چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


آخرین گام های یک محکوم به مرگ


آخرین گام های یک محکوم به مرگ
سینمای ایران درست در مقطعی كه گمان می رفت دیگر هرگز نخواهد توانست به حیات خود ادامه دهد، سعی كرد سرپا بایستد و این تلاش در دو دهه اخیر، ما را به جایی رساند كه با قواعدی تازه سینمای نوین را بنا كردیم؛ سینمایی كه در هر دو بخش هنری و تجاری، برای خود به تعاریفی تازه رسید. در واقع سینمای جریان اصلی - یا همان بدنه - در گریز از ابتذال، در این سالها به مرزهایی تازه در برقراری ارتباط با مخاطب عام رسید و سینمای هنری - یا همان سینمای بین المللی - هم با نزدیك شدن به خواسته بانیان جشنواره های معتبر جهانی، خود را در مرزهایی دیگر تعریف كرد. حالا اما پس از افول ستاره اقبال سینمای بین المللی، به نظر می رسد بخش تجاری هم با حضور كمرنگ تر و شكست های سینماگران فعال و معتبرش، به جایی رسیده كه می توان رویش نام نقطه پایان را گذاشت.
می شود به این ماجرا از زاویه دیگری هم نگاه كرد. جریان بانی فیلمفارسی از همان سالهای نخست پس از انقلاب، تلاش فراوانی كرد تا المان های آشنایش را با اندكی تغییر در بدنه سینمای تازه جا بیندازد. برای همین با شروع جنگ هشت ساله، قهرمانش را به یك مبارز تبدیل كرد كه هیچ نشانی از چهره های حاضر در صحنه جنگ نداشت، توامان در فیلم های ارباب و رعیتی كه مثالی از انقلاب بودند، به روترین كلیشه ها بسنده كرد، پس از جنگ در فیلم های اكشن به جست وجوی گیشه پرداخت و در نیمه دوم دهه ۷۰ هم سعی كرد خود را در سینمای تین ایجری حل كند، اما هیچ كدام از این تلاش ها ثمره ای چون رویكرد به سینمای كمدی نداشت.
كمدی ایرانی جریان فیلمفارسی كه در واقع هیچ ربطی به گونه شناخته شده جهانی ندارد، بهترین فرصت را در اختیار جریان فیلمفارسی قرار داد تا بتوانند نخ نما شده ترین كلیشه ها و المان های جذب مخاطب را به سینمای ایران برگردانند و حال در گذر از نمونه هایی چون توكیو بدون توقف، عروس خوش قدم، بله برون و شاخه گلی برای عروس، كار به جایی رسیده كه این جریان، برای كلیت سینمای ایران نسخه می پیچد. شارلاتان فراتر از یك فیلم، نشان به قدرت رسیدن سینمایی است كه رواجش پایان همه آن چیزی است كه برای تحقق آن تلاش های فراوانی شده بود.
فرصتی برای یك جریان
درست همان روزی كه صف های طویل مقابل سینماهای نمایش دهنده فیلم كما شكل گرفت باید حدس زده می شد كه آن گروه به فكر عیان كردن بیشتر ابتذال نهفته در فیلم باشند. نكته اما اینجاست كه تهیه كننده و كارگردان كما با اطمینان كامل از موفقیت، حتی پیش از بسته شدن آن صف ها، ساخت شارلاتان را آغاز كرده بودند؛ فیلمی كه به شیوه تازه مرسوم شده در سینمای ایران، حداقل زمان برای فیلمبرداری اش صرف شد و خیلی سریع هم مراحل آماده سازی را پشت سر گذاشت تا برای تابستان همان سال، آماده شود.
در نسخه كنونی فیلم، صحنه ای هم وجود داردكه نشان می دهد حتی سردر سینماهای نمایش دهنده هم برای این اكران سریع آماده شده بود، شارلاتان اما اكران نشد.
اداره كل نظارت و ارزشیابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در یكی از نخستین دفعات، فیلم را به دلیل ابتذال مطلق توقیف كرد و در محافل سینمایی هم عنوان شد كه مشكل شارلاتان فراتر از این است كه با حذف یكی، دو پلان یا سكانس، اجازه نمایش بگیرد.
درواقع شارلاتان، نوعی زورآزمایی تلقی شد. جریان فیلمفارسی این بار سعی كرد به گونه ای همه آنچه را كه در توان دارد، روی دایره بریزد و عكس العمل ها را بسنجد. اكران شارلاتان و فروش بالای آن، معنایی جز رویكرد هولناك این بخش از سینما به ساخت نمونه های دوم و سوم شارلاتان نداشت و گویا حالا با یك سال تاخیر، چنین اتفاقی افتاده است.
شارلاتان اكران موفقی دارد و با اینكه برخی از صحنه هایش - از جمله رونوشتی واضح از شمایل محمدعلی فردین - از فیلم حذف شده، اما هنوز با مخاطب عام این سینما ارتباط برقرار كرده است؛ مخاطبی كه نشان داده جز برای خنده های گاه و بیگاه، برای چیز دیگری ارزش قائل نیست.
شارلاتان می تواند نقطه اوج تب كمدی سازی هم تلقی شود؛ تبی كه از حضور ستارگان طنز تلویزیونی در كنار فیلمنامه هایی با پیش پاافتاده ترین شوخی ها بهره می گیرد و با خرجی اندك، معمولا در میان ۱۰ فیلم پرفروش سال، جایی برای خود دست و پا می كند؛ فیلم هایی با برداشت هایی كه كمتر از عدد یك گذر می كند و حتی بخشی از دیالوگ ها و شرح صحنه هایش هم در میانه كار شكل می گیرد.
یك نقطه پایان
مشكل اما همه اینها هم نیست. شارلاتان به دلیلی بالاتر از این قبیل دلایل، یك نقطه پایان برای سینمای ایران است و آن، نسخه پیچی فیلم برای كلیت این سینماست. به واقع جریان فیلمفارسی حالا چنان خود را مقتدر می بیند كه فكر می كند می تواند برای این سینما نسخه بپیچد و آن را به سمت و سویی كه دوست دارد، هدایت كند.
یك بار خط اصلی قصه فیلم را مرور می كنیم تا دلیل چنین مدعایی روشن شود: یك فیلمنامه نویس بیكار كه به دلیل نوع نگاهش به سینما، ناتوان از فروش كارهایش است، به دختری دل می بندد كه خانواده ای ثروتمند دارد. در مراسم خواستگاری او را از خانه بیرون می اندازند به این دلیل كه آهی در بساط ندارد و او هم برای پولدار شدن به تشویق دوست و همخانه اش، فیلمنامه ای تجاری می نویسد؛ فیلمنامه ای كه خواندن آن برای تهیه كننده، پیكره اصلی فیلم را شكل می دهد و در پایان سبب می شود كه تهیه كننده كاسب كار، فیلمنامه نویس را در آغوش بكشد و اعلام كند كه از این پس دركنار همدیگر روزهای خوشی را در پیش خواهند داشت.
اگر این نكته را در نظر بگیریم كه آرش معیریان به عنوان كارگردان شارلاتان، پیش از آغاز فیلمسازی حرفه ای، رئیس دپارتمان سینمایی، دانشگاه سینماتئاتر و تئورسین و منتقد سینما بوده و دفتر پویافیلم از اصلی ترین تهیه كنندگان سینمای فارسی، حل این معادله كار چندان سختی نخواهد بود.
كارگردان روشنفكر، آرمان هایش را به نفع بخش سرمایه كنار گذاشته و حالا با پشت كردن به آن حرف های گذشته، فیلم هایی از جنس شارلاتان - چه نسخه كنونی و چه نسخه درون فیلم - می نویسد و می سازد.
آنچه در این سالها، جریان فیلمفارسی را در حاشیه نگه می داشت، بی ادعایی این سینما بود. این گروه فیلم های خود را می ساخت، اكران می كرد و با سود حاصله، فیلم بعدی را كلید می زد. چنین هم بود كه می شد به راحتی این جریان را نادیده گرفت و به سینمای جریان اصلی بها داد و سعی كرد با ایستادن در پشت این جریان و تغییر ذائقه مخاطب عام، به محو تدریجی فیلم فارسی امیدوار بود، اما حالا دیگر چنین نیست. نه فیلم های كارگردانان معتبر، گیشه موفقی دارند و نه ساخته های خوب و خوش ساخت سینمای جریان اصلی و بدنه. حالا بازار در قبضه كمدی های بله برونی و شارلاتانی است نام های بامسمایی هم برای خود تدارك دیده اند و چنین است كه حالا به خود چنین جراتی می دهند تا راه نجات كلیت سینما را هم شیوه های رایج خودشان معرفی كنند.
تب شارلاتانیسم
نوشتن مرثیه برای سینمای ایران، كار چندان سختی نیست. در این سالها افراد بسیاری در مقاطع مختلف چنین كرده اند و این حرف ها را هم زده اند.
نسل جوان منتقد سینمای ایران، در این سالهای اخیر همواره مبنا را بر حمایت از این سینما گذاشته و با حمایت از فیلمسازان جوان سعی كرده به نگاه تازه ای برسد. چنین است كه حتی كما به رغم آشكار بودن بیش از حد برخی از نشانه های ابتذال، مورد تاخت و تاز قرار نمی گیرد و حتی سعی می شود برخی از نشانه های مثبت كار معیریان در آن برجسته شود، اما حالا به نظر می رسد همین نگاه سبب شده كه دایره ابتذال هر روز گسترده تر از قبل شود.
پایین آوردن توقعات در جهت حمایت، حالا نتیجه معكوس داده و برای چنین حالتی، جز مرثیه نمی توان نوشت؛ مرثیه ای بر رویاهای خوش عاشقان سینمایی كه جز ارتقای ذائقه مخاطبان به چیز دیگری نمی اندیشیدند، ولی حالا با پیكره ای از سینما روبه رو شده اند كه در باور نمی گنجد. اگر تب شارلاتانیسم در سینمای ایران بالا بگیرد، آن وقت باید حركت سینمای ایران را آخرین قدم های یك محكوم به مرگ دانست كه راه گریزی هم ندارد.
این نوشته، مرثیه ای برای سینمای ایران است، هرچند مرثیه نویسی را دوست نداریم، اما می توان امیدوار بود كه تلنگرهایی این چنین، مسیر پیش رو را كمی هموارتر كند یا حداقل یك هشدار تلقی شود. این سینما روزهای سختی را پیش رو خواهد داشت.


خسرو نقیبی
منبع : روزنامه همشهری