جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مجله ویستا
گنجینههای مکشوف در بازیریک
گنجینههای مكشوف در پازیریك
امروز میخواهیم از سكاها با شما صحبت كنیم زیرا این طور به نظر میرسد كه این مردم در ادوار مختلف تاریخ كشور ما از زمان مادها حتی تا دوران ساسانی نقش مهمی در اوضاع سیاسی و هنری ما داشتهاند. هنر سكاها خصوصیاتی داشته است كه تقریباً در همه جا به آسانی تشخیص داده میشود و برای ما به جای نشانهای است كه ما را راجع به هویت این مردمان صحراگرا كه دائماً در حركت بودند روشن مینماید. در این مقاله ماسكاها را در سرزمین واقع بین آسیا واروپا یعنی انتهای شمال غربی شبه جزیره آناتولی وجنوب غربی یونان قدیم مطالعه مینماییم. سپس برای دبنال كردن این مطالعه تا نواحی كوهستانی آلتایی پیش میرویم و چون به مطالب جدیدی برمیخوریم به ناچار خواهیم شد در مقالات دیگری از سكاها برای خوانندگان این مجله صحبت كنیم. در قرن شش و پنج پیش از میلاد مسیح سكاها رابطههای سیاسی و اقتصادی و هنری بسیار نزدیك با یونانیهای ساكن بنادر اطراف دریای سیاه داشتند. از نظر اقتصادی رابطه یونانیها با سكاها در این نواحی بیشتر بستگی به شراب داشت. سكاها شراب خورهای غریبی بودند كه اختلاط آب را با شراب حرام میدانستند و شاید به همین سبب است كه بیشتر ریتونهای كه در ایران از زمان هخامنشیها پیدا شده اثر هنر سكایی دارند ( شكل یك). مانند ریتونطلایی كه در موزه ایران باستان حفظ میشود و هنگامی كه آنرا برای نمایشگاه هفت هزار سال هنر ایران به پاریس میبردند قیمت آنرا در دویستهزار دلار تخمین كردند. این ریتون از نظر هنری از بسیاری جهات با هنر سكایی قرابت دارد و بسیار جای تعجب است كه بعضی در اصلیت آن تردید كردهاند. زیرا تمام خصوصیات هنر هخامنشی مناثر از هنر سكایی در این ریتون موجود است.یونانیها شرابشان را به این سكاهای ساكن اطراف دریای سیاه میفروختند و به جای آن را از آنها چوب و حبوبات و غلام در اجتماع یونانیها نقش مهمی برعهده داشت و پوست حیوانات مانند سنجاب و خز میگرفتند و تمام اینها فراوردههایی بود كه سكاها از نقاط دور دست اروپا و آسیا به بنادر دریای سیاه برای مبادله میآوردند. خواننده محترم خوب متوجه میشود به چا طریق سكاها سبب نقل و انتقال اصول هنری از نقطهای به نقطه دیگر جهان گردیدهاند. یكی از دانشمندان وروی كه در امر سكاها مطالعات زیاد دارد و راجع به داستان سیمرغ و دیگر داستانهای ما هم مقاله جالبی نوشته است « روستوزف» نام دارد. توجه بفرمایید رستوزف چه میگوید: وی میگوید مردمی كه بین دانوب و « دون» مسكن داشتند اقوام مختلفی بودند كه به زبان ایرانی حرف میزدند. مقصود زبان فارسی نیست ولی زبانی است كه كلمات ایرانی اصلی قدیم در آن زیاد دیده میشود. میان اقوام دیگر قوم اسلاو فینوآ و سرمت را نیز ذكر میكند و اضافه مینماید كه سرمتها نی به زبان ایرانی تكلم میكردهاند. واقعاً موضوع جلبی است كه متاسفانه از حدود اطلاعات نویسنده این مقاله خارج است. یونانیها قرن پنجم راجع به سكاها میگویند آنها نه گندم میكارند و نه زمین را شخم میكنند و دائماًً خانه به دوش و در حرتاند و به دنبال چراگاه برای گلههایشان میگردند. این مطلب مرا به یاد این چادرهای سیاه میاندازد كه در فصول مختلف سال از كویر مركز ایران به طرف نواحی شمال و یا به عكس نقل مكان میدهند و بسیاری از آنان در میان راه تهران و چالوس دیده میشوند. من همیشه آرزو داشتم از زندگی آنها اطلاع بیشتری پیدا كنم. ابتدا تصور میكردم مردم فقیری هستند ولی همین كه با بعضی از چادر سیاهان آشكار شدم دیدم زنهایشان در جوالهایی كه مانند قالی بافته میشود طلا آلات زیاد دارند و هر قدر خارج چادرهایشان محقر است داخل آنها زیبا و مفروش از قالیچههای اعلاست. بیشتر این چادر نشینان گلههای فراوان گوسفند و بز و شتر دارند. شتر و اسب برای حمل وسایل زندگی آنان به كار میرود و وقتی قافله خانوادگی آنها به راه میافتد در میان پیچ و خم كوهستان منظره بسیار زیبایی به وجود میآورد. به محض اینكه تصمیم گرفتند درنقطهای برای مدت یك هفته یا كمی بیشتر بمانند در عرض چند دقیقه چادرهایشان برپا میشود و معجز اینكه برف و باران و باد اثری در این چادرنشینان ندارد یا شاید دارد و ما نمیدانیم. به هر حال مردم سخت و ورزش كردهای هستند كه تحمل هر نوع سختی را دارند و مراتع سبز برایشان ارزش زیاد دارد. بنابر قول یونانیها مردان سكایی تمام روز را روی اسبهایشان میگذرانند و مانند اینكه اسب و اسب سواری یك موجود است و نه دو موجود مختلف و شاید همین سكاها هستند كه موجود خیالی «سانتور» را در یونان به وجود آوردهاند كه بدن اسب و سر انسان دارد. قبای آنان كوتاه بوده است و كمربندی بر آن میبستند و شلوارشان مانند شلوار كردهای ما چین دار است و در پایین بسته است و چكمهای از چرم نرم برپا دارند. اسبهایشان ركاب ندارد و زین اسبهایشان فقط جل نمدی است. سلاحشان كمان دانی است كه در آن كمان كوتاهی قرار دادهاند و خنجر كوتاهی نیز بر كمر دارند. گاهی با تبر یا نیزه سبكی نیز همراه آنان است. سپرهایشان بسیار كوچك است. توجه بفرمایید هرودت راجع به جنگ و گزیر آنان چه میگوید:« آنها در ابتدا حمله مختصری میكنند و به محض این كه دشمن خود را برای مقابله مهیا كرد سر اسبهایشان را بر میگردانند و با سرعت غریبی یا به فرار میگذارند در حالیكه سرشان را به عقب برگردانده تیرهایشان را به روی تعقیبكنندگان پرتاب مینمایند. آیا این همان سبك جنگ و گریز اشكانیان نیست كه رومیها را به جان آورده بود؟ نیز یونانیها میگویند پیش از سكاها اطراف دریای سیاه بوسیله كیمریها مسكون شده بود و وقتی سكاهای زورمند وارد آن نواحی شدند كیمریها از آنجا فرار كردند و به طرف قفقاز رفتند. سكاها به تعقیب آنان پرداختند ولی به جای این كه وادر كوهستان قفقاز شوند از ساحل شرق دریای سیاه پایین آمدند و وارد قسمت شرقی آسیای صغیر شدند.از این پس كمیرهای دیگر برده نمیشود ولی سكاها هنوز نقش مهمی در وقایع سیاسی این نواحی بر عهده دارند. داریوش با آنها به نزاع پرداخت و از هیلسپون عبور كرد و در ناحیه تراكیه به تعقیب آنها پرداخت. ولی سكاها با روش جنگ و گریز خود به نواحی شمالیتری رفتند و داریوش نتوانست آنها را به دست آورد ولی همین لشكركشی سبب ایجاد جنگ با یونان شد. اكنون سكاها را در نقطه دیگری از آسیا مطالعه مینماییم. كاوشهایی كه در نواحی آلتایی در سیبریه به وسیله دانشمندان شوروی انجام گرفته قسمتی از خصوصیات سكاها را كه در آن قسمت از آسیا در حدود قرن سوم پیش از میلاد مسكن داشتند روشن مینماید. در سال ۱۹۲۴ دانشمند معروف باستان شوروی رودنكو شروع به كاوشهای علمی در آن ناحیه نمود، نتیجه این كاوشكشف كوركانها مختلف درناحیه پازیریك بود كه در آن كورگانها همراه با مردگان تعدادی اسب به خاك سپرده شده بود. بنا به گفته هرودوت وقت یكی از بزرگان سكایی وفات می یافت همراه او تعدادی از غلامان و خدمه و همسر او و گردونه و اسبهایش را به خاك میسپردند. علاوه بر قرائن باستانشناسی تجزیه با روش كاربن ۱۴ نیز به تاریخ گذاری این گوركانها كمك كرده است. اشیایی كه در گوركانهای پازیریك پیدا شد از نظر مقایسه با نظایر آن كه در كشور ما كشف گردیده بسیار قابل توجه میباشد.در آن موقع یعنی بین قرن ۸ و ۷ پیش از میلاد مسیح در این ناحیه از جهان یعنی ناحیه ارمنستان كنونی و شمال بین النهرین كشور اورارتور و آشور قدرت فوق العادهای یافته بودند و آشوریها تصمیم داشتند با از بین بردن تمام جمعیت شهرهای دنیای آن زمان یا نقل و انتقال آنان به نقاط مختلف حكومت خود را بر جهان آن روز برقرار سازند. این هر دو قوم از وجود سكاها و كیمریها برای جلوگیری از حملات قبایل صحراگرد شمالی استفاده نمودند. ولی این دو قوم پس از دفع خطر حمله قبایل شمالی خود، برای آشوریها و اورارتورییها خطر جدیدی برای سركوب كردن دیگری متحد میشدند. بطوریكه كه در نتیجه اتحاد آنها با آشور چیزی نمانده بود كه اورارتور را به كلی منقرض گردد، كمی بعد با اورارتور اتفاق كردند و آشور را تهدید نمودند ولی آشارهادون، پادشاه آشور دختر خود را به ازدواج رئیس آنها كه پرتتوآ نام داشت درآورد و اتفاقات بعدی به قرار زیر بود. كیمریها با اورارتور عقد اتحاد بستند ولی در برابر آشوریها ناچار شدند به غرب آسیای كوچك حركت كنند و شهر سارد را گرفتند سپس سكاها با آشور متفق شدند و مادها را شكست دادند و تا دروازههای مصر aآشودایسشنتباسیتبز رفتند و در توراه نیز ذكری از مظالم آنها هست. بعداً همان سكاها با مادها متفق گردیدند و آشور را از میان بردند و شهر نینوا را به باد آتش دادند و پس از این پیروزی مادها به فكر عقب راندن متحدان خطرناك خود افتادند و این كار به وسیله كیاكزار انجام گرفت و احتمالاً مجدداً سكاها به قفقاز و اروپای جنوب شرقی رهسپار شدند.اكنون كورگان شماره ۲ پازیریك را مطالعه میكنیم. این كورگان در گورستانی بود كه در آن پنج كورگان بزرگ و تعداد زیادی كورگانهای كوچك قرار داشت كه در دو ردیف قرار گرفته بودند. دره پازیریك در ارتفاع ۱۵۰۰ متر بالای سطح دریا در آلتایی شرقی قرار دارد و بستر یك یخچال قدیمی بوده است. رودنكو در سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ كورگان شماره ۲ پازیریك را باز كرد. قطر تپهای كه این كورگان در روی آن قرار داشت ۳۶ متر ارتفاع آن از كف زمین ۴ متر بود و قسمت فوقانی آن از قلوه سنگ پوشیده شده بود. قاچاقچیان در میان آن چاهی زده بودند. عرض و طول محل اصلی قبر كه در زیر تپه قرار داشت و در عكس شماره ۳ دیده میشود ۱/۷ در ۸/۷ و عمق آن ۴ متر بود. كف كورگان را با سنگ فرش كرده بودند و روی آن خاك ریخته بودند و روی خاك تیرهای چوبی قرار داده شده بود و به طوری كه میتوان گفت كف اصلی گور از چوب بود. روی این كف چوبی تابوت قرار داشت، نه به معنای تابوت امروزی ما بلكه اطاقی با عرض و طول ۵۶/۳ در ۹/۴ و ۵/۱ متر ارتفاع كه به وسیله تیرهایی كه روی هم قرار داده بودند به وجود آمده بود. طرز قرار دادن تیرهای بر روی هم همان است كه امروز برای ساختمانهای قسمت جنگلی گیلان و مازندران به كار برده میشود (مانند انگشتهای دو دست كه لای هم قرار گیرند). این گورها اكنون به موزه ارمیتاژ انتقال داده شده و نویسنده بعضی از آنها را با متوفی مومیایی شده، واقع در آن و تمام اشیایی كه همراه او بوده است در آن موزه مشاهده نموده است. از محلی كه قاچاقچیان سوراخ كرده بودند آب وارد قبر شده بود و در نتیجه تمام اشیایی كه داخل قبر بود به حال یخ زده درآمده بود.اسبهایی كه همراه متوفی در قبر قرار داده شده بود در قسمتی از زمین قرار داشت كه چند بار یخ زده و مجدداً آب شده بود و استخوان آنها در نتیجه فشار تیرهای سقف خرد شده بود. با این حال معلوم بود سر همه آنها به طرف مشرق برگردانده شده بود و آنها را با ضرب تبری كه بر روی پیشانیشان زده بودند هلاك نموده بودند. موی اسبها سالم مانده بود و معلوم بود كه همه آنها به رنگ تیره بودند. تمام زین و یراق و دهنه اسب و تزیینات دیگر آن در نتیجه یخ زدگی سالم مانده بود و این اشیاء از چوب و عاج و چرم و نمد و فلزات مانند طلا بودند. در كنار اسبها سپرهای چوبی قرار داده شده بود و در كیسهای چرمی مقداری پنیر بود. یك قشر دوازده سانتیمتر یخ زدهای روی گور قرار گرفته بود. طرف دیوار جنوبی مرده را قرار داده بودند و طرف مشرق خوراك و آلات موسیقی و مجمر برای سوزاندن عود، و اسبها به طرف دیوار شمالی بودند. خوراكیها روی چهار میز كوچك گذاشته شده بود. داخل تابوتی یك مرد و یك زن بودند. اشیاء متعددی همراه آنان بود همراه زن دو جفت چكمه بود كه به طرز زیبایی ساخته شده بود. زن و مرد هر دو مومیایی شده و یخ زده بودند. زن چهل ساله بود و برای اینكه او را مومیایی كنند سرش را تراشیده بودند. دندانهایش سالم بود و مرگ او طبیعی به نظر میرسید یعنی برای كشتن او و قرار دادن نزد شوهرش به او ضربهای نزده بودند و شاید او را مسموم كرده بودند. برای مومیایی كردن او قسمتی از استخوان شقیقهاش را شكافته بودند و پس از اینكه مغز او را بیرون آورده بودند استخوان را مجدداً در جای خود قرار داده بودند. مرد در موقع مرگ ۶۰ ساله بود و احتمالاً در جنگی كشته شده بود زیرا در طرف راست او سر او دو سوراخ و در طرف چپ یك سوراخ دیده میشد. شكم و مغز او را خالی كرده سپس محل آن را با نخ دوخته بودند. او در جوانی خال كوبی كرده بود. ما نظیر چنین گورهایی را در زیویه و حسنلو كشف كردیم و حدس زده میشود كه قبر زیویه متعلق به زمانی است كه سكاها با اتحاد با آشور موفق شدند مادها را شكست دهند و مدت كوتاهی در ناحیه مانایی در كنار دریاچه ارومیه بر مردم بومی مسلط بودند.
دكتر عیسی بهنام
استاد دانشگاه تهران
امروز میخواهیم از سكاها با شما صحبت كنیم زیرا این طور به نظر میرسد كه این مردم در ادوار مختلف تاریخ كشور ما از زمان مادها حتی تا دوران ساسانی نقش مهمی در اوضاع سیاسی و هنری ما داشتهاند. هنر سكاها خصوصیاتی داشته است كه تقریباً در همه جا به آسانی تشخیص داده میشود و برای ما به جای نشانهای است كه ما را راجع به هویت این مردمان صحراگرا كه دائماً در حركت بودند روشن مینماید. در این مقاله ماسكاها را در سرزمین واقع بین آسیا واروپا یعنی انتهای شمال غربی شبه جزیره آناتولی وجنوب غربی یونان قدیم مطالعه مینماییم. سپس برای دبنال كردن این مطالعه تا نواحی كوهستانی آلتایی پیش میرویم و چون به مطالب جدیدی برمیخوریم به ناچار خواهیم شد در مقالات دیگری از سكاها برای خوانندگان این مجله صحبت كنیم. در قرن شش و پنج پیش از میلاد مسیح سكاها رابطههای سیاسی و اقتصادی و هنری بسیار نزدیك با یونانیهای ساكن بنادر اطراف دریای سیاه داشتند. از نظر اقتصادی رابطه یونانیها با سكاها در این نواحی بیشتر بستگی به شراب داشت. سكاها شراب خورهای غریبی بودند كه اختلاط آب را با شراب حرام میدانستند و شاید به همین سبب است كه بیشتر ریتونهای كه در ایران از زمان هخامنشیها پیدا شده اثر هنر سكایی دارند ( شكل یك). مانند ریتونطلایی كه در موزه ایران باستان حفظ میشود و هنگامی كه آنرا برای نمایشگاه هفت هزار سال هنر ایران به پاریس میبردند قیمت آنرا در دویستهزار دلار تخمین كردند. این ریتون از نظر هنری از بسیاری جهات با هنر سكایی قرابت دارد و بسیار جای تعجب است كه بعضی در اصلیت آن تردید كردهاند. زیرا تمام خصوصیات هنر هخامنشی مناثر از هنر سكایی در این ریتون موجود است.یونانیها شرابشان را به این سكاهای ساكن اطراف دریای سیاه میفروختند و به جای آن را از آنها چوب و حبوبات و غلام در اجتماع یونانیها نقش مهمی برعهده داشت و پوست حیوانات مانند سنجاب و خز میگرفتند و تمام اینها فراوردههایی بود كه سكاها از نقاط دور دست اروپا و آسیا به بنادر دریای سیاه برای مبادله میآوردند. خواننده محترم خوب متوجه میشود به چا طریق سكاها سبب نقل و انتقال اصول هنری از نقطهای به نقطه دیگر جهان گردیدهاند. یكی از دانشمندان وروی كه در امر سكاها مطالعات زیاد دارد و راجع به داستان سیمرغ و دیگر داستانهای ما هم مقاله جالبی نوشته است « روستوزف» نام دارد. توجه بفرمایید رستوزف چه میگوید: وی میگوید مردمی كه بین دانوب و « دون» مسكن داشتند اقوام مختلفی بودند كه به زبان ایرانی حرف میزدند. مقصود زبان فارسی نیست ولی زبانی است كه كلمات ایرانی اصلی قدیم در آن زیاد دیده میشود. میان اقوام دیگر قوم اسلاو فینوآ و سرمت را نیز ذكر میكند و اضافه مینماید كه سرمتها نی به زبان ایرانی تكلم میكردهاند. واقعاً موضوع جلبی است كه متاسفانه از حدود اطلاعات نویسنده این مقاله خارج است. یونانیها قرن پنجم راجع به سكاها میگویند آنها نه گندم میكارند و نه زمین را شخم میكنند و دائماًً خانه به دوش و در حرتاند و به دنبال چراگاه برای گلههایشان میگردند. این مطلب مرا به یاد این چادرهای سیاه میاندازد كه در فصول مختلف سال از كویر مركز ایران به طرف نواحی شمال و یا به عكس نقل مكان میدهند و بسیاری از آنان در میان راه تهران و چالوس دیده میشوند. من همیشه آرزو داشتم از زندگی آنها اطلاع بیشتری پیدا كنم. ابتدا تصور میكردم مردم فقیری هستند ولی همین كه با بعضی از چادر سیاهان آشكار شدم دیدم زنهایشان در جوالهایی كه مانند قالی بافته میشود طلا آلات زیاد دارند و هر قدر خارج چادرهایشان محقر است داخل آنها زیبا و مفروش از قالیچههای اعلاست. بیشتر این چادر نشینان گلههای فراوان گوسفند و بز و شتر دارند. شتر و اسب برای حمل وسایل زندگی آنان به كار میرود و وقتی قافله خانوادگی آنها به راه میافتد در میان پیچ و خم كوهستان منظره بسیار زیبایی به وجود میآورد. به محض اینكه تصمیم گرفتند درنقطهای برای مدت یك هفته یا كمی بیشتر بمانند در عرض چند دقیقه چادرهایشان برپا میشود و معجز اینكه برف و باران و باد اثری در این چادرنشینان ندارد یا شاید دارد و ما نمیدانیم. به هر حال مردم سخت و ورزش كردهای هستند كه تحمل هر نوع سختی را دارند و مراتع سبز برایشان ارزش زیاد دارد. بنابر قول یونانیها مردان سكایی تمام روز را روی اسبهایشان میگذرانند و مانند اینكه اسب و اسب سواری یك موجود است و نه دو موجود مختلف و شاید همین سكاها هستند كه موجود خیالی «سانتور» را در یونان به وجود آوردهاند كه بدن اسب و سر انسان دارد. قبای آنان كوتاه بوده است و كمربندی بر آن میبستند و شلوارشان مانند شلوار كردهای ما چین دار است و در پایین بسته است و چكمهای از چرم نرم برپا دارند. اسبهایشان ركاب ندارد و زین اسبهایشان فقط جل نمدی است. سلاحشان كمان دانی است كه در آن كمان كوتاهی قرار دادهاند و خنجر كوتاهی نیز بر كمر دارند. گاهی با تبر یا نیزه سبكی نیز همراه آنان است. سپرهایشان بسیار كوچك است. توجه بفرمایید هرودت راجع به جنگ و گزیر آنان چه میگوید:« آنها در ابتدا حمله مختصری میكنند و به محض این كه دشمن خود را برای مقابله مهیا كرد سر اسبهایشان را بر میگردانند و با سرعت غریبی یا به فرار میگذارند در حالیكه سرشان را به عقب برگردانده تیرهایشان را به روی تعقیبكنندگان پرتاب مینمایند. آیا این همان سبك جنگ و گریز اشكانیان نیست كه رومیها را به جان آورده بود؟ نیز یونانیها میگویند پیش از سكاها اطراف دریای سیاه بوسیله كیمریها مسكون شده بود و وقتی سكاهای زورمند وارد آن نواحی شدند كیمریها از آنجا فرار كردند و به طرف قفقاز رفتند. سكاها به تعقیب آنان پرداختند ولی به جای این كه وادر كوهستان قفقاز شوند از ساحل شرق دریای سیاه پایین آمدند و وارد قسمت شرقی آسیای صغیر شدند.از این پس كمیرهای دیگر برده نمیشود ولی سكاها هنوز نقش مهمی در وقایع سیاسی این نواحی بر عهده دارند. داریوش با آنها به نزاع پرداخت و از هیلسپون عبور كرد و در ناحیه تراكیه به تعقیب آنها پرداخت. ولی سكاها با روش جنگ و گریز خود به نواحی شمالیتری رفتند و داریوش نتوانست آنها را به دست آورد ولی همین لشكركشی سبب ایجاد جنگ با یونان شد. اكنون سكاها را در نقطه دیگری از آسیا مطالعه مینماییم. كاوشهایی كه در نواحی آلتایی در سیبریه به وسیله دانشمندان شوروی انجام گرفته قسمتی از خصوصیات سكاها را كه در آن قسمت از آسیا در حدود قرن سوم پیش از میلاد مسكن داشتند روشن مینماید. در سال ۱۹۲۴ دانشمند معروف باستان شوروی رودنكو شروع به كاوشهای علمی در آن ناحیه نمود، نتیجه این كاوشكشف كوركانها مختلف درناحیه پازیریك بود كه در آن كورگانها همراه با مردگان تعدادی اسب به خاك سپرده شده بود. بنا به گفته هرودوت وقت یكی از بزرگان سكایی وفات می یافت همراه او تعدادی از غلامان و خدمه و همسر او و گردونه و اسبهایش را به خاك میسپردند. علاوه بر قرائن باستانشناسی تجزیه با روش كاربن ۱۴ نیز به تاریخ گذاری این گوركانها كمك كرده است. اشیایی كه در گوركانهای پازیریك پیدا شد از نظر مقایسه با نظایر آن كه در كشور ما كشف گردیده بسیار قابل توجه میباشد.در آن موقع یعنی بین قرن ۸ و ۷ پیش از میلاد مسیح در این ناحیه از جهان یعنی ناحیه ارمنستان كنونی و شمال بین النهرین كشور اورارتور و آشور قدرت فوق العادهای یافته بودند و آشوریها تصمیم داشتند با از بین بردن تمام جمعیت شهرهای دنیای آن زمان یا نقل و انتقال آنان به نقاط مختلف حكومت خود را بر جهان آن روز برقرار سازند. این هر دو قوم از وجود سكاها و كیمریها برای جلوگیری از حملات قبایل صحراگرد شمالی استفاده نمودند. ولی این دو قوم پس از دفع خطر حمله قبایل شمالی خود، برای آشوریها و اورارتورییها خطر جدیدی برای سركوب كردن دیگری متحد میشدند. بطوریكه كه در نتیجه اتحاد آنها با آشور چیزی نمانده بود كه اورارتور را به كلی منقرض گردد، كمی بعد با اورارتور اتفاق كردند و آشور را تهدید نمودند ولی آشارهادون، پادشاه آشور دختر خود را به ازدواج رئیس آنها كه پرتتوآ نام داشت درآورد و اتفاقات بعدی به قرار زیر بود. كیمریها با اورارتور عقد اتحاد بستند ولی در برابر آشوریها ناچار شدند به غرب آسیای كوچك حركت كنند و شهر سارد را گرفتند سپس سكاها با آشور متفق شدند و مادها را شكست دادند و تا دروازههای مصر aآشودایسشنتباسیتبز رفتند و در توراه نیز ذكری از مظالم آنها هست. بعداً همان سكاها با مادها متفق گردیدند و آشور را از میان بردند و شهر نینوا را به باد آتش دادند و پس از این پیروزی مادها به فكر عقب راندن متحدان خطرناك خود افتادند و این كار به وسیله كیاكزار انجام گرفت و احتمالاً مجدداً سكاها به قفقاز و اروپای جنوب شرقی رهسپار شدند.اكنون كورگان شماره ۲ پازیریك را مطالعه میكنیم. این كورگان در گورستانی بود كه در آن پنج كورگان بزرگ و تعداد زیادی كورگانهای كوچك قرار داشت كه در دو ردیف قرار گرفته بودند. دره پازیریك در ارتفاع ۱۵۰۰ متر بالای سطح دریا در آلتایی شرقی قرار دارد و بستر یك یخچال قدیمی بوده است. رودنكو در سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ كورگان شماره ۲ پازیریك را باز كرد. قطر تپهای كه این كورگان در روی آن قرار داشت ۳۶ متر ارتفاع آن از كف زمین ۴ متر بود و قسمت فوقانی آن از قلوه سنگ پوشیده شده بود. قاچاقچیان در میان آن چاهی زده بودند. عرض و طول محل اصلی قبر كه در زیر تپه قرار داشت و در عكس شماره ۳ دیده میشود ۱/۷ در ۸/۷ و عمق آن ۴ متر بود. كف كورگان را با سنگ فرش كرده بودند و روی آن خاك ریخته بودند و روی خاك تیرهای چوبی قرار داده شده بود و به طوری كه میتوان گفت كف اصلی گور از چوب بود. روی این كف چوبی تابوت قرار داشت، نه به معنای تابوت امروزی ما بلكه اطاقی با عرض و طول ۵۶/۳ در ۹/۴ و ۵/۱ متر ارتفاع كه به وسیله تیرهایی كه روی هم قرار داده بودند به وجود آمده بود. طرز قرار دادن تیرهای بر روی هم همان است كه امروز برای ساختمانهای قسمت جنگلی گیلان و مازندران به كار برده میشود (مانند انگشتهای دو دست كه لای هم قرار گیرند). این گورها اكنون به موزه ارمیتاژ انتقال داده شده و نویسنده بعضی از آنها را با متوفی مومیایی شده، واقع در آن و تمام اشیایی كه همراه او بوده است در آن موزه مشاهده نموده است. از محلی كه قاچاقچیان سوراخ كرده بودند آب وارد قبر شده بود و در نتیجه تمام اشیایی كه داخل قبر بود به حال یخ زده درآمده بود.اسبهایی كه همراه متوفی در قبر قرار داده شده بود در قسمتی از زمین قرار داشت كه چند بار یخ زده و مجدداً آب شده بود و استخوان آنها در نتیجه فشار تیرهای سقف خرد شده بود. با این حال معلوم بود سر همه آنها به طرف مشرق برگردانده شده بود و آنها را با ضرب تبری كه بر روی پیشانیشان زده بودند هلاك نموده بودند. موی اسبها سالم مانده بود و معلوم بود كه همه آنها به رنگ تیره بودند. تمام زین و یراق و دهنه اسب و تزیینات دیگر آن در نتیجه یخ زدگی سالم مانده بود و این اشیاء از چوب و عاج و چرم و نمد و فلزات مانند طلا بودند. در كنار اسبها سپرهای چوبی قرار داده شده بود و در كیسهای چرمی مقداری پنیر بود. یك قشر دوازده سانتیمتر یخ زدهای روی گور قرار گرفته بود. طرف دیوار جنوبی مرده را قرار داده بودند و طرف مشرق خوراك و آلات موسیقی و مجمر برای سوزاندن عود، و اسبها به طرف دیوار شمالی بودند. خوراكیها روی چهار میز كوچك گذاشته شده بود. داخل تابوتی یك مرد و یك زن بودند. اشیاء متعددی همراه آنان بود همراه زن دو جفت چكمه بود كه به طرز زیبایی ساخته شده بود. زن و مرد هر دو مومیایی شده و یخ زده بودند. زن چهل ساله بود و برای اینكه او را مومیایی كنند سرش را تراشیده بودند. دندانهایش سالم بود و مرگ او طبیعی به نظر میرسید یعنی برای كشتن او و قرار دادن نزد شوهرش به او ضربهای نزده بودند و شاید او را مسموم كرده بودند. برای مومیایی كردن او قسمتی از استخوان شقیقهاش را شكافته بودند و پس از اینكه مغز او را بیرون آورده بودند استخوان را مجدداً در جای خود قرار داده بودند. مرد در موقع مرگ ۶۰ ساله بود و احتمالاً در جنگی كشته شده بود زیرا در طرف راست او سر او دو سوراخ و در طرف چپ یك سوراخ دیده میشد. شكم و مغز او را خالی كرده سپس محل آن را با نخ دوخته بودند. او در جوانی خال كوبی كرده بود. ما نظیر چنین گورهایی را در زیویه و حسنلو كشف كردیم و حدس زده میشود كه قبر زیویه متعلق به زمانی است كه سكاها با اتحاد با آشور موفق شدند مادها را شكست دهند و مدت كوتاهی در ناحیه مانایی در كنار دریاچه ارومیه بر مردم بومی مسلط بودند.
دكتر عیسی بهنام
استاد دانشگاه تهران
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست