یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
یک دایره بیپایان

با گریختنِ بلیك از شهر او را در جنگل و دشت در كنار سرخپوستی بازمییابیم، كه بهتعبیر خودش با صدای بلند حرف میزند؛ اما چیزی نمیگوید! او بلیك را به سفری دور و دراز میبرد تا به شهری سرخپوستی میرسند؛ دهكده سرخپوستنشین در كنارِ رودخانه «آینه آبها»، كه استعارهای از سرچشمه زندگی است، واقع شده است؛ یعنی امریكایی كه در آغاز بوده، به سرخپوستها تعلق داشته و با تاراندن آنها از سرزمینِ آبا و اجدادیشان، شهرهای مهاجرنشین تشكیل شده است؛ مهاجرانی كه مثل جان دیكنسون یا سه یاغیِ جایزهبگیری كه به استخدام او درمیآیند، دایماً اسلحه بهدست دارند و زور میگویند. خود جارموش گفته است:
مرد مرده فیلمی است در مورد بنیان تصورِ امریكایی. همراه ویلیام بلیك از تصاویرِ شهری، خیابانها و كارخانهها حركت میكنیم تا بهتدریج خود را در دهكده سرخپوستها، در دل طبیعت، بیابیم؛ مثل آنكه با تصویرِ آب برای رسیدن به اصالتها، جهت عكسِ تمامی تاریخ عصرِ صنعتی را در پیش بگیریم.
در انتهای فیلم، شكلی از چرخش را تمام میكنیم. دهكده سرخپوستها انعكاسی از شهرِ كوچك ابتدای فیلم است، و سفرِ پایانی بلیك با قایق، تكرارِ سفرِ ابتدایی او با قطار در آغاز فیلم است.از نظرِ جارموش، مرد مرده چون درمورد امریكا است، درباره خشونت هم هست؛ زیرا خشونت جزو مكملِ امریكا و تاریخِ آن است. مرد مرده از این لحاظ فیلمی تلخ و بدبینانه است.
نخستین نماهای فیلمِ مرد مرده بیانگرِ تهاجم ماشین و انسان به دنیای بكرِ بومیان غرب است. قطاری سفیركشان در عمقِ دشتها و از كنارِ كوهها میگذرد، و در فاصله هر نما از داخلِ واگنها، اجزایی از قطار نشان داده میشود، كه این تهاجم را مؤكدتر میسازد.
سازنده موسیقی متنِ فیلم، نیل یانگ، كه آهنگ ساز و خواننده مشهورِ راك است، روی نماهای بسته چرخهای لكوموتیو از آكورد گیتارِ برقی استفاده كرده، كه تا قطعِ نما به داخلِ كوپهها ادامه مییابد. یانگ گفته است:آن ماشینِ غول پیكری كه بیمهار به حركت درآمده بود، به نظرش غیرقابل كنترل میآمد؛ گویی هیچ نیرویی نمیتوانست مانعِ حركتش شود. قطع و وصلِ آكورد گیتارِ برقی با تغییر و قطع نماها بر این موضوع غیرمتعارف دلالت میكند.
نماهای داخلِ كوپه تأكید بر قامت و قیافه آدمهایی است كه لبخند خشونتباری بر لب دارند. آنها هر چند لحظه تفنگهایشان را از پنجره واگنها بیرون میبرند و بهسوی هر جنبدهای شلیك میكنند. با همین چند نمای افتتاحیه، یورشِ سفیدپوستان مهاجم به قلب سرزمین بومیان سرخپوست بهطرزی موجز و در عین حال دقیق نشان داده میشود.
این هجوم در طول فیلم گسترش مییابد؛ از جمله در صحنههایی كه ویلیام بلیك برای استخدامشدن به كارخانه دیكنسون میرود تا بهعنوان حسابدار بهكار مشغول شود، یا در نماهایی از شهرِ درهم ریختهای كه دودكشِ كارخانهها هجومِ سفیدپوستان و صنعت را به محیطی بكر و وحشی نشان میدهد، یا در صحنههای مكرری كه ویلیام بلیك تحت تعقیب چند جایزهبگیرِ یاغی نشان داده میشود. این صحنهها همچون كابوسی است كه جارموش با تكرارشان مخاطبانِ فیلمش را با آن درگیر میسازد.
جارموش در فیلمش هیچ آدمی را تأیید نمیكند. سفیدپوستها در خشونت و دنائت كمترین برتری به یكدیگر ندارند، تعقیبكنندگان بلیك یكی از دیگری پستترند، و خود بلیك نه خوب است، نه بد، نه خیلی دوستداشتنی است، و نه خیلی منفور. آنها گرد هم آمدهاند تا ما را با خود به سفری ببرند كه همانطور كه بلیك را از پا درمیآورد و جسم و جانِ او را تحلیل میبرد، وجهی استعاری هم دارد. این نگاه استعاری، بیش از هر چیز بیانگرِ نگاهی تلخ و بدبینانه به شكلگیری یك هجوم و تشكیل یك كشور است.
بدینسان جارموش با كنار هم قرار دادن بلیك و «هیچكس» و همراه و همسفر كردن آندو، بار دیگر دیدگاه انتقادی خود را به غرب بیان میكند. این دیدگاه تكرار و تداوم همان نگاهی است كه جارموش پیش از این در فیلمهای دیگرش مثل شب روی زمین، عجیبتر از بهشت و مغلوب قانون هم اشاعه و ترویج كرده بود.
جارموش در دو فیلمِ مرد مرده و گوست داگ: سلوك سامورایی به عرفان سرخپوستی و فلسفهٔ شرق میپردازد. در گوست داگ، متأثر از كتاب «ساموراییها: هاگاكوره»، جابهجا، از آموزههای آن كتاب، بهعنوان میاننویس استفاده میكند.
جارموش برای توجیه و تفسیر شخصیت گوست داگ، كه هم آدمی رئوف و ملایم و دوستدار پرندگان و اهل كتاب است، و هم در خشونت و قصاوت در كشتنِ رقیبان خود كوتاهی نمیورزد، او را در رفتارش به «فرهنگ شائولین» مرتبط میكند. آدمها براساس «فرهنگ شائولین» هم سلحشورند، و از راه و رسمِ سلحشوران پیروی میكنند و بهسادگی آدم میكشند، و هم میتوانند روشناندیش باشند و چون راهبان عمل كنند. آنها رفتارِ خود را خشن ارزیابی نمیكنند، بلكه آنرا توجیهی برای سیر و سلوك در راه و آیینی میدانند كه بهآن معتقداند.
جارموش در مرد مرده نیز به نوعی از عرفان سرخپوستی میپردازد. كه بهویژه در سالهای اخیرتر در آثارِ كارلوس كاستاندا و شخصیت معروف دون خوان تبلور و تجلی یافته است.نخستین جملهای كه در فیلمِ گوست داگ: سلوك سامورایی از «كتاب سامورایی: هاگا كوره» نقل میشود درباره مرگ است،با این مضمون: «سلوك سامورایی در مرگ یافت میشود. تمركز بر مرگ محتوم باید روزبهروز تمرین شود.
انسان ناگزیر است كه هر روز به مرگ خود بیندیشد، و این ذات و جوهرِ سلوك سامورایی است.» این نكته هم از «هاگاكوره» نقل میشود كه: «در همه موارد این نقطهٔ پایان است كه اهمیت دارد.» نقطه پایان زندگی گوست داگ، مرگی به اختیارِ خویش است. گوست داگ، طبق آیینِ سامورایی، میخواهد بهدست همان كسی كشته شود كه گمان میكند پیش از این جان او را نجات داده بوده است. مرد مرده هم درباره مرگ است؛ مرگ آیینها و سنتها، طبیعت، بومیان و مهاجری بهنام ویلیام بلیك.
جیم جارموش می گوید:مرگ، تنها چیزی است كه یقیناً در زندگی وجود دارد، و در عین حال بزرگترین رازِ زندگی هم هست. برای ویلیام بلیك در مرد مرده سفر احیاگرِ زندگی است. برای «هیچكس»، سفر یك مراسمِ مداوم است، كه هدف از آن بازگرداندن بلیك به سطحِ روحِ جهان است. از نظرِ او، روح بلیك جسم خود را گم كرده و به جهان مادی بازگشته است. دیدگاه «هیچكس». كه در آن زندگی یك دایره بیپایان تعبیر میشود، عنصری اصلی و اساسی در فیلم مرد مرده محسوب میشود.
جارموش از همان ابتدا مصمم بود تا مرد مرده را بهصورت سیاه و سفید بسازد. او برای این تصمیم دلایل متعددی داشت: نخست اینكه داستان فیلم درباره مردی است كه بهانجام سفری مبادرت میورزد كه او را از همه آنچه آشنا و متداول است دور و دورتر میسازد. رنگ، بهویژه در چشماندازهای طبیعی، بیننده را با مناظری كه از پیش درباره جایگاه آنها در ذهن دارد، پیوند میزند.
این موضوع قبل از هر چیز موجب تضعیف و از كفرفتن یك عنصر بنیادین در فیلم میشود. دلیل دوم این بود كه ماجراهای فیلم در قرن نوزدهم بهوقوع میپیوندند، كه در غیاب بخشِ وسیعی از اطلاعات درباره این دوره كه رنگ میتوانست، آنرا تلطیف كند، سیاه و سفید بودن فیلم تمهید هوشمندانهای است برای تأكید بر فاصله تاریخی رویدادها با زمان معاصر، و خنثیكردن شباهت با موضوعها و مكانهای مشخصی كه در زمان حاضر وجود دارند.
جیم جارموش می گوید:علت دیگرِ سیاه و سفید بودن فیلم این بود كه فیلمهایی كه در ژانرِ وسترن ساخته شدند، دارای رنگمایههای مات و غبارگرفته بودند؛ در فیلمهایی كه سرجئو لئونه یا كلینت ایستوود ساختهاند بهنظرم رنگها همیشه همانگونه هستند. اگر این رنگها خودآگاه یا ناخودآگاه روی ذهن تماشاگر تأثیر میگذارند، من ترجیح میدهم كه سیاه و سفید بودن مرد مرده فضا و حال و هوای فیلمها یا حتی فیلمهای كوروساوا و میزوگوشی را بهخاطر بیاورند، تا اینكه یادآورِ وسترنهای اخیر باشد.
بهجز اینها جارموش مایل بود بار دیگر با روبی مولر كار كند كه پیش از این فیلمهای مغلوب قانون و قطار اسرارآمیز را برای جارموش فیلمبرداری كرده بود. مولر با استفاده از نگاتیو، سفیدیها و سیاهیها و حتی خاكستریها را بهطرزی هنرمندانه ثبت كرد. بهزعمِ جارموش تأثیرات مورد نظر او با فیلمِ رنگی از كار درنمیآمد.
جیم جارموش مرد مرده را در ژانر فیلمهای وسترن ساخته است. او البته به ژانر وسترن علاقهٔ زیادی ندارد، بلكه ژانر وسترن را انتخاب كرده بود تا آن را هجو و نفی كند، و فیلمی ضدوسترن بسازد. بهتعبیر دیگر، فیلم وسترن، همواره، نشانههایی از امریكا را با خود دارد؛ اما مرد مرده با دیدگاهی انتقادی، موجویت و اصالت ایالات متحده امریكا را نفی و انكار میكند. از این لحاظ ویلیام بلیك هیچ شباهتی به قهرمانهای فیلمهای وسترن ـ كه برای اثباتِ یاغیگریهای سرخپوستها و از خودگذشتگیِ مهاجران ساخته میشوند ـ ندارد؛ مرد مرده ـ چنانكه خود جارموش هم گفته است ـ از حیث زیباییشناسی به فیلمهای كوروساوا و میزوگوشی شباهت دارد.
مرد مرده از حیث ساختار، روایتی خطی و مستقیم دارد؛ اما جارموش هر چه داستان پیش برده میشود، آن را تكهتكه میكند. او از استادش نیكلاس ری و همچنین باستر كیتن آموخته است كه بههر صحنه از فیلمش بهشكلی مستقل بپردازد. تصاویرِ قبل از شروع عنوانبندی در مرد مرده گویای چنین صحنههایی هستند: نخستین نمای فیلم، تصویر بسته چرخهای قطارِ در حال حركت است.
در تصویر بعد، ویلیام بلیك را میبینیم كه در واگن قطار نشسته و به اطرافش نگاه میكند. دوباره به حركت چرخهای قطار برش زده میشود، و باز بلیك را میبینیم كه خواب است، بیدار میشود و بیرون را نگاه، و سپس روبهرویش مسافرانی میبیند كه شباهتی به مسافران قبلی ندارند. جارموش از تكرار این تصاویر نتیجه میگیرد: چنین برشهایی در تصویر میتواند فیلم را به موسیقی و شعر نزدیك كند. همانطور كه ما با خواندن یك بیت یا سطر از شعر، تصویرِ جدیدی را تجربه میكنیم، هر برش تصویری در مرده مرده هم گویای تجربهای جدید و گذشت تدیجی زمان است.
منبع : سینما یک
منبع : عصر يخبندان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست