جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هیچ رسانه یی متوقف نمی ماند


هیچ رسانه یی متوقف نمی ماند
● بررسی مطبوعات بعد از انقلاب در گفت وگو با مینو بدیعی
مینو بدیعی در سال ۱۳۵۰ در رشته علوم طبیعی از دبیرستان فارغ التحصیل شد. به خاطر علاقه اش به پزشکی در کنکور این رشته در دانشگاه تهران شرکت کرد اما قبول نشد. از آنجا که وقت برایش گرانبها بود دیگر دوباره یک سال صبر نکرد و به سراغ علاقه دومش رفت. بدیعی عاشق ادبیات و شعر بود اما رشته روزنامه نگاری را انتخاب کرد.
وقتی آگهی رشته مطبوعات و رادیوتلویزیون را در روزنامه کیهان دید تردید نکرد و در کنکور این رشته در دانشکده تازه تاسیس علوم و ارتباطات شرکت کرد و شد جزء اولین دانشجویان این رشته در ایران. اساتیدش آقایان کاظم معتمدنژاد بودند و مصباح زاده و صدرالدین الهی.
تحصیل در این رشته هم بسیار سخت بود. «برای پذیرش ابتدا باید مقاله می نوشتند و در آزمون تشریحی شرکت می کردند و بعد از آن در یک مصاحبه سخت که بسیاری در آن رد می شدند.» مینو بدیعی اما قبول می شود. شرایط آن دوران به گونه ای بود که دانشجویان علاوه بر تحصیل به روزنامه ها هم معرفی می شدند تا کار عملی را تجربه کنند.
بنابراین مینو بدیعی در سال دوم تحصیلی اش به تشخیص استاد راهنمایش صدرالدین الهی به امیرطاهری معاون وقت سردبیر کیهان معرفی می شود تا زیر نظر او در بخش گزارش به طور آزمایشی کار کند؛ «همان طور که حسین قندی به بخش خبرنگاری می رود و فرقانی به بخش گزارش نویسی.» مینو بدیعی از سخت گیری آن روزها می گوید، سخت گیری هایی که به عقیده او امروزه دیگر از آن خبری نیست.
مینو بدیعی اگرچه فضای مطبوعات آن دوره را تخصصی و حرفه ای عنوان می کند اما معتقد است که در شرایط اختناق سیاسی آن دوران « هیچ انتقادی نمی شد در عرصه سیاسی نوشت.»؛ «آن موقع اختناق سیاسی حاکم بود و وقتی هم گزارشی انتقادی تهیه می شد نهایتاً در مورد گرانی نان یا کمبود میوه یا خاموشی برق و کلاً معضلات اجتماعی بود. اما نمی شد درباره سیاست چیزی نوشت برخلاف الان که در گزارشات سیاسی تاروپود مملکت را درمی آورند. الان مثلاً در مورد آقای هاشمی گزارشی می نویسند که تحلیل روانشناختی می کند اما واکنشی را موجب نمی شود. ولی آن زمان روزنامه ها نمی توانستند چنین گزارشاتی را چاپ کنند. یک بار هم عبدالجواد توفیق مدیرمسوول روزنامه توفیق انتقادی کرد و زود توقیف شد. آن موقع حاکمیت انتقاد را تا یک حدی می پذیرفت مثلاً می توانستی در مورد گرانی پیاز بنویسی اما درمورد حلبی آبادی ها نه.
البته خط قرمزها هم مشخص بود. مثلاً کوچکترین انتقادی هم نمی شد از خاندان پهلوی کرد. شعار آن موقع حاکمیت بود «خدا، شاه، میهن» که میهنش کنار رفته بود، خدا هم استغفرالله در حاشیه قرار گرفته بود اما شاه شده بود سایه خدا. خاندان شاه یک تابو بود و حتی نشریه طنز حرفه ای مثل توفیق هم هزینه رعایت نکردن این خط قرمز را داد. در قانون اساسی رژیم پادشاهی هم آمده بود که اهانت و نقد به خاندان جلیل سلطنت و شخص شاهنشاه جرم محسوب می شود و زندانی طولانی دارد. آن دوران روزنامه نگاران می دانستند از لحاظ حرفه ای و تخصصی چطور باید خبر و گزارشی را درست تنظیم کرد اما به لحاظ سیاسی خط قرمز بزرگی داشتند. حتی به هویدا و دیگر وزیران هم نمی شد نقد کرد.
پس مطبوعات ایران از لحاظ سیاسی در اختناق به سر می بردند. این اختناق از زمان رضا شاه وجود داشت. اولین سانسورچی رژیم پهلوی محرم علی خان بود که ابتدا پاسبان شهربانی بود و بعد مامور ساواک شد. این محرم علی خان هر روز بعد از ظهر می آمد دفتر روزنامه و صفحات را چک می کرد.»
شروع کار حرفه ای مینو بدیعی آبان سال ۵۶ بود، یعنی دو سال بعد از فارغ التحصیلی اش. او به عنوان گزارش نویس وارد سرویس روزنامه کیهان می شود؛ سرویسی که فرقانی معاون اش بود. به عقیده بدیعی در سال ۵۶ گستره باز سیاسی را می شد دید؛ مثلاً در اواخر سال ۵۶ دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف دست به اعتصاب زده بودند و من و همکارم در این مورد گزارش تهیه کردیم. یا مثلاً وقتی قم شلوغ شده بود و چندین بار مرا اعزام کردند به قم تا از آنجا گزارش تهیه کنم.
● اعتصاب روزنامه نگاران
مینو بدیعی که آن روزها روزنامه نگار جوانی بود سپس به زمان اعتصاب روزنامه نگاران اشاره می کند؛ تحریریه های روزنامه های کیهان، اطلاعات و آیندگان نقش مهمی در پیشبرد نهضت انقلابی داشتند. آنها نقش تاریخی داشتند که هنوز بررسی نشده. فردای ۱۷ شهریور بود که در تهران اعلام حکومت نظامی می شود. یکی دو روز بعد وقتی داشتم روزنامه می رفتم دیدم سر کوچه یکی از همکاران سراسیمه گفت کجا داری می ری که اومدن روزنامه رو بهم ریختن. بله، آن روز سربازان و ماموران حکومت نظامی ریخته بودند دفتر روزنامه کیهان و می خواستند رحمان هاتفی، سردبیر آن روز کیهان را دستگیر کنند.
همکاران دیگری را هم دستگیر کردند و به ما گفتند این دستگیری ها توسط کمیته مشترک ضدخرابکاری انجام شده است. روزنامه های دیگر هم به اشغال نظامی ها در آمده بود. به همین دلیل هم روزنامه نگاران گفتند روزنامه ها منتشر نمی شوند. محل تجمع هم سندیکای خبرنگاران و روزنامه نگاران بود.
هر روز آنجا محل تجمع بود، یک روز مرحوم بهشتی پور صحبت می کرد، یک روز آقای بلوری صحبت می کرد و یک روز هم آقای بهنود که اتفاقاً یکی از پرطرفدارترین سخنران ها هم بود. خلاصه روزنامه نگاران معروف سخنرانی می کردند و مثلاً می گفتند که چه کار باید کرد. بعد از ۶۳ روز دولت ارتشبد ازهاری سقوط می کند و بختیار نخست وزیر می شود. در این زمان مطبوعات از حالت اعتصاب خارج می شود. بعد از ۶۳ روز و در اولین روز نخست وزیری بختیار آقای رحمان هاتفی زنگ می زند که من برگشتم سرکار و از امروز قلم آزاد می شود. در اولین روز بعد از اعتصاب تیراژ روزنامه یک میلیون و ۴۰۰ هزار بود. بدون اغراق می گویم که ده ها هزارنفر در خیابان های اطراف روزنامه کیهان تجمع کرده بودند که روزنامه بگیرند. شرایط به گونه ای بود که اولین نسخه های روزنامه را بچه ها از پنجره به طرف مردم پرتاب می کردند و مردم هم با ولع خاصی روزنامه ها را می خواندند.
خوشبختانه من جزء نسلی از روزنامه نگاران هستم که شاهد روزها و صحنه هایی بودم که شاید هیچ وقت دیگر تکرار نشوند. آن روزها، هر روز دسته های دانشجویی و کارگری و اقشار دیگر با دسته گل می آمدند و آزادی مطبوعات را به ما تبریک می گفتند. مثلاً بعضی ها با گل سرخ می آمدند روزنامه کیهان و می گفتند تقدیم به شما باد که خون خسرو گلسرخی در اینجا (کیهان) ریخته شده است. از نظر من طلایی ترین دوران آزادی مطبوعات از دوران بختیار تا خرداد ۱۳۵۸ بود. چون هیچ سانسوری وجود نداشت.
از او می پرسم « آیا اعتصاب روزنامه نگارها از جاهایی هم خط می گرفت؟» که پاسخ می دهد؛ در آن روزها که مطبوعاتی ها در اعتصاب بودند بیانیه های آیت الله خمینی که در تأکید اعتصاب مطبوعات بود، بین اعتصابیون پخش می شد. بعد از پایان اعتصاب، بین نمایندگان گروه های مختلف که برای آزادی مطبوعات به ما تبریک می گفتند، نمایندگان امام مانند آیت الله بهشتی و بسیاری از سران کنونی جمهوری اسلامی هم بودند که به روزنامه کیهان آمدند و همبستگی خود را با روزنامه نگاران اعلام کردند. اما اینکه به ما خط بدهند یا دستور بدهند و بگویند چه کنید و چه نکنید خیر، اینگونه نبود.
اینجاست که یاد دوران حکومت نظامی می افتد و می گوید؛ من آن زمان دانشجوی فوق لیسانس رشته روزنامه نگاری بودم اما بعد از گذشت یک ترم دانشگاه ها تعطیل شد. دیگر تمام وقتم را برای روزنامه نگاری گذاشته بودم. آن روزها تمام مدت، خیابان شاهرضای سابق- میدان انقلاب تا فردوسی- شاهد صحنه تظاهرات مردمی بود و ما خودمان را به یک شکلی به آن جا می رساندیم. بعد هم به خیابان رامسر که سندیکا در آنجا بود، می رفتیم. آن جا هم همیشه شاهد صحنه درگیری ها و تظاهرات بودیم.
در آن دوران صفحه دانشگاه و آموزشی، که مرحوم آل ابراهیم دبیر سرویس آن بود و من زیر نظر ایشان کار می کردم، بسیار قوی بود. قبل از حکومت نظامی باید هر روز به دانشگاه تهران می رفتم و اخبار دانشجویان را به صورت تلفنی انتقال می دادم. آن روزها یکی از لذتبخش ترین روزهای کاری من بود و احساس می کردم داریم یک کار حرفه ای ژورنالیستی انجام می دهیم. کسی هم نبود که بگوید فلان چیز نوشته شود یا آن یکی سانسور شود.
ما آزادانه عین واقعیت را منعکس می کردیم و هیچ سانسوری وجود نداشت. برای یک خبرنگار مهم ترین چیز این است که در بطن حادثه باشد و آن زمان این شرایط برای خبرنگار مهیا بود و این یک موفقیت بود که می توانستیم عیناً حوادث را ببینیم و خبر را منعکس کنیم. آن زمان واقعاً شرایط، مصداق این شعار بود که می گفت؛ «توپ تانک مسلسل- دیگر اثر ندارد». خبرنگاران جزیی از مردم بودند و بدون سانسور و ترس اخبار را منعکس می کردند.
● دوران طلایی مطبوعات
بدیعی رویکرد مردم نسبت به مطبوعات را بسیار خوب توصیف می کند؛ در زمان اختناق دوران شاه تیراژ روزنامه ها به زحمت به صدهزارتا می رسید اما در دوران طلایی مطبوعات از مرز یک میلیون هم می گذشت. بالاخره مردم ما هیجان زده بودند و دنبال یک اتوپیا. در ضمن آن روزها خبرنگاران هم در بین مردم بودند. هم در تظاهرات شرکت می کردند و هم گزارش تهیه می کردند.
اما این دوران طلایی هم زمانی به پایان رسید. داستان پایان این دوران را از زبان مینو بدیعی بشنوید؛ «فردای ۲۲ بهمن گروه های مختلف سیاسی شروع به فعالیت کردند و آمدند مطبوعات خودشان را چاپ کردند. گروه های سیاسی، بعد از سال ها به آزادی رسیده بودند و بعد از انقلاب هرکدام روزنامه ای منتشر کردند یا حتی نمایندگانش در روزنامه ها حضور داشتند. مثلاً روزنامه کیهان آن موقع در دست چپ ها بود.مثلاً یکی از رهبران این احزاب چپ که تازه از زندان آزاد شده بود آمد در شورای سردبیری کیهان. به همین جهت یک موجی ایجاد شد آن هم در جامعه ای که اکثریتش مسلمان بود. مثلاً روزنامه کیهان یک طرفه شروع کرد به تبلیغ برای تفکرات مارکسیستی. دقیقاً یادم هست که به مناسبت ۱۹ بهمن و جنبش سیاهکل روزنامه کیهان در سال ۵۷ یک صفحه کامل در مورد مسعود احمدزاده و جنبش های چریکی چپ نوشت.
ما خودمان که در روزنامه بودیم متعجب شده بودیم چطور اینقدر آزادی هست که بتوان راحت در مورد صفایی فراهانی و مسعود احمدزاده و بیژن جزنی نوشت. مثلاً آن روزها وقتی مسعود رجوی از زندان آزاد شد چون طرفدارانش در روزنامه حضور داشتند هر روز یک ستون در روزنامه می نوشت. آیندگان هم یک نشریه صد درصد ایدئولوژیک بود. تهران مصور و کار و مجاهد و دیگران هم بودند که سمپات هایشان سر چهارراه ها آنها را می فروختند. خلاصه اینکه مطبوعات ایدئولوژیک بود و ایدئولوژی طبقه حاکم چیز دیگری بود. این تفاوت خلاصه منجر به رویارویی مستقیم اینها شد و در نتیجه اولین تعطیلی ها شروع شد.
بدیعی به اینجا که می رسد دوباره گریزی به دوران پهلوی می زند و فعالیت روزنامه های کیهان و اطلاعات. اگر بخواهیم فضای سیاسی رژیم گذشته را مد نظر قرار دهیم، همانطور که شما می گویید، روزنامه کیهان یا اطلاعات روزنامه های دولتی بودند، اما وقتی قیام مردم از سال ۵۶ شروع شده بود و در سال ۵۷ به اوج خود رسید، اساساً دیگر حکومتی در ایران مستقر نبود. به همین دلیل فضای بازی ایجاد شده بود و کسی روزنامه نگاری دولتی نمی کرد. در واقع روزنامه نگاری مردمی بود. مثلاً این تیتر مهم کیهان که یکی از حرفه ای ترین تیترها بود که «ارتش انقلاب، شهرها را آزاد کرد» نشان دهنده این بود که در حقیقت حکومتی وجود ندارد که این تیتر را کنترل کند. غیر از آن از سال ۵۰ به بعد خیلی از نمایندگان فکری احزاب و گروه های سیاسی، که خبرنگار و روزنامه نگار بودند، وارد مطبوعات شدند.
معروف ترین شان خسرو گلسرخی بود که در کیهان کار می کرد. گلسرخی در عین اینکه یک روزنامه نگار بود یک مبارز سیاسی هم بود و جانش را در راه اعتقادات و آرمان هایش گذاشت. لذا نمی شود گفت تمام روزنامه نگارانی که قبل از انقلاب کار می کردند اساساً دیدگاه حکومتی داشتند.
● بهترین تیترها
وقتی بدیعی از مردمی بودن روزنامه ها می گوید از او می پرسم « فکر می کنید چه روز خاصی، پرتیراژترین روز بود؟» و او می گوید؛ فکر می کنم پرتیراژترین روز ما همان ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بود که مردم به صورت مسلحانه پایگاه های نظامی رژیم را تسخیر کردند و در نهایت با تسخیر رادیو و تلویزیون اعلام کردند که؛ «شنوندگان عزیز، دقت فرمایید، این صدای مردم ایران است...» یکی دیگر از روزهای پرتیراژ، فردای روز جمعه سیاه یعنی ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ بود که اخبار مربوط به کشته شدن تظاهرکنندگان میدان ژاله با عکس های تاریخی انعکاس پیدا کرده بود. تیتر آن روز دقیقاً یادم نیست.
اما در سال های بعدی این بیت شعر از شاعر بزرگ معاصرمان سیاوش کسرایی که برای ۱۷ شهریور سروده بود تیتر شده بود که می گفت؛ «ژاله خون شد، خون جنون شد» این یکی از بهترین تیترهای توصیفی و خبری روزنامه نگاری بود.
یکی دیگر از تیترهای مهم آن روزها تیتر صحبت های امام در بهشت زهرا بود که کیهان این جمله را از آن درآورده بود؛ «من توی دهن این دولت می زنم».
● اعتصاب در کیهان
بدیعی که از سال ۵۶ تا سال ۷۸ به طور رسمی در کیهان حضور داشت از تحریریه کیهان می گوید؛ قبل از انقلاب بیشتر از ۸۰ درصد از اعضای تحریریه کیهان، جوانان بین ۱۸ تا ۲۷ سال بودند که بار اصلی تحریریه هم بر دوش آنان بود. اکثرشان هم یا دانشجوی رشته روزنامه نگاری یا فارغ التحصیل این رشته بودند. رده سنی بالاتر ۳۰ تا ۴۰ بودند و بالاتر از آن هم خیلی کم بودند. به همین دلیل پویایی و تحرک بسیار بالا بود.
هرکسی خبرنگار خودش بود. ساعت ۸ صبح همه برای تهیه خبر و گزارش به حوزه های مختلف خبری می رفتند. آنهایی که در تحریریه می ماندند فقط اعضای شورای سردبیری و اعضای بخش فنی بودند. جالب اینکه در آن روزها نوعی خلاقیت خبری در بچه ها دیده می شد. یعنی ماموریت خبری به کسی داده نمی شد و خبرنگاران دنبال اخبار بودند. نکته دیگر اینکه تمام خبرنگاران و روزنامه نگاران تحریریه صاحب تفکر سیاسی بودند و از هر نوع گرایشی در آنجا بود. اما تفکر غالب با چپ ها بود که در گروه های مختلفی مثل حزب توده، سازمان فدائیان خلق و مجاهدین خلق و غیره فعالیت داشتند.
این همکاری بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ ادامه پیدا کرد با همان پویایی و تحرک. تا اینکه در اردبیهشت ۵۸ کم کم ورق برگشت و نیروهایی مثل انجمن اسلامی که در روزنامه تشکیل شده بود در کار بچه ها دخالت کردند. این انجمن هم مرکب از آگهی بگیرها و بعضی از کارگران چاپخانه و عده ای کارمندهای اداری بود که بدون اینکه اطلاعی از کار روزنامه نگارانی داشته باشند مدام در اخبار سیاسی روزنامه دخالت و به پخش اخبار گروه های مختلف سیاسی اعتراض می کردند.
هرچند همین اعضای انجمن اسلامی سال ها بعد استحاله و لیبرال شدند. اینها با یک نوع گرایش مذهبی می خواستند با آن گرایش چپی که در کیهان وجود داشت مقابله کنند. انجمن اسلامی یک لیست ۲۰ نفره از اعضای تحریریه تهیه کرد و در اختیار انتظامات ساختمان قرار داد که جلوی ورود آنها به تحریریه را بگیرند. سردبیر روزنامه، آقای رحمان هاتفی هم اعتراض کرد، بعد وارد تحریریه شد و گفت ما یک تحریریه متحد و منسجمی بودیم و در طول روزهای انقلاب متحدانه جلوی فشارها ایستادیم، بنابراین نمی توانیم تحمل کنیم که ۲۰ نفر از اعضای تحریریه از تحریریه اخراج شوند. به همین دلیل اعلام اعتصاب کرد. اعتصاب تحریریه کیهان هم دو سه ماه طول کشید. اما روزنامه توسط حاشیه تحریریه که اعتصاب شکن بودند و بعضی از آگهی بگیرها و اعضای انجمن اسلامی منتشر می شد. اما یک روزنامه خیلی بدی منتشر می کردند که با آن روزنامه حرفه ای سال ۵۷ فاصله زیادی داشت. فقط اخبار خبرگزاری ها و حکومت بود.
تا اینکه آقای مهدیان که عضو جبهه ملی بود، قبل از اینکه کیهان توسط بنیاد مستضعفان مصادره شود به کیهان آمد و سرپرست موسسه کیهان شد. وقتی پرسید تحریریه کجاست گفتند که تحریریه واقعی دست از کار کشیده، بعد ایشان گفتند همه از اعتصاب خارج شوند و همه دوباره برگردند. اما حدود ۹۰ درصد خودشان را بازخرید کردند و رفتند روزنامه آیندگان و بعد از توقیف آیندگان هم پراکنده شدند. حدود ۲۰ نفری که جوان بودند ماندند و تحریریه جدید تشکیل شد و در این تحریریه آقای محمد بلوری که یکی از اعضای شورای سردبیری قبلی بود سردبیر جدید شد. من هم که یک سال سابقه کار داشتم و ماندم. آقای فرقانی هم آن زمان بود که الان رئیس دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی است.
به جای آنها هم طیف جدید روزنامه نگاران اصلاح طلب- بعد از دوم خرداد- که چهره های شاخص آنها آقای شمس الواعظین، محمد عطریانفر، رضا تهرانی و هادی خانیکی بودند، در دوره های مختلف وارد کیهان شدند. آن دوره آقای شمس یک خبرنگار جوان بود.
بدیعی ماجرای ورود این افراد را اینگونه تعریف می کند؛ وقتی مساله کیهان را به گوش امام رساندند امام هم نماینده خاصی را تعیین کردند. اولین نماینده امام در روزنامه کیهان دکتر ابراهیم یزدی بود که بعد از سقوط بازرگان که او وزیر امور خارجه اش بود، با حکم امام سرپرست موسسه کیهان شد.
بعد از آقای یزدی هم که آقای سید محمد خاتمی با حکم مستقیم امام سرپرست کیهان شد. طیف روزنامه نگاران اصلاح طلب هم اکثریت شان با آقای خاتمی آمدند. وقتی دکتر ابراهیم یزدی سرپرست روزنامه شد، دامادش، شهریار روحانی، را سردبیر روزنامه کرد. او هم گروهی را با خود وارد روزنامه کرد. در اواخر کار آقای یزدی بود که طیف روزنامه نگاران اصلاح طلب کنونی وارد کیهان شدند، اما اکثراً با آقای خاتمی آمدند. درهرصورت آقای یزدی که ملی گرا بود به شدت تحت فشار انجمن های اسلامی بود، که ایشان را متهم به لیبرال بودن می کردند و مرتب علیه وی میتینگ هایی در رستوران موسسه برپا می کردند. همین کارها موجب شد آقای یزدی از کیهان برود.
زمانی که آقای خاتمی آمد، چون یک روحانی بود، فشارها هم کم شد. آقای خاتمی همان زمان هم یک چهره اصلاح طلب مذهبی بود و حضورش باعث جلوگیری از بسیاری از تندروی ها در روزنامه می شد. اما در مورد کادرهای حرفه ای باید بگویم که انجمن اسلامی روزنامه کیهان نتوانست نیروی زبده روزنامه نگاری معرفی کند. روزنامه نگارانی هم که بعدها به روزنامه نگاران دوم خردادی معروف شدند بیشتر از طرف جریانات لیبرالیستی مانند دکتر ابراهیم یزدی و چپ مذهبی پیشرو مثل آقای خاتمی، وارد کیهان شدند.بدیعی اما ۲۲ سال در کیهان می ماند تا اینکه؛ «در سال های آخر معاون سرویس گزارش و بعد هم سرپرستی این سرویس را داشتم. بعد هم با حکم اخراج آقای شریعتمداری از کیهان رفتم.»
● آینده روزنامه نگاری
به عنوان آخرین سوال از او می پرسم فکر می کنید سال های اوج روزنامه نگاری در ایران، که آن را لذتبخش خواندید، دوباره تکرار شود؟ و مینو بدیعی با کمی مکث و با لبخندی بر لب می گوید؛ هرجامعه ای همیشه در حال پویایی و حرکت است. اگر دیالکتیک را قبول داشته باشید، می دانید که در بطن آن همیشه تحرک و پویایی هست. جامعه مطبوعاتی کشور و کل جامعه کشور در هیچ شرایطی متوقف نمی ماند. مطمئن باشید برای رسانه های کشور شرایطی فراهم خواهد شد، که اگرچه قطعاً مانند بهمن ۵۷ یا اصلاحات ۷۶ تا ۷۹ نخواهد بود، اما به هر حال دوره جدیدی است که به رکود فعلی خاتمه خواهد داد. باید منتظر تغییرات جدید ماند. هیچ رسانه ای متوقف نمی ماند.
منبع : روزنامه اعتماد