شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


سلیقه ما از مخاطب دور نیست


سلیقه ما از مخاطب دور نیست
به طور حتم كسی از گفت وگو با نویسندگان یك مجموعه طنز، انتظار جدی بودن ندارد. بخصوص اگر این گروه، نویسندگان مجموعه طنز تلویزیونی «باغ مظفر» باشند. پیمان و مهراب قاسم خانی، امیر مهدی ژوله، خشایار الوند و حمید برزگر، نویسندگانی هستند كه در چند كار گروهی به سرپرستی پیمان، به گروه موفقی تبدیل شدند. مجموعه های «پاورچین»، «كمربندها را ببندیم»، «شب های برره» و «باغ مظفر» نتیجه این همكاری است. جمع كردن این گروه برای یك گفت وگوی گروهی از كارهای نشدنی بود كه به لطف تك تكشان و همت وفاملك زاده، از روابط عمومی این مجموعه امكانپذیر شد. گفت وگو در اتاق مخصوص نویسندگان در لوكیشن مجموعه انجام شد. در شرایطی كه مهراب و ژوله در حال نوشتن یك قسمت بودند و گروه پشت در اتاق انتظار سكانس های تازه و داغ داغ را می كشید و... ماجرای همان خطی كه در آخر هر صفحه باقی می ماند چون كاغذ از زیر دست نویسنده كشیده می شد! مهران مدیری و... هم در مقاطعی شنونده گفت وگوی ما شدند. با گذر از این اتفاقات، گفت وگوی انجام شده را می خوانید:
● به نظر می آید در سال های اخیر مجموعه های طنز تلویزیونی، گذری از قالب آیتم به مجموعه های اپیزودی نودشبی داشته اند- حتی با دنبال كردن سیر كارهای مهران مدیری- قالب نودشبی كه به تصور عده ای بعد از «زیر آسمان شهر۳» دوره اش تمام شده بود. در «شبهای برره» با انتقال بستر قصه به گذشته ای غیرواقعی باز هم مورد توجه قرار گرفت. در مجموعه «باغ مظفر» با انتخاب قالب سریالی و مجموعه ای از آیتم ها، پیام فرهنگی، تبلیغاتی و... به نظر می آید قالب جدیدی در عرصه مجموعه های طنز تلویزیونی به وجود آمده است. چه نامی برای این قالب انتخاب می كنید و این سیر را چطور تحلیل می كنید؟
▪ خشایارالوند: خوب اسمش ۴۵قسمتی است دیگه (خنده)
▪ امیر مهدی ژوله: فكر می كنم «باغ مظفر» هم قابلیت تبدیل شدن به مجموعه نود شبی را دارد.
▪ پیمان قاسم خانی: به نظر من دوران یك مجموعه تلویزیونی هیچ وقت تمام نمی شود چون تا وقتی داستان و كاراكتر جذاب هست، مجموعه ها هم وجود دارند. قالب نود شبی هم چیز تحمیلی نیست كه دورانش تمام شود.
شاید این بحث به این دلیل مطرح می شود كه در نود شبی خط سریالی كمرنگ است و اپیزودها پررنگ تر می شوند وجذابیت پیدا می كنند. ولی در سریالی، خط اصلی قصه است كه پررنگ و جذاب می شود.
‌▪ ا.ژ: در سریالی نخ تسبیح پررنگ تر است.
▪ پ.ق: در «باغ مظفر» این نخ تسبیح پررنگ بود ولی الآن نیست كه دلایلش را هم می گویم.
● پس اول سیر گذر از آیتم به نود شبی و بعد سریالی را تحلیل كنید تا بعد برسیم به «باغ مظفر».
▪ خ.ا: به نظر من فرمت كار اینقدر مهم نیست. در آیتم هم قصه تعریف می شود ولی در یك سكانس الآن هم خیلی از قسمت های ما مجموعه ای از آیتم های مختلف به هم پیوسته است. سؤال شما بیشتر به شكل قصه گویی برمی گردد. شكل روتین مجموعه های نود شبی به این ترتیب بود كه عده ای به یك بهانه در مكانی دور هم جمع شوند و بعد از رسیدن به یك نقطه با ثبات كه مكان، شخصیت ها و روابط بین آنها تعریف شد، هر شب شاهد یك قصه باشیم. مثلاً در «شب های بربره» از وقتی كامران از شهر به برره می آید و ازدواج می كند، قصه حالت پیوسته دارد و از آن بعد قصه های مستقل وارد می شوند. یا در «كمربندها را ببندیم» كه ۸-۷ قسمت اولش را پیمان نوشت، داستانی بود درباره جمع شدن یك عده آدم مختلف در مكان فرودگاه و بعد قصه های مستقل شكل می گرفتند. این سیر اولیه در همه مجموعه های اینچنینی وجود دارد. حتی در «زیر آسمان شهر» هم یك ساختمان معرفی می شود و وقتی مستأجرهای جدید می آیند و روابط تعریف می شود، اپیزودها قرار می گیرند. به همین دلیل هم هست كه در این مجموعه ها نویسندگان مختلف می توانند بنویسند. ولی قصه ای مانند «نرگس» با این كه نود شبی است نمی تواند با چند نویسنده پیش برود.
▪ مهراب قاسم خانی: وقتی مجموعه های طنز از آیتم به سمت داستانی و هر شبی كشیده شد، اتفاقی كه افتاد این بود كه ابتدا یك گروه شروع به این كار كردند و بعد همزمان چند گروه مشغول كار آیتم شدند. به نظرم در این زمان آیتم خیلی اشباع شد نه این كه تمام شود. یك سری گروه ها كه می خواستند كار جدید بكنند، سعی كردند از آیتم جدا شوند. «پلاك۱۴» نخستین تجربه برای دستگرمی بود با مجموعه ای از آیتم و خط داستانی. چون مطمئن نبودند یك داستان كامل جواب بدهد، آیتم را میان خط داستانی كه زمانش متغیر بود قرار دادند. تصمیم مدیری و گروهش این بود كه اتفاقی را كه همه شبكه ها دنبال می كردند، تكرار نكنند.
▪ پ.ق: این را هم اضافه كنم كه به نظر من وقتی دوره یك كار تمام می شود كه چیز تازه ای برای عرضه در آن زمینه موجود نباشد. شاید گروه مدیری به این نتیجه رسیدند كه ته آیتم را درآورده اند و دلشان می خواست یك شیوه دیگر را تجربه كنند. اما یك شیوه دیگر لزوماً یك قدم به جلو نیست. مثلاً مجموعه آیتم های (مانتی پایتون) كه دهه۱۹۷۰ به بعد ساخته شده، هیچ وقت كهنه نمی شود و قابل مقایسه با هیچ خط داستانی هم نیست. به نظرم در هر حیطه ای نمونه های خوب همیشه برجسته و نمونه وار می مانند.
▪ ا.ژ: الآن هم یك مجموعه آیتم به نام «فضانوردان می آیند» را همین بچه ها وارد بازار كرده اند كه خیلی تازه و نو است.
▪ خ.ا: خسرو دهقان جمله جالبی دارد كه می گوید: یك گاز از یك ساندویچ بزرگ بد مزه هم بدمزه است. اگر یك مجموعه نودشبی برداشته باشید، تك تك قسمت هایش هم بد است و اگر یك مجموعه خوب چیده شود، كلیت آن حس خوبی به شما می دهد.
▪ پ.ق: رفتن از شكل اپیزودی به سریالی در «باغ مظفر» برای ما به عنوان یك قدم رو به جلو نبود. فقط می خواستیم خودمان را امتحان كنیم و به این نتیجه رسیدیم كه كمدی، مستقلش خوب است. در كار كمدی خط داستان چندان برای مخاطب جذاب نیست بلكه خنده دار بودن از همه چیز مهم تر است. به همین دلیل در قسمت های پایانی مجموعه به سمت مستقل بودن قصه ها رفته ایم و نخ تسبیح كمرنگ تر از قبل هم شده است.
▪ ا.ژ: فكر می كنم اگر زمان پخش این مجموعه مناسب تر بود مثلاً ساعت ۱۰شب پخش می شد كه ما مطمئن بودیم همه مخاطبان آن را می بینند، می توانستیم شكل سریالی را ادامه بدهیم. اما با این زمان پخش بخصوص در تهران، خیلی ها قسمت هایی را از دست دادند و رشته ارتباطشان با داستان دنباله دار قطع شد و ما ریزش مخاطب داشتیم. اما وقتی قسمت ها مستقل و جدا هستند هر كس هر شبی كه بتواند می بیند و لذت می برد.
▪ پ.ق: خط داستانی كه برای ۸-۷ قسمت اول طراحی كردیم و كامران باید نقش نامزد نازی را بازی می كرد، به نظر خودمان جذاب وقوی بود ولی بخشی از آن به علت زمان پخش از دست رفت.
● در ساختاری كه تدریجاً به آن رسیده اید علاوه بر خط سریالی كه اشاره كردید كمرنگ شده، آیتم و پیام فرهنگی - تبلیغاتی و... هم وجود دارد. این بخش ها چطور وارد ساختار كار شدند؟
▪ پ.ق: این بخش ها را نمی توان جزو شیوه و سبك كار محسوب كرد. اینها روشی است كه مثلاً سهراب و ژوله دوست دارند و اسم خاصی هم ندارد. نوعی فاصله گرفتن از داستان كه من هم به آن علاقه دارم. در قسمت حمید و خشایار چنین چیزی نمی بینید چون روش شخصی و مورد علاقه نویسنده ها برای فاصله گذاری است. در این كار چون اسپانسر زیاد داشتیم، مجبور بودیم پیام مستقیم بدهیم و این روش را برای فاصله گذاری انتخاب كردیم. ما با قرار دادن راوی شیوه، فاصله گذاری مستقیم را برای قسمت های تبلیغاتی انتخاب كردیم. سعی می كنیم شیوه های مختلفی به كار ببریم كه كهنه نشود و در عین حال منحصر به حرف زدن رو به دوربین نشود. یكی در قصه اش سرود قرار می دهد و یكی چیزی دیگر.
خ.ا: باید یادآوری كنم موفق ترین مجموعه های نود شبی هم به طور متوسط ۲۰ قسمت طول می كشد تا در ذهن مخاطب و گروه نویسندگان جا بیفتند. به هر حال شوخی هایی می شود كه اگر جواب بگیرد، ادامه پیدا كرده و تكمیل می شود و می تواند به یكی از ویژگی های شخصیت تبدیل شود. مثلاً كیف زدن حیف نان شاید از روز اول وجود نداشت. متأسفانه این مجموعه فقط ۴۵ قسمت بود.
▪ پ.ق: متأسفانه، نه. خوشبختانه!
▪ خ.ا: خوشبختانه ۴۵ قسمت بود... الآن اگر قسمت های اول «شب های برره» را نگاه كنید كلی با قسمت های آخر فرق دارد. این پختگی كه گروه از خواندن نوشته های هم، دیدن یك سكانس و نوع بازی، حتی لهجه و تیپی كه بازیگر می گیرد، به آن می رسد به تكمیل كلیت كار كمك می كند. ما این پروسه را با یك قصه دنباله دار طی كردیم.
كار خیلی سختی بود چون مثلاً من باید صبر می كردم قسمت مهراب نوشته شود تا ببینیم به كجا ختم می شود و از آنجا شروع كنم وعلاوه بر پیشبرد داستان اصلی، آیتم های شوخی را در هم در میان آن بگنجانم. ما حدود ۲۵-۲۴ قسمت را به این صورت كاركردیم كه البته زحمت چیدن ماجراها، شروع و پایان هر قسمت و... به عهده پیمان بود.
● به حضور راوی اشاره كردید كه فكر می كنم فرم و نوع حضورش در روند مجموعه های طنز دچار تغییر شده. در كارهای قبلی مدیری هم راوی حضور داشت اما در «باغ مظفر» به شخصیتی تبدیل شده كه در ارتباط با سایر كاراكترها قرارمی گیرد و قصه پیدامی كند.
▪ پ.ق: دقیقاً از ابتدا برنامه ریزی كرده بودیم كه راوی كم كم وارد داستان شود. یادم هست در قسمت های اول كه بچه ها برای راوی شوخی می گذاشتند، می گفتم حالا این كار را نكنید. در نظر داشتیم راوی ابتدا فقط قصه تعریف كند و بتدریج مخاطب را با نوع حضورش غافلگیر كنیم. از حدود قسمت ۵-۴ برای نخستین بار یك خرابكاری می كند و بعد خرابكاری هایش سیر صعودی پیدامی كند. البته این قانون را از ابتدا درنظر داشتیم كه راوی مسأله ای را در قصه حل نكند و گره داستانی به دست او باز نشود چون شكل خوبی پیدا نمی كرد.
باتوجه به این كه می دانستیم مدیری روبه دوربین خوب جواب می دهد و دوست داشتنی است، شیوه روبه دوربین را گسترش دادیم و وظایف جدیدی به عهده راوی گذاشتیم.
▪ حمید برزگر: البته در كارهای قبلی آقای مدیری، حضور راوی هیچوقت به این شكل نبوده. مثلاً در «پلاك۱۴» و «۷۷» كاركردش كاملاً فرق می كرد. در «۷۷» راجع به مسائل خانوادگی و فرهنگی حرف می زد و در «باغ مظفر» بیشتر در خدمت كمدی و پیشبرد داستان است.
اشاره كردید به بازخورد مجموعه میان مخاطبان كه موجب تغییراتی در كلیت كار شده است. می خواهم بدانم درنظرگرفتن سلیقه مخاطب برای یك نویسنده مجموعه طنز، چقدر خوشایند یا احتمالاً ناخوشایند است؟ یادم هست بعد از «پاورچین» هم گفتید كه قسمت های موردعلاقه شما قسمت هایی است كه چندان با اقبال مخاطب روبه رو نشده. حتی همین قسمت كه درباره ناخودآگاه و ذهن كامران بود، شخصی تر از قسمت های دیگر است.
▪ ا.ژ: موضوع این است كه ما وقتی شخصیتی را می نویسیم و به هر دلیلی خوب و با مزه در نمی آید، نخستین نفر خودمان هستیم كه متوجه می شویم. خیلی كم پیش می آید كه از موضوع تعبیر خوبی داشته باشیم ولی با مخاطب ارتباط برقرار نكند.
▪ خ.ا: این برنامه طیف وسیعی از مخاطب را دربرمی گیرد. از بچه ۸-۷ ساله تا آدم ۹۰ ساله. راضی كردن این همه سلیقه كار مشكلی است. در عین حال هركاری سبك خاص خودش را دارد. لحن «باغ مظفر» طوری بود كه شاید این ارتباط را دیر برقرارمی كرد.
مردم در قسمت های ابتدایی نمی توانستند باور كنند كه مهران مدیری نقشی را بازی می كند كه حتی یك لبخند نمی زند. اما با تكرار و پافشاری نویسنده ها یك سری چیزها جاافتاد و اساساً در این نوع مجموعه ها از یك جایی به بعد این بازخورد مردم و شبكه و ارزیابی خودمان از قسمت های یكدیگر است كه كار را پیش می برد. بازخورد چیز خوبی است اما نباید ما را گول بزند ممكن است یك كیك به صورت كسی بخورد و همه بخندند ولی كمدی كه موردنظر ما باشد، نیست.▪ ا.ژ: وقتی پیمان مشغول نوشتن همین قسمت بود، گفتم از آن قسمتهایی است كه احتمالاً گروه خاصی از مخاطبان با آن ارتباط برقرارمی كنند. خودش هم می دانست و آگاهانه به این سمت رفت و گفت لازم است در هر مجموعه ای ۲-۱ قسمت هم به این صورت باشد.
▪ خ.ا: همانطور كه كمدی انواع مختلف دارد این تنوع در قسمت های مختلف مجموعه هم وجوددارد. مثلاً مهراب قسمت های فانتزی را عالی می نویسد.
▪ م.ق: اگر منظورت این است كه بقیه قسمت ها را بد می نویسم، در همین قسمت جوابت را می دهم. (خنده)
▪ خ.ا: یا من قسمت هایی را كه به مسائل اجتماعی و روز می پردازد بهتر می نویسم. هركسی در بخشی قوی تر و دربخشی ضعیف تر است.
▪ پ.ق: من هم كلاً از همه بچه ها قویترم! (خنده)
▪ ا.ژ: اتفاق دیگری كه در این مجموعه افتاده این است كه نظرات و سلایق مخاطبان درباره كاراكترها بسیار متفاوت است. مثلاً خیلی ها از حیف نان خوششان می آید و خیلی ها هم بدشان می آید. درباره مظفر، عده ای می گویند خشك است و كمدی ندارد و عده ای هم فوق العاده دوستش دارند. ما سعی كردیم بین این نظرات تعادل برقرار كنیم و به اندازه از هركدام در قصه استفاده كنیم.
▪ م.ق: من خودم دوست ندارم به سلیقه مخاطب توجه زیادی داشته باشم.
▪ پ.ق: چون با پائین ترین لایه مخاطب هم سلیقه است و احتیاجی به این كار ندارد. (خنده)
▪ ا.ژ: پیمان هم دوست دارد جلوی مخاطب خودشیرینی كند و بگوید ما به مخاطب احترام می گذاریم و...
▪ پ.ق: ما مخاطبان را دوست داریم، مخاطبان سرور ما هستند... (خنده)
▪ ا.ژ: آن وقت خودش قسمت غیرمخاطب پسند می نویسد.
▪ پ.ق: برای این كه مخاطبان من با مخاطبان شما فرق دارند. (خنده)
▪ م. ق: خیلی وقت ها از ما شكایت می شود و به خیلی ها برمی خورد. من از این انعكاس ها ناراحت می شوم و علاقه ای به باج دادن ندارم. فكر می كنم در برنامه كمدی حق داریم با همه شوخی كنیم. دوست ندارم موقع نوشتن به این چیزها فكر كنم.
● این وجه منفی سلیقه مخاطب است، وجه مثبت آن هم در كارهایتان تأثیر نگذاشته؟ برایتان جالب نیست در جهتی كه مخاطب بیشتر می پسندد، حركت كنید؟
▪ م.ق: این مسأله تا حالا موجب نشده چیزی را پررنگ كنم. مثلاً وقتی با ژوله متن مشترك می نویسیم، بعضی سكانس ها راه دست او نیست مثل سكانس های خانه بردبار كه برای مخاطب هم جذاب شده ولی نوشتنش برای او جذاب نیست. درباره خودم سكانس های دسته جمعی خانه مظفر یا خانه منصور راه دستم نیست نه این كه به نظرم بد باشد.
▪ ا.ژ: ولی وقتی همین خانواده بردبار به خانه مظفر می آیند، از تضاد و تقابل میان آنها براحتی می توانم كمدی خلق كنم اما وقتی خانواده بردبار تنها هستند نوشتن برایم سخت است. درباره محیط اداره هم همینطور است و نوشتن در محیط كار برای من سخت است ولی مهراب راحت می نویسد.
پ.ق: چون همیشه بیكار بودی. (خنده)
▪ م.ق: دركارهای قبلی هم اگر چیزی را دوست نداشتم به آن نپرداختم.
▪ خ. ا: مثلاً شما یك برآورد كلی از بازخورد كاراكترها میان مخاطب دارید كه چه كسی را بیشتر دوست دارند؟
برآورد كلی كه نه اما فكر می كنم خانواده بردبار بامزه هستند ولی در ارتباط با خانواده مظفر جذابیت خاصی پیدا می كنند. یا مثلاً موقعیت شركت با این كه در كارهای قبلی شما هم بوده ولی در تقابل با فضا و مكان خانواده مظفر می تواند تركیب جذابی بسازد.
▪ پ.ق: می خواهم بگویم كه سلیقه ما از مخاطب اصلاً دور نیست. به همین خاطر هم این تصور در مهراب و ژوله وجوددارد كه به مخاطب باج نمی دهیم چون خود به خود مخاطب كارهای آنها را دوست دارد. كم پیش می آید كه راه را غلط برویم. ولی پیش آمده كه بگویند فلان كاراكتر جذابتر بوده و مردم بیشتر دوست دارند. من هم همین را به بچه ها انتقال می دهم كه برگرفته از سلیقه مخاطب است.
▪ م.ق: به هرحال از روی سلیقه و علاقه مان نیست.
▪ خ.ا: اگر خودمان را دراختیار سلیقه مخاطب بگذاریم نتیجه اش مشابه تئاتر گلریز و... می شود. مهم این است كه بتوانیم در عین حالی كه مقابل سلیقه مخاطب قرار نمی گیریم، یك قدم سلیقه مخاطب را ارتقا بدهیم.
▪ ز پ.ق: بله، ارتقا خوب است.
● مفهوم «ارتقای سلیقه مخاطب» هم صرفاً دنبال كردن سلیقه مخاطب نیست بلكه تجربه های جدید و اجازه دادن به مخاطب برای شركت در این تجربه ها است كه اهمیت پیدا می كند.
▪ م.ق: من به ارتقای سلیقه مخاطب هم باج نمی دهم.
● باج نه ولی اهمیت می دهید.
▪ ا.ژ: برای این كه این اتفاق خود به خود افتاده است.
▪ خ.ا: در فضایی كه سینما، تلویزیون و همه رسانه های فرهنگی فقط برای ارضای سلیقه مخاطب حركت می كنند و حتی در جدی ترین مجموعه ها الگوی سینمای هند دراختیار مخاطب قرارمی گیرد، سخت بتوان مخاطب را به ویژگیهای خاص عادت داد. این عادت بعد از ۴۰-۳۰ قسمت شكل می گیرد.
▪ پ.ق: روشن ترین نمونه ارتقا در نخستین كارهای مدیری بود كه گروه مرحوم نوذری را از دور خارج كرد. او به نوع جدیدی از طنز پرداخت كه مشابه اش را نداشتیم. تا قبل از آن طنز اجتماعی به سبك «صبح جمعه با شما» و... وجودداشت.
▪ ا.ژ: همین مخاطب چندسال پیش به «جدی نگیرید» می خندید و پرواز قالیچه.
▪ پ.ق: هم اكنون چون كارها به هم نزدیك است نمی توان ارتقا را به آن صورت انجام داد. در هر كارمان اگر بتوانیم نیم قدم جلو برویم كار مهمی كرده ایم.
▪ ا.ژ: بعد از «پاورچین» با تشكیل پاره خط پیمان - مدیری این ارتقا انجام شد.
▪ خ. ا: حالا چرا پاره خط؟ ونه خط؟ (خنده).
▪ ا.ژ: می خواهم مشخص كنم كه دو نفر بوده اند.
▪ پ.ق: بهتر است بگی مثلث پیمان و مدیری (خنده)
▪ خ.ا: مثلث پیمان - مدیری - شبكه بهتر است.
▪ ا.ژ: از (پاورچین) سطح كارهای طنز تلویزیونی بالاتر رفت و شكل دیگری پیداكرد.
▪ پ. ق: البته یادمان نرود كه «زیرآسمان شهر» هم كه قبل از «پاورچین» ساخته شد مجموعه خوب و خاصی بود.
▪ ا.ژ: ولی دارای پیام های اخلاقی مشخص بود و شوخی هایش جنس دیگری داشت.
● خط داستانی و قالب سریالی كه اشاره كردید در طول كار به دلیل بازخورد مخاطب كمرنگ شد و به قسمت های اپیزودیك روی آوردید، اشكالی در روند قصه ای كه برای یك روایت دنباله دار طراحی شده بود، ایجاد نكرد؟ مثلاً حضور شیدا ظرفیت خوبی وارد قصه می كند و كاراكتر منصور را كه ویژگی های بالقوه جذابی دارد وارد كنش و واكنش داستانی می كند ولی در ادامه، پیشرفت این خط قصه را متوقف كردید و به اپیزودها پرداختید. مقطع قرارگرفتن اپیزودها فقط از جهت جذابیت داستانی برایتان اهمیت دارد و به از دست رفتن برخی موقعیت ها و ادامه حضور شخصیت های جذاب فكر نمی كنید؟
▪ پ.ق: یك رازی را می خواهم فاش كنم. ما داشتیم قصه را خیلی خطی و محكم دنبال می كردیم و مدیری بارها این جمله را تكرار كرد كه برای مردم زمین و دو دانگ و ... مهم نیست، آنها كمدی دوست دارند. ما هم واقعاً به این قضیه رسیدیم كه وقتی متن ها به سمت یك مجموعه آیتم و شوخی های مستقل بامزه می رود، جذابیت بیشتری برای مخاطب پیدا می كند. خط داستانی كه برای منصور و شیدا در نظر داشتیم هم همین اندازه بود. برای خود من هم این دو شخصیت بلاتكلیف هستند و دوست دارم خطی برایشان پیدا كنم كه فرای داستانی باشد كه شیدا برای كشتن منصور و ... تلاش می كند.
▪ ا.ژ: خطی كه برای شیدا و منصور داشتیم عبارت بود از آمدن او به این خانه و گذر از یك عشق دروغین و جا افتادن در خانه. بعد شك كردن یك نفر از خانواده به شیدا بود كه برای بیننده هم لو می رفت و می فهمیدند اینها یك نقشه از پیش تعیین شده بوده است، مراحل بعدی نقشه بود چه در قالب قصه های اصلی و چه فرعی. شیدا در هر قسمت سعی می كرد زمین را از دست منصور در بیاورد و وقتی موفق نمی شد سعی می كرد او را از بین ببرد كه به یك سری آیتم های كمدی منجر می شد. بعدهم كم كم تغییر می كند و به منصور علاقه مند می شود. دراین مسیر آنچه تحمیل شد ولی به نتیجه خوبی رسید، استفاده از بازیگرانی بود كه وجهه كمدین دارند و مخاطب دوستشان دارد. به همین جهت ما چند قسمت بردبار را وارد خانه مظفر كردیم كه بعد متصل شد به قسمت های ورود قل مراد و ارتباطمان با خط داستانی منقطع شد.
▪ خ.ا: این نكته را اضافه كنم كه بخشی از وقفه های این چنینی در كار به مسائل پشت صحنه برمی گردد. جواد رضویان قرار بود در قسمت ۱۲ـ۱۰ به عنوان یكی از صاحبان دو دانگ وارد قصه شود مانند همین قل مراد ولی به صورتی دیگر. رضویان قراردادی برای بازی در یك فیلم سینمایی داشت كه نتوانست آن رالغو كند و رفت كه ۱۲ـ۱۰ روزه برگردد. ما فكر كردیم بهتر است دراین فاصله شیدا را وارد كنیم تا قصه ها هم افت نكنند. اما كار سینمایی رضویان طول كشید و بعد هم كه آمد، قرارداد مجموعه دیگری كه داشت مانع از همكاری با ما شد. این آمدن و نیامدن ها مرتب خط اصلی داستان ما را دچار اختلال می كرد و آن طور كه فكر می كردیم حساب شده پیش نرفت. نكته دیگر این كه مثلاً وقتی قرار است كاراكتر جدیدی مانند قل مراد وارد مجموعه شود، قصه روی مقدمات و چیدمان ورود او متمركز می شود ولی الزاماً قرار نیست این كاراكتر محور كار قرار گیرد. به حاشیه رفتن شیدا و حتی قل مراد هم ناشی از چنین روندی است.
در قصه های اپیزودی یك سری قالب های آشنا و كلیشه ای وجود دارد كه در اكثر مجموعه های طنز اپیزودی وجود دارند. در استفاده از این قالب های كلیشه ای چقدر به تكرار محض و یا تغییر و احیاكردن آنها فكر می كنید؟ مثلاً در قسمتی كه مأمور مالیات و خریدار شركت با هم اشتباه گرفته می شوند ، چیز جدیدی به این قالب تكراری اضافه نشده ولی در قسمتی دیگر از حضور خانواده بردبار در خانه مظفر استفاده شده تا مظفر و فروغ متوجه كوتاهی و خلأ زندگی خود شوندكه كاركرد جدیدی از موقعیت است.▪ خ.ا: طرح مأمور مالیاتی به اسپانسرهای مجموعه برمی گردد. وزارت دارایی یكی از اسپانسرهای ما است و خودشان چیزی نوشته بودند و می خواستند دو قسمت كامل را به آن اختصاص دهند. تنها كاری كه من توانستم انجام دهم این بود كه قانعشان كنم اگر یك قسمت كامل را به فرار از مالیات اختصاص دهیم، خودشان كه كاركنان اداره هستند تماشا نمی كنند و اندازه مطرح كردن این داستان باید به اندازه یك خط فرعی باشد. تنهاچیزی كه سر آن به توافق رسیدیم این بودكه ۵ـ۴ سكانس با موضوع فرار از مالیات در دفتر بردبار داشته باشیم با همین شوخی .
ا.ژ:در باره كاركردن با طرح و قالب های كلیشه ای باید بگویم كه دركار طنز، محور، شخصیت ها هستند. بیشتر وقت مرا قبل از كار ، تعریف شخصیت ها می گیرد. اگر شخصیت ها خوب تعریف شده و متفاوت باشند، موقعی كه قصه های تكراری و مشابه از فیلتر این شخصیت ها می گذرد به قصه متفاوتی تبدیل می شود. در باره قسمتی هم كه گفتید یك حسن اتفاق بود كه حضور خانواده بردبار منجر به درك خلأ آدم های خانه مظفر می شود. یك طرح یك خطی از پیمان بودكه مظفر سعی می كند به كامران نزدیك شود كه آن را با تبعات حضور خانواده بردبار در باغ مظفر مخلوط كردیم و قصه فعلی ساخته شد.
● درباره شخصیت پردازی خانواده بردبار ما به ازای واقعی وجود دارد ولی برای طراحی افراد خانواده مظفر كه ما به ازای بیرونی موجود نیست، سراغ چه الگو و نمونه هایی رفتید؟
▪ پیمان قاسم خانی: طرح اولیه متعلق به آقای مدیری بود: چند خانواده قاجاری؛ انگار در گذشته فریز شده اند و قصه روی دو نفر از آنها می گذشت. بعد از یك سری اتفاقاتی كه قضیه قاجاری بودن منتفی شد، قضیه خان ها را ساختیم كه نزدیكترین جایگاه به قبلی بود و درعین حال مابه ازای واقعی نداشت. البته ایده اولیه دیگری هم وجود داشت كه نهایتاً به شكل كنونی رسیدیم.
▪ خشایار الوند:كدام شخصیت ها از ابتدا طراحی شده بودند و در طرح اولیه هم بودند؟
▪ پ. ق: ما حتی شیدا را هم طراحی كرده بودیم و خانواده بردبار، مظفر ، حیف نان و حتی قل مراد را هم داشتیم.
رابطه بین دو خان (پسرعمو) از ابتدا به همین شكل بود یا قرار بود مانور بیشتری روی آن بدهید؟ منصور تا قبل از حضور شیدا بیشتر به شكل گذری و كوتاه حضور دارد در حالی كه ویژگی های بالقوه خوبی ندارد مانند نداشتن حافظه كوتاه مدت و ...
▪ خ. ا: برای این كه خط داستانی ما یعنی ازدواج كامران و نازی، به منصور مربوط نمی شد. ولی چون می خواستیم بعداً شیدا را هم وارد كنیم تا با منصور ازدواج كند و ... شخصیت های دیگر را هم طراحی كرده بودیم. ما تا قسمت ۸ـ۷ هیچ كدام از قسمت های گرفته شده را ندیدیم و تصوری از اجرای نقش ها نداشتیم. مثلاً این كه تیك منصور در اجرا چطور درآمده؟ حداقل من و حمید كه بعد به بچه ها ملحق شدیم، تا ۱۰ قسمت اول گیج بودیم تا به هماهنگی با گروه رسیدیم.
▪ پ. ق: ما برای منصور شخصیت پردازی چندانی نكردیم. او بیشتر به تیپ نزدیك است و اگر دقت كرده باشید سكانس های مربوط به او گاهی به آیتم شبیه می شوند. به نظرم كاراكتر جذابی است ولی كسی كه حافظه كوتاه مدت ندارد نمی تواند چندان نقشی در پیشبرد داستان داشته باشد. من این نكته را به بچه ها تذكر می دادم كه وقتی این كاراكتر حرف های مهم می زند یا كاری می كند كه داستان را جلو می برد، حتماً قرص هایش را خورده باشد. یا مثلاً حیف نان هرچقدر هم جذاب باشد یك تیپ است و نمی توان داستانی را براساس او بنا كرد. افرادی كه می توان داستان را براساس آنها بنا كرد شخصیت های منطقی تری مانند مظفر، كامران و ... هستند.
▪ خ. ا: در شكل كلاسیك به این صورت است كه از تضاد و تقابل بین دو قطب هم زور، ماجرا شكل می گیرد. اما در داستان ما این شكل وجود ندارد چون منصور و مظفر هم زور نیستند، نه از جهت پرداخت داستانی و نه از نظر وزن بازیگری و ... اگر قرار بود این شكل كلاسیك باشد باید منصور هم خانواده ای به گستردگی مظفر داشت و ...
● در باره طراحی و پرداخت كاراكتر قل مراد، از زمانی كه قرار بود رضویان آن را اجرا كند تا شكل كنونی چه تغییراتی ایجاد شد؟
▪ امیرمهدی ژوله:سمت و پست كاراكتر همین بود یعنی به عنوان پسرعموی مظفر و منصور از جایی می آمد. بعد براساس رضا شفیعی جم بازنگری شد.
▪ پ. ق: كاركرد شخصیت همین بود ولی خودش فرق هایی داشت كه متفاوت از جنس بازی شفیعی جم بود. حتی یكی از انتخاب های ماقبل از شفیعی جم، امیر جعفری بود كه بازیگر خیلی خوبی است. اگر او می آمد هم این كاراكتر شكل دیگری پیدا می كرد.
● در فاصله میان كاراكتری كه روی كاغذ طراحی می كنید تا اجرای بازیگر چه اتفاقی می افتد كه مثلاً كاراكتر كیوون (شب های برره) جذاب و دوست داشتنی نمی شود ولی قل مراد (باغ مظفر) جذاب می شود درحالی كه هر دو را یك بازیگر اجرا كرده است؟
▪ پ. ق: در «باغ مظفر» این شخصیت از ابتدا طراحی شده بود ولی در «شب های برره» براساس تصمیمی به كار اضافه شد. در شرایطی كه قرار نبود و جایی برای او در نظر نگرفته بودیم.
▪ محراب قاسم خانی: حتی شخصیتی كه ابتدا برای او طراحی كردیم و در نظر داشتیم اجرا نشد.
▪ پ. ق: به همین جهت خودمان هم با این كاراكتر دچار مشكل شدیم. در «شب های برره» آدم ها به نوعی چیده شده بودند و تا جایی كه كیوون وارد شد، همه جا افتاده بودند. به همین دلیل این كاراكتر تا حدی به مجموعه وصله شد. ما در «شب های برره» كاراكتری به قدرت شخصیتی جم لازم نداشتیم چون تعادل برقرار بود اما در «باغ مظفر» حضور او طراحی شده بود و به همین دلیل ورود و حضور خوبی دارد. این نكته را باید بگویم كه به هر حال قصه های ما معمولاً خیلی شلوغ است و شخصاً اگر كارگردان بودم داستان ها را خلوت تر می كردم. نكته دیگر این كه داستان های ما خیلی شخصیت پردازی ندارند یعنی كمتر كدهای شخصیت پردازانه در كار می بینیم. مخاطب هم بیشتر تیپ ها را دوست دارد و هر وقت شخصیت ها به سمت شخصیت پردازی بیشتر می روند ارتباطشان با مخاطب كمتر می شود.
● یعنی به تیپ و جایگاه آن اهمیت بیشتری می دهید؟
▪ نه اینطور هم نیست. مثلاً قسمتی كه من نوشته بودم اساساً روی شخصیت پردازی متمركز بود. بخصوص سكانس اول كه در رستوران می گذشت یك مجموعه كه برای تعریف رابطه نازی و كامران بود. اما این رابطه را ادامه نخواهیم داد و برای همان یك قسمت خوب است. ما تعداد محدودی كد داریم كه براساس آنها پیش می رویم. مثلاً كامران خجالتی است، آقای بردبار بی خیال است و ... درست است كه اینها به شخصیت نزدیك هستند ولی مفهوم اصلی شخصیت پردازی در این نوع كارها كمتر به چشم می خورد و بیشتر مجموعه ای از شخصیت و تیپ است.
▪ خ. ا: من هم قبول دارم و دلیلش هم تعدد شخصیت ها است. اگر فرصت داشتیم كه مثلاً با ۴ پرسوناژ پیش برویم مجبور به شخصیت پردازی و كد دادن می شدیم ولی وقتی ۱۶ـ۱۵ آدم در اختیار داریم و یك خط قصه، كافی است آنها را در سكانس ها پخش كنیم و آنها شوخی های خودشان را بكنند و قصه جلو برود.
▪ ا. ژ: من فكر می كنم در این مجموعه نسبت به «شب های برره» بیشتر به شخصیت نزدیك هستیم. بخصوص شخصیت های خانه مظفر كه از زوایای مختلف به آنها نگاه می شود.
▪ پ. ق: قبول دارم كه به شخصیت نزدیك هستند ولی برای شخصیت پردازی كافی نیستند. به نظرم اینها تیپ ـ شخصیت هستند. در «شب های برره» هم همینطور. در «پاورچین» فكر می كنم بیشتر به شخصیت پردازی نزدیك شدیم و شخصاً آن كار را بیشتر دوست دارم.
▪ ا. ژ: مثلاً جایی كه به فروغ می پردازیم كه دلش مادر می خواهد و یا جایی كه بعد از قهر نازی، او را به عنوان زن برادر می پذیرد، به شخصیت نزدیك شده ایم.
▪ پ. ق: ولی مخاطب معمولاً مقابل دوربین فروغی را می بیند كه دستمالش را تكان می دهد و تیكه می اندازد. تعریف شخصیت پردازی این نیست. این كار راحتی است كه از مخاطب خنده می گیرد. این را می گویم چون معیار مقایسه دارم. مجموعه ای مانند «سانیفلد» اصلاً براساس شخصیت پردازی مخاطب را می خنداند. درواقع براساس واریاسیون های مختلفی كه برای شخصیت های مختلف پیش می آید، می خندیم. موقعیت های «سانیفلد» در مقایسه با شخصیت هایش آنطور كه باید خنده دار نیست. اما وقتی آنها را می شناسی از دنبال كردنشان لذت می بری. مثلاً در مجموعه «فرندز» هم به ضعف های شخصیت ها می خندیم كه آن طرف كاربرد بیشتری دارد.
گفت وگو با نویسندگان مجموعه تلویزیونی باغ مظفر
منبع : روزنامه ایران