جمعه, ۲۰ مهر, ۱۴۰۳ / 11 October, 2024
مجله ویستا


دائره المعارف کوچک شجریان


دائره المعارف کوچک شجریان
من کمی بیش از پنج سال است که در مورد استاد محمدرضا شجریان می‌نویسم. در سال ۱۳۸۲ که شجریان پس از سال‌ها _ و به‌خاطر حمایت و همدلی با زلزله‌زدگان ۵/۱۰/۸۲ _ تصمیم‌ گرفته بود دوباره در ایران کنسرت برگزار کند، او به‌شدت مورد هجوم طیف رنگارنگی از تبلیغات تخریبی قرار گرفت. داستان،‌ ساده بود. کسی یا کسانی بودند که در خیال خودشان دلخوش به این بودند که شجریان صدایش را در سرزمین مادری بلند نخواهد کرد و چشمی و دلی متوجه او نخواهد شد، و غباری بر لوح شهرت پوشالی آنها نخواهد نشست. اما تصمیم ناگهانی شجریان و سپس استقبال بی‌نظیر و فراتر از حد تصور مردم علاقه‌مند که حتی از خارج از ایران برای کنسرت شجریان به ایران سفر کردند، شعله‌های نرم و نازک حسد را به آتش‌های بلند و سوزان بدل کرد. در ‌آن زمان بود که من اولین نوشته‌ام را با عنوان «دفاع از همه‌ی خوبی» در دو قسمت در اینترنت منتشر کردم و بدین‌ترتیب رسماً شروع به نوشتن وبلاگ مستقل خودم (دل‌آواز) کردم.
هرگز دور از فضای موسیقی کشورم نبوده‌ام و هرگز با اهالی این فضا ناآشنا نیستم. سال‌هاست که شب‌ها و روزهایم را در چنین فضایی سپری کرده‌ام. سال‌هاست که شاهد شیرینی‌ها و تلخی‌ها بوده‌ام و با تحقیرها و تجلیل‌ها خو کرده‌ام. چه شب‌ها که جدل‌های لفظی بالا می‌گرفت و خیس عرق و غرق خستگی، با چشم خود طلوع صبح را دیدم، و چه روزها که در تلخی یک نقد نامنصفانه و یک تخریب ناجوانمردانه که یک ناجوانمرد با روشی ناجوانمردانه به چاپ رسانده بود، روزم تلخ شد. چه بسیار تخریب‌ها که با نام نقد به سر و روی خوبانی که می‌شناختم کوفتند و چه بسیار تشویق‌ها که از خوبانی همچون شما که هم‌اکنون این سطرها را می‌خوانید، شنیدم و خستگی‌هایم زایل شد. چه بسیار که دلم برای شجریان تپید و همچنان بر همان عقیده‌ی پیشین خود هستم که شجریان موسیقی ایرانی را به شکلی کاملاً هنری و پخته و به‌دور از ابتذال و سطحی‌نگری رایج در میان هنر مردم‌پسند ما _ که متأسفانه ریشه‌دار هم هست _ و در نهایت زیبایی عرضه می‌کند. هوش و فراست و ذوق و روان زلال او، دُر و گوهر می‌پرورد. و خوب شاید شما دوست داشته باشید چند دقیقه از وقت گران‌بهایتان را به این اختصاص بدهید که نظرات «کاملاً شخصی» من را بخوانید.
وقتی که دوستان «شجریانی»ام از من خواستند که برای «شجریانی‌ها» و مشخصاً برای پرونده‌ی کنسرت‌های جدید استاد، مطلبی بنویسم، مدت‌ها فکر کردم؛ و حاصل آن، همین نوشتاری است که می‌خوانید. در این یادداشت، کوشش کرده‌ام که برخی از رایج‌ترین و اصلی‌ترین اشتباهات و کج‌فهمی‌هایی که در مورد شجریان وجود دارد و بعضاً اینجا و آنجا ‌آن‌ها را می‌شنویم، ابتدا شرح، و سپس تحلیل کنم و با مروری به اساسی‌ترین وجوه زندگی هنری و شخصی شجریان پس از گذشت ۶۸ سال از عمر پرارزش او، بار دیگر زوایای شخصیت این هنرمند اسطوره‌ای معاصر را بکاوم.
● تصورات نادرست
▪ صدا، معیار ارزش هنری:
بسیاری از کسانی که نام شجریان به گوش‌شان خورده است، به اشتباه می‌پندارند که شجریان، شجریان است فقط به‌خاطر «صدای خوش». در واقع فکر می‌کنند که بن‌مایه‌ی شجریان و زیربنای حضور و شهرت او، فقط صدای اوست. چه بسیار کسانی که دیده‌ام فقط نام شجریان را شنیده‌اند و یک بار هم صدایش را نشنیده‌اند، و وقتی برای اولین بار صدای او را می‌شنوند، می‌گویند که صدای فلانی و فلانی بسیار گرم‌تر و خوش‌تر از صدای شجریان است. این دوستان ما، جنس صدا و تونالیته‌‌ی حنجره‌ و سایر ویژگی‌های فیزیکی صدا را مبنایی برای مقایسه‌ی هنرمندان و تعیین هنری بودن یا نبودن آثار آنان قرار داده‌اند. من حتی دیده‌ام کسی را که می‌گفت صدای رضا صادقی از صدای شجریان قشنگ‌تر است! آیا به‌راستی چنین قیاسی صحیح است؟ من شخصاً پاسخم به این سؤال منفی است.
موسیقی، پدیده‌یی است که از کنار هم چیدن چندین جزء پدید می‌آید. یک ملودی خوب،‌هارمونی خوب، سازبندی مناسب، سرعت مناسب، و احیاناً چنانچه قرار است موسیقی‌یی با کلام باشد، یک شعر خوب، و صدایی که شعر را بخواند، به علاوه‌ی فاکتورهایی دیگر مجموعاً یک اثر موسیقایی را می‌سازند. چنانچه ذره‌بین تحلیل خود را بر موسیقی ایرانی متمرکز کنیم، برخی از این عناصر کمرنگ‌تر و برخی دیگر پررنگ‌تر می‌شوند. بدین معنی که چون موسیقی ایرانی بر پایه‌ی پیوند جدانشدنی تاریخی‌اش با شعر، و بر پایه‌ی رکن اصلی‌اش یعنی ساز و آواز ساخته می‌شود، لذا عناصر‌هارمونی و پلی‌فونی اهمیت خود را تا حدی از دست می‌دهند و در عوض عنصر «شعر» و «کلام» اهمیت دو چندانی می‌یابد. به‌نظر من، این بسیار بسیار مهم است که آوازخوان، چه شعری را برای آوازش برمی‌گزیند و چه پیامی را درون‌مایه و دست‌مایه‌ی کار هنری‌اش قرار می‌دهد و این قطعاً باید به‌عنوان یکی از معیارهای رتبه‌بندی آثار هنری شناخته شود. این که کسی صدایی خوش داشته باشد، دقیقاً مثل این است که یک نفر در ریاضیات استعداد خوبی دارد.
آیا این عامل به‌تنهایی کافی است تا ما شخص را یک دانشمند مردم‌دوست و خلاق و مفید برای زمانه‌ی خود بنامیم؟ مسلماً خیر، بلکه باید دید فرد از آن استعدادی که دارد چگونه و در چه راهی استفاده می‌کند. چه بسا از استعداد ریاضی خود در جهت انجام محاسبات پیچیده‌یی که برای ساختن مهیب‌ترین بمب‌ها و نابودی انسان‌های بی‌گناه لازم است، استفاده کند. صدای خوش داشتن، یک دارایی مادرزادی است که خود فرد هیچ دخالتی در آن ندارد. فرد هرگز نمی‌تواند در ساختار فیزیکی حنجره‌ی خود و تارهای صوتی‌اش تغییر ایجاد کند،‌ بلکه صدای او از بدو تولد با او می‌آید. اما به‌نظر من، مهم است که ببینیم فرد از صدایی که دارد چگونه استفاده می‌کند و در چه جهتی و با چه روشی آن را به‌کار می‌بندد. یک ظرف نقره‌‌ی بسیار گران‌بها و زیبا، اگر حاوی مواد مخدر باشد، چه ارزشی دارد؟ و در عوض یک ظرف ساده و مناسب که حاوی سیب‌های سرخ تازه است، روح انسان را می‌نوازد. ظرف به تنهایی مهم نیست،‌ بلکه باید دید از آن ظرف در جهت حمل چه مظروفی استفاده می‌شود.
موسیقی اصیل ایرانی، در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود، مانند هر موسیقی دیگری،‌ گاهی به ابتذال آلوده شده است. ابتذال، سطحی‌نگری،‌ترویج احساسات‌ عوام‌پسندانه (پوپولیستی) و گرایش به سمت‌ترانه‌هایی که از لحاظ ادبی نه تنها ساده، بلکه غلط هستند و کمترین ارزش ادبی و مفهومی ندارند؛ برخی از آفات هر موسیقی به‌حساب می‌آید. در این بین، شجریان فقط به‌خاطر صدایش شجریان نیست. ما،‌ شجریان را غیر از صدای خوش و آوای دلنشین، به‌خاطر ذهنیت او و برداشت او از هنر موسیقی، به‌خاطر نوع نگاهش به موسیقی ایران، به‌خاطر پیام‌ها و مفاهیمی که انتخاب می‌کند تا در موسیقی‌اش بگنجاند،‌ به‌خاطر اشعار بلندپایه و زیبایی که برمی‌گزیند تا مفاهیم موردنظرش را به ما انتقال دهد، و به‌خاطر سلوک اجتماعی و رفتار متعهدانه و مؤدبانه، و تیزهوشی و فراست‌اش دوست داریم. من شخصاً، بخش عمده‌یی از علاقه‌ام به شجریان، به‌سبب روح بلند اوست. به‌سبب این قدرت درونی اوست که هرگز خود را و آوازش را و هنرش را به «ابتذال» نیالود و دامن هنر را از بی‌هنری پاک نگاه داشت. به‌قول خود شجریان: «ما راضی نشدیم که هر جایی کار کنیم».
شجریان خود در آخرین مصاحبه‌اش که چند روز پیش در ماهنامه‌ی «فرهنگ‌وآهنگ» منتشر شده است، در مورد جوان‌ترها می‌گوید: «جوان‌ها هم در شرایطی هستند که همه چیز وجود دارد، همه چیز را دیده و شنیده و تجربه کرده‌اند. به‌هر حال به کارهای قدیمی دسترسی دارند و همه چیز را دارند می‌بینند و گوش می‌کنند. این چیزها ذهن‌شان را باز می‌کند. به‌شرطی که تحت تأثیر پیشنهادهای غلط شرکت‌های نوار و سی‌دی پرکنی که می‌گویند ریتمیک باشد، چه داشته باشد و چه نداشته باشد، دف داشته باشد، و از این پیشنهادهای بیخودی قرار نگیرند و کاری که لازم است را انجام دهند... باید دید چه‌قدر می‌توانند خودشان را نگه دارند... این مهم است،‌ همان کاری که نظیر ماها کردیم. اجاره‌خانه نداشتیم بدهیم؛ ولی هر جا هم نمی‌رفتیم کار کنیم...»
این که کسی صدایی خوش داشته باشد و این یگانه دارایی او باشد، به هیچ وجه دلیل ارزشمندی آوازی که می‌خواند نیست. متأسفانه و به غلط، این تفکر در میان جوانان و بدنه‌ی جامعه‌ی ما رواج پیدا کرده است که آن‌گاه یک آواز شنیدنی و زیباست که خواننده‌اش صدایی خوش دارد. بله، شکی نیست که صدای خوش آوازخوان یکی از شرط‌های زیبایی آواز است، اما فقط یکی از شرط‌هاست و نه همه‌ی آنها. به‌قول اهالی منطق، شرط لازم است ولی کافی نیست. یعنی برای زیبایی آواز «لازم» است که صدا هم زیبا باشد؛‌ اما «کافی» نیست. چه دلیل دارد که وقتی کسی با صدایی گرم و زیبا آواز خواند، ما آن آواز را زیبا بنامیم؟ آیا برایمان مهم نیست که چه چیزی را می‌خواند؟ چه پیامی را منتقل می‌کند؟ و چه دلتنگی و درد و دلی را می‌خواهد با ما در میان بگذارد؟ امیدوارم این نگرش غلط به موسیقی با کلام (که در میان سایر ژانرهای موسیقی و مثلاً موسیقی پاپ هم وجود دارد) به زودی تصحیح شود.
▪ شعر، مفهوم یا نامفهوم:
بسیار شنیده‌ام، و این ادعایی است که زیاد تکرار می‌شود، که «وقتی شجریان می‌خواند، ما هیچ‌چیز نمی‌فهمیم». سپس از همین جمله‌ این‌طور نتیجه می‌گیرند که شجریان شعر را درست و شفاف نمی‌خواند و ما متوجه نمی‌شویم که او چه می‌گوید. بسیار مایلم که این بحث را بدون هیچ تعصبی و صرفاً با استدلال پیش ببرم. استدلال خود را این‌گونه شروع می‌کنم که اگر از بیشتر دوست‌داران شجریان بپرسید، یکی از چیزهایی که در مورد شجریان بسیار دوست دارند و حتماً به آن اشاره می‌کنند، این است که شجریان شعر را در نهایت زیبایی درک می‌کند و بسیار بسیار زیبا هم ادا می‌کند. یعنی بیان او صحیح و زیباست و معنا را می‌رساند. پس ما با دو گزاره مواجه هستیم:
ـ شجریان شعر را نامفهوم می‌خواند.
ـ شجریان شعر را بسیار زیبا می‌خواند و مفهوم آن را می‌رساند.
کاملاً واضح است که این دو گزاره متناقض هستند و نمی‌توانند هر دو با هم صحیح باشند. من خودم از کسانی هستم که به گزاره‌ی «ب» رأی می‌دهم. در طول سال‌ها، بسیار پرس‌وجو کردم و بسیار فکر کردم و افراد مختلف با نظریات مختلف را تحلیل کردم تا ببینم این تناقض چگونه است و از کجا می‌آید. اگر بخواهم خلاصه و جان کلام را بگویم، این است که موسیقی شجریان یک موسیقی متعالی است و اشعاری که انتخاب می‌کند اشعاری سنگین و عمیق هستند که نیازمند آشنایی ذهنی شنونده با این فضا و این نوع ادبیات و علاقه‌ی ذاتی او به چنین غزلیات و اشعاری است و بدون این‌ آشنایی، اساساً فهم این‌گونه شعرها (حتی اگر دکلمه هم شوند)‌ برای فرد امکان‌پذیر نیست. در واقع اینجا، مسئله، اصلاً مسئله‌ی آواز نیست. مسئله‌ی فهم شعر است. بگذارید همین‌جا یک مثال روشن و رک بزنم: کسی که در ۲۵ سالگی هیچ شعری جز اشعار خانم مریم حیدرزاده را نشنیده است، چگونه انتظار دارد که فلان غزل دشوار سعدی یا حافظ را در کمترین زمان درک کند؟! این مشکل به‌نظر من اصلاً ربطی به شجریان ندارد،‌ بلکه مشکل بزرگی است که گریبان جامعه‌ی جوان ما را گرفته است. این حقیقتی است که جوانان هم‌سن و سال من _ با کمال تأسف _ از فضای ادبیات و هنر بومی خودشان بسیار دور هستند. در این میان، علاقه نیز بسیار مهم است. وقتی کسی به ادبیات پارسی علاقه‌یی ندارد و دلش با شنیدن یک غزل زیبای عاشقانه از سعدی به جوش نمی‌آید، نباید انتظار داشته باشد که آواز این غزل را درک کند و پی به زیبایی‌های آواز هم ببرد؛ این امری غیرممکن است. آواز،‌ شکلی پیچیده‌تر از خوانش معمولی شعر است. وقتی کسی یک شعر را به‌صورت روخوانی و ساده‌خوانی هم درک نمی‌کند و حتی نمی‌تواند روخوانی کند،‌ چطور انتظار دارد که معنای آن را وقتی به‌صورت آواز بیان می‌شود، در کسری از زمان دریافت کند؟ این مشکل،‌ به عدم انس و آشنایی شنونده با ادبیات فارسی و ناآشنایی گوش او به کلام شاعران فارسی و اوج و فرودهای شعر فارسی و زیر و زبرهای ادبیات برمی‌گردد. نمی‌شود که یک عده بگویند شجریان شعر را نامفهوم می‌خواند و یک عده در همان حال از شعرخوانی شجریان اوج لذت را ببرند!
این مسئله البته مسئله‌یی بسیار ریشه‌دارتر از این حرف‌هاست. وقتی در دوران دبیرستان، به‌جای این‌که از روی یک غزل بخوانند؛ فقط به ذکر معانی چند کلمه و برخی آرایه‌های ادبی ‌آن (که نکات کنکوری هستند) بسنده می‌کنند، انتظاری بهتر از این نمی‌توان داشت. من خودم بارها شاهد این بوده‌ام که وقتی کسی را ماه‌ها در معرض شنیدن آواز شجریان قرار دادم و قبل از هر آواز شعرهای ‌آواز را به‌صورت مکتوب به دستش دادم که بخواند،‌ بعد از مدتی رفته‌رفته خودش به‌تنهایی تمام آوازها را متوجه می‌شود. و این نیست مگر به‌خاطر اینکه گوشش به ادبیات و شعر فارسی عادت می‌کند و روانش با جمله‌بندی‌های غزل آشنا می‌شود.
▪ غم یا شادی، مسئله این است:
بسیاری از کسانی که من با آن‌ها در مورد شجریان صحبت کرده‌ام، دلیل عدم گرایش‌شان را به موسیقی شجریان، غمگین بودن آن می‌دانند. خود این افراد می‌گویند: «حوصله‌سربر». این مسئله نیز یکی دیگر از آفت‌هایی است که هم‌اکنون دامن‌گیر موسیقی ما شده است. به‌قول بزرگی، مردم امروزه به‌دنبال محصولات هنری‌یی هستند که «ساده‌فهم» و «ساده‌هضم» باشند و در کمترین زمان (به محض شنیدن یا دیدن) معنا و مفهوم آن را درک کنند و نیازی به فکر کردن و وقت گذاشتن برای اندیشیدن در مورد آن نباشد. این مسئله نه تنها در موسیقی، بلکه در سینمای ما هم اتفاق افتاده است و اقبال عمومی با فیلم‌هایی است که ساده‌فهم باشند و به‌محض دیده شدن، درک شوند. در موسیقی نیز متأسفانه دور، دور موسیقی‌هایی است که به‌محض شنیدن، درک شوند و طعم ساده و سطحی معنای آن‌ها زود زیر زبان بیاید.
من معتقدم اینجا مسئله، مسئله‌ی غمگین یا شاد بودن یک موسیقی نیست؛ چرا که موسیقی ایرانی و چیزی که شجریان هم ارائه می‌کند،‌ بخش‌های شاد هم دارد، چهارمضراب هم دارد، تصنیف هم دارد، بخش‌های ریتمیک هم دارد. اما مسئله این است که متأسفانه این دوستان ما در کار تحقیق خود منصف نیستند و حتی یک بار این اندازه همت نکرده‌اند که یکی از آلبوم‌های شجریان را از اول تا آخر گوش کنند و بعد نظر بدهند. همان ۳ دقیقه‌ی اول را شنیده‌اند و حکم را صادر کرده‌اند. یعنی ظرف تفکر ما این قدر کوچک شده است که ظرفیت نداریم بیش از ۳ دقیقه به مغز خود فشار بیاوریم و موسیقی را که می‌شنویم، تجزیه و تحلیل کنیم؟! به‌هر حال برخی موسیقی‌ها،‌ برخی فیلم‌ها، برخی رقص‌ها، برخی تابلوها، و ... هستند که ذهن باید مدام آن‌ها را تجزیه و تحلیل کند. موسیقی شجریان را وقتی می‌شنوید، این‌گونه نیست که بتوانید با آن بخوابید، یا غذا بخورید، یا مجله ورق بزنید، یا اتاق را جمع و جور کنید. وقتی می‌خواهید از آواز شجریان لذت ببرید،‌ باید سر تا پا گوش باشید، دقیق گوش بدهید و مرتباً به چیزی که می‌شنوید فکر کنید و آن را حلاجی کنید تا رفته‌رفته مثل آدامسی که شیرینی‌اش بعد از چند دقیقه در دهان پخش می‌شود، شیرینی آن را درک کنید. و متأسفانه امروزه این‌گونه موسیقی‌ها هر چه بیشتر از عوام (و به زبان امروزی‌ها: مخاطب عام) فاصله می‌گیرد، مخاطبان خاص خود را ـ هر چند محدود ـ حفظ می‌کنند.
در واقع، به جای غم و شادی باید مسئله‌ی «دشواری فهم» را نشاند. بدیهی است که وقتی کسی در‌ترانه‌یی می‌گوید: «من و این همه خوشبختی، محاله محاله» یا «خوشگلا باید برقصن» این مفهوم در همان ثانیه‌ی اول که شنیده می‌شود، درک هم می‌شود (شنیدن = درک) یعنی هر فارسی‌زبانی،‌ با هر سوادی، با هر میزان تحصیلاتی، و با هر نگرشی، سریعاً آن را می‌فهمد. اما مصرعی مثل این: «هر گلی نو که در جهان آید، ما به عشقش هزار دستانیم...» یا «تنگ‌چشمان نظر به میوه کنند، ما تماشاکنان بستانیم...» از فرمول «شنیدن = درک» پیروی نمی‌کند و چنانچه فرد سال‌ها در فضای ادبیات فارسی تنفس نکرده باشد،‌ لازم است که کمی وقت بگذارد، تأمل کند و با اندیشه راه به شیرینی درون آن بیابد.
در پایان این ۳ فراز، و در ادامه‌ی این یادداشت، برخی وجوه متمایز و نقاط قوت شخصیت هنری شجریان را (از نظر خویش) مرور می‌کنم.
● ویژگی‌های ممتاز
▪ انتخاب شعر:
در قسمت ۱-۱ این یادداشت در مورد نقش و اهمیت شعر، پیام و مفهوم موسیقی صحبت کردم. شجریان به شعرگزینی شهره است. وقتی آلبوم جدیدی از شجریان منتشر می‌شود، یا در کنسرتی از شجریان نشسته‌ام، من شخصاً لحظه‌ها را می‌شمارم تا شجریان لب از لب بگشاید و ببینم این بار چه شعری می‌خواند و چه گلی از بوستان خوش‌بوی ادب برایم چیده است. به‌حقیقت باید اعتراف کنم که شجریان کار گزینش اشعار را به‌زیبایی هر چه تمام‌تر و با تیزهوشی، دقت و شناخت و تسلط بالا انجام می‌دهد و حظ معنوی فراوانی از این رهگذر نصیب شنوندگان‌اش می‌کند. یکی از نقاط قوت اصلی کارهای شجریان،‌ شعرهای بدیع، ناشنیده یا مورد غفلت واقع شده، پرمعنا و مناسب زمانه است. شجریان گاهی ما را با شعرهای جدیدی که تا کنون نشنیده‌ایم آشنا می‌کند، و گاهی زیباترین شعرهایی را که قبلاً شنیده بودیم ولی از یادشان برده‌ایم و در کنج حافظه خاک می‌خورند‌، دوباره از گنجه‌های فراموشی بیرون می‌آورد و گرد و خاک آن‌ها را می‌گیرد و تازگی و طراوت همیشگی آنها را به یاد ما می‌اندازد. شعرهایی که شجریان بر‌می‌گزیند، همواره بر دل نشیننده،‌ زیبا و پرمعنا بوده‌اند. به‌خصوص شجریان استعداد عجیبی در گزینش شعرهای زیبای یک شاعر خاص دارد. آخرین باری که این کار را کرد در آلبوم «غوغای عشقبازان» (۱۳۸۶) بود که دست‌چینی زیبا از غزل‌های عاشقانه‌ی سعدی را ارائه کرد. در بحث انتخاب شعر، غیر از معنا و مفهوم و خود شعر، گزینش شعر برای یک دستگاه و گوشه‌ی خاص هم حائز اهمیت است که در این باره در مورد شجریان شاید هیچ نیازی به توضیح بیشتر نباشد.
▪ بیان شعر:
به‌نظر من (که ادبیات در نظرم مهم است) بیان صحیح شعر حتی از انتخاب آن هم مهم‌تر است. در اینجا منظور از بیان شعر، قطعاً روخوانی صحیح آن نیست. بلکه منظور، استفاده از ابزارهای زبانی همچون تکیه و فشار است. همان‌طور که می‌دانید، یکی از ارکانی که در زبان شفاهی وجود دارد و زنده و پویا است ولی در زبان مکتوب نه، چیزی است که در انگلیسی به آن استرس (Stress) و در فارسی، تکیه می‌گویند. تکیه، گاهی معنای یک شعر را به‌کلی عوض می‌کند و گاهی یک شعر را کاملاً نامفهوم می‌کند. شجریان، نشان داده است که شعر فارسی را به‌خوبی موسیقی ایرانی می‌شناسد و شعر را به بهترین و زیباترین شکل، ادا (بیان) می‌کند و اوج لذت را به شنونده‌ی آگاه و شعرشناس می‌دهد. شجریان بارها من را متوجه اشتباهی که در خواندن شعر داشته‌ام، کرده است و گاهی نیز معنای یک بیت را چنان جاودانه در ذهنم ثبت کرده که هرگز از من جدا نشده است.
▪ تواضع در اجرا:
بر خلاف آن چیزی که برخی تصور می‌کنند، شجریان یکی از متواضع‌ترین آوازخوان‌های ما روی صحنه است. شجریان در یک کنسرت یا آلبوم، به تنها چیزی که فکر می‌کند، زیبا و صحیح خواندن است. فقط به این فکر می‌کند که چگونه آوازی بی‌نقص، حرفه‌ای، تکنیکی و زیبا ارائه دهد. او هرگز در اجراهایش خود را به رخ نمی‌کشد. هرگز سعی نمی‌کند که ۸۰ درصد یک کنسرت را به خودش اختصاص دهد و مرتب خودش و صدایش را به رخ بکشد. شجریان هرگز سعی نکرده است و نمی‌کند که با تحریر (چهچهه)های بلند و طولانی و نمایشی، موجب تحریک حضار و گرفتن تشویق‌های مداوم از آن‌ها شود. شجریان هرگز به این کار معروف نبوده است که مثلاً فلان ثانیه پشت سر هم تحریر زد. این در حالی است که سایر کسانی که گاهی نام‌هایشان در سطح نام شجریان مطرح می‌شود تماماً نه تنها این کار را کرده‌اند و می‌کنند‌،‌ بلکه گویا علاقه‌ی زیادی هم به چنین قیافه گرفتن‌ها و به رخ کشیدن‌هایی دارند. شجریان به‌زیبایی دریافته است که موسیقی‌ترکیبی‌ست از صدا و سکوت، اوج و فرود، زیر و بم. او می‌داند که زیبایی یک آواز به این است که هم اوج داشته باشد هم فرود، هم زیر باشد هم بم، هم سکوت داشته باشد هم صدا. او اصلاً به اینکه همیشه اوج بخواند و همیشه در پرده‌های بالا بخواند تا خودش را به رخ بکشد، اعتقاد ندارد و اصلاً اعتقاد ندارد که اوج‌خوانی و تحریرهای متوالی نشانه‌ی برتری کسی است. بلکه او به مناسب‌خوانی و استفاده از تمام توانایی‌های حنجره به بهترین شکل معتقد است. در مصاحبه‌ی اخیرش با مجله‌ی فرهنگ‌وآهنگ در پاسخ سؤالی،‌ می‌گوید: «در آواز ما، مسئله‌ی تحریر و امثالهم چیز خاصی است که در هیچ جای دنیا مثل آن وجود ندارد. با آن چیزهایی که در آواز کلاسیک اروپایی می‌بینید، فرق دارد. این هم می‌تواند برای خودش کلاسیک باشد ولی تا کنون اتفاق نیفتاده است...» این جملات به‌خوبی نشان‌دهنده‌ی نوع نگاه شجریان به آواز ایرانی و تحریر آن است. نگاهی علمی و دقیق که نمی‌خواهد از تحریر به شکلی ابزاری برای به رخ کشیدن مداوم خود استفاده کند.
▪ نگاه علمی و اصیل:
شجریان بارها اشاره کرده است و در آخرین مصاحبه‌اش با روزنامه‌ی «اعتماد» نیز با صراحت بیشتری تأکید کرده که میان «سنت» و «اصالت» فرق می‌گذارد و هرگز راه نوآوری را بسته نمی‌داند. او حتی با تندی در برابر کسانی که صحبت از پای‌بندی به سنت‌ها می‌کنند، ایستاد و گفت که سنت،‌ لزوماً چیز خوبی نیست. ممکن است پیشینیان شما کاری را در صدها سال پیش به شکلی انجام می‌داده‌‌اند؛ این سنت است، چه دلیلی دارد که حتماً ارزشمند باشد؟ او همواره معتقد است که بین ریشه‌دار بودن و اصیل بودن و تکرار بی‌کم و کاست سنت‌ها،‌ باید تفاوت گذاشت و البته او خودش همواره یکی از نوآوران این عرصه بوده است؛ چه در زمینه‌ی تخصصی آواز خودش، و چه حتی در حاشیه‌های کنسرت همچون فروش اینترنتی بلیت و چاپ بروشور و انتشار دی‌وی‌دی. شجریان خوشبختانه به موسیقی ایرانی نگاهی علمی و دقیق دارد و با شناخت و مطالعه صحبت می‌کند. چیزی که متأسفانه از ابتدا در میان بسیاری از خوانندگان ما نبوده است و بسیاری از خوانندگان مشهور ما، ساده‌ترین اصطلاحات موسیقی را نمی‌شناسند و کمترین مطالعات علمی در مورد آواز و موسیقی آوازی ندارند.
▪ تکنیک بی‌نظیر:
این مورد که مورد تصدیق دوست و دشمن است، خوشبختانه بی‌نیاز از توضیح و تفسیر است. شجریان، در حال حاضر به‌عنوان پرچم‌دار موسیقی کلاسیک ایران و آواز اصیل ایرانی، بر قله‌های رفیع تکنیک و مهارت ایستاده است و به‌نظر بسیاری از اهالی فن، شاید برترین آوازخوانی باشد که موسیقی ایرانی در طول تاریخ از این لحاظ به خود دیده است. تکنیک فوق‌العاده‌ی شجریان و مهارت بی‌نظیرش بر فنون صدا، آوازهایش را به محصولاتی پیچیده، جذاب و چندلایه تبدیل می‌کند. حتی یک تحریر ساده‌ی شجریان هم هرگز دچار تکرار نت‌های متوالی نمی‌شود و خود ملودی‌یی زیبا خلق می‌کند. این تکنیک فوق‌العاده به شجریان این امکان را داده است که زیبایی‌های شعر و زیبایی‌های موسیقی را به شکلی صد چندان در آوازش نشان دهد. شجریان یک تکنیک فوق‌العاده را در ضمن مصاحبه‌هایش در مورد آموزش آواز، برای اولین بار با نام «صداسازی» مطرح کرد. شجریان معتقد است که پیش از آنکه کار آموزش ردیف‌ها به هنرجوی آواز شروع شود، باید با او تکنیک‌های صداسازی را کار کرد.
کسانی‌که با کلاس‌های ‌آواز و آموزشگاه‌های موسیقی آشنایی دارند، می‌دانند که در همان جلسات اول، استاد درآمد ماهور را شروع می‌کند و نوار ضبط‌شده را به دست هنرجو می‌دهد تا هنرجو یک هفته عیناً از روی آن تمرین کند و هفته‌ی بعد درس پس دهد و این روند ادامه پیدا می‌کند. شجریان معتقد است که پیش از همه‌ی این کارها،‌ باید روی حنجره صداسازی کرد. یعنی باید به فرد آموزش داد تا یاد بگیرد که اصلا‌ً صدایش را چطور تولید کند، از کجای حنجره‌اش صدا در بیاورد، و به کجا ختم کند. این دقیقاً کاری است که در سایر هنرها مثلاً‌ تئاتر نیز به شکلی دیگر سال‌ها بود که جریان داشت. شجریان معتقد است که اول باید به هنرجو آموزش دهیم که مثلاً الان صدایت را از پایین حنجره در بیاور، الان از داخل سینه، و... و پس از آموزش همه‌ی این تکنیک‌هاست که تازه باید با این حنجره‌ی تکنیکی، ردیف‌های موسیقی ایرانی را کار کنیم.
تکنیک شجریان در مدولاسیون‌ها و ورود و خروج‌هایش میان دستگاه‌ها و گوشه‌های آواز، تکنیک بی‌نظیرش در صداسازی حنجره‌اش، تکنیک فوق‌العاده بالای او در تلفیق شعر و آواز و... از او تکنیکی‌ترین آوازخوان موسیقی ایران را ساخته است.
▪ احساس:
احساس غمگین و سوزنده‌یی که در صدای شجریان هست،‌ دل را به‌راحتی موم در دستان ‌آواز او قرار می‌دهد. این البته شاید برداشتی شخصی و سلیقه‌ای باشد، اما من خودم با سوز نهان صدای شجریان، کاملاً یکی می‌شوم. در طول این سال‌ها که موج تقلید از شجریان به راه افتاده است و همه می‌کوشند تا مثل شجریان بخوانند، بسیار صدا (از نام‌های معروف و غیرمعروف) شنیده‌ام که سعی کرده‌اند در صدایشان، احساساتی همچون پختگی، غم، شادی و... را بگنجانند؛ اما هیچ‌کدام به دل من ننشست. چرا؟ چون هیچ‌کدام را واقعی نیافتم، یا به‌شدت اغراق می‌کنند و یا به‌گونه‌یی است که کاملاً مشخص است از دل بر نیامده. از دل باید بر بیاید تا بر دل بنشیند. صادقانه باید باشد...
▪ همراهی و احترام به مردم:
اعتراض به ابتذال بی‌رویه در تلویزیون در سال ۱۳۵۶ و مکتوب کردن آن، اعتراض به وضعیت برخورد با موسیقی در کنسرت همایون (۱۳۸۷) که شجریان گفت: «تا زبان فارسی هست، موسیقی این زبان هست»، اجرای هشت کنسرت افتخاری برای مردم جنوب شهر تهران در سال ۱۳۷۰، اجرای کنسرت برای کمک به زلزله‌زدگان منجیل و رودبار و احداث مدرسه‌یی در رودبار، اجرای کنسرت برای کمک به زلزله‌زدگان بم، اجرای طرح باغ هنر بم، اعتراض به وضعیت برخورد با موسیقی ایرانی در کنفرانس‌های خارج از کشور، و ... همگی گوشه‌هایی و قطره‌هایی از روحیه‌ و سلیقه‌ی اجتماعی شجریان هستند. با هم بخش‌هایی از پیام او به مردم جنوب شهر تهران را در کنسرت‌های افتخاری‌اش برای آنها می‌خوانیم:
«مادران بزرگوار و پدران ارجمند، خواهران و برادران و نوجوانان مهربان، من همیشه شور بی‌پایانی داشتم که در چنین شب‌هایی، نگه در نگاه شما نازنینان، با زبان معنوی آوا و نوا، به راز و نیاز و درددل بنشینم تا به بانگ چنگ بگویم آن حکایت‌ها که از نهفتن‌شان دیگ سینه می‌زد جوش... من در بسیاری از کشورهای جهان کنسرت‌هایی برگزار کرده‌ام، ولی خدای بزرگ و دل‌های پرمهر شما گواه باد که هرگز شور و حال چنین شب‌هایی را نداشته‌ام و بی‌گمان این حال، بازتاب فروغ دل‌های شماست در من. چرا؟ چون تاریخ زنده‌ترین گواه گویایی‌ست که همیشه جوانمردان و عیاران و جانبازان از میان شما برخاسته‌اند...»
http://delawaz.blogfa.com
امیر