شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی


دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی
دكترین مهدویت، آموزه و اعتقادی دینی بر محور فرهنگ مهدوی است كه در دو عصر غیبت و ظهور توانایی و قابلیت نظریه پردازی و ارائه راه حل های راهبردی در حوزه های متفاوت انسانی و اجتماعی را داراست، به گونه ای كه می توان بر اساس این دكترین در عرصه فردی و اجتماعی نظریه پردازی نمود. تفسیر مهدوی از دین مدخل و منظریست كه از تمامی دیگر مولفه‌ها و آموزه های دینی تفسیری ژرف و عمیق ارائه می دهد و علاوه بر آن كه خود مولفه ای از مولفه های دینی است و در كنار دیگر آموزه ها می نشیند اما ساختار و بنیادی است كه همه ی دیگر آموزه های اعتقادی و اجتماعی توسط آن قرائت می پذیرند و از آن دیدگاه نگریسته می شوند. این مقاله می كوشد تا كاركرد و تاثیر دكترین مهدویت را در دو حوزه انسان شناسی و جامعه شناسی در عصر غیبت و ظهور مورد تامل قرار دهد.
● مقدمه
در میان مؤلفه‌های دینی متشكّل از آموزه‌های اعتقادی، اخلاقی و آداب دینی (احكام)، می‌توان بر حسب اولویت و اهمیت آموزه‌ها، یك تقسیم بندی ساختاری ارائه داد. هر یك از آموزه ها و تعالیم دینی نسبت به یكدیگر از رتبه و درجه خاصی از اهمیت و اولویت برخوردار هستند و در امر دین‌داری و رسیدن به كمال دینی نقش ویژه‌ای را ایفا می‌كنند، به طوری كه نمی‌توان گفت تمامی تعالیم دینی در امر دین‌شناسی و دین‌داری از اهمیت یكسانی برخوردار هستند. همین امر كه در تعالیم دینی از سلسله مراتب مفاهیم تكلیفی و وضعی استفاده شده و در قوانین جزایی و حقوقی برای هر یك از امور پاداش و جریمهٔ خاصی لحاظ گردیده است، خود دلیل این است كه نوعی اولویت بندی مورد توجّه دین قرار گرفته است. در واقع، این تفاوت‌ها به مؤمنان اهمیت و میزان ارزش اعمال را گوشزد می‌كند.
حال با توجّه به اولویت بندی میان تعالیم دینی، اگر به اعتقاد یا آموزه‌ای دینی اهمیت لازم و شایسته داده نشود یا بی جهت به امری كه از ارزش دینی كمتری برخوردار است، بیش از اندازه اهمیت دهیم، در هر دو صورت حقِّ آموزه‌های دینی را ادا ننموده و به آن‌ها ارزش لازم را نداده‌ایم، در حالی كه لازم است شأن و منزلت تعالیم دینی متناسب با توصیه‌های وحیانی حفظ شود و از افراط و تفریط پرهیز گردد. در واقع، اگر مؤمنان اعتقادی بنیادین و دینی را به اندازه‌ای كه مورد توجّه دین قرار دارد، اهمیت ندهند و به آن بی اعتنا باشند، مثل آن می‌ماند كه انسان لباس با ارزش و گران قیمت را در جایگاه خود استفاده نكند یا این‌كه دانش‌آموزی در لحظات پایانی جلسه امتحان كه به دو پرسش پاسخ نداده، به جای پاسخ دادن به سؤال سه نمره‌ای به سؤال نیم نمره‌ای بپردازد و به جای پاسخ به سؤال مهم‌تر، توجّه خود را به سؤال كم اهمیت‌تر معطوف سازد.بی‌تردید در نظام آموزه‌ای تمامی ادیان نوعی رتبه‌بندی میان تعالیم به چشم می‌خورد و پاره‌ای از مؤلفه‌های دینی نسبت به دیگر مؤلفه‌ها، از ارزش ساختاری و بنیادین برخوردار است. مثلاً در تمامی ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی مسأله وجود خداوند، عالم پس از مرگ، جاودانگی، نبوّت، سعادت، امید و رضایت نسبت به زندگی و هستی، نجات و رستگاری، اصلاح جهانی یا منجی‌گرایی و امثال آن مورد توجّه خاص قرار گرفته است، به طوری كه هیچ دینی از پاسخ به این پرسش‌ها بی‌نیاز نیست و بر خود وظیفه می‌داند كه به این پرسش‌های وجودی مؤمنان و پیروان خویش پاسخی منطقی و رضایت بخش دهد.
در مقاله حاضر، ابتدا به این مسأله پرداخته شده است كه چرا از مسأله مهدویت كه در منابع دینی و تمدّن اسلامی موقعیت حساسی دارد، در حوزه انسان شناسی و جامعه شناسی، استفاده لازم نمی‌شود؟ آموزه‌ای كه تعیین كنندهٔ حركت جوامع، فلسفه تاریخ و وظایف مؤمنان‌ چه قبل از ظهور و چه بعد از ظهور‌برای رسیدن به یك جامعه ایده‌آل همراه با انسان‌های متعالی است. سپس به این مسأله پرداخته شده كه چرا فرهنگ مهدویت در بنیان‌های اصلی زندگی مسلمانان و در نظریه پردازی‌های آنان مهجور و متروك مانده است؟ در حالی كه مهدویت از مباحث مشترك مذاهب اسلامی است و بیش‌ترین تأثیر فردی و اجتماعی را در طول تاریخ تمدّن و فرهنگ اسلامی داشته است. بررسی مدعیان دروغین مهدویت در تاریخ اسلامی خود بیانگر اهمیت و منزلتی است كه این موضوع در نزد مسلمانان و همه فرقه‌های اسلامی داشته است. با وجود این، از مسأله مهدویت برای نظریه‌پردازی در قلمروهای متفاوت انسانی و اجتماعی كمك گرفته نمی‌شود و توانایی و قابلیت آن مورد غفلت واقع شده است.
● تعریف اصطلاح دكترین
طبق پژوهش‌های مذكور در دائرهٔ المعارف دین[۱] و بیش‌تر فرهنگ‌های لغت، دو معنا برای كلمه دكترین (doctrine) بر شمرده شده است: معنای نخست آن « تصدیق نمودن یا اعتقاد داشتن به یك حقیقت»[۲] و معنای دوم آن «آموزه»[۳] و مترادف با كلماتی همچون
«tenet / اعتقاد»، « teaching / آموزه، تعلیم» و « dogma / آیین» می‌باشد. كلمه دكترین در معنای نخست (اعتقاد و باور به یك حقیقت) دارای ساختار فلسفی است، امّا در معنای دوم (آموزه) جنبه عملی آن بیش‌تر است.
از منظر اصطلاح شناسی، كلمه دكترین در علوم متفاوت دارای معانی و كاربردهای جداگانه‌ای است. گاه در علوم سیاسی به كار می‌رود و به معنای طرح و مدل یا یك اصل سیاسی است كه از جانب یك سیاستمدار یا اندیشمند سیاسی مطرح می‌شود مانند «دكترین تساوی انسان»،[۴] «دكترین ترومن» و « دكترین برژنف»[۵] كه منظور از دكترین در این جا، استراتژی یا نظریهٔ خاص سیاسی است. در علوم تجربی و معارف بشری به معنای تئوری علمی است كه روند اثبات را طی می‌كند، امّا هنوز به مرحله اثبات نرسیده است، مانند «دكترین تكامل»[۶] كه در این حالت « دكترین» به معنای آموزه نیست و منظور از آن تئوری است.
در ادیان و مذاهب از واژه دكترین آموزه­های مذهبی و كلامی اراده می­گردد كه بنیادین و اصیل، امری بدیهی و فوق چون و چرا، دارای مبنای استوار در متون دینی، مورد اعتقاد مؤمنان و دارای جنبه عملی و راهبردی باشد، مانند «دكترین بودا»، «دكترین مایا» و «دكترین مهدویت».
در آیین مسیحیان اصطلاحِ «دكترین» یا «دگما» به معنای آموزه­هایی است كه برای پیروانش رستگاری را به ارمغان می­آورد[۷]. در دائرهٔالمعارف كاتولیك آمده است كه این اصطلاح برای « تعالیم مذهبی شفاهی[۸]» یا «تبشیرهای انجیل[۹]» به­كار می­رود.[۱۰] در آیین یهودیان نیز به معنای «آموزه یا تعلیم» است كه بیش­تر برای تعالیم تورات به­كار برده می­شود. در اسلام منظور از آن آموزه یا آموزه­های اعتقادی و كلامی است كه هم اصیل و بنیادین است و هم جنبه راهبردی دارد.[۱۱] گاه بر حسب استعمال و به مقتضای اضافه شدن «دكترین» به آموزه­ای دینی همچون «مهدویت» از آن معانی­ای همچون فلسفه[۱۲]، مكتب فكری[۱۳] و نوعی گرایش[۱۴] می­توان استنباط نمود، مانند «دكترین مهدویت» كه به معنای « فلسفه مهدویت» و «مكتب فكری مهدویت» و «مهدویت گرایی» است.
● اصطلاح شناسی دكترین مهدویت
بعضی از مؤلفه­های دینی دارای محوریت است و از آن­ها به آموزه­های اعتقادی یا «دكترین» تعبیر می­شود. مثلاً در آیین بودایی مسأله « دوهكه»[۱۵] یا رهایی از رنج و رسیدن به نیروانا چنان اهمیت دارد كه از آن به «دكترین دوهكه یا دكترین بودا» یاد گردیده است یا در آیین هندو از مسأله « مایا » كه به معنای غیر واقعی و سراب بودن جهان و ماسوایِ برهمن است، به «دكترین مایا»[۱۶] تعبیر شده است.[۱۷]
از جمله اعتقاداتی كه در اسلام از منزلت و مقامی اصیل و بنیادین برخوردار است، مسألهٔ مهدویت است كه قابل تطبیق با مسأله «موعود گرایی یا منجی گرایی[۱۸]»، « نجات یا رستگاری[۱۹]» و «هزاره گرایی[۲۰]» در دیگر ادیان می باشد. مسأله نجات و حكومت جهانی مهدوی در نزد فرقه­های اسلامی از وفاق جمعی برخوردار است و در متون روایی فرقه­های اسلامی همچون صحاح سته (كتاب­های ششگانه ) از احادیث صحیح ذیل چهار عنوان از آن سخن گفته شده است: ۱ـ كتاب المهدی ۲ـ باب الفتن ( آشوب و فتنه­ها) ۳ـ باب الملاحم (آشوب­های بزرگ) ۴ـ اشراط الساعه (علایم روز قیامت) و هیچ یك از مذاهب اسلامی در آن تردید ندارند و هر چند در چگونگی و كیفیت مسأله مهدویت در میان مذاهب اسلامی، اختلافاتی به چشم می­خورد، در بنیادی و اصیل بودن و حتمیت وقوع آن هیچ­گونه اختلافی میان آن­ها وجود ندارد.
ازطرف دیگر با توجه به تكرار و بسامد مسأله مهدویت در متون دینی فریقین (شیعه/ سنی) به نظر می­رسد كه مسأله مهدویت از مشترك­ترین و مورد وفاق­ترین مباحث در اعتقادات اسلامی است كه همه مذاهب اسلامی آن را تصدیق نموده­اند. از كاركردهای عملی و راهبردی دكترین مهدویت این است كه با این­كه مسأله امامت و خلافت از آسیب پذیرترین و اختلافی­ترین موضوعات در تاریخ اندیشه فریقین شمرده می­شود و اختلافات مذاهب اسلامی با یكدیگر در نخستین امام و خلیفه موجب دسته­بندی­های مذهبی شده است، اما این اختلافات با آمدن و ظهور آخرین امام و خلیفه یعنی امام مهدی۴ به یك اتفاق نظر و وحدت منجر خواهد گشت، گویی سرانجامِ تمامی فرقه های اسلامی با ظهور مهدوی یا دكترین مهدویت به اتحادی اعتقادی تبدیل خواهد شد و همه مسلمانان بر سر سفره نبوی با قرائتی مهدوی با یكدیگر دست دوستی خواهند داد و به پرستش خداوند خواهند پرداخت. در واقع به تعبیر قرآن امام مهدی۴ تجلّی بخش بازگشت همه امور به خداوند خواهد بود[۲۱] و همه انسان­ها را به یك امّت تبدیل خواهد نمود.[۲۲]
اگر مقام و منزلت مسأله مهدویت در منابع دینی شیعه و اهل سنت بررسی شود، بی تردید تصدیق می­گردد كه از این مؤلفهٔ دینی می­توان به عنوان یك نظریه اعتقادی ـ جهانی استفاده نمود كه قابلیت تفسیر حوزه­های متفاوت حیات فردی و جمعی همچون سیاست، حكومت، اقتصاد، مدیریت، انسان شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی و امثال آن را داراست، به طوری كه می­توان نظریه­ها و الگوهای متفاوتی را در این ساحت­ها بر اساس فرهنگ مهدویت ارائه داد.
منظور از دكترین مهدویت مجموعه آموزه­هایی است كه بر محور مهدویت می­باشد و می­توان از آن آموزه­ها، چه پیش از عصر ظهور و چه پس از عصر ظهور، در ارائه راه حل­های كاربردی و طرح نظریه­های راهبردی در حوزه­های متفاوت، استفاده نمود. در تفكر و نظام فكری مسلمانان، دكترین مهدویت شاخصی انسجام بخش و سامان دهنده است كه در بسیاری از نظریه پردازی­ها و ارائه الگوهای فكری می تواند حضور داشته باشد.
در طول تاریخ شیعه از بحث مهدویت برای نظریه­پردازی در موضوع حكومت و دولت، شرایط و ویژگی­های حاكمان در عصر غیبت و نحوه اداره جامعه توسط آنان استفاده می­شده است و فقها و علمای اسلام مسألهٔ مهدویت را به عنوان یك اصل و پارادایم مورد بحث و گفت­وگو قرار می­داده­اند و هیچ فقیهی نبوده كه در عصر غیبت برای موضوعاتی همچون حكومت، ولایت، خلافت، و ویژگی­های حاكمان به روایاتی كه در باب امامت، مهدویت و شخصیت حضرت ولیّ عصر۴ آمده است، استناد نكرده باشد، امّا متأسفانه این توجّه به فرهنگ مهدویت منحصر به همین حوزه بوده و در دیگر ساحت­ها كمتر مورد توجّه قرار گرفته است، در حالی كه می­توان از مسأله مهدویت نه تنها در عرصه تئوری­های حكومت، بلكه در عرصه فلسفه تاریخ، فلسفه سیاسی، علوم اجتماعی و دیگر حوزه­ها استفاده نمود و آن را در نحوه مدیریت جامعه، اقتصاد، نحوه فقر زدایی، رفتار سازمانی، روابط و مناسبات اجتماعی، قانونمند سازی و قانون پذیری جامعه، انسان شناسی، روان شناسی و دیگر موارد به­كار گرفت. در باور اسلامی، ظهور امام مهدی۴ سامان بخشِ همه این عرصه­ها است و محدود به یك زمینه نمی­شود، لیكن تا كنون توجّه به فرهنگ مهدویت تنها در عرصه سیاسی و حكومتی بوده و متأسفانه نگاه فراگیر و گسترده به آن نشده است.
توجّه مستمر و پیوسته به دكترین مهدویت و حضور آن در قلمروهای گوناگون، مانند توجّه و مراقبتی كه یك بیمار قلبی در همه حالات به وضعیت قلبی خود دارد. این شخص در هنگام غذا خوردن، خوابیدن، ورزش، مسافرت و هرگونه فعالیت دیگر توجه دارد كه شرایط زندگی و برنامه­های او سازگار و هماهنگ با وضعیت قلبش باشد. همچنین مهدویت نیز به مثابه قلب اندیشه اسلامی باید در تمامی شؤون زندگی حاكمیت داشته و جهت بخش باشد، نه این­كه توجّه به مهدویت در حاشیه نظریه پردازی قرار گیرد و آن را یك امر تاریخی و گاه اسطوره ­گرایانه تلقّی كنیم.
مسأله مهدویت در تفكّر دینی پس از این­كه دوره امامت امام مهدی۴ آغاز گردید، نسبت به بسیاری از دیگر اعتقادات اسلامی از رتبه و مقامی برتر برخوردار است. از كاركردهای مهدویت گرایی این است كه تمامی قرائت­های رسمی و غیر رسمی از مذاهب و ادیان با ظهور مهدوی تصحیح خواهد شد و ظهور ایشان ارمغان­آور تفسیری وحیانی و مطابق با منطق وحیانی تمامی انبیای پیشین می­باشد كه به اختلافات مذهبی پایان خواهد داد. بنابراین، ادبیات و فرهنگ مهدوی مدخلی است كه تمامی اعتقادات اسلامی و حتی نظام اعتقادی دیگر ادیان از آن منظر نگریسته می­شود و در عین حال كه مهدویت قسیم دیگر اعتقادات همچون توحید، نبوت، معاد و امثال آن است، امّا شاخصه مهمّی دارد كه آن را حتّی از نبوّت رسولان ممتاز می­سازد و به آن، شایستگی احراز جایگاه یك دكترین جهانی را می­دهد و آن تمامیت بخشی و تكمیل كاركردهای تمامی انبیا در طول تاریخ بشر، به وحدت رساندن تمامی آموزه­های ادیان گذشته، تفسیر خالص و توانا از اعتقادات دینی و قطعی بودن تحقّق این ایده آل و آرمان دینی است.● كاركردهای دكترین مهدویت
معمولاً یك اعتقاد بنیادین و جدّی سیاسی، علمی و دینی باید توانایی این را داشته باشد كه به تحلیل و تفسیر مجموعه­ای از مسائل بپردازد و برای برون رفت از وضعیت موجود و بهبودی وضعیت فرد و جامعه، راهكارهایی راهبردی ارائه دهد. حال پرسش این است: همانطور كه از یك دكترین كلان و بنیادین انتظار می­رود تا كاركردهای مثبت و راهگشا داشته باشد، آیا دكترین مهدویت می­تواند به عنوان یك نظریه اعتقادی و كلامی راهكارهای راهبردی برای انسان و جامعه ارائه دهد؟ در پاسخ به این پرسش، در این مقاله می­كوشیم تا دكترین مهدویت را در دو سطح انسان و جامعه بررسی و آثار و كاركردهای آن را، به ویژه در دو مرحله پیش از عصر ظهور و پس از عصر ظهور، بیان نماییم. بر اساس این تقسیم­بندی، كاركردهای دكترین مهدویت در چهار مرحله بررسی می­شود كه به شرح ذیل است:
۱) كاركرد دكترین مهدویت از منظر انسان شناسی
۱-۱) كاركرد انسان شناسانه دكترین مهدویت پیش از عصر ظهور
۲-۱) كاركرد انسان شناسانه دكترین مهدویت پس از عصر ظهور
۲) كاركرد دكترین مهدویت از منظر جامعه شناسی
۱-۲) كاركرد اجتماعی دكترین مهدویت پیش از عصر ظهور
۲-۲. كاركرد اجتماعی دكترین مهدویت پس از عصر ظهور
۱) كاركرد دكترین مهدویت از منظر انسان شناسی
همه مكتب­های انسان شناسی لازم می­بینند تا به خواسته­ها، علایق، محدودیت­ها و اهداف انسانی توجّه كنند و به نیازهایی همچون آرامش، امید، رضایت خاطر، لذت بردن از زندگی، شكوفایی، كمال جویی و ... پاسخ دهند. بزرگ­ترین مكتب­های انسان شناسی معاصر و روان شناسان برای پاسخ دادن و تأمین این نیازهای انسانی با ادیان اشتراك دارند و گاه به رقابت می پردازند. روان شناسان بزرگ برای پاسخ دادن به نیاز انسان­ها و تحقّق بهداشت روان از شیوه­های متفاوتی استفاده می­نمایند. زیگموند فروید از راه لذّت­جویی، آلفرد آدلر از راه قدرت جویی و ویكتوریا فرانكل از راه معناجویی در زندگی، بهداشت روان را قابل تحقّق می­دانستند یا حتّی روان شناسان بزرگ در این مسیر گاه تحت تأثیر ادیان هندی به دنبال تكنیك­هایی در جهت تحقّق این امر هستند.
بزرگ­ترین فیلسوفان وانسان­شناسان اگزیستانسیالیست ودیگر اندیشمندان قرن بیستم كوشیدند تا به پرسش­های زندگی پاسخ دهند و در این مسیر راهكارهایی را عرضه نموده­اند. عده­ای از آنان همچون ژان پل سارتر، سیمون دوبوار، كامو، كافكا و امثال آن­ها نگاهی الحادی به زندگی داشتند به طوری كه كامو و كافكا زندگی را بدون غایت و پوچ می­دانستند و یا فردی همچون سارتر زندگی را برآمده از شور و شوق كودكانه می­دانست و با بی­اعتمادی به حیات اخروی، مرگ را پایان راه و زندگی را تكرار مستمر تلقّی می­نمود. كامو زندگی را تشبیه به تخته سنگی كرد، كه به دست انسان دهند تا از پای كوه به بالای كوه ببرد، امّا پس از طی این راه، آن را از كوه می­غلتانند و دوباره از او می خواهند تا این كار را انجام دهد. كامو زندگی را به مانند تكرار پی در پی این عمل، امری تكراری، بی فایده و گریزناپذیر می­دانست امّا از انسان می­خواهد كه هیچگاه تسلیم نشود و این وضعیت را تحمّل كند.
فردی مانند سارتر كه تصویری منفی و ستیزه جویانه از خداوند و حتّی عالم دارد، خدا را محدود كنندهٔ وجود انسان می­داند و چون نمی­تواند در ذهن خود میان وجود خداوند با اراده و اختیار بشر سازگاری ایجاد كند، از این­رو خداوند را برای تحقّق اراده آزاد بشر به كنار می­گذارد تا آزادی انسان به كمال برسد و محدود نشود. وی بیهوده گمان می­برد كه وجود خداوند مخالف آزادی بشر می­باشد و رابطه خداوند و انسان را همچون رابطه یك برده با ارباب می پندارد كه وجود ارباب سلب كننده اراده و آزادی برده است.
این عده از انسان شناسان اگزیستانسیالیست و ملحد كوشیدند تا به پرسش­های انسان خسته شده از جنگ جهانی دوم پاسخ دهند و او را كه از جنگ و علم و كلیسا دلزده است، به نیروهای درونی خویش متكی سازند، به طوری كه این گرایش به قابلیت­ها و توان­های درونی در نگرش بسیاری از فیلسوفان، هنرمندان و متفكّران پس از جنگ جهانی دیده می شود. این طیف به جهت تنفّر از نهاد كلیسا، به خداوند هم پشت نمودند و رابطه خویش را با او و آسمان قطع نمودند. از این­رو، تنها راه پیش روی این عده از اندیشمندان، این بود كه انسانِ رها شده از جنگ را به زندگی امیدوار كنند و خواستند این كار را، بدون نگرش دینی و اخرویت اندیشی و با تكیه بر اراده و استعدادهای انسان انجام دهند.
عده­ای دیگر از اندیشمندان اگزیستانسیالیست همچون كی یر كگور، كارل یاسپرس، گابریل مارسل و دیگر پیروان موحّد این رویكرد انسان شناسانه بر خلاف فیلسوفان پیشین در پاسخ به پرسش­های انسان معاصر به جنبه­های الوهی، متافیزیكی و ایمان روی آوردند و بر خلاف سارتر كه رابطه انسان را با خدا رابطه ارباب و برده و زورگویانه قلمداد می نمود، رابطه انسان و خدا را رابطه عاشق و معشوق و رابطه ایمانی دانستند. به مفاهیم فرامادّی، وجود غایت در زندگی و ایمان درونی توجّه نمودند و مخاطبان خویش را برای سعادتمندی به خداباوری، ایمان گروی و اهداف اخروی توصیه نمودند.
همچنین در میان ادیان، پاره­ای از آن­ها در ساختار آموزه­ای و نظام اخلاقی­خویش به انسان­شناسی نزدیك­ترند وگاه نگاهی انسانی­تر به مشكلات و دغدغه­های انسان دارند. به عنوان مثال، ادیان هندی می­كوشند تا به پرسش­های مهم زندگی پاسخ مثبت دهند. آیین بودا با طرح روش­ها و راهكارهایی همچون تمركز و مراقبه می­خواست انسان را از توهّمات ذهنی و تردیدهای روحی نجات دهد و به آرامش و رهایی از اضطراب درونی برساند. حتی این مكتب الهام بخش بسیاری از فیلسوفان بزرگ همچون شوپنهاور، نیچه و هایدگر و روان­شناسان نوین گردید. بی­تردید، این تأثیرپذیری فیلسوفان بزرگ و روان شناسان به جهت نیازی است كه توده انسان­ها از جنبه انسان شناسانه به راهكارهای ثمر بخش در خود می­بینند.
حال در اعتقادات اسلامی و در حوزه دكترین مهدویت این پرسش نیز وجود دارد كه آیا آموزه مهدویت می­تواند پاسخ یا راهكاری راهبردی برای حل مسائل انسانی ارائه دهد؟ و حال كه یكی از بزرگ­ترین آرمان­های ادیان ابراهیمی كمك در مسیر تحقّق رشد و كمال انسان­ها است و انبیا آمده­اند تا استعدادهای انسانی را شكوفا كنند و با آموزه­های وحیانی و با حرمت نهادن به حریم و كرامت انسانی و رسمیت بخشیدن به تمامی ابعاد وجودی انسان او را احیا نمایند. آیا نگرش مهدوی از جنبه انسان­شناسانه راه حل و پاسخی را برای پرسش­های وجودی و اصیل انسان­ها ارائه نموده است یا خیر؟
● انسان شناسی عصر جدید
نگاهی به وضعیت انسان شناسی معاصر بیانگر این است كه علی رغم ادعای بشر معاصركه تصور می كند به رشد و توسعه در عرصه تمدن و فرهنگ دست یافته، در بسیاری از امور نسبت به انسان دوره جاهلیت هیچ تفاوتی پیدا نكرده است. به عنوان مثال در عصر پیامبر زنان را زنده به گور می­كردند و برای جنس زن ارزش قائل نبودند و آنان را به منزله مال و ثروت خویش تلقی می­نمودند، امروز هم زنان زنده به گور می­شوند، با این فرق كه در عصر جاهلیت، جسم آنان دفن می شد، اما امروزه روح زن دفن می شود و تحقیر می­گردد، امروزه در عصر اینترنت و كامپیوتر كه برای فروش اجناس و كالا، تبلیغات تجاری و لذت جویی، به جنسیت زن توجه می­شود، چه تفاوتی میان عصر جاهلیت و عصر مدرن وجود دارد؟! به نظر می­رسد با وجود اینكه امروزه جنبش زنان یا فمنیسم یكی از جنبش­های عصر نوین تلقی می گردد و زنان گمان می برند كه به آزادی و فرهیختگی رسیده اند، اما از تحقیر زنان كاسته نشده است و فضیلت و كرامت زن دغدغه اصلی انسان شناسی عصر مدرن نبوده و تنها به استیفای بخشی از حقوق زنان اكتفاء شده است.
از دیگر عناصر انسان شناسی در عصر حاضر اهمیت مرز جغرافیایی، زبان، نژاد، تاریخ و دیگر امور قراردادی و توافقی میان ملت ها است. این عناصر و شاخص ها در میان ملت ها به قدری بر احساسات، عواطف و افكار مردم تاثیر گذارده است كه اگر فردی در دورترین نقطه یك كشور كشته شود و یا براثر جنگ یا بلایی طبیعی از دنیا رود، با او احساس همدردی خواهیم داشت، اما نسبت به كسی كه دركشور دیگر و در بیرون از مرز جغرافیایی به یكی از این عوارض و بلایا دچار شود، این احساس همدردی را نسبت به او به طور شایسته ابراز نمی­داریم. در تحلیل روان شناسانه از مسأله باید گفت، این امر تنها به این خاطر است كه مرز جغرافیایی كه صرفا امری قراردادی است، مورد پذیرش ما قرار گرفته و ملاك قضاوت و داوری قرار داده شده است، به این خاطر ناخودآگاه، به همدردی با یك هم وطن می­پردازیم اما با غیر هم وطن كه شاید از جهت زبان، تاریخ و فرهنگ با ما سنخیت بیشتری هم داشته باشد، به جهت تفاوت در ملیت و مرز جغرافیایی، همدلانه رفتار نمی كنیم ، به عنوان مثال یك ایرانی ممكن است به مهاجران افغانی و عراقی، همانهایی كه یك زمان، سرزمین شان جزئی از ایران تلقی می شد، نگاه یك شهروند درجه دوم و مهاجر را داشته باشد، اما اگر فردی در دورترین نقطه كشور باشد، او را هم وطن تلقی كند. آیا وطن در انسان شناسی جدید به همان معنایی است كه در فرهنگ دینی و انسان شناسی اسلامی بیان می شود؟! آیا ما پیرو پیامبری هستیم كه میان انصار و مهاجر، پیوند اخوت و برادری ایجاد نمود ؟! پیامبری كه می خواست، برتری­های عشیره­ای، زبانی، و ملی را به فضیلت­های دینی و انسانی تبدیل نماید و به جهت همین فضیلت­های دینی و تقوایی، یك جوان را فرمانده جنگ می­كند اما این منصب را به پاره­ای از ریش سفیدان كه در آن جنگ به دستور پیامبر باید شركت می­كردند، اعطاء نمی­كند و آنگاه كه دلیل این انتخاب را از پیامبر اكرم می­پرسند، ایشان جواب می دهد كه اسامه حافظ قرآن و پارسا است. در واقع پیامبر۶، با این عمل فهماند كه خویشاوندی و یا به تعبیر ابن خلدون « عصبیت » ملاك فضیلت و محور انسان شناسی اسلامی نیست بلكه نخبه گرایی و برتری به ارزش­ها و فضیلت­های انسانی و دینی است.
هر چند پس از وفات پیامبر اكرم، آنان كه به بلوغ فكری نرسیده بودند تا منطق موجود در سخن و رفتار پیامبر را بفهمند، این سنت را كنار نهاده و جامعه اسلامی را قرن های متمادی در جاهلیت و عقب ماندگی نگه داشتند، اما امروزه می بینیم، پس از قرن­ها فاصله زمانی از سنت نبوی؛ در انسان­شناسی قرون اخیر مفهوم فضیلت مداری و نخبه گرایی از جنبه تئوریك ـ نه عملی و كاربردی ـ رخ نشان داده و با ذائقه انسان ها و اندیشمندان علوم اجتماعی خود را سازگار نموده است.
تصور كنید اگر مردم همه دنیا و همه كشورها همچون یك ملت و جامعه تلقی می­شدند و همه نسبت به یكدیگر همان احساس همدردی را می داشتند كه نسبت به خانواده خویش دارند، چقدر نیكو بود! به عنوان نمونه گاه دیده می شود پس از پاره ای از حادثه­های جهانی، همچون جنگ، زلزله و یا دیگر حوادث، پاره­ای از انسان­های دیگر جوامع و دیگر سرزمین­ها بر اساس عواطف و احساسات فطری خود، به ابراز احساسات و همدردی می­پردازند و تلاش می­كنند تا به گونه ای رنج و آلام مردم آسیب دیده را كاهش دهند. در چنین حوادثی دیده می­شود كه چگونه احساس خودیت، مالكیت و ثروت در بعضی از انسان­های پاك سرشت، كنار گذارده می­شود و آنان در حد امكان به كمك همنوعان خود می­پردازند.
با دیدن این صحنه­ها به ذهن انسان خطور می­كند كه انسان­ها در عصر جدید چگونه با ایجاد مرزبندیها، پیمان­ها و قراردادهای متعدد سیاسی و اقتصادی و دیگر عوامل نژادی، زبانی و فرقه­ای به دسته­ها و گروههای گوناگون تقسیم شده و از هویت مشترك انسان و همدلی با دیگر هم­نوعان خویش فاصله گرفته­اند. بر اساس همین تقسیم­بندیهای مذكور عده­ای بخاطر خاك و سر زمین با دیگران می­جنگند، دسته­ای به جهت منافع اقتصادی و دسترسی به منابع مالی دیگر ملل لشگركشی می­كنند و یا به انحاء گوناگون به گونه­ای در تعارض و جدال با یكدیگر هستند و جنگ هفتاد و دو ملت را راه انداخته­اند. آیا این مرزبندیها و تفاوت­های قراردادی كه جزئی از انسان شناسی معاصر است، شایسته این می­باشد كه عده زیادی از انسانها محكوم به مرگ، فقر، بیماری و ستمدیدگی شوند؟!
همانطور كه در ایام حج تمام تفاوت­ها و ویژگی­های مادی و دنیوی كنار گذاشته می­شود و همه انسانها بدون توجه به صنف، نژاد و هویت اجتماعی در یك لباس، و با عمل واحد، به بندگی خداوند می­پردازند، همچنین گاه در حوادث عمومی و فرامرزی دیده می­شود كه مردم از قالب و پوسته شخصی خویش بیرون آمده و هم دل و هماهنگ با مفاهیم دینی و انسانی رفتار می­نمایند. انسان پس از مشاهده وحدت مردم در حوادث بزرگ ملی و جهانی كه گروهها، طبقات و اقشار متفاوت به كمك هم نوعان خود می­پردازند، احساس می­كند كه مردم هر چند در عصر غیبت به طور كامل با ویژگی­های فرامكانی و فرا ملی عادت ننموده­اند، اما تا حدی استعداد این را پیدا كرده­اند تا فراتر از عناصر جاهلیت همچون مرز، نژاد، زبان و امثال آن به مقولات انسانی و دینی بنگرند.
سخنان پیشوایان دینی در باره عصر ظهور و در باره تشكیل حكومت مهدوی تداعی­گر این است كه پس از آمدن امام عصر۷ و تصفیه نفوس ، همه انسانها تبدیل به یك خانواده خواهند شد، هیچ گرسنه و فقیری باقی نخواهد ماند و امنیت و آرامش روحی آنقدر زیاد خواهد شد كه حتی زنان جامعه كه آسیب پذیرتر هستند، احساس امنیت می­كنند.در عصر مهدوی هیچ فردی به خاطر مرز جغرافیایی، نژاد، زبان، رنگ پوست و دیگر عواملی كه در انسان شناسی عصر جدید عامل تفكیك انسان ها و جوامع است، مورد تحقیر قرار نمی­گیرد و همه انسانها با یكدیگر الفت و دوستی خواهند یافت و ملاك برتری براساس فضیلت­های دینی و انسانی خواهد بود. در واقع همانطور كه در یك واقعه انسانی گاه پاره­ای از انسان­ها به فطرت خویش عمل می­نمایند و از هوای نفسانی خویش فاصله می­گیرند، همچنین با تزكیه نفوس و با حضور انسان كامل یعنی امام مهدی۴ در جامعه و قرار گرفتن در تحت تربیت او، همه عوامل برتری مادی و گذرا، نخ نما خواهد شد و همه كوشش خواهند نمود تا به جای عوامل زوال پذیری همچون كشور، ثروت، زیبایی، مقام اجتماعی و دیگر امور دنیوی به شاخص­هایی همچون ایمان، قلب سلیم، عمل صالح و مقام قرب آراسته گردند. در آن دوره تنها ملاك انسان شناسی مهدوی و عامل تمایز و برتری میان انسان­ها، مراتب پارسایی و تقوا خواهد بود و به درجات و مراتب زودگذر دنیوی هیچگاه توجه نخواهد شد.
بی­تردید یكی از كاركردهای نگرش مهدوی به مثابه یك نظریه جهان شمول، در حوزه انسان شناسی است. مهم­ترین ویژگی ادیان و رسولان آسمانی این است كه عهده­دار هدایت انسان­ها هستند و می­كوشند انسان­ها را به سرانجامِ نیكو برسانند و به دغدغه­ها، پرسش­ها و انتظارات آدمیان پاسخ دهند. در واقع همه انبیا در قدم نخست خواهان این بودند كه انسان­ها را به كمال برسانند و این امر كاركرد مشترك همه ادیان و انبیا است. در بررسی این پرسش اساسی، موضوع را ذیل دو عنوان بررسی می­كنیم:
۱-۱) كاركرد انسان شناسانه دكترین مهدویت قبل از ظهور: موقعی می­توان یك تئوری و رویكرد را انسانی تلقی نمود كه دارای كاركرد و ارزش انسانی باشد و برای مشكلات انسان راه حل ارائه دهد. حال این پرسش در حوزه مهدویت مطرح است كه اعتقاد و باور به مسألهٔ مهدویت در دوره غیبت كبرا و پیش از عصر ظهور، چه كاركرد راهبردی برای مؤمنان دارد و چگونه می توان از این اعتقاد یا آموزه جهانی استفاده نمود؟
دكترین مهدویت بر اساس استراتژی انتظار پیش از عصر ظهور از سه ویژگی مهم برخوردار است كه عبارتند از:
۱) اصلاح نفس؛
۲) امید به آینده؛
۳) عاملِ سرزندگی، شادابی و كوشش افزون.
جابر در حدیثی از پیامبر اكرم۶، نقل كرده است:«من كذب بالمهدیَ فقد كفر»[۲۳].
تكذیب مهدویت به مثابه كفر خوانده شده است. همچنین به مؤمنان گفته شده است كه «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتهٔ جاهلیهٔ»،[۲۴] عدم شناخت امام وقت و عدم شناخت مهدویت به مانند مرگ جاهلیت است. انسانِ منتظر مادری چشم به راه را می­ماند كه صبح بیدار می­شود، خانه وجود را تطهیر و خانه تكانی می­كند و در انتظار مهمان به سر می­برد. همانطور كه مادر خانه را پاكیزه نگه می­دارد و كم­ترین كثیفی را از بین می­برد و به امید آمدن مهمان سرزنده و شاداب است، انسانِ منتظر نیز به دنبال این است تا میان روح خویش و امام سنخیت ایجاد نماید. وی با امید به آینده مطلوب، وجد و شادابی درونی دارد و احساس یأس و ناامیدی را به خود راه نمی­دهد. دكترین مهدویت پیش از عصر ظهور، ارمغان­آورِ تهذیب نفس انسان­هایی است كه به امام مهدی۴ و جامعه آرمانی او عاشقانه می­نگرند. بر خلاف مدینه فاضله افلاطون كه صرفاً یك تئوری و آرمان ذهنی و انتزاعی است و هیچ كوششی در جهت عملی شدن آن صورت نمی­پذیرد و تقدّسی در آن وجود ندارد، مهدویت در نزد پیروان آن از جنبه قدسی و دلبردگی برخوردار است و مؤمنان در جهت تحقّق آن می­كوشند و آن را امری شدنی و حتمی می­دانند. انتظار مهدوی در عصر غیبت، كاركردی انسانی و اخلاقی دارد و همراه با سازندگی است. بدین جهت است كه در روایات، انتظار ظهور برترین عمل شمرده شده است.[۲۵] انسان منتظر همیشه برای رسیدن به وضعیت مطلوب می­كوشد و به آرمان­ها و اهدافی می­اندیشد كه در فرهنگ مهدویت به او نوید داده شده است. بنابراین وی هیچ­گاه بدون هدف نیست و در ركود و بطالت، عمر را سپری نمی­كند.
از منظر مؤمنان، اعتقاد مهدوی صرفاً یك تئوری نیست، بلكه فلسفه تاریخ و آرمانی قطعی الوقوع است. در فرهنگ دینی به مؤمنان توصیه شده است كه آن را دور نپندارند و قریب­الوقوع ببینند. از این­رو، در طول تاریخ چه بسیار انسان­هایی بوده­اند كه با اعتقاد به مسأله مهدویت، به تهذیب خویش پرداخته و تا آخر عمر به تطهیر نفس و پارسایی مشغول بوده و بر آستانه خانه دل نشسته و چشم به راه بوده­اند و این درد فراق برای آنان گوارا و شیرین شده و بلكه گاه موجب ظهور خاص مهدوی برای آنان شده است. به تعبیر دیگر، خداوند و پیشوایان دینی از آنان راضی بوده و آنان هم از خدا راضی بوده و سرانجام به رستگاری رسیده­اند[۲۶].
بی­تردید در طول تاریخ غیبت، مهدویت از جمله بزرگ­ترین اعتقادات اسلامی بوده كه تبدیل به یك فرهنگ گشته و در كنار فرهنگ عاشورا از عوامل سازندگی و شادابی دینی بوده است. در تاریخ شیعه بیش­ترین تجربه­های معنوی و عرفانی و اخلاقی مرهونِ فرهنگ مهدوی و فرهنگ حسینی است كه بررسی مصادیق آن خود پژوهشی مستقل را می­طلبد.
بنابراین از جنبه انسان شناسانه، دكترین مهدویت پیش از ظهور به رضایت و طیب خاطر، شادابی و آرامش درون، امید به زندگی و حیات بهتر، تحمل شداید و سختی­ها منتهی می­گردد. بیهوده نیست بعضی از روان شناسان معتقدند اعتقادات دینی موجب می­شود تا مؤمنان در شكست­ها، ناكامی­ها و ناگواری­ها از شكیبایی و تحمّل بیش­تری برخوردار باشند. از این­رو مسأله­ای همچون مهدویت به دلیل این­كه در منابع دینی توجّه خاصی به آن شده است، این كاركرد را دارد كه به عنوان هدف، آرمان دینی و دورنمای زندگی بشر، حركتی پیوسته، مستمر و جاودانه را در روح و شخصیت مؤمنان به وجود آورد.
۲-۱) كاركردهای انسان شناسانه دكترین مهدویت پس از عصر ظهور: یكی از مهم­ترین انتظارات و خواسته­های مؤمنان از عصر ظهور این است كه پس از تحقّق آن و ایجاد حكومت مهدوی، انسان تفاوت ماهوی با انسان پیش از جامعه مهدوی پیدا كند؛ از این­رو در اینجا، این پرسش مطرح می­گردد كه انسان پس از عصر ظهور، در چه ویژگی­هایی از انسان پیش از ظهور جدا می­گردد؟
بدیهی است، كوشش تمامی انبیا و هدفِ تعالیم وحیانی، سامان دادن به وضعیت انسان و هدایت او است و این امر مهم­ترین آرمان ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی و حتّی مكتب­های بشری در طول تاریخ بوده است. در واقع همه اندیشمندان با هرگونه تفسیری كه از كمال ارائه می­دهند، در این ادعا با یكدیگر مشترك هستند كه می­خواهند انسان را به نجات و رستگاری برسانند. به همین جهت مفاهیمی همچون نجات، رستگاری، منجی گرایی، ملكوت خدا، تكامل و امثال آن برای همه انسان­ها و مكاتب، مطلوب و دل­نشین است. اگر بخواهیم برای مسأله تشكیل حكومت مهدوی و مفهوم انتظار مهم­ترین كاركرد را مطرح سازیم، بی تردید باید به تصحیح و آبادانی وجودی و هویتی انسان اشاره نمود. این امر در سرلوحه كاركردهای حكومت مهدوی قرار داده شده است. حتّی تغییر وضعیت اجتماعی و تحقّق جامعه عادلانه نیز به یك معنا برای رشد و كمال­یابی انسان­ها است، به طوری كه اگر قرار باشد در جامعه­ای عدالت، آزادی معقول، رفاه، امنیت، صلح و هم­زیستی مسالمت آمیز باشد، امّا این امور در خدمت انسان سازی نباشد، آن جامعه دارای وضعیت مطلوب نخواهد بود.
بنابر مقدمه پیشین باید گفت، مسأله مهدویت از جمله آموزه­هایی است كه در آن صریحاً به اهداف انسان شناسانه اشاره شده است به طوری كه در اعتقاد اسلامی، حكومت مهدوی پایانه و تجلی آخرین فرصت ادیان (بقیهٔ الله) تلقی شده است. در واقع نهالی كه حضرت آدم۷ آن را كاشت و یك­صد و بیست و چهار هزار پیامبر آن را آبیاری نمودند، در حكومت مهدوی به بار می­نشیند. در سخن پیشوایان دین آمده است: خوشا به حال آنان كه این زمان را درك كنند و اگر ما هم آن­زمان را درك می­كردیم، دریاری امام مهدی۴ می­كوشیدیم[۲۷]. درحقیقت این­گونه رغبت و شوق از جانب پیشوایان دین بدین جهت بوده كه چشم انداز آرمانی همه انبیا و امامان در حكومت مهدوی تحقّق می­یابد و از این دوره است كه تكامل بشری شتاب می­یابد و افراد برخلاف عصر پیش از ظهور، از زمان تحقّق این دوره تا انتهای تاریخ می­توانند با كم­ترین كوشش و هزینه به رشد و كمال دست یابند. بنابراین بدیهی است كه تمامی ادیان، رسولان و امامان نسبت به این عصر و این حكومت احساس خوبی داشته باشند و از آن به نیكی یاد كنند. مهم­ترین تفاوت­های انسان حكومت مهدوی با انسان پیش از آن را می­توان در چهار ساحت بیان نمود:
الف) رابطه انسان با خداوند؛
ب) رابطه انسان با خویشتن؛
ج) رابطه انسان با جامعه؛
د) رابطه انسان با طبیعت.
الف) رابطه انسان با خداوند: مهم­ترین ویژگی دكترین مهدویت در عصر ظهور كه آن را از جوامع پیش از ظهور جدا می­سازد، درك حضور خداوند و خدا محوری در زندگی انسان­ها خواهد بود. به نظر می­رسد مهم­ترین عنصر فراموش شده روزگار ما در عصر مدرن، خداوند است و هم اكنون در جوامعی كه قانون، نهادینه شده و از منضبط­ترین جوامع شمرده می­شوند، این نظم و وفاداری به چارچوبه­ها بر اساس قانونمندی است، نه بر اساس خشیت از خداوند. به همین سبب رعایت آموزه­های اخلاقی لزوماً به جهت ایمان به غیب، دین ورزی و بندگی خداوند نیست، بلكه به جهت رعایت هنجارهای اجتماعی، قانون و جایگزینی نظارت بیرونی به جای نظارت الهی است و اگر هم ارزش­ها درونی شده­اند براساس اطاعت پذیری دینی نیست، بلكه به جهت كاركرد اجتماعی است. در ادبیات دینی اگر مؤمنی شراب نمی­خورد نه به علّت جریمه رانندگی یا قوانین اجتماعی است، بلكه وی در خلوت هم به جهت خدا محوری بودن زندگیش به این امر وفادار است و آن را امری ممنوع می­داند، امّا در جامعه مبتنی بر قوانین اجتماعی، رعایت اخلاق به جهت دینداری نیست، بلكه به جهت كاركردها، اهداف یا آسیب­های اجتماعی است.
چون تصحیح رابطه انسان با خداوند موجب شادابی روحی انسان می­گردد و او را غایت اندیش و اخرویت نگر می­سازد و از پوچی، بیهودگی و زندگی عبوس می­رهاند، از اینرو پس از عصر ظهور، زندگی غالب مردم بر خلاف پیش از ظهور معنا دار می­گردد و همان­طور كه عده­ای اندك پیش از عصر ظهور به گوهر ایمان دست یافته­اند و شاداب و سرخوش هستند و هیچ­گاه عمر را به بیهودگی سپری نمی­سازند، پس از عصر ظهور این امر در غالب آدمیان تحقق می­یابد و ارتباط با خدا عمومی خواهد شد.
امروزه پاره­ای از دین پژوهان معتقدند كه بیش از نود درصد مردم دارای رفتارهای دینی هستند[۲۸] و به دنبال گونه­ای از دین یا به تعبیر دیگر معنویت، اخلاق یا ارتباط متافیزیكی می­باشند. امّا با این حال این گرایشِ برخاسته از فطرت، یك دین ورزی حداقلی است كه گاه با دیگر رفتارهای انسانِ مدرن نیز متعارض می­باشد و كاملاً منطبق و سازگار با اهداف دینی نیست.
نباید میان دین­گرایی جامعه شناسانه یا روان­شناسانه ( تفسیر بیرونی ازدین) با دین­گرایی­ای كه در متون مقدّس همچون قرآن از آن یاد شده ( تفسیر درونی از دین) بیامیزیم. از دیدگاه جامعه شناسانِ دین و روان­شناسانِ دین بیش از نود درصد مردم دیندار هستند و در كنار دیگر رفتارها همچون شغل، دانشگاه، ورزش، تفریح و مسافرت وقتی را هم به رفتارهای دینی اختصاص می­دهند و به خداوند و به موجودی متعالی یا مجموعه­ای از باورها ایمان دارند و در سختی­ها و دشواری­ها بر او تكیه می­كنند. دینداری غالب انسان­های پیش از عصر ظهور تقریباً چنین وضعیتی دارد و ژرف و عمیق و همه جانبه نیست. با نگاهی اندك به جوامعی كه وفادار به ادیان هستند، این امر هویدا و آشكار است كه دینداری توده مردم آمیخته با امور غیر دینی است و این مسأله از انسان­ها و جوامع، هویتی متناقض نما به وجود آورده است.
امّا بنا به تفكر مهدویت، انسان­ها پس از عصر ظهور به دینداری كامل می­رسند و بر خلاف پیش از عصر ظهور كه به تعبیر قرآن، بیش­تر مردم اهل فسق و گناه می­باشند[۲۹]، از گناه و فسق دوری می­جویند و دینداری آنان یك دینداری حداقلی و گناه آلود نخواهد بود؛ زیرا بزرگ­ترین مؤلفه جامعه مهدوی و انسان شناسی مهدوی، تصحیح رابطه انسان و خداوند است و ارتباط حضوری و ملموس با خداوند هیچ­گاه با فسق جمع نمی­گردد و این امر بر همه شؤون زندگی انسانِ عصر ظهور تأثیر ژرف و عمیق خواهد گذارد.ب) رابطه انسان با خویشتن: پس از عصر ظهور، رابطه انسان با خود هم تغییر می­كند و انسان صیقل یافته از آموزه­های مهدوی به پاسخ پرسش­های وجودی خویش می­رسد و تحقّق آرامش، رضایت از زندگی و امید به آینده از انسان عصر مهدوی، فردی می­سازد كه عمل نمودنش به اخلاق و آداب دینی نه به جهت رفتار سازمانی و قوانین اجتماعی است، بلكه به جهت تعبّدپذیری او است. اعتقاد به جاودانگی و باور به حقانیت دین و تعالیم آن به جای تزلزل، اضطراب و نسبیت اندیشی در وجودش خواهد نشست و یقین ـ كه به تعبیر امام معصوم، به ویژه در عصر غیبت، كم­تر میان مردم وجود دارد ـ[۳۰] جای شك و تردیدهای معرفت شناسانه را خواهد گرفت به طوری كه پس از عصر ظهور كمتر انسانی همچون عصر غیبت در آتش تردید خواهد سوخت و در این امر تردید خواهد داشت كه ­چه چیزی گوهرِ دین است و چه­چیزی بر آمده از فهمِ دینی است.
ج) رابطه انسان با جامعه: هم زیستی مسالمت آمیز، امنیت خاطر، ظلم نكردن و ظلم ندیدن از دیگران و رضایت خاطر از مردم از بزرگ­ترین دغدغه های اجتماعی بشر در طول تاریخ بوده است. درعصر مهدوی انسان­ها متحول می­شوند و عقلشان كامل خواهد شد.[۳۱] امنیت خاطر در مردم به وجود خواهد آمد. مردم از دست و زبان یكدیگر در امان خواهند بود و توزیع ثروت عادلانه خواهد بود.[۳۲] به جهت رشد تقوا و ایمان در تمام جهان، مردم از ظلم دیگران مصون خواهند بود و آنچه در عصر غیبت ممكن است در یك خانواده، شهر یا كشور به ندرت دیده شود، پس از عصر ظهور در همه عالم دیده خواهد شد و جوامع بشری از تمامی آسیب­ها و آفات و موانع هم زیستی، رهایی خواهند یافت. از این­رو می­توان تصوّر نمود كه با دكترین مهدویت در عصر ظهور، قرائتی جدید از عالم و آدم خواهیم داشت. حضرت علی۷ در توصیف بیعت یاران حضرت مهدی۷ با ایشان ضمن سخنی می­فرمایند:
با او بیعت می­كنند كه دزدی نكنند، زنا نكنند، مسلمانی را دشنام ندهند، خون كسی را به ناحق نریزند، به آبروی كسی لطمه نزنند، به خانه كسی هجوم نبرند و... .[۳۳]
انسان عصر مهدوی بر اساسِ شفقت بر هم نوعان و احسان به خلق فراتر از قوانین اجتماعی به وحدت انسانی با هم نوعان می­رسد و همه را از جنس خود می­بیند و منافع دیگران را همچون منافع خویش خواهد پنداشت و از منافعشان حمایت خواهد نمود.
د) رابطه انسان با طبیعت: با افزوده شدن علم و دانش بشری و كمال یافتن عقل انسان، بهره­مندی و كنترل طبیعت به حد اعلی خواهد رسید و بحران محیط زیست كه در عصر غیبت برآمده از افزون خواهی یا جهل ملل و آدمیان است و امروزه تبدیل به یك فاجعه شده، جای خود را به امنیت محیط زیست خواهد داد. با استقرار حكومت مهدوی، دلیلی برای مسابقه تسلیحاتی و تخریب محیط زیست به جهت منفعت شخصی وجود نخواهد داشت و همان­طور كه قوانین در یك كشور موجب می­شود كه مردم آن كشور برای حفظ سرزمین و محیط زیست خود قوانین ملی را اجرا كنند، در عصر ظهور تمامی جهان این­گونه خواهد شد و هیچ­گاه جهان و طبیعت تخریب نخواهد شد.
۲) كاركرد دكترین مهدویت از جنبه جامعه شناسی
با نگاهی اندك به منابع روایی و مجموعه احادیثی كه در باره عصر ظهور و جامعه مهدوی بیان شده، استنباط می­گردد كه یكی از اهداف و آرمان­های تشكیل حكومت جهانی امام مهدی۷، تحقق جامعه­ای عادلانه، انسانی، دینی و مبتنی بر پایه­های استوار اجتماعی است. بخشی از عوامل و شرایط تحقّق زمینه­های انسان سازی، مبتنی بر شرایط اجتماعی است، به گونه­ای كه اگر جامعه برخوردار از آن شرایط لازم نباشد، انسان­ها نمی­توانند به شكوفایی برسند. از این­رو اگر هم هدف حكومت مهدوی انسان شناسانه باشد، باز ناگزیریم تا به تصحیح و سالم سازی اجتماعی كمك كنیم. منظور از تصحیح اجتماع، تصحیح همه پایه­هایی است كه به گونه­ای در حیات جمعی انسان­ها مدخلیت دارد. امروزه فیلسوفان سیاسی معتقدند هر حكومتی باید بتواند ارمغان آور امنیت، عدالت، اقتصاد سالم، آزادی، حقوق انسانی، بهداشت و امثال آن باشد و انتظار توده مردم و شهروندان در هر جامعه­ای از حاكمان ـ چه دینی و چه غیر دینی ـ این است كه بتوانند شرایط زندگی جمعی و هم­زیستی مسالمت آمیز را فراهم سازند. هم­زیستی مسالمت آمیز میان انسان­ها دو صورت دارد: یكی هم­زیستی مسالمت­آمیز میان انسان­های یك جامعه یا كشور. دیگری هم­زیستی مسالمت­آمیز میان جوامع و ملل متفاوت. پاره­ای از حكومت­ها توانسته­اند هم­زیستی مسالمت آمیز و عدالت اجتماعی را در یك جامعه متحقق سازند و امنیت، عدالت، بهداشت، آزادی و امثال آن را در جامعه خود در حد نسبی رشد دهند، امّا هم­زیستی مسالمت آمیز در میان جوامع و كشورهای متفاوت و در كل جهان هیچ­گاه حتّی در تاریخ ادیان هم به صورت كامل تحقق نیافته است. زیرا امروزه می­بینیم گاه رشد و توسعه یك جامعه و تحقّق زندگی مطلوب در آن به قیمت استثمار و غارت­گری منابع ملی دیگر جوامع، قتل و غارت و انهدام یك یا چند كشور دیگر صورت می­پذیرد و در طول تاریخ كمتر دیده شده است كه رشد یك كشور بدون روحیه ظلم طلبی صورت پذیرد.
امروزه اگر هم در یك نگاه سطحی سخن بعضی از فیلسوفان اجتماعی مبنی بر تحقق پاره­ای از جوامع ایده­آل را بپذیریم و معتقد شویم كه مفاهیمی همچون آزادی، عدالت، اقتصاد، حقوق بشر و امثال آن در یك یا چند كشور تحقّق یافته­اند[۳۴]، امّا باز با قبول این سخن می­توان گفت، هم­چنان غالب كشورهای جهان دچار ظلم و بی­عدالتی و نبودِ جامعه مناسب برای زندگی هستند. امروزه همه بر این امر توافق دارند كه در اوج مدرنیته، ظلم و ستم انسانی و تعامل خصمانه در روابط بین­الملل وجود دارد و با وجود شكوفایی در تكنولوژی، صنعت و اقتصاد، از میزان ستم­های بین­المللی كاسته نشده است و روز به روز به تعداد كشورهایی كه در زیر خط فقر هستند، افزوده می­شود. مردم از اضطراب­های حاصل از مرگ، فقر، بیكاری و آینده تاریك و مبهم رنج می­برند و در این راستا، انسان مدرن نسبت به انسان سنّتی به جهت مدرن شدن وسایل كشتار جمعی و رشد تكنولوژی دچار اضطراب بیش­تری است.
در یك نگاه منصفانه باید گفت كه نمی­توان از كاركردها، آثار و خدمات علوم تجربی، خردورزی، صنعت و تكنولوژی چشم پوشی نمود و تأثیر آن­ها را در زندگی انسان نادیده گرفت. بی تردید تكنولوژی توانسته مقدار زیادی از مشكلات انسان مدرن را در زندگی جمعی حل كند به طوری كه با نبود این دستاوردها، زندگی جمعی انسان­ها امكان­پذیر نیست. امّا از طرف دیگر نباید فراموش كنیم كه تكنولوژی و صنعت علاوه بر جنبه­های زیست شناختی، دارای آسیب­ها و آثار مخرّب و كاستی­هایی هم بوده است و این آسیب­ها، مشكلاتی را برای انسان مدرن در پی داشته است.
به رغم این­كه روزگاری در ابتدای رنسانس، افرادی چون فرانسیس بیكن ادعا می نمودند كه انسان با علوم تجربی می­تواند بر طبیعت سیطره پیدا كند[۳۵]، امروزه اندیشمندان با این پارادوكس مواجه هستند كه: چرا با رشد علوم تجربی (sciences) و خردگرایی (Rationality) هنوز مدرنیته و تكنولوژی نتوانسته جهان را به رفاه و عدالت جهانی برساند و هر روز به شمار كشورهایی­كه زیرخط فقر هستند، افزوده­می­شود وهمچنان انسان­معاصردر ناآرامی به­سر می­برد؟
۱-۲) كاركرد اجتماعی دكترین مهدویت پیش از عصر ظهور: علاوه بر فواید و آثار انسانی دكترین مهدویت در عصر غیبت، می­توان برای آن كاركردهای اجتماعی و جمعی نیز برشمرد. مؤمنان در فرهنگ اسلامی این باور غلط را مبنی بر این­كه با افزودن ظلم و ستم در امر ظهور منجی تسریع می­شود، نمی­پذیرند؛ بلكه در روایات اسلامی توصیه شده است كه مؤمنان برای تعجیل و سرعت­بخشی به ظهور امام عصر۴ بكوشند تا جامعه و محیط زندگی خود را آماده و مهیّای ظهور سازند. یكی از جنبه­های آماده­سازی ظهور مهدوی، ایجاد خواست و نیاز به امام معصوم در جامعه می­باشد و این­كه باید فكر و اندیشه نیاز به حكومت و دولت مهدوی در میان توده مردم ترویج شود. در واقع مهدی باوری اقتضا می­كند كه مؤمنان اندیشه و فكر خویش را در جامعه ترویج كنند و ساحت اجتماعی را برای این امر مهم آماده و مهیّا سازند.
در روایات بیان شده است كه ظهور امام مهدی۴ برخاسته از مشیت الهی است، اما تسریع یافتن ظهور امام مهدی۴ مبتنی بر نیاز توده مردم بلكه جهان به یك انسان نجات گر و آسمانی است. تاریخ ادیان گویای این است كه بازگشت پاره­ای از انبیا به میان قومشان ـ پس از غیبت از قوم خویش ـ آن­گاه شتاب گرفته كه تقاضا و اقبال مردم زیاد شده و مردم پیامبر خویش را از خداوند طلب نموده و از كردهٔ خویش پشیمان گشته بودند، همچنین تعجیل ظهور امام مهدی۴ نیازمند خواست عمومی مردم است و همانطور كه فقدان و از دست دادن امام یا پیامبر به جهت پشت كردن و جفایِ تودهٔ مردم است، امری كه موجب شد تا حضرت علی۷ بیست و پنج سال سكوت اختیار كند، بازگشت و ظهور امام هم وابسته به این امر است. امام مهدی۴ در توقیعی كه به شیخ مفید می­نویسد به این امر اشاره می­كند:
اگر شیعیان ما یكپارچه و یكدل به پیمان خود با ما وفا می­كردند، هرگز سعادت و توفیق دیدار ما از آنان گرفته نمی­شد و به تأخیر نمی­افتاد و همانا سعادتمند می گردیدند تا دیداری از روی معرفت و صدق با ما داشته باشند، آنچه كه موجب جدا شدن و محرومیت آنان از دیدار ما است، اعمال ناپسندشان است كه خبر آن به ما می رسد، اعمالی كه مورد رضایت ما نیست.[۳۶]
پیش از عصر ظهور، كاركرد دكترین مهدویت در حوزه اجتماعی مبتنی بر خواست و تلاش جمعی مؤمنان است. در عصر غیبت مردم همه اموری را كه روزگاری احساس می­نمودند برای آنان ارمغان آور آرامش، صلح، هم زیستی، عدالت و آزادی است، تجربه نموده­اند، و دیده­اند كه هیچ یك از آنها نتوانسته جهانی بدون آشوب و اضطراب برای آنان بیافریند. انسان پس از رنسانس در طی سیصد سال عناصری را آزموده است كه قبل از آن امكان پذیر نبوده است، اموری همچون علم­گروی، تكنولوژی، خردگرایی افراطی، سكولاریسم، مدرنیته، سیاست­های اقتصادی (سرمایه­داری، سوسیالیسم)، سیاست­های بین­المللی و امثال آن، اما بشر معاصر هنوز از بی عدالتی، سلطه جویی، بحران محیط زیست، ثروت خواهی بیمارگونه، ناآرامی جهانی و استثمار بشری، نسبی گرایی معرفتی، تزلزل در حقانیت اندیشه و دین و امثال آن رنج می­برد. این امر گویای این است كه انسان عصر جدید، بدون هویت وحیانی و الوهی نتوانسته بر مشكلات خود چیره شود و بدون دغدغه به حیات جمعی خویش ادامه دهد و نیاز به اندیشه مهدوی و انسانی آسمانی در عصر مدرن كه آنان را از این وضعیت نجات دهد، امری محسوس است.
برای برون رفت از مشكلات موجود در مدرنیته، و حلّ تعارض میان مدرنیته با سنّت و دین یا به تعبیر جامع­تر فرهنگ، اندیشمندان راهكارهای متفاوتی را مطرح نموده­اند، عده­ای از اندیشمندان در پاسخ به این معمای عصر جدید، فرا مدرنیسم را مطرح می­كنند و معتقدند كه هنوز پروژه مدرنیته تكمیل نشده و به سرانجام نرسیده و نواقصی در آن نهفته است كه اگر آن­ها حل شوند و مدرنیته رشد بیش­تری كند، این مشكلات هم حل خواهد شد. عده­ای دیگر به پسا مدرنیسم روی آورده­اند و عناصر مدرنیته همچون خردگرایی افراطی، علم­گروی افراطی، كاركرد و دیگر عناصر آن را نقد زده­اند و به نوعی كثرت­گرایی معرفتی و فرهنگی، ارزش دادن به خرده فرهنگ­ها، نسبیت اندیشی و دیگر ویژگی­ها اهمیت داده­اند.پاره­ای از اندیشمندان در نسبت میان دین با مدرنیته و دنیای جدید، معتقدند انسان مدرن وفادار به عقلانیت و استدلال، تعبّد گریز، اخلاق گریز و به دنبال رهایی از رنج است و این امور با وفاداری به نظام متافیزیكی ادیان امكان پذیر نیست. بنا به نظر آنان ادیان وفادار به تعبّد و ایمان، وابسته به چارچوبه­های تاریخی و جغرافیایی و متكی به نظام­های پیچیده متافیزیكی هستند، به این جهت فهم سنّتی نمی­تواند انسان عصر مدرن راكه به دنبال رضایت از زندگی، شادی، امید، و كاستن مشكلات خویش است ارضا كند؛ انسانی كه به دنبال تكنیك و روشی است كه بتواند از رنج­ها و سختی­های خود بكاهد. آن دینی می­تواند رضایت انسان معاصر را جلب كند كه بتواند به نیازهای انسان جدید و پرسش­های او بهتر پاسخ دهد. از این رو این دسته از اندیشمندان در حل مشكلات اجتماعی انسان معاصر فهمِ معنوی را جایگزین فهم سنّتی از دین می­سازند و به این طریق، میان مدرنیته و دین سازگاری ایجاد می­كنند.[۳۷]
گاه در پاسخ به مشكلات مدرنیسم و عصر جدید، به سوی الهیات نارئالیسم و آشتی دادن انسان جدید با مفاهیم متافیزیك توسط نوعی معنویت و اخلاق زمینی، رو آورده­اند كه بر طبق آن الهیات به مثابه هنر و امری شخصی و خصوصی تلقی می­گردد و می­تواند برای انسان آرامش­آور و لذّت بخش باشد[۳۸]. گاه در این راستا به سوی رویكردهای روان شناسانه همچون یوگا، مدیتیشن و دیگر روش­های تمركز و امثال آن رفته­اند؛ روش­هایی كه براساس آن انسان­ها گمشده خود را در تكنیك­هایی می­جویند كه بتوانند از توهمات ذهنی و روانی آسوده شوند و بر مشكلات و اضطرابات حاصل از مدرنیته فائق آیند.
عده­ای از اندیشمندان نواندیش درحلِّ تعارض میان مدرنیته با دین و سنّت ترجیح می­دهند جانب مدرنیته را بگیرند و آن را به رسمیت بشناسند و با این فرض، به دخل و تصرّف در سنّت و دین بپردازند. بنا به تفكّر این اندیشمندان چون زندگی مدرن و مبتنی بر تكنولوژی امری اجتناب­ناپذیر و غیرقابل حذف است، از این­رو باید در سنّت و دین انعطاف و تحولی ایجاد نمود تا با مدرنیته سازش پیدا كند. به این سبب پاره­ای از آنان به دینی حداقلی و مبتنی بر عناصر انسانی و اخلاق اجتماعی و متكی بر تفسیر عقلانی از شریعت اكتفا نموده و از مؤلفه­های دینی، تفسیری زمینی و متناسب با سكولاریسم ارائه داده­اند. در این تفسیر از دین، تنها اهداف و انگیزه­های غایی دین مورد توجه قرار می­گیرد و عناصری همچون انسانیت، معنویت، تعبد و تدین عرفی و غیر وحیانی جایگزین تفسیر سنّتی از دین می­گردد. پیش فرض بزرگ این طیف از اندیشمندان در نسبت میان دین و مدرنیته این است كه فهم سنّتی از دین مسیحیت با زندگی جدید سازگار نیست و بلكه گاهی هم متعارض است و لاجرم باید در فهم سنّتی تغییر ایجاد نمود تا عناصر دین با مدرنیته همسو گردد.[۳۹]
در همین راستا، پاره­ای از پژوهش­گرانِ سنّت­گرا به این سو رفته­اند كه زمان و مكان غیراصیل است و در برابر اهمیت دادن به مدرنیته، به حقایق جاودان ادیان كه دارای وحدت باطنی و فرازمان و فرامكان هستند، تأكید می­ورزند. در نظر این اندیشمندان حقایق موجود در همه ادیان، ریشه در حكمت و عناصر قدسی دارد كه بر آمده از علوم الهی و مقدّس است و برتر از تجدّد، زمان و مكان است. بنابراین دیدگاه، اگر انسان معاصر نمی­تواند به آن حكمت­ها و حقایق جاودان تن دهد، به جهت ضعف آن حقایق جاودان نیست، بلكه به سبب روح دنیوی، فرودین و دنیا زدهٔ انسان در عصر جدید است. انسان معاصر اگر بتواند از نفس پست و دنیازدهٔ خویش جدا گردد و به سوی حقایق ازلی و ابدی و حكمت جاودان حركت كند، در این صورت تعارضی میان دین و مدرنیته وجود نخواهد داشت و آن دو سازگار خواهند گشت.[۴۰]
اما از منظر اسلامی، همه ادیان آسمانی و تمامی انبیا به دنبال سرانجام نیكو برای انسان­ها و تصحیح، سازندگی و آیندهٔ روشن برای جوامع بشری هستند. این آبادانی و تصحیح عالم و آدم پس از عصر ظهور به وسیله پروژه مهدویت و به دست شخص امام مهدی۴ امكان­پذیر است و قبل از ظهور به وسیلهٔ فرهنگ انتظار و كوششِ مؤمنان در جهت اصلاح جامعه و امید به زندگی بهتر تحقق پذیر است. منظور از فرهنگِ انتظار این است كه مؤمنان پیوسته توجه به انسان كاملی دارند كه می­تواند نفس ابلیس زده انسان معاصر را رام و مطیع سازد و جامعه­ای عادلانه به وجود بیاورد، و دكترین مهدویت به این معنا است كه در عصر غیبت بر اساس آموزه­های مهدویت برای مشكلات انسانی و اجتماعی راه حل ارائه دهیم و در ارائه نظریه­ها و راهكارها علاوه بر استفاده از خردورزی و علوم تجربی و تجربهٔ گذشتگان، بر مؤلفه اصلی و بنیادین مهدویت تكیه كنیم. آموزه­های اسلامی هیچ­گاه به این امر رضایت نمی­دهد كه برای رسیدن به آرمان­های مدرنیته و به جهت سازگاری با دنیای جدید و سكولاریسم از آموزه­های دینی و از خلوص دینی دست كشیده شود یا شریعت و آموزه­های دین با بدیلی همچون معنویت و عرفان غیردینی، نادیده گرفته شود. در تفكّر دینی باید میان خردورزی، روابط انسانی، تكنولوژی، علوم تجربی و دیگر مقولات بشری با مؤلّفه­های دینی سازگاری ایجاد نمود، اما این امر نباید به قیمت تقلیل و كاهش اعتقادات، شریعت و آداب دینی و یا عدم خلوص آن مؤسسه­ها باشد. اندیشمندان دینی برای برون رفت از تعارضات و چالش­های موجود میان سنّت و مدرنیته، یا از آموزه های دینی عدول می­كنند و عناصر اصلی و بنیادین دینی را كنار می­گذارند. و راه حل­ها را در مفاهیم بیرونی دین طلب می­كنند، یا رویكردی ناخالص از معرفت و حكمت قدسیِ دین را عرضه می­كنند كه در هر دو سو، اصلی­ترین عنصر اعتقادی و فلسفه تاریخ اسلام، یعنی نگرش منجی­گرایی یا مهدویت به حاشیه رانده می­شود و یا نادیده گرفته می­شود. زیرا بی­تردید با اعتقاد به فرهنگ مهدوی و مفهوم انتظار، بسیاری از راهكارهای مذكور با روحیه اسلامی سازگار نخواهد بود. در تمامی این تئوری­ها برای پاسخ به پرسش­های اجتماعی مدرنیته و نسبت میان آن با دین، یك امر مشترك است و آن این نكته است كه همه آن­ها پاسخ­های برون دینی است و هیچ یك متكی بر منابع دینی و برآمده از اعتقادات و آموزه­های درون دینی نیست.
۲-۲) كاركرد اجتماعی دكترین مهدویت پس از عصر ظهور: با بررسی احادیث مهدویت درباره حكومت مهدوی، به روشنی فهمیده می­شود كه تحول ساختاری در زمینه مدیریت جامعه، اقتصاد، روابط اجتماعی، مناسبات انسانی، علوم طبیعی و دیگر حوزه­های فرهنگ در زمان ظهور امری مسلم و قطعی است به طوری كه می­توان ثمره و بازتاب حكومت مهدوی را در این حوزه­ها كه امروزه از آن به فرهنگ تعبیر می­شود، مشاهده نمود.
بخشی از نیازهای طبیعی و فطری انسان در عرصه زندگی، جمعی و همگانی است و ادیان نمی­توانند نسبت به آن­ها بی­تفاوت باشند. همه انسان­ها عدالت­جو، صلح­طلب، آزادی­خواه، دوستدار حاكمان عادل، آرامش و امنیت اجتماعی و نیازمند هم زیستی مسالمت آمیز با دیگر آدمیان هستند. این مفاهیم در زاویه وسطحی كوچك­تر، گاه در درون یك خانواده دیده می­شود و انسان در چنین خانواده­ای كه برخوردار از صفات انسانی، روحیه تعاون و همیاری است، احساس آرامش می­كند. حال تصوّر شود كه پس از عصر ظهور همه مردم جهان نسبت به یكدیگر همان احساسی را داشته باشند كه اعضای خانواده نسبت به یكدیگر دارند، طبیعی است كه انسان­ها چنین جامعه­ای را برای خود آرمانی و مطلوب می­دانند، و گمشده انسان­ها در عصری كه ما در آن به­سر می­بریم، جامعه­ای است كه انسان­ها نسبت به هم و حاكمان كشورها نسبت به مردم كشور خود و دیگر كشورها رابطه­ای مشفقانه و انسانی داشته باشند؛ جامعه­ای كه در آن نیكی و دوستی نهادینه شده باشد، توزیع ثروت، قدرت و عدالت مبتنی بر فضیلت محوری و خردمندی باشد و همه انسان­ها، منطقی را بر عالم حاكم بدانند. امام علی۷ در توصیف جامعه مهدوی و احیای عدالت اجتماعی می­فرماید:
او (قائم) آرا و اندیشه­ها را تابع قرآن و متمایل به آن می­كند آن­گاه كه دیگران قرآن را به آرا و اندیشه­های خود باز می­گردانند. به آنان شیوه عدالت را نشان می­دهد و كتاب و سنّت را كه متروك و منزوی شده، زنده می­كند.[۴۱]
بنا بر دكترین مهدویت با آمدن امام مهدی۴ آنچنان عدالت و آزادی گسترده می­شود كه انسان­ها ابتدا از هواهای نفسانی و قید و بندهای درونی خود رها می­شوند و سپس این آزادیِ انسان­شناسانه در عرصهٔ اجتماعی خود را می­نمایاند. درباره عصر ظهور گفته شده است كه امنیت چنان گسترده می­گردد كه یك زن می­تواند میان عراق و شام پیاده رفت و آمد كند ـ و كسی هم به او تعرّض نمی­كند. و زنان چنان فرهیخته خواهند شد كه در خانه خواهند نشست و با تكیه بر كتاب و سنت داوری و قضاوت خواهند نمود. رفاه عمومی، اقتصاد و عدالت اجتماعیِ مردم چنان بهبود می­یابد[۴۲] كه انفاق كنندگان و زكات دهندگان، فقیری نمی­یابند تا به او انفاق كنند.[۴۳] از بركت وجود امام مهدی۴ ثروت و مال بدون حساب به مردم داده می‌شود[۴۴] و همه با هم در صلح و زندگی مسالمت­آمیز به­سر می­برند به طوری كه گفته شده ـ شاید این تمثیل و دارای معنای كنایی باشد ـ بره با گرگ در كنار هم زندگی خواهند كرد.[۴۵]
دلبردگی جامعه مهدوی و تقاضای وجودی بر آن دارای ریشه­های عمیق اعتقادی و دینی است و نمی‌توان بر اساس سرخوردگی درونی از وضعیت جامعه، فرافكن نمودن نیازهای درونی، ضمیر ناخودآگاه و یا آرمان طلبی آن را تحلیل نمود؛[۴۶] زیرا جامعه مهدوی مبتنی بر سخنان نبوی و متون دینی است و زاییدهٔ افكار، امیال و حالات روحی متشرّعان نیست. امروزه شاید بتوان جوامعی را یافت كه در آن­ها به طور نسبی هم‌زیستی مسالمت آمیز، روابط انسانی، حقوق شهروندان، عدالت اجتماعی و دیگر مفاهیم اجتماعی در حد مطلوب وجود داشته باشد، لكن در حكومت مهدوی عنصر دیگری وجود دارد كه جامعه آن دوران را از جوامع قبل از ظهور جدا می‌سازد و آن این ویژگی است كه تمامی عناصر هم‌زیستی در زمان حكومت مهدوی بر محور عبودیت و بندگی خواهد بود و خدا محوری، ركنِ نخست جامعه عدالت پیشه مهدوی خواهد شد، ركنی كه در جوامع امروز كه توانسته­اند به عدالت اجتماعی برسند، مفقود و ناپیدا است.
در واقع می‌توان گفت امروزه اگر هم از جنبهٔ انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی بخشی از ویژگی‌های جامعه و انسانِ ایده‌آل تحقق یافته باشد، اما این امر به طور كامل و همه جانبه محقق نیافته است و هنوز نمی‌توان از جهان ایده‌آل سخن گفت. و در عصر ما شاید بتوان از انسانی با رفتارهای هنجار اجتماعی و سازمانی مثال زد، امّا نمی‌توان از انسان مطلوب دینی یا جامعه مملو از انسان‌های دینی نظیر آورد.
نویسنده:رضی موسوی گیلانی
منابع فارسی:
ابن حنبل، احمد، دارصادر، بیروت، بدون تاریخ.
ابن طاووس، رضی الدین ابوالقاسم، الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر، بیروت، موسسه الوفاء، س ۱۴۰۳.
ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مكیه، قم، چاپ حاج اسماعیل هدایتی، ج ۳.
البخاری الجعفی، ابو عبد الله، صحیح البخاری، تحقیق قاسم الشماعی الرفاعی، بیروت، دارالقلم، بیروت، سال ۱۹۸۷.
الیاده، میرچا، دین پژوهی، بهاء الدین خرمشاهی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، س۱۳۷۸، دفتر دوم.
بركات، جمال، فرهنگ اصطلاحات سیاسی، صادق آئینه وند و فیروز حریرچی، تهران، نشر رجاء، س ۱۳۶۸.
البعلبكی، منیر، المورد، الطبعه الخامسه و العشرون، بیروت، دار الملایین، س ۱۹۹۱.
بیهقی، احمد بن حسین، السنن الكبری، بیروت، دار الفكر، س ۲۰۰۳م.
پازاردگاد، بهاءالدین، مكتب های سیاسی، تهران، انتشارات اقبال، بدون تاریخ.
پوپر، كارل، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، س ۱۳۶۵.
پوپر، كارل، درس این قرن، ترجمه علی پایا، تهران، طرح نو، س ۱۳۷۹.
الترمذی، ابو عیسی، الجامع الصحیح، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۴.
تفتازانی، مسعود بن اسعد، شرح المقاصد، تحقیق عمیره عبدالرحمن، قم، الشریف الرضی، (افست)، س ۱۳۷۰.
حائری یزدی، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، قم، مكتبه الرضی، س ۱۴۰۴.
حكیمی، محمد، در فجر ساحل، چاپ نهم، قم، دفترانتشارات اسلامی، بدون تاریخ.
حكیمی، محمد رضا، خورشید مغرب، چاپ هفدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، س۱۳۷۹.
جهانبگلو، رامین، نقد عقل مدرن، ترجمه حسین سامعی، چاپ دوم، تهران، نشر و پژوهش فروزان روز، س۱۳۷۷.
راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه، نجف دریابندری، تهران، نشر پرواز، ۱۳۶۵، ج ۲.
راسل، برتراند، تاثیر علم بر اجتماع، ترجمه، محمود حیدریان، تهران، انتشارات بابك، س۲۵۳۵.
سجستانی ازدی، ابوداوود، سنن ابی داوود، تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت، المكتبه المصریه، تاریخ نامعلوم.
سروش، عبدالكریم و همكاران، سنت و سكولاریسم، تهران، صراط، س ۱۳۸۱.
سلیمان، كامل، روزگار رهایی، ترجمه علی­اكبر مهدی­پور، چاپ دوم، تهران، نشر آفاق، س۱۴۰۷.
شایگان، داریوش، ادیان و مكتب های فلسفی هند، چاپ پنجم، تهران، امیركبیر، س۱۳۸۳.
شولت، یان آرت، جهانی شدن، مسعود كرباسیان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، س۱۳۸۲.
صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب­الاثر، تهران، مكتب الصدر، بدون تاریخ.
صدوق، محمد بن علی، الخصال، تصحیح علی اكبر الغفاری، تهران، موسسه النشرالاسلامی، س ۱۳۶۲ ق.
طبرسی، احمد، الاحتجاج، تصحیح ابراهیم بهادری و محمد هادی به، قم، انتشارات اسوه، س ۱۴۱۳.
عطیه الله، احمد، القاموس السیاسی، الطبعه الثالثه، قاهره، دار النهضه العربیه، س ۱۹۶۸
علی بن ابیطالب، نهج البلاغه، گردآوری سید رضی، ترجمه محمد دشتی، تهران، ستاد اقامه نماز، س ۱۳۷۹.
عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، بهاءالدین خرمشاهی، چاپ چهارم، تهران، خوارزمی، س ۱۳۸۰، صص ۲۷۴ – ۲۷۱.
فارابی، محمد بن محمد، الجمع بین رأیی الحكمین، بیروت، دار المشرق، س ۱۴۰۵.
فقیه ایمانی، مهدی، الامام المهدی عند أهل السنه، قم، مطبعه الخیام، س ۱۴۰۱.
القزوینی، ابوعبد الله، سنن ابن ماجه، تحقیق محمود حسن نصار، بیروت، دارالكتب العلمیه، سال ۱۹۹۸.
القشیری النیشابوری، ابوالحسن، صحیح مسلم، بیروت، دار ابن حزم، سال ۱۹۹۵.
قندوزی، سلیمان ابن ابراهیم، ینابیع الموده، بیروت، دار الاسوه للطباعه و النشر، س۱۴۱۶ق.
قونوی، صدرالدین، فكوك، محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی، س ۱۳۷۲.
كلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، س۱۳۶۵.
كورانی،علی، معجم احادیث الامام المهدی، قم، موسسه معارف اسلامی، س ۱۴۱۱.
كورانی، علی، عصر ظهور، عباس جلالی، چاپ دوم، تهران، شركت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات، س ۱۳۷۹.
كونگ، هانس، تاریخ كلیسای كاتولیك، حسن قنبری، قم، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، س ۱۳۸۴.
كهن، آبراهام، گنجینه ای از تلمود، امیرفریدون گرگانی، تهران، انتشارات اساطیر، سال۱۳۸۲.
كیوپیت، دان، دریای ایمان، ترجمه حسن كامشاد، تهران، طرح نو، س ۱۳۷۸.
گلبرك، اتان، كتابخانه ابن طاووس، سید علی قرائی و رسول جعفریان، كتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، س ۱۳۷۱.
المجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، الطبعه الثالثه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، س۱۹۸۳.
مسیح، عیسی، كتاب مقدس، تهران، انجمن كتاب مقدس ایران، س ۱۹۸۳.
المقدسی الشافعی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، تصحیح عبد الفتاح محمد حلو، بیروت، مكتبه عالم الفكر، س ۱۹۷۹.
موسوی اصفهانی، سید محمد تقی، مكیال المكارم، سید مهدی حائری قزوینی، چاپ دوم، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، س ۱۳۷۲.
مهدی پور، علی اكبر، قم، كتابنامه حضرت مهدی۴، الهادی، س۱۳۷۵.
نصر، سید حسین، معرفت و معنویت، انشاءالله رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، س ۱۳۸۰.
نصر، سید حسین، معرفت و امر قدسی، فرزاد حاجی میرزائی، تهران، نشر فروزان، س۱۳۸۰.
نعمانی، محمد بن ابراهیم ، كتاب غیبت، سید احمدفهری زنجانی، چاپ چهارم، دارالكتب الاسلامیه، سال۱۳۶۲.
نوروزی خیابانی، مهدی، فرهنگ و اصطلاحات سیاسی، چاپ ششم، تهران، نشر نی، س۱۳۷۶.
النیشابوری ابوعبدالله، المستدرك علی الصحیحین، تحقیق محمود مطرجی، بیروت، دارالفكر، س۲۰۰۲.
نیك آئین، امیر و همكاران، واژه های سیاسی، تهران، انتشارات پژوهش، بدون تاریخ.
واترز، مالكوم، جهانی شدن، اسماعیل مردانی گیوی، تهران، سازمان مدیریت صنعتی، س۱۳۷۹.
ونسینك، آرنت یان، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، لیدن، مكتبه بریل، س۱۹۳۶.
الهیئه العلمیه فی موسسه نهج البلاغه، قم، موسوعه احادیث امیرالمومنین، اعتماد، س۱۴۱۶ق.
یاسپرس، كارل، مسیح، احمد سمیعی، تهران، خوارزمی، س ۱۳۷۳.
منابع انگلیسی
۱- Babcock Gove, Philip, Websters, third New Internationl Dictoinary, Merriam– Webster, PHILIPPINES( copy right), ۱۹۹۳.
۲- Comstock, W. Richard, The Encyclopedia of Religion,edited by Mircea Eliade , macmillan publishing company, New York, ۱۹۸۷, vol ۴.
۳- Soukhanov, Anne H, American Heritage dictionary, Houghton Mifflin company, Boston, ۱۹۹۲.
۴- William, M. E, New catholic Encyclopedia, second edition, Thomson Gale, washington, D.C, ۲۰۰۳,
[۱] . Richard Comstock, The Encyclopedia of Religion,edited by Mircea Eliade, macmillan publishing company, New York, ۱۹۸۷, vol ۴, pp. ۳۸۴ – ۳۸۵.
[۲] . Affirmation of a thruth .
[۳] . teaching .
[۴] . The doctrine of the equality of man.
۵. ن.ك: مهدی نوروزی خیابانی، فرهنگ و اصطلاحات سیاسی، تهران، نشر نی، ۱۳۷۶، چ ۶، ص ۸۵ (ذیل واژه دكترین ) / و احمد عطیه الله، القاموس السیاسی، قاهره، دار النهضه العربیه، ۱۹۶۸، الطبعه الثالثه، ص ۲۸۷، ( تحت عنوان ترومن).
[۶] . The doctrine of evolution.
[۷] . The Encyclopedia of Religion, vol ۴, p.۳۸۵.
[۸] . CATHECHESIS.
[۹] . KERYGMA.
[۱۰] . M. E. William, New catholic Encyclopedia, second edition, Thomson Gale, washington, D.C, ۲۰۰۳, vol ۴, p. ۸۰۲.
[۱۱] . W. Richard Comstock, op. cit, p. ۳۸۵.
[۱۲] . Philosophy.
[۱۳] . School of thought.
[۱۴] . ism.
[۱۵] . dukkha / duhkha.
[۱۶] . Doctrine of MAYA.
۱۱. «مایا، تخیل جهانی و نیروی سحرآمیز خلقت و نیروی استتار است، جهان را سرابی بس فریبنده پنداشت و واقعیت معادله «آتمان مساوی است با برهمن» را به شیوه طرد ماسوای حق آموخت». ن.ك به: داریوش شایگان، ادیان و مكتب های فلسفی هند، تهران، امیر كبیر، س ۱۳۸۳، چ ۵، ج ۱، ص ۱۴.
[۱۸] . Soteriology.
[۱۹] . Salvation.
[۲۰] . Millenarianism.
منبع:فصلنامه انتظار ، شماره ۱۶
منبع : خبرگزاری فارس