چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
معرفی گروههای چریکی دانشجویی!
رژیم شاه، به رغم طرح شعار فضای باز سیاسی که در سال ۱۳۳۹ مطرح کرد، نشان داد که عملاً هر گونه انتقاد و اعتراض را سرکوب خواهد کرد. حمله به دانشگاه در اول بهمن ۱۳۴۰ و دستگیری و زندانی کردن رهبران گروههای سیاسی و سپس سرکوب قیام ۱۵ خرداد نشان داد که راه هرگونه فعالیت سیاسی در چارچوب قانون بسته است و از طرف دیگر عواملی همچون توانایی نیرهای مسلح در سرکوب قیامها ، کارایی ساواک در ریشهکن ساختن احزاب مخفی و زیرزمینی و بیاعتنایی سازمانهای مهم مخالف، به ویژه حزب توده و جبهه ملی به کنار گذاشتن روشهای مقاومت مسالمتآمیز، دست به دست هم دادند تا مخالفان جوان را به جستجوی شیوههای جدید مبارزه ترغیب کنند. پس شگفتاور نیست که در سالهای بعد ، دانشجویان دانشگاهها گروههای مباحثه مخفی و کوچکی را برای بررسی تجربهها یاخیر چین ، ویتنام ، کوبا و الجزایر و ترجمه آثار مائو ، جیاب ، چهگوارا و فانون تشکیل دادند.
در اوایل دهه ۱۳۴۰ اولین عملیات مسلحانه با ترور حسنعلی منصور توسط «هیأتهای مؤتلفه اسلامی» آغاز شد. هیأتهای مؤتلفه اسلامی در بهار ۱۳۴۲ فعالیت فرهنگی و سیاسی خود را آغاز کرد و پس از قیام ۱۵ خرداد با تصویب قانون کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی به ترکیه ، مشی مسلحانه را در پیش گرفت.
دو ماه بعد از این ترور، در فروردین ۱۳۴۴ شاه از یک ترور ناموفق توسط رضا شمسآبادی جان سالم به در برد. رژیم شاه به بهانه این ترور پرویز نیکخواه و چند دانشجوی وابسته به سازمان انقلابی حزب توده ( طرفدار چین و منشعب از حزب توده) را دستگیر کرد. نیکخواه و گروه او از فعالین جنبش دانشجویی در خارج از کشور بودند.
در سال ۱۳۲۴ دو گروه دیگر تحت عنوان « حزب ملل اسلامی» به رهبری سیدکاظم بجنوردی و جنبش انقلابی مردم ایران (جاما ) به رهبری دکتر کاظم سامی و حبیبالله پیمان با گرایش مبارزه مسلحانه تشکیل و در همان سال قبل از هر اقدامی دستگیر و به زندانهای طولانی مدت محکوم شدند.
در سال ۱۳۴۸ حدود ۲۰۰ نفر تودهای که از تصمیم حزب توده در خصوص عدم توسل به خشونت بر ضد رژیم نارضای بودند، «سازمان انقلابی کمونیستهای ایران» را تشکیل دادند و به عملیات مسلحانه رو آوردند. این گروه نیز فرصت عملیات پیدا نکرد و اعضای آن دستگیر شدند. در همین سال ۱۸ دانشجو و استاد تودهای ، هنگام تلاش برای خروج از مرز عراق و پیوستن به سازمان آزادیبخش فلسطین دستگیر شدند.
پس از این تلاشها گروههای چریکی شکل گرفتند که عمدتاً پایگاه دانشجویی و دانشگاهی داشتند. مهمترین آنها عبارتند از: سازمان چریکهای فدایی خلق ایران ، سازمان مجاهدین خلق ایران ، مارکسیستهای منشعب از مجاهدین ( سازمان پیکار ) ، گروههای کوچک مارکسیست مانند سازمان آزادیبخش خلقهای ایران ، گروه لرستان ، سازمان آرمان خلق ، گروه توفان ، اتحادیه کمونیستها و ...
همچنین گروههای کوچک اسلامی محلی مانندگروه ابوذر در نهاوند، گروه شیعیان راستین در همدان، گروه اللهاکبر در اصفهان ، گروه والفجر در زاهدان و ....
در این بررسی امکان تشریح وضعیت و عملکرد همه گروههای فوقالذکر نیست بلکه به بررسی مهمترین سازمانهای مسلح که بیشتر در ارتباط با دانشجویان بودهاند میپردازیم.
۱) سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و جنبش دانشجویی
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که در فروردین ۱۳۵۰ اعلام موجودیت کرد از ائتلاف دو گروه قدیمی دانشجویی که پیشینه شکلگیری آنها به دهه ۱۳۴۰ برمیگشت، بوجود آمد . گروه اول در سال ۱۳۴۲ توسط ۵ دانشجوی د انشگاه تهران (بیژن جزنی ، عباس سورکی، علیاکبر صفایی فراهانی، محمد آشتیانی و حمید اشرف) به رهبری بیژن جزنی سازمان داده شد.
جزنی از ده سالگی در سال ۱۳۲۶ به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مدت دو سال در زندان بود و با مشاهده نقاط ضعف حزب توده به ویژه وابستگی آن به شوروی و عدم کارایی درمبارزه با رژیم شاه، به فکر احیای مجدد حزب توده و یا متشکل ساختن افراد مبارز پراکنده برای از سرگیری مبارزه افتاد. طی سالهای ۳۴ـ ۱۳۳۸ با کمک چند تن از دوستانش؛ از جمله چوپانزاده، گروهی را تشکیل داد و نشریهای را به صورت پلیکپی در سطح محدودی منتشر کرد. در این نشریه بر وحدت نیروهای ضد رژیم و ایجاد جبهه وسیع برای مقابله آن تأکید شده بود. جزنی در سالهای ۱۳۳۹ـ۱۳۴۰ در دانشکده ادبیات داشنگاه تهران در رشته فلسفه تحصیل کرد. در همین زمان به عنوان مسئول فعالیتهای علنی و دموکراتیک در کارد مرکزی گروه انتخاب شده و طولی نکشید که به عنوان یکی از رهبران جنبش دانسجوی یدر آمد. وی در این دوره بارها به زندان افتاد.
جزنی در سال ۱۳۴۲ با درجه ممتاز دکترا در رشته فلسفه از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. رساله او درباره نیروهای انقلاب مشروطیت ایران بود وی همچنین کتابهای « تاریخ سی ساله» «چگونه مبارزه مسلحانه تودهای میشود؟» ، «نبرد با دیکتاتوری» و مجموعه مقالاتی دیگر را تدوین کرد.
گروه بیژن جزنی درسال ۱۳۴۲ اقدام به سازماندهی جدید کرد و استراتژی مبارزه قهرآمیز را برگزید و به مطالعه شیوه عملیات مسلحانه پرداخت. در زمستان ۱۳۴۶ به خاطر نفوذ یک عنصر تودهای به نام عباس شهریاری که در خدمت ساواک بود، شناسایی شد. به همین علت بیژن جزنی و عباس سورکی، (دانشجوی علوم سیاسی و عضو سابق حزب توده، دستیگر و تا فروردین ۱۳۵۴ زندانی و سپس تیرباران شدند. علیاکبر صفایی فراهانی ، دانشجوی دانشکده فنی و محمد صفار آشتیانی، دانشجوی حقوق از مرز خارج شند و به لبنان رفتند و مدت دو سال در اردوگاههای وابسته به سازمان آزادیبخش فلسطین، آموزش چریکی دیدند. صفایی فراهانی در سال ۱۳۴۸ به ایران برگشت و پس از برقراری ارتباط با حمید اشرف و دو نفر دیگر که دستگیر نشده بودند، مجدداً به لبنان رفت و با تهیه اسلحه و مهمات به همراه آشتیانی در بهار ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و به شناسایی نواحی شمالی برای عملیات پرداخت و در عین حال با گروه مسعود احمدزاده ارتباط برقرار کرد.
گروه دوم تشکیل دهنده سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را مسعود احمدزاده ، دانشجوی ریاضی دانشگاه صنعتی آریامهر و امیر پرویز پویان ، دانشجوی رشته ادبیات دانشگاه ملی رهبری میکردند.
این دو دانشجو اهل مشهد بودند و با انجمن اسلامی دانشآموزان مشهد همکاری داشتند و در دانشگاه نیز با جبهه ملی در ارتباط بودند.
احمدزاده در هنگام تحصیل در دانشگاه به مارکسیسم رو آورد و رد سال ۱۳۴۶ برای بحث بر روی آثار چهگوارا، انقلابی هوادار جنگهای چریکی در آمریکایی لاتین، رژی دبره ، نویسنده و انقالبی فرانسوی و کارلوس ماریگلد انقلابی برزیلی و طراح جنگهای چریکی شهری، یک گروه کوچک مخفی تشکیل داد. احمدزاده در سال ۱۳۴۹ یکی از آثار مهم تئوریکی سازمان فداییان خلق را با عنوان «مبارزه مسلحانه: هم استراتژی و هم تاکتیک» نوشت. پویان نیز در دانشگاه به مارکسیسم، به ویژه از نوع کاسترویی آن گرایش پیدا کرد و کتابهای «ضرورت مبارزه مسلحانه» و «تئوری بقا» از آثار اوست.
دو گروه احمدزاده و جزنی پس از آشنایی با هم و آگاهی از نظریات سیاسی یکدیگر در فاصله شهریور تا دی ۱۳۴۹ به مباحثات طولانی و منظم بر سر انتخاب استراتژی و تاکتیک مبارزه مسلحانه ادامه دادند. گروه جزنی که بیشتر رهبران آن از اعضای پیشین حزب توده بودند درباره ادغام ، بر اهمیت ایجاد سازمانی توانمند تکیه داشت. اما اعضای گروه احمدزاده که بیشتر عضو پیشین جبهه ملی بودند ، به نقش تودههای خودجوش و عملیات قهرمانانه اهمیت میدادند.
در این مذاکرات سرانجام به این نتیجه رسدیند که با توجه به جو خفقان و کنترل شدید پلیس، در اوایل کار، ایجاد هر نوع سازمان گسترده به منظور بسیج تودهها غیرممکن است. از این روبه تئوری کار گروهی به منظور برخوردهای مسلحانه و در هم شکستن جو خفقان رو آوردند تا از این طریق ثابت کنند که مبارزه مسلحانه تنها راه رهایی است.
امیر پرویز پویان درباره ضرورت مبارزه مسلحانه تأکید داشت و میگفت اختناق، سرکوب و نبود دموکراسی ، ایجاد سازمانهای کارگری را برای ما ناممکن کرده است. برای شکستن این طلسم ضعف و ناتوانی و به حرکت درآوردن مردم ، باید به مبارزه مسلحانه انقلابی متوسل شویم.
جنگ چریکی به عنوان استراتژی اصلی دو گروه جزنی و احمدزاده شناخته شد و بعد از عملیات سیاهکل ، در فروردین ۱۳۵۰، سازمان فدائیان خلق را ایجاد کردند. در حقیقت پس از شکستهای پی در پی حزب توده و جبهه ملی، پیروزی کاسترو در کوبا ، مائو و جیاپ در چین و ویتنام و اعتباریابی چریکهای آمریکای لاتین، تأثیر نیروبخش بر روشنفکران جوان ایران داشت. سازمان فدائیان خلق با تدوین این استراتژی ساده، در واقع از دیگر سازمانهای سیاسی؛ از جمله جبهه ملی، حزب توده و نهضت ازادی که روش مبارزه سیاسی در قالب قانون اساسی و امید به دگرگونی مسالمتآمیز را در پیش گرفته بودند، انتقاد میکردند. آنها همچنین حزب توده را به علت وابستگی به شوروی مورد انتقاد قرار دادند. بیژن جزنی ، بنیانگذار فکری فداییان خلق، در کتاب «تاریخ سی ساله» با انتقاد از حزب توده در دهه ۱۳۴۰ مینویسد:
«درست در هنگامی که رژیم به سرکوبی شدید مردم و تحکیم دیکتاتوری خود پرداخته بود، ماه عسل مناسبات ایران و شوروی آغاز شد. این بار دیگر اثبات کرده جنبش انقلابی ایران ابید مسیر خود را مستقل از مشی و سیاست شوروی و هر قدرت خارجی دیگری پیریزی کرده و با اتکاء به نیرو خلق به راه خود ادامه دهد؛ چنانکه شوروی و دیگر قدرتها و جریانهای جهان نیز بدون توجه به منافع و مصالح جنبش ، مناسبات خود را با ایران تنظیم میکنند».
فداییان خلق از طرف دیگر، سازمان انقلابی حزب توده ایران و گروههای طرفدار چین را به دلیل کاربست مکانیکی نظریات مائو و عدم درک روح خلاق و اندیشه او مورد انتقاد قرار داد.
درباره عملیاتها ی چریکهای فدایی خلق میتوان به عملیات گروه بیژن جزنی ( جنگل ) به رهبری صفایی فراهانی در منطقه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ اشاره کرد. این عملیات که بر اساس افکار بیژن جزنی مبتنی بر عملیات مکمل در شهر و روستا صورت گرفت، به منظور تبلیغ عملیات سملحانه و تغییر جو سیاسی در سطح کشور انجام شد. چریکها امیدوار بودند کشاورزان شمال با سنت رادیکال خود، همانطور که از جنبش میرزا کوچکخان حمایت کردند، به جنبش آنها نیز روی خوش نشان دهند. طرح این عملیات چریکی با طرح عملیاتی فیدل کاستور در قبام بر ضد با تیستا ، دیکتاتور وابسته به آمریکا در کوبا ، شباهت داشت.
عملیات سیاهکل که توسط ۹ نفر از چریکها آغاز شد، به دلیل دستگیری اتفاقی یکی از کادرهای گروه جنگل ـ به دلایل غیر مرتبط با این گروه ـ به شناسایی آنان توسط ساواک انجامید. به همین علت به زودی با نیروهای ژاندارمری پاسگاه سیاهکل درگیر شدند و پس از تصرف پاسگاه و گرفتن غنائم، با موج عظیم عملیات نیروهای مسلح مواجه و کشته یا اسیر شدند. ساواک در ادامه دسگیریها در مجموع از افراد تیمهای ۳۳ نفری جنگل و شهر ، ۱۷ تن را دستگیر کرد. از آن عده ۱۳ تن به حکم دادگاه نظامی در اسفند ۱۳۴۹ تیرباران شدند.
۵ نفر از افراد گروه جنگل که در عملیات سیاهکل شرکت نداشتند، صبح روز ۱۸ فروردین ۱۳۵۰، سرتیپ فرسیو، دادستان اداره دادرسی ارتش را در تهران ترور کردند. پس از این عملیات، طرح ادغام گروهها و ایجاد سازمان چریکهای فدایی خلق صورت گرفت. پس از این عملیات ، طرح ادغام گروهها و ایجاد سازمان چریکهای فدایی خلق صورت گرفت. از این پس کارهایی از قبیل بمبگذاریدر انجمن ایران و آمریکا، دستبرد به بانکها ، قتل مأمورین ساواک ، بمبگذاری در سفارتخانه های انگلیس، امریکا و عمان؛، دتفر مرکزی تلفن و تلگراف بینالمللی، دفتر هواپیمایی ، قرارگاههای پلیس تهران، تبریز ، گرگان، مشهد، آبادان و ... توسط سازمان چریکهای فدایی خلق انجام شد. در سالگرد واقعه سیاهکل ، اعتصابها و تظاهرات هر چند کوچک در دانشگاه تهران ترتیب داده شد. دراین دوران، به ویژه از سال ۱۳۵۴ رژیم شاه در سایه تبلیغات بر ضد ملحدین تروریست و به بهانه ریشهکن ساختن «خرابکاران»، ناآرامیهای دانشگاهها و مدارس عالی را به نحو چشمگیری سرکوب کرد، اما اقدامهای سازمانهای فداییان و مجاهدین خلق در شکستن فضای دیکتاتوری شاه و ایجاد روزنه امید برای جنبش دانشجویی مؤثر افتاد.
به رغم همه این فعالیتها ، در اواخر سال ۱۳۵۴، پس از پنج سال مبارزه مسلحانه، کاملا روشن شد که فعالیتهای سازمان فداییان خلق نتوانسته است مشعل انقلاب را روشن کند و به این معنا، مبارزه این سزمان با رژیم به بنبست رسید. رژیم شاه موفق شده بود شمار زیادی از چریکها را از میان بردارد و با جنگ تبلیغاتی گسترده، جنبش فدائیان خلق را به دانشگاه ها محدود کند. برای مقابله با این فشارها و پایان دادن به بنبست، پس از بحث های طولانی، سازمان فداییان خلق به دو شاخه تقسیم شد:
شاخه «اکثریت» که تا هنگام مرگ حمید اشرف در اوسط سال ۱۳۵۵ توسط وی رهبری میشد، بر ادامه جنگ مسلحانه تا شکلگیری یک قیام تودهای پافشاری میکرد.
شاخه «اقلیت» خواهان خودداری از درگیری مسلحانه، گسترش فعالیتهای سیاسی، به ویژه در میان کارگران کارخانهها و برقراری پیوند نزدیک با حزب توده بود. این گروه در اواسط سال ۱۳۵۵ به حزب توده پیوست و گروه «منشعب از سازمان چریکهای فدایی خلق وابسته به حزب توده ایران» (فداییان منشعب) را تشکیل داد.
بعد از این انشعاب ، فعالیت چشمگیری از دو گروه که سلاحها خود را حفظ کرده بودند، مشاهده نشد. با شروع انقلاب در سال ۱۳۵۷ فدایئان بار دیگرظاهر شدند، ولی در ایجاد حرکت مردم و برپایی تظاهرات ضد رژیم پهلوی، نقشی نداشتند. در برخوردهای مسلحانه روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن با حمله به پاسگاههای پلیس و پادگانهای نظامی پیشگام بودند و اسلحه و مهمات زیادی را به چنگ آوردند و در نقاط مختلف مخفی کردند.
در طی سالهای مبارزه سازمان فدائیان، از مجموعه ۱۷۲ چریک فدایی کشته شده، ۷۳ نفر دانشجو بودند و همچنین ۴۳ نفر دیگر نیز فارغالتحصیل دانشگاه بودند.
۲) سازمان مجاهدین خلق ایران و جنبش دانشجویی
سازمان مجاهدین خلق ایران با استراتژی مبارزه مسلحانه در شهریور ۱۳۴۴ به وسیله سه تن از دانشجویان پیشین دانشگها تهران به نامهای محمد حنیفنژاد ، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان که فعالیتهای جبهه ملی و نهضت آزادی آنان را قانع نکرده بود، برای براندازی رژیم شاهنشاهی بنیانگذاری شد.
حنیفنژاد در سال ۱۳۱۷ در تبریز به دنیا آمد و در رشته مهندسی ماشینهای کشاورزی دانشگاه تهران تحصیل کرد. وی در دوران تحصیل با جبهه ملی ، انجمنهای اسلامی دانشجویان و سپس نهضت آزادی همکاری کرد. حنیفنژاد به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی در بهمن ۱۳۴۱ به علت مخالفت با رفراندم شاه ، دستگیر و به مدت ۷ ماه در زندان بود و پس از آزادی از زندان به دانشگه برگشت و تحصیلات خود را در سال ۱۳۴۲ به پایان رساند. حنیفنژاد در دوران دانشجویی، سنگ بنای انجمن اسلامی دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران را گذارد.
وی پس از پایان تحصیلات در دوران خدمت سربازی به مطالعه مبارزه مردم کوبا ، الجزایر و ویتنام پرداخت و سپس با گردآوری دوستان دانشجوی خود، هسته اول سازمان مجاهدین خلق را تشکیل داد.
سعید محسن در سال ۱۳۱۸ در زنجان به دنیا آمد. وی ضمن تحصیل در رشته تأسیسات دانشگاه تهران در سالهای ۱۳۳۹ـ۱۳۴۲ از فعالین جنبش دانشجویی در جبهه ملی ، انجمن اسلامی دانشجویان و نهضت آزادی بود.
او در دوران دانشجویی چند بار به زندان افتاد؛ از جمله یک بار در واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ و یک بار پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲. سعید محسن همانند حنیفنژاد پس از پایان تحصیلات به سربازی رفت و سپس در جریان تأسیس سازمان مجاهدین شرکت کرد.
علیاصغر بدیعزادگان در ال ۱۳۱۷ در اصفهان متولد شد و در رشته شیمی دانشگاه تهران تحصیل کرد. در دانشگاه با فعالیت جبهه ملی و نهضت آزادی و مسائل سیاسی آشنایی پیدا کرد. بدیعزادگان پس از پایان تحصیلات، به خدمت سربازی رفت و در کارخانه اسلحهسازی تهران مشغول به کار شد و در عین حال استاد شیمی دانشگاه تهران بود. وی در جریان تأسیس سازمان مجاهدین خلق همکاری کرد و در سال ۱۳۴۹ در پایگاههای الفتح فلسطین آموزش چریکی را فرا گرفت و به صورت مخفی با مقادیری اسلحه و مهمات به ایران بازگشت و تا شهربور ۱۳۵۰ که دستگیر شد از فعالین سازمان بود.
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بلافاصله پس از تأسیس، دست به اقدام علنی نزدند تا هم بتوانند مبانی فکری و ایدئولوژیک خود را تدوین کنند و نیز به کادر خود ، آموزش عمیق فکری و عقیدتی بدهند.
محمد عسگریزاده ، دانشجوی رشته مدیرت بازرگانی دانشگاه تهران ، ضمن توضیح چگونگی شروع فعالیت خود درباره انگیزههای کار سیاسی خود چنین میگوید:
« ... در بدو شروع به کار، فعالیتهای من از حد مطالعه و تشکیل جلسات مذهبی تجاوز نمیکرد و کم کم در اثر مطالعات بیشتر هدفها جنبه سیاسی به خود گرفت و چون در اثر برخورد با جامعه و ادارات و دستگاههای دولتی به این نتیجه رسیده بودم که فساد و فحشا و بیعدالتی و ظلم موجود در جامعه، از طریق وعظ و خطابه از بین نخواهد رفت و از طرفی مبارزات آوارگان فلسطینی جهت به دست آوردن سرزمینهای خود و همچنین جنگهایی که در کشورهای مختلف از قبیل الجزایر به منظور آزادی و استقلال رخ داده، این فکر را در ما تقویت و ثبیت کرد که در ایران منحصرا از طریق زور و انقلاب میتوان فحشا ، فقر و بیعدالتی را از بین برد و یک حکومت اسلامی برقرار نمود..»
محمد بازرگانی، دانشجوی مدرسه عالی بازرگانی و از افراد کادر مرکزی سازمان نیز مینویسد:
«... ایدئولوژی ما اسلام بوده و هدف نهایی آن پیشبرد هدفهای عالیه اسلامی و راه رسیدن به این هدف در شرایط فعلی مبارزه مسلحانه بوده که قصد عملی کردن آن را داشتیم .... »
علی باکری[برادر شهیدان مهدی و حمید باکری] نیز ضمن اشاره به مبارزه گروههای سیاسی طی سالهای ۴۱ـ۱۳۴۰ و ناکامی آنها اظهار میدارد:
«... وقایعی که در مورد نهضت نفت و حکومت مصدق به وقوع پیوست باعث گردید این فکر تثبیت شده در من به وجود آید که رژیم ایران مانند بسیاری از رژیمهای دیگر جهان وابسته به امپریالیسم آمریکا و انگلیس است و برنامههایش در جهت حفظ منافع خود و امپریالیسم میباشد. بنابراین ملت همیشه تحت فشار سیاسی ، فقر و بدبختی و فساد میباشد و عامل اصلی اینگونه درماندگیها را رژیم فعلی میدانیم. بنابراین با توجه به زمینههایی که از قبل داشتیم بوجود آوردن یک جامعه دمکراتیک و ایجاد وضع عادلانه هدف و انگیزه من بود...»
در مجموع از دیدگاه کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق که عمدتاً دانشجو و فارغالتحصیل دانشگاه بودند، وجود فقر ، نابرابری و بیعدالتی، ظلم و ستم در جامعه و نیز وابستگی دولت ایران به امپریالیسم غرب باعث شده بود که این افراد برای به دست آوردن مساوات و برابری، آزادی و استقلال دست به تشکیل سازمان مذکور بزنند و از آنجا که احساس میکردند رژیم شاه از طریق مسالمتامیز قابل اصلاح نیست به مبارزه مسلحانه رو آوردند.به لحاظ فکری ، اعضای سازمان مجاهدین ضمن حضور در سخنرانیهای مسجد هدایت و حسینیه ارشاد ، کار مطالعاتی بر روی انقلابهای کوبا ، چین ، روسیه والجزایر ، نظریات سوسیالیستی و مارکسیستی، تاریخ ایران ، قرآن ، نهجالبلاغه و سایر متون مذهبی را در برنامه خود قرار دادند. همچنین آثار آیت الله طالقانی ، مهندس مهدی بازرگانی و به ویژه دکتر علی شریعتی مورد توجه آنان قرار گرفت.
از دیدگاه آنها همانوطور که مهندس ابزرگان و دکتر سحابی توانستند به برخی از باورهای دینی ، لباس علمی بپوشانند، چنین روشی را میتوان درباره اصول دین و چارچوب اعتقادی اسلام نیز به کار گرفت.
از سوی دیگر افکار آیتالله طالقانی و آثارش نظیر « مالکیت در اسلام» ، «حکومت اسلامی» و تفسیرهای وی از قرآن ، مجاهدین را به این باور ترغیب کرد که اسلام، دین عدالت اجتماعی و سازگار با مقتضیات اجتماعی هر عصری است و همچنین آثار دکتر شریعتی ، روح مبارزه سیاسی بر اساس افکرا اسلامی را در آنان تقویت کرد.
اندشیههای مجاهدین خلق به تدریج از افکار و جهان بینی معلمین اولیه آنان فراتر رفت. آنان در توسعه اندیشههای خود و متأثر از اندیشههای مارکسیستی رایج در میان جریانهای رادیکال مخالف رژیم، به تدریج در تبیین و تلفیق برخی از نظریات پرطرفدار مارکسیسم در قالب باورهای اسلامی تلاش کردند. به این ترتیب ردپای نظریههای مارکسیستی در زمینههای تکامل اجتماعی، تضاد دیالکتیک؛ ماتریالیسم تاریخی و برخی دیگر از مقولات در اندیشههای مجاهدین پدیدار شد و به تدریج پررنگتر و متداول گردید.
سازمان مجاهدین در ارزیابی مشکلات جامعه ایران، نظریات فدائیان خلق را با پوشش اسلامی تکرار میکرد. از دیدگاه این سازمان، ایران زیر سلطه امپریالیسم آمریکا قرار داشت. انقلاب سفید، ایران را از جامعهای فئودالی به جامعه بورژوازی کاملا وابسته به امپریالیسم غرب تبدیل کرده و کشور را در معرض خطر امپریالیسم فرهنگی ، نظامی ، اقتصادی و سیاسی قرار داده بود. همچنین رژیم پهلوی فقط با ایجاد خفقان و تکیه بر ارعاب و تبلیغات حکومت میکند و تنها راه از بین بردن اختناق ، توسل به مشی مبارزه مسلحانه و خشونتبار است.
سازمان مجاهدین همانند مارکسیستها در کنار مبارزه با امپریالیسم ، پیگیر جامعه بیطبقه در ایران و جلوگیری از استثمار فرد بود؛ با این تفاوت که نظام بیطبقه توحیدی را تبلیغ میکرد.
به هر حال نظر مجاهدین آنقدر به مارکسیستها نزدیک شد که رژیم شاه آنها را « مارکسیستهای اسلامی» نامید. سازمان مجاهدین در پاسخ اعلام کرد هر چند که مارکسیسم را به عنوان روش پیشرفته تحلیل اجتماعی پذیرفته است اما ماتریالیسم را مردود میداند و اسلام را سرچشمه تفکر و ایدئولوژی خود میشناسد. همچنین علت نزدیک اسلام به مارکسیسم را به وجود دشمن مشترک و اهداف مشترکی همچون عدالت اجتماعی و فرهنگ مبارزه اعلام کردند.
پس از دستگیری رهبران اولیه سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۰، گرایش به مارکسیسم گسترش بیشتری پیدا کرد و نهایتاً در سال ۱۳۵۴ در جزوهای با عنوان «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک» اعلام کردند فلسفه انقلابی راستین را در مارکسیسم باید جستجو کرد نه در اسلام. زیرا مارکسیسم ، ایدئولوژی رستگاری و رهایی طبقه کارگر است؛ اما ایدئولوژی اسلام متتلق به طبقه متوسط است.
پس از این واقعه،سازمان مجاهدین خلق به دو جناج رقیب تقسیم شد: مجاهدین مسلمان که به اصول اسلامی وفادار ماندند و مجاهدین مارکسیستها به همان عنوان قبلی.
● فعالیتها و عملکرد سازمان مجاهدین خلق
مؤسسین سازمان مجاهدین خلق پس از گفتگوهای اولیه، شناسایی و جذب نیروها و تشکیل سلولهای کوچکی در قزوین ، تبریز ، مشهد ، اصفهان ،شیراز ، کرمانشاه ، کرمان و بانه در سال ۱۳۴۷ با تشکیل کمیته مرکزی به بررسی روستاها و چگونگی امکان فعالیت سیاسی و مبارزاتی در آنجا ، برنامههای آموزشی و چگونگی تشکیل خانههای تیمی پرداختند.
در طی سال ۱۳۴۷ پس از تکمیل مطالعات به این نتیجه رسیدند با اجرای برنامه اصلاحات ارضی امکان آغاز مبارزه در روستاها فراهم نیست و شهرها برای انجام عملیات مناسبتر هستند. از این رو کمیته مرکزی با افزایش تعداد نیروهای خود نسبت به تشکیل گروههای فنی ، اطلاعات ، تبلیغات ، تدارکات ، تسلیحات و الکترونیک پرداخت و زمینه را برای تدارک مبارزه مسلحانه آماده کرد. تعلیم فنون ورزشی کشتی و جودو، رانندگی با خودرو و موتور سیکلت و سایر آموزشهای عمومی در برنامه کار قرار گرفت. از طرف دیگر با برقراری ارتباط با دفتر نمایندگی سازمان آزادیبخش فلسطین در دوبی نسبت به اعزام اعضای سازمان به پایگاههای الفتح برای کسب آموزشهای نظامی اقدام شد.
در خرداد ۱۳۴۹ یک گروه سه نفره با تهیه شناسنامه و گذرنامه جعلی از طریق دوبی به لبنان رفتند. متعاقب آن ۶ نفر دیگر با همین روش به دوبی رفتند تا از آنجا به اردوگاههای چریکی الفتح در لبنان بروند؛ اما پلیس دوبی آن ۶ نفر را به گمان اینکه قاچاقچی هستند دستگیر و به زندان انداخت و قصد داشت آنان را به تهران بازگرداند و به مقامهای انتظامی ایران تحویل دهد. مجاهدین خلق وقتی از این موضوع با خبر شدند و نتوانستند اعضای زندانی را آزاد کنند، طرح ربودن هواپیما را ریختند. سه نفر از اعضا سازمان به عنوان مسافر سوار هواپیما شدند و پس از حرکت ، مسیر هواپیما را به طرف بغداد منحرف کردند. بعد از ورود به بغداد مقامهای عراقی به آنان ظنین شدند و با اعمال شکنجه سعی کردند تا هویت اصلی آنان را بفهمند. سرانجام با میانچیگری مقامهای فلسطینی ، مجاهدین موفق شدند خود را به پایگاه فلسطینیها در اردن برسانند. ساواک یک سال بعد ، از هویت هواپیما ربایان و تشکیل یک گروه چریکی آگاه شد؛ اما هنوز اطلاع دقیقی از چگونگی این سازمان نداشت. متعاقب این جریان ، سازمان مجاهدین، ۱۰ نفر دیگر را از تهران به اردن فرستاد تا در اردوگاههای الفتح آموزش نظامی ببیند. روند اعزام به اردوگاههای نظامی افراد تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت.
به لحاظ عملیاتی پس از واقعه سیاهکل توسط فداییان خلق ، مجاهدین خلق وادار به شتاب در اجرای عملیات نظامی شدند تا آنان متوجه شوند در پیشقراولی نبرد مسلحانه تنها نیستند. از این رو عملیات خود را از مرداد ۱۳۵۰ برای قطع سیستم اصلی برق سراسری و برهم زدن جشنها ی۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی طراحی کردند.
مجاهدین خلق برای تهیه اسلحه و دینامیت به فردی بنام شاه مراد دلفانی ، از اعضای سابق حزب توده که در سالهای ۱۳۴۱ـ۱۳۴۲ با ناصر صادق ( از اعضای کادر مرکزی سازمان) آشنایی داشت، مراجعه کردند. دلفانی پس از آزادی از زندان با ساواک همکاری داشت و اطلاعاتی را در اختیار ساواک قرار داد.
ساواک نیز با همان شیوهای که فداییان خلق را دستگیر کرد، به شناسایی سازمان مجاهدین پرداخت.
در شهریور ۱۳۵۰ قبل از بمبگذاری برق، در طی مدت کوتاهی ۶۹ تن از اعضا یا هواداران سازمان مجاهدین را دستگیر کرد. از این افراد ۲۴ نفر دانشجو ، ۲۷ نفر مهندس ، ۴ نفر کارمند دانشگاه ، ۴ نفر دبیر دبیرستان ، ۳ نفر حسابدار ، ۴ نفر استاد دانشگاه ، ۲ نفر بازاری و یک نفر راننده قطار بودند. به این ترتیب از ترکیب افراد کاملا مشهود است که بیش از ۹۰ درصد افراد ، دانشجویان دانشگاهی بودند.
۱۲ نفر از دستگیر شدگان از جمله حنیفنژاد، سعید محسن و بدیعزادگان محکوم به اعدام شدند و بقیه به محکومیتهای حبس ابد و زندانهای طولانی محکوم شدند. پس از این واقعه ، اعضای باقیمانده از جمله رضا رضایی ، کاظم ذوالانوار و بهرام راستین که هر سه دارای تحصیلات دانشگاهی بودند با تشکیل کمیه مرکزی به تجدید ساختار سازمان مجاهدین خلق پرداختند. با قتل رضایی و دستگیری ذوالانوار در سالهای ۵۰ـ۱۳۵۱ ، تقی شهرام ، ۲۵ ساله و فارغالتحصیل ریاضی از دانشگاه تهران و مجید شریف واقفی، مهندس برق و ۲۴ ساله از دانشگاه آریامهر که هر دو از دوران دانشجویی با سازمان مجاهدین در ارتباط بودند به کمیته مرکزی راه یافتند و به جذب افراد جدید پرداختند. بسیاری از تازه واردها از دانشجویان و نیز از علاقهمندان به کنفرانسهای حسینیه ارشاد ، مدرسه علوی و مسجد هدایت بودند.
در سال ۱۳۵۲ سازمان مجاهدین ، سلولهایی در اصفهان، شیراز ، مشهد ، قزوین، کرمانشاه ، زنجان و تبریز ایجاد کرد و روابط خود را گسترش داد. جهت دریافت کمکهای مالی با بازاریان در ارتباط بود. همچنین با نهضت آزادی، انجمن اسلامی دانشجویان، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه ملی ، فلسطینیها ، دولت لیبی و جمهوری دموکراتیک یمن و ... در ارتباط بود.
سازمان مجاهدین خلق نشریات پیام مجاهد و جنگل و دیگر انتشاراتش را در آمریکا، اروپا و هندوستان در دسترس هزاران دانشجوی ایرانی میگذاشت. در درون زندان نیز از طریق جلسات گفت و شنود، اعتصاب غذا، مبادله نامهها به داخل و خارج زندان فعالیت داشتند. همچنین در زندان ، افراد جدیدی از گروههای کوچک مسلمان را که به زندان افتاده بودند جذب کردند، از جمله گروه حزبالله که در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تشکیل شد، گروه والفجر که دانشجویان شیعه بلوچستانی در دانشگاه تهران آن را بنیان گذاشتند، گروه ابوذر که در دبیرستانهای نهاوند ایجاد گردید و گروه ولیعصر که با ابتکار دانشجویان دانشگاه مشهد سازمان یافت و اداره شد.
در طی سالهای ۱۳۵۱ـ۱۳۵۴ سازمان مجاهدین دست به یک سلسله کارهایی در جهت مبارزه با رژیم شاه زد. در اردیبهشت ۱۳۵۱، یک هفته پس از اعدام اولین گروه از مجاهدین، به یک پاسگاه پلیس در تهران حمله کردند. سپس دفتر مجله «این هفته» را که به اشاعه فرهنگ غرب و تخریب روحیه خلق متهم شده بود، منفجر کردند. همچنین در بهار ۱۳۵۱ به مناسبت بازدید نیکسون، رییس جمهوری آمریکا از ایران، در دفتر اداره اطلاعات آمریکا، انجمن ایران و آمریکا، دفاتر پپسیکولا، جنرال موتور ، شرکت نفت دریایی و هتل اینترنشنال، بمبهایی را منفجر کردند. اتومبیل ژنرال هارولد پرایس، رییس هیأت مستشاری آمریکا را در ایران به گلوله بستند؛ اما موفق به کشتن او نشدند. همچنین بمبی را در آرامگاه رضا شاه منفجر کردند.
در ۱۲ مرداد ۱۳۵۱ به نشانه اعتراض به ورود ملک حسین، پادشاه اردن به ایران یک بمب در سفارت اردن منفجر کردند.
مجاهدین، چند روز بعد سرتیپ طاهری، رییس اطلاعات شهربانی را در نزدیکی خانهاش با ضرب گلوله کشتند. در شهریور ماه نیز در مراکز سازمان دفاع غیرنظامی ، نمایشگاه صنایع نظامی، کلوپ شاهنشاهی، فروشگاههای کوروش و فردوسی و اسلحهخانه پلیس قم بمبگذاری کردند. در پایان همین ماه با پلیس تهران به درگیری مسلحانه پرداختند که تعداد از آنان دستگیر و محاکمه شدند.
در سال ۱۳۵۲ دوبار با پلیس به زد و خورد خیابانی پرداختند و در ساختمانهای هواپیمایی پان امریکن، کمپانی نفت شل، سینما راویوسیتی ، هتل اینترنشنال و سازمان برنامه و بودجه بمبگذاری کردند و سرهنگ لویز هاوکینز را به قتل رساندند. در اواخر همین سال به یکی از مراکز پلیس در اصفهان حمله کردند. همچنین در دانشگاه صنعتی آریامهر با همکاری فدائیان خلق ، اعتصابی را سازمان دادند. در ادامه این عملیاتها در سال ۱۳۵۲ به نشانه اعتراض به بازدید پادشاه عمان از تهران و اعلام همبستگی با مردم ظفار در جنگ با پادشاه عمان، در ساختمان بانک عمان، جلوی سفارت انگلستان و نیز دفتر هواپیمایی پان امریکن ، بمبهایی منفجر کردند.
در فروردین سال ۱۳۵۳ به مناسبت دومین سالگرد اعدام اولین دسته مجاهدین در صدد انفجار دفتر گارد در دانشگاه تهران برآمدند. چهارم خرداد ۱۳۵۳ در سالگرد اعدام دسته دوم مجاهدین، در سه ساختمان شرکتهای چند ملیتی بمب منفجر کردند. در اویل تیر ماه ، پس از اینکه پلیس برای شکستن اعتصاب کارکنان کارخانه لندرور در تهران به زور متوسل شد، مجاهدین در نزدیکی پاسگاه ژاندارمری و پنج کارخانه دیگر که شایع بود با اسرائیل ارتباط دارند ، بمب منجفر کردند.
در اوایل تیر ۱۳۵۳ به مناسبت بازدید کیسینجر ، وزیر خارجه آمریکا از تهران ، در دفتر کمپانی Itt و یکی دیگر از دفاتر نمایندگی شرکتهای آمریکایی ، بمب منجفر کردند. در ماههای بعد در دانشگاه آریامهر تظاهراتی ترتیب دادند. در بهمن ۱۳۵۳ پاسگاه ژاندارمری لاهیجان را با بمب منفجر کردند و در اسفند ماه سرگرد زندیپور ، از متصدیان زندان را کشتند. در اردیبهشت ۱۳۵۴ به تلافی اعدام نه زندانی سیاسی ، دو مستشار آمریکایی و یک افسر نیروی هوایی ایران را ترور کردند.
● سازمان مجاهدین خلق در سالهای ۱۳۵۴ـ ۱۳۵۷
بعد از اعلام «بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک» در سال ۱۳۵۴، شکافی عظیم در میان اعضای سازمان مجاهدین ایجاد شد. اکثریت مجاهدین به مارکسیسم رو آوردند و اقلیتی از آنها تحت عنوان مجاهدین مسلمان به اصول مذهبی پافشاری کردند. البیته جدایی و انشعاب مجاهدین، ناگهانی و غیرقابل انتظار نبود، زیرا کسانی نظیر تقی شهرام و بهرام آرام چنین مباحث ایدئولوژیکی را مطرح و بر روی آن پافشاری میکردند. بسیاری از کسانی که به مارکسیسم گرویدند، از افراد مسلمان متعصب و معتقد به اصول توحید بودند؛ مانند روحانی و حقشناس که در تیم ایدئولوژی اصلی و اولیه عضویت داشتند یا پوران بازرگان، همسر حنیفنژاد، که از معتقدین به مذهب بود.
سرخوردگی مجاهدین از پشتیبانی روحانیون از آنان، ناتوانی جذب روشنفکران جدید که گرایش به مذهب نداشتند و نیز شتاب در عضوگیری و اطاعت کورکورانه از کادر رهبری سازمان که به مارکسیسم رو آورده بودند، از جمله دلایل گرایش به مارکسیسم ذکر شده است. البته در طی سالهای تشکیل تا ۱۳۵۴، تعدادی از روحانیون از جمله آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری، لاهوتی و هاشمی رفسنجانی به سازمان مجاهدین خلق کمک کردند و همین موضوع باعث دستگیری آنان در سال ۱۳۵۴ شد. همچنین اعتراض چند تن از علمای حوزه علمیه قم به محاکمه و محکومیت مجاهدین و نیز برگزاری مجلس ختم برای اعدام شدگان از طرف روحانیون قابل توجه است، اما در مجموع، مواضع فکری سازمان مجاهدین به گونهای بودکه امکان اتحاد را ضعیف میکرد و به ویژه امام خمینی پس از بررسی چند کتاب مجاهدین خلق از تأیید آنان خودداری کرد.
پس از اعلامیه مواضع ایدئولوژیک سال ۱۳۵۴ ، مجاهدین مارکسیست تا حفظ آرم سازمان و تغییر علائم و نشانهای گذشته، حذف آیات قرآن و تاریخ پیدایش سازمان و نیز افزدون مشت گره خورده به نشانه وابستگی به طبقه کارگر ، آرم جدیدی را برای خود تهیه کردند. نشریه «جنگل» را به جای «مجاهد» به عنوان ارگان سازمان منشتر کردند و هر سه ماه یکبار نیز نشریه «قیام کارگر» را انتشار دادند.
مجاهدین مارکسیست با سازمان فدائیان خلق درباره ادغام دو سازمان مارکسیست به گفتگو نشستند ولی به زودی با توسل به دو دلیل که سازمان فدایی هنوز با ریشههای کاسترویی خود پیوند دارد و از محکوم کردن سوسیال امپریالیسم شوروی خودداری میکند و با عوامل مشکوکی مانند حزب توده و جبهه ملی رابطه پنهانی دارد، گفتگو را قطع کردند. فدائیان خلق نیز مجاهدین مارکسیست را به پذیرش کورکورانه مائوئیسم و مدعیان دروغپرداز طرفدار طبقه کارگر و فرصتطلب متهم کردند.
مجاهدین مارکسیست از طرف دیگر به تسویه حساب با برخی از اعضای برجسته سازمان که بر روی اصول اسلامی پافشاری داشتند، پرداختند. از جمله مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیه لباف را ربودند. شریف واقفی را به شهادت رساند و لباف را نیز زخمی کردند و در دام پلیس انداختند.
مجاهدین مارکسیست در ادامه فعالیتها به نفوذ در کارخانهها و کارگران ، برقراری ارتباط نزدیکتر با سازمان آزادیبخش فلسطین، مبارزین ظفار، جمهوری دموکراتیک یمن و مارکسیستهای وابسته به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی پرداختند.
مجاهدین مسلمان نیز دچار اختلاف نظر و پراکندگی شدند. کادرهای دستگیر نشده در تهران و شهرستانها برای حفظ سازمان فعالیت کردند. لطیفالله میثمی گروهی را که پس از انقلاب «نهضت راستین»، در تبریز گروهی بنام «فریاد خلق خاموش نشدنی است». در زنجان و مشهد به نام «مجاهدین» فعالیت میکردند. برخی از گروهها از چند نفر که نوعاً در یک شهرستان گرد هم می آمدند ، فراتر نمیرفتند و برخی شامل نیروهای جدید و برخی نیز از بقایا و تکه پارههای مجاهدین بودند که تغییر ایدئولوژی نداده و بر سر مواضع اسلامی باقی مانده بودند.
در زندان قصر نیز مجاهدین به رهبری مسعود رجوی به تجدید سازمان و فعالیت پرداختند. اقدام به بمبگذاری در دفتر حزب رستاخیز، حمله به پلیس ، افراد ساواک ، ساختمانهای دولتی و مراکز متعلق به انگلیس و آمریکا، از جمله کارهای مجاهدین مسلمان در این دوران است ...
در طی دورانی که مجاهدین مسلمان تلاش میکردند از مارکسیستها فاصله بگیرند. بخشی از روحانیون، خواهان برخورد تند با مارکسیستها بودند و برخی همچون ایتالله طالقانی، آیتالله منتظری، لاهوتی، مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی رأی به جدایی از مارکسیستها و خاتمه یافتن «اتحاد استراتژیک» دادند. طی فتاوای معروفی که در اوایل سال ۱۳۵۵ از طرف روحانیون صادر شد، زندگی اشتراکی با مارکسیستها پایان یافت. رهبری مجاهدین در زندان به ویژه مسعود رجوی، به صدور این فتوا اعتراض داشتند؛ در عین حال خود را حداقل برحسب ظاهر ملزوم به رعایت آن میدیدند. پس از این گروهی از مجاهدین به انتقاد از مسعود رجوی پرداختند و از آن فاصله گرفتند. از جمله شهید محمدعلی رجایی و عزتالله سحابی که به طور کلی از آنان جدا شدند.
در هر حال انشعاب سال ۱۳۵۴ ، اختلافهای موجود و درگیریهای گروههای مختلف سازمان مجاهدین، ضربات مهلکی را بر این سازمان وارد کرد. ساواک در طی مدت زمان کوتاه پس از انشعاب توانست تعداد زیادی از افراد و گروههای پراکنده مارکسیست و مذهبی وابسته به سازمان مجاهدین را به تدریج شناسایی کند و از بین ببرد؛ به طوری که از اواسط سال ۱۳۵۵ دیگر عملا سازمانی وجود نداشت.
از طرف دیگر انشعاب در سازمان مجاهدین باعث شد که بر خلاف دورههای قبل که عمدتاً فعالیتهای سیاسی دانشجویی به صورت مشترک انجام میشد و در حقیقت یک اتحاد استراتژیک بین نیروهای مارکسیست و مذهبی در مقابله با شاه وجود داشت، برنامههای مشترک خاتمه یافت و با بدبینی شدیدی که بین مارکسیستها و مذهبیها شکل گرفت، روند چندگانگی نیروهای سیاسی در دانشگاهها، زندانها و جامعه اتفاق افتاد و به طرف مرزبندی دقیق نیروها رفت. گروههای مسلح مذهبی هم که شکل گرفتند بر خلاف قبل، از همکاری با نیروهای مارکسیست پرهیز داشتند. زیرا معتقد بودند آنها به لحاظ اعتقادی با ما اختلاف دارند و در بین راه به ما خیانت میکنند و از پشت خنجر میزنند.
پژوهشگر: علیرضا کریمیان
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست