جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


هنوز «کور تاسار» را نشناخته ایم


هنوز «کور تاسار» را نشناخته ایم
«آینده کتابهای من یا دیگران کوچکترین دلواپسی من است... نویسنده واقعی کسی است که وقتی می نویسد، کمان را تا ته می کشد و سپس آن را به میخ آویزان می کند تا برود با دوستانش چیزی بخورد. تیر درست، به سمت هواست، به هدف اصابت خواهد کرد یا نه؟ تنها احمقها می توانند ادعای تصحیح مسیر تیر را بکنند، یا در حالی که از زاویه جاودانگی آن را می پایند، پشت سرش بروند تا چند تا هل کوچولوی تکمیلی به آن بدهند...»
این جمله ها متعلق به «خولیو کور تاسار»؛ نویسنده آرژانتینی است. این روزها به خاطر سالروز تولدش، نام این آقای نویسنده بر سر زبانهاست و به پاس بزرگداشت او، کتابهایش دست به دست می چرخند و خوانده می شوند.
«خولیو کورتاسار» در سال ۱۹۱۴ از پدر و مادری آرژانتینی در بروکسل به دنیا آمد و از سال ۱۹۵۲ مقیم پاریس شد و همان جا به کار نویسندگی پرداخت. شاعر، مترجم و نوازنده آماتور جاز بود. در سال ۱۹۸۴ به دلیل سرطان خون درگذشت.تا به حال مجموعه داستانهای «دروازه های بهشت»، «هیچ کس را متهم نکنید»، «رقص خون آشام» و رمانهای او به نام «لی لی بازی»، «ویولون بدلی» ، «برندگان» و «امتحان نهایی» به زبان فارسی ترجمه شده اند.خواندن آثار و صحبت در خصوص یک نویسنده، می تواند بهترین هدیه برای سالروز تولد او باشد. پس این مصاحبه را اول به آقای «کورتاسار» و بعد به دوستدارانش، تقدیم می کنیم.
برای شناخت بیشتر «خولیو کورتاسار» با «رامین مولایی» به گفتگو نشسته ایم. این مترجم تا کنون چند داستان کوتاه و مصاحبه را در نشریات مختلف از او چاپ کرده است.
▪ آقای مولایی !با آنکه «بورخس» و «کورتاسار» متعلق به یک کشور هستند، اما نام و آثار بورخس برای دنیا شناخته شده تر از «کورتاسار» است؛ چرا؟
ـ «بورخس» علاوه بر داستان نویس بودن، یک تئوریسین و نظریه پرداز هم هست.او در حوزه شناخت ادبیات ملل، مرجع شاخصی برای داستان نویسان و منتقدان است.
اما «کورتاسار» ادعای نقد و نظریه پردازی ندارد و به نوشتن داستان و سرودن شعر پرداخته است. «کورتاسار» در دهه ۵۰ و ۶۰ به عنوان بهترین داستان نویس آمریکای لاتین مطرح بود و «بورخس» در همین زمانها به عنوان بهترین نظریه پرداز و تئوریسین.
▪ از «کورتاسار»، سه مجموعه داستان کوتاه و چهار رمان در ایران ترجمه شده است، آیا آثار وی بیش از اینهاست؟
ـ بله «کورتاسار» بیش از ۳۰ اثر دارد، که هنوز بسیاری از آنها در ایران ترجمه نشده است.اولین بار، در دو شماره نشریه گلستانه به صورت مبسوط به زندگی نامه و آثار این نویسنده پرداخته شد و بعد از این معرفی بود که مترجمان، آثار وی را به فارسی ترجمه و او را به مخاطب ایرانی معرفی کردند.
▪ «کورتاسار» جزء نویسندگانی است که هم داستان کوتاه دارد و هم رمان، این نویسنده در کدام نوع داستان نویسی موفق تر بوده و مخاطب نسبت به کدام نوع، اقبال بیشتری نشان داده است؟
ـ وقتی رمان «لی لی بازی» در دهه ۶۰ چاپ شد. بسیاری از منتقدان،آن را بزرگترین اثر دهه ۶۰ قرن ۲۰ عنوان کردند. این رمان یکی از پرافتخارترین رمانهای کلاسیک اسپانیایی زبان، لقب گرفت. بدین ترتیب رمانهای این نویسنده، معروف تر و دوست داشتنی ترند. اما او در شیوه داستانهای کوتاهش هم سبک خاصی دارد که همین سبک خاص، داستانهای کوتاه او را خواندنی و منحصر به فرد کرده است. موجزنویسی یکی از شاخصه های داستانهای کوتاه این نویسنده است. او آن قدر جملاتش را حذف و اضافه و ادیت می کند تا به موجزترین حالت جمله، دست پیدا کند. خواندن جملات او به تنهایی، لذتی به مخاطب نمی دهد، اما در قالب داستان بسیار زیبا و خواندنی می شوند. «کورتاسار» جمله معروفی با این مضمون دارد که: «نویسنده آن قدر، باید بد بنویسد که بدتر از آن در تصور نیاید.» منظور نویسنده بر بد نوشتن نیست، منظور کورتاسار، این است که داستان همان طور که به ذهن نویسنده می آید باید نوشته شود و آرایه به آن اضافه نکند.
▪ یکی از علتهای مطرح شدن آثار «کورتاسار» این است که عناصر داستانی آمریکای لاتین در آثار او به خوبی تجلی پیدا کرده، در این مورد توضیح دهید؟
ـ «کورتاسار» در حیطه داستان و رمان، یکی از بزرگان دهه ۶۰ است، زیرا با چاپ آثارش ادبیات آمریکای لاتین، در دنیا مطرح شد. با آنکه به خاطر مخالفت با دولت آرژانتین تمام عمرش را در خارج از آرژانتین و در پاریس زندگی کرد، اما از عناصر بومی و فرهنگ کشورش، بسیار در آثارش استفاده کرد. او هیچ وقت عناصر فرهنگی و خاک کشورش را فراموش نکرد و مکرر از آنها در نوشتن آثارش بهره برد. «کورتاسار» از عنصر خیال، در آثارش استفاده فراوان می کند، اما این عناصر را چنان در آثارش واقعی جلوه می دهد که مخاطب به راحتی آنها را باور می کند و می پذیرد. سعی می کند جملات را تا حد ممکن کوتاه کند، این جملات شاید، به تنهایی در نظر خواننده، ابتر جلوه کند، اما در قالب داستان، لذت بخش است.
▪ مسایل سیاسی، جزء جدا ناشدنی داستانهای کورتاسار است، به نظر شما او بیشتر دغدغه ادبیات دارد یا سیاست؟
ـ بدون تردید او دغدغه ادبیات را دارد. با آن که مسائل سیاسی در داستانهایش راه پیدا کرده است اما این ابعاد، اصلاً شعارگونه و ایدئولوژیک نیستند و یا تبلیغ فرهنگ و مشی سیاسی خاصی را نمی کنند.آرمانش این است که بشر را از زیر سیطره ظلم نجات دهد که این آرمان در آثارش جلوه گری کرده است. از طرفی، او نویسنده ای است که به فرهنگ جهانی تعلق دارد. به خاطر زندگی در پاریس، با آخرین آثار نویسندگان به روز آمریکا و اروپا آشنا بوده و آنها را می خوانده، بنابراین صاحب تفکر و فرهنگ خاصی بود که سایر نویسندگان آرژانتینی از آن بی بهره بودند.
▪ «کورتاسار» مورد علاقه مردم آرژانتین هم هست؟
ـ آرژانتینی ها بشدت او را دوست دارند. بدون اغراق او یکی از بزرگترین نویسندگان تأثیرگذار آرژانتینی بوده است. «ماریو وارگاس یوسا» می گوید: «بزرگترین تأثیر را از، کورتاسار گرفتم» مارکز هم بارها از تأثیر وی بر آثارش یاد کرده، حتی «بورخس» به صراحت از «کورتاسار» و قدرت نویسندگی او، صحبت کرده است. متأسفانه «کورتاسار» را، ما نمی شناسیم، همان طور که خیلی از نویسندگان بزرگ دنیا را نمی شناسیم. مثلاً همه ایرانی ها تصور می کنند سبک رئالیسم جادویی با مارکز به ادبیات دنیا معرفی شده است، در حالی که پدر رئالیسم جادویی «کارپنتیر» است و باز متأسفانه از میان سبکها هم فقط رئالیسم جادویی را می شناسیم و منتقدان، هر اثری را که در آن نویسنده از عنصر خیال استفاده کرده و آن را به رئالیسم پیوند داده است، در حوزه رئالیسم جادویی قرار می دهند، در حالی که این نوع نگاه به اثر اشتباه است. نمی شود به راحتی عنوان هر سبکی را رئالیسم جادویی گذاشت!
▪ البته وضعیت نقد امروز را نمی شود جدی گرفت؛ در نقد امروز، شاخصه های نقد رعایت نمی شود چون با خواندن بعضی نقدها بر آثار، برای مخاطب ابهام بیشتری فراهم می شود!
ـ بله !متأسفانه بعضی از منتقدان، آن قدر نظریه های نقد را برای واکاوی یک اثر به کار می برند که به جای آن که نقاط مبهم اثر را برای مخاطب روشن کنند، مخاطب را گیج تر و آشفته تر می کنند. دوست دارم مجموعه نقدی که «ماریو وارگاس یوسا» بر آثار برگزیده قرن بیستم (که به انتخاب خودش بوده) نوشته است را ترجمه کنم. این نویسنده با آن اطلاعات غنی که در حوزه ادبیات دارد در ۸۰۰ صفحه، آن قدر ساده و روان در خصوص آثار، صحبت می کند که مخاطب گمان می کند او هم می تواند مثل یوسا، نقد کند !در حالی که وقتی دقت کنی، می بینی دنیایی از مطالعه و اطلاعات همراه نظریات اوست که با شگرد خاص خودش آنها را آسان نوشته است.این اثر را که بخوانیم، متوجه می شویم چقدر ساده نویسی دشوار است و یوسا این کار دشوار را خوب بلد است. اما وقتی نقدهای بعضی دوستان منتقد را بر یک اثر می خوانیم نه تنها دریچه و زاویه تازه ای با خواندن نقد، برای مخاطب باز نمی شود که لذت داستان هم از او گرفته می شود. در حالی که هدف نقد، لذت دادن به مخاطب است!
▪ شاید این مسأله به این دلیل باشد که بعضی منتقدان، اطلاعات ادبی چندانی ندارد، بسیار جوانند و تازه وارد عرصه ادبیات کشور شده اند؟
ـ غیر از منتقدها، بعضی از نویسندگان امروز هم سواد ادبی پایینی دارند! نویسنده باید آن قدر ادبیات خوانده باشد که بداند دشوارترین قسمت داستان، شروع آن است. اما وقتی آثار این نویسندگان را می خوانیم آن قدر داستان بد شروع شده که مخاطب، خواندن داستان را ادامه نمی دهد و رهایش می کند !من در این جا به وضعیت اسفناک نشر و حق التألیف نویسنده ها اشاره نمی کنم، اما نویسنده با تمام سختی های معاش باید برای نوشتن یک اثر، تحقیق کند. چندی پیش در خبرها خواندم «ماریو وارگاس یوسا» برای نوشتن یک اثر به چند کشور سفر می کند.او ۷۰ دکترای افتخاری دارد. متأسفانه نویسندگان ما پشت میز و پشت درهای بسته داستان می نویسند و بعد ادعای کسب نوبل هم دارند!
خدیجه زمانیان
منبع : روزنامه قدس