پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
پوسنر: به علت هزینه و دشواری اتخاذ تدابیر دفاعی
هنگامیکه من و بکر درباره بحران مالی مطلب نوشتیم، طرح نجات تازه اعلام شده بود. واکنش بازارهای جهان و مقامات ارشد دولتی اینجا و خارج از کشور حاکی از این است که دارد فرض اولیه طرح نجات اشتباه بود-فرض میکرد بحران مالی بحران نقدینگی است که این بحران میتواند به وسیله خریدن داراییهای بانکهای بحرانزده توسط دولت به قیمتی معادل ارزش داراییها زمانیکه بازاری برای آنها وجود داشته باشد، برطرف شود-
به نظر میرسد که این بحران بیشتر بحران توانایی پرداخت بدهی است تا نقدینگی؛ بانکها به اضافه بیمهکنندگان اوراق قرضه و سایر اسناد با کمبود سرمایه روبهرو هستند. بنابراین همانطور که قبلا هم بیان کردم، به جای خرید داراییهای نامطمئن احتیاج به تزریق سرمایه داریم. همه اینها بر نااطمینانی تاکید میکند و بر عهده اقتصاددانان است که برای فهم علل، وسعت، آینده و دلایلی که بزرگترین بحران اقتصادی پس از رکود بزرگ را شکل داده است، تلاش کنند. سقوط اخیر بازار سهام همچنین ممکن است نشاندهنده وجود تردیدهایی درباره توانایی دولت در حل کردن موثر بحران نیز باشد.
اما مهمترین پرسشی که وجود دارد، این است که چرا بحران پیشبینی نشد؟ نیویورک تایمز در مقاله اصلی صفحه اقتصادی خود علت را به نادانی نسبت میدهد تا حماقت؛ به واقع به عدم توانایی روانی نسبت میدهد تا بالا بردن اهمیت رخدادهای گذشته، به طوری که اگر اخیرا رونقی وجود دارد، فرض گرفته میشود که برای همیشه باقی خواهد ماند. این توضیحی غیرقابل قبول و نیز غیرسودمند است –مردم اغلب با تغییر سازگار نمیشوند چرا که انتظار دارند آینده هم مانند گذشته باشد- مخصوصا وقتی که به یاد بیاوریم که تخصص دانشگاهی رییس هیات مدیره فدرال رزرو، برنانکی، در زمینه رکود بزرگ است. در پاسخ به سوال بیتوجهی به هشدارها میتوانیم از آثاری که درباره حملات غیرمنتظره نوشته شده کمک زیادی بگیریم، به خصوص کتاب بینظیر ربرتو والستچر (Roberta Wohlstetter) با عنوان: Pearl Harbor. به طوری که او شرح میدهد در سال ۱۹۴۱ هشدارهای فراوان مبنی بر حمله ژاپن به داراییهای غرب در آسیای جنوب شرقی از جمله اندونزی و نیز حمله به ناوگان آمریکا در هاوایی، که تصور میشد در حد حمله ژاپن به ناوها باشد، بایستی معیاری منطقی برای حفاظت از کرانه شرقی در برابر حمله ژاپن به اندونزی (مستعمره سابق هلند)، برمه یا مالزی تلقی میشد.
در میان عواملی که سبب شد تا هشدارها نادیده گرفته شوند عواملی وجود دارد که ممکن است در نادیده گرفتن هشدارهای قبلی بحران مالی که اکنون پیش روی ما است، تعیینکننده باشند. از جمله تصورات قبلی، هزینه و دشواری اتخاذ کردن تدابیر دفاعی موثر علیه خطری احتمالی و نبود مکانیسمی برای حفظ و تحلیل اطلاعات هشداردهنده از منابع مختلف است. بسیاری از ناظرین مطلع در سال ۱۹۴۱ فکر نمیکردند که ژاپن به آمریکا حمله کند، چرا که گمان میکردند ژاپن برای شکست دادن آمریکا بسیار ضعیف است. آنها اطلاعی از فرهنگ ژاپنی نداشتند. در این فرهنگ غرور در مقایسه با نجات ملی ارزش بالایی داشت. حفاظت از همه اهداف احتمالی در مقابل حمله خشونتبار ژاپنیها، هزینه سرسامآوری به دنبال داشت و انحراف بزرگی از تدارکات ما در جنگ علیه آلمان اجتنابناپذیر بود و هیچ آژانس اطلاعات مرکزی یا موسسات دیگری به منظور حفظ و تحلیل هشدارهای حمله وجود نداشت. اکثر این موارد در مورد بحران مالی اخیر صدق میکند، سرشناسان کسب و کار و اقتصاددانان سالها در این مورد که موسسات مالی بیش از حد قدرتمند شدهاند، در حال هشدار دادن بودند. اواسط آگوست امسال، مجله نیویورک تایمز مقالهای با عنوان احمقانه «دکتر دووم(بدشگون)» درباره اقتصاددان مشهور و استاد دانشگاه نیویورک به نام نوریل روبینی منتشر کرد؛ کسی که سالها در حال پیشبینی آنچه اکنون اتفاق افتاده، بوده است. در سپتامبر ۲۰۰۶ – دو سال قبل- او اخطار داده بود بحرانی در شرف وقوع است و ماهها و سالهای بعد نیز او هشدار داد که احتمالا آمریکا برای اولین بار در تاریخ با توقیف خانهها، شوک نفتی، کاهش شدید اعتماد مصرفکنندگان و نهایتا رکودی بزرگ مواجه میشود. او سلسله حوادث مایوس کنندهای را نام برد: عدم پرداخت به موقع وام مسکن توسط مالکین، از هم پاشیدن اوراق بهادار رهنی و متوقف شدن نظام مالی جهانی. او ادامه میدهد که این حوادث قادر است صندوقهای تامین، بانکهای سرمایهگذاری و دیگر موسسات مالی اصلی از قبیل «فردی مک» و «فانی می» را نابود کند. قبل از آگوست امسال، زمانیکه مقاله تایمز منتشر شد، پیشبینیهای روبینی به وقوع پیوسته بود با این حال او هنوز نادیده گرفته میشد. تا اواسط سپتامبر وسعت بحران به طرز فوقالعادهای توسط دولت، صاحبان کسب و کار و مشاغل مربوط به اقتصاد از جمله متخصصین اقتصاد مالی کوچک شمرده شد. برنانکی مکررا بیان کرده بود بعید است عدم پرداخت به موقع وام مسکن که بعد از ترکیدن حباب مسکن افزایش یافت، به سیستم مالی یا حتی به اقتصاد غیرمالی نفوذ کند.
به عنوان مثال در مه سال ۲۰۰۷ او گفت: ما اساسا سرایت بسیار جدی به بانکها یا موسسات پسانداز از جانب مسائل «بازار وام به افراد کم اعتبار» مشاهده نمیکنیم. این حرف بیش از دو سال بعد از ترکیدن حباب مسکن گفته شد. کسی ممکن بود اینطور فکر کند که برای قادر ساختن کارشناسان به کشف این که سیستم مالی در خطر جدی است، زمان کافی وجود داشت. چرا به جای اینکه درباره هشدارها تحقیق شود، نادیده گرفته شدند؟ اول از همه تصورات قبلی نقش مهمی داشت. بسیاری از اقتصاددانان و رهبران سیاسی به طور قابل توجهی بر روی ایدئولوژی بازار سرمایهگذاری کرده بودند که آموزش میدهد بازارها قوی و خود کنترل هستند. تجربه آزادسازی و خصوصیسازی و سایر داستانهای موفقیتهای اقتصادی که فروپاشی کمونیسم را پیگیری میکردند، از عقیده بازار آزاد حمایت میکردند. عقیده بازار آزاد در مورد نظامهای مالی از طریق پیشرفتهایی در اقتصاد مالی و توسعه ابزارهای مالی جدید -که معتقد بودند انعطاف پذیری سیستم مالی در مقابل شوکها افزایش یافته است- تقویت شد. قرض گرفتن و قرض دادن وجوه قرض گرفته شده ذاتا ریسک بالایی دارد، چرا که شما بدهیهایی را تثبیت کرده اید که داراییهای ریسکدار هستند (مگر اینکه شما در داراییهای بدون ریسک سرمایهگذاری کنید از قبیل اسناد کوتاه مدت خزانه) اعتقاد بر این بود که ریسک قرض گرفتن کاسته میشود و بنابراین قدرت مذکور(نسبت قرض گرفتن به سرمایه) میتوانست بدون افزایش ریسک افزایش یابد. بنا بر تئوری تصمیم بیزین، زمانیکه دلیل کافی برای تصمیمگیری وجود ندارد، اعتقادات پیشین بر تصمیم نهایی تصمیم گیران تاثیر گذار خواهد بود.
دوم اینکه انجام هر کاری برای کاهش ریسکهایی که در مورد آن هشدار داده شده پرهزینه است. اگر از بانکها خواسته شده بود که ذخایرشان را افزایش دهند این امر باعث کاهش قدرت وامدهی آنها و افزایش نرخهای بهره میشد که این امر ترکیدن حباب مسکن را سرعت میبخشید و در نتیجه کنگره و دولت متهم به کاهش ارزش خانهها و افزایش عدم پرداخت به موقع وام مسکن و افزایش مصادرهها میشدند. مضافا اینکه بسیار مشکل است که برای جلوگیری از یک پیشامد بدشگون، به تعریف و تمجید پرداخت و زبان را به انتقاد نگشود، مگر اینکه احتمال وقوع پیشامد بد آشکار شده باشد. در واقع اگر چیزی که احتمال وقوع کمی داشته، اتفاق نیفتد، هیچکس متعجب و شگفتزده نمیشود. اما اگر برای جلوگیری از امری که احتمالا هیچ وقت اتفاق نمیافتد هزینه شود، مردم متاثر میشوند. این امر دلیلی است از اینکه چرا کاساندراها (غیبگویان بدشگون) دوست داشتنی نیستند. عملا به طور معمول پاسخ گفتن به هشدارهای آنها امانپذیر نیست. اما اگر وقایع پیشبینی شده اتفاق بیفتد، آنهایی که میتوانستند اقدام پیشگیرانه انجام دهند اما اینکار را نکردند، در مقابل این وقایع مقصر شناخته میشوند حتی اگر خودداری آنها بر پایه امری که میدانستند، تصمیم درستی باشد.
مساله مهمتر این است که اگر احتمال آن واقعه ناشناخته باشد تحلیل میزان هزینه فایده کردن به منظور جلوگیری از آن پیشامد مشکل و در عین حال اغلب غیر ممکن است. هزینه وقوع یک بحران باید از طریق احتمالی که برای تصمیم گیری در مورد میزان پولی که باید وقف کاهش احتمال این بحران گردد، تعیین شود.
هیچ کس احتمال وقوع بحران مالی به شکل کنونی را نمیداد. حتی روبینی تلاش نکرد (تاآنجا که میدانم) امکان آن را محاسبه کند.
یک امر آخرین و مهمترین دلیل نادیده گرفتن علائم هشداردهنده را نشان میدهد، چرا که تنها با وجود آن پاسخ به موقع به خطرهای آتی بحران اقتصادی محتمل است و آن امر نبود مکانیسمی (الا خود بازار) برای حفظ و تحلیل اطلاعات به منظور تاثیر گذاشتن بر ریسکهای بزرگ اقتصادی است. کمبود دانش در مورد ضعف سیستمهای مالی آمریکا و جهان در میان کارکنان بانکها و دیگر موسسات مالی و بدنه نظارتی و نیز میان اقتصاددانان دانشگاهی، مشاوران مالی، حسابداران، کارشناسان بیمه، شرکتهای ارزیاب و روزنامهنگاران اقتصادی امری رایج بود.
اما هیچ نهادی مشابه CIA به منظور حفظ و تحلیل اطلاعات وجود نداشت. بسیاری از اطلاعات انحصاری بود و حتی شرکتهای ارزیاب از دسترسی به آن محروم بودند. بنگاهها انتشار اخبار بد را دوست ندارند و سفته بازان زمانیکه برنامهای برای فروش سهام یک بنگاه دارند بیمقدمه اهدافشان را اعلام نمیکنند، چرا که از دید آنها این کار باعث کاهش پیش از موقع قیمت سهام میشود. در هر حال هیچ تلاشی برای مشخص کردن امکان وقایع مالی صورت نگرفت و هیچ برنامه احتیاطی برای روبهرو شدن با این قبیل رخدادها طرحریزی نشد. ناکامی در پیشبینی و جلوگیری از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر منجر به بهبود سازمان اطلاعات و امنیت ملی شد. ناکامیدر پیشبینی و جلوگیری از بحران مالی اخیر نیز باید منجر به بهبود سازمان اطلاعات مالی شود. مهمترین معضل درباره شکست پیشبینی این بحران، ضعف آیندهنگری اساتید مالی و اساتید اقتصاد کلان است، البته با استثنائاتی همچون روبینی. برخی از گزارشها این امر را به وابستگی بیش از حد اساتید اقتصاد به مدلهای انتزاعی ریاضی نسبت دادهاند.
در واقع اساتید مالی که بیشتر در مدارس اقتصادی یافت میشوند تا وزارتخانههای اقتصاد، سخت علاقمند به بازارهای مالی حقیقی جهان میشوند. آنها نظریهپردازان غیرحضوری نیستند. آنها همانند مشاوران، سرمایهگذاران و گاهی مدیران پولی درگیر بازارهای مالی میشوند. شاگردان آنها نوعا قبل از رفتن به مدارس اقتصادی، برای مدت زیادی در بازارهای کسب و کار فعالیت کردهاند و بنابراین با دانش به روز در زمینه کسب و کار وارد مدارس اقتصاد میشوند. بنابراین چرا تعداد بیشتری «روبینی» وجود نداشت؟ جای پرسش است که اگر روبینیهای بیشتری وجود ندارد، چرا حداقل تعداد بیشتری اقتصاددان مالی وجود نداشت تا از طریق دریافت علائم هشداردهنده، درباره سلامت سیستم مالی تحقیق کنند؟
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست