شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

امیدوار دیدنت هستم، مولا


امیدوار دیدنت هستم، مولا
برای اولین بار است كه به حرم عبدالعظیم (ع) می روم. خیلی دوست داشتم، ولی قسمت نشده بود. این سخن به یادم می آید كه زیارتش با زیارت امام حسین(ع) برابر است. قدم به قدم احساس می كنم در كربلا هستم. زیارت عاشورا را كه در حرمش می خوانیم یاد حسین (ع) و عباس (ع) می افتیم. زیاد وقت نداریم، زود وداع می كنیم، اما همچنان چشمانمان به گنبدش خیره مانده است كه دفعه دیگر برات كربلا را از او بگیریم. (انشاءالله) زود سوار اتوبوس می شویم و به سوی جمكران می رویم. چقدر خوشحال هستم كه شب به جمكران می رسیم. و بالاخره بعد از چند ساعت به جمكران می رسیم. عده ای در مسجد و عده ای دیگر در حیاط مشغول خواندن نماز مسجد مقدس جمكران هستند.
وسایلم را جمع می كنم و دنبال جای دنجی می گردم تا تنهای تنها شوم. چفیه ای كه آقا به من داده بود، پهن می كنم جانماز را باز كرده و مهر و تسبیح را روی آن می گذارم. اشك می آید و دیگر از تو اجازه نمی گیرد. جای جای مسجد را نگاه كنی همه تنها نشسته اند، رو به روی گنبد سبز. حواسم را جمع می كنم، آخر امشب آقا جمكران است و باید با ادب باشی.
آقاجان، مرا یادت هست، همان كسی كه هفته پیش پیاده آمدم و حال دوباره آمده ام. عرض حالم را شنیدی و اجابت كردی. حال دوباره آمده ام شاید دیدن من گنه كار وقتت را بگیرد و عاشق تر از من بسیار در این بیابان نشسته اند. می گویم؛ لااقل به حرف آنها گوش كن و بیا. من كه می دانم، نمی توانم تو را ببینم! آخر من كجا و تو كجا ! من سراپا گنه كارم. اگر تو را ببینم آن روز شق القمر می شود. چقدر از من ناامیدی؟ من شیعه ام و این قدر گناه؟! می دانم برای آمرزش من دعا می كنی؟ نه تنها من، برای همه ما كه فقط عدد كمی از آنها در حیاط جمكران نشسته اند.
گفته ام بیا، بس است دیگر. پدربزرگم همیشه دوست داشت تو را ببیند، اما حال نیست، مرگ امانش نداد. نكند نیایی و بروم. تا كی باید عهد بخوانیم؟ كلمه به كلمه اش را حفظ كرده ام . تا كی باید در مهدیه دعای فرج بخوانیم یا بقیه الله؟ تا كی شب های چهارشنبه باید بخوانیم: السلام علی آل یس این بار كه بیایی رو برویت، سلام می كنیم. می دانم دلت خون است. بگذار بگویم كه در دل به من چه می گویی! به تو كه دعای عهد را كلمه به كلمه حفظی آیا به آن عمل می كنی؟ و من چه بگویم جز عرق شرمی كه به پیشانی ام جاریست؟ آقای من، شرمسارم همین یك مورد بس است دیگر چه بگویم؟ دعای من كه هیچ اثری ندارد در آمدنت. بخاطر سرفه های خون آلود جانبازان شیمیایی بیا، بخاطر ضجه های مظلومانه فلسطینیان بیا. بخاطر حسین(ع) و عباس (ع) بیا كه حرمشان در احاطه كافران است. محیط تاریك است بیا و با قدومت به ثانیه هایمان روشنی بخش. انتظارت ما را می كشد و همیشه چشمانمان باز. حال وقت تمام است. فقط یك كلمه دیگر بگویم و می روم، اما دوباره می آیم. دوباره به امید دیدارت هستم. نمی آیی به بقیع تا مزار پاك مادرت را به ما نشان دهی؟ تا كی باید از دور دست برایش گریه كنیم؟ من می دانم كه تو مانند علی (ع) چاه داری، اما درد دلهایت را تقسیم كن و بیا

رقیه مباشر امینی از لاهیجان روستای لیالمان
منبع : مطالب ارسال شده