سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
رابطه معامله گری انسان با دین گریزی
خداباوری نهالی است كه در باغ دل هر بشری، كاشته شده است. اگر این نهال، بارور شود به درختی تنومند تبدیل میگردد كه تبر تیز دیو صفتان، در آن كارا نیست. اما بیشتر آدمیان، مقصد خود را ناكجا آباد گمراهی قرار دادهاند.ریشهیابی این مسأله، كاوشی ارزشمند را میطلبید كه نویسنده این نوشتار به آن همت گمارد. میل به مذهب كه صلاح و رستگاری انسان را به همراه دارد، برخاسته از نهان انسانی است و هر كس با تأمل در خویش، این خواسته و میل را مییابد. امروزه از این میل به «عاطفه دینی» یا «احساس دینی» و یا «احساس مذهبی» تعبیر میكنند(۲) و در زبان دین آن را «فطرت خدا جویی»(۳) مینامند.مسألهای كه در تقابل با این میل، قرار دارد، مسأله دینگریزی برخی افراد بشر است و زمانی این نكته در خور تامل بیشتر خواهد بود كه مقایسهای بین انسانهای دین مدار و انسانهای دین گریز صورت پذیرد؛ چرا كه انسانهای دین گریز، شمار قابل توجهی را تشكیل میدهند، حتی برخی از كسانی كه در ظاهر به دینی وابستهاند در عمل چندان به آن پایبند نیستند و در بین متدینین، دینمداران حقیقی اندكند. به تعبیر زیبای حضرت اباعبد الله الحسین علیهالسلام : مردم بنده مالند و تنها به زبان، دین را پذیرفتهاند و آنچه از دین را كه برای زندگی آنها مفید است، حفظ میكنند و هنگامی كه دچار بلا شوند اهل دین كم هستند.(۴) از این رو، لازم است روشن شود چرا برخی انسانها از یك امر فطری، گریزانند؟ گرچه برای گریز از دین، عوامل متعددی وجود دارد (از جمله اعتقاد به دین موجب میشود تا انسان در یك چارچوب حركت كند و یله و رها نباشد و همین امر برای برخی خوشایند نیست یا برخوردها و اعمال عدهای از متدینان كه از حقایق دین آگاه نیستند اثر سوئی در افراد میگذارد و موجب بیزاری آنها از دین میشود) اما به نظر میرسد یكی از عوامل مهم دینگریزی انسان را باید در معاملهگری وی جستجو كرد و از آنجا كه انسان عجول است و همیشه به دنبال نقد و محسوس میرود و دین چنین ویژگیای ندارد، از آن میگریزد. برای تبیین دقیق این مسأله، لازم است به بررسی چند نكته بپردازیم:
۱ـ انسان معامله گر است؛
۲ـ انسان به دنبال محسوس است.
۱ـ انسان معاملهگر است
بر اساس قانون هدایت عمومی(۵) تمام اشیاء، در حال رشد و حركت رو به جلو هستند و انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ البته انسان دارای دو بعد است: بعد جسمی و مادی و بعد معنوی و روحانی و رشد این دو با هم فرق میكند. برای رشد بعد مادی، تغذیه، پوشاك و مسكن مناسب و... لازم است؛ هر چند این بدن تا حدّ معینی به اوج میرسد و سپس تحلیل میرود و به ضعف میگراید: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ»(۶) اما به وسیله خوردن و آشامیدن نمیتوان بعد روحانی را تقویت كرد بلكه خوردن و آشامیدن زیاد، باعث مكدر شدن روح انسانی میگردد و از آنجا كه بعد مادی مربوط به عالم ماده است، نیازهایش نیز در عالم ماده تأمین میشود ولی بعد معنوی مربوط به عالم بالا و عالم ملكوت است. رشد آن نیز متناسب با خودش است و چون این بعد جلوهای از خداست (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)(۷)؛ فقط خداوند عامل رشد این بعد انسانی را میداند و درك نیازهای آن بدون امداد الهی مقدور نیست. از این رو، پیامبرانی را برای راهنمایی بشر و بالندگی بعد روحانی فرستاد تا گنجینه مدفون عقل را ـ كه راه رسیدن به عالم بالا را نیك میداند ـ در منظر مردم قرار دهد.(۸) از طرف دیگر انسان، مختار آفریده شده است و در پذیرش دین نیز اكراهی وجود ندارد؛ پس باید با میل خود به این سمت حركت كند تا با پذیرش دین، بعد ملكوتی خود را رشد دهد. بنابراین، انسان دارای دو حركت است: یكی حركت در جهت رشد بعد ملكی و مادی و دیگری حركت در جهت رشد ملكوتی و معنوی؛ یعنی انسان در این دنیا یا در جهت رشد مادی گام برمیدارد یا در جهت رشد معنوی و این همان تعامل است كه در عنوان بحث از آن یاد شد. پس انسان یك معاملهگر است كه سرمایه او عمر اوست كه با گذراندن آن، یا بعد مادی را تقویت میكند و به خوراك و پوشاك و آسایش بهتر دست مییابد یا بعد روحانی را تقویت میكند و آرامش دنیا و آسایش آخرت را به دست میآورد.شایان ذكر است كه تجارت و خرید و فروش دارای معنای رایجی است كه در معامله به كار میرود مبنی بر این كه فروشنده و خریدار جنس را در برابر پول معاوضه میكنند مانند خرید و فروش باغها، خانهها و... اما یك اصطلاح دیگری از خرید و فروش در آیات و روایات وجود دارد كه به اموال خارجی و دنیوی تعلق نمیگیرد بلكه مربوط به خود انسان و اعمال او میشود و خسران و زیان واقعی در مورد این نوع از بیع استفاده میشود؛ یعنی زیانكار واقعی كسی است كه در این معامله، سرمایه خود (عمر) را بیهوده از دست بدهد و زیان نماید. مراد ما در این نوشتار همین قسم از معامله است نه معامله در اموال خارجی. نكته دیگر آن كه اگر كسی كه به سراغ بعد مادی برود بعد روحانی را فراموش خواهد كرد ولی كسی كه در جهت رشد بعد معنوی كوشید از بعد مادی خویش غافل نخواهد ماند و در حال تلاش برای رسیدن به عالم افلاكی، آنچه را از عالم خاكی كه نردبان حركت اوست به دست میآورد. به دیگر سخن، انسانی كه در صدد معامله برای نفع بردن در بعد معنوی و روحانی است به ناچار از آنچه در این عالم خاكی است بهره میگیرد و آخرت چیزی جز باطن همین دنیا نیست. به همین جهت، هر كاری را كه صورت میدهد اگر رنگ خدایی داشته باشد توشهای است برای آخرت. قرآن كریم كافران را كسانی میداند كه به ظاهر دنیا چسبیدهاند و از آخرت غافل شدهاند: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِٔ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الآْخِرَهِٔ هُمْ غافِلُونَ»(۹) در روایت آمده است بهای بدن شما بهشت است؛ آن را به چیز دیگری نفروشید: «اما ابدانكم لیس لها ثمن الا الجنهٔ فلا تبیعوها الا بها.»(۱۰) بعضی از بزرگان در شرح این حدیث شریف آوردهاند: مشتری خداست، فروشنده نفوس آدمی، مبیع ابدان، ثمن بهشت باقی، دنیا مكان تسلیم مبیع به بایع. به این بیع راضی شوید و مبیع را تسلیم كنید تا سود زیادی ببرید چون اگر مبیع به بایع تسلیم نشود و تلف شود بیع فسخ میشود... . برخی گفتهاند این كه حضرت فرمود: «بهای بدن شما بهشت است؛ آن را به چیز دیگری نفروشید.» به این معناست كه جان، قیمتی دارد كه آن خود خداوند است. گویی امام چنین فرمود كه ثمن بدن شما، بهشت و ثمن جان شما، خداوند است.(۱۱) پس در معامله برای عالم ملكوت، هم بعد مادی در معرض فروش قرار میگیرد و هم بعد معنوی؛ یعنی هم نفس و هم بدن هر دو مورد معاملهاند. با توجه به آنچه گذشت در اثبات معاملهگر بودن انسان باید گفت روح معاملهگری، در نهان انسان نهفته است؛ یعنی انسان به گونهای آفریده شده است كه كارهایش را در مقابل عوض و منفعتی انجام میدهد. برای همین است كه هیچ كاری را بدون داشتن هدف وغرض معین انجام نمیدهد. به دیگر سخن، انسان معاملهگر بودن را در وجود خویش احساس كند.انسان اگر میخورد، برای آن است كه زنده بماند و اگر به دیگری كمك میكند چنانچه فردی معتقد و متدین است، برای آن است كه از خداوند متعال پاداش بگیرد و اگر فرد معتقدی هم نباشد برای آن است كه روز تنگدستیاش به كمك او برخیزند. در حقیقت، دست یاری به سوی دیگران دراز میكند، تا دست كمكخواهی او، از طرف دیگران رد نشود و كاری را نمیتوان نام برد كه از انسانی صادر بشود، اما برای هدف و غرضی نباشد. مرحوم شهید مطهری رحمهالله در این باره مینویسد: «انسان در دنیا نمیتواند اكتساب نكند. انسان دائما در حال معامله است. یا مبادلهای كه نتیجهاش خسران زیاد و عذاب الیم است به تعبیر قرآن یا مبادله ی كه نتیجهاش سعادت ابدی است. امروزیها اصطلاحی دارند به نام «اصل تأثیر متقابل» و حرف خوبی هم هست كه امروزه گفتهاند. البته در گذشته هم میگفتند ولی امروزه بیشتر روی آن تكیه میكنند. اصل تأثیر متقابل معنایش این كه در دنیا چیزی نیست كه یكطرفه اثر بگذارد، همیشه تاثیرها دو طرفه است. درباره یك انسان هم مطلب همین است و ما با این عالم بیرونی در تأثیر متقابل هستیم.»(۱۲)بنابراین، تاثیر و تأثر انسان از عالم و این كه همیشه انسان در حال معامله است، امر روشنی است. مرین گرانت زیر عنوان «شهادت چند دانشمند» كه در كتاب اثبات وجود خدا به چاپ رسیده مینویسد: «ویلیام جیمز روانشناس و فیلسوف مشهور آمریكایی میگوید: ما همواره با خدای خود معامله میكنیم و در این معامله است كه مقدرات اصلی ما تعیین میشود.»(۱۳) قرآن كریم نیز اصل معاملهگر بودن انسان را به رسمیت شناخته است.از این رو در مواجهه با انسان، از تعابیری استفاده میكند كه در كسب و معامله به كار میرود. به چند نمونه اشاره میكنیم: الف) در قرآن كریم از بنده مؤمن و خداوند به بایع و مشتری تعبیر شده است: «إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُوءْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَٔ»(۱۴) یعنی: خداوند جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریده است. مرحوم علامه طباطبایی رحمهالله ، در تفسیر شریف المیزان، در توضیح آیه شریفه مینویسد: خداوند خودش را مشتری قرار داد و مؤمنین را فروشنده و جانها و مالهایشان را مبیع و بهشت را ثمن و تورات و انجیل و قرآن را سند خرید و فروش و این از تمثیلهای لطیف است.(۱۵) ب) كتاب آسمانی مسلمانان، كافران را چنین معرفی میكند كه به جای هدایت، ضلالت را خریده و زیان كردند: «أُولئِكَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَٔ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»(۱۶) یعنی: ایشانند كه گمراهی را به جای راه راست خریدند پس تجارت آنها سودی نكرد. در جای دیگر، مؤمنان را به تجارت نجاتبخش راهنمایی میكند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلی تِجارَهٍٔ تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُوءْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ...»(۱۷) یعنی: ایاهل ایمان! آیا شما را به تجارتیسودمند كه شما را از عذاب دردناك (آخرت) نجات بخشد دلالت كنم؟(آنتجارت ایناستكه) به خدا و رسول او ایمان آورید و با جان و مال در راه خدا جهاد كنید. د)كسانیكه عمل صالح انجاممیدهند بهآنها بهتر از آنچهكه انجاممیدهند مزد و پاداشدادهمیشود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهًٔ طَیِّبَهًٔ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا یَعْمَلُونَ»(۱۸) یعنی: هر زن و مردی كه كار نیكی انجام دهد، در صورتی كه مؤمن باشد، ما او را در زندگی خوش و با سعادت زنده (ابد) میگردانیم و اجر و پاداش بسیار بهتری از عمل نیكی كه كرده است به او عطا میكنیم. ه) همه مردم بجز اندكی در این معامله، ورشكسته شدهاند: «إِنَّ الإِْنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ...»(۱۹) یعنی: به درستی كه همه انسانها در زیان هستند مگر آنها كه ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند. از این دو آیه شریفه چند نكته استنباط میشود:
۱ـ همه انسانها معاملهگر هستند؛ زیرا خسران، در مورد سرمایهای كه در معامله به كار میرود، استعمال میشود.
۲ـ مقتضای طبیعت انسانها در معامله یاد شده این است كه سرمایه از كف میدهد و به ورشكستگی دچار میشود؛ مگر آنها كه ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند كه در این صورت زیان نخواهند كرد.
۳ـ ایمان و عمل صالح، عدم زیان انسان را تضمین میكند؛ اما عدم ضرر را تضمین نمیكند. به دیگر سخن، این آیات در صدد نفی زیان و خسران از مؤمن هستند، نه نفی ضرر؛ یعنی ممكن است مؤمن نیز در این معامله ضرر كند، اما زیان نمیبیند. توضیح آن كه، هرگاه انسان در معامله اصل سرمایه را از دست بدهد، گفته میشود زیان كرده است (خسران در مورد نقصان در سرمایه به كار میرود.)(۲۰) اما ضرر در جایی است كه در معامله نفعی برده نشود و یا نفع آن كمتر از حد عقلایی آن باشد.(۲۱) بر طبق این آیات، مقتضای طبیعت انسانها این است كه زیانگرند و در اصل سرمایه خویش، دچار ورشكستگی و خسران میشوند، مگر آنها كه ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند كه در این صورت زیان نمیكنند؛ یعنی اصل عمر خویش را كه بزرگترین بلكه تنها سرمایه انسانی است، هدر نمیدهند. اما نمیفرماید كه چنین انسانهای مؤمنی ضرر هم نمیكنند؛ چرا كه ایمان و عمل صالح یك حداقلی دارد و یك حداكثری. آنها كه به حداكثر آن دست یافتهاند (مانند ائمه علیهمالسلام ) از زیان و ضرر در امان هستند ولی آنها كه دارای ایمان و عمل حداقلی هستند و میتوانستند بیشتر از آنچه استفاده كردهاند منفعت ببرند اما چنین نكردند، دچار ضرر شدهاند. نامگذاری روز قیامت به «یوم الحسرهٔ»(۲۲) نیز به این دلیل است كه آنان كه هیچ كار نیكی نكردند و عمر خویش را تباه ساختند ناراحتند كه چرا كاری صورت ندادند(۲۳) و آرزو میكنند كه برگردند تا عمل صالح انجام دهند(۲۴) و آنها كه مؤمن هستند نیز حسرت میخورند كه چرا از عمر خویش استفاده بهتری نكردند.(۲۵) علاوه بر آیاتی كه گذشت در قرآن كریم از تعبیراتی چون «جزأ»(۲۶) و «قرض»(۲۷) و «حرث»(۲۸) استفاده شده است كه بیانگر به رسمیت شناخته شدن معاملهگری انسان توسط قرآن كریم است. نتیجه این كه دلیل بر معاملهگری انسان، وجدان آدمی است و علاوه بر آن، سخنان عدهای از بزرگان و آیاتی چند از قرآن مجید مؤید این ادعاست.
۲ـ انسان به دنبال محسوس
علاوه بر معاملهگری و میل به سعادت، دو امر طبیعی دیگر در ذات انسان نهفته است: اول آن كه میل دارد سریعتر به مقصد برسد و معاملهای كه صورت میدهد سریع نتیجه آن را بیابد. دوم آن كه اهل خطر كردن نیست؛ بدین معنا كه نوع انسان به سراغ اموری كه احتمال شكست در آن وجود داشته باشد نمیرود. از این رو، اغلب مردم دچار روزمرگی میشوند. خطر نكردن انسان را باید در طبیعت وی جستجو كرد؛ زیرا خود در عالم ماده تربیت شده و به شرایط عالم ماده خو گرفته است و طبیعت همیشه آسانترین راه را برمیگزیند. به همین جهت، اغلب مردم به دنبال مسیرهای طی شده هستند و حاضر نیستند راههای جدیدی را بپیمایند و دقیقا به همین دلیل است كه كسانی كه سدهای روزمرگی را میشكنند و راههای نپیموده را میپیمایند نخبه معرفی میشوند. تجلیل از نخبگان از یك طرف بیانگر روح ستایشگری بشر در مورد چنین انسانهایی است و از طرف دیگر بیانگر عدم حركت همه مردم به سمت ناشناختههاست. قرآن كریم در مورد عجول بودن انسان میفرماید: «خُلِقَ الإِْنْسانُ مِنْ عَجَلٍ»(۲۹) یعنی: انسان از عجله خلق شده است مؤلف تفسیر گرانسنگ المیزان، در توضیح آیه شریفه مینویسد: «[این آیه ]كنایه است از زیادی عجله انسان و بلوغ آن به نهایت درجهاش؛ آن قدر كه گویی اصلاً آدمی از عجله خلق شده است و غیر از عجله چیزی نمیشناسد. نظیر این كه گفته میشود فلانی تمامش خیر است و یا سر تا پا شر است.»(۳۰) و در آیه دیگر میفرماید:«وَ یَدْعُ الإِْنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ كانَ الإِْنْسانُ عَجُولاً»(۳۱)یعنی: انسان كه خیر و منفعت خود را میجوید چه بسا به نادانی، شر و زیان خود را میطلبد و انسان بسیار بیصبر و شتابكار است. انسان هرچه را مطابق هوی و هوس او باشد طلب میكند و به سراغ آن میرود، بدون آن كه فكر كند و جوانبكاری را كه انجام میدهد بسنجد تا آنچه را برایاو مفید است اخذ كند؛ بلكه هر آنچه را با تمنیاتدرونی وی همخوانی داشتهباشد میپذیرد و چونزود بهمقصد میرسد بههمان، دلخود را خوش كرده و به فكر امور دیگر نیست. از آن رو كه شاید آنچه میكند نه تنها برای وی نفعی نداشته باشد كه حتی او را به ورطه سقوط بكشاند و علت اصلی چنین حالتی در انسان، به عجول بودن وی باز میگردد. در مورد اهل خطر نبودن انسان نیز، اشاراتی در قرآن میبینیم. اشكالاتی كه از قول منكرین و معارضین انبیا، در قرآن كریم مطرح شده است نشان میدهد آنها به زندگی عادی خو گرفتهاند و میل ندارند كه از آن دست بكشند. از این رو وقتی به آنها گفته شود به خداوند ایمان بیاورید، میگویند: ما به آنچه پدرانمان بر آن بودند پابر جا هستیم و از آنها تبعیت كنیم. و در جواب این سخن انبیا كه آنچه پدرانتان بر آن بودند چیزی جز ضلالت نبود اما ما شما را به راه راست هدایت میكنیم، میگفتند ما به آنچه داریم بسنده میكنیم: همچنین ما هیچ رسولی پیش از تو در هیچ شهر و دیاری نفرستادیم جز آن كه اهل ثروت و مال آن دیار به رسولان گفتند: ما پدرانمان را بر آیین و عقایدی یافتیم و از آنها البته پیروی خواهیم كرد. رسول ما به آنان گفت: اگر من به آیینی بهتر از دین باطل پدرانتان شما را هدایت كنم باز هم از پدرانتان تقلید میكنید. آنها پاسخ دادند: ما به آنچه شما آوردید كافر هستیم.(۳۲) از طرفدیگر، منشأ انكار قیامتتوسط آنها نیز بر اساس منطق نبود؛ یعنی هیچگاه برای انكار قیامت استدلال نكردند بلكه آن را امری بعید میشمردند. بنابراین، علت انكار، استبعاد بود نه استدلال وقیامت را از آنجهت بعید میشمردند كه امر دوریمینمود اما دنیا قابلدسترسی بود و اگر قیامت را میپذیرفتند میبایست از دنیا دست بكشند.به همین جهت، میپرسیدند: ما كه مردیم آیا واقعا دوباره زندهمیشویم؟ «أَإِذا مِتْنا وَ كُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ»(۳۳) یعنی: آیا چون ما مردیم و استخوان ما خاك شد باز زنده و برانگیخته میشویم. این دو امر طبیعی كه در نهان انسان وجود دارد به انضمام این نكته كه امور مادی سریعالوصول است و انسان به آن قانع شده و خو میگیرد و از آخرت غافل میشود، باعث میشود از آنچه او را از این عادت دور كند، بگریزد و كار دین این است كه انسان را از این عادات رها نماید. نتیجه آن كه از آنجا كه انسان معاملهگر است، اگر به سراغ دنیا برود به امیال خویش میرسد و امور دنیوی، نقد و محسوس است و انسان برای رسیدن به مقصد عجله دارد، به امور مادی قانع شده و به آن عادت میكند و چون اهل خطر كردن نیست، میترسد در صورت اقبال به آخرت از دنیا بماند. به همین جهت، به سراغ دین نمیرود؛ در حالی كه دین دنیا را از دست كسی نمیگیرد بلكه به او گوشزد میكند آنچه در دنیاست وسیله كار اوست برای زندگی كه در پیش دارد نه آن كه به آن دل خوش كرده و از هدف اصلی خویش باز بماند.
پاسخ به دو پرسش
پرسش اول
همان گونه كه گذشت، امیال متعددی در انسان وجود دارد كه گاهی بین آنها تعارض ایجاد میشود. حال ببینیم در این صورت باید كدام یك از امیال را برگزید و آیا معیاری برای گزینش یك میل از بین امیال گوناگون وجود دارد؟ پاسخ: گرچه در انسان امیال مختلفی هست، اما آن گونه كه علمای علم اخلاق میگویند همه امیال تحت چهار میل اصلی قرار میگیرند. مرحوم شیخ عباس قمی رحمهالله در المقامات العلیه مینویسد:«بدان كه روح در مملكت تن به منزله سلطان است و از برای او اعضا و جوارح، لشكر و خدم بسیار است كه هریك را خدمتی مقرر و شغلی معین است و از میان ایشان چهار قوه است كه حكمران مملكت و سرداران لشكرند و سایر قوا زیردستان و فرمانبردارند و این چهار قوه یكی عقل است كه به منزله وزیر است از برای روح و دوم شهوت است كه مانند عامل خراج است طماع و دروغزن كه همیشه مخالف عقل است و سوم غضب است كه مانند شحنه تیز و بیباك و شریر است و چهارم وهم است كه شغل او مكر و حیله است.»(۳۴) درگیری اصلی بین قوه عقل و شهوت است. هر گاه عقل پیروز میدان باشد هدف انسان با هدف الهی هماهنگ خوا هد بود. و در صورت پیروزی شهوت، انسان محدود به این عالم خاكی میشود و چنین انسانی تنها هدف از زندگی را تنها خوردن و لذت بردن میداند. ویل دورانت، از قول مارتین لوتر، بنیانگذار مكتب پروتستان، مینویسد: «با یاران خوشگذران خویش معاشرت كنید، بنوشید، بازی كنید، سخنان ركیك بر زبان رانید و خوش باشید! كاش میتوانستم گناهی بیابم كه به یاری آن شیطان را گوشمالی دهم.»(۳۵) چنین انسانهایی به تعبیر زیبای حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام هدفشان رفت و آمد بین آشپزخانه و دستشویی و نگاهشان به هستی، نگاه شتر گرسنه به گیاه بهاری است: «نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه یخضمون خضمه ا لابل نبته ا لربیع.»(۳۶) اما در صورت برتری عقل، انسان به سوی زندگی حقیقی راهنمایی شده و چنین انسانی محدود به عالم ماده نیست. به همین جهت، هدف وی با آنچه خالق او، وی را برای آن خلق كرد هماهنگ است و در این صورت، جنبه الهی و خداجویی را مقدم خواهد كرد، چرا كه تنها همین بعد است كه میماند. در قرآن كریم، تنها از ایمان حضرت ابراهیم علیهالسلام نام برده شده است كه در مواجهه با ستاره و ماه و خورشید ابتدا آنها را به عنوان رب پذیرفته و بعد از دیدن افولشان از آنها روی گردانده و به خدایی كه او را آفریده ایمان آورده است(۳۷) گرچه مفسرین معتقدند این سخنان از باب مماشات (همراهی) با قوم بود(۳۸) ولی همین مطلب نیز درباره هیج پیامبری ذكر نشده است. جالب آن كه قرآن در مورد حضرت ابراهیم بحث تعارض دو میل را مطرح میكند: یكی میل به فرزند كه از طرف خداوند مأمور به ذبح آن شده بود و دیگری دستور الهی. آن حضرت امر الهی را برمیگزیند: «إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوءْمَرُ»(۳۹) یعنی: در خواب میبینم كه تو را ذبح میكنم. نظرت چیست؟ حضرت اسماعیل گفت: به آنچه امر شدهای عمل كن! نتیجه آن كه انتخاب هریك از میلها بستگی به نوع نگاه انسان به خود و عالم دارد كه آیا خویش را منحصر در این عالم میداند یا خیر؟
پرسش دوم
پیشتر گفتیم در نگاه قرآن، انسانی كه به سراغ دنیا رفت دچار زندگی حیوانی خواهد شد. حال اینپرسش به ذهن میرسد كه آیا متدینین حق استفاده از منابع الهی همچون معادن، باغها، خانهها و... را ندارند و به دیگر سخن، آنچه در دنیاست، تنها برای اهل دنیاست یا مؤمنین نیز میتوانند از این امور بهره ببرند؟ پاسخ: آنچه در روی زمین است، نعمتهای الهی است كه دو جهت دارد: ۱ـ هرگاه مواهب الهی در زمین، با زمین مقایسه شود، زینت آن محسوب میشود؛ مثلاً وقتی زمینی كه بایر بوده و دارای هیج نوع پوششی نباشد (نه باغی در آن وجود داشته باشد و نه نهری در آن جریان یابد) با زمینی كه پر از درختان میوهدار و سبزههای دلانگیز است (و رودی در آن جاری است و صدای چهچه بلبل از آن به گوش میرسد) مقایسه شود، دلآزار بودن اولی و دلانگیز بودن دومی بخوبی مشهود است. ۲ـ همین امور كه زینت زمین محسوب میشود وسیله كار برای انسان است تا به وسیله آن توشهای برای آخرت برگیرد: «إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی الأَْرْضِ زِینَهًٔ لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(۴۰) یعنی: ما آنچه را بر روی زمین است زینت زمین قرار دادیم تا ایشان را امتحان نموده و بیازماییم كه كدام نیكوكارترند.مراد از این كه شیطان، انسان را گول میزند این است كه جای این دو را عوض كرده و زینت زمین را زینت انسان جلوه میدهد: «لأَُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَْرْضِ»(۴۱) یعنی: آنچه را بر روی زمین است برای آنها زینت میدهم. وقتی انسان این نعمتها را زینت خود محسوب میكند، به آن دل خوش كرده و به حیات دنیوی قانع میشود و برای حفظ آنچه دارد و به دست آوردن آنچه ندارد، سخت تلاش میكند تا با آن به تفاخر و تكاثر بپردازد؛در حالی كه زینت واقعی انسان تقواست كه به وسیله همین امور مادی بدست میآید: «لكِنَّ اللّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الإِْیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ»(۴۲) یعنی: ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و در دلهاتان زینت داده است. بنابراین، در استفاده از دنیا، مؤمن و كافر فرقی ندارند، بلكه در نوع نگاه به دنیا متفاوتند. انسان الهی از دنیا بهره میبرد تا توشهای برای آخرت ذخیره كند، اما كافر به آن سرگرم شده و به آن بسنده میكند.
پینوشت:
۱ـ محقق و نویسنده.
۲ـ ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۲، صص۴ـ۳.
۳ـ روم / ۳۰.
۴ـ علامه مجلسی، بحارالانوار، نشر وفا، بیروت، ج۴۴، ص۱۹۵.
۵ـ برای اطلاع از قانون هدایت عمومی ر.ك.: سید محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۱۸۰.
۶ـ یس / ۶۸.
۷ـ حجر / ۲۹.
۸ـ نهجالبلاغه، خطبه ۱.
۹ـ روم / ۷.
۱۰ـ محمد بن یعقوب كلینی، الكافی، دار الكتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۹۰.
۱۱ـ ملا محمد صالح مازندرانی، شرح اصول كافی، ج ۱، ص ۱۸۸.
۱۲ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، نشر صدرا، ج۷، صص۳۴ـ۳۳.
۱۳ـ اثبات وجود خدا، ویراستار: جان كلوور، ترجمه احمد آرامودیگران،نشرآموزشانقلاباسلامی،چپنجم،۱۳۶۲،ص۱۹۳.
۱۴ـ توبه / ۱۱۱.
۱۵ـ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج۹، ص۴۱۸.
۱۶ـ بقره / ۱۶.
۱۷ـ صف / ۱۱ـ۱۰.
۱۸ـ نحل / ۹۷.
۱۹ـ عصر / ۳ـ۲.
۲۰ـ ر.ك.: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، ج۱۳، ص۲۹۹ و ج ۱۸، ص ۱۹۰ و ج۲۰، ص ۳۵۶؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، دار الهجرهٔ، چاپ دوم، ۱۴۰۹ ق.، ج ۴، ص ۱۹۵؛ علامه حلی، مختلف الشیعهٔ، مؤسسهٔ النشر الاسلامی، ۱۴۱۳ ق.، ج ۵، ص ۲۲۷.
۲۱ـ ر.ك.: سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج ۲، ص ۱۹۴ و ۱۹۶؛ شیخ طوسی، المبسوط، المكتبهٔ المرتضویهٔ، ۱۳۸۷ ق.، ج ۳، ص ۱۲۰.
۲۲ـ مریم / ۲۹.
۲۳ـ انعام / ۳۱.
۲۴ـ مومنون / ۹۹.
۲۵ـ علامه مجلسی، پیشین، ج ۸، ص۳۴۵.
۲۶ـ نحل / ۹۶.
۲۷ـ حدید / ۱۶.
۲۸ـ شوری / ۲۰.
۲۹ـ انبیا / ۳۷.
۳۰ـ المیزان، پیشین، ج۱۴، ص۳۱۶.
۳۱ـ اسراء / ۱۱.
۳۲ـ زخرف / ۲۴ـ۲۳.
۳۳ـ صافات / ۱۶.
۳۴ـ شیخ عباس قمی، المقامات العلیه، نشر نسیم كوثر، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۱۰.
۳۵ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه مرزبان و دیگران، نشر آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۸، ج ۶، ص ۴۴۶.
۳۶ـ نهج البلاغه، خطبه ۳.
۳۷ـ انعام / ۷۹ـ۷۵.
۳۸ـ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج۷، ص۱۹۷.
۳۹ـ صافات / ۱۰۲.
۴۰ـ كهف / ۷.
۴۱ـ حجر / ۳۹.
۴۲ـ حجرات / ۷.
منبع:ماهنامه رواق اندیشه، شماره ۴۳
نویسنده:علی گلایری
۱ـ انسان معامله گر است؛
۲ـ انسان به دنبال محسوس است.
۱ـ انسان معاملهگر است
بر اساس قانون هدایت عمومی(۵) تمام اشیاء، در حال رشد و حركت رو به جلو هستند و انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ البته انسان دارای دو بعد است: بعد جسمی و مادی و بعد معنوی و روحانی و رشد این دو با هم فرق میكند. برای رشد بعد مادی، تغذیه، پوشاك و مسكن مناسب و... لازم است؛ هر چند این بدن تا حدّ معینی به اوج میرسد و سپس تحلیل میرود و به ضعف میگراید: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ»(۶) اما به وسیله خوردن و آشامیدن نمیتوان بعد روحانی را تقویت كرد بلكه خوردن و آشامیدن زیاد، باعث مكدر شدن روح انسانی میگردد و از آنجا كه بعد مادی مربوط به عالم ماده است، نیازهایش نیز در عالم ماده تأمین میشود ولی بعد معنوی مربوط به عالم بالا و عالم ملكوت است. رشد آن نیز متناسب با خودش است و چون این بعد جلوهای از خداست (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)(۷)؛ فقط خداوند عامل رشد این بعد انسانی را میداند و درك نیازهای آن بدون امداد الهی مقدور نیست. از این رو، پیامبرانی را برای راهنمایی بشر و بالندگی بعد روحانی فرستاد تا گنجینه مدفون عقل را ـ كه راه رسیدن به عالم بالا را نیك میداند ـ در منظر مردم قرار دهد.(۸) از طرف دیگر انسان، مختار آفریده شده است و در پذیرش دین نیز اكراهی وجود ندارد؛ پس باید با میل خود به این سمت حركت كند تا با پذیرش دین، بعد ملكوتی خود را رشد دهد. بنابراین، انسان دارای دو حركت است: یكی حركت در جهت رشد بعد ملكی و مادی و دیگری حركت در جهت رشد ملكوتی و معنوی؛ یعنی انسان در این دنیا یا در جهت رشد مادی گام برمیدارد یا در جهت رشد معنوی و این همان تعامل است كه در عنوان بحث از آن یاد شد. پس انسان یك معاملهگر است كه سرمایه او عمر اوست كه با گذراندن آن، یا بعد مادی را تقویت میكند و به خوراك و پوشاك و آسایش بهتر دست مییابد یا بعد روحانی را تقویت میكند و آرامش دنیا و آسایش آخرت را به دست میآورد.شایان ذكر است كه تجارت و خرید و فروش دارای معنای رایجی است كه در معامله به كار میرود مبنی بر این كه فروشنده و خریدار جنس را در برابر پول معاوضه میكنند مانند خرید و فروش باغها، خانهها و... اما یك اصطلاح دیگری از خرید و فروش در آیات و روایات وجود دارد كه به اموال خارجی و دنیوی تعلق نمیگیرد بلكه مربوط به خود انسان و اعمال او میشود و خسران و زیان واقعی در مورد این نوع از بیع استفاده میشود؛ یعنی زیانكار واقعی كسی است كه در این معامله، سرمایه خود (عمر) را بیهوده از دست بدهد و زیان نماید. مراد ما در این نوشتار همین قسم از معامله است نه معامله در اموال خارجی. نكته دیگر آن كه اگر كسی كه به سراغ بعد مادی برود بعد روحانی را فراموش خواهد كرد ولی كسی كه در جهت رشد بعد معنوی كوشید از بعد مادی خویش غافل نخواهد ماند و در حال تلاش برای رسیدن به عالم افلاكی، آنچه را از عالم خاكی كه نردبان حركت اوست به دست میآورد. به دیگر سخن، انسانی كه در صدد معامله برای نفع بردن در بعد معنوی و روحانی است به ناچار از آنچه در این عالم خاكی است بهره میگیرد و آخرت چیزی جز باطن همین دنیا نیست. به همین جهت، هر كاری را كه صورت میدهد اگر رنگ خدایی داشته باشد توشهای است برای آخرت. قرآن كریم كافران را كسانی میداند كه به ظاهر دنیا چسبیدهاند و از آخرت غافل شدهاند: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِٔ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الآْخِرَهِٔ هُمْ غافِلُونَ»(۹) در روایت آمده است بهای بدن شما بهشت است؛ آن را به چیز دیگری نفروشید: «اما ابدانكم لیس لها ثمن الا الجنهٔ فلا تبیعوها الا بها.»(۱۰) بعضی از بزرگان در شرح این حدیث شریف آوردهاند: مشتری خداست، فروشنده نفوس آدمی، مبیع ابدان، ثمن بهشت باقی، دنیا مكان تسلیم مبیع به بایع. به این بیع راضی شوید و مبیع را تسلیم كنید تا سود زیادی ببرید چون اگر مبیع به بایع تسلیم نشود و تلف شود بیع فسخ میشود... . برخی گفتهاند این كه حضرت فرمود: «بهای بدن شما بهشت است؛ آن را به چیز دیگری نفروشید.» به این معناست كه جان، قیمتی دارد كه آن خود خداوند است. گویی امام چنین فرمود كه ثمن بدن شما، بهشت و ثمن جان شما، خداوند است.(۱۱) پس در معامله برای عالم ملكوت، هم بعد مادی در معرض فروش قرار میگیرد و هم بعد معنوی؛ یعنی هم نفس و هم بدن هر دو مورد معاملهاند. با توجه به آنچه گذشت در اثبات معاملهگر بودن انسان باید گفت روح معاملهگری، در نهان انسان نهفته است؛ یعنی انسان به گونهای آفریده شده است كه كارهایش را در مقابل عوض و منفعتی انجام میدهد. برای همین است كه هیچ كاری را بدون داشتن هدف وغرض معین انجام نمیدهد. به دیگر سخن، انسان معاملهگر بودن را در وجود خویش احساس كند.انسان اگر میخورد، برای آن است كه زنده بماند و اگر به دیگری كمك میكند چنانچه فردی معتقد و متدین است، برای آن است كه از خداوند متعال پاداش بگیرد و اگر فرد معتقدی هم نباشد برای آن است كه روز تنگدستیاش به كمك او برخیزند. در حقیقت، دست یاری به سوی دیگران دراز میكند، تا دست كمكخواهی او، از طرف دیگران رد نشود و كاری را نمیتوان نام برد كه از انسانی صادر بشود، اما برای هدف و غرضی نباشد. مرحوم شهید مطهری رحمهالله در این باره مینویسد: «انسان در دنیا نمیتواند اكتساب نكند. انسان دائما در حال معامله است. یا مبادلهای كه نتیجهاش خسران زیاد و عذاب الیم است به تعبیر قرآن یا مبادله ی كه نتیجهاش سعادت ابدی است. امروزیها اصطلاحی دارند به نام «اصل تأثیر متقابل» و حرف خوبی هم هست كه امروزه گفتهاند. البته در گذشته هم میگفتند ولی امروزه بیشتر روی آن تكیه میكنند. اصل تأثیر متقابل معنایش این كه در دنیا چیزی نیست كه یكطرفه اثر بگذارد، همیشه تاثیرها دو طرفه است. درباره یك انسان هم مطلب همین است و ما با این عالم بیرونی در تأثیر متقابل هستیم.»(۱۲)بنابراین، تاثیر و تأثر انسان از عالم و این كه همیشه انسان در حال معامله است، امر روشنی است. مرین گرانت زیر عنوان «شهادت چند دانشمند» كه در كتاب اثبات وجود خدا به چاپ رسیده مینویسد: «ویلیام جیمز روانشناس و فیلسوف مشهور آمریكایی میگوید: ما همواره با خدای خود معامله میكنیم و در این معامله است كه مقدرات اصلی ما تعیین میشود.»(۱۳) قرآن كریم نیز اصل معاملهگر بودن انسان را به رسمیت شناخته است.از این رو در مواجهه با انسان، از تعابیری استفاده میكند كه در كسب و معامله به كار میرود. به چند نمونه اشاره میكنیم: الف) در قرآن كریم از بنده مؤمن و خداوند به بایع و مشتری تعبیر شده است: «إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُوءْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَٔ»(۱۴) یعنی: خداوند جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریده است. مرحوم علامه طباطبایی رحمهالله ، در تفسیر شریف المیزان، در توضیح آیه شریفه مینویسد: خداوند خودش را مشتری قرار داد و مؤمنین را فروشنده و جانها و مالهایشان را مبیع و بهشت را ثمن و تورات و انجیل و قرآن را سند خرید و فروش و این از تمثیلهای لطیف است.(۱۵) ب) كتاب آسمانی مسلمانان، كافران را چنین معرفی میكند كه به جای هدایت، ضلالت را خریده و زیان كردند: «أُولئِكَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَٔ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»(۱۶) یعنی: ایشانند كه گمراهی را به جای راه راست خریدند پس تجارت آنها سودی نكرد. در جای دیگر، مؤمنان را به تجارت نجاتبخش راهنمایی میكند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلی تِجارَهٍٔ تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُوءْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ...»(۱۷) یعنی: ایاهل ایمان! آیا شما را به تجارتیسودمند كه شما را از عذاب دردناك (آخرت) نجات بخشد دلالت كنم؟(آنتجارت ایناستكه) به خدا و رسول او ایمان آورید و با جان و مال در راه خدا جهاد كنید. د)كسانیكه عمل صالح انجاممیدهند بهآنها بهتر از آنچهكه انجاممیدهند مزد و پاداشدادهمیشود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهًٔ طَیِّبَهًٔ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا یَعْمَلُونَ»(۱۸) یعنی: هر زن و مردی كه كار نیكی انجام دهد، در صورتی كه مؤمن باشد، ما او را در زندگی خوش و با سعادت زنده (ابد) میگردانیم و اجر و پاداش بسیار بهتری از عمل نیكی كه كرده است به او عطا میكنیم. ه) همه مردم بجز اندكی در این معامله، ورشكسته شدهاند: «إِنَّ الإِْنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ...»(۱۹) یعنی: به درستی كه همه انسانها در زیان هستند مگر آنها كه ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند. از این دو آیه شریفه چند نكته استنباط میشود:
۱ـ همه انسانها معاملهگر هستند؛ زیرا خسران، در مورد سرمایهای كه در معامله به كار میرود، استعمال میشود.
۲ـ مقتضای طبیعت انسانها در معامله یاد شده این است كه سرمایه از كف میدهد و به ورشكستگی دچار میشود؛ مگر آنها كه ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند كه در این صورت زیان نخواهند كرد.
۳ـ ایمان و عمل صالح، عدم زیان انسان را تضمین میكند؛ اما عدم ضرر را تضمین نمیكند. به دیگر سخن، این آیات در صدد نفی زیان و خسران از مؤمن هستند، نه نفی ضرر؛ یعنی ممكن است مؤمن نیز در این معامله ضرر كند، اما زیان نمیبیند. توضیح آن كه، هرگاه انسان در معامله اصل سرمایه را از دست بدهد، گفته میشود زیان كرده است (خسران در مورد نقصان در سرمایه به كار میرود.)(۲۰) اما ضرر در جایی است كه در معامله نفعی برده نشود و یا نفع آن كمتر از حد عقلایی آن باشد.(۲۱) بر طبق این آیات، مقتضای طبیعت انسانها این است كه زیانگرند و در اصل سرمایه خویش، دچار ورشكستگی و خسران میشوند، مگر آنها كه ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند كه در این صورت زیان نمیكنند؛ یعنی اصل عمر خویش را كه بزرگترین بلكه تنها سرمایه انسانی است، هدر نمیدهند. اما نمیفرماید كه چنین انسانهای مؤمنی ضرر هم نمیكنند؛ چرا كه ایمان و عمل صالح یك حداقلی دارد و یك حداكثری. آنها كه به حداكثر آن دست یافتهاند (مانند ائمه علیهمالسلام ) از زیان و ضرر در امان هستند ولی آنها كه دارای ایمان و عمل حداقلی هستند و میتوانستند بیشتر از آنچه استفاده كردهاند منفعت ببرند اما چنین نكردند، دچار ضرر شدهاند. نامگذاری روز قیامت به «یوم الحسرهٔ»(۲۲) نیز به این دلیل است كه آنان كه هیچ كار نیكی نكردند و عمر خویش را تباه ساختند ناراحتند كه چرا كاری صورت ندادند(۲۳) و آرزو میكنند كه برگردند تا عمل صالح انجام دهند(۲۴) و آنها كه مؤمن هستند نیز حسرت میخورند كه چرا از عمر خویش استفاده بهتری نكردند.(۲۵) علاوه بر آیاتی كه گذشت در قرآن كریم از تعبیراتی چون «جزأ»(۲۶) و «قرض»(۲۷) و «حرث»(۲۸) استفاده شده است كه بیانگر به رسمیت شناخته شدن معاملهگری انسان توسط قرآن كریم است. نتیجه این كه دلیل بر معاملهگری انسان، وجدان آدمی است و علاوه بر آن، سخنان عدهای از بزرگان و آیاتی چند از قرآن مجید مؤید این ادعاست.
۲ـ انسان به دنبال محسوس
علاوه بر معاملهگری و میل به سعادت، دو امر طبیعی دیگر در ذات انسان نهفته است: اول آن كه میل دارد سریعتر به مقصد برسد و معاملهای كه صورت میدهد سریع نتیجه آن را بیابد. دوم آن كه اهل خطر كردن نیست؛ بدین معنا كه نوع انسان به سراغ اموری كه احتمال شكست در آن وجود داشته باشد نمیرود. از این رو، اغلب مردم دچار روزمرگی میشوند. خطر نكردن انسان را باید در طبیعت وی جستجو كرد؛ زیرا خود در عالم ماده تربیت شده و به شرایط عالم ماده خو گرفته است و طبیعت همیشه آسانترین راه را برمیگزیند. به همین جهت، اغلب مردم به دنبال مسیرهای طی شده هستند و حاضر نیستند راههای جدیدی را بپیمایند و دقیقا به همین دلیل است كه كسانی كه سدهای روزمرگی را میشكنند و راههای نپیموده را میپیمایند نخبه معرفی میشوند. تجلیل از نخبگان از یك طرف بیانگر روح ستایشگری بشر در مورد چنین انسانهایی است و از طرف دیگر بیانگر عدم حركت همه مردم به سمت ناشناختههاست. قرآن كریم در مورد عجول بودن انسان میفرماید: «خُلِقَ الإِْنْسانُ مِنْ عَجَلٍ»(۲۹) یعنی: انسان از عجله خلق شده است مؤلف تفسیر گرانسنگ المیزان، در توضیح آیه شریفه مینویسد: «[این آیه ]كنایه است از زیادی عجله انسان و بلوغ آن به نهایت درجهاش؛ آن قدر كه گویی اصلاً آدمی از عجله خلق شده است و غیر از عجله چیزی نمیشناسد. نظیر این كه گفته میشود فلانی تمامش خیر است و یا سر تا پا شر است.»(۳۰) و در آیه دیگر میفرماید:«وَ یَدْعُ الإِْنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ كانَ الإِْنْسانُ عَجُولاً»(۳۱)یعنی: انسان كه خیر و منفعت خود را میجوید چه بسا به نادانی، شر و زیان خود را میطلبد و انسان بسیار بیصبر و شتابكار است. انسان هرچه را مطابق هوی و هوس او باشد طلب میكند و به سراغ آن میرود، بدون آن كه فكر كند و جوانبكاری را كه انجام میدهد بسنجد تا آنچه را برایاو مفید است اخذ كند؛ بلكه هر آنچه را با تمنیاتدرونی وی همخوانی داشتهباشد میپذیرد و چونزود بهمقصد میرسد بههمان، دلخود را خوش كرده و به فكر امور دیگر نیست. از آن رو كه شاید آنچه میكند نه تنها برای وی نفعی نداشته باشد كه حتی او را به ورطه سقوط بكشاند و علت اصلی چنین حالتی در انسان، به عجول بودن وی باز میگردد. در مورد اهل خطر نبودن انسان نیز، اشاراتی در قرآن میبینیم. اشكالاتی كه از قول منكرین و معارضین انبیا، در قرآن كریم مطرح شده است نشان میدهد آنها به زندگی عادی خو گرفتهاند و میل ندارند كه از آن دست بكشند. از این رو وقتی به آنها گفته شود به خداوند ایمان بیاورید، میگویند: ما به آنچه پدرانمان بر آن بودند پابر جا هستیم و از آنها تبعیت كنیم. و در جواب این سخن انبیا كه آنچه پدرانتان بر آن بودند چیزی جز ضلالت نبود اما ما شما را به راه راست هدایت میكنیم، میگفتند ما به آنچه داریم بسنده میكنیم: همچنین ما هیچ رسولی پیش از تو در هیچ شهر و دیاری نفرستادیم جز آن كه اهل ثروت و مال آن دیار به رسولان گفتند: ما پدرانمان را بر آیین و عقایدی یافتیم و از آنها البته پیروی خواهیم كرد. رسول ما به آنان گفت: اگر من به آیینی بهتر از دین باطل پدرانتان شما را هدایت كنم باز هم از پدرانتان تقلید میكنید. آنها پاسخ دادند: ما به آنچه شما آوردید كافر هستیم.(۳۲) از طرفدیگر، منشأ انكار قیامتتوسط آنها نیز بر اساس منطق نبود؛ یعنی هیچگاه برای انكار قیامت استدلال نكردند بلكه آن را امری بعید میشمردند. بنابراین، علت انكار، استبعاد بود نه استدلال وقیامت را از آنجهت بعید میشمردند كه امر دوریمینمود اما دنیا قابلدسترسی بود و اگر قیامت را میپذیرفتند میبایست از دنیا دست بكشند.به همین جهت، میپرسیدند: ما كه مردیم آیا واقعا دوباره زندهمیشویم؟ «أَإِذا مِتْنا وَ كُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ»(۳۳) یعنی: آیا چون ما مردیم و استخوان ما خاك شد باز زنده و برانگیخته میشویم. این دو امر طبیعی كه در نهان انسان وجود دارد به انضمام این نكته كه امور مادی سریعالوصول است و انسان به آن قانع شده و خو میگیرد و از آخرت غافل میشود، باعث میشود از آنچه او را از این عادت دور كند، بگریزد و كار دین این است كه انسان را از این عادات رها نماید. نتیجه آن كه از آنجا كه انسان معاملهگر است، اگر به سراغ دنیا برود به امیال خویش میرسد و امور دنیوی، نقد و محسوس است و انسان برای رسیدن به مقصد عجله دارد، به امور مادی قانع شده و به آن عادت میكند و چون اهل خطر كردن نیست، میترسد در صورت اقبال به آخرت از دنیا بماند. به همین جهت، به سراغ دین نمیرود؛ در حالی كه دین دنیا را از دست كسی نمیگیرد بلكه به او گوشزد میكند آنچه در دنیاست وسیله كار اوست برای زندگی كه در پیش دارد نه آن كه به آن دل خوش كرده و از هدف اصلی خویش باز بماند.
پاسخ به دو پرسش
پرسش اول
همان گونه كه گذشت، امیال متعددی در انسان وجود دارد كه گاهی بین آنها تعارض ایجاد میشود. حال ببینیم در این صورت باید كدام یك از امیال را برگزید و آیا معیاری برای گزینش یك میل از بین امیال گوناگون وجود دارد؟ پاسخ: گرچه در انسان امیال مختلفی هست، اما آن گونه كه علمای علم اخلاق میگویند همه امیال تحت چهار میل اصلی قرار میگیرند. مرحوم شیخ عباس قمی رحمهالله در المقامات العلیه مینویسد:«بدان كه روح در مملكت تن به منزله سلطان است و از برای او اعضا و جوارح، لشكر و خدم بسیار است كه هریك را خدمتی مقرر و شغلی معین است و از میان ایشان چهار قوه است كه حكمران مملكت و سرداران لشكرند و سایر قوا زیردستان و فرمانبردارند و این چهار قوه یكی عقل است كه به منزله وزیر است از برای روح و دوم شهوت است كه مانند عامل خراج است طماع و دروغزن كه همیشه مخالف عقل است و سوم غضب است كه مانند شحنه تیز و بیباك و شریر است و چهارم وهم است كه شغل او مكر و حیله است.»(۳۴) درگیری اصلی بین قوه عقل و شهوت است. هر گاه عقل پیروز میدان باشد هدف انسان با هدف الهی هماهنگ خوا هد بود. و در صورت پیروزی شهوت، انسان محدود به این عالم خاكی میشود و چنین انسانی تنها هدف از زندگی را تنها خوردن و لذت بردن میداند. ویل دورانت، از قول مارتین لوتر، بنیانگذار مكتب پروتستان، مینویسد: «با یاران خوشگذران خویش معاشرت كنید، بنوشید، بازی كنید، سخنان ركیك بر زبان رانید و خوش باشید! كاش میتوانستم گناهی بیابم كه به یاری آن شیطان را گوشمالی دهم.»(۳۵) چنین انسانهایی به تعبیر زیبای حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام هدفشان رفت و آمد بین آشپزخانه و دستشویی و نگاهشان به هستی، نگاه شتر گرسنه به گیاه بهاری است: «نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه یخضمون خضمه ا لابل نبته ا لربیع.»(۳۶) اما در صورت برتری عقل، انسان به سوی زندگی حقیقی راهنمایی شده و چنین انسانی محدود به عالم ماده نیست. به همین جهت، هدف وی با آنچه خالق او، وی را برای آن خلق كرد هماهنگ است و در این صورت، جنبه الهی و خداجویی را مقدم خواهد كرد، چرا كه تنها همین بعد است كه میماند. در قرآن كریم، تنها از ایمان حضرت ابراهیم علیهالسلام نام برده شده است كه در مواجهه با ستاره و ماه و خورشید ابتدا آنها را به عنوان رب پذیرفته و بعد از دیدن افولشان از آنها روی گردانده و به خدایی كه او را آفریده ایمان آورده است(۳۷) گرچه مفسرین معتقدند این سخنان از باب مماشات (همراهی) با قوم بود(۳۸) ولی همین مطلب نیز درباره هیج پیامبری ذكر نشده است. جالب آن كه قرآن در مورد حضرت ابراهیم بحث تعارض دو میل را مطرح میكند: یكی میل به فرزند كه از طرف خداوند مأمور به ذبح آن شده بود و دیگری دستور الهی. آن حضرت امر الهی را برمیگزیند: «إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوءْمَرُ»(۳۹) یعنی: در خواب میبینم كه تو را ذبح میكنم. نظرت چیست؟ حضرت اسماعیل گفت: به آنچه امر شدهای عمل كن! نتیجه آن كه انتخاب هریك از میلها بستگی به نوع نگاه انسان به خود و عالم دارد كه آیا خویش را منحصر در این عالم میداند یا خیر؟
پرسش دوم
پیشتر گفتیم در نگاه قرآن، انسانی كه به سراغ دنیا رفت دچار زندگی حیوانی خواهد شد. حال اینپرسش به ذهن میرسد كه آیا متدینین حق استفاده از منابع الهی همچون معادن، باغها، خانهها و... را ندارند و به دیگر سخن، آنچه در دنیاست، تنها برای اهل دنیاست یا مؤمنین نیز میتوانند از این امور بهره ببرند؟ پاسخ: آنچه در روی زمین است، نعمتهای الهی است كه دو جهت دارد: ۱ـ هرگاه مواهب الهی در زمین، با زمین مقایسه شود، زینت آن محسوب میشود؛ مثلاً وقتی زمینی كه بایر بوده و دارای هیج نوع پوششی نباشد (نه باغی در آن وجود داشته باشد و نه نهری در آن جریان یابد) با زمینی كه پر از درختان میوهدار و سبزههای دلانگیز است (و رودی در آن جاری است و صدای چهچه بلبل از آن به گوش میرسد) مقایسه شود، دلآزار بودن اولی و دلانگیز بودن دومی بخوبی مشهود است. ۲ـ همین امور كه زینت زمین محسوب میشود وسیله كار برای انسان است تا به وسیله آن توشهای برای آخرت برگیرد: «إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی الأَْرْضِ زِینَهًٔ لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(۴۰) یعنی: ما آنچه را بر روی زمین است زینت زمین قرار دادیم تا ایشان را امتحان نموده و بیازماییم كه كدام نیكوكارترند.مراد از این كه شیطان، انسان را گول میزند این است كه جای این دو را عوض كرده و زینت زمین را زینت انسان جلوه میدهد: «لأَُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَْرْضِ»(۴۱) یعنی: آنچه را بر روی زمین است برای آنها زینت میدهم. وقتی انسان این نعمتها را زینت خود محسوب میكند، به آن دل خوش كرده و به حیات دنیوی قانع میشود و برای حفظ آنچه دارد و به دست آوردن آنچه ندارد، سخت تلاش میكند تا با آن به تفاخر و تكاثر بپردازد؛در حالی كه زینت واقعی انسان تقواست كه به وسیله همین امور مادی بدست میآید: «لكِنَّ اللّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الإِْیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ»(۴۲) یعنی: ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و در دلهاتان زینت داده است. بنابراین، در استفاده از دنیا، مؤمن و كافر فرقی ندارند، بلكه در نوع نگاه به دنیا متفاوتند. انسان الهی از دنیا بهره میبرد تا توشهای برای آخرت ذخیره كند، اما كافر به آن سرگرم شده و به آن بسنده میكند.
پینوشت:
۱ـ محقق و نویسنده.
۲ـ ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۲، صص۴ـ۳.
۳ـ روم / ۳۰.
۴ـ علامه مجلسی، بحارالانوار، نشر وفا، بیروت، ج۴۴، ص۱۹۵.
۵ـ برای اطلاع از قانون هدایت عمومی ر.ك.: سید محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۱۸۰.
۶ـ یس / ۶۸.
۷ـ حجر / ۲۹.
۸ـ نهجالبلاغه، خطبه ۱.
۹ـ روم / ۷.
۱۰ـ محمد بن یعقوب كلینی، الكافی، دار الكتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۹۰.
۱۱ـ ملا محمد صالح مازندرانی، شرح اصول كافی، ج ۱، ص ۱۸۸.
۱۲ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، نشر صدرا، ج۷، صص۳۴ـ۳۳.
۱۳ـ اثبات وجود خدا، ویراستار: جان كلوور، ترجمه احمد آرامودیگران،نشرآموزشانقلاباسلامی،چپنجم،۱۳۶۲،ص۱۹۳.
۱۴ـ توبه / ۱۱۱.
۱۵ـ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج۹، ص۴۱۸.
۱۶ـ بقره / ۱۶.
۱۷ـ صف / ۱۱ـ۱۰.
۱۸ـ نحل / ۹۷.
۱۹ـ عصر / ۳ـ۲.
۲۰ـ ر.ك.: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، ج۱۳، ص۲۹۹ و ج ۱۸، ص ۱۹۰ و ج۲۰، ص ۳۵۶؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، دار الهجرهٔ، چاپ دوم، ۱۴۰۹ ق.، ج ۴، ص ۱۹۵؛ علامه حلی، مختلف الشیعهٔ، مؤسسهٔ النشر الاسلامی، ۱۴۱۳ ق.، ج ۵، ص ۲۲۷.
۲۱ـ ر.ك.: سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج ۲، ص ۱۹۴ و ۱۹۶؛ شیخ طوسی، المبسوط، المكتبهٔ المرتضویهٔ، ۱۳۸۷ ق.، ج ۳، ص ۱۲۰.
۲۲ـ مریم / ۲۹.
۲۳ـ انعام / ۳۱.
۲۴ـ مومنون / ۹۹.
۲۵ـ علامه مجلسی، پیشین، ج ۸، ص۳۴۵.
۲۶ـ نحل / ۹۶.
۲۷ـ حدید / ۱۶.
۲۸ـ شوری / ۲۰.
۲۹ـ انبیا / ۳۷.
۳۰ـ المیزان، پیشین، ج۱۴، ص۳۱۶.
۳۱ـ اسراء / ۱۱.
۳۲ـ زخرف / ۲۴ـ۲۳.
۳۳ـ صافات / ۱۶.
۳۴ـ شیخ عباس قمی، المقامات العلیه، نشر نسیم كوثر، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۱۰.
۳۵ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه مرزبان و دیگران، نشر آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۸، ج ۶، ص ۴۴۶.
۳۶ـ نهج البلاغه، خطبه ۳.
۳۷ـ انعام / ۷۹ـ۷۵.
۳۸ـ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج۷، ص۱۹۷.
۳۹ـ صافات / ۱۰۲.
۴۰ـ كهف / ۷.
۴۱ـ حجر / ۳۹.
۴۲ـ حجرات / ۷.
منبع:ماهنامه رواق اندیشه، شماره ۴۳
نویسنده:علی گلایری
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست