دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

هایدگر در ایران


هایدگر در ایران
بیژن عبدالكریمی دكترای فلسفه غرب و مدرس دانشگاه است. تألیف و ترجمه های متعددی در كارنامه علمی او است. از جمله «تفكر و سیاست»، «هایدگر و استعلاء»، «بررسی روشنگرانه اندیشه های مارتین هایدگر»، «هگل و ماركس: نقدی بر جریان روشنفكری ایران»، «مونیسم و پلورالیسم؟» و «نقدی بر افسون زدگی جدید» و این روزها در حال تألیف اثری است با عنوان «هایدگر در ایران». به این بهانه از ایشان دعوت كردیم كه به برخی از پرسشهای ما در مورد نقش اندیشه هایدگر در فضای فكری ایران پاسخ گویند.
▪ علت گرایش فردید به هایدگر چه بود؟
ـ به گمانم، در تاریخ تفكر غربی هیچ متفكری را نمی توان یافت كه همچون هایدگر بتواند مفاهیم و مقولات بنیادینی در اختیار ما قرار دهد كه به واسطه آنها به نحو توأمان هم بتوانیم در باب ذات و ماهیت تمدن جدید بیندیشیم و هم بتوانیم از هویت و سنت تفكر شرقی خویش دفاع كنیم.شاید این ویژگی تفكر هایدگر نیرومندترین دلیل و انگیزه در گرایش بسیاری از جمله فردید و اساساً ما ایرانیان به هایدگر بوده است.
▪ تفسیر فردید تا چه حد با دریافت آكادمیك از هایدگر منطبق است؟
ـ در این مورد به چند نكته باید توجه داشت: اولاً، هایدگرشناسی در ایران همواره مدیون فردید بوده و خواهد بود.به هر تقدیر، این فردید بود كه برای نخستین بار نگاه ما ایرانیان را به نحو جدی به سوی هایدگر معطوف داشت.ثانیاً، می توان به هایدگرشناسی فردید و فردیدی ها انتقادهای بسیاری را وارد دانست.اما این انتقادها نباید به گونه ای باشد كه تلاش ها و زحمات آنان، بخصوص خود فردید را نادیده گیرد.ثالثاً، در دهه اخیر ما شاهد تحولاتی در حوزه هایدگرشناسی ایرانیان هستیم.این تحولات در راستای فهم، ترجمه و تدریس گسترده تر هایدگر آكادمیك در ایران بوده است.اینجانب باوجود انتقادهایی كه به نحوه ارائه تفكر هایدگر در ایران به وسیله فردید دارم، اما نباید چنین وانمود كرد كه میان هایدگر آكادمیك و آنچه فردید از چارچوب های كلی تفكر هایدگر بیان داشته است، تفاوت های رادیكال و بنیادین وجود دارد.به هر تقدیر، تفسیر فردید از هایدگر، یك تفسیر از میان تفسیرهای گوناگون از این متفكر بزرگ و طبیعتاً در تمایز و بعضاً در تقابل با سایر تفسیرهاست.اما نمی توان نتیجه گرفت كه سایر تفسیرها، فرضاً تفسیر سكولار از هایدگر، بیشتر با اندیشه های هایدگر آكادمیك انطباق دارد.طرح مسأله انطباق یا عدم انطباق تفسیر فردید از هایدگر با هایدگر آكادمیك بیشتر جنبه ایدئولوژیك دارد تا جنبه فلسفی.به تعبیر ساده تر، «هایدگر آكادمیك» بهانه و دستاویزی قرار گرفته است تا جنبه دینی و معنوی تفسیر فردید از هایدگر مورد حمله قرار گیرد.به باور اینجانب، تفسیر سكولار از هایدگر، بیش از تفسیر فردید، از هایدگر آكادمیك فاصله دارد.
▪ هایدگر یكی از مهم ترین نقادان مدرنیته است كه از قضا نقادی هایش نیز بسیار ریشه ای و رادیكال است.آیا تصور نمی كنید شیوع آرا و اندیشه های او در جامعه ای همچون جامعه ما نقشی ضدتوسعه ای داشته و به روند توسعه پایدار در كشور ما لطمه زده است؟
ـ هایدگر نقاد مدرنیته بود اما آنتی مدرنیته نبود.او نقاد تفكر تكنولوژی بود اما ضدتكنولوژی نبود.او از محدودیت های علم جدید سخن می گفت بی آن كه ارزش ها، عظمت ها و دستاوردهای بزرگ علم جدید را نادیده گیرد.اما شاید بتوان گفت نحوه ارائه تفكر هایدگر در ایران، به نقشی ضدتوسعه ای منجر شده است.من یقین دارم كه هیچ یك از ترویج دهندگان بزرگ تفكر هایدگر در ایران، یعنی مرحوم فردید، دكتر داوری و دیگر شاگردان آنها ضدتوسعه، ضدعلم یا ضدتكنولوژی نبوده و نیستند.اما در این ارتباط خواهانم به یك نكتهٔ هرمنوتیكی اشاره كنم و آن این كه معنای آن چیزی نیست كه نویسنده یا گوینده مراد می كند، بلكه معنا تا حدود زیادی به آن چیزی وابسته است كه در ذهن خواننده یا شنونده نقش می بندد.بر همین اساس، می توان گفت باوجود آن كه نه فردید، نه داوری و نه هیچ یك از شاگردان آنان ضد توسعه نبوده اند، اما آنها به دو دلیل نقشی ضدتوسعه ای ایفا كرده اند:
۱.آنها، هر چند به درستی اما، صرفاً به نحوی یك طرفه و یك سویه بر نقاط ضعف و محدودیت های پوزیتیویسم، معرفت علمی و تفكر تكنولوژیك دست گذاشتند.آنها به تفاوت های بنیادین جامعه ما با جوامع غربی توجه نداشتند و به نحو نامتفكرانه ای نقادی های متفكران غربی از مدرنیته را عیناً در جامعه توسعه نایافته ما تكرار كردند.
بیان و لحن آنان در نقادی از مدرنیته، برخلاف خود هایدگر، تا حد زبانی ایدئولوژیك تنزل می یابد.مطالب شفاهی مرحوم فردید، و بسیاری از نوشته های شاگردان ایشان و آثار اولیه و دوره جوانی و میانسالی استاد بزرگوارم، جناب دكتر داوری به خوبی حكایتگر این نحوه بیان ایدئولوژیك است.دكتر داوری صرفاً در آثار اخیرشان است كه می كوشند از لحن و زبان ایدئولوژیك نسبت به غرب و مدرنیته فاصله گیرند.
۲.به اعتقاد اینجانب، هیچ یك از مبلغان تفكر هایدگر در ایران، تلقی وی از تكنولوژی را، به منزله گشتل درنیافته اند.هایدگر تكنولوژی را به منزله امری می فهمید كه در دوران ما همه چیز را چارچوب بندی كرده به همه چیز شكل می دهد.هایدگری های ایران از این مفهوم صرفاً دركی سلبی و انتقادی از تكنولوژی را دریافتند اما هیچ یك به وجه ایجابی و مثبت این مفهوم التفات نیافتند، یعنی درنیافتند چنانچه جامعه یا قومی به این حقیقت چارچوب بخش، یعنی به تكنولوژی و قدرت فوق العاده آن دست نیابد، از صحنه تاریخ حذف خواهد گشت، یعنی همان سرنوشتی كه جوامعی چون جامعه ما را تهدید می كند.ما در هیچ یك از آثار هایدگری های ایران، و اساساً در آثار بسیاری از روشنفكران، متفكران و اساتیدمان، نمی بینیم كه به نحوی مثبت و ایجابی بر ضرورت كسب قدرت تكنولوژی و ضرورت توسعه یافتگی به نحوی روشن و شفاف تأكید ورزند. امروزه، استراتژیست های جامعه ما به این آگاهی نایل شده اند.
بدون توسعه یافتگی در سایر اجزای جامعه و بدون دستیابی به قدرت تكنولوژیك در همه عرصه ها، قدرت سلاح هسته ای نیز چندان نخواهد توانست حافظ قدرت، استقلال و بقای تاریخی ما به عنوان یك ملت بزرگ باشد.به تعبیر دیگر، آنچه یك جامعه را هدایت می كند، نه سیاستگذاران و سیاستمداران آن، بلكه ایده های روشنایی بخش یك ملت است و جامعه فلسفی ما به طور عام، و هایدگری های ما به طور خاص، در فقدان ایده های صریح و روشنایی بخشی كه بتواند عزم ملی جامعه ما را در جهت اهدافی تاریخی وحدت بخشد، بی تقصیر نیستند.
پس شما نیز از جمله كسانی هستید كه معتقدید تفسیر فردید و فردیدی های ایران از هایدگر با هایدگر آكادمیك و آنچه از هایدگر در غرب فهمیده می شود، بسیار فاصله دارد؟
سخن بنده به هیچ وجه ناظر به این مطلب نبود.من فقط خواستم به یك نكته هرمنوتیكی اشاره كنم و آن این كه میانtext و context، یعنی میان معنای یك متن و سیاق و زمینه تاریخی آن متن یا زمینه و سیاق تاریخی ای كه آن متن در آن خوانده یا تفسیر می شود، ارتباط وجود دارد.جامعه ما با جوامع غربی بسیار فاصله دارد.به همین دلیل، تكرار نامتفكرانه آرای نقادان غربی مدرنیته در دیار ما می تواند به نتایج و پیامدهای ناخواسته ای منجر گردد و این همان چیزی است كه در ارتباط با نقش اجتماعی حضور تفكر هایدگر در ایران اتفاق افتاده است.
▪ درمجموع شما تفسیر فردید و فردیدی ها از هایدگر را چگونه ارزیابی می كنید؟
ـ می دانیم كه نه مرحوم فردید یا هیچ یك از شاگردان او تاكنون متن خاصی را به منزله تفسیری از آثار یا اندیشه هایدگر در اختیار ما قرار نداده اند تا بتوان به بحثی آكادمیك در باب ارزش و اعتبار تفسیر آنان از هایدگر پرداخت.فردید صرفاً توجه ما را به سوی هایدگر جلب نمود و پاره ای از اساسی ترین و كلی ترین مفاهیم مستتر در اندیشه وی را، با زبان و ادبیات خاص خودش، برای ما بازگو كرد.بدیهی است كه ما می توانیم نه تنها نحوه تلقی و شیوه گزارشگری فردید و فردیدی ها، بلكه نحوه فهم و شیوه بیان هر كس دیگری را از هر متفكری از جمله از هایدگر مورد نقد و بررسی قرار دهیم.ما می توانیم در مورد فهم فردید از هایدگر و یا شیوه تقریر او از اندیشه هایدگر بحث و گفت وگو یا انتقادهایی داشته باشیم.اما در این مورد به دو نكته بسیار مهم باید توجه داشت: اول این كه در بسیاری از مواقع آنچه را ما به عنوان فهم فردید از هایدگر نقد می زنیم، آرا و اندیشه های خود فردید است.به تعبیر دیگر، هرگاه فردید مدعی بود آنچه را می گوید از هایدگر نقل می كند، ما حق داشتیم وی را به بدفهمی هایدگر متهم كنیم.اما وی خودش را به هیچ وجه متعهد به چارچوب تفكر هایدگر نمی دید.اما به گمان من در اینجا نكته اساسی دیگری وجود دارد و آن این كه طرح این مسأله كه تفسیر فردید از هایدگر تا چه حد با تفسیر آكادمیك سازگار است، به نظر می رسد بیش از آن كه از دغدغه های آكادمیك نشأت گرفته باشد، ناشی از دغدغه های ایدئولوژیك است.به تعبیر روشن تر، چالشگاه اصلی در تفسیر فردید از هایدگر بر سر تفسیر مفهوم وجود در اندیشه هایدگر است. چالش اصلی در این امر است كه آیا می توان مفهوم وجود در تفكر هایدگر را با مفهوم خدا یا امر قدسی یكی دانست؟ این پرسش بیش تر از سوی جریان های سكولار در جامعه ما مطرح شده است و مضمون بحث بیش از آن كه فلسفی یا آكادمیك باشد، ایدئولوژیك و حاصل مناقشات سیاسی و ایدئولوژیك است.به گمان من، تفسیر سكولار از هایدگر غیرآكادمیك تر از تفسیر فردید از هایدگراست؛ هر چند این سخن به معنای دفاع مطلق از فهم و تلقی فردید از هایدگر نیست.
▪ آیا نمی توان گفت ما ایرانیان، به تبع فردید، هایدگر را در افق نگاه ایرانی، شرقی و عرفانی خویش تفسیر كرده ایم، و این هایدگر ایرانی، شرقی و عرفانی با هایدگر اصیل بسیار فاصله دارد؟
ـ این پرسش بیان دیگری از همان پرسش از ارزش و اعتبار تفسیر فردید از هایدگر است، كه در پاسخ بدان به نكاتی اشاره كردم.در اینجا باز هم به یك نكته انسان شناسانه و هرمنوتیكی اشاره كنم و آن این كه انسان موجودی تاریخی است.لذا همه فعالیت های او، از جمله عمل فهم و تفسیر، در یك سنت تاریخی صورت می گیرد.پرسش شما مبتنی بر یك پیش فرض پوزیتیویستی است كه گویی نقطه ای استعلایی، یعنی فراتاریخی و خارج از سنت ها و فارغ از مفروضات پیشین وجود دارد كه از آنجا می توان به فهمی اصیل و خارج از پیش فرض از متفكری چون هایدگر نایل آمد و ما ایرانیان به اشتباه بر اساس سنت تاریخی، گرایش ها و مفروضات پیشین خویش به تفسیر هایدگر یا سایر متفكران غربی می پردازیم.بدیهی است كه یك چنین نقطه استعلایی و خارج از سنت و بیرون از تاریخی وجود ندارد و طبیعی است كه ما ایرانیان گریزی از این نداریم كه بر اساس سنت تاریخی خویش با هر متفكری از جمله هایدگر مواجه شویم.اما پرسش شما پیش فرض دیگری را در خود مستتر دارد و آن این كه گویی سایر تفسیرها از هایدگر فارغ از هر گونه سنت و مفروضات پیشین هستند.به پیروان آن دسته از تفسیرهای سكولار از هایدگر نیز متقابلاً می تواند گفته شود كه آنها نیز بر اساس سنت متافیزیك غربی و بر اساس سوبژكتیویسم دكارتی-كانتی متن هایدگر را تفسیر می كنند.
▪ عبارات فردید گاه بسیار نومیدكننده است.برای مثال در جایی می گوید: «من بر عقل سخیف یهودی و ماسونی خط بطلان كشیدم».آیا براستی می توان همه غرب یا مدرنیته را به یهودیان یا فراماسون ها محدود كرد؟
ـ می پذیرم كه زبان فردید گاه عصبی كننده است و حتی گاه ذهن را رهزنی كرده، موجبات سوءفهم های بسیاری را فراهم می آورد.اما، در این باره به چند نكته باید توجه داشت.وی و تفكر وی تقلید و تكرار هیچ متفكر و هیچ اندیشمند ایرانی ماقبل خودش نبود.او خواهان دستیابی به زبانی اصیل، تازه و مستحكم بود.پاره ای از ابداعات زبانی و معادل سازی های او در زبان و ادبیات فلسفی ما جا افتاده است.او در پاره ای از موارد در عرصه زبان موفق و در برخی موارد ناموفق است.در مواردی كه فردید در كاربرد زبان ناموفق است باید اندكی با وی همدلی كرد.متأسفانه یكی از علائم انحطاط در جامعه ما به طور كلی و در میان روشنفكران و دانشگاهیان ما به طور خاص این است كه خودمان با دست های خودمان خواهان از میان بردن سرمایه های بسیار اندك فكری و فرهنگی خویش هستیم.ما می كوشیم همدیگر را تخریب كنیم.
گویی خویشتن را با تخریب دیگری اثبات می كنیم.نحوه مواجهه ما با یكدیگر بسیار بغض آلود، كینه محورانه و حقیرانه است.مگر ما چند تا شریعتی، سروش، بازرگان، طباطبایی، سیدحسین نصر، فردید یا داوری داریم كه می كوشیم با دست های خودمان آنها را تخریب كنیم؟ ما متفكران خود را تا سر حد دیوانه و روان پریش تنزل می بخشیم.ما باید بكوشیم اندیشه های متفكران مان را بهتر از آنچه بوده و هستند، تعبیر و تفسیر كنیم.نمی گویم شخصیت هایمان را نقد نكنیم، اما می گویم نقدهایمان باید با همدلی و محبت و مهر انسانی و احترام و با منزلت شناسی و رعایت مراتب همراه باشد.نگوییم زبان فردید خود چنین نبود.به همین دلیل، زبان وی را نقد می كنیم.اما این نقد نباید به گونه ای باشد كه اندیشه های وی را در پای نقد زبانش گردن بزنیم.برای نمونه، در همین عبارتی كه از فردید نقل كردید، تعبیر «عقل سخیف یهودی» در ادبیات وی اشاره به عقل شریعت محوری دارد كه عمق روح و جانش از حقیقت بیگانه است و صفت «فراماسون» غالباً به غربزدگی مضاعف اشاره دارد.حال آیا همان منتقد محترمی كه فردید را به خاطر كاربرد نامناسب واژگان مورد نقد قرار می دهد، خود از جمله كسانی نیست كه شریعت محوری بیگانه از حقیقت و تقلید تهوع آور از غرب را محكوم می سازد؟
▪ اما گفته می شود در شخصیت فردید نقطه ضعف هایی دیده می شود كه قابل اغماض نیستند. برای مثال او قبل از انقلاب عضو حزب رستاخیز شد و بعد از انقلاب به یك انقلابی و متشرع تبدیل شد.این گونه رفتارها را چگونه توجیه می كنید؟
ـ دست گذاشتن بر روی زندگی شخصی یا نقاط ضعف فردی یك متفكر در بررسی آرا و اندیشه های او روش چندان مناسبی به نظر نمی رسد.همه ما با زندگی شخصی و پاره ای از لغزش های فردی و اخلاقی یا احیاناً سیاسی متفكرانی چون آگوستین، دكارت، روسو، هگل، راسل، ویتگنشتاین یا فوكو كم و بیش آشناییم.اگر باب نقد اخلاقی متفكران باز شود، در -تاریخ- تفكر و مطالعات فلسفی باید تخته شود.مشخصاً در مورد فردید باید گفته شود زندگی و احوالات وی نشان می دهند كه او هیچ وقت یك فرد سیاسی نبوده و تا آنجا كه من می دانم وی هیچ گاه عضو حزب رستاخیز نبوده است.اما ظاهراً گاه به دعوت برخی از مسئولان حزب در محافلی برای بحث و مناظره های نظری و روشنفكری شركت كرده است.
در همه این جلسات، درست مثل برنامه های تلویزیونی «آن سوی زمان»، فردید می كوشد به طرح نقطه نظرات خودش بپردازد.در مورد پاره ای از اظهارنظرهای او در بعد از انقلاب باید گفته شود كه به نظر می رسد چارچوب كلی اظهار نظرهای وی بعد از انقلاب با آرای یكی، دو دهه پیش وی خیلی تفاوت نكرده است.البته می توان پذیرفت او نیز همچون خیل انبوهی از روشنفكران جامعه ما تحت تأثیر فضا و جو سال های آغازین انقلاب قرار گرفته بوده است.اما دیدیم كه سرانجام او چه شد، مرگ در تنهایی و گمنامی، بی آنكه جز تنی چند از شاگردانش، كسی یا مقامی از وی یاد و تقدیری به عمل آورد.
منبع : روزنامه ایران