پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

جهانی‏سازی و مهدویت‏


جهانی‏سازی و مهدویت‏
اغلب اندیشه‏ها و مذهب‏ها، در پی ایجاد نظمی نوین و نظامی مطلوب برای آینده جهانند؛ اما طی سه دهه اخیر، سه نظریه جهان‏گرایانه پایان تاریخ (فوكویاما)، جنگ تمدن‏ها (هانتینگتون) و حكومت مستضعفان (امام خمینی) بیش از دیگر تئوری‏ها، توجه جهانیان و اندیشمندان را به خود جلب كرده ندای ساختن جهانی جدید را سر داده‏اند. حال باید دید كدام یك از این نظریه‏ها، ظرفیت و توان لازم را برای تأسیس یك نظام جهانی دارا می‏باشند؛ نظامی كه ظالمانه نباشد و تأمین‏كننده خواسته‏های فطری بشر بوده، سعادت هر دو جهان را برایش به ارمغان آورد؟
● پایان تاریخ‏
پایان تاریخ، نظریه‏ای است كه از سوی فرانسیس فوكویاما، معاون وقت بخش برنامه‏ریزی سیاسی وزارت خارجه آمریكا، در سال ۱۹۸۹م. در نشریه منافع ملی مطرح شد. وی نظریه خود را نخست به صورت مقاله و سپس با انتشار كتابی تحت عنوان «پایان تاریخ و واپسین انسان»۱ مطرح ساخت. به اعتقاد وی، لیبرال دموكراسی، شكل نهایی حكومت در جوامع بشری است و تاریخ بشریت، مجموعه‏ای منسجم و جهت‏دار است كه بخش اعظمی از جامعه بشری را به سوی لیبرال دموكراسی سوق می‏دهد.
فوكویاما، در تشریح نظریات خود، چنین ابراز می‏دارد: «پایان تاریخ، زمانی است كه انسان به شكلی از جامعه انسانی دست یابد كه در آن، عمیق‏ترین و اساسی‏ترین نیازهای بشری، برآورده شود و چنین اتفاقی در غرب و در نظام لیبرال دموكراسی، افتاده است. به بیان دیگر، بشر، امروزه به جایی رسیده كه نمی‏تواند دنیایی متفاوت از جهان كنونی را تصور كند؛ زیرا هیچ نشانه‏ای از امكان بهبود بنیادی نظم جاری، وجود ندارد».
فوكویاما معتقد است كه در طول چند سده گذشته، همگام با پیروزی لیبرال دموكراسی بر رقبای ایدئولوژیك خود - نظیر سلطنت موروثی، فاشیسم و جدیدتر از همه كمونیسم - در سراسر جهان، اتفاق‏نظر مهمی درباره مشروعیت لیبرال دموكراسی، به عنوان تنها نظام حكومتی موفق به وجود آمد. از این رو، لیبرال دموكراسی، ممكن است نقطه پایان تكامل ایدئولوژیك بشریت و آخرین شكل حكومت بشری باشد و در این صورت، پایان تاریخ، اتفاق می‏افتد. در واقع، شكست كمونیسم، دلیل پیروزی ارزش‏های لیبرال غربی و پایان درگیری‏های ایدئولوژیك است. وی، سپس چنین می‏گوید: «من قائل به پایان یافتن تاریخ هستم؛ زیرا تاریخ به مثابه یك فرآیند منسجم و متحول است كه وقوع آن، با توجه به تجربه همه مردمان، در همه زمان‏ها، ممكن است اتفاق بیفتد».
چنین دركی از تاریخ بشر، بیش از همه، با نام هگل، فیلسوف آلمانی، شناخته می‏شود. كارل ماركس نیز با امانت گرفتن این مفهوم از تاریخ، آن را به صورت بخشی از فضای فكری روزمره ما درآورد.۲
فرض اصلی نظریه فوكویاما، بر این مسئله نهاده شده كه یك مسیر تكاملی زیربنایی، برای تاریخ وجود دارد و این مسیر، به یك نقطه پایانی می‏رسد. در آن‏جا، تلاش ذاتی انسان، برای به رسمیت شناختن خود، سرانجام تحقق خواهد یافت و به گفته هابرماس، پایان تاریخ، شاید یك زمان بسیار غم‏انگیز باشد؛ زیرا در تلاش انسان‏ها برای به رسمیت شناخته شدن، ممكن است كه پیكار ایدئولوژیكی در جهان، جای خود را به محاسبات اقتصادی، نگرانی زیست محیطی و تأمین نیازهای مصرفی بدهد و در این دوره، به جای هنر و فلسفه، فقط نگه‏داری دائمی روح بشر، در موزه مطرح خواهد بود.
فوكویاما، این نظریه را پس از شكست كمونیسم، مطرح كرد و گفت: «تاریخ جهان، به هدف و پایان خود رسیده، دموكراسی لیبرال، به عنوان تنها ساختار سیاسی، ابقا شده است». او، سقوط كمونیسم را نه تنها عامل بقای جهان سرمایه‏داری می‏داند، بلكه موجب رسیدن به هدف نهایی و پایانی خود، یعنی همان لیبرال دموكراسی، ارزیابی می‏كند. در واقع، انفعال و واكنش شدید اندیشمندان غربی در قبال كمونیسم و پیش‏بینی سقوط غرب كه با پیش‏گویی‏های نوسترآداموس در هم آمیخته، از دیدگاه عامه، تحت عنوان پایان دنیا، گرد آمده، منجر به وضع و تدوین فلسفه‏ای شد كه بعدها در آرای نظریه‏پردازان غرب - امثال هانتینگتون و فوكویاما - و در آرای فلسفی، به ظهور رسید.۳
در این نظریه، فوكویاما در پی آن است كه چگونه می‏توان نهادها و ارزش‏های غربی را به‏گونه‏ای مطلوب، به جهان غیرغرب تعمیم داد و تثبیت كرد. نظریه فوكویاما، نظریه مشروعیت‏بخشی به الگوها، اندیشه‏ها، برداشت‏ها، كردارها و ساختارهای غربی، در سراسر جهان است. بر پایه این نظریه، تولید كالای مطلوب، تنها از ارزش‏ها و نهادهای غربی ساخته است.
پایان تاریخ، بیش از آن كه برتری‏های كمی‏و كیفی كالاهای مادی و غیرمادی غرب را مطرح كند، برتری ذهنی آن را مطرح نموده است و در این بین، تنها كشورهای اندكی در جهان - چون ایران - با پشتوانه‏ای پربار از اندیشه اسلامی، در مقابل اندیشه‏های سلطه‏گرایانه‏ای چون پایان تاریخ و مصداق عینی آن، یعنی جهانی شدن اندیشه آمریكایی، ایستاده‏اند. بنابراین، نظریه فوكویاما را باید در زمره نوشته‏هایی دانست كه مربوط به پایان عصر ایدئولوژی و یا بنیاد ایدئولوژی آمریكایی هستند.
● جنگ تمدن‏ها
هانتینگتون بی آن‏كه همچون برخی از تحلیل‏گران، پایان جنگ سرد را پایان مناقشات ایدئولوژیك تلقی كند، آن را سرآغاز دوران جدید برخورد تمدن‏ها می‏انگارد و براساس آن، بسیاری از حوادث و رخدادهای جاری جهان را به‏گونه‏ای تحلیل می‏كند تا در جهت تحكیم انگاره‏ها و فرضیات نظریه جدیدش قرار گیرند. نظریه برخورد تمدن‏ها، از بدو انتشار، با واكنش‏های گسترده‏ای در محافل فكری، مذهبی، فرهنگی و سیاسی جهان، روبه‏رو شده است.
منتقدان هانتینگتون، طیف وسیعی را تشكیل می‏دهند. برخی از دولت‏مردان غربی، طرح این‏گونه مسائل را در این مقطع، به لحاظ پیامدهای سیاسی آن، جایز نمی‏دانند و برخی اندیشمندان و روشنفكران محافل سیاسی غرب، آن را طرحی خام می‏پندارند و هانتینگتون را به عنوان عامل پاشیدگی درونی، پوچی اخلاقی و خلأ معنوی جهانِ غرب، متهم می‏سازند و از او می‏خواهند تا برای ترمیم خانه از پای‏بست ویران غرب، چاره‏اندیشی كند. جیمز كورث )James Kurth(، از منتقدانی است كه از هانتینگتون، به دلیل نادیده گرفتن مشكلات داخلی تمدن غرب، انتقاد كرده است.
با وجود انتقادهای گسترده محافل آكادمیك از نظریه برخورد تمدن‏ها، برخی از شخصیت‏های سیاسی و دانشگاهی و همچنین بعضی مراكز مطالعاتی بانفوذ در آمریكا و اروپا، نظریه هانتینگتون را شایسته تأمل یافته، آن را در تحلیل مسائل جاری بین‏المللی، مورد توجه قرار داده‏اند كه از این میان، می‏توان به هشدارهای گراهام فولر، متخصص ارشد سابق امور خاورمیانه سازمان و كارشناس برجسته مركز مطالعاتی راند اشاره كرد. وی در مقاله‏ای با عنوان فراسوی جنگ سرد، می‏نویسد: «جهان، در ورطه یك بحران فرهنگی بی‏سابقه گرفتار شده است. فرضیات برتری فرهنگی غرب، به ویژه در دامن پیكره فرهنگی اسلام و تمدن كنفوسیوسی، به شدت مورد حمله قرار گرفته است و چنان كه سایر نقاط جهان كه از سوی غرب، بی‏ارتباط با منافع غرب تلقی می‏شوند، در جست‏وجوی ایفای نقش بارزتری در صحنه مسائل بین‏المللی باشند. این دو جریان، می‏توانند به دشمنان اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی تبدیل شوند».
هنری كیسینجر نیز معتقد است كه در دنیای بعد از جنگ سرد، شش قدرت جهانی، قدرت‏های برتر خواهند بود كه در درون پنج تمدن بزرگ هستند. كیسینجر گرچه تمام مسائل جهان را در خطوط گسل مورد نظر هانتینگتون، متمركز نمی‏داند، اما با تحلیل وی درباره وضعیت جهان، بعد از جنگ سرد، موافق است.
در مقابل، آن دسته از دولت‏مردان و روشنفكران غیرغربی كه تاریخ جنگ سرد را فراموش نكرده‏اند، طرح مقوله برخورد تمدن‏ها را توطئه حساب شده و خطرناكی می‏دانند كه از تفكرات تفرقه‏افكنانه غرب، نشئت گرفته، با هدف پایمال كردن منافع كشورهای در حال توسعه، ارائه شده است.
هانتینگتون با طرح به موقع این نظریه، موجب شد تا سیاست بین‏المللی، اهداف، تحلیل‏ها و ارزش‏های در حال شكل‏گیری آن، مورد بازاندیشی قرار گیرند و پژوهش‏گران علم روابط بین‏الملل نیز در تحلیل اوضاع جدید جهانی، در صدد ارائه نظریات نو برآیند؛ هر چند كه تاكنون در تلاش برای ارائه جایگزینی برای نظریه هانتینگتون، موفق نبوده‏اند.
با و جود نقدهای متعددی كه درباره نظریه برخورد تمدن‏ها منتشر شده است، هانتینگتون همچنان بر دیدگاه بدبینانه خویش، درباره آینده روابط بین تمدن‏ها، تأكید می‏كند و از شكست دولت - ملت، به عنوان واحد اصلی روابط بین‏الملل، تشدید تنش‏های ناسیونالیستی، گرایش فزاینده به درگیری، افزایش سلاح‏های كشتار جمعی و رشد بی‏نظمی در جهان، سخن می‏گوید. هانتینگتون از رهبران غربی می‏خواهد كه بكوشند تا كیفیت تمدن غربی را بازسازی و نگهبانی نمایند. وی، این مسئولیت را بیش از آن كه متوجه اروپا بداند، متوجه آمریكا می‏داند. از نگاه او، برای حفظ تمدن غربی، تعقیب و تحقق اهداف زیر، اجتناب‏ناپذیر است:
الف) دست‏یابی به همگرایی سیاسی، اقتصادی و نظامی بیشتر و هماهنگ كردن سیاست‏ها، با این هدف كه كشورهای متعلق به تمدن‏های دیگر، اختلافات خود را با كشورهای غربی حل كنند.
ب) پذیرش جایگاه روسیه، به عنوان كشور كانونی آیین ارتودوكسی و یك قدرت محلی عمده، با منافعی مشروع، در حفظ امنیت مرزهای جنوبی خود.
ج) ادغام كشورهای غربی اروپای مركزی در اتحادیه اروپایی و ناتو؛ یعنی كشورهای گروه ویسگراد، جمهوری‏های حوزه بالتیك، اسلوونی و كرواسی.
د) كمك به غربی شدن آمریكای لاتین تا حد امكان و ایجاد پیوندهای نزدیك‏تر بین كشورهای آمریكای لاتین با غرب.
ه) محدود كردن گسترش قدرت نظامی متعارف و غیرمتعارف كشورهای مسلمان و چین.
و) كند كردن شتاب دور شدن ژاپن از غرب و نزدیك شدن این كشور به چین.
ز) حفظ برتری فنی و نظامی غرب بر تمدن‏های دیگر.۴
با تحقق این اهداف كه تحقق بخشی از آنها آغاز شده، دیگر فرهنگ‏ها و تمدن‏ها، باید نابود شوند و یا به اطاعت محض غرب، تن در دهند. فراهم آوردن چنین نظمی، تنها سفیدپوست‏های غربی را شایسته تكریم می‏داند.
● حكومت مستضعفان‏
حكومت اسلامی مستضعفان، ره‏آورد وحی الهی، بعثت انبیا و امامت اولیاست و عقل و فطرت اصیل انسانی، بر آن، مهر تأیید می‏زند. این حكومت، نویددهنده جهانی شدن تمدن اسلامی است. برخی از مهم‏ترین مشخصات این حكومت، عبارتند از:
الف) فطرت‏جویی‏
توحید، نخستین شرط تشرف انسان به اسلام و لازمه ورود به جامعه جهانی اسلام است. یكتاپرستی، نقطه اشتراك همه انسان‏هایی است كه در حكومت مستضعفان، مشاركت می‏ورزند و این، فراگیرترین عامل همگرایی اجتماعی انسان‏ها در این حكومت و در طول تاریخ، به شمار می‏رود. به همین دلیل، خداوند در قرآن می‏فرماید:
«پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار كن. این فطرتی است كه خداوند، انسان‏ها را بر آن آفرید؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اكثر مردم نمی‏دانند».۵
ب) سرانجام‏گرایی‏
عاقبت‏جویی، فرجام‏خواهی و آخرت‏گرایی، دیگر مشخصه این حكومت است و در اندیشه دینی و اسلامی، به عنوان اعتقاد به معاد از آن یاد شده است. تأكید اسلام بر معاد، به منظور تأسیس یك نظام جهانی است تا در كنار اعتقاد به مبدأ، بر سرنوشت‏ساز بودن نقش این باور ( اعتقاد به معاد)، در جهت‏گیری زندگی فردی، جمعی و جهانی، هویدا گردد؛ زیرا چنین اعتقادی، رفتار اجتماعی را متأثر می‏سازد و آن را تحت كنترل در می‏آورد. قرآن كریم در این باره می‏فرماید:
«آیا چنین پنداشتید كه شما را بیهوده آفریده‏ایم و هرگز به سوی ما باز نمی‏گردید»؟۶ج) عزت انسانی‏
خداوند، انسان را گرامی داشته است. از نظر دین، انسان، موجودی مادی و رحمانی است. از این رو، برنامه حكومت جهانی مستضعفان، با برنامه جهانی شدن غربی كه در پی سلطه بر انسان است، از بنیان، متفاوت است؛ زیرا اسلام در پی ارج نهادن به انسان‏هاست و تنها به استقلال آگاهانه و آزادانه او از پیام دین می‏اندیشد و هرگز درصدد تحمیل عقیده بر او نیست.
با توجه به این سه اصل، برنامه‏های حكومت مستضعفان اسلامی عبارتند از:
۱) طبقه‏بندی انسان‏ها بر مدار عقیده و ایمان.
۲) نفی سلطه‏گری و سلطه‏پذیری بر اساس قاعده نَفی سَبیل.
۳) طرح و اجرای اصول و حقوق مشترك برای همه انسان‏ها.
در نظریه‏های مطرح شده غرب برای ایجاد نظم نوین جهانی، هیچ یك از اصول مذكور به چشم نمی‏خورد.
تحقق ایده جهانی شدن اسلام و قوام آن بر پایه مبانی فكری و فلسفی، منوط به اركان و ساختاری مناسب است كه برخی از آنها عبارتند از:
▪ حاكمیت اللَّه‏
حاكمیت بر جهان هستی، تنها از آن خداست و در واقع، اراده الهی، بر سراسر گیتی، حاكم و ادامه هستی، به مدد و فیض او وابسته است. به بیان دیگر، جهان و تمامی اركان و عناصرش، تحت قدرت لایزال الهی قرار دارند و اوست كه انسان را بر سرنوشت خویش حاكم كرده اداره جامعه بشری را به وی سپرده است. خداوند سبحان، حاكمیت خویش در تدبیر جامعه را به انسان واگذاشته و این نیز تجلی اراده خداست. در حقیقت، حاكمیت خدا بر روی زمین، به دست رهبر برگزیده الهی صورت می‏گیرد كه خود او نیز از سوی امت، به جایگاه و منصب رهبری دست یافته است. در چینن نظامی، عقلانیت، معنویت و عدالت، جامعه را به جهانی در مسیر كمال، تبدیل می‏كند.
▪ خلیفهٔاللَّه
مهم‏ترین ویژگی امامت و رهبری در ساختار نظام جهانی اسلام، برگزیدگی انسان است. مولای متقیان، علی بن ابی‏طالب‏علیه‏السلام در این باره می‏فرماید:
«او (پیامبر) نیز چون پیامبران امت‏های دیرین، برای شما میراثی گذاشت؛ زیرا كه او امت خود را رها نكرده، مگر به رهنمون راهی روشن و نشانه‏ای معین».۷ علاوه بر این، امامت و رهبری، از ویژگی‏های دیگری برخوردار است؛ مانند مركز وحدت و یكپارچگی اجتماعی، زعامت معنوی و سیاسی مردم، اساس و پایه فعالیت بشریت، هسته مركزی نظم اجتماعی، مشروعیت بیعت مردمی و اسوه فردی و جمعی.
همچنین، رهبری و امامت در نظام جهانی اسلام، محور و قطب ایدئولوژیك به شمار می‏رود. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: «آگاه باشید؛ به خدا سوگند! كه فلان (ابابكر) خلافت را چون جامه‏ای بر تن كرد و قطعاً می‏دانست كه جایگاه من نسبت به حكومت اسلامی آنان، چونان محور است در رابطه با آسیاب».۸
▪ ملت واحد
انسان‏ها در نظام جهانی اسلام یا همان حكومت جهانی مستضعفان، در دوران بلوغ و شكوفایی عقلی و معنوی قرار خواهند داشت و به مرحله والای تعالی خواهند رسید و از ارزش‏های واقعی انسانی، برخوردار می‏شوند. جامعه جهانی اسلامی، جامعه‏ای همگون و متكامل است و در آن، استعدادها و ارزش‏های انسانی، شكوفا و نیازهای اساسی فطری، برآورده می‏شوند و از همه ابزارها، برای تحقق صلح و عدالت، بهره می‏گیرند. به این دلایل است كه خداوند در قرآن می‏فرماید: «و این امت شما، امت واحدی است و من، پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید».۹
▪ قانون واحد
حدیث ثقلین، گویای آن است كه راز دست‏یابی به سعادت دنیا و آخرت، پیروی و اقتدا به قانون خوب (كتاب الله) و مجری خوب (اهل بیت) است. گرچه جامعه بشری از نقصان قانون رنج می‏برد، ولی رنجِ فقدان مجریان صالح، همواره عمیق‏تر بوده است. در تهیه قانونی كه در جامعه جهانی اسلام حاكمیت می‏یابد، عقل كه قادر به ترسیم حدود و تعیین همه جانبه مسائل انسان نیست، دخالتی ندارد. این قانون، قانون شرع است كه از سوی خداوندی كه به همه نیازهای انسان آگاهی دارد، نازل شده است و از این جهت، همه‏جانبه، كامل و سازگار با فطرت انسان‏ها است. در دوره تحقق حكومت جهانی اسلام، قانون اسلام یا در حقیقت، ساختار حقوقی اسلام، به طور كامل، به اجرا در می‏آید. همه در برابر این قانون، یكسان هستند و برای هر شخصی، به اندازه توان و استعدادش، حقوق و وظایفی تعیین شده است.
ویژگی‏های نظام جهانی اسلام (حكومت جهانی مستضعفان) با هیچ نظام پیشنهاد شده بشری دیگری، قابل مقایسه نیست. در این نظام، جهانی بر پایه معنویت، عقلانیت، انسانیت، عدالت، امنیت و. . . شكل می‏گیرد؛ از این رو، جامعه‏ای كامل و متعال است. برخی ویژگی‏های این جامعه عبارتند از:
▪ عدل و عدالت‏
عدالت در نظام جهانی اسلام، فراگیر، گسترده و عمیق است و به این جهت، نظام جهانی اسلام، به تاریخ سراسر ظلم و جورِ جهان، پایان می‏دهد؛ به ریشه‏كنی ستم‏ها و تبعیض‏ها از جامعه بشری می‏پردازد و یك نظام اجتماعی، بر پایه مساوات و برابری، مستقر می‏كند. پیامبر اكرم‏صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله فرمود: «شما را به ظهور مهدی علیه‏السلام بشارت می‏دهم كه زمین را پُر از عدالت می‏كند؛ همان‏گونه كه از جور و ستم پر شده است. ساكنان آسمان‏ها و زمین، از او راضی می‏شوند و اموال و ثروت‏ها را به طور صحیح، تقسیم می‏كند». كسی پرسید: معنای تقسیم صحیح ثروت چیست؟ حضرت فرمود: «به طور مساوی در میان مردم». سپس فرمود: «دل‏های پیروان محمد را از بی‏نیازی پر می‏كند و عدالتش، همه را فرا می‏گیرد».۱۰
▪ رشد و پیشرفت‏
اطلاعات و صنعت، در دوره حكومت جهانی امام عصر علیه‏السلام، به آخرین درجه تكامل خود می‏رسد. به بیان دیگر، در این دوران، توسعه علمی و اقتصادی، به صورت همه جانبه اتفاق می‏افتد. از این رو، تمام علوم، برای دست‏یابی به حداكثر پیشرفت و تولید، مورد استفاده قرار می‏گیرند.
امام صادق علیه‏السلام فرمود:
«علم و دانش، بیست و هفت حرف [بیست و هفت شعبه و شاخه‏] است؛ تمام آن‏چه پیامبران الهی برای مردم آورده‏اند، دو حرف بیش نبود و مردم تاكنون، جز آن دو حرف را نشناخته‏اند؛ اما هنگامی كه قائم ما قیام كند، بیست و پنج حرف دیگر را آشكار و در میان مردم، منتشر می‏كند و این دو حرف موجود را هم به آن ضمیمه می‏كند تا بیست و هفت حرف، كامل و منتشر شود».۱۱
▪ صلح و امنیت‏
در یك حكومت ایده‏آل، امنیت، شرط توسعه و لازمه پرداختن به معنویت است. در حدیثی چنین می‏خوانیم:
«راه‏ها امن می‏شود؛ چندان كه زن از عراق تا شام برود و پای خود را جز بر روی گیاه نگذارد؛ جواهراتش را بر سرش می‏گذارد و هیچ درنده‏ای، او را به هیجان و ترس نیفكند و او نیز از هیچ درنده‏ای نترسد».۱۲
▪ رضا و رضایت‏
حكومت جهانی اسلام، حكومتی است كه آسمان و زمین، از آن اظهار رضایت و خشنودی می‏كنند و آسمانیان و زمینیان، آن را دوست دارند؛ حكومتی كه نتیجه و بركات آن، برای همه، حتی مردگان، فرج و گشایش است.۱۳
▪ نعمت و اطاعت‏
خدا به واسطه صالحانی كه حكومت جهانی را در دست دارند، بركت خود را بر جامعه ارزانی می‏كند. در آن زمان، اطاعت از امام زمان، در حكومت جهانی‏اش، خالص و كامل است. در حدیثی آمده است: «مردم با جانشان، امام را در جنگ‏ها یاری می‏كنند و هر دستوری به آنها بدهد، انجام می‏دهند».۱۴
● فرجام سخن‏
مهدویت و جهانی شدن، هر دو از مباحث مهم روزگار ما هستند. اعتقاد به ظهور منجی و مهدویت در یك معنای عام، یك باور دینی در بین همه انسان‏هاست. از منجی، با تعابیر مختلفی چون كاكلی (در آیین هندو)، مسیحا (در دین یهود و مسیحیت) و مهدی علیه‏السلام، در فرهنگ اسلامی، یاد شده است. از طرف دیگر، ما با پدیده دیگری به نام جهانی شدن و یا به قول مارشال مك‏لوهان، دهكده جهانی، روبه‏رو هستیم. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، تحت تأثیر چنین پدیده‏ای در قرن ۲۱ خواهیم بود. این پدیده با مهدویت و ظهور منجی موعود، ارتباط دارد. در واقع، نسبتی بین نظم نوین جهانی (جهانی شدن) و حكومت حضرت مهدی علیه‏السلام وجود دارد و شاید جهانی شدن، برای ما، مفهوم روشن‏تری باشد؛ البته نظم نوین جهانی (جهانی شدن)، در معرض انتقادهایی قرار دارد و این مفهوم، در تمامی قرائت‏های خود، با مهدویت اسلامی، سازگاری ندارد. بنابراین، تطبیق مهدویت اسلامی و جهانی شدن، از ضرورت بسیاری برخوردار است. ما باید بر بعد فكری و فرهنگی تأكید كنیم تا به آسانی بتوانیم اندیشه جامعه ایده‏آل را با جهانی شدن امروزی، مقایسه كنیم. حاصل این مقایسه، غربی بودن جهانی شدن است. گر چه جهانی شدن از طریق ماهواره و فناوری ارتباطات، غسل تعمید داده شده، ولی جنبش اسلام‏گرایی با درك واقعیات، در ستیز با غرب است و عقیده دارد كه مدینه فاضله مهدوی از دیدگاه اسلام، به هیچ‏وجه با آن‏چه در غرب آمده است، سازگاری ندارد. نگرش اسلام از معرفت و اعتقاد به انسان بر اصول منطقی قرار دارد و با نگرش مدرن یا با نگرش جهانی شدن غربی، بیگانه است.
در جهانی شدن غربی، سكولاریسم و روش‏های سكولاریستی حاكم است و در آن، فهم بشریت، در عقلانیت ابزاری خلاصه شده كه آن نیز حكم به مرگ خدا داده، و امر قدسی را از زندگی بشری جدا كرده است. جهانی شدن، به دلیل رشد فناوری ارتباطی در قرن ۲۱، به صورت كامل صورت گرفته، شاید به همین زودی به حد كمال خود برسد. در دوره‏های قبل، كلام، وسیله ارتباط بود و انسان‏ها می‏توانستند از طریق لفظی و كتبی، با دیگران ارتباط برقرار كنند؛ اما با تحولاتی كه امروزه صورت گرفته، ارتباط به صورت كمی‏وكیفی انجام می‏شود. در گذشته، افراد، آگاهی چندانی نسبت به محیط پیرامون خود نداشتند؛ اما در حال حاضر، این آگاهی، به علت رشد جهانی شدن، فزونی پیدا كرده است. در دوره‏های گذشته، قبایل و اقوام به خاطر تعلق مكانی و زمانی، دارای هویت‏های مختلفی بودند؛ اما پدیده جهانی شدن، باعث یك بحران، در هویت آنان شد و آنها را در هویت جدیدی قرار داد. این ویژگی‏ها، در عصر ظهور هم پدید می‏آید. از این رو، مهدویت می‏تواند با مفهوم جهانی شدن، ارتباط پیدا كند.۱۵
در نگرش اسلامی، سرانجام تاریخ بشری، تحقق وعده الهی، حاكمیت حق و مدینه فاضله اسلامی است. چنین مدینه‏ای، یك سنت الهی می‏باشد و عصر مهدوی، تعلق به قوم، قبیله و نژاد خاصی ندارد و این تدبیر الهی، برای همه انسان‏هاست. مهدویت اسلامی، بر فطرت بشری تأكید می‏كند. انسان‏ها فطرتاً هویت الهی دارند. از این رو، طالب جامعه‏ای جهانی و عادلانه‏اند.
اگر جهانی شدن را به معنی غربی شدن یا آمریكایی شدن بدانیم، با آموزه‏های دینی مهدویت اسلامی، سازگاری چندانی ندارد و مهم‏ترین وجه تمایز آنها، در ایده‏ها و نظرات است. مهدویت اسلامی، بر محور خالق هستی است و بر عقل، عدل و رهایی‏بخشی تمام انسان‏ها تأكید دارد؛ ولی تمدن غربی، بر پایه سیاست استوار است و بر سیطره و استثمار غیرغرب، تكیه دارد. علاوه بر این، اگر نظم نوین جهانی (جهانی شدن) با اقتصاد و گسترش نظام سرمایه‏داری غربی همراه و همگام باشد -كه هست - در این صورت، جهانی شدن، با مهدویت، هرگز سازگاری ندارد؛ اما اگر جهانی شدن، همان فرآیند گسترش فناوری ارتباطی باشد، با مهدویت اسلامی، سازگاری دارد. بنابراین، جهانی شدن می‏تواند در راستای مهدویت قرار گیرد؛ ولی وضعیت فعلی جهانی شدن، از چنین كار ویژه‏ای برخوردار نیست؛ اما با ظهور و گسترش مهدویت اسلامی، محتوای چنین قدرتی در جهان فراهم می‏آید.
۱. The end of history and the last man.
۲. غلام رضا علی بابایی، فرهنگ روابط بین الملل، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران ۱۳۸۳، ص ۵۷.
۳. رامین جهانبگلو، نقد عقل مدرن، فروزان، تهران‏۱۳۸۰، ص ۷۸.
۴. مجتبی امیری، نظریه برخورد تمدن‏ها :هانتینگتون و منتقدانش (تهران : دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ۱۳۷۵)ص‏۲۲.
۵. روم، آیه ۳۰.
۶. مؤمنون، آیه ۱۱۵.
۷. نهج البلاغه، خطبه اول.
۸. نهج البلاغه، خطبه ۳.
۹. مؤمنون، آیه ۵۲.
۱۰. الشیخ الشبابخی، نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار(بیروت:الدارالعلمیه، ۱۴۰۵)ص‏۲۰۰.
۱۱. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، دارالمعرفه، بیروت ۱۳۰۴، ص ۳۳۶.
۱۲. صافی گلپایگانی، منتخب‏الاثر، ص ۴۷۴.
۱۳. محمد محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، دارالحدیث، قم ۱۳۷۹، ص ۱۸۷.
۱۴. همان.
۱۵. عبدالقیوم سجادی، اسلام و جهانی شدن، ص ۳۱۶.
منبع : مرکز جهانی اطلاع رسانی آل بیت