دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
در زیر زمین قصر رضاخان
كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، كه با حمایت دولت بریتانیا عملی شد، نهایتاً زوال سلسله قاجارها را در ایران رقم زد. این معنی در تحولات سیاسی پس از كودتا و رخدادهایی كه قدرتیابی تدریجی ولی مداوم رضاخان را در پیآورد، بیشتر آشكار گردید.گفته میشد كه از هنگام عقد قرارداد ۱۹۱۹ و پس از آن دیگر انگلیسیان از تداوم سلسله قاجاریه قطع امید كرده به ویژه احمدشاه قاجار روابط خوبی با دولت بریتانیا نداشت. در آن زمان انگلیسیها به قاجارها بدبین شده بودند و آنان را به روسیه متمایل میدانستند. احمد شاه از همان ماههای متعاقب كودتا نسبت به سردارسپه و خیالاتی كه وی در سر میپرورانید به دیده سوءظن مینگریست و مهمتر از آن صریحاً بر زبان میآورد كه از سردارسپه میترسد. با این احوال و برغم سوءظن انگلیسیها پیرامون ارتباط نزدیك قاجارها و شخص احمدشاه با دولت جدید روسیه شوروی، شاه ایران هیچگاه درصدد برنیامد به طور جدی از آن كشور كمك بخواهد.
در این میان شخص رضاخان هم مكرراً با اقدامات خلاف قاعده و ناهنجارش نشان داده بود كه نسبت به قاجارها كینهای جدی در دل دارد و البته در شرایطی كه به حمایت دولت بریتانیا دلگرم بود، در راه تضعیف موقعیت قاجارها و احمدشاه و از میان برداشتن آخرین موانع جهت كسب قدرت وحكومت از هیچ تلاشی فروگذار نمیكرد. آگاهان به امور مكرراً از سوء رفتار و بدگوییهای او نسبت به احمدشاه در هنگام حضور در ایران و سپس مسافرتش به اروپا سخن به میانآوردهاند و البته خود او نیز چند بار طی جلسات و گفتو گوهای خصوصی از حمایت بریتانیاییها از خود تا به سقوط كشاندن نهایی قاجارها سخن به میان آورده بود. بدین ترتیب و در شرایط غیبت تقریباً فرارگونه احمدشاه از ایران و توقف طولانیاش در خارج از كشور رضاخان فرصت بیشتر و تعیین كنندهتری برای تداوم طرحهای جاهطلبانه خود به دست آورد و برغم مخالفتهای گسترده داخلی، عمدتاً با توسل به حربه تزویر و بهرهگیری از نیروهای نظامی و ایجاد رعب و وحشت و تحت تعقیب قرار دادن مخالفان كه در موارد متعدد با ترور و قتل آنان نیز همراه بود، توانست موقعیت خود را در مجموعه دولت و حكومت تثبیت و تحكیم كند. عقیم ماندن طرحهایی نظیر غائله جمهوری خواهی هم به تلاشهای رضاخان برای از میان برداشتن قطعی سلطنت قاجارها پایان نداد. به ویژه این كه در این میان حامی او دولت بریتانیا هم سخت از طرح به سقوط كشانیدن قاجارها پشتیبانی كرده و در این راستا وعده و وعیدهای بسیاری به سردارسپه داده بود. انگلیسیان امیدوار بودند با سقوط قاجارها و صعود رضاخان به سریر قدرت و سلطنت موقعیت سیاسی، اقتصادی و ژئوپولیتیكی او در ایران بیش از پیش تحكیم و تثبیت یافته و نیز رقیب دیرینهاش روسیه شوروی دیگر امكانی برای حضور در عرصه ایران پیدا نكند و نیز مؤسسات قدرتمند اقتصادی و مالی بریتانیا در ایران (به ویژه شركت نفت انگلیس و ایران و نیز بانك شاهنشاهی) قدرتمندتر از گذشته به فعالیت خود در ایران ادامه دهند و البته رضاخان جهت تحقق تمام این خواستها و آرزوهای بریتانیاییها در ایران قول مساعد داده بود.
به همین دلیل رضاخان جریتر از سابق و پس از پایان غائله جمهوریخواهی به تداوم مخالفتهای عمومی چندان وقعی ننهاده و با در پیش گرفتن سیاست تطمیع و تزویر و ریاكاری درصدد برآمد نظر مساعد مردم و رجال و نمایندگان مجلس را به سوی خود جلب كند و با دادن وعدههای دروغین كماكان در تداوم به كرسی نشاندن توطئه های خود میكوشید. چنانكه به دنبال واقعه جمهوریخواهی و برغم فرمان احمدشاه مبنی بر عزل او از نخستوزیری با لطایف الحیل توانست مخالفانش در مجلس را به ضرورت دادن رأی اعتماد به دولت او متقاعد كرده و البته به دروغ وعده دهد كه از هیچ تلاشی جهت مراجعت احمدشاه به كشور فروگذارنخواهد كرد. این در حالی بود كه او هیچگاه به این وعده وفاداری نشان نداده و كماكان درصدد بود موجبات توقف شاه را در اروپا فراهم آورد.
در این راستا رضاخان با كمك عوامل خود و نیز صرف پول به حملات خود بر ضد احمدشاه شدت بخشید و جهت بدنام ساختن او سفارش چاپ و انتشار مقالاتی بر ضد او در نشریات و روزنامههای خارجی داد و افرادی از عوامل او جهت از اعتبار انداختن احمدشاه راهی اروپا شدند. ضمن این كه نشریات و روزنامههای ایران هم كه عمدتاً تحت كنترل و فشار سردار سپه بودند، بر دامنه حملات و انتقادات خود بر ضد قاجارها وشخص احمدشاه افزودند. در این میان احمدشاه هم كه كماكان از رضاخان خوف در دل داشته و در همان حال از سوء سیاست بریتانیاییها نسبت به خود آگاهی داشت جرأت بازگشت دوباره به كشور را در خود نمیدید.
در این هنگام مسافرت رضاخان به عتبات عالیات و تبلیغات گستردهای كه متعاقب آن به نفع او در نشریات و محافل سیاسی ـ اجتماعی كشور به راه افتاد و نیز پایان كار شیخ خزعل در خوزستان كه با همراهی و همكاری رضاخان با انگلیسیها صورت گرفته بود، سردارسپه را یك گام دیگر به سوی تحقق آرزوهایش نزدیكتر ساخت. ضمن این كه قشون و شهربانی ستمكار رضاخان جهت تحكیم موقعیت او در مجموعه حاكمیت از هیچ جنایتی فروگذار نمیكردند. در همان حال مخالفان سردارسپه در مجلس بشدت تحت فشار بوده و جراید و نشریات وابسته، مخالفان در جامعه و همچنین اقلیت مخالف رضاخان در مجلس توقیف شده و با قتل برخی مخالفان سرسختتر رضاخان نظیر میرزاده عشقی و تهدید و ترور نمایندگان و رجال مخالف، فضای رعب آلود و نظم قبرستانی و خفقان آلودی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور حاكم شده و بدین ترتیب رضاخان امیدوار بود در آیندهای نه چندان دور بر مقاصدش دست یابد. سانسور با شدت و حدت تمام ادامه داشت و صدای مخالفان البته به ندرت شنیده میشد و سردارسپه امیدوار بود طرفداران او در مجلس و نیز بیرون از مجلس چنانكه مطلوب او بود باتغییر دادن موادی از قانون اساسی به حیات سیاسی قاجار پایان داده او را به تخت سلطنت و حكومت نزدیكتر سازند. اقلیت كوچك مجلس تحت رهبری سیدحسن مدرس هم سخت از سوی طرفداران رضاخان تحت فشار قرار داشته و به ویژه نصرتالدوله فیروز، علیاكبر داور و عبدالحسین تیمورتاش با همكاری دیگر نمایندگان ذینفوذ و طرفدار سردارسپه در مجلس با شتاب در حال عملی ساختن برنامههای او بوده تلاش میكردند نطقها، سخنرانیها و موضعگیریهای افرادی نظیر مدرس را بیاثر سازند و چنان وانمود سازند كه عمر حكومت قاجارها در ایران پایان پذیرفته و جهت رهایی كشور از بحران سیاسی چارهای جز تغییر موادی از قانون اساسی و نهایتاً به سلطنت رسانیدن رضاخان وجود ندارد.
در این زمان واقعه قتل ماژور ایمبری در تهران دستاویزی برای برقراری حكومت نظامی از سوی رضاخان شد تا باز هم بیشتر مخالفانش را از سر راه بردارد و با اعمال فشار سیاسی و نظامی و توقیف آخرین نشریات منتقد و اعمال سانسور شدید فضای سیاسی اجتماعی كشور را با اطمینان بیشتری به سوی اهداف و طرحهای خود سوق دهد.
رضاخان جهت پیشبرد مطلوبترطرحهای خود تا پایان سال ۱۳۰۳ش. دكتر میلسپو مستشار امریكایی مالیه را نیز تحت كنترل دولت خود قرار داد تا جهت هزینههای جاری و اجرای طرحهای خود در شئون مختلف كمتر با مشكلات مالی مواجه شود. ضمن این كه بانك شاهنشاهی مهمترین مؤسسه مالی انگلیسیها در ایران نیز آماده بود تقاضاهای مالی سردارسپه را در چارچوب طرحهای انگلیسیها برآورده سازد. در این میان تلاشهای پایان ناپذیر اقلیت مجلس و مخالفان رضاخان جهت بازگشت احمدشاه به كشور هم با شكست روبرو شد. قانون ۲۵ بهمن ۱۳۰۳ مجلس پیرامون اعطای فرماندهی كل قوا به رضاخان هم گام دیگری بود كه قاجارها و احمدشاه را از نقشی كه در ریاست و فرماندهی قشون اعمال میكردند، دور ساخت و در همان حال موقعیت رضاخان را تقویت كرد. ضمن این كه تلاش مدرس و اقلیت كوچك طرفدار او جهت جلوگیری از تصویب این قانون هم البته به جایی نرسید. پیش از آن رضاخان به مجلس رفته و با تقاضای دریافت فرماندهی كل قوا اضافه كرده بود كه: «شاه و ولیعهد نمیگذارند من كار كنم و من اطمینان به حضرات ندارم و میترسم كه خدمات و اصلاحاتی كه كردهام به باد رود. مجلس باید به این كار رسیدگی كند و تكلیف مرا با این دو برادر معین كند.» ۱
بدین ترتیب قدرت و موقعیت رضاخان از آغاز سال ۱۳۰۴ در سطوح مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی افزایش چشمگیری پیدا كرد و طرفداران او در مجلس، مجموعه حكومت، و به ویژه قشون و شهربانی تحركات خود را برای تحقق آخرین آرزوی سردارسپه كه همانا فتح قله سلطنت و حكومت بود، شدت بخشیدند. شواهد و قراین موجود هم نشان میداد كه در شرایط فقدان رقیب خارجی قابل اعتنایی در عرصه ایران، انگلیسیها هم بلامنازعتر از هر وقت دیگر به مقصود مشترك خود با سردارسپه یاری میرسانند. همزمان با بدگویی و تبلیغات سوء رضاخان و عوامل او در گوشه و كنار كشور بر ضد قاجارها و احمدشاه، سردارسپه به تلاش خود جهت مقهور ساختن متنفذان، خوانین و حكمرانان محلی و نظایر آن ادامه داد و برخی از مهمترین این افراد نظیر سردار معزز بجنوردی به امر رضاخان اعدام شدند تا در آینده مخالفتهای احتمالی با جاهطلبیهای رضاخان به حداقل برسد.رضاخان در داخل و خارج از كشور شبكهای اطلاعاتی و جاسوسی ایجاد كرده بودكه تحركات، ارتباطات، رفت و آمدها و اقدامات احتمالی مخالفان و منتقدان او و نیز روابطشان با قاجارها و شخص احمدشاه را تحت كنترل داشتند تادر اسرع وقت نسبت به جلوگیری از شكلگیری هرگونه تلاش مخالفتآمیزی اقدامات لازم را به عمل آورند. ملكالشعرای بهار از رجال منتقد رضاخان در آن روزگار كه در اقلیت مجلس هم عضویت داشت، در خاطرات خود مینویسد:
«تابستان ۱۳۰۴ در حال گذشتن است، سردارسپه در این سال كاملاً در ایران جابجا میشود و جا گرم میكند. فرماندهان لشكرها در ایالات دست به فعالیت و پركردن جیبها گذاشتهاند، برق چشم از همه مردم گرفته و میگیرند به اصطلاح تسمه از گرده همه كشیدهاند و دمار از روزگار همه برآوردهاند... مركزیت [طرفدار رضاخان] شروع شد. فعالیت و هوش و عقل و دسیسه با همه اسباب و ابزاری كه در سیاست ضروری است در شخص رئیس دولت [رضاخان] جمع شد. جمعی معتقد، برخی مرعوب و لرزان، گروهی طامع و امیدوار به جاه و منصب،عدهای درصدد انتقام از حریف به وسیله این دولت و عدهای دیگر آرزومند عالم جدید.... و از بین بردن طبقات روحانی وآیین قدیم. باری هر كس به عنوانی خود را وابسته و مربوط به رئیس دولت میدانست... مركزیت شروع شد. تیمور [تاش] و فیروز در هیأت دولت و رفقای آنها در مجلس كار را به دست گرفتند. درگاهی [محمد درگاهی رئیس كل وقت شهربانی] هم به هر سو تاخت و تاز میكرد. مخالفان و منتقدان سردارسپه هم از هر سو تحت فشار قرار گرفته از شما چه پنهان دیگر نه اعصاب سالم در ما [منتقدان] مانده و نه قوه و بنیه كار. استخوانهای ما را درگاهی [رئیس شهربانی] و پلیس خرد كرده بودند. بدتر از همه والاحضرت ولیعهد نیز ظاهراً از شاه نا امید شده و فریب خورده بود شاه درآمدن خیلی تردید داشت و میترسید، ولیعهد هم این معنی را حس كرده بود...» ۲
در حالی كه گمان میرفت احمدشاه قصد دارد به كشور بازگردد رضاخان و عوامل او و مهمتر از آنان انگلیسیان به انحاء گوناگون او را تحت فشار قرار میدادند از بازگشت به ایران اجتناب كند و در همان حال مخالفتهای مردم تهران با رضاخان در اواخر شهریور و مهر ۱۳۰۴ كه با موضوع كمبود و بحران نان توأم شده بود، توسط شهربانی و قشون تحت امر رضاشاه سركوب شده تعداد قابل توجهی مقتول و مجروح شدند. انتقاد شدیداللحن و شجاعانه مدرس از این اقدام شنیع دولت سردارسپه در مجلس هم نادیده گرفته شد و به علت رعب و وحشت موجود، نشریات كشور هم تقریباً این واقعه را منعكس نكردند. در چنین شرایطی بود كه ماشین تبلیغات ضد قاجاری رضاخان در تهران و سایر شهرهای كشور با حمایت و مداخلات قشون و شهربانی و استاندارها به راه افتاد و جمعیتها و افراد مشخصی این بار صریحتر از گذشته موضوع ضرورت پایان دادن به حكومت قاجارها در ایران و نقشی كه مجلس شورای ملی میتوانست در این باره انجام دهد، مطرح كردند. ضمن این كه اعلامیهها و شبنامههای حساب شده و تحت كنترلی از سوی عوامل رضاخان در گوشه و كنار كشور پخش شد كه علناً بر ضرورت خلع قاجاریه از سلطنت تأكید میكرد و به طور پیدا و پنهان به تقویت موضع و موقعیت رضاخان میپرداخت. دستجاتی از طرفداران و عوامل رضاخان در گوشه و كنار كشور و به ویژه نقاط حساس تهران با برپایی مجالس و گردهمایی از ضرورت انقراض قاجارها و تغییر موادی از قانون اساسی توسط مجلس سخن به میان میآوردند و طومارها، نامهها و اخبار و گزارشات عمدتاً بدون اسامی چاپ و منتشر میشد كه گویی اكثری از مردم ایران در اقصی نقاط كشور سقوط قاجارها را طلب كرده، و رضاخان را میستایند. با این احوال «با اجتماع مشتی رند و عدهای منفعت طلب و مردم كُشانی چند در باغ مدرسه نظام و سر و صدای دروغین محمد حسین آیرم [رئیس جدید شهربانی] كه مردم را به زور وادار به تلگرافات [بر ضد قاجارها و به نفع سردارسپه] كرده بودند، در مردم و ساكنان مركز اثری نبخشید تا عاقبت حضرات مجبور به ترور و قتل نفس شدند.»
در چنین موقعیتی بود كه فشارها بر مردم مخالف در گوشه و كنار كشور شدت گرفت و با سكوت و محافظهكاری رجال و شخصیتهای تأثیرگذار كشور و ناتوانی احمدشاه و بسیاری علل ودلایل دیگر كه با اعمال فشار بر نمایندگان و اقلیت مجلس همراه بود، به تدریج مقدمات لازم برای مطرح شدن ماده واحده انقراض قاجاریه در صحن علنی مجلس فراهم آمد. چنین به نظر میرسید كه یأس و نومیدی بسیاری از مخالفان و منتقدان رضاخان را فراگرفته و طرفداران و عوامل او در مجلس در نهم آبان ۱۳۰۴ فرصت و امكان لازم را برای عملی ساختن آرزوی دیرین وی بدست آوردهاند. ماده واحده مذكور مقرر میداشت: «مجلس شورای ملی بنام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حكومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملكتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار میكند. تعیین تكلیف قطعی حكومت موكول به نظر مجلس مؤسسان است كه برای تغییر مواد ۳۶ـ ۳۷ـ ۳۸ـ ۴۰ متمم قانون اساسی تشكیل میشود.»
جالب توجهتر خواهد بود بدانیم كه «این ماده واحده از طرف همان آقایان [عمدتاً تیمورتاش، تدین و دیگران] و [علیاكبر] داور تهیه و در زیرزمین قصر رئیسالوزرا [رضاخان] روی میز گسترده شد و بنای آوردن وكیل و تقاضای امضاء به میل و خواهش و عنف و تهدید آغاز گردید و تا روز ششم و هفتم آبان [دو روز قبل از مطرح شدن آن در صحن علنی مجلس] موفق شدند كه هشتاد و چهار نفر از اعضای فراكسیونها را كه زورشان رسیده بود به پای آن میز تاریخی بكشانند!
.... عصر روز پنجشنبه هفتم آبان به میل خود [راوی و نویسنده مطلب ملكالشعرای بهار و نماینده وقت مجلس پنجم از فراكسیون اقلیت] به قصر رئیسالوزرا، شتافتم صحن قصر پر بود از افرادی كه طبعاً در این قبیل موارد پی طعمه و شكار میگردند و آن روزها ابواب قصر دیكتاتور بر روی آن بیچارگان باز میشد. و آن دیكتاتور [رضاخان] به چهره بینور اینها تبسم میزد و به هر یك لطف خاصی ابراز میداشت! عدهای از رجال سیاسی نیز اینجا و آنجا در تكاپو بودند، مدخل زیر زمین طرف راست مثل راه مورچه از آینده و رونده مملو بود. متولیان اكثریت [مجلس شورای ملی] با ماشینها در رفت و آمد بودند و هر كس كه بیرون میرفت پس از چندی با شكاری تازه بر میگشت و او را یك راست به كنار میز برده، قلم تاریخی را به دستش میدادند! ... تا آن ساعت از قضیه ماده واحده و میز و زیرزمین اطلاعی كامل نداشتم. دیدن آن منظره پشتم را به لرزه درآورد، خاصه كه دو نفر از بهترین دوستانم را ـ از اعضای اقلیت ـ دیدم كه یكی از ایشان كه از میز گردان ها شده، دیگری را داور شكار كرده داخل زیرزمین كرده، و رفقای دیگر هم به نوبت آمدند و امضاء كردند...» ۳
همزمان با این اقدامات و در حالی كه طرفداران رضاخان آماده میشدند تا در بعداز ظهر روز هشتم و صبح روز نهم آبان ماده واحده مذكور را مطرح و بدون برخورد با اشكالی جدی به تصویب برسانند، با این احوال هنوز خطر مخالفت اقلیت با این لایحه غیر قانونی از میان نرفته بود و سیدحسن مدرس، ملكالشعرای بهار، دكتر محمد مصدق و چند تن دیگر هنوز می توانستند با سخنرانی در مجلس مشكلاتی پیش روی توطئهكنندگان قرار دهند. به همین دلیل در آستانه تشكیل جلسه موعود قرار شد كه مخالفین با این لایحه در مجلس ترور شده و به قتل برسند «و میخواستند به هر وسیله كه هست آنها را خفه و خاموش سازند. جلسهای بود. تصمیمی مهیب و جانیانه اتخاذ كردند و قرار بر این شد كه شب هشتم آبان [۱۳۰۴] اگر كسی از طرف اقلیت حرف زد، كشته شود.»
بر همین اساس هم بود كه طرح قتل ملكالشعرای بهار مورد تأیید قرار گرفت و پس از نطق مخالفتآمیز او در مجلس مأموران شهربانی او را تحت تعقیب قرار دادند. اما برخلاف آنچه مطلوب آنان و به ویژه رضاخان (كه همزمان از سفارت فرانسه در تهران در انتظار شنیدن خبر قتل بهار بود) بود فرد دیگری (واعظ قزوینی) علیالظاهر به خطا به جای بهار هدف گلوله و ضربه چاقوی تروریستها قرار گرفته و كشته شد. در همان حال به طور همزمان گروه قابل توجهی از تجار و معاریف شهر تهران به بهانه مطالعه برخی مسائل اقتصادی به كاخ رئیس الوزراء فراخوانده شده و سپس چنین شایع ساختند كه این افراد در حمایت از سقوط قاجارها و به سلطنت رسیدن رضاخان متحصن شدهاند و این در حالی بود كه نیروهای شهربانی تا پایان نمایش از خروج این افراد جلوگیری به عمل میآوردند. برغم مخالفت صریح و شجاعانه تعدادی از نمایندگان مجلس، كه در رأس همه آنان سیدحسن مدرس و دكتر محمد مصدق قرار داشتند و رأی منفی حدود ۵ تن از نمایندگان، لایحه انقراض قاجاریه در جلسه دوشنبه ۹ آبان ۱۳۰۴ از تصویب و تأیید اكثریت نمایندگان طرفدار رضاخان گذشت و به فاصلهای كوتاه محمدحسن میرزا ولیعهد و خانوادهاش از كاخهای سلطنتی اخراج و به خارج از كشور تبعید شدند و بدین ترتیب رضاخان پهلوی به سرعت تمهیدات برگزاری انتخاباتی دلخواه و كاملاً فرمایشی از طرفداران و هواخواهانش در اقصی نقاط كشور را فراهم آورد تا تحت عنوان مجلس مؤسسان رأی نمایندگان مجلس شورای ملی (در ۹ آبان ۱۳۰۴) را به اصطلاح تأیید و تصویب كنند و نهایتاً در ۲۱ آذر همان سال و با كارگردانی علیاكبر داور، تیمورتاش و چند تن دیگر این مهم مطابق میل رضاخان انجام پذیرفت و مجلس به اصطلاح مؤسسان به انقراض سلسله قاجار و تأسیس سلسله پهلوی رأی مثبت داد. طی چند ماه آتی مقدمات برگزاری مراسم تاجگذاری برای رضاخان فراهم شد و نهایتاً در روز یكشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ قزاق بیسواد دیروز با حمایت انگلیسیان و طی پروسهای چند ساله از اقدامات غیر انسانی تاج سلطنت بر سر نهاد و طی حدود ۱۶ سال سلطنت توأم با دیكتاتوری خود در راه مشروطیت زدایی و نقض صریح و آشكار حقوق اساسی ملت ایران از هیچ تلاشی فروگذار نكرد.قهرمان میرزا سالور عینالسلطنه در خاطرات خود پیرامون نقش انگلیسیها در انقراض قاجاریه و به سلطنت رساندن رضاخان مطالب جالب توجهی دارد. مینویسد: «بسیاری از مخالفان قاجاریه مزدورهای سفارت انگلیس هستند كه پول میگیرند فریاد میكنند قاجاریه باید برود. اینها تا پول میگیرند، فریاد میكنند. پول كه نمیدهند ساكت میشوند. دیگر التهابی ندارند...» ۴
عینالسلطنه در جایی دیگر از نوكری بلا اراده رضاخان برای بریتانیاییها سخن به میان میآورد كه به وعده رسانیدنش به سریر سلطنت هر آنچه میخواهند در حق او تحقیر روا میدارند: «...آنچه در میان خواص مشهور است تهیه طرح جلوس به تخت سلطنت بود كه در تهران تهیه شده بود. حتی پانصد نفر را هم حاضر كرده بودند كه از میدان توپخانه اتومبیل حضرت اشرف را با دست به سمت تخت مرمر ببرند و در آنجا با حضور آنها و نظامیان جلوس كند.[به دنبال وقایع بازگشت رضاخان از عتبات عالیات] تا همدان هم حضرت اشرف [!] بشاش و خرم و به همین خیال بود. آنجا یك مرتبه ورق برگشت. این بود كه روز ورود بسیار ملول به نظرها آمد. انگلیسیها برای قدرتنمایی و این كه تو [رضاخان] داخل آدم نیستی و هر چه هست بدست ما خواهد بود، دو مرتبه او را فریب دادند. یك مرتبه در جمهوری، یك مرتبه در سلطنت. درست زمانی كه یقین كرد رئیسجمهور یا شاه میشود سرازیرش كردند كه باز آدم خودشان باشد.» ۵
هم او تأكید میكند كه كودتای ۱۲۹۹ سخت مورد نفرت عموم مردم كشور بود و به همین دلیل در چهارمین سالروز این واقعه تأسفبار در مدرسه نظام «جز نظامیها كسی نبود». عینالسلطنه همچنین از نفرت مردم كشور از رضاخان و خانواده او سخن به میان آورده و مینویسد: «این چند روزه پسر سردارسپه [محمدرضا] را بازار برده بودند. همه گفتند بچه خوب بازار آمده، بچه خرس آمده. احساسات عامه ولو به غلط هم باشد مؤثر است و خاموشی آن مشكل. آنچه مردم را از این آدم رَم داده و هر قدر میخواهد خود را به آنها نزدیك كند ممكن نشد دو چیز است: یكی قضیه جمهوری، دیگری تقرب جماعت بهائیه در دربار او»۶
عینالسلطنه در جایی دیگر باز هم از عاملیت رضاخان برای انگلیسیها سخن گفته مینویسد: «انگلیسیها خیالاتی دارند، به توسط سیدضیاء و دیگران ـ یعنی اختیارات به دست این آدم [رضاخان] دادند. بسیار بسیار خوب انجام داد.» ۷
او در جایی دیگر باز هم از عدم اقبال مردم كشور نسبت به رضاخان سخن به میان میآورد میگوید: «در مسجد شاه سردارسپه را دعا گفته بودند، احدی آمین نگفته بود. از این رو طاقت نیاورده [رضاخان] و برخاست ورفت. هر وقت چنین اتفاقی بیافتد رئیس نظمیه فحش نوش جان میكند.» ۸ هم او در آستانه رأی مجلس به انقراض قاجاریه در آبان ۱۳۰۴ با اشاره به تبلیغات سوء رضاخان و انگلیسیها بر ضد قاجاریه، به نقش آن كشور در این تحولات چنین اشاره میكند: «نقشه انگلیسیها مدتی است تغییر كرده تا آن روز پروگرام كمال پاشا بود و جمهوریت، اینك سلطنت است و اینكه آن پروگرام را تا هر جا بشود اجرا كند.» ۹
عینالسلطنه درباره عدم تمایل انگلیسیها جهت بازگشت احمدشاه به كشور و همراهی آنان در این مقصود با رضاخان چنین مینویسد:«...انگلیسیها مایل نیستند احمدشاه به كشور بازگردد، رئیسالوزراء هم میل ندارد. احمدشاه خواست بیاید مانع شدند. باز میگویند هفت سال است با وجود آنچه انگلیسیها بر سر این آدم [احمدشاه] آوردند و حتی تخت و تاج او را در مخاطره انداختند به آنها بله نگفت، اما سردارسپه در این مدت كم پانصد بله به انگلیسیها گفت.»۱۰
و هنگامی كه مجلس شورای ملی ماده واحده انقراض قاجاریه را تأیید و تصویب كرد، هم او در دفترچه خاطراتش نوشت: «به سرعت برق و باد این مسئله مهم گذشت. اینجا هم یكی از ممالك سلطنت نشین دولت انگلیس شد مثل مصر، عراق، فلسطین و هندوستان. سردارسپه هم مثل فیصل و ابن سعود و غیره شد. باز اگر تا این درجه هم دست از ما بردارند خوب است... این شد نتیجه قشون متحدالشكل كه از آرزوهای انگلیسیها بود. این شد نتیجه اعتماد و بزرگ كردن یك آدم پست و نانجیب. چه عیب دارد ایران، شاه و سلاطین عجیب [و] غریب خیلی به خود دیده، از مسگر، رامشگر، عرب، ترك، تاجیك، افغان و غیره و غیره. اینك هم یك افیونی را تماشا و تعظیم كنند... انگلیسیها با ما كار دارند...» ۱۱
عین السلطنه در جایی دیگر از خاطراتش به ناراحتی مردم از نصب رضاخان، به سریر سلطنت سخن به میان آورده و مینویسد: «... شخصی در جلوی بلدیه [شهرداری] بالای كرسی رفت و پس از نطق تبریك و تهنیت، مردم را امر به گفتن زنده باد پهلوی كرد، احدی جواب نداده بود. شاهنشاه اسلام پناه! [رضاخان] را دعا كرد، احدی آمین نگفت. خجل شده پایین آمد. باطناً مردم غمگین هستند. اظهار بشاشیت را از احدی نمیشود فهمید. مگر همان علاقمندان اما قدرت دم زدن ندارند. فوراً آژان جلب نظمیه میكند. چنانچه جماعتی از زن و مرد را امشب به همین جرم دستگیر كردند.» ۱۲
هم او با اشاره به سخنان محمدحسن میرزا ولیعهد مخلوع كه خدا را شكر گفته بود كه در دوران سلطنت قاجارها، انگلیسیها با تمام دسایس و فشاری كه وارد میآوردند، نتوانستند بر كشور مسلط شوند و اینك با آوردن رضاخان بر این مقصود دیرینه خود رسیدهاند، اضافه میكند كه: «اولین دولتی كه تلگراف تهنیت فرستاد و این دولت موقتی [رضاخان پهلوی] را شناخت همان انگلیس بود.»۱۳
عینالسلطنه در جایی دیگر هم یادآور میشود كه: «كلنل فریزر آتاشه میلیتر سفارت انگلیس كه سابقاً رئیس پلیس جنوب (S.P.R) بود و فارسی را بهتر از ما حرف میزند روزی سه مرتبه خانه سردارسپه میرود و به او درس میدهد.» ۱۴
عینالسلطنه با اشاره به رأی مجلس در تغییر قانون اساسی و انقراض قاجاریه و نقش انگلیس در این داستان مینویسد: «روزنامه مجلس كه تفصیل اخبار مجلس و مذاكرات آن را درج كرده است الحاق كتاب شد تا قارئین بدانند به چه نیرنگ و شعبدهبازی دولت انگلیس یك سلطنت پوشالی [پهلوی] برای این مملكت انتخاب نموده و او را هم دلخوش كرده كه نسل به نسل برقرار نگاه خواهد داشت. حقیقتاًَ باید در مقابل همچو پلتیكی تعظیم كرد. یك كدخدای دهی را بخواهند بیرون كنند و كدخدای دیگر به جای او بگذارند به این سهولت، به این آرامی نمیشود.»۱۵
عینالسلطنه باز هم در اینباره مینویسد: «بنازم به قدرت پروردگار... تهنیت بگویم ملت مقتدر انگلیس را. آدمی كه [مقصود رضاخان است] تا پانزده سال قبل سر یك فنجان عرق و صد دینار سیرابی سر قبر آقا یا حوالی قزاقخانه نزاع و قمهكشی میكرد، توی سرش میزدند، توی سر مردم میزد و تا چهار سال قبل اسمش را هم كسی نمیدانست امروز بدین مقام و مرتبه [سلطنت و حكومت] میرسد كه همه كس حیران است...». ۱۶... «فردا شب هم چراغان و آتش بازی است. زور و زر و بیم و امید در یك جا تمركز یافت. تدابیر انگلیس هم از عقب آن. دیگر ممكن نبود این كار [سقوط قاجاریه و صعود رضاخان، سلطنت] نشود... مردم از بس كه تبعید و حبس و اعدام شدند، تنبیه شدند، خسته بودند و در حقیقت مثل آهویی در مقابل اسب عربی تندرو صیاد تسلیم شدند... این بود نیت انگلیسیها. امر كردند كه به سرعت باد و برق این كار صورت بگیرد و گرفت.» ۱۷
عینالسلطنه تیمور تاش وزیر دربار رضاشاه را جاسوس انگلیسیها ارزیابی میكند كه همراه با مدیرالملك حركات و سكنات او را به سرعت به سفارت بریتانیا گزارش میدهند: «در حالی كه این آدم [تیمورتاش] و مدیرالملك (داماد نواب نایب سفارت) بپّای شاه [مراقب رفتار رضاشاه] هستند. نفس بكشد راپرت به سفارت [بریتانیا] میدهند. پلیسهای مخفی دیگر را ما درست نمیشناسیم. البته چندین نفر هستند كه هم پلیس مدیرالملك و تیمور تاش هستند، هم پلیس مخفی [رضا] شاه.»۱۸
و هم او اضافه میكند كه: «به هر حال روزگار سگی داریم از هر جهت. نه من، تمام مردم گرفتارند. این است كه انگلیسیها هر كاری میخواهند میكنند و نفس كش نیست. باز هم مشغولند ما را گداتر، فقیرتر و مبتلاتر كنند تا به كلی ناچیز شویم.» ۱۹
عینالسلطنه در تحلیل جریان برگزاری مراسم تاجگذاری رضاشاه در روز چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ چنین در دفترچه خاطراتش ثبت كرد: «هیچ فرق برای ایرانی نمیكند قاجاری سرسخت باشد یا قزاقی. بنازم به قدرت و تدابیر دولت بریتانیا ... كسی كه نه صاحب ایل و قبیله بود، نه صاحب مقام و رتبه، نه دارای سابقه خدمات بزرگی... چیزی كه هست این آدم هویت و ایام زندگی خود را نمیتواند نسبت به مردم تهران پوشیده دارد. همین طول دادن تاجگذاری هم پلتیك انگلستان است. درجه به درجه او را بالا بردهاند.» ۲۰
بدین ترتیب رضاخان پس از كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا صعود نهایی به تخت سلطنت و تاجگذاری در روز چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ دقیقاً پنج سال و دو ماه انتظار كشیده و با بهرهگیری از حمایتهای پیدا و پنهان بریتانیا اقدامات خلاف قاعده و غیر انسانی پرشمار و زایدالوصفی انجام داد.
مظفر شاهدی
منابع و مآخذ
ـ حسین مكی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد ۱ و ۲ و ۳، تهران، انتشارات امیركبیر، ۱۳۵۷.
ـ سلیمان بهبودی، رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، به كوشش غلامحسین میرزا صالح، تهران، طرح نو، ۱۳۷۲.
ـ قهرمانمیرزا سالور (عینالسلطنه)، خاطرات عینالسلطنه (قهرمانمیرزا سالور)، جلد نهم به كوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، ۱۳۷۹.
ـ محسن صدر، خاطرات محسن صدر (صدرالاشراف)، تهران، وحید،۱۳۶۴.
ـ محمدتقی ملكالشعراء بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه، ۲ جلد، چاپ اول، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۳.
ـ حسین مكی، مدرس قهرمان آزادی، ۲ جلد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۸.
ـ علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بیات، تهران، پروین و معین، ۱۳۷۲.
ـ محمدرضا خلیلی خو، توسعه و نوسازی در ایران دوره رضا شاه، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۳.
ـ ریدر بولارد، شترها باید بروند، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، ۱۳۶۲.
ـ محمود حكیمی، داستانهایی از عصر رضا شاه، تهران، قلم، ۱۳۷۱.
ـ اسكندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ۳ جلد، تهران، گلفام، ۱۳۷۰.
ـ عبدالله طهماسبی، تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۵.
ـ سعید نفیسی، تاریخ شهریار شاهنشاه رضاشاه پهلوی از ۳ اسفند ۱۲۹۹ تا ۲۴ شهریور ۱۳۲۰، تهران، شورای جشنها...، ۱۳۴۴.
ـ رضا نیازمند، رضاشاه از تولد تا سلطنت، لندن، بنیاد مطالعات ایران، ۱۳۷۵.
ـ مرتضی صادقكار، روانشناسی رضاشاه، تهران، ناوك، ۱۳۷۶.
ـ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول و دوم، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۷.
ـ محمدعلی همایون (كاتوزیان)، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، ۱۳۸۰.
ـ احسان طبری، پنجاه سال تبهكاری و خیانت سلسله پهلوی، بیجا، بینا، بیتا.
ـ عبدالامیر فولادزاده، شاهنشاهی پهلوی در ایران، ۳ جلد، قم، كانون نشر اندیشههای اسلامی، ۱۳۶۹.
ـ مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، جلد اول و دوم و سوم، لندن، انتشارات پكا، ۱۳۶۹ش / ۱۹۹۰ م.
ـ استفانی كرونین، ارتش و تشكیل حكومت پهلوی در ایران، تهران، خجسته، ۱۳۷۷.
ـ عبدالله شهبازی، نظریه توطئه، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۷.
ـ علیمحمد بشارتی، پنجاه و هفت سال اسارت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۲.
ـ عبدالله متولی، تیمورتاش و بازی قدرت، تهران، انتشارات مدرسه، ۱۳۸۲.
ـ قاسم یاحسینی، قشون پهلوی، تهران، مدرسه،۱۳۸۳.
ـ محمد ارجمند، خاطرات محمد ارجمند، شش سال در دربار پهلوی، تهران، پلیكان، ۱۳۸۵.
ـ ابراهیم صفایی،كودتای ۱۲۹۹ و آثار آن، بیجا، بینا، بیتا.
ـ امیل لوسوئر، زمینه چینیهای انگلیس برای كودتای ۱۲۹۹، ترجمه ولیالله شادان، تهران، اساطیر، ۱۳۷۳.
ـ حسن مرسلوند، اسناد كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۴.
ـ ناصر نجمی، از سید ضیاءتا بازرگان، تهران، مؤلف، ۱۳۷۰.
ـ حسین آبادیان، ایران از سقوط مشروطه تا كودتای سوم اسفند، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵.
ـ ابراهیم خواجه نوری، بازیگران عصر پهلوی، تهران، جاویدان، ۱۳۵۸.
ـ حسین مكی، مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار، تهران، امیركبیر،۱۳۵۷.
ـ محمد تمیمی طالقانی، دكتر حشمت كه بوده، بیجا، بینا، ۱۳۲۴.
ـ علیاكبر ولایتی، سیر و تفحص در مشروطیت و پس از آن، تهران، حزب جمهوری اسلامی، ۱۳۶۱.
ـ غلامحسین میرزا صالح، جنبش میرزا كوچكخان بنابر گزارشهای سفارت انگلیس در تهران، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۹.
ـ تاریخ معاصر ایران، مجموعه مقالات، ج ۳ و ۹، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۶۸ و ۱۳۷۴.
ـ هدایتالله حكیم الهی، اسرار سیاسی كودتا و ....، تهران، بینا، ۱۳۲۲.
ـ ابوالقاسم كحالزاده، دیدهها و شنیدهها، تهران، نشر فرهنگ، ۱۳۶۳.
ـ لیث فوربز و فرانسیس آرتور كورنلیوس، كیش و مات، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۶.
ـ م . س. ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی، تهران، طوفان، ۱۳۵۶.
ـ فتحالله نوری اسفندیاری، رستاخیز ایران، تهران، ابن سینا، ۱۳۳۵.
ـ مصطفی الموتی، بازیگران سیاسی ازمشروطیت تا سال ۱۳۵۷، لندن، پكا، ۱۳۷۴.
ـ پهلویها، ۳ جلد، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۸. [ج۱]
ـ نصرالله سیف پور فاطمی، آیینه عبرت، تهران، سخن، ۱۳۷۸.
ـ علیرضا ملایی توانی، مشروطه و جمهوری، تهران، نشر گستره، ۱۳۸۱.
ـ هوشنگ صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاخان، تهران، نشر گفتار، ۱۳۷۹.
ـ حسین بلا، هفتاد سال خاطره، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸.
پانوشتها:
۱ـ محمدتقی ملكالشعرای بهار، انقراض قاجاریه، ج ۲، ص ۲۰۵.
۲ـ همان، ج ۲، ص ۲۵۹ ـ ۲۶۱.
۳ـ همان، ج ۲، ص ۲۸۲ ـ ۲۸۳.
۴ـ خاطرات عینالسلطنه، ج۹، صص ۷۱۴۴ ـ۷۱۴۵.
۵ـ همان، ص ۷۲۱۷.
۶ـ همان، ص ۷۲۶۱.
۷ـ همان، ص ۷۲۸۲.
۸ـ همان، ص ۷۳۱۷.
۹ـ همان، ص ۷۳۵۴.
۱۰ـ همان، ص ۷۳۶۸.
۱۱ـ همان، صص ۷۳۷۹ـ ۷۳۸۰.
۱۲ـ همان، ۷۳۵۸.
۱۳ـ همان، ص ۷۲۹۱
۱۴ـ همان، ص ۷۳۹۴.
۱۵ـ همان، ص ۷۴۰۰.
۱۶ـ همان، ص ۴۷۰۲.
۱۷ـ همان، ص ۷۴۰۵.
۱۸ـ همان، ص ۷۴۱۵.
۱۹ـ همان، ص ۷۴۴۰.
۲۰ـ همان، صص ۷۴۷۶ـ ۷۴۷۷.
منابع و مآخذ
ـ حسین مكی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد ۱ و ۲ و ۳، تهران، انتشارات امیركبیر، ۱۳۵۷.
ـ سلیمان بهبودی، رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، به كوشش غلامحسین میرزا صالح، تهران، طرح نو، ۱۳۷۲.
ـ قهرمانمیرزا سالور (عینالسلطنه)، خاطرات عینالسلطنه (قهرمانمیرزا سالور)، جلد نهم به كوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، ۱۳۷۹.
ـ محسن صدر، خاطرات محسن صدر (صدرالاشراف)، تهران، وحید،۱۳۶۴.
ـ محمدتقی ملكالشعراء بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه، ۲ جلد، چاپ اول، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۳.
ـ حسین مكی، مدرس قهرمان آزادی، ۲ جلد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۸.
ـ علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بیات، تهران، پروین و معین، ۱۳۷۲.
ـ محمدرضا خلیلی خو، توسعه و نوسازی در ایران دوره رضا شاه، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۳.
ـ ریدر بولارد، شترها باید بروند، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، ۱۳۶۲.
ـ محمود حكیمی، داستانهایی از عصر رضا شاه، تهران، قلم، ۱۳۷۱.
ـ اسكندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ۳ جلد، تهران، گلفام، ۱۳۷۰.
ـ عبدالله طهماسبی، تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۵.
ـ سعید نفیسی، تاریخ شهریار شاهنشاه رضاشاه پهلوی از ۳ اسفند ۱۲۹۹ تا ۲۴ شهریور ۱۳۲۰، تهران، شورای جشنها...، ۱۳۴۴.
ـ رضا نیازمند، رضاشاه از تولد تا سلطنت، لندن، بنیاد مطالعات ایران، ۱۳۷۵.
ـ مرتضی صادقكار، روانشناسی رضاشاه، تهران، ناوك، ۱۳۷۶.
ـ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول و دوم، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۷.
ـ محمدعلی همایون (كاتوزیان)، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، ۱۳۸۰.
ـ احسان طبری، پنجاه سال تبهكاری و خیانت سلسله پهلوی، بیجا، بینا، بیتا.
ـ عبدالامیر فولادزاده، شاهنشاهی پهلوی در ایران، ۳ جلد، قم، كانون نشر اندیشههای اسلامی، ۱۳۶۹.
ـ مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، جلد اول و دوم و سوم، لندن، انتشارات پكا، ۱۳۶۹ش / ۱۹۹۰ م.
ـ استفانی كرونین، ارتش و تشكیل حكومت پهلوی در ایران، تهران، خجسته، ۱۳۷۷.
ـ عبدالله شهبازی، نظریه توطئه، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۷.
ـ علیمحمد بشارتی، پنجاه و هفت سال اسارت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۲.
ـ عبدالله متولی، تیمورتاش و بازی قدرت، تهران، انتشارات مدرسه، ۱۳۸۲.
ـ قاسم یاحسینی، قشون پهلوی، تهران، مدرسه،۱۳۸۳.
ـ محمد ارجمند، خاطرات محمد ارجمند، شش سال در دربار پهلوی، تهران، پلیكان، ۱۳۸۵.
ـ ابراهیم صفایی،كودتای ۱۲۹۹ و آثار آن، بیجا، بینا، بیتا.
ـ امیل لوسوئر، زمینه چینیهای انگلیس برای كودتای ۱۲۹۹، ترجمه ولیالله شادان، تهران، اساطیر، ۱۳۷۳.
ـ حسن مرسلوند، اسناد كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۴.
ـ ناصر نجمی، از سید ضیاءتا بازرگان، تهران، مؤلف، ۱۳۷۰.
ـ حسین آبادیان، ایران از سقوط مشروطه تا كودتای سوم اسفند، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵.
ـ ابراهیم خواجه نوری، بازیگران عصر پهلوی، تهران، جاویدان، ۱۳۵۸.
ـ حسین مكی، مختصری از زندگانی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار، تهران، امیركبیر،۱۳۵۷.
ـ محمد تمیمی طالقانی، دكتر حشمت كه بوده، بیجا، بینا، ۱۳۲۴.
ـ علیاكبر ولایتی، سیر و تفحص در مشروطیت و پس از آن، تهران، حزب جمهوری اسلامی، ۱۳۶۱.
ـ غلامحسین میرزا صالح، جنبش میرزا كوچكخان بنابر گزارشهای سفارت انگلیس در تهران، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۹.
ـ تاریخ معاصر ایران، مجموعه مقالات، ج ۳ و ۹، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۶۸ و ۱۳۷۴.
ـ هدایتالله حكیم الهی، اسرار سیاسی كودتا و ....، تهران، بینا، ۱۳۲۲.
ـ ابوالقاسم كحالزاده، دیدهها و شنیدهها، تهران، نشر فرهنگ، ۱۳۶۳.
ـ لیث فوربز و فرانسیس آرتور كورنلیوس، كیش و مات، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۶.
ـ م . س. ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی، تهران، طوفان، ۱۳۵۶.
ـ فتحالله نوری اسفندیاری، رستاخیز ایران، تهران، ابن سینا، ۱۳۳۵.
ـ مصطفی الموتی، بازیگران سیاسی ازمشروطیت تا سال ۱۳۵۷، لندن، پكا، ۱۳۷۴.
ـ پهلویها، ۳ جلد، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۸. [ج۱]
ـ نصرالله سیف پور فاطمی، آیینه عبرت، تهران، سخن، ۱۳۷۸.
ـ علیرضا ملایی توانی، مشروطه و جمهوری، تهران، نشر گستره، ۱۳۸۱.
ـ هوشنگ صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاخان، تهران، نشر گفتار، ۱۳۷۹.
ـ حسین بلا، هفتاد سال خاطره، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸.
پانوشتها:
۱ـ محمدتقی ملكالشعرای بهار، انقراض قاجاریه، ج ۲، ص ۲۰۵.
۲ـ همان، ج ۲، ص ۲۵۹ ـ ۲۶۱.
۳ـ همان، ج ۲، ص ۲۸۲ ـ ۲۸۳.
۴ـ خاطرات عینالسلطنه، ج۹، صص ۷۱۴۴ ـ۷۱۴۵.
۵ـ همان، ص ۷۲۱۷.
۶ـ همان، ص ۷۲۶۱.
۷ـ همان، ص ۷۲۸۲.
۸ـ همان، ص ۷۳۱۷.
۹ـ همان، ص ۷۳۵۴.
۱۰ـ همان، ص ۷۳۶۸.
۱۱ـ همان، صص ۷۳۷۹ـ ۷۳۸۰.
۱۲ـ همان، ۷۳۵۸.
۱۳ـ همان، ص ۷۲۹۱
۱۴ـ همان، ص ۷۳۹۴.
۱۵ـ همان، ص ۷۴۰۰.
۱۶ـ همان، ص ۴۷۰۲.
۱۷ـ همان، ص ۷۴۰۵.
۱۸ـ همان، ص ۷۴۱۵.
۱۹ـ همان، ص ۷۴۴۰.
۲۰ـ همان، صص ۷۴۷۶ـ ۷۴۷۷.
منبع : دوران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست