پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سوال حضرت یحیی از شیطان!!


سوال حضرت یحیی از شیطان!!
شیطان نزد پیامبران الهی می آمد و بیشتر از همه با حضرت یحیی انس ‍ داشت .
روزی حضرت یحیی به او گفت :من از تو سؤالی دارم.
شیطان در پاسخ گفت :مقام تو بالاتر از آن است که سؤال تو را جواب ندهم ، هر چه می خواهی بپرس ‍ پاسخت را خواهم داد.
حضرت یحیی گفت: دوست دارم دامهایت را که به وسیله آنها فرزندان آدم شکار کرده و گمراه می‌کنی، به من نشان دهی .
شیطان گفت: با کمال میل خواسته تو را بجا می آورم .
شیطان در قیافه‌ای عجیب و با وسایل گوناگون خود را به حضرت نشان داد و توضیح داد که چگونه با آن وسایل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوی گمراهی می‌برد.
حضرت یحیی پرسید: آیا هیچ شده که لحظه‌ای به من پیروز شوی؟
ابلیس جواب داد: نه، هرگز! ولی در تو خصلتی هست که از آن شاد و خرسندم .
حضرت یحیی فرمود: آن خصلت چیست؟
شیطان پاسخ داد: تو مردی پرخور هستی و هنگامی که بر سر سفره می‌نشینی زیاد می‌خوری و سنگین می‌شوی، بدین جهت از انجام بعضی نمازهای مستحبی و شب زنده داری باز می‌مانی.
آنگاه حضرت یحیی گفت :من با خداوند عهد کردم که هرگز غذا را به طور کامل نخورم و از طعام سیر نشوم ، تا خدا را ملاقات نمایم .
و شیطان گفت :من نیز با خود پیمان بستم که هیچ مؤمنی را نصیحت نکنم ، تا خدا را ملاقات کنم.
شیطان این را گفت و رفت و دیگر هیچ‌گاه بازنگشت
بدین وسیله حضرت یحیی یکی از مهمترین دامهای شیطان را از خود دور نمود.
▪ متن روایت
أمالی الطوسی : ابن الصلت ، عن ابن عقدهٔ ، عن الحسن بن القاسم ، عن ثبیر بن إبراهیم ، عن سلیم بن بلال المدنی، عن الرضا ، عن أبیه، عن جعفر بن محمد، عن آبائه علیهم السلام إن إبلیس کان یأتی الأنبیاء من لدن آدم علیه السلام إلی أن بعث الله المسیح علیه السلام یتحدث عندهم و یسائلهم ، و لم یکن بأحد منهم أشد أنسا منه بیحیی بن زکریا علیه السلام.
فقال له یحیی : یا بامرهٔ إن لی إلیک حاجهٔ.
فقال له: أنت أعظم قدرا من أن أردک بمسألهٔ فسلنی ما شئت ، فإنی غیر مخالفک فی أمر تریده.
فقال یحیی: یا بامرهٔ أحب أن تعرض علی مصائدک وفخوخک التی تصطاد بها بنی آدم.
فقال له إبلیس: حبا و کرامهٔ ، و واعده لغد.
فلما أصبح یحیی علیه السلام قعد فی بیته ینتظر الموعد و أغلق علیه الباب إغلاقا فما شعر حتی ساواه من خوخهٔ کانت فی بیته، فإذا وجهه صورهٔ وجه القرد، و جسده علی صورهٔ الخنزیر، و إذا عیناه مشقوقتان طولا، وإذا أسنانه و فمه مشقوق طولا عظما واحدا بلا ذقن ولا لحیهٔ، و له أربعهٔ أید: یدان فی صدره ویدان فی منکبه، وإذا عراقیبه قوادمه، و أصابعه خلفه ، و علیه قباء و قد شد وسطه بمنطقهٔ فیها خیوط معلقهٔ بین أحمر و أصفر و أخضر و جمیع الألوان، و إذا بیده جرس عظیم، و علی رأسه بیضهٔ، وإذا فی البیضهٔ حدیدهٔ معلقهٔ شبیههٔ بالکلاب.
فلما تأمله یحیی علیه السلام قال له: ما هذه المنطقهٔ التی فی وسطک؟
فقال: هذه المجوسیهٔ ، أنا الذی سننتها وزینتها لهم ، فقال له : فما هذه الخیوط الألوان؟ قال له: هذه جمیع أصباغ النساء، لا تزال المرأهٔ تصبغ الصبغ حتی تقع مع لونها، فأفتتن الناس بها.
فقال له: فما هذا الجرس الذی بیدک؟
قال: هذا مجمع کل لذهٔ من طنبور و بربط و معزفهٔ و طبل و نای و صرنای ، و إن القوم لیجلسون علی شرابهم فلا یستلذونه فأحرک الجرس فیما بینهم فإذا سمعوه استخفهم الطرب، فمن بین من یرقص و من بین من یفرقع أصابعه ، و من بین من یشق ثیابه.
تو پرخور و شکم پرستی، هنگامی که بر سر سفره می‌نشینی زیاد می‌خوری و سنگین می‌شوی، بدین جهت از انجام بعضی نمازهای مستحبی و شب زنده داری باز می‌مانی
فقال له: وأی الأشیاء أقر لعینک؟
قال النساء هن فخوخی و مصائدی، فإنی إذا اجتمعت علی دعوات الصالحین و لعناتهم صرت إلی النساء فطابت نفسی بهن.
فقال له یحیی علیه السلام: فما هذه البیضهٔ التی علی رأسک؟
قال: بها أتوقی دعوهٔ المؤمنین.
قال: فما هذه الحدیدهٔ التی أری فیها؟
قال: بهذه أقلب قلوب الصالحین.
قال یحیی علیه السلام: فهل ظفرت بی ساعهٔ قط؟
قال: لا، و لکن فیک خصلهٔ تعجبنی
قال یحیی: فما هی؟
قال: أنت رجل أکول، فإذا أفطرت أکلت و بشمت فیمنعک ذلک من بعض صلاتک و قیامک باللیل.
قال یحیی علیه السلام: فإنی أعطی الله عهدا ألا أشبع من الطعام حتی ألقاه.
قال له إبلیس: و أنا أعطی الله عهدا أنی لا أنصح مسلما حتی ألقاه.
ثم خرج فما عاد إلیه بعد ذلک.
بحار الأنوار - علامهٔ مجلسی - ج ۱۴ - صص ۱۷۱ - ۱۷۳
منبع : تبیان