دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا


فرمانده در خط


فرمانده در خط
●زندگینامه شهید
در سال ۱۳۳۶ در یکی از محله های مستضعف نشین اصفهان به نام «کوی کلم» خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدم سربازی از عاشقان اباعبدالله(ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی رفته و به تحصیل علوم در مدرسه ای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تکبیر می گفت. حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظه ای از آموزش مسائل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتب اسلامی و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد اعزام شد. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. در آن دوره او را برای عملیات سرکوب گرانه ظفار به عمان فرستادند ولی او از این سفر به معصیت یاد کرد و حتی نمازش را تمام می خواند. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگ های کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظه ای آرام نگرفت. یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد و مأموریت های محوله او را راهی گنبد کرد. با شروع جنگ تحمیلی به تقاضای خودش راهی خطه جنوب شد و در اولین خط دفاعی مقابل عراقی ها در منطقه دارخوین مدت نه ماه، با تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی بسیار کم استقامت کرد و دلاورانی قدرتمند تربیت نمود. در سال ۱۳۶۰ پس از آزادسازی بستان تیپ امام حسین(ع) را رسمیت داد که بعدها با درخشش او و نیز نیروهایش در رشادت ها و جانفشانی ها، به لشگر امام حسین(ع) ارتقا یافت. حسین شخصاً به شناسایی می رفت و تدبیر فرماندهی اش مبنی بر اصل غافلگیری و محاصره بود حتی در عملیات والفجر ۳ و ۴ خود او شب تا صبح در عملیات خاکریزش شرکت داشت و در تمامی عملیات پیشقدم بود. حسین قرآن را با صدای بسیار خوب تلاوت می کرد و با مفاهیم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کم نظیری داشت. معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و در آموزش نظامی و تربیت نیروهای کارآمد اهتمام می ورزید. حساسیت فوق العاده و دقت زیادی در مصرف بیت المال و اجرای دستورات الهی داشت. از سال ۱۳۵۸ تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ایام مرخصی کاملش هنگام زیارت خانه خدا بود. (شهریور ماه سال ۱۳۶۵) در سایر موارد هر سال یک بار به مرخصی می آمد و پس از دیدار با خانواده شهدا و معلولین، با یاران با وفایش در گلستان شهدا به خلوت می نشست و در اسرع وقت به جبهه باز می گشت. در طول مدت حضورش در جبهه ۳۰ ترکش میهمان پیکر او شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد. اما او با آن که یک دست نداشت برای تامین و تدارکات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان می کرد. در عملیات کربلای ۵ زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شد حاج حسین خود پیگیر این امرشد و انفجار خمپاره ای این سردار بزرگ را در روز جمعه ۸/۱۲/۱۳۶۵ به سربازان شهید لشگر امام حسین(ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه شهادت، زائر کربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در میان یاران بسیجی اش میهمان خاک شد.
●رد پای نور فرمانده شهید
قلب جبهه های غرب و جنوب از ابتدا با حضور عاشقانه او می تپید و جبهه مجذوب تکاپوی خالصانه اش، برگی زرین از آغاز تا انتها را نقش داد.
در جدول زیر نام عملیات، تاریخ عملیات و مسئولیت این فرمانده به چشم می خورد.
فرماندهی محور
۰۵/۰۷/۱۳۶۰ ثامن الائمه ۱
فرماندهی محور
۰۸/۰۹/۱۳۶۰ طریق القدس ۲
فرماندهی تیپ امام حسین(ع)
۰۲/۰۱/۱۳۶۱ فتح المبین ۳
فرماندهی تیپ امام حسین(ع)
۱۰/۰۲/۱۳۶۱ بیت المقدس ۴
معاونت عملیات سپاه سوم
۲۳/۰۴/۱۳۶۱ رمضان ۵
معاونت عملیات سپاه سوم
۱۰/۰۸/۱۳۶۱ محرم ۶
معاونت عملیات سپاه سوم
۱۷/۱۱/۱۳۶۱ والفجر مقدماتی ۷
معاونت عملیات سپاه سوم
۲۱/۰۱/۱۳۶۲ والفجر ۸
فرمانده لشگر امام حسین(ع)
۲۹/۰۴/۱۳۶۲ والفجر ۳
فرمانده لشگر امام حسین(ع)
۲۷/۰۷/۱۳۶۲ والفجر ۳
فرمانده لشگر امام حسین(ع)
۰۳/۱۲/۱۳۶۲ خیبر ۲
فرمانده لشگر امام حسین(ع)
۱۹/۱۲/۱۳۶۲ بدر ۱
فرمانده لشگر امام حسین(ع)
۲۰/۱۱/۱۳۶۴ والفجر ۸
فرمانده لشگر امام حسین(ع)
۰۳/۱۰/۱۳۶۵ کربلای ۴
فرمانده لشگر امام حسین(ع)
۱۹/۱۰/۱۳۶۵ کربلای ۵
گزیده ای از سخنان شهید
- ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را درآغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم:
«اللهم اجعل محیای محیا محمد وآل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
- اگر در پیروزی ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما این شاید انکار خداست.
- اگر برای خدا جنگ می کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟
- در مشکلات است که انسان ها آزمایش می شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
- هرچه که می کشیم و هرچه که بر سرمان می آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرم خدا دارد.
- سهل انگاری و سستی در اعمال عبادی تأثیر نامطلوبی در پیروزی ها دارد.
- همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.
- مطبوعات ما جنگ را درشت می نویسد، درست نمی نویسد.
- مسأله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل می شود.
- همواره سعی مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.
- من علاقه مندم که با بی آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی ها باشم و به درد دل آنها برسم.●وصیت نامه اول
...از مردم می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می خواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می خواهم که ادامه دهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگی شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب اللهی می خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی حجابی زده اند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.
●وصیت نامه دوم
استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشکسته و مضطربم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می دانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی(ره) تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیای چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.. می دانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیاده روی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید.
والسلام
حسین خرازی- ۱/۱۰/۱۳۶۵
●راننده قایق
حسن شریعتی یکی از همرزمان شهید خرازی با بیان خاطره ای می گوید: یک روز قرار بود تعدادی از نیروهای لشگر امام حسین(ع) به قایق به آن سوی اروند بروند. حاج حسین به قصد بازدید از وضع نیروهای آن سوی آب، تنهایی و به طور ناشناس درمیان یکی از قایق ها نشست و منتظر دیگران بود. چند نفر بسیجی جوان که او را نمی شناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر ! خدا خیرت بدهد ممکن است خواهش کنیم ما را زودتر به آن طرف آب برسانی که خیلی کار داریم.» حاج حسین بدون این که چیزی بگوید پشت سکان نشست، موتور را حرکت داد. کمی جلوتر بدون این که صورتش را برگرداند سر صحبت را باز کرد و گفت: «الان که من و شما توی این قایق نشسته ایم و عرق می ریزیم، فکر نمی کنید فرمانده لشگر کجاست و چه کار می کند؟» با آن که جوابی نشنید، ادامه داد: «من مطمئنم او با یک زیرپوش، راحت داخل دفترش جلوی کولر نشسته و مشغول نوشیدن یک نوشابه تگری است! فکر می کنید غیر از این است؟» قیافه بسیجی بغل دستی او تغییر کرد و با نگاه اعتراض آمیزی گفت: «اخوی حرف خودت را بزن» . حاج حسین به این زودی ها حاضر به عقب نشینی نبود و ادامه داد. بسیجی هم حرفش را تکرار کرد تا این که عصبانی شد و گفت: «اخوی به تو گفتم که حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه که بیش از این پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نکنی. اگر یک کلمه دیگر غیبت کنی، دست و پایت را می گیرم و از همین جا وسط آب پرتت می کنم.» و حاج حسین چیزی نگفت. او می خواست در میان بسیجی ها باشد و از درد دلشان با خبر شود و اینچنین خود را به دست قضاوت سپرد.
●آخرین دیدار
پدر شهیددرباره فرزند شهیدش می گوید:در مدت جنگ من و پسرم ۲ همرزم بودیم. حسین فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تدارکاتی و امدادگری می پرداختم. اول اسفند سال ۱۳۶۵ به بیمارستان شهید بقایی اهواز آمد و در حالی که با همان یک دست رانندگی می کرد حین گشت داخل شهر، شروع به صحبت کرد: «بابا من از شما خیلی ممنونم چون همه از شما راضی هستند به خصوص رئیس بیمارستان، مرحبا بابا، سرافرازم کردی.» من که سربازی در خدمت اسلام بودم گفتم: «هرچه انجام داده ام وظیفه ای در راه نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده، کار من در مقابل این خدمت و فداکاری که تو انجام می دهی، هیچ است و اصلاً قابل مقایسه نیست.» این آخرین دیدار ما بود و سالهاست که مشام جان من از عطر خوش صحبت های حسین در آن روز معطر است.
●دعوت پر فیض
یکی از همرزمان شهید درباره فرمانده لشکر امام حسین(ع) می گوید: حسین دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را برای شهید شدن کاملاً آماده کرده ام.» او که روحی متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرارگرفته است به شدت ناراحت شد و با بیسیم از مسئولین تدارکات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتی ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاج حسین در حالی که دشمن منطقه را گلوله باران می کرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد. یکی از تخریب چی ها در حال مصافحه با او می خواست پیشانی اش را ببوسد که ناگهان قامت چون سرو حسین بر زمین افتاد. اصلاً باورم نمی شد حتی متوجه خمپاره ای که آنجا در کنارمان به زمین خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند کردم. ترکش های موثر و درشتی به سر و گردن او اصابت کرده بود. هشتم اسفند سال ۱۳۶۵ بود و حاج حسین از زمین به سوی آسمان پرکشید و پیشانی او جایگاه بوسه عرشیان گشت.
●عاشق عاقل مادر شهید
مادر شهید نیز با بیان خاطره ای می گوید: در عملیات خیبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمب های شیمیایی مورد حمله قرار داده بود. حسین در اوج درگیری به محلی رسید که دشمن آتش بسیار زیادی روی آن نقطه می ریخت. او به یاری رزمندگان شتافت که ناگهان خمپاره ای در کنارش به فریاد نشست و او را از جا کند و با ورود جراحتی عمیق بر پیکر خسته اش، دست راست او قطع گردید. در آن غوغای وانفسا، همهمه ای برپا شد. «خرازی مجروح شده! امیدی بر زنده ماندنش نیست.» همه چیز مهیا گردید و پیکر زخم خورده او به بیمارستان یزد انتقال یافت. پس از بهبودی، رازی را برای مادرش بازگو کرد که هرگز به کس دیگری نگفت: «حالم هر لحظه وخیم تر می شد تا این که یک شب، بین خواب و بیداری، یکی از ملائک مقرب درگاه الهی به سراغم آمد و پرسید:» حسین! آیا آماده رفتن هستی، یا قصد زنده ماندن داری؟ «من گفتم:» فعلاً میل ماندن دارم تا با آخرین توان، به مبارزه در راه بین خدا ادامه دهم. «به همین جهت او تا لحظه آخر، عنان اختیار برگرفت و هرگز از وظیفه اش غافل نماند.
●جنگ را فراموش نکنی
یکی از همرزمان شهید با بیان خاطره ای می گوید: حسین خرازی تصمیم به ازدواج گرفته بود و برای عمل به این سنت نبوی از مادر من مد د جست، او با مزاح به مادرم گفته بود که: «من فقط ۵۰ هزار تومان پول دارم و می خواهم با همین پول خانه و ماشین بخرم و زن هم بگیرم ». بالاخره مادرم پس از جست وجوی بسیار، دختر مؤمنه ای را برایش در نظر گرفت و جلسه خواستگاری وی برقرار شد و آن دو به توافق رسیدند. او که ایام زندگی اش را دائماً در جبهه سپری کرده بود اینک بانویی پارسا را به همسری برمی گزید.
مراسم عقد آنها در حضور رهبر کبیر انقلاب امام خمینی(ره) برگزار شد. لباس دامادی او پیراهن سبز سپاه بود. دوستانش به میمنت آن شب فرخنده یک قبضه تیربار گرینوف را به همراه ۳۰ فشنگ، کادو کرده و به وی هدیه دادند و بر روی آن چنین نوشتند:« جنگ را فراموش نکنی»فردا صبح حسین تیربار را به پادگان بازگرداند و به اسلحه خانه تحویل داد و با تکیه بر وجود شیرزنی که شریک زندگی او شده بود به جبهه بازگشت.
●پیام مقام معظم رهبری
سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاءالله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول ۶ سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است و او که هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیک گفته بود اکنون به زیارت مولایش امام حسین(ع) نایل آمده است و او که در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین(ع) عاشقانه به سوی دیار محبوب می تاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود را کنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبکبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبه ای که در این وادی قدم زده اند، صفحه درخشنده ای از تاریخ این ملت است. ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار می کند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگی های مادی زده پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه می کنند و جان بر سر این کار می گذارند.
چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو درخواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و ۶ سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانه های این فرجام مبارک را مشاهده می کنیم و یقیناً نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است...
عباس اسدی
منبع : روزنامه همشهری