پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آن شب تنهاترین شب کوفه بود و خسوفی‌ترین شب تاریخ...


آن شب تنهاترین شب کوفه بود و خسوفی‌ترین شب تاریخ...
آن شب تنهاترین شب کوفه بود و خسوفی‌ترین شب تاریخ... چند پاره ابر تیره و سیاه بر شهر کوفه سایه انداخته بود. روحی الهی در سکوت غمگین شب به پرواز ملکوت درآمده بود. مرغابی‌ها غمگینانه‌ترین آوازها را به گلوی شب ریخته بودند، زمین از این فاجعه می‌لرزید و ستون‌های مسجدکوفه مرثیه سرداده بودند.
علی (ع) آن مرد عدالت، در بستر شهادت آرمیده بود، عرشیان نگران این صحنه با یکدیگر نجوا می‌کردند. محراب کوفه در سکوتی غنوده بود. بیوه زنان و طفلان بی پدر، در غبار سنگین آن لحظه‌های جان فرسا دیده‌ها را بر در دوخته و منتظر بازشدن آن با دستان یتیم نواز مولایشان بودند که بازهم پدر و پناهشان بیاید و بر ایشان قوت شبانه بیاورد.
آری شانه‌های زخمی‌علی(ع) به انبان نان و خرما الفتی دیرینه داشت و ایتام و بی‌پناهان با طنین گام‌های او مانوس بودند.
هان ای زمینیان با علی چه کردند...؟ این سوالی بود که آسمانیان از اهل زمین می‌پرسیدند. شب می‌رفت تا به صبح برسد که ناگهان حزن انگیزترین فریادها از خانه علی(ع) برخاست. کوفه در میان دستان آکنده از شرمش، مردی از تبارعرشیان را با فرق شکافته به عرشیان تقدیم می‌کرد. تاریخ هم از عمق این فاجعه تام می‌گریست و خطاب به زمینیان می‌گفت: ای مردم با تجسم عدالت چه کردید؟
آیا نیندیشید که زمین، لحظه‌های بدون علی(ع) را چگونه سرکند؟ شب بدون مناجات علی (ع) چگونه سحر کند؟
نفرین بر آن دستان مظلوم‌کش که خاک‌نشینان را بازهم برخاک نشاندند و زخمی‌ عمیق در سینه دردآلود تاریخ بشر نشاندند، زخمی‌ که با هیچ مرهمی‌ التیام نمی‌یابد.
منبع : خبرگزاری ایسنا