیز نمیماند؛ خدا سمیع و بصیر است». و باز میگوید: «سپاس و ستایش او را سزاست زیرا او برتر از آن چیزی است كه در وصفش میگویند.» (۳) ذات خدا مطلق است؛
خدا با هیچ یك از موجودات مخلوق قابل قیاس نیست. خدا در معانی زیر یعنی واجب الوجود بودن، «لم یلد» بودن و خود علت خود بودن و موجود بالذات بودند و قائم بالذات بودن و مطلق بودن، و همچنین از این نظر كه غیر قابل شناخت و غیرقابل ظهور برای دگران است، درست مقابل ممكنات و مخلوقات و اشیاء متعینهی این جهان نمودی قرار دارد. همچنین خدا فوق استدلال و تعقل است، چنان كه قرآن گوید: «او دانای غیب عالم است هیچ كس بر عالم غیب او آگاه نیست. (۴) واحد كثیر خالق است مخلوق است رب است مربوب است اله است مألوه است مالك است مملوك است.
ما از رگ گردن انسان به او نزدیكتریم. (۵) ما به او (محمدص) از شما نزدیكتریم، اما شما معرفت و بصیرت ندارید. (۶) حضور خدا در آیههای زیرین وضوح تمام دارد:
مشرق و مغرب از آن خداست، به هر جا روی كنید به سوی خدا روی آوردهاید خدا به همه جا محیط و به هر چیز داناست. (۷) و خدا به همهی چیز احاطه و آگاهی دارد. (۸) و هر كجا باشید. خدا باشماست. (۹) اول و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود اوست و به همه امور عالم آگاه است. (۱۰)
صوفی بر طبق قرآن معتقد است كه خدا موجود است و به همه چیز علم دارد. عالم متضمن علم و شیء معلوم است، پس خدا عالم به محتوای ذهن خود یعنی فكر خویش است.
قرآن این مشخصات را «شاكلهٔ» نامیده است. چون ذوات غیرمخلوق و تغییر ناپذیرند، مشخصات یا امكانات استعدادی ایشان نیز غیرمخلوق و ثابت خواهند بود. در هر حال به طوری كه در بالا دانستیم، آفرینش جزء تجلی خارجی یا فعلیت یافتن معلومات خدا یا ذوات چیزی نیست. صوفی معتقد است كه رمز آفرینش این است كه خدا خود را در معلومات خود متجلی سازد و در این تجلی خدا خود بدان گونه كه بود و هست و خواهد بود، ثابت و لایتغیر باقی بماند. خدا در عین آنكه واهب ذات خود هست، حافظ ذات خویش نیز هست و در این كثرت وحدتش باقی است. اوست محمل آنچه به تجلی و ظهور آمده و آنچه به هنگام ظهور، تجلی نیافته و در غیبت باقی مانده است. در قرآن آمده است: اول و آخر هستی و آشكار و پنهان وجود همه اوست و به تمام امور عالم داناست. (سورهی ۵۷، آیهی ۳).
«وجودی بی مانند و یگانه؛ او با وجود یگانگی و بی مانندیش خود را در صورت هر چیز متجلی ساخته است». ابن عربی میگوید: «سپاس خدای راست كه اشیاء را بیافرید و خود ذات آن اشیاء است، یعنی به آنها وجود خارجی اعطا كرد».
پس وقتی كه اشیاء هستی خود را از خدا كه خود كل موجودات است میگیرند، ضرورتاً چنین نتیجه میگردد كه كلیهی صفات، مانند حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و كلام، تنها از آن خداست. مطابق بیان عبدالكریم جیلانی ، چون صوفی معنی حقیقی خدا را بداند و به جز خدا كسی با او نباشد بر او آشكار میگردد كه شنیدن او شنیدن خداست، دیدنش و كلامش و حیاتش و علمش و ارادهاش و قدرتش از آن خداست، و نیز پی میبرد كه تمام صفات مذكور به عاریت گرفته شدهاند و از روی حكمت بر انسان عارض شدهاند، در حالی كه واقعاً این صفات به خدا متعلقند (این همان چیزی است كه توحید صفاتی و نتیجهی ضروری توحید ذاتی خوانده شده است).
صفات منشأ یا مصدر افعالند و افعال از صفات صادر میشوند. وقتی كه صفات حقیقتاً متعلق به خدا باشند، ضرورتاً این نتیجه گرفته میشود كه خدا خود فاعل یا عامل است. ما، مطابق قرآن ، از ذوات اشیاء افعال را سلب میكنیم، درست همان طور كه وجود صفات را از آنها نفی میكنیم (توحید فعلی). تنها خدا وجود دارد، خدا دارای صفات است و فاعل حقیقی اوست و آنچه در زمین و آسمان است به خدا تعلق دارد. تنها اله و خدای منحصر به فرد اوست (توحید در آثار).آنگاه كه حقیقت بر من آشكار گردد، شهود عظمت آن هستیم را فرا میگیرد، و چون ادراك و شهود حقیقت دست دهد در پرتو آن محو میشوم. و آنگاه كه از خویشتن خویش بیرون میروم و قیود دیرگسل انانیت را میگسلم دیگر خود نیستم و همه او هستم. بنابراین حالت وصل كه همان فنای در او و رهایی از خویش است، ملازم با شهود حقیقت است و حالت استقلال وجود و حفظ انانیت چیزی جز غیبت از حقیقت نیست. بدین ترتیب اتحاد و یگانگی با او مرا از خود جدا میسازد و این همان حالت وصل است، و در این هنگام من نیستم و اوست، خدای بزرگ. (۱۱)
حال كه تعریف ماهیت تصوف را در دو مفهوم باطنی و ظاهری آن به دست دادیم، سیر تاریخی تعلیمات باطنی تصوف اسلامی را دنبال میكنیم. مضافاً اینكه تاكنون كسی به نوشتن تاریخ تصوف اسلامی مبادرت نورزیده است.
جامی یكی از بزرگترین شاعران و نویسندگان عرفانی ایران میگوید: اولین نمایندهی آیین عمقی تصوف، ذوالنون مصری یا نوبهای (متوفی به سال ۲۴۵ هجری) بود كه شاگرد فقیه معروف مالك بن انس محسوب میشد. تعلیمات ذوالنون را جنید بغدادی (متوفی به سال ۲۹۷ هجری) یادداشت و منظم كرد. آیینهای جنید به وسیلهی شاگردش، ابوبكر شبلی خراسانی (متوفی به سال ۳۳۵ هجری)، آشكارا تبلیغ شدند و هم او بود كه تعلیمات تصوف را از اعماق قلب بیرون آورد و علی رؤس الاشهاد جلوهگر ساخت، درست بدانگونه كه سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورده بود. ابونصر سراج (متوفی به سال ۳۷۸ هجری) تعلیمات مزبور را در كتاب خود موسوم به لمع وارد كرد و از آن پس ابوالقاسم قشیری (متوفی به سال ۴۳۷ هجری) در رسالهی قشیریه آنها را مرتب كرد. اما اولین كسی كه این نظام را در باطنگرایی اسلامی وارد كرد و آن را مدون ساخت، صوفی بزرگ شیخ محی الدین ابن عربی بود كه در ۵۶۰ هجری در مرسیه واقع در جنوب شرقی اسپانیا به دنیا آمد. (۱۲)
● دیگر روایتها در معنای صوفی
در اینجا برخی از روایتها در مورد طایفه صوفیه را مرور میكنیم:
۱) ابوالقاسم قشیری درباره نام صوفی میگوید:
«استعمال این نام بر این طایفه، جا افتاده كه بر یك شخص، صوفی میگویند و به جماعت آنان صوفیّه و به منسوبان، متصوّف و متصوّفه، و هیچ مبنای قیاسی و اشتقاقی پدر زبان عربی ندارد. ظاهراً این كلمه همانند یك لقب به كاربرده شده است.» (۱۳)
امّا باید گفت كه نظر قشیری درست به نظر نمیرسد، زیرا كه لقب هم، بیمناسبت به كسی یا جماعتی داده نمیشود و صرفاً ادّعای لقب بودن كلمهای ما را از علّت و انگیزهی كاربرد و نحوهی اشتقاق آن بینیاز نمیگرداند.
۲) انتساب به «صَفِّه» كه گروهی از اصحاب رسول اكرم صلوات اله علیه و آله در صّفه مسجد پیغمبر سكونت داشتند، كه در نهایت فقر زندگی میكردند. (۱۴)
قشیری این نظر را نقل نموده است، امّا به این دلیل كه نسبت به صفّه بروزن صوفی نیاید آن را رد كرده است و این رد، صحیح به نظر میرسد، اگر چه زمخشری در «اساس البلاغهٔ» میكوشد تا با تكلّفی این اشتقاق را توجیه نماید بدینسان كه یكی از دو قاء صفّه در نسبت، به خاطر تخفیف و او تبدیل شده است.
۳) اشتقاق از كلمهی «صفا» به مناسب آنكه صوفیان در اثر ریاضت به صفا و روشنایی درون دست یافته و آینهی دلشان در اثر مكاشفات و مشاهدات روشن و صافی میگردد.
قشیری این توجیه را ناموجّه میشمارد، كه براساس قواعد عرف چنین اشتقاقی ممكن نیست، چه صفا ناقص واوی، و صوفی اجوف واویست، و اصلاً دو كلمه هم ریشه نیستند.
در اینكه صوفی منسوب به صفا است پنج توجیه است از این قرار:
الف) به (صُفوه) بضم صاد و سكون فاء بروزن (غُرفه) منسوب باشد به معنی برگزیده، از این جهت كه صوفی برگزیدهی افراد بشر است. در این نسبت نیز، باید صفوی میشد، نه صوفی.
ب) به (صَفو) با فتح صاد و سكون فاء بدون تاء منسوب باشد، كه به معنی نخبه و برگزیده است. در این مورد هم همان اشكال صفوه پیش میآید.
ج) منسوب به (صفی) به معنی اهل صفا (۱۵) و این درست نیست برای اینكه نسبت به صفی و علی، صفوی و علوی میشود، نه صوفی.
د) به صفابقصر جمع صفات به معنی سنگ سخت به این مناسبت كه صوفی در ایمان متصلب است.
ه) از (مصافاهٔ) مشتق باشد، به این معنی كه كلمه صوفی به صیغهی فعل مجهول ماضی از باب مفاعله بوده و از كثرت استعمال به صورت یاء نسبت درآمده است. (۱۶)
ادعای اشتقاق صوفی از صفا، بعید نیست كه ناشی از غرور و دعاوی صوفیّه بوده باشد، چنان كه ابوالعلاءِ معرّی (فوت ۴۴۹ ه) آنان را به خاطر این ادّعا، مورد طعن و مسخره، قرار داده و میگوید:
صوفیّهٔ;ارَضوُاللِصّوفِ نِسبتهم حَتّی; ادَّعوُانَّهم مِنْ ;اعَهٍٔ صوُفوا (۱۷)
۴) نسبت صوفی، به «صف» به لحاظ اینكه از جهت حضور قلب و تقرّب به درگاه الهی، نسبت به دیگران در صف اوّل قرار دارند. امّا قشیری این نظر را هم به دلیل موافق نبودنش با قواعد زبان عربی مردود میشمارد كه نسبت به صفّ، صفّی است، نه «صوفی». (۱۸)
۵) صوفی و تصوّف مأخوذ از كلمه یونانی «سوفیا، سوفوس» و تئوسوفیا (۱۹) است كه به معنی حكمت، حكیم، و عرفان است.
این نظر را ابوریحان بیرونی (فوت ۴۴۰ ه) مطرح كرده، (۲۰) وعدّهای از محقّقان غرب و شرق نیز آن را تأیید كردهاند مانند فون هامر از مستشرقان، و استاد عبدالعزیز اسلامبولی، و استاد محمّد لطفی، از محقّقان اسلامی (۲۱) امّا اكثر محقّقان این نظر را نپذیرفته و منطقی ندانستهاند. از جمله نیكلسون و ماسینیون كه نظر تولد را، در غلط بودن این فرض، تأیید كردهاند. «نولد» كه در مجلهی شرقشناسان آلمان (۲۲) «اضافه بر دلایل متین دیگری كه اقامه كرده، نشان میدهد كه سین یونانی «سیگما»، همه جا در عربی، «سین» ترجمه شده، نه «صاد» و نیز در لغت آرامی، كلمهای نیست كه واسطهی انتقال «سوفیا» به «صوفی» محسوب شود.» (۲۳) و نیز پیدایش كلمهی صوفی بنابر تحقیق دقیق، پیش از نهضت ترجمه است، در صورتی كه اگر از كلمهی یونانی گرفته میشد بایستی بعد از نهضت ترجمه پدید میآمد (نهضت ترجمه از زمان خلافت مأمون از نیمه دوّم قرن دوّم آغاز شد، در صورتی كه عنوان صوفی در نیمه اوّل قرن دوّم وجود داشت) و از قراین ضعف این نظریه موارد زیر را هم میتوان متذكر شد:
الف) «سوفیا» در استعمال یونانی، همچون ترجمهاش «حكمت»، بیشتر مربوط به طبیعیات و طبّ بود، نه الهیّات و معرفت باطنی.
ب) ادبای عرب، نسبت به لغتهای بیگانهای كه وارد زبان عربی میشد، حساس بودند و همیشه این كلمات اجنبی را مشخص میكردند. بنابراین اگر صوفی و تصوّف، از زبان یونانی وارد عربی میشد، حتماً مورد توجه و تذكر ادبا و علمای زبان عرب قرار میگرفت و در تألیفات متعددی مطرح میگردید.
به هر حال اگر تشابه را دلیل اقتباس بدانیم، چه ترجیحی دارد كه لغت را اصلاً عربی فرض نكنیم كه بعداً وارد زبان یونانی شده باشد، مخصوصاً كه بنا به روایاتی این لغت استعمال دیرینهای در زبان و محیط عربستان داشته است چنان كه بعداً متذكّر خواهیم شد.
۶) بعضی گفتهاند كه لغت صوفی از صوفانه میآید كه گیاه نازك كوتاهی است و چون صوفیّه به گیاه صحرا قناعت میكردند، به این مناسبت «صوفی» نامیده شدند.
امّا این دیدگاه نیز صحیح نیست. زیرا نسبت به «صوفانه»، «صوفانی» است، نه صوفی. (۲۴)
۷) از صوفهٔ القفا، یعنی موهایی كه در قسمت مؤخر پشت سر میروید، به مناسبت آنكه صوفی هم همانند این موهاء، نرم و آرام است، این هم توجیهی است دور از ذوق و منطق و قواعد عربی چه منسوب به صوفان، صوفانی میشود نه صوفی.
۸) اشتقاق صوفی از «صوفه» كه لقب مردی بود و گویا نخستین كسی است كه به كلّی خود را وقف خدمت به خدا كرده است و مجاور كعبه و بعدها متولّی قسمتی از مناسك آن شده است. اسم واقعی این شخص «غوث بنمرّ» بوده و زهادی كه به خاطر خدا دست از دنیا میكشیدند، به خاطر شباهت به «صوفه» صوفی نامیده میشدند. غوث كه لقب صوفه (۲۵) پیدا كرد، این لقب پس از وی، در فرزندان او هم ادامه یافت و حتّی به متولّیان قسمتی از امور كعبه و قائمان به مناسك آن هم صوفه یا صوفان اطلاق میشد و بعداً به زهاد و ناسكان دیگر هم اطلاق شد. (۲۶) پیر جمال اردستانی هم كه یكی از بزرگان مؤلّفین صوفیّه است، این احتمال را كه صوفی مأخوذ از «بنی صوفه» باشد نقل میكند.
استاد همایی دربارهی این نظر میگوید: «این اشتقاق هم ظاهراً راه به جایی نمیبرد، زیرا بنی صوفه مردمی خدمتگزار و اغلب اهل زهد و عبادت بودهاند و جماعت صوفیّه را با آن مردم مناسبتی هست. ولیكن به طور قطع و یقین و به ضرس قاطع هم نمیتوان این معنی را پذیرفت و گفت كه علت واقعی تسمیه، همین بوده است.» (۲۷)
۹) اشتقاق صوفی از «صوف» به معنی پشم كه مورد قبول و تأیید اكثر صوفیّه و محققان است و نسبت به نظرات و احتمالات دیگر معقولتر میباشد و با شواهد و قراین متعدد تاریخی مطابقت دارد.
● از جمله قراین صحت این نظر موارد زیر است:
الف) تأیید و قبول بزرگان تصوّف و عرفان اسلامی
ابونصر سراج طوسی (فوت ۳۷۸ ه) این نظر را پذیرفته و میگوید: «دلیل آنكه اهل تصوّف را همانند علما و زهّاد و محدّثان، به علمی یا حالی نسبت نمیدهند، این است كه صوفیان، برخلاف دیگران تنها به یك علم یا حال یا مقام اختصاص ندارند، بلكه جامع تمامی علوم و فضایلند و در حالات و مقامات مختلفی در سیر و تكاملند و لذا آنها را تنها به ظاهرشان كه پشمینه پوشی است نسبت میدهند. عنوانِ ساده و عامیانهی صوفی نشانگر تمامی فضایل و كمالات آنان است. چنان كه یاران حضرت عیسی را با عنوان «حواری» میخوانند و آنان را كه جماعتی سفیدپوش بودند، نه به فضایل، بلكه به ظاهر لباسشان نسبت میدادند.» (۲۸)
سهروردی (فوت ۶۳۲) هم این نظر را مطابق قواعد اشتقاق میداند، چه عرب «تصوّف» را در مورد پوشیدن پشم به كار میبرد. چنان كه «تقّمص» را در پوشیدن پیراهن به كار میبرد. وی در توجیه نسبت آنان به پشم (صوف) همان نكته مذكور در بیان سراج طوسی را مطرح كرده است و نیز میافزاید كه: «شهرت آنان به لباس پشم، خود پوششی است بر احوال و مقامات معنوی آنان، به این معنی كه با مطرح كردن ظاهر، از مطرحشدن كمالات باطنی آنان جلوگیری شده است زیرا مقام ارجمندشان بالاتر از آن است كه زبان زد همگان گردد و نیز نشانگر دست افشاندن آنان بر امور و اسباب دنیوی است، تا آنان كه به این طریقت میگرایند، از همان آغاز آمادهی تحمل سختیها باشند. همچنین نسبت به پشم، برخلاف توجیهات دیگر، به فروتنی و گریز از غرور و ادعا، مناسبتر است.» (۲۹)
و ابوبكر محمد كلابادی، در اثر معروفش «التّعرّف» میگوید:
«بنا به قولی، آنان را به خاطر آنكه پشم میپوشیدند، صوفی گفتند» با نقل اقوال و توجیهات دیگر میگوید: «و به دلیل وضع ظاهر و لباسشان، صوفیّه نامیده شدند. چه آنان لباس را برای راحتی و زیبایی نمیخواستند، بلكه تنها هدفشان ستر عورت بود و لذا به پوششهایی از موی خشن و پشم درشت، اكتفا كردند» و سپس میافزاید كه «اگر مأخذ صوفی را صوف (پشم) بدانیم لفظ درست و تعبیر از لحاظ قواعد زبان عربی صحیح خواهد بود.» (۳۰)
ب) تأیید محققان غرب و شرق
از قبیل ابنخلدون (۳۱) ویافعی (۳۲) و ادوارد براون (۳۳) و نولد كه طی مقالهای كه در سال ۱۸۹۵ منتشر كرد به طور یقین بیان میكند كه اشتقاق صوفی، از صوف است. (۳۴) معصومعلی شاه (۳۵) و زرین كوب با نسبت آن به بسیاری از مؤلفان صوفیّه و دیگران. (۳۶) و دكتر قاسم غنی كه نزدیكترین قول را به عقل و منطق و موازین لغت آن میداند كه صوفی را كلمهای عربی بدانیم كه مشتق از صوف است. (۳۷) استاد همایی نیز این نظر را مشهورترین و درستترین اقوال دانسته (۳۸) و دهخدا كه آن را بهترین فرض میداند (۳۹) و عمر فروخ كه آن را مطمئنترین نظریه برای مورخان فلسفه در شرق و غرب دانسته است. (۴۰) و دكتر زكی مبارك كه این نظر را صحیحترین فرضیه در این باره دانسته است (۴۱) و همچنین هانری كوربن. (۴۲)ج) سابقه پشمینهپوشی، در اسلام و حتّی پیش از اسلام
اگر زمان پیدایش تصوّف اسلامی را قرن دوّم هجری بدانیم، بیتردید، پشمپوشی و حتی عنوان صوفی، پیش از پیدایش تصوّف اسلامی وجود داشته است.
یافعی میگوید: لباس پشم، پوشش انبیا بوده و رسول اكرم (ص) خود سوارخر شده و لباس پشم میپوشید. از از رسول اكرم(ص) روایت است، روزی كه خداوند با حضرت موسی(ص) سخن میگفت موسی لباس پشم پوشیده بود و نقل است كه حضرت عیسی(ع) هم لباس پشم میپوشید (۴۳) و نیز روایاتی از حضرت محمّد صَلو۰۳۹;ات الّه عَلیه و آله نقل شده در استحباب و محاسن لباس پشم پوشیدن. (۴۴) و نیز تن پوش اهل صفه، از پشم بوده است. (۴۵) حسن بصری میگوید: هفتاد تن از اصحاب بدر را دیدم كه جز مایهی پشمین، لباسی نداشتند. (۴۶)
پشمینهپوشی از آداب و رسوم راهبان مسیحی بوده (۴۷) و لباس آنان پیش از ظهور اسلام، مورد توجه و احیاناً تقلید عربها قرار میگرفته است. (۴۸) لذا در اوایل ظهور تصوّف، عدّهای پوشیدن لباس پشم را بدعت و تقلید از راهبان مسیحی میدانستند. (۴۹) در رابطه با سابقهی استعمال كلمهی صوفی، از حسن بصری (فوت ۱۱۲ ه) نقل شده كه در طواف، یك صوفی را دیده، و خواسته چیزی به وی بدهد كه او نگرفته و گفته است مبلغ ناچیزی به همراه دارم و برایم كافی است. (۵۰)
● مروری بر فرقههای متصوفه
در ابتدا رسم بود و اكنون نیز كاملاً معمول است كه سالك خود را تحت رهبری و ارشاد یك نفر مرشد روحانی كه عنوان معلم وی را دارد و به «شیخ» یا «مرشد» و یا «پیر» معروف است قرار دهد. در موارد بسیار این شاگردی متضمن اطاعت مطلق از معلم است. زیرا از یكسو آموزگار است كه راه رستگاری را میشناسد و از طرف دیگر شاگرد تا زمانی كه هوا و هوس و بر روی هم نفس خود را تابع ارادهی رهبر نكند و بدین وسیله آنها را سركوب نكند قادر به سلوك نخواهد بود و به قرب الاهی نایل نخواهد آمد. این گروهها مركب از مردمی بودند كه به طور معمول كار روزانهی خود را دنبال میكردند و فقط گاهگاهی دور یكدیگر جمع میشدند و به برگزاری مراسم درویشی میپرداختند. فقط برخی از این گروهها دائمی بودند و اعضای آنها زیرنظر شیخ با یكدیگر میزیستند. برای تحقیق دربارهی سیر تصوف اسلامی لازم است كه توجه خاصی به این فرقهها كه در قرون گذشته پدید آمدهاند مبذول شود. شمارهی این گروهها كه خانواده نیز خوانده شدهاند چهارده است.
۱) زیدیه: این فرقه از طریق عبدالواحدبن زید (متوفی به سال ۱۷۷ هجری) پایهگذاری شد و او خود از مریدان برجستهی حسن بصری (متوفی به سال ۱۱۰ هجری) است. آیین این فرقه شامل تجرید و تفرید بود. مفهوم تجرید این است كه انسان باید از نظر ظاهر از عوارض حیات دوری جوید و از نظر باطن چشم به پاداش نداشته باشد، یعنی انسان نباید چیزی از عوارض این دنیا را بپذیرد و نه انتظار هیچگونه پاداش موقت یا ابدی داشته باشد، بلكه باید فقط به خاطر خدا و بدون هیچ محرك یا دلیل دیگر، عارفانه سلوك كند. قلب مرید بر صفا و پاكی تكیه دارد، و شوق باطن او را به هر وادی میكشاند. هر كجا میگذرد پناهی جز خدا نمیبیند. عبادت پاك و خالص میكند،
و پاداش پاك و خالص میگیرد، و پاكی چراغ دل اوست. زهی طالب و خوشا مرید كه دل در طلب آن مطلوب لایزال استوار داشت، و خود مراد و مطلوب او گردید (۵۱)
۲) عجمیه: به توسط حبیب عجمی (متوفی به سال ۱۵۶ هجری) برقرار گردید. وی از بزرگترین مریدان حسن بصری بود و تعلیماتش شامل امساك و صبر بود. «امساك وقتی راست آید كه دست از تعلقات دنیا تهی و دل از طمع ثروت اندوزی پاك گردد» (جنید). اگر دل از طمع ثروت اندوزی پاك باشد، مال دنیا نمیتواند صدمهای به شخص وارد سازد. پیامبر میفرماید: «این دنیا در مقابل خداوند ارزش بال مگسی را ندارد». بنابراین، برای صوفی ترك آنچه به او اعطا شده است آسان است و دل از آن فارغ میدارد.
۳) طیفوریه: از طریق بایزید بسطامی (طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان، ۱۶۰-۲۴۰ هجری) تأسیس شد. با یزید كه ملقب به امام العلما بود، از مریدان و الامقام امام جعفر صادق (ع) به شمار میرود. تعلیمات عمدهی این طریقه حاوی مستی (سكر) (intoxication) و هشیاری (صحو) (sobriety) است. جد با یزید مردی زرتشتی بود كه با اشتیاق بسیار اسلام آورده بود. بنا به گفتهی جنید با یزید از اولیاء اللّه بود. با یزید میگوید: «صوفیان در شمار فرزندانی هستند كه در حمایت و مراقبت خدا قرا دارند.» (۵۲)
۴) كرخیه: این طریقه به همت معروف كرخی (متوفی به سال ۲۰۰ هجری) پیریزی شد. پدر معروف، زرتشتی بود؛ معروف از پیش پدر و مادر فرار كرد و در خدمت علی بن موسی الرضا(ع) شرف حضور پیدا كرد و به دین اسلام مشرف شد. معروف را از دانشوران بزرگ و یكی از صوفیان برجسته و بلند پایه به شمار میآورند. وی از جمله شاگردان و مریدان درخشان اما علی بن موسی الرضا(ع) بود كه مورد لطف و محبت امام قرار داشت و امام در راه تربیتش متحمل رنجهای فراوان گردید. به توسط معروف بود كه شش مسلك مهم صوفی متجلی گردیدند.
معروف كرخی معتقد است كه اساس تقوی پرهیز از منهیات و دوری از تمنیات نفس است. هر قدر از این دو اجتناب ورزیم به ایقان و اطمینان بیشتر نایل خواهیم شد.
۵) سقطیه: این طریقه به وسیلهی سری سقطی (ابوالحسن سری بن مغلس سقطی، متوفی به سال ۲۵۳ هجری) به وجود آمد. وی از مریدان بزرگ معروف كرخی و شیخ جنید بغدادی به شمار میرفت. آیین مهم این طریقه عبارت از آیین ذكر است. ذكر حقیقی متضمن از یاد بردن همه چیز جز خدای واحدی كه او را ذكر میكنیم، میباشد.
در قرآن آمده است: «و خدای را لحظهای فراموش مكن». (۵۳) یعنی چون غیر خدا را از یاد بردی، بدین روی خدا را به یاد آوردهای. پیامبر(ص) فرمود: «مردم موحد بر دیگران برتری دارند و چون از او پرسیدند، موحدان چه كسانی هستند جواب داد، مردان و زنانی كه خدا را بسیار میخوانند و دائم به یاد او هستند. موحد كسی است كه در خلوت به روی غیربسته است. (۵۴)
۶) جنیدیه: این طریقه به توسط جنید بغدادی (متوفی به سال ۲۹۷ هجری) تأسیس شد. وی به لقب طاووس عارفان یا طاووس العلما ملقب گردید و اولین صوفی بزرگی است كه تعلیمات باطنی تصوف را ثبت و تنظیم كرده است. جنید خود از مریدان سری سقطی به شمار میرفت.
از جنید پرسیدند عارف كیست؟ جواب داد رنگ آب رنگ ظرف است. (۵۵) و منظورش این بود كه در هر حال عارف آنچه را شایستهتر است دنبال میكند؛ حالات عارف مختلف است و از اینرو صوفی را «ابنالوقت» خوانند. تعلمیات باطنی جنید براساس صحو (هشیاری) و عشق قرار داشتند و بنا بر این، عمل جنید تأمل و تدبر بود. جنید سكر یا مستی را رد میكرد و میگفت ما به مردمی كه منطقی و وثیق نیستند نیاز نداریم. موافق سخن این صوفی بزرگ، عارفان در حالت وجد در حضور خدا قرار میگیرند، اما وجد ناپایدار و معرفت ثابت و پایدار است. (۵۶)
در اینجا، ما حتی نمیتوانیم شرح كوتاهی از تعلیمات سایر فرقههای چهارده گانهی صوفی كه در بالا مذكور افتاد به دست دهیم و فقط در اینجا به ذكر نام آنها قناعت میورزیم:
۷) هبیریه: به وسیلهی هبیرهی بصری (متوفی به سال ۲۸۷ هجری) بنیاد نهاده شد.۸) چشتیه: به توسط خواجهی دینوری (متوفی به سال ۲۹۹ هجری) تأسیس گردید.
۹) كازرونیه: به توسط ابواسحق كازرونی ] شیخ ابواسحق ابراهیم بن شهریار كازرونی، مشهور به شیخ مرشد [ (متوفی به سال ۴۲۶ هجری) دایر گردید.
۱۰) طوسیه: به وسیلهی ضیاء الدین طوسی (متوفی به سال ۵۶۰ هجری) به وجود آمد.
۱۱) سهروردیه: به وسیلهی ضیاءالدین ابونجیب سهروردی (متوفی به سال ۵۶۳ هجری) پدید آمد.
۱۲) فردوسیه: به توسط نجمالدین كبری (متوفی به سال ۶۱۸ هجری) قوام یافت.
در اینجا شایسته است كه از ولی وصوفی بزرگ شیخ عبدالقادر جیلانی (متوفی به سال ۵۶۱ هجری) كه مسلك معروف قادریه را پیریزی كرد ذكری به میان آوریم.
سلوك كه برابر است با درمه در بین هندوان، در آیین قادریه به سه مرحله تقسیم میگردد: در مرحلهی اول سالك نام خدا را بلند یا آهسته میخواند (ذكر) و به این طریق «كسانی كه ایمان دارند از تاریكی خارج میشوند و به روشنایی راه مییابند». در این مقام سالك ملاحظه میكند.
● نقش غزالی در احیاء عرفان و تصوف
با نفوذ غزالی بود كه تصوف مقاوم و منزلتی استوار و اطمینان بخش در عالم اسلام پیدا كرد. غزالی به سال ۴۵۰ هجری در طوس زاده شد. در جوانی پدرش را از دست داد و زیرنظر یك دوست امین صوفی رشد و پرورش یافت و قسمتی از عمر را به عنوان شاگرد امامالحرمین (امام الحرمین، شهرت عبدالملك نیشابوری بود كه فقیه شافعی مذهب و از معلمین غزالی بود) در نیشابور به سر برد. در سال ۴۸۴ هجری به دستور خواجه نظام الملك وزیر، برای تدریس در مدرسهی نظامیهی بغداد برگزیده شد.
● ظهور محی الدین ابن عربی
غزالی تصوف را به صورتی عملی تحویل كرد و بر اثر نفوذ مؤثرش، تصوف خشك در قرن ششم در الاهیات ااهل تسنن وارد شد و از آن موقع تاكنون به همان صورت باقی مانده است. تصوف در قرن هفتم هجری در اسپانیا ظاهر گردید. به نظر میرسد كه اولین صوفی اسپانیایی، شیخ محی الدین محمد بن علی (۱۱۶۵-۱۲۴۰ مسیحی) بوده است كه معمولاً به ابنالعربی (مخصوصاً در شرق) و همچنین شیخالاكبر شهرت دارد. وی به تمام آسیا سفر كرد و در دمشق در گذشت. ادوارد براون میگوید: «هیچ متصوف اسلامی مگر جلال الدین بلخی در اشتهار و نفوذ و پرباری و پیچیدگی بیان بر شیخ محی الدین برتری نداشته است.» تعلیمات و كلمات قصار او یگانه منبع پر ارزش الهام عملی صوفیان وحدتگرای، كه پس از او در كشورهای عربی زبان و یا ایران به وجود آمدند، به شمار رفته است. حتی بعضی بر آنند كه جلال الدین بلخی نفوذ و شهرتش را مدیون حضور در جلسات درس صدرالدین قونوی است كه دربارهی فصوص الحكم ابنالعربی بحث و تدریس میكرده است. عراقی (متوفی به سال ۶۸۶ هجری)، جامی (متوفی به سال ۸۹۸ هجری)، عبدالكریم جیلانی (متوفی به سال ۸۳۲ هجری)، شبستری (متوفی ۷۲۰ هجری) كمال الدین عبدالرزاق كاشانی (متوفی به سال ۷۳۶ هجری و بسیاری رجال دانشمند دیگر در میان صوفیان هستند كه عقاید و تعلیماتشان، اصطلاحات و طرز تفكرشان، مبین این است كه از آثار ابنعربی یا آثار شاگردان و مریدانش تأثیر برداشتهاند. در خارج از عالم اسلامی شهرت و نفوذ ابن عربی در فلاسفه و متصوفان مسیحی قرون وسطی مؤثر افتاده است. آثار لولی (Lully) و دانته علایم این نفوذ را مینمایانند و این چیزی است كه مورد تأیید پلثیو (Palacio) میباشد.
ابن عربی مؤسس فرقهی وجودیه بود؛ این فرقه نظریهی تجلی یا صدور الاهی را تعلیم میكرد. از تعلیمات او چنین برمیآید كه حقیقت در مراحل پایینتر، بدون اینكه كمبودی در مراحل بالاتر رخ دهد متجلی شده است و تمام تجلیات (اعم از ظاهری و باطنی) به لحاظ ماهیتی ماهیتند و به لحاظ وجودی وجودند. (۵۷) وی همچنین در تعلیمات خود تأكید میكند كه اسماء خدا و صفات خدا در شمار ذواتند كه در مراحل پایین معرفت از یكدیگر متمایز میگردند. آراء و نظریات ابنعربی بلامعارض باقی نماندند. شیخ ركن الدین علاءِالدوله سمنانی از كسانی بود كه با وی به مشاجره برخاست. ركن الدین از مردم سمنان بود و در بغداد به سال ۶۸۷ هجری اقامت گزید و مرید شیخ نورالدین (۵۸) شد. شیخ ركن الدین آثار ابنعربی را مطالعه كرد و بر كتاب فتوحات او شرحهایی نوشت و خود بنیانگذار طریقهی شهودیه بود و عقیده داشت كه عالم ظل وجود خداست و نه تجلی او و نیز تعلیم میكرد كه وجود از ماهیت جداست و وجود را حقیقت خارجی ماهیت میشمرد.
از نظر طریقهی وجودیه، وجودخارجی همانا وجود خداست و از نظر شهودیه لاوجود با ظل یا ظهور اسماء و صفات ارتباط دارد. از لحاظ فرقه وجودیه خدا در تمام مخلوقاتش حضور دارد ولی از نظر شهودیه خدا از طریق علم خود در همهی اشیاء حاضر است.
● ظهور مولانا و شمس تبریزی
در قرن هفتم هجری همچنین ما با صوفی بزرگ جلال الدین بلخی (متوفی به سال ۶۷۲ هجری) روبهرو هستیم. جلال الدین زادهی بلخ بود و پدرش بهاءالدین مجبور شد آن شهر را ترك گوید و به سوی غرب بكوچد و سرانجام در قونیه به سال ۶۲۸ هجری از جهان درگذشته است. جلالالدین نزد پدرش تعلیم یافت. پدر جلال الدین از دانشوران بزرگ و معروف بود و پس از مرگش، جلالالدین به حلب و دمشق رفت و تحت نفوذ برهانالدین كه یكی از شاگردان مشهور پدر جلالالدین بود قرار گرفت و تحت تربیت آداب صوفی درآمد. جلالالدین پس از مرگ استادش با ولی و مراد بزرگ خویش شمس تبریزی آشنا شد. شمس تبریزی روح جلالالدین را تكان داد و او را از قید خود و خودی آزاد كرد و پس از مرگ شمس تبریزی بود كه جلال الدین بلخی به سراییدن اشعار صوفیانه و عظیم خویش یعنی مثنوی مبادرت ورزید. كتاب مثنوی در سراسر عالم اسلامی از احترام و توجه خاص مردم برخوردار بوده است.
جلال الدین بلخی مرام و مسلك درویشی را به عنوان مسلك مولوی به وجود آورد. این مسلك را اروپاییان طریقهی « درویشان رقصان » نام دادهاند. آیین مخصوص جلالالدین بلخی عبارت از قرب به خداست. به نظر او: قرب نی بالا زپستی رفتن است قرب حق از جنس هستی رستن است كارگاه گنج حق در نیستی است غرهای هستی چه دانی نیست چیست و نیز فرماید: چون كه سر برزد زمشرق قرص خور نزستاره ماند و نز شب اثر همچنین جویای درگاه خدا چون خدا آید شود جوینده لا هالك آمد پیش و جهش هست و نیست هستی اندرنیستی خود طرفهای است .
● صوفیان هند
در حال حاضر در هند چهار مسلك منتفذ و كامل صوفی را میتوان یافت. اینك طرح تاریخی و موجود را با بررسی و توصیفی كوتاه از این مسلكها خاتمه میدهیم. نخستین نظام صوفی هند از آن چشتیه است كه در قرن هفتم هجری به وسیلهی خواجه معین الدین چشتی سیستانی (متوفی به سال ۶۳۳ هجری) تأسیس شد. پیروان این طریقه عموماً مراسم چلهنشینی را اجرا میكنند، بدین معنی كه چهل روز در خلوت را به روی غیر میبندند و در بستر ناهموار و خشن قرار میگیرند و خواب را ترك میكنند. چشتیان اهل سماعند و باور دارند كه سماع باعث عروج قلب به سوی خدا میشود. بر روی هم در نظام صوفیان چشتی سماع زمینهی تهذیب و پرورش روحانی و فكری شخص مبتدی به شمار میرود. پیر یا مرشد عقل را به یكسو میافكند و به شدت تحت تأثیر نامحدود موسیقی افلاك قرار میگیرد. از منظر صوفی چشتی نغمهی دلكش موسیقی و آوای نامطبوع زاغ یكسان است.
سعدی شاعر بزرگ صوفی فرماید: چو شوریدگان میپرستی كنند به آواز دو لاب مستی كنند. طریقه قادریه نیز پیروان فراوانی در هند دارد.
طریقهی سهرودریه به وسیلهی ضیاءالدین ابونجیب سهروردی (متوفی به سال ۵۶۳ هجری) بنیاد نهاده شد و به دست برادرزاده و مرید بزرگ او شهابالدین سهروردی (متوفی به سال ۶۳۲ هجری) صاحب كتاب عوارف المعارف استحكام و قوام یافت. این طریقه پیروان فراوانی در هند دارد. اخیراً تصوف هند به دست شیخ احمد سرهندی حیات دوباره یافت. شیخ احمد در شمار مردان با فضیلت و وابستهی طریقهی شهودیه است و او را مجدد الف ثانی (مجدد اسلام در آغاز دومین هزارهی اسلامی) نیز شمردهاند. نظام صوفی نقشبندی را او به هند معرفی كرد. شیخ احمد از مریدان برجستهی خواجه باقی باللّه بود . پیش از این به تفاوتهایی كه بین دو طریقهی وجودیه و شهودیه، وجود دارد اشاره كردیم، مجدد با كشف و بیان بسیاری از حالات و مقاماتی كه مورد توجه پیشینیان قرار نگرفته بودند، دامنهی آزمایشهای دینی را بسط داد. اثر عمدهی او مكتوبات است. (۵۹)
پانوشتها
۱. كلاباذی یا كلابادی، شهرت ابوبكر محمدبن ابراهیم، متوفای ۳۸۰ ه.ق.، مؤلف كتاب التعرف لمذهب اهل التصوف.-م.
۲. سورهی ۱۷، آیهی ۸۴.
۳. سورهی ۶، آیهی ۱۰۰.
۴. سورهی ۷۲، آیهی ۲۶.
۵. سورهی ۵۰، آیهی ۱۶.
۶. سورهی ۵۶، آیهی ۸۵.
۷. سورهی ۲، آیهی ۱۱۵.
۸. سورهی ۴، آیهی ۱۲۶.
۹. سورهی ۵۷، آیهی ۴.
۱۰. سورهی ۵۷، آیهی ۳.
۱۱. اصل اشعار كه بس گرفته از كتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف» تألیف كلاباذی است و ترجمهی فارسی آن به شرح زیر است:
اذا ما بدت لی تعاظمتها فاصدر فی حال من لم یرد
اجده اذا غبت عنی به و اشهد و جدی له قدفقد
فلاالوصل یشهد فی غیره ولا انا اشهده منفرد
جمعت و فرقت عنی به ففرد التواصل مثنی العدد
۱۲. رادكریشنان، فلسفه شرق و غرب ، تهران، علمی و فرهنگی، صص ۱۷۹-۱۷۰.
۱۳. رساله قشیریه ص ۱۳۸ و ترجمه رساله قشیریه، با تصحیح فروزانفر چاپ دوم، ص ۸-۴۶۷.
۱۴. پیشین و نیز مراجعه شود به: مقدمه استاد همایی بر مِصب۰۳۹;اح الهِد۰۳۹;ایهٔ ص ۶۷ كشف المّحجوب هجویری چاپ ژوكوفسكی ص ۱۰۷-۹۷ دربارهی شرح حال اهل صفّه.
۱۵. عرفان الحق صفی علیشاه حواشی زبدهٔ الاسرار ص ۲۲.
۱۶. مقدمه مِصب۰۳۹;اح الهد۰۳۹;ایهٔ همایی ص ۷۱.
۱۷. صوفیان به نسبت خویش به «پشم» تاجر سود بوده، مدعی شدند كه در اثر طاعت و بندگی خدا صافی شده و به صفا رسیدهاند (لزومیات ابوالعلاء جزء ۲ ص ۱۰۵.)
۱۸. رساله قشیریه، ص ۱۳۸ و كشف المحجوب ص ۳۴.
۱۹. Theosophy
۲۰. ماللهند ص ۱۶ چاپ لیپزیك.
۲۱. التصوف الاسلامی دكتر زكی مبارك ج ۱ ص ۶۴ و نیز این نظر را آقای مهدی توحیدیپور در مقدمه نفحات الانس ص ۱۴ مطرح كرده و میگوید به این دلیل كه كلمه صوفی وجه اشتقاق قطعی و درستی ندارد و عربیالاصل نیست، چه از قرن دوّم هجری به بعد پیدا شده كه پس از ورود عقاید ملل مختلف بوده بعید نیست كه این كلمه ریشه یونانی داشته باشد.
۲۲. Noeldeke ZDMG/۱۸۹۱ و كتاب اسلام و تصوّف ص ۴-۳.
۲۳. تاریخ تصوّف غنی ص ۴۵-۴۴.
۲۴. تاریخ تصوّف غنی ص ۳۹.
۲۵. در وجه ملقبشدن غوث به صوفه نوشتهاند كه برای مادرش پسری نمیماند، این پسر را نذر خدمت به كعبه كرد كه زنده بماند و طبق نذرش او را وقف خدمت به كعبه كرد در یك روز گرم، او را دید كه مدهوش بر زمین افتاده گفت: پسرم همانند صوفه (یك تكه پشم) شده است. و او پس از آن به همین نام معروف شد تلبیس ابلیس ص ۱۶۱.
۲۶. پیشین، اساس البلاغه زمخشری، القاموس المحیط فیروزآبادی، سمعانی در الانساب، طرائق الحقایق ج ۱ ص ۱۰۶.
۲۷. تصوّف در اسلام، همایی ص ۵۸.
۲۸. اللمع، چاپ لیدن ص ۲۲-۲۰.
۲۹. عَو۰۳۹;ارِف المَع۰۳۹;ارِف ضمیمهی احیاء العلوم ج ۵ ص ۶۵-۶۴ چاپ بیروت.
۳۰. التعرُّف لِمذهب اهل التّصوّف - چاپ مصر، به كوشش محمود امین نواوی چاپ اول ص ۳۴-۲۸.
۳۱. مقدمه، چاپ مصر ص ۳۲۸.
۳۲. نّشر المَحاسن الغ۰۳۹;الیه ج ۲ ص ۳۴۳.
۳۳. ترجمه تاریخ ادبی ایران ج ۱ ص ۶۰۹.
۳۴. اسلام و تصوّف ص ۴-۳.
۳۵. طرائق ج ۱ ص ۷-۱۰۶.
۳۶. ارزش میراث صوفیّه.
۳۷. تاریخ تصوّف صفحه ۴۵.
۳۸. تصوّف در اسلام ص ۵۹ و مقدّمه مِصب۰۳۹;اح الهد۰۳۹;ایهٔ ص ۷۶.
۳۹. لغتنامه در شرح كلمهی «صوفیّه».
۴۰. التّصوّف الاسلامی ص ۲۲ چاپ اوّل بیروت.
۴۱. التّثوّف الاسلامی چاپ دوّم، مصر، ج ۱ ص ۵۲.
۴۲. تاریخ فلسفه اسلامی ص ۲۳۵ ترجمه مبشری چاپ اول.
۴۳. نّشر المَحاسن الغ۰۳۹;الیه ج ۲ ص ۳۴۳.
۴۴. محاضرات اصفهانی ج ۲ ص ۱۵۸ و قوت القلوب ج ۴ ص ۴۷.
۴۵. حلیهٔ الاولیاء ج ۱ ص ۳۴۵.
۴۶. التّعرّف، چاپ مصر، ص ۳۱.
۴۷. التّصوّف الاسلامی ج ۱ ص ۶۱-۶۰، الحیوان جاحظ ج ۱ ص ۱۰۳.
۴۸. اغانی ج ۴ ص ۱۲۲ چاپ مصر.
۴۹. تلبیس ابلیس ص ۱۹۶.
۵۰. نّشر المَحاسن الغالیه ج ۲ ص ۳۴۵.
۵۱. مفهوم ابیات زیر است از كتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف». - م:
مرید صفامنه سرالفؤاد فهام به السر فی كل واد
ففیای واد سعی لم یجد له ملجاً غیر مولی العباد
صفا باالوفاءِ وفی بالصفا و نور الصفاءِ سراج الفؤاد
اراد و ما كان حتی ارید فطوبی له من مرید مراد
مریدی كه دل صافی كرد به شوق دیدار آن جمال سر در بیابان نهاد و به هر وادی گذر كرد و در هیچ مقام از منازل طلب جز خدا پناهی نیافت.
دلش - به صیقل وفا- صفا یافت و به دولت صفا به مقام وفا رسید. نور صفا چراغ دل او شد و ارادهی خویش را در ارادهی معشوق محو كرد تا ارادهی مراد ارادهی او شد. پس خوشا بر چنین مرید كه خود عین مراد است.
۵۲. كتاب التعرف لمذهب اهل التصوف، صفحهی ۹۱، الصوفیه اطفال فی حجر الحق.
۵۳. سورهی ۱۸، آیهی ۲۳: «واذكر ربك اذا نیست».
۵۴. مفهوم عبارت زیر است از كتاب التعرف، صفحهی ۱۰۴.
و قال النبی(ص) سبق المفصردون، قیل و من المغردون یا رسولاللّ۰۳۹;ه: فقال: الذاكرون كثیراً و الذاكرات و المفرد الذی لیس معه غیره.
۵۵. منظور جنید این بود كه خدا هرگاه در دل بندهای جلوه كند، آن بنده نمودار خدا گردد. درست بدانگونه كه چون آب بیرنگ در جامی بلورین و رنگین ریخته شود رنگ آب به رنگ جام در میآید.
۵۶. بر گرفته از كتاب التعرف، صفحهی ۱۱۳. - م، «الوجد مقرون بالزوال، و المعرفهٔ ثابتهٔ باللّ۰۳۹;ه تعالی لاتزول».
۵۷. غرض ابنالعربی آن است كه ماهیت و وجود در اینجا دو امر علیجده نیستند.
۵۸. منظور شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی، عارف هم عصر علاءِ الدوله، است كه خرقهی خویش را از بغداد برای علاءالدوله فرستاد.
۵۹. رادكریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب ، تهران، علمی و فرهنگی، صص ۱۸۸-۱۶۹.
۱. كلاباذی یا كلابادی، شهرت ابوبكر محمدبن ابراهیم، متوفای ۳۸۰ ه.ق.، مؤلف كتاب التعرف لمذهب اهل التصوف.-م.
۲. سورهی ۱۷، آیهی ۸۴.
۳. سورهی ۶، آیهی ۱۰۰.
۴. سورهی ۷۲، آیهی ۲۶.
۵. سورهی ۵۰، آیهی ۱۶.
۶. سورهی ۵۶، آیهی ۸۵.
۷. سورهی ۲، آیهی ۱۱۵.
۸. سورهی ۴، آیهی ۱۲۶.
۹. سورهی ۵۷، آیهی ۴.
۱۰. سورهی ۵۷، آیهی ۳.
۱۱. اصل اشعار كه بس گرفته از كتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف» تألیف كلاباذی است و ترجمهی فارسی آن به شرح زیر است:
اذا ما بدت لی تعاظمتها فاصدر فی حال من لم یرد
اجده اذا غبت عنی به و اشهد و جدی له قدفقد
فلاالوصل یشهد فی غیره ولا انا اشهده منفرد
جمعت و فرقت عنی به ففرد التواصل مثنی العدد
۱۲. رادكریشنان، فلسفه شرق و غرب ، تهران، علمی و فرهنگی، صص ۱۷۹-۱۷۰.
۱۳. رساله قشیریه ص ۱۳۸ و ترجمه رساله قشیریه، با تصحیح فروزانفر چاپ دوم، ص ۸-۴۶۷.
۱۴. پیشین و نیز مراجعه شود به: مقدمه استاد همایی بر مِصب۰۳۹;اح الهِد۰۳۹;ایهٔ ص ۶۷ كشف المّحجوب هجویری چاپ ژوكوفسكی ص ۱۰۷-۹۷ دربارهی شرح حال اهل صفّه.
۱۵. عرفان الحق صفی علیشاه حواشی زبدهٔ الاسرار ص ۲۲.
۱۶. مقدمه مِصب۰۳۹;اح الهد۰۳۹;ایهٔ همایی ص ۷۱.
۱۷. صوفیان به نسبت خویش به «پشم» تاجر سود بوده، مدعی شدند كه در اثر طاعت و بندگی خدا صافی شده و به صفا رسیدهاند (لزومیات ابوالعلاء جزء ۲ ص ۱۰۵.)
۱۸. رساله قشیریه، ص ۱۳۸ و كشف المحجوب ص ۳۴.
۱۹. Theosophy
۲۰. ماللهند ص ۱۶ چاپ لیپزیك.
۲۱. التصوف الاسلامی دكتر زكی مبارك ج ۱ ص ۶۴ و نیز این نظر را آقای مهدی توحیدیپور در مقدمه نفحات الانس ص ۱۴ مطرح كرده و میگوید به این دلیل كه كلمه صوفی وجه اشتقاق قطعی و درستی ندارد و عربیالاصل نیست، چه از قرن دوّم هجری به بعد پیدا شده كه پس از ورود عقاید ملل مختلف بوده بعید نیست كه این كلمه ریشه یونانی داشته باشد.
۲۲. Noeldeke ZDMG/۱۸۹۱ و كتاب اسلام و تصوّف ص ۴-۳.
۲۳. تاریخ تصوّف غنی ص ۴۵-۴۴.
۲۴. تاریخ تصوّف غنی ص ۳۹.
۲۵. در وجه ملقبشدن غوث به صوفه نوشتهاند كه برای مادرش پسری نمیماند، این پسر را نذر خدمت به كعبه كرد كه زنده بماند و طبق نذرش او را وقف خدمت به كعبه كرد در یك روز گرم، او را دید كه مدهوش بر زمین افتاده گفت: پسرم همانند صوفه (یك تكه پشم) شده است. و او پس از آن به همین نام معروف شد تلبیس ابلیس ص ۱۶۱.
۲۶. پیشین، اساس البلاغه زمخشری، القاموس المحیط فیروزآبادی، سمعانی در الانساب، طرائق الحقایق ج ۱ ص ۱۰۶.
۲۷. تصوّف در اسلام، همایی ص ۵۸.
۲۸. اللمع، چاپ لیدن ص ۲۲-۲۰.
۲۹. عَو۰۳۹;ارِف المَع۰۳۹;ارِف ضمیمهی احیاء العلوم ج ۵ ص ۶۵-۶۴ چاپ بیروت.
۳۰. التعرُّف لِمذهب اهل التّصوّف - چاپ مصر، به كوشش محمود امین نواوی چاپ اول ص ۳۴-۲۸.
۳۱. مقدمه، چاپ مصر ص ۳۲۸.
۳۲. نّشر المَحاسن الغ۰۳۹;الیه ج ۲ ص ۳۴۳.
۳۳. ترجمه تاریخ ادبی ایران ج ۱ ص ۶۰۹.
۳۴. اسلام و تصوّف ص ۴-۳.
۳۵. طرائق ج ۱ ص ۷-۱۰۶.
۳۶. ارزش میراث صوفیّه.
۳۷. تاریخ تصوّف صفحه ۴۵.
۳۸. تصوّف در اسلام ص ۵۹ و مقدّمه مِصب۰۳۹;اح الهد۰۳۹;ایهٔ ص ۷۶.
۳۹. لغتنامه در شرح كلمهی «صوفیّه».
۴۰. التّصوّف الاسلامی ص ۲۲ چاپ اوّل بیروت.
۴۱. التّثوّف الاسلامی چاپ دوّم، مصر، ج ۱ ص ۵۲.
۴۲. تاریخ فلسفه اسلامی ص ۲۳۵ ترجمه مبشری چاپ اول.
۴۳. نّشر المَحاسن الغ۰۳۹;الیه ج ۲ ص ۳۴۳.
۴۴. محاضرات اصفهانی ج ۲ ص ۱۵۸ و قوت القلوب ج ۴ ص ۴۷.
۴۵. حلیهٔ الاولیاء ج ۱ ص ۳۴۵.
۴۶. التّعرّف، چاپ مصر، ص ۳۱.
۴۷. التّصوّف الاسلامی ج ۱ ص ۶۱-۶۰، الحیوان جاحظ ج ۱ ص ۱۰۳.
۴۸. اغانی ج ۴ ص ۱۲۲ چاپ مصر.
۴۹. تلبیس ابلیس ص ۱۹۶.
۵۰. نّشر المَحاسن الغالیه ج ۲ ص ۳۴۵.
۵۱. مفهوم ابیات زیر است از كتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف». - م:
مرید صفامنه سرالفؤاد فهام به السر فی كل واد
ففیای واد سعی لم یجد له ملجاً غیر مولی العباد
صفا باالوفاءِ وفی بالصفا و نور الصفاءِ سراج الفؤاد
اراد و ما كان حتی ارید فطوبی له من مرید مراد
مریدی كه دل صافی كرد به شوق دیدار آن جمال سر در بیابان نهاد و به هر وادی گذر كرد و در هیچ مقام از منازل طلب جز خدا پناهی نیافت.
دلش - به صیقل وفا- صفا یافت و به دولت صفا به مقام وفا رسید. نور صفا چراغ دل او شد و ارادهی خویش را در ارادهی معشوق محو كرد تا ارادهی مراد ارادهی او شد. پس خوشا بر چنین مرید كه خود عین مراد است.
۵۲. كتاب التعرف لمذهب اهل التصوف، صفحهی ۹۱، الصوفیه اطفال فی حجر الحق.
۵۳. سورهی ۱۸، آیهی ۲۳: «واذكر ربك اذا نیست».
۵۴. مفهوم عبارت زیر است از كتاب التعرف، صفحهی ۱۰۴.
و قال النبی(ص) سبق المفصردون، قیل و من المغردون یا رسولاللّ۰۳۹;ه: فقال: الذاكرون كثیراً و الذاكرات و المفرد الذی لیس معه غیره.
۵۵. منظور جنید این بود كه خدا هرگاه در دل بندهای جلوه كند، آن بنده نمودار خدا گردد. درست بدانگونه كه چون آب بیرنگ در جامی بلورین و رنگین ریخته شود رنگ آب به رنگ جام در میآید.
۵۶. بر گرفته از كتاب التعرف، صفحهی ۱۱۳. - م، «الوجد مقرون بالزوال، و المعرفهٔ ثابتهٔ باللّ۰۳۹;ه تعالی لاتزول».
۵۷. غرض ابنالعربی آن است كه ماهیت و وجود در اینجا دو امر علیجده نیستند.
۵۸. منظور شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی، عارف هم عصر علاءِ الدوله، است كه خرقهی خویش را از بغداد برای علاءالدوله فرستاد.
۵۹. رادكریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب ، تهران، علمی و فرهنگی، صص ۱۸۸-۱۶۹.
منبع : کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست