یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
شکلگیری نیروی سوم روشنفکری در مکتب استاد مطهری
در شماره ۱۶۲ مجله پگاه مقالهای با عنوان کارکردهای روحانیت و روشنفکری منتشر شد که در آن تحلیل تازهای از جریانشناسی روشنفکری ارائه گردیده بود. از این قرار که نیروی روشنفکری سه دوره را در ایران تجربه کرده است. نیروی اول روشنفکری که مایل به حذف دین به نفع دانش و تمدن غرب بود، و با نام روشنفکری غرب زده شناسایی میشود. نیروی دوم با نام روشنفکری دینی خواستار پردازش و تفسیر دین براساس علوم غربی بود و اما نیروی سوم روشنفکری که میکوشد دستاوردهای دانش واندیشه جدید را براساس مبانی دینی بازپردازی کند، روشنفکری متدین را تشکیل میدهند. در مقاله حاضر استاد مطهری به عنوان پیشگام نیروی سوم روشنفکری معرفی میشود.
تمدن اسلامی پس از گذر از دوران طلایی خود در سراشیبی افول فرو غلطید و همواره رو به پستی نهاد. در این سیر نزولی اندیشمندانی برآمدند تا ندای دین را برآورند و امت اسلامی را از این مصیبت بزرگ نجات دهند. کسانی که در سوگ مرگ تمدن اسلامی ناله سر دادند بسیارند، اما همه را میتوان در دو گروه عمده طبقهبندی کرد. نخست آنها که کوشیدند و با وامگیری از تمدن غربی و محصولات دانش و اندیشه بشری به احیای تفکر دینی بپردازند. اما راهی را در پیش نگرفتند که آنها را به سرمنزل مقصود برساند؛ زیرا حقیقت فکر دینی را به خوبی نشناختند و از شفقت و تعصب بر دین به گمان خود در احیای تفکر دینی، تلاش کردند. و گروه دیگر که استاد مطهری پیش قراولشان بود کوشیدند تا با تفکر دینی روح وحیات به مردم بدهند. استاد مطهری با ژرفنگری دینشناسانه و تفکر خلاق و قوی خود مکتبی را پایهگذاری کرد که احیای دینی جامعه و تحقق حیات معنوی را در صدر اهداف خود داشت.
● ماهیت تفکر دینی
تفکر دو گونه است یا بر پایه امور دنیایی و برای جلب منافع این جهانی است و یا بر پایه امور معنوی و برای شناخت و کشف حقیقت است.
تفکر دینی آنگاه رخ میدهد که انسان حتی برای لحظهای خود را از محدودیت در حواس مادی و هوسهای عادی رها میبیند و ندای حقیقت را میشنود. در تفکر دینی حقایق هستی از حجاب غفلت و نادانی بیرون میآید. طنین ندای حق حرکتی را پدید میآورد که استاد مطهری آن را چنین بیان میکنند «تفکر دینی از بسائط، مرکبات ساختن و از مفردات قضایا ساختن و از قضایا قیاسات تشکیل دادن و نتیجه گرفتن است.»(۱)
فکر نوعی حرکت باطنی است و «محور اصلی بحث در سیر باطنی سه چیز است: متحرک، مسافت، و هدف».
[بر این اساس] سیر باطنی سه گونه است:
۱) این که این سه امر جدای از یکدیگر باشد، مثلاً در جایی که انسان درباره نظم جهان برای پی بردن به توحید خالق میاندیشد، «روح اندیشمند» او متحرک، «نظم جهان»، مسافت و «پی بردن به توحید خالق» هدف است. یعنی او نظم جهان را بررسی میکند و به این مقصد میرسد که خالق خدای یکتاست. هر متحرک، محرکی را طلب میکند و محرک کل خدای واحد است... .
۲) این که متحرک و مسافت یکی، و هدف، جدا باشد؛ مانند انسانی که در راه معرفت نفس، تلاش و کوشش میکند و از راه خودشناسی به خداشناسی میرسد... در این صورت متحرک و مسافت خود نفس و هدف نیل به توحید خداست... .
۳) این که نفس از راه بررسی عمیق، هدف را از راه خود هدف میشناسد؛ [و مسافت و هدف یکی میشود [مانند کسانی که بر اساس «برهان صدیقین» با تأمل در حقیقت هستی پی میبرند که حقیقت هستی، خداست؛ چنان که امیرالمؤمنین(ع) در دعای «صباح» به خدای سبحان عرض میکند «یا من دل علی ذاته بذاته»... در این قسم از اندیشه و حرکت، مسافت و هدف یکی و متحرک، خداست، یعنی روح متحرک و اندیشمند در خود خدا نظر میکند و از خود خدایی به وجود او میبرد.»(۲)
در هر سه گونه تفکر، محرک و راهنما خداوند است. اگر به نخستین و عامترین تعبیر جان دیویی از تفکر دقت کنیم این واقعیت بهتر معلوم میشود. او مینویسد:
«در وهله اول فکر عبارت است از آنچه در ذهن میآید. در اینجا فکر به معنای آگاهی از آنچه به ذهن میآید، است»(۳)
در این عبارت در گام اول انسان منفعل است: «آنچه به ذهن میآید» ندای حق است چنان که خداوند متعال در قرآن کریم فرمود «عَلَّمَ الإِْنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ» خداوند به انسان، آنچه را که میدانست آموخت. (علق / ۵)
اما گاهی انسان ندای حق را در صفا و خلوصش درک میکند و گاهی آلودگیهای نفس انسان حجاب آن شده و پیام شیطان را در آن طنین میشنود. و گاهی حجابهای جهل یا هوس زیاد نیست و انسان الهام الهی را با کجشنوی و دو بینی دریافت میکند.
در صورت اول تفکر دینی پدید میآید اما در صورت دوم تفکر دنیایی است هر چند که مضامین و ظواهر دینی داشته باشد. و در صورت سوم اندیشههای معنوی نادرست و ناتمامی که نیاز به اصلاح و ارشاد دارد، رخ مینماید. شهید مطهری در زمانی به تبلیغ و ترویج تفکر دینی پرداخت که از سویی تفکر مادی ترویج میشد و از دیگر سو شکل ناتمام تفکر دینی در تلاش بود تا اندیشه دینی را احیاء کند. یعنی تفکراتی از نوع دوم و نوع سوم که چه بسا با انگیزههای خوب ولی آگاهیهای نادرست نوع اخیر تفکر دینی را پدید آورده بود و میخواست با محصولات دانش و اندیشه بشری اندیشه دینی را احیاء کند. استاد در آثار متعدد خود کوشید تا تفکر دنیایی، جهانبینی مادی، شناخت حس محض و اندیشههای برآمده از آن را به نقد و چالش بکشند.
● کارکرد تفکر دینی
تفکر دینی جان و جامعه انسانی را زنده میکند و به عالیترین نوع حیات میرساند.
امام حسن مجتبی(ع) فرمودهاند: «التفکر حیاة قلب البصیر»(۴) اندیشیدن زندگی جان پاک و بیناست. و امام علی(ع) فرمودند: «لا حیاة الا بالدین» زندگی نیست مگر با دین(۵). و نیز فرمودند: «التوحید حیاه النفس».(۶)
تفکر همان است که خدا و رسول(ص) او مردم را به آن فرا میخوانند تا آنها را زنده کنند. چنان که در قرآن هدف خداوند و پیامبر(ص) زنده کردن مردم معرفی شده است «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا و رسول را اجابت کنید وقتی شما را فرا میخوانند تا زنده کنند.
هم از این رو در دین اسلام بسیار تأکید بر تفکر آمده است تا آنجا که امام رضا(ع) میفرمایند: «لیس العبادة کثرة الصلاه و الصوم، انما العباده التفکر فی امراللّه»(۷) عبادت در بسیاری نماز و روزه نیست بلکه در اندیشیدن برای معرفت خداوند است. و نیز روایات بسیاری که لحظهای تفکر را از عبادت سالیان برتر معرفی میکند.
قرآن مجید هدف از خلقت انسان را عبادت و بندگی میداند.(۸) ولی عبادت هدف متوسط آفرینش انسان است و هدف نهایی رسیدن به معرفت و یقین است که با تفکر و دریافت انوار هدایت الهی حاصل میشود و قرآن مجید در این باره فرموده «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» عبادت و بندگی پروردگارت را به جای آور تا به اوج معرفت و یقین برسی. (حجرات / ۹۹).
بنابراین خداوند انسان را آفرید به گونهای که از درجات پایین حیات یعنی زندگی مادی و دنیایی به بالاترین و نابترین مراتب زندگی یعنی حیات معنوی و الهی برسد. و در مقام قرب خداوند حیات ابدی پیدا کند. و سیر این مراحل تنها با تفکر ممکن است چون تفکر انسان را زنده میکند و به حضرت حی قیوم ابدی میپیوندد.
● مفهومشناسی احیاء
واژه «احیاء» از ماده «حی» و بر وزن «افعال» است. و معنای زنده کردن میدهد. یعنی چیزی که زنده است چیز دیگری را که مرده است، زندگی میبخشد. اما زنده بودن و زندگی به چه معنایی است؟ بیتردید این لغت دایره مفهومی گستردهای دارد که از حیات گیاهی، مبتنی بر عوامل فیزیولوژیکی تا حیات الهی را که یکی از صفات خداوند است، شامل میشود. هم از این رو استاد معتقدند:
«بسیاری از مسائل مربوط به حیات و زندگی هنوز برای بشر مجهول است ما این مقدار میتوانیم بفهمیم که حیات و زندگی یک نوری است که از افق عالیتر و بالاتری بر ماده تاریک ظلمانی میتابد»(۹)
میتوان شاخصهایی را جستجو کرد که مفهوم حیات در همه مصداقهایش آن شاخصها را دارا باشد. علامه طباطبایی حیات را عبارت از منشایی میدانند که قدرت حرکت و اعمال ویژهای را در موجود پدید میآورد و در انسان، حیوانات و گیاهان به فراخور حالشان وجود دارد.(۱۰) اما حیات در انسان از سطوح مختلفی تشکیل میشود. زمانی حیات انسان چیزی بیش از حیات حیوانی نیست، گاه دیگر استعدادهای انسانی خود را آشکار نموده و رو به شکوفایی میرود و این حیات انسانی است. استعدادهای انسان در بعد بینش و گرایش او را از سطح حیوانی به مقام حیات الهی میکشد و گام به گام او را در راه اوج گرفتن به پیش میبرد. «حیات نحوه خاص از هستی است که مبدأ ظهور علم و قدرت شده و عامل هماهنگکننده «اندیشه علمی» و «انگیزه عملی» است، و به طوری که اندیشه علمی بر انگیزه عملی اشراف و نظارت داشته و انگیزه عملی تحت هدایت اندیشه علمی به صورت کوشش عینی ظهور مییابد.
«هر اندازه حیات قویتر باشد موجب شکوه اندیشه علمی و قدرت انگیزه علمی خواهد بود و هر اندازه اندیشه و انگیزه نیرومندتر باشد کاشف کمال حیات و شدت آن است.»(۱۱)
برترین مرتبه حیات انسان با تفکر توحیدی تحقق مییابد تفکری که اندیشه و انگیزه انسان را در توحید خالص میکند «هنگامی که انسان معارف توحیدی را فرا گیرد و از اندیشهای استوار در آن برخوردار شد، حقیقت حیات در جانش نقش میبندد و آن حیات بیپایانی است که برای بعضی سعادت همیشگی و برای برخی دیگر شقاوت پیوسته به دنبال دارد»(۱۲) استاد در کتاب ولاءها و ولایتها حیات معنوی که زاده تفکر معنوی است چنین معرفی میکنند «انسان در باطن حیات ظاهری حیوانی خود یک حیات معنوی دارد. حیات معنوی انسان که استعدادش در همه افراد هست از نظر رشد و کمال از اعمالش و اهدافش سرچشمه میگیرد. کمال و سعادت انسان و همچنین سقوط و شقاوت وابسته به حیات معنوی اوست که وابسته به اعمال و نیات و اهداف او و به این که با مرکب اعمال خود به سوی چه هدف و مقصدی پیش میرود.»(۱۳) بنابراین این تفکر اساس حیات حقیقی انسان در بعد فردی و اجتماعی است. تفکر هم ساحت معرفتی انسان را رشد میدهد چنان که امام علی(ع) فرمودند: «الفکر جلاء العقول»(۱۴) فکر عقلها را صفا میدهد. و نیز فرمودند «الفکر یفید الحکمه»(۱۵) اندیشه حکمت به بار میآورد. و هم در بعد عملی موجب هدایت انگیزه و گرایش انسان میشود «التفکر یدعو الی البر و العمل به»(۱۶) اندیشیدن به سوی نیکی و انجام آن فرا میخواند.
بنابراین تفکر دینی ـ که در مقابل تفکر شیطانی و دنیایی (نکرا) قرار دارد ـ موجب شکوه و صفای اندیشه و هدایت و خلوص انگیزه میگردد. و این دو کاشف از این حقیقتاند که با تفکر دینی انسان به حیات الهی زنده میشود.
● استعداد انسان برای حیاتی دیگر
استاد مطهری در کتاب انسان و ایمان به مقایسه انسان و حیوان در زمینه بینش و گرایش میپردازد و چهار تفاوت عمده را میشمارد.
«آگاهی حیوان از جهان تنها به وسیله حواس ظاهر است؛ از این رو سطحی و ظاهری است، به درون روابط درونی اشیاء نفوذ نمیکند؛ ثانیا فردی و جزئی است، از کلیت و عمومیت برخوردار نیست؛ ثالثا منطقهای است، محدود به محیط زیست حیوان است و به خارج محیط زیست او راه پیدا نمیکند. رابعا حالی است، یعنی بسته به زمان حال است، از گذشته و آینده بریده است. سطح خواستهها و مطلوبهای حیوان، مانع شعاع شناخت و آگاهیاش از جهان، و حداکثر به جفت و فرزندش. ثالثا منطقهای است، مربوط است به محیط زیست خودش. رابعا حالی است و به زمان حال تعلق دارد.»(۱۷)
استاد معتقدند انسان در شناختها و خواستهها هر چهار ویژگی حیوان را پشت سر نهاده و از آنها برتری یافته است. «آگاهی انسان و شناخت او، از ظواهر اشیاء و پدیدهها عبور میکند و تا درون ذات و ماهیت آنها و روابط و وابستگیهای آنها و ضرورتهای حاکم بر آنها نفوذ مینماید. آگاهی انسان نه در محدوده منطقه و مکان زندانی میماند، و نه زنجیره زمان آن را در قید و بند نگه میدارد؛ هم مکان را در مینوردد و هم زمان را. از این رو هم به ماورای محیط زیست خویش آگاهی پیدا میکند تا آنجا که دست به شناخت کرات دیگر مییازد. و هم بر گذشته و آینده خویش وقوف مییابد، تاریخ گذشته خویش و جهان یعنی تاریخ زمین و آسمان، کوهها، دریاها، گیاهان، و جانداران دیگر را کشف میکند و درباره افقهای دوردست میاندیشد. بالاتر این که انسان اندیشه خویش را درباره بینهایتها و جاودانگیها به جولان میآورد و به برخی بینهایتها و جاودانگیها شناخت پیدا میکند. آدمی از شناخت فردیت و جزئیت پا فرا مینهد، قوانین کلی و حقایق عمومی و فراگیرنده جهان را کشف میکند و به این وسیله تسلط خویش را بر طبیعت مستقر میسازد.
«انسان از نظر خواستهها و مطلوبها نیز میتواند سطح والایی داشته باشد. انسان موجودی است ارزشجو، آرمان خواه و کمال مطلوب خواه؛ آرمانهایی را جستجو میکند که مادی و از نوع سود نیست. آرمانهایی که تنها به خودش و حداکثر همسر و فرزندش اختصاص ندارد،... گرایشهای والا و معنوی و فوق حیوانی انسان آنگاه که پایه و زیربنای اعتقادی و فکری پیدا کند نام «ایمان» به خود میگیرد.
«پس نتیجه میگیریم که تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر که ملاک «انسانیت اوست و انسانیت وابسته به آن است، علم و ایمان است.»(۱۸)
همانطور که خواندیم استاد شاخصهای حیات انسانی را با دقت تبیین نموده و افق حیات انسانی را در منظر روشنی قرار میدهند.
پس از تبیین تفاوتهای حیات حیوانی و انسانی که استاد به طور مینیاتوری و با دقت ظرایف آن را ترسیم نمودند، این مسأله پیش میآید که انسان هم از حیات حیوانی برخوردار است و هم از حیات ویژه انسانی اینها چه نسبت با هم دارند و چگونه در وجود انسان جمع میشوند؟
«حقیقت این است که سیر تکاملی انسان از حیوانیت آغاز میشود و به سوی انسانیت کمال مییابد. انسان در آغاز وجود خویش جسمی مادی است، با حرکت تکاملی جوهری تبدیل به روح یا جوهر روحانی میشود. «روح انسان» در دامن جسم او زاییده میشود و تکامل مییابد و به استقلال میرسد. حیوانیت انسان نیز به منزله لانه و آشیانهای است که انسانیت او در او «رشد» مییابد و متکامل میشود. همانطور که خاصیت تکامل است که موجود متکامل به هر نسبت که تکامل پیدا میکند مستقل و قائم به ذات و حاکم و مؤثر بر محیط خود شود... یک فرد انسان تکاملیافته فردی است که بر محیط بیرونی و درونی خود تسلط نسبی دارد. فرد تکامل یافته وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی و وابسته به عقیده و ایمان...»(۱۹)
به نظر استاد حیات حیوانی مقدمهای است که زمینههای لازم برای احیای دیگر در آن فراهم میشود و آن حیات معنوی است. حیاتی که در اثر آن قدرت و غلبه انسان افزایش مییابد یعنی در بعد عملی ارتقاء پیدا میکند. و این ارتقاء در گرو ارتقای بعد نظری است. و این دو با هم در ایمان جمع میشوند زیرا ایمان و آگاهی راسخی است که انسان را به جهت خاصی میکشد. چنان که استاد در تبیین تفاوتهای میان علم که آگاهی تنهاست و ایمان که انگیزهساز و گرایش خیز است مینویسند. «علم به ما روشنایی و توانایی میبخشد و ایمان عشق و امید و گرمی؛ علم ابزار میسازد و ایمان مقصد، علم سرعت میدهد و ایمان جهت، علم توانستن است و ایمان خوب دانستن. علم مینمایاند که چه هست و ایمان الهام میبخشد که چه باید کرد؛»(۲۰)
حیات انسانی زمانی تحقق مییابد که هم علم انسان توحیدی و بالنده باشد و هم عمل او صالح با انگیزه توحیدی. علمی که تنها برای مادیات و بهرهکشی از طبیعت و تمتع در حیات دنیایی باشد نشانه حیات مادی و حیوانی نه حیات معنوی وانسانی. هم از این رو استاد مینویسند: «بدون شک بعضی از علوم هدف است مثل معارف ربوبی و خداشناسی و آنچه از شئون خداشناسی شمرده میشود.»(۲۱) عبادتهای ظاهری هم که از روی علم نباشد نشانه حیات انسانی نیست. ایمان هم علم را بالنده میکند وهم دست به دست عمل صالح و با انگیزه توحیدی انسان را بالا میبرد ایمان در هر دو شاخص حیات انسانی تأثیرگذار است و رشد ایمان در گرو تفکر است.
● تفکر دنیایی و تفکر دینی
هر چه تفکر و قدرت تعقل و تدبیر انسان قویتر شود از حیوانیت فاصله میگیرد. «انسان کارهای تدبیری خویش را با نیروی عقل و اراده انجام میدهد، بر خلاف کارهای التذاذی که به حکم احساس و میل صورت میگیرد... انسان هر اندازه از ناحیه عقل و اراده تکامل یافتهتر باشد، فعالیتهایش بیشتر تدبیری است تا التذاذی و هر اندازه به افق حیوانیت نزدیکتر باشد فعالیتهایش بیشتر التذاذی است تا تدبیری.»(۲۲)
تدبیر تفکر به بیان استاد این است که «نیروی حسابگر عقل، خیر و کمال یا لذتی را در دور دست میبیند و راه وصول به آن را که احیانا صعب العبور است کشف میکند و طرح وصول به آن را میریزد،»(۲۳) اما این تدبر و تفکر برای انسان شدن کافی نیست زیرا ظرفیت و استعدادهای عظیم انسانی اگر با ایمان و تفکر دینی هدایت نیابد انسان به زندگی بدتر از حیوانات دچار میشود «جنایت آمیزترین فعالیتهای بشری احیانا با تدبیرها و تیزهوشیها و مالاندیشیها و طرحریزیها و تئوریسازیها صورت میگیرد... در اصطلاح اسلامی نیروی تدبیر آنجا که گرایشهای انسانی و ایمانی جدا میشود و در خدمت اهداف مادی و حیوانی قرار میگیرد، «نکرا» و «شیطنت» نامیده شده است.»(۲۴)
اما وقتی تفکر با گرایشهای عالی انسان همراه میشود انسان در راه شکوفایی استعدادهایش به درستی حرکت میکند. اندیشه انسان در جهانبینی دنیایی و مادی به حیوانات نزدیکتر میشود زیرا ماورای این جهان را نمیبیند اما در جهانبینی الهی و تفکر دینی انسانیت شکوفا میگردد. «مادی واقعیت را در ماده، در آنچه جسم و جسمانی است، در آنچه به نحوی دارای طول و یا طول و عرض یا طول و عرض و عمق است، در آنچه قابل اشاره حسی است، در آنچه محسوس است، در آنچه محدود و نسبی است، محصور میداند و به واقعیتی ماورای این واقعیتها قائل نیست. اما الهی واقعیت را در انحصار این امور نمیداند؛ به واقعیت غیرمادی و نامحسوس و مجرد از زمان و مکان و به واقعیت ثابت و جاودانه مطلق نیز ایمان دارد.»(۲۵)
استاد در بخش عمدهای از آثار خود کوشیدند تا اسوههای برگزیده تفکر دینی و حیاتیافتهگان حقیقی را معرفی کنند. هم از این رو کتابهای متعددی در زمینه سیره معصومین به رشته تحلیل درآوردند که در آنها زوایا و ویژگیها و آثار حیات انسانی آن بزرگان تبیین شده است.(۲۶)
تفکر دینی جهانبینی الهی را در منظر انسان میگشاید و عرصه عظیمی را برای حیات معنوی فراهم میکند حیاتی که بر محور ایمان این میوه گوارای شجره طیبه تفکر دینی میروید. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» کسی که عمل نیک انجام دهد به شرط ایمان داشتن، همانا او را به حیاتی پاک زنده میکنیم.(نحل / ۷۹) هم از این رو استاد در برنامههای احیاء دینی جامعه بر ایمان تأکید بسیار داشتند زیرا ایمان است که تفکر دینی را به حیات معنوی میرساند.
● آزادی در تفکر دینی
دین برای ایجاد تفکر در انسان و انتخاب راه حق از میان راههای نادرست و باطل آمده است چنان که استاد در کتاب امدادهای غیبی مینویسد: «تفاوت تفکر مادی و تفکر الهی در همین جاست. از نظر یک فرد مادی در حساب عالم هیچ گونه تفاوتی میان راه حق و راه ناحق نیست... ولی از نظر انسان الهی، در حساب کلی جهان میان این دو تفاوت است؛ حقیقتی در کار است و به حمایت مردان راه حق بر میخیزند.»(۲۷)
اما این تفکر باید خودجوش و تربیتپذیر بار بیاید نه با زور و تلقین و تقلید. «در قرآن کریم ایمان را بر پایه تعقل و تفکر گذاشته است. قرآن همواره میخواهد که مردم از اندیشه به ایمان برسند.»(۲۸)
با اجبار نمیتوان کسی را هدایت کرده و به بهشت برد. با اجبار نمیتوان کسی را به احیاء دینی رساند «یک جملهای است که جزء آیةالکرسی و معروف است: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» در کار دین اجبار وجود ندارد، راه حق از راه باطل آشکار است؛ یعنی شما راه را روشن برای مردم بیان کنید که حقیقت خودش آشکار است. یعنی کسی را نباید مجبور کرد به این که دین اسلام اتخاذ کند.
آیه دیگر آن آیه معروف است: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(۲۹) مردم را بخوان به سوی پروردگارت با چه؟ با زور؟ با شمشیر؟ نه، با حکمت، با منطق با برهان و دیگر با موعظه نیک...»(۳۰)
اما چرا در اسلام این همه بر جنگ تأکید شده است؟ استاد در کتاب جهاد پاسخ این پرسش را چنین میدهند که جهاد برای رفع سلطهی ستمگران است تا آزادی ترویج دین، آزادی تفکر و آزادی مردم در انتخاب حق دوست آید.(۳۱) «آزادی را به زور میشود به مردم داد زیرا جلوی متجاوز را به زور میتوان گرفت، طبعا اینها آزادند. پس ملتی را میشود به زور تحمیل کرد. نمیتوانیم کسی را با زور به چیزی معتقد کنیم و ایمان به چیزی را در دل او با زور به وجود بیاوریم.»(۳۲) «مسأله ایمان قطع نظر از این که آیا از حقوق انسانی است یا نه، خودش به طبع خودش زوربردار نیست. فرضا ما بخواهیم با زور، ایمان به وجود بیاوریم خود ایمان با زور درست شدنی نیست ایمان یعنی اعتقاد به گرایش. ایمان یعنی مجذوب شدن به یک فکر و پذیرفتن یک فکر. مجذوب شدن به یک فکر دو رکن دارد. یک رکنش جنبه علمی مطلب است که فکر و عقل انسان بپذیرد، یک رکن دیگر جنبه احساساتی آن است که دل انسان گرایش داشته باشد، و هیچ کدامش در قلمرو زور نیست، نه جنبه فکریاش و نه جنبه احساسیاش. فکر تابع منطق است. جنبه گرایش و احساساتی و محبتی همین جور است.»(۳۳)
شخص باید با آگاهی کامل حقیقت را بشناسد و بفهمد که چه میخواهد در این صورت به حیات معنوی احیاء میگردد. ایمان و حیات هر چند که از حقوق مسلم انسانی است اما هر کس باید برای این حقوق حرکت و قیام کند. هم در درون و هم در جامعه: درون خود را به آگاهی آراسته کند و بیرون را از ستمگرانی که جهل و هوس را ترویج میکنند و مردم را از حق ایمان و حیات معنوی و تفکر پاک دینی محروم میسازند، پیراسته سازد. اما باید دقت داشت که آگاهی بر اساس منطق روشن و برهان واضح و درست باشد. در غیر این صورت از اصیلترین حقایق با منطق نادرست و برهان ناتمام اثبات شود، میتواند مخرب و تباهگر حیات و انسانیت باشد زیرا ممکن است بعدا ضعف منطق و برهان آن معلوم شود و تمام آن حقایق زیر سؤال برود و انسان به حیرت و تردید و شک که همانا مرگ معنوی است، دچار شود.
استاد با این که آزادی تفکر را بیتردید میپذیرند و به روشنی نسبت آن را با فرضیه مقدس جهاد تعریف میکنند، با دقت تمام که استادی ایشان را در مسائل فکری نشان میدهد، در کتاب جمهوری اسلامی میان آزادی فکر و عقیده فرق میگذارند. و آزادی عقیده را بر نمیتابند.
زیرا عقیده هم میتواند بر اساس تفکر پدید آید و هم میتواند از تعصبها ریشه بگیرد. عقیدهای که با تفکر همراه است قابل احترام بوده و از حق آزادی برخوردار میباشد. اما عقایدی که بر اساس جهل، خرافات و تعصبات پدید آمده ویرانگر انسان و حیات حقیقی اوست. ایشان بین ملکه انگلستان و حضرت ابراهیم(ع) مقایسهای میکنند. از این قرار که وقتی ملکه انگلستان به هندوستان رفت پیش از رسیدن به کفشکن بتخانهای، پای خود را برهنه کرد و گفت اینجا معبد است و برای بعضی مقدس و من به عقیده آنها احترام میگذارم. ولی حضرت ابراهیم بتها را شکست و آشکار و نهان مردم را از پرستش بتها و گرایش و پذیرش آنها باز میداشت.(۳۴)
زیرا حضرت ابراهیم براستی در پی آزادسازی انسانها بود تا زمینه احیاء دینی از طریق تفکر دینی و ایمان برایشان فراهم شود. زیرا رسالت پیامبر این است که «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» بندها و زنجیرههای مردم را که بر آنها بسته شده، فرو ریزد.
● آثار احیاء دینی انسان
حیات معنوی آثاری دارد که به خوبی میتوان با دیدن این آثار زندگان و مردگان حقیقی را از هم باز شناخت. استاد تحت عنوان «آثار و فواید ایمان» که ستون خیمه حیات معنوی است نشانههای آن را بر شمردهاند.
«ایمان مذهبی آثار نیک فراوان دارد، چه از نظر تولید بهجت و انبساط چه از نظر نیکو ساخت روابط اجتماعی و چه از نظر کاهش و رفع ناراحتیهای ضروری که لازمه ساختمان این جهان است.
۱) بهجت و انبساط:
انسان با ایمان که خود را در پیوند با معدن بیپایان حکمت، عدالت و زیبایی، قدرت و شادمانی میبیند، در حقیقت با عالمانی دیگر انس گرفته و حیاتی برتر از حیات خام مادی دارد. و آثار آن را میبیند.
۱ـ۱) خوشبینی:
«حالت فرد با ایمان در کشور هستی مانند حالت فردی است که در کشوری زندگی میکند که قوانین و تشکیلات و نظامات آن کشور را صحیح و عادلانه میداند... ایمان زندگی را در درون جان ما وسعت میبخشد و مانع عوامل فشار روحی میشود.»(۳۵)
۱ـ۲) روشندلی:
«همین که انسان به حکم ایمان مذهبی جهان را به نور حق و حقیقت روشن دیده، این روشنبینی، فضای روح او را روشن میکند و در حکم چراغی میگردد که در درونش روشن شده باشد، بر خلاف یک فرد بیایمان که جهان در نظرش پوچ است، تاریک است، خالی از درک و بینش و روشنایی است. و به همین سبب خانه دل خودش هم در این تاریکخانه که خودش فرض کرده تاریک و مظلم است».(۳۶)
۱ـ۳) امیدواری:
«از نظر منطق مادی، جهان نسبت به مردمی که در راه صحیح و یا راه باطل، راه عدالت یا راه ظلم، راه درستی یا راه نادرستی میروند بیطرف و بیتفاوت است؛ نتیجه کارشان بسته است تنها یک چیز «مقدار تلاش» و بس... ولی در منطق فرد با ایمان جهان نسبت به تلاش این دو دسته بیطرف و بیتفاوت نیست؛ عکسالعمل جهان در برابر این دو نوع تلاش یکسان نیست، بلکه دستگاه آفرینش حامی مردمی است که در راه حق و حقیقت و درستی و عدالت و خیرخواهی تلاش میکنند: «إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ» اگر خدا را یاری میکنید (در راه حق گام بردارید) خداوند شما را یاری میکند. (محمد / ۷)(۳۷)
۱ـ۴) آرامش خاطر:
انسان ایمان با روشنبینی و روشندلی حیات بلند مرتبهای را برای خود تصور میکند و با امیدواری به رسیدن به این همه سعادت و سرور، غرق آرامش و شادی میشود.(۳۸)
۱ـ۵) لذت معنوی:
«انسان دو گونه لذت دارد: یک نوع او لذتهایی است که به یکی از حواس انسان تعلق دارد که در اثر برقراری نوعی ارتباط میان یک عضو از اعضا با یکی از مواد خارجی حاصل میشود. مانند لذتی که چشم از راه دیدن و گوش از راه شنیدن و دهان از راه چشیدن و لامسه از راه تماس میبرد؛ نوع دیگر لذتهایی است که با عمق روح و وجدان آدمی مربوط است و به هیچ عضو خاص مربوط نیست... لذات معنوی از لذات مادی هم قویتر است و هم دیرپاتر. لذت عبادت و پرستش خدا برای مردم عارف حقپرست از این گونه است.»(۳۹)
۲) بهبود روابط اجتماعی:
«انسان مانند برخی از جانداران دیگر، اجتماعی آفریده شده.... زندگی سالم اجتماعی آن است که افراد... ارزشهای اخلاقی را محترم بشمارند، با یکدیگر مانند اعضای یک پیکر متحد و متفق باشند. آن چیزی که بیش از هر چیز حق را محترم، عدالت را مقدس، دلها را به یکدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار میسازد، تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمی نفوذ میدهد، به ارزشهای اخلاقی اعتبار میبخشد، شجاعت مقابله با سیستم ایجاد میکند و همه افراد را مانند اعضای یک پیکر به هم پیوند میدهد و متحد میکند، ایمان مذهبی است.»
۳) کاهش ناراحتیها:
«ایمان مذهبی در انسان نیروی مقاومت میآفریند و تلخیها را شیرین میگرداند... از نظر روانشناسان، مسلم و قطعی است که اکثر بیماریهای روانی که ناشی از ناراحتیهای روحی و تلخیهای زندگی است، در میان افراد غیرمذهبی دیده میشود. افراد مذهبی به هر نسبتی که ایمان قوی و محکم داشته باشند از این بیماریها مصونترند.»(۴۰)
آثار ایمان و حیات معنوی در پرتو آن زمانی به شایستگی تحقق مییابد که به ایمان مذهبی با تفکر دینی درست و برهان قاطع و روشن احیاء دینی را رقم بزند. اما اگر تفکر دینی با سطحینگری و سستاندیشیها و توهمات و جهلها و خرافات و تعصبات آلوده شود، بدون شک، احیاء دینی به شایستگی ایجاد نمیگردد. حیرتها و تردیدها به درستی برطرف نمیشود.
● بنیانگذار نیروی سوم روشنفکری
روشنفکری در جامعه ما سه جهتگیری متفاوت داشت که با نگاهی جامعهشناختی سه نیروی اجتماعی متفاوت و بلکه متضاد را پدید آورده است:
نیروی اول کسانی هستند که نظرشان پژواک طنین شیطان است و در نکرا فرو رفتهاند. کسانی که غرق حجابهای نفسانی نبوده و اوهام و هوسهای خود را در تفکر خود منعکس میبینند. این نیروی اول روشنفکری است که سراسر مسحور و مفتون ظواهر و زخارف دنیایی و تمدن و تفکر غربی است. و معتقد است باید از نوک پا تا فرق سر غربی شد. آنها با تکیه بر فرآوردههای دانش و اندیشه بشری به جنگ دین و تفکر دینی و حیات معنوی میروند ـ نیروی اول روشنفکری را با عنوان غربزده میتوان معرفی کرد.
نیروی دوم روشنفکری ندای حق را از پس حجابهای جهل و اوهام خود میشنود و تفکر دینی را به نحوی ناتمام و نادرست عرضه میکند. اینها کسانیاند که میکوشند با تیغ اندیشه و دانش نوین بشر نه به کشتار تفکر دینی بلکه به مسلح کردن و تجهیز و تزیین تفکر دینی بپردازند. آنها اندیشه دینی را رو به احتضار دیده و خود را فرشتهای میدانند که با دانشهای جدید و اندیشههای بشر روح تازهای بر این فوتوت رو به مرگ میدمد هم از این رو این گروه را که روشنفکران دینی مینامیم از احیاء تفکر دینی دم میزنند. و این دفاع غلط از دین شاید چند صباحی رونق کاذبی برای دین باشد اما در آینده به حجاب انسان در برابر تعلیم و تفکر دینی تبدیل شده و حیات معنوی را به مخاطره میاندازد.
اما نیروی سوم روشنفکری که استاد مطهری و مکتب بحثی او پیش قراول و پرچمدار آن است جریان «روشنفکری متدین است» که تفکر دینی را توانا بر نقد و اصلاح دانشها و اندیشههای بشری میبیند و میکوشد انسان مرده و محصور در حیات مادی را با تفکر دینی احیاء کند و حیات معنوی را با احیاء دینی به جامعه ارمغان کند. استاد در تمام آثارشان بویژه در فلسفه تاریخ، مسأله شناخت و پاورقیهای اصول فلسفه و روش رئالیسم و حتی در درسهای شرح منظومه و غیره به نقد اندیشههای فلسفی، معرفتی و اجتماعی غرب پرداختند. و کسانی چون هگل، مارکس، دکارت، کانت و بزرگان اندیشه غرب را در برابر تفکر دینی به چالش کشیدند.
او در زمانی قیام علمی و اجتماعی خود را آغاز کرد که هر دو نیروی روشنفکری در جامعه فعال بودند. خود او میگوید: «هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئیش از یک طرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف دیگر، سبب شده که اندیشههای اسلامی در زمینههای مختلف از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد.»(۴۱)
ایشان تصریح میکنند: «این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیه برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه میبیند.»(۴۲)
در ادامهدیدگاه استاد نسبتبههر دو گروهروشنفکران غربزده و روشنفکران دینی را بررسی میکنیم.
● مکتب استاد در برابر نیروی اول روشنفکری
نیروی اول روشنفکری که غربزده است هیچ حرفی از خود برای گفتن ندارد هم از این رو برای رد اندیشههای تقلیدی آنان که از تفکر و منطق کافی تهی است، میتوان به منابعشان رجوع کرد با نقادی آنها ریشه اینها را نیز خشکاند. نیروی اول روشنفکری خود دو دستهاند که استاد درباره آنها میگویند:
«در مملکت ما گروه به اصطلاح روشنفکران خودباخته که تعدادشان هم کم نیست ـ دو دستهاند یک دسته میگویند ما باید مکتب غربیها را از کشورهای آزاد بگیریم ـ لیبرالیسم ـ و عدهای دیگر میگویند ما باید مکتب را از بلوکهای دیگر غربی بگیریم ـ کمونیسم.»(۴۳)
هم از این رو با این که استاد هدف خود را از نوشتن کتابها و مقالات حل مسائل اسلامی میدانند، در بسیاری از آثار خود به اندیشه متفکرانی میپردازند که شرق و غرب برای اساس آنها زندگی میکرد مثلاً عمده مسائل کتاب فلسفه تاریخ نقد تاریخ گرایی مارکس است. زیرا گروه گستردهای از روشنفکران غربزده در آن زمان بر اساس آموزههای حزب توده به مارکسیسم و کمونیسم روی آورده بودند. و استاد با نقد بزرگان اندیشه مادی در حقیقت به مبارزه با نیروی اول روشنفکری در جامعه همت گمارند.
● مکتب استاد در برابر نیروی دوم روشنفکری
این نیرو با آمیختگی و التقاط میان تفکر دینی و فراوردههای دانش و اندیشه نوین گویی حرفی تازه برای گفتن داشت. دست کم در صورت بیان مباحث شیوه نوینی را پیش گرفته بودند. هم از این رو استاد مستقیم با این گروه مواجه شده و در نقد آراء و آثارشان میکوشید.
استاد پس از اشاره به دو گروه روشنفکری غربزده از نیروی اول به نیروی دوم روشنفکری توجه کرده و مینویسد:
«بدبختانه گروه سومی هم پیدا شدهاند که به یک مکتب التقاطی معتقد شدهاند. اینها قسمتی از ریش کمونیسم را گرفته با چند تا مویی از سبیل اگریستانسیالیسم ترکیب کردهاند و بعد هم به ریش اسلام چسباندهاند. آن وقت میگویند مکتب اصیل و ناب اسلام این است و جز این نیست.»(۴۴)
برای نمونه استاد در کتاب وحی و نبوت به نقد نظریه دکتر شریعتی درباره معجزه(۴۵) و در کتاب اصول فلسفه به رد نظریه دیالکتیکی وی در باب تاریخ ادیان پرداختهاند.(۴۶) همچنین در کتاب تجربهگرایی و سیانتیسم مهندس بازرگان براهین توحید را نقد کرده(۴۷) و در کتاب توحید(۴۸) و کتاب نبوت(۴۹) و کتاب معاد(۵۰) کتاب راه طی شده ایشان را مورد بررسی و انتقاد قرار دادهاند.
● حاصل پژوهش
استاد با محور قرار دادن تفکر دینی و سنجش اندیشهها و علوم گوناگون با آن معیار متین جریان تازهای را در میان روشنفکران پدید آوردند که به مطالعه و پژوهشهای علمی بر اساس تفکر دینی میپردازد. نه این که با دانش و اندیشه بشر به نقد و ارزیابی و به تبیین دین میپردازد و نه این که تفکر دینی را یکسره با تکیه بر دانش و اندیشه بشری مخدوش و مردود به شمار آورد. او معتقد است که تفکر دینی باید ایمان و اندیشه توحیدی را با علم جمع کرد اما مبنا و محور توحید و تفکر دینی است. «اسلام دینی است آیا با توحید آغاز میگردد... و مدخل این منطقه هم از نظر قرآن تمام صفحه کائنات است، کارت ورودیش علم و تحصیل است، ابزار و وسیله گردش در این منطقه قوه تفکر و استدلال منطقی است.(۵۱)
او از برخی کارهای روشنفکران دینی تقدیر میکرد مثلاً تحقیق علمی مهندس بازرگان با عنوان «باد و باران در قرآن» را تقدیر مینمود، هر چند که جای نقد را برای آن باز میگذاشت. اما به هر حال آنچه را که میکوشید به نسل جوان و تحصیل کرده و روشنفکران اهل قلم آموزش دهد این بود که در کوششهای علمی و استفاده از علوم و اندیشههای گوناگون تفکر دینی را ملاک قرار دهید تا از آن ایمان برآید و اندیشه شما و جامعهتان احیاء شود. استاد معتقد بود ما باید نشان بدهیم جهانبینی اسلامی، نه با جهانبینی غرب منطق است و نه با جهانبینی شرق و به هیچ کدامشان وابسته و محتاج نیست... من به عنوان نصیحت میگویم، کسانی که این چنین فکر میکنند یعنی میخواهند مکتب اسلامی را با مکاتب دیگر تطبیق دهند و یا عناصری از آن مکتب را در اسلام وارد کنند، چه بدانند چه ندانند در خدمت استعمار هستند. خدمت اینها به استعمار از خدمت آنها که عامل استعمار سیاسی یا استعمار اقتصادی هستند، به مراتب بیشتر هست و به همین نسبت خیانت آنها به ملت بیشتر و عظیمتر. از این رو با توجه به این خطرات برای حفظ انقلاب اسلامی در آینده از حمله اساسیترین مسائلی که باید مد نظر داشته باشیم حفظ و اشاعه استقلال مکتبی و ایدئولوژیک خودمان است.(۵۲)
علت این که استاد وابستگی فکری را خطرناکتر میداند این است که وابستگی سیاسی و اقتصادی معلول نمود محدودیت انسان در حیات مادی و محرومیت از حیات معنوی و احیاء دینی است. اما وابستگی فکر و علمی علت از دست دادن حیات معنوی است.
تأکید استاد بر حفظ اشاعه استقلال مکتبی در واقع بنیانگذاری و اعلام اساسیترین اصل مانیفست نیروی سوم روشنفکری یعنی روشنفکری متدین است که با هدف دستیابی به تفکر دینی و احیاء دینی جامعه کوشش علمی و اجتماعی میکند.
نویسنده: حمید رضا - مظاهری سیف
منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - ۱۳۸۴ - شماره ۱۶۴
پینوشتها:
۱ـ استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد ششم، چاپ چهارم، انتشارات صدرا، ۳۵۷، ص ۲۴۵.
۲ـ آیةالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، چاپ دوم، نشر اسراء، ۱۳۷۸، صص ۲۷۲ و ۲۷۳.
۳- Dewey, johg: How we think, New York, P.C. Heathand Co ۱۹۱۰, P:۱.
۴ـ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، جلد دهم، چاپ دوم، انتشارات دار الحدیث، ص ۴۷۰۶، باب تفکر، حدیث ۱۶۱۹۱.
۵ـ همان، ج ۳، حدیث ۴۵۰۹.
۶ـ همان، حدیث ۴۵۱۰.
۷ـ همان، حدیث ۱۶۲۱۲.
۸ـ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ؛ جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادت و بندگی (زاریات / ۵۶).
۹ـ استاد مطهری، جلد سوم، چاپ پنجم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۵، ص ۱۰۸ و ۱۰۹.
۱۰ـ علامه سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، المجلد العاشر، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت، ۱۴۱۷ ه، ۴۸ و ۴۹.
۱۱ـ آیةالله جوادی آملی، حیات عارفانه، امام علی(ع)، چاپ اول، نشر اسراء، ۱۳۸۰، ص ۱۵.
۱۲ـ المیزان فی تفسیر القرآن، المجلد السادس، ص ۱۶۹.
۱۳ـ مجموعه آثار، ج ۳، ص ۲۹۳.
۱۴ـ میزان الحکمه، باب تفکر، حدیث ۱۶۱۷۵.
۱۵ـ همان حدیث ۱۶۱۷۴.
۱۶ـ همان حدیث ۱۶۱۹۳.
۱۷ـ استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، مجلد دوم، چاپ پنجم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴، ص ۲۲.
۱۸ـ همان، ص ۲۳ و ۲۴.
۱۹ـ همان، ص ۲۷.
۲۰ـ همان، ص ۳۲.
۲۱ـ بیست گفتار، ص ۲۰۰.
۲۲ـ همان، ص ۵۲ و ۵۳.
۲۳ـ همان، ص ۵۲.
۲۴ـ همان، ص ۵۴.
۲۵ـ مجموعه آثار، مجلد سوم، ص ۳۶.
۲۶ـ ر.ک.: مجموعه آثار، مجلدات شانزدهم، هفدهم و هجدهم.
۲۷ـ مجموعه آثار، ج ۳، ص ۳۵۰.
۲۸ـ همان، ص ۵۹.
۲۹ـ نحل / ۱۲۵.
۳۰ مجموعه آثار، مجلد بیستم، چاپ دوم، ۱۳۸۱، ص ۲۳۵ و ۲۳۶.
۳۱ـ همان، ص ۲۵۰.
۳۲ـ همان، ص ۲۴۸.
۳۳ـ همان، ص ۲۴۷.
۳۴ـ استاد مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، چاپ نهم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴، ص ۱۰۳ـ۱۰۰.
۳۵ـ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۴۳ و ۴۴.
۳۶ـ همان، ص ۲۴.
۳۷ـ همان، ص ۴۴.
۳۸ـ ر.ک.: همان، ص ۴۵.
۳۹ـ همان، ص ۴۶.
۴۰ـ همان، ص ۴۸ و ۴۹.
۴۱ـ مجموعه آثار، ج ۱، ص ۳۸.
۴۲ـ همان، ص ۳۸۰.
۴۳ـ استاد مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، س ۱۲۹.
۴۴ـ همان، ص ۱۲۹.
۴۵ـ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۱۹۷ تا ۲۰۸.
۴۶ـ مجموعه آثار، ج ۶، ص ۷۹۰.
۴۷ـ همان، ص ۸۹۳.
۴۸ـ استاد مطهری، مجموعه آثار، مجلد چهارم، چاپ دوم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴، ص ۱۷۹.
۴۹ـ همان، ص ۳۷۱ تا ۳۸۴.
۵۰ـ همان، ص ۶۸۱ تا ۶۸۷.
۵۱ـ بیست گفتار، ص ۲۲۱.
۵۲ـ پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۳۱.
منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - ۱۳۸۴ - شماره ۱۶۴
پینوشتها:
۱ـ استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد ششم، چاپ چهارم، انتشارات صدرا، ۳۵۷، ص ۲۴۵.
۲ـ آیةالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، چاپ دوم، نشر اسراء، ۱۳۷۸، صص ۲۷۲ و ۲۷۳.
۳- Dewey, johg: How we think, New York, P.C. Heathand Co ۱۹۱۰, P:۱.
۴ـ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، جلد دهم، چاپ دوم، انتشارات دار الحدیث، ص ۴۷۰۶، باب تفکر، حدیث ۱۶۱۹۱.
۵ـ همان، ج ۳، حدیث ۴۵۰۹.
۶ـ همان، حدیث ۴۵۱۰.
۷ـ همان، حدیث ۱۶۲۱۲.
۸ـ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ؛ جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادت و بندگی (زاریات / ۵۶).
۹ـ استاد مطهری، جلد سوم، چاپ پنجم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۵، ص ۱۰۸ و ۱۰۹.
۱۰ـ علامه سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، المجلد العاشر، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت، ۱۴۱۷ ه، ۴۸ و ۴۹.
۱۱ـ آیةالله جوادی آملی، حیات عارفانه، امام علی(ع)، چاپ اول، نشر اسراء، ۱۳۸۰، ص ۱۵.
۱۲ـ المیزان فی تفسیر القرآن، المجلد السادس، ص ۱۶۹.
۱۳ـ مجموعه آثار، ج ۳، ص ۲۹۳.
۱۴ـ میزان الحکمه، باب تفکر، حدیث ۱۶۱۷۵.
۱۵ـ همان حدیث ۱۶۱۷۴.
۱۶ـ همان حدیث ۱۶۱۹۳.
۱۷ـ استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، مجلد دوم، چاپ پنجم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴، ص ۲۲.
۱۸ـ همان، ص ۲۳ و ۲۴.
۱۹ـ همان، ص ۲۷.
۲۰ـ همان، ص ۳۲.
۲۱ـ بیست گفتار، ص ۲۰۰.
۲۲ـ همان، ص ۵۲ و ۵۳.
۲۳ـ همان، ص ۵۲.
۲۴ـ همان، ص ۵۴.
۲۵ـ مجموعه آثار، مجلد سوم، ص ۳۶.
۲۶ـ ر.ک.: مجموعه آثار، مجلدات شانزدهم، هفدهم و هجدهم.
۲۷ـ مجموعه آثار، ج ۳، ص ۳۵۰.
۲۸ـ همان، ص ۵۹.
۲۹ـ نحل / ۱۲۵.
۳۰ مجموعه آثار، مجلد بیستم، چاپ دوم، ۱۳۸۱، ص ۲۳۵ و ۲۳۶.
۳۱ـ همان، ص ۲۵۰.
۳۲ـ همان، ص ۲۴۸.
۳۳ـ همان، ص ۲۴۷.
۳۴ـ استاد مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، چاپ نهم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴، ص ۱۰۳ـ۱۰۰.
۳۵ـ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۴۳ و ۴۴.
۳۶ـ همان، ص ۲۴.
۳۷ـ همان، ص ۴۴.
۳۸ـ ر.ک.: همان، ص ۴۵.
۳۹ـ همان، ص ۴۶.
۴۰ـ همان، ص ۴۸ و ۴۹.
۴۱ـ مجموعه آثار، ج ۱، ص ۳۸.
۴۲ـ همان، ص ۳۸۰.
۴۳ـ استاد مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، س ۱۲۹.
۴۴ـ همان، ص ۱۲۹.
۴۵ـ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۱۹۷ تا ۲۰۸.
۴۶ـ مجموعه آثار، ج ۶، ص ۷۹۰.
۴۷ـ همان، ص ۸۹۳.
۴۸ـ استاد مطهری، مجموعه آثار، مجلد چهارم، چاپ دوم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴، ص ۱۷۹.
۴۹ـ همان، ص ۳۷۱ تا ۳۸۴.
۵۰ـ همان، ص ۶۸۱ تا ۶۸۷.
۵۱ـ بیست گفتار، ص ۲۲۱.
۵۲ـ پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۳۱.
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست