چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
ناگهانِ رفتن
دو شعر، به ترتیب از حسین تولایی و احمد خدادوست و یک شعر طنز از زهرا دُرّی.
● وقت قرمز غروب
برگها نشستهاند
روی شاخههای خیس
وقت قرمز غروب
اوج لحظههای خیس!
ناگهانِ رفتن است
فصل خوب یک سفر
سمت سرزمین خاک
در سکوت و بیخبر
بادها قدمزنان
در سکوت سرد باغ
حرفهایشان همه
لحظههای زرد باغ
شاخهها سروده اند
«برگهای ریشهسبز!
تا بهارِ بازگشت
جایتان همیشه سبز!»
● ناگهان
عصر یک
جمعه بود
ابرها
ملحفههای سفید
آسمان
غرق خواب
آفتاب
ناپدید!
من لبِ
پنجره
پیشرو
دختر زیبای باد
میکشید
با نخ باران، مرا
با خودش
هرکجا
ناگهان
پنجره
بسته شد
بعد هم
فاصله...
فاصله...
فاصله...
● گدای مرموز
یک گدای خوش تیپ
بر سرِ راه آمد
با دو دستش آنگاه
بر سر و رویش زد
گفت: «بیچاره، شکم
چه عذابی دارد
تکّهای کیک بده
که ثوابی دارد»
دیدمش با دقت
موی او همچون آرد
گفتم: «این حرف شما
نیستش اِستاندارد!
پول و چک میخواهد
هر گدای مرموز
تو چرا میخواهی
کیک خامه، امروز؟!»
گفت: «میلاد من است
روزگارم دلخواه
یا مرا کیک بده
یا برو از سر راه!»
منبع : همشهری آنلاین
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست