چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
ملاحظاتی در گونهشناسی زبان فارسی
کتاب زبان فارسی فرآوردی (تاجیکی)، پس از انتشار قرآن قدس، دومین کار پژوهشی دکتر رواقی است که به شیوهای بنیادی، با پرسشهائی دربارهٔ چگونگی برآمدن زبان فارسی نوین، و روند کلی حرکت زبان فارسی در حوزههای گوناگون جغرافیائی سر و کار دار. پژوهشهای دیگر کتاب رواقی، همچون تفسیر قرآن پاک (۱۳۴۸)، ساختمانی از فعل ماضی (۱۳۴۸)، نقدی بر ترجمهٔ تفسیر طبری (۱۳۵۱)، واژههای ناشناخته در شاهنامه (۱۳۵۲)، ترجمهٔ قرآن موزهٔ پارس (۱۳۵۵)، دربارهٔ دستنوشتهٔ موزهٔ فلورانس (۱۳۶۹)، و... نیز، کم و بیش، بر پایهٔ شناخت حوزهای واژگان زبان فارسی گسترش یافته و به انجام رسیدهاند.
نگاهی به کارنامهٔ پژوهشی دکتر رواقی در درازای نزدیک به چهل سال گذشته، نشان میدهد حرکت پژوهشی او که بر زمینهٔ نقد شیوههای کاربردی تصحیح متون و نوشتههای فارسی بازمانده از مردهریگ ادبی ایران ـ به تعبیر استاد زرینکوب ـ آغاز شده بود؛ با نگاهی انتقادی به شیوههای تصحیح و پژوهش در گنجینههای زبان فارسی، راه تازهای را فراروی پژوهشگران گشوده است.
تصحیح انتقادی متون که علامه محمد قزوینی، ادیب، لغتشناس و محقق برجستهٔ ایرانی در نیمهٔ نخست سدهٔ بیستم، با چاپ نمونههای فراوانی از نوشتههای کهن فارسی بر پایهٔ نسخههای دستیاب زمانهٔ خود، مانند مرزباننامه، لبابالالباب، المعجم فی معائیر اشعار العجم، تاریخ جهان گشای جوینی، دیوان حافظ، و... نخستین ایرانیای بود که با الگوبرداری از روش پژوهش غربی، آن را بهکار گرفت و به فارسی زبانان شناساند؛ بر چند پیشانگارهٔ بنیادی استوار است که از همه چالش برانگیزتر، انگارهٔ دستیابی به زبان اصیل متن، یا زبان فارسی معیار در هر دوره است. علامه قزوینی، و برخی از پژوهشگران برجستهٔ همروزگار او، به یاری دانش شگرف، تیزیابی پژوهشی، و شم زبانی، با بهرهگیری از روشهای تاریخی ـ تطبیقی بر پایهٔ ارزش نهادن بر اقدم نسخ، و ویراست قیاسی میکوشیدند تا از گمراههٔ گونهگونیهای دستنوشته یا در اصطلاح همان روزگار، اختلاف نسخهها بگذرند و با تکیه بر شم زبانی و دانش ادبی خود، به رویای زبان اصیل و نخستین متن دست یابند؛ و بهراستی که در این راه، دستاورد چشمگیری هم داشتهاند. بهرغم همهٔ آن دستاوردها، تصحیح انتقادی متون، بهویژه هنگامیکه بر روشهای ”تاریخی ـ تطبیقی“ و ”قیاسی“ و انگارهٔ دستیابی به ”زبان معیار“ در هر دوره تأکید میکرد، بهگونهای که دکتر رواقی نشان داده است شیوهای علمی نبود.
از همینرو، در دورهٔ یکصدسالهای که از آغاز پژوهش و تصحیح متون میگذرد، نه دانشکدههای ادبیات، که پرورش پژوهشگر برای تصحیح متون را در دستور کار خود میدیدهاند، توانستهاند با گردآوری شیوهها و شگردهای تصحیح و تدوین متون و آموزش آن، نیاز کشور به پژوهشگران و ویراستاران متون را برآورده سازند؛ نه هنوز تمامی متنهای شناختهٔ ادبی و فرهنگی زبان فارسی (که شمار متون تراز اول آن از صد کتاب هم فراتر نمیرود) به روش انتقادی چاپ شدهاند، نه به ویراستهای یگانه و ماندگار مهمترین یادگارهای ادبیمان (شاهنامه، دیوان حافظ، مجموعهٔ نوشتههای ناصرخسرو، سنائی، عطار، نظامی، سعدی و...) دست یافتهایم.
دکتر رواقی که کارهای پژوهشی خود را با نقدنامهنویسی بر دستاورد پژوهشی و ویرایشی برخی از تصحیحکنندگان متون، و نیز تصحیح و چاپ برگردانهای فارسی به سامان نرسد؛ دستیابی کامل به زبان اصیل و معیار نوشتههای کهن فارسی، کاری سخت و ناشدنی است. بازشناسی زبان معیار، اما، در گرو شناخت ژرف و دستهبندی زبان نوشتههای فارسی براساس ویژگیهای زبانی، سبک نگارشی، گستردهٔ معنائی و… بود. با در پیش گرفتن چنین نگاه و نگرشی بود که، نسخهای نفسی و یگانه از ترجمهٔ قرآن به فارسی، کتابی که بارها از دید پژوهشگران برجسته رازپوشی کرده بود؛ در برابر نگاه دکتر رواقی، واژه به واژه خوانا شد، و از پرده به در آمد.
دستاورد آنی پردهگشائی از قرآن قدس آن بود که پرسش از چگونگی شکلیابی و برآمدن زبان فارسی را از نو پیش کشاند: آیا دورهٔ دراز پس از سرنگونی ساسانیان تا برآمدن نخستین نمونههای زبان نوشتهٔ فارسی، ”دو قرن سکوت“ بیسخنگو و دورهٔ گسست تاریخی و جهشآسای زبان فارسی نوین بود؛ یا دورهٔ خاموش دگرگونی، باززائی پرفریاد و برآمدن آهوانهٔ آن؟! … چنانکه میدانیم، دکتر رواقی این دوره را، دورهٔ ”فریادهای خاموش“ نامیده است! خاموش از آن رو که، غرش فریادگران پرهیاهو بر صخرههای گسستهٔ تاریخ، پژواک شایستهای نداشت!
بررسی قرآن قدس، روش و ابزار بایستهٔ پژوهش در ژرفای خاموشی را بهدست داد.
روشی که ریشه در دستاوردهای چشمگیر زبانشناسی تاریخی سدهٔ نوزدهم و بیستم داشت، و به یاری نسلی از دانشوران سختکوش ایرانی، آرام آرام، در گسترهٔ پژوهشهای دانشگاهی شناسانده شد، و پژوهشگر ارجمند روزگار ما، آن را گونهشناسی زبان فارسی نامید (رواقی، ۱۳۶۴، مقدمه، بهویژه ص ۱۷) و برپایهٔ آن به مرزبندی گونههای زبانی در حوزههای مختلف جغرافیائی پرداخت.
گونهشناسی زبان فارسی، به شیوهای که تاکنون، دکتر رواقی در نوشتهها و پژوهشهای خود از آن بهره گرفته و بهکار بسته است؛ با همهٔ گستردگیها، بهرغم پارهای ابهامها، و برخی دشواریهای کاربردی آن، در گذر از تنگناهای پژوهشی زبان فارسی، مانند متن شناسی، شناخت حوزههای جغرافیائی زبان فارسی، تاریخگذاری دورههای زبانی زباننوشتهها و سبک شناسی و بررسی کاربردهای سبکی زبان، دستاورد انکارناپذیری به بار آورده است.
در این گفتار میکوشیم تا با نگاهی گذرا به پیشینهٔ پژوهشهای زبانشناسی؛ پارهای از مفاهیم بنیادی، گستره، روشهای پژوهشی و انگارههای پیشینی گونهشناسی را در پژوهشهای زبان فارسی بررسی کنیم؛ و غنای پژوهشی، سودمندیهای کاربردی، و نیز برخی تنگناها و محدودیتهای آن را در روشنگری روند برآمدن زبان فارسی و دستهبندی شاخههای آن بازشناسیم.
● زبانشناسی تاریخی و گونهشناسی
گونهشناسی به شیوهای بر زمینهٔ پژوهشهای زبانشناسی سدههای هجدهم و نوزدهم در اروپا برآمده است. پذیرش انگارهٔ خویشاوندی زبانهای هند و اروپائی، در ۱۷۸۶، زبانشناسی سنتی بازمانده از قرون وسطی را که در بنیاد جزء انبانی از نگرشهای متافیزیکی (لایبنیتس، هریس، برنت و…) و رمانتیسیسم (کندیاک، روسو، هردر و…) و جزء نگاهی نامدون به مقولههای واژگانی، ساختی، دستوری و سبکی زبان، و همانندیهای سرگیجهآور بین زبانی نبود؛ به دورهٔ جدیدی رهنمون گردانید. زبانشناسی دگرگون شدهٔ سدهٔ هجدهم، که از آن پس، زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی نامیده میشود؛ در پژوهشهای راسک، گریم و بوپ بهگونهای تنگاتنگ با مسائل تاریخی زبان، ریشهشناسی، و ردهبندی آنها درگیر شد.
زبانشناسی تاریخی، در خود دو روش ردهبندی زبانها را پرورانید: ردهبندی تبارشناختی، و ردهبندی گونهشناسی. برابر آموزههای زبانشناسی سنتی، زبانها از یک ریشهٔ مشترک تاریخی برخوردار بودند. در ردهبندی تبارشناختی، زبانشناسان میکوشند این ریشه و تبار مشترک را براساس نمونهها و زباننوشتههای بهجای مانده از روزگار باستانی نشان دهند؛ و هرگاه، با کمبود یا نبود نمونهها روبهرو شوند؛ به روش بازسازی قیاسی روی میآورند. این شیوه، در سده هجدهم، بیشترین کاربرد را در ردهبندی زبانها داشت، (۱۹۸۷ـ Cristal ـ ص ۲۹۳)؛ و ردهبندی سنتی خانوادهٔ زبانهای هند و اروپائی نیز بر پایهٔ همین روش، تدوین شده بود. (همان، و هورن، ص ۱۰).
اما، بررسی دگرگونیهای زبانی، و چگونگی شاخه شاخه شدن محلی و منطقهای زبانها از سرچشمههائی یگانه در دورههای معین، کارآئی روش ردهبندی تبارشناختی زبانها را در سدهٔ هجدهم با تردید روبهرو ساخت و راه را برای دگرگونی و پیشبرد روشهای تاریخی ـ تطبیقی در بررسیهای زبانی هموار نمود. (واترمن، ص ۴۸ به بعد). بررسی همگونیهای شکلی و ساختاری میان واژگان و ساختهای واژگانی، به ردهبندی گونهشناختی زبانها در گروههائی با شناسههای همانند انجامید. شالودهٔ ردهبندی گونهشناختی، در آغاز بهگونهای با شناسههای همانند انجامید. شالودهٔ ردهبندی گونهشناختی، در آغاز بهگونهای که ا.فونشلگل (۱۷۶۷ـ۱۸۴۵) بازگفته، بر زمینهٔ تکواژشناسی نهاده بود و زبانها را در سه دسته، بخشبندی میکرد:
۱) زبانهای بدوی ساخت دستوری،
۲) زبانهای وندی،
۳) زبانهای تصریفی. (Cristal ـ همان؛ و هورن، ص ۲۸).
بررسی دگرگونگی آوائی، واژگانی، ساختی و دستوری زبانها در دورههای مختلف، این پرسش را فراروی زبانشناسان تاریخی مینهاد که بهراستی زبانها چگونه دگرگون میشوند؟ روشن است که پاسخیابی برای این پرسش در چارچوب نگرش سنتی زبانشناسان، راه بهجائی نمیبرد. نگاه معطوف به دستور زبان، تنها میتوانست ساز و کار درونزبانی دگرگونیها را در سطح دگرسازیهای آوائی، ساختهای واژگانی، و... بازشناسد و دستهبندی کند. تلاش برای پاسخ گفتن به این پرسش در حوزهٔ پژوهشهای نودستوریان به بار نشست و جایگاه گویشها را در پژوهشهای زبانی برجسته ساخت.
در گزارش نمونهواری که از سوی استهوف و بروگمان، دو تن از گسترشدهندگان اصلی نظریهٔ نودستوریان انتشار یافته، آمده است: ”همهٔ تغییرات آوائی، در مقام فرآیندهائی ماشینواره، براساس قوانینی صورت میبندند که خود در محدودهٔ هرگویش یگانهای، هیچ استثنائی نمیپذیرند؛ و لذا هر آوای بهخصوصی در هر محیط آوائی معینی همواره در راستای خط یگانهای تحول پیدا میکند؛ ولی در آن میان، این واقعیت هم وجود دارد که در کنار این تغییرات آوائی جعل و خلق کلمات تازه هم به قیاس با کلمات موجود در محدودهٔ هر زبانی البته در کار هست؛ گذشته از آن صورتبندیهای مجدد از کلمات نیز بهعنوان واقعیاتی واژگانی یا دستوری پیوسته در زبان روی میدهد و اینها نیز درست همانقدر در تغییرات تاریخی زبان در تمام ادوار تاریخ و پیش از تاریخ دستاندرکار بودهاند که قوانین ناظر بر تغییرات آوائی چنان بودهاند.“ (روبینز، ص۳۹۱).
مفهوم آئینمندیهای آوائی، هر چند در واپسین دورهٔ گسترش بررسیهای تاریخی ـ تطبیقی زبان، به زبانشناسی کشیده شد؛ اما، در برابر، همگان دریافتند که ”اصولاً موجودیت زبانشناسی تاریخی و تطبیقی، در مقام یک شاخه از علوم، در گرو این فرض است که تغییرات آوائی همگی تغییراتی منظم باشند. از اینجا به بعد است که میبینیم تاریخ هر زبانی را از لابهلای گوناگونیهای ضبط شدهای دنبال میکنند که در صورتها و در معانی کلمات آن زبان یافت میشود؛ و پیوند زبانها را با همدیگر به کمک دلائلی از این دست ثابت میکنند.“
در اواخر سدهٔ نوزدهم، بررسی دگرگونیهای زبانی با گرایش به گویشها همراه شد و در جای جای اروپا، شماری از دانشوران به پژوهش در دگرگونیهای زبانی روی آوردند. دستاورد پژوهشی این دوره، فراهم ساختن الگوهای بنیادی جغرافیائی گویشی، یا گویشهای حوزهای بود که بعدها، از سوی زبانشناسان آمریکائی نیز در بررسی حوزههای جغرافیائی گویشها بهکار گرفته شد. (فالک، ص ۴۰۹؛ دربارهٔ کاربرد روش گونهشناسی و تدوین اطلس جغرافیائی گونههای زبانی در آمریکا، پژوهش هانس کوراس؛ نک: Hokett، صص ۴۷۱ـ۴۷۷).
از دید نودستوریان، بررسیهای آواشناسی، و گویششناسی، دو زمینهٔ اساسی پژوهش در زبانشناسی تاریخی بودند و در پی تلاشهای گستردهٔ آنها بود که گویشهای مختلف (اروپائی) به زمینهٔ بنیادی بررسیهای علمی زبان در آمد و گونههای مختلفی از اطلسهای گویششناختی، با تعیین محل و موقعیت جغرافیائی هر یک از گویشها فراهم گردید. (روبینز، ص ۳۹۸ـ۳۹۹).
پیوستگی روشها و چارچوبهای گونهشناسی تطبیقی با حوزههای جغرافیائی، گذشته از آنکه دامنهٔ کار را به بخشهای کوچکتری کاهش میداد تا عینیت را بدان برگرداند؛ بر توان موشکافی و سنجشی پژوهش نیز میافزود و بدینگونه، برخی از کم و کاستیهای روششناسانهٔ پژوهشهای تاریخی ـ تطبیقی را پر میکرد.
در واقع، روش تطبیقی، همچنان که بلومفیلد، بازگفته است، چون ”بر فرض وجود زبانهای مادر کاملاً یکدست و تقسیم ناگهانی و جدائی قطعی آن زبانها استوار است، رسوبی از صورتهائی را بر جا میگذارد که تبیین آنها در چارچوب فرض مزبور ناممکن است.“ (ص ۳۷۶). نمونهای که بلومفیلد بازگو میکند، ”وجود مرزهای همگوئی بسیار زیاد و متقاطع در منطقهٔ هند و اروپائی ]است که[ نشان میدهد […] شاخههای خانوادهٔ هند و اروپائی نمیتوانند از رهگذر جدائی ناگهانی یک جامعهٔ مطلقاً یکدست مادر پدید آمده باشند.“ (همان). از دید بلومفیلد، در چنین جامعهای پیش از آنکه جدائی زبانی رخ دهد، تفاوتهای گویشی پدیدار میشود و از اینرو، پیش از بررسی تطبیقی زبانهائی که در آغاز گمان میرود بهگونهای ناگهانی برآمدهاند، نخست باید به بررسی گوناگونیهای گویشی در آن ناحیه پرداخت. دستاورد این شیوهٔ بررسی، نشان میدهد: ”تفاوتهای محلی در یک ناحیهٔ زبانی، یعنی مطالعهٔ جغرافیائی گویشها، بهرهجوئی از روش تطبیقی را تکمیل میکند.“ (ص ۳۷۶)
بررسیهای گویششناسی، راهنمای زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی سدهٔ نوزدهم در شناخت زبانهای هند و اروپائی و شاخههای اروپائی آن بود.با بهرهگیری از پژوهشهای گویششناسی، اطلسهای جغرافیائی گویشها، دستور گویشها، فرهنگ واژگانی، و آئینمندیهای آوائی، واجی، و ساخت واژگانی هر یک از گویشها گردآوری شد؛ و در پی آن، زمینه از هر سو، برای زبانشناسی تاریخی سدهٔ نوزدهم و بیستم، بازنگری در ردهبندی سنتی خانوادهٔ زبانهای هند و اروپائی، بازسازی زبانهای مادر، تاریخشناسی روشن زبانهای کنونی اروپائی و... بود. گذشته از آن، کاربرد روشهای گویششناسی در آمریکا، در کار بلومفیلد و پیروان ساختگرای او، سرآغاز اوجگیری زبانشناسی سدهٔ بیستم گردید.
اکنون که سخن به بلومفیلد و پژوهشهای او کشیده شد، بیراه نیست که در اینجا، پارهای از سخنان دکتر علیمحمد حقشناس، زبانشناس ارجمند و مترجم کتاب زبان را بازگو کنیم، هنگامیکه دیده بودند کتاب زبان ”میتواند، در بسیاری از بخشها، همچون آینهای انگاشته شود که آن را پیش روی زبان فارسی در وضعیت امروزیاش گرفته باشند.“ (ص ۱۱). بیگمان پارهای از جلوههای این آینه را میتوان در پژوهشهای گونهشناسی بازجست، هر چند این پژوهشها تاکنون بهگونهٔ دردناکی ناتمام، ارج ناشناخته، و نافراگیر مانده است.
کاربرد پژوهشهای زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی، در تصحیح ویراستاری متون در سدهٔ نوزدهم با چاپ عهد جدید، پژوهش کارل لاخمان (۱۸۴۳) به بار نشست و دگرگونی بارزی در شیوهٔ بازخوانی، و ویرایش دستنویسهای بازمانده از دوران کهن پدید آورد. (زرینکوب، ۱۳۵۶، ص ۳۲) چون در گذشته، دستنوشتههای فراوانی از کشورهای خاورمیانه، و آسیای میانه و هند به کشورهای اروپائی برده شده بود؛ کارآئی این روشها در تصحیح و ویراستاری متون عربی، و فارسی، نیروی تازهای در شرقشناسی دمید.
شمار زیادی از پژوهشگران اروپائی، همچون اته، استوری، برتلس، ادوارد براون، نولدکه، پطروشفسکی، پاول هرن و... به ساماندهی پژوهشهای زبانی و ادبی، و دستهبندی، ویراستاری و تصحیح دستنوشتههای فارسی و عربی روی آوردند و در این کار، به شیوههای گوناگون، روشهای پژوهش، بازخوانی، و تصحیح و ویراستاری دستنوشتههای کهن را بهکار گرفتند و پیش بردند.
همچنانکه، دستنوشتههای بازمانده از دوران کهن زبان فارسی، بازیابی و خوانده میشد، بررسی خانوادهٔ زبانهای ایرانی، و پرسش از چگونگی شکلیابی زبان فارسی و دورههای دگرگونی آن با بهکار گرفتن روشهای علمی در پژوهشهای امیل بنونیست، و. .ب هنینگ، پ. هورن، مری بویس، ژیلبر لازار و... پررنگتر میشد و از راه آشنائی با کاوشهای روشمند آنان بود که تلاش برای بهرهبرداری از دستاوردهای زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی سدههای هجدهم، نوزدهم و بیستم در ایران، به آرامی با کارهای پژوهشگرانی چون پورداوود، محمد مقدم، مجتبی مینوی، محمد معین و پرویز ناتل خانلری و در کارهای استادان مهرداد بهار، بهمن سرکاراتی، احمد تفضلی، علی اشرف صادقی و... دنبال شد.
از میان پژوهشهای دههٔ پنجاه، کتاب تکوین زبان فارسی، نوشتهٔ دکتر علی اشرف صادقی، بهرغم پارهای لغزشها و کاستیهائی که در آن هست، و تنها امروز و آن هم، در پرتو پیشرفت کنونی پژوهشهای زبانشناسی بازشناخته میشود؛ یکی از گزیدهترین نمونههای کاربست و گردآوری دستاوردهای زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی در گسترهٔ پژوهشهای زبان فارسی است. در پرتو این پژوهشها، پرسش از چگونگی شکلگیری زبان فارسی، از نو به میان کشیده شد، آگاهیهای بازمانده از زبان عربی، فارسی و... گردآوری و به سنجش درآمد؛ و در پی آن، شناخت ما از مسائل زبان فارسی، گستردگی و گوناگونیهای آن افزایش یافت.
برپایهٔ این پژوهشها، نادرستی برداشت همگانی ادیبان و لغتشناسان سنتی (مانند نویسندگان کتاب دستور زبان فارسی پنج استاد) و جانشینانشان، دربارهٔ یکدستی و همگونی زبان دری در سراسر قلمرو جغرافیائی ایران در سدههای نخستین اسلامی آشکار گردید. اگر چه، ”نگاهی به متون قرون چهارم و پنجم هجری نشان میدهد که زبان این متون به هیچوجه یکدست نیست و از صورتهای لهجهای آکنده است“ (صادقی، ۱۳۵۷، ص ۱۱۷)؛ اما، هیچیک از این پژوهندگان به یکدست نبودن و چرائی و چگونگی آن اشارهای نکردند.
پرسش از گستره، چرائی، و چگونگی و روش دستهبندی گوناگونیهای گویشی در حوزههای جغرافیائی ایران، بهگونهای که در زبان نوشتههای فارسی راه یافته است؛ همچنانکه پیشتر نیز بدان اشاره کردیم، از دههٔ پنجاه به بعد، در قالب گونهشناسی زبان فارسی، زمینهٔ اصلی پژوهشهای دکتر رواقی را شکل داده است. دستاورد آغازین دکتر رواقی در این راه، شناخت و مرزبندی روشن حوزهٔ کار، بازشناسی مفاهیم پایهای، دستیابی به روش ابتکاری، و شناسائی دورنمای کاربردی پژوهشها بود.
● گونه، گویش، لهجه و حوزههای جغرافیائی
شناخت گونهشناسی تا اندازهٔ زیادی در گرو فاصلهگذاری میان مفاهیم زبان، گونه، گویش و لهجه است. این فاصلهگذاری به معنای آن است که به آسانی نمیتوان هر پاره از گفتار یا نوشتار عضو وابسته به یک دسته اجتماعی یا محلی را در گفتار یا نوشتار عضوی از یک گروه اجتماعی یا محلی دیگر جای داد و با دگرگونیهای سبکی و گویشی روبهرو نشد. از سوی دیگر، این دستهبندی در ”زبان“ بهمثابهٔ نظام ارتباطی، جایگاهی ندارد و تنها از دید ”گفتار“ و در حوزهٔ زبانشناسی اجتماعی (بررسی زبان در بافت اجتماعی، یعنی قلمرو جامعه، گروههای اجتماعی، سرزمینی، یا شیوهٔ ارتباطی) کاربرد پیدا میکند و در پژوهشهائی دیده میشود که بیشتر رنگ علمی دارند.
هر چند، زبانشناسی تاریخی سدهٔ نوزدهم، با فاصلهگذاری میان مفاهیم زبان، گونه و گویش، توانست پژوهشهای گستردهٔ زبانی را از پراکندگی بهدر آورد؛ و مراحل شکلیابی و گسترش خانوادهٔ زبانهای هند و اروپائی، و زبانها و گونههای زبانی حوزههای جغرافیائی در اروپا را شناسائی کند؛ اما، بهرهبرداری و درسآموزی از این روشها در کار پژوهشگران ایرانی بازتابی نداشت.
به گواهی انبوه بررسیهای زبانی و نمونههای تصحیح و ویراستاری بهجای مانده از دهههای سی، چهل و حتی پنجاه و شصت، در ایران بیشتر پژوهشگران، کار خود را چه در بررسیهای سبکشناسی، و چه در تصحیح و ویرایش متن، بدون تلاش برای بهکارگیری روشها و روالهای بررسیهای زبانی دنبال کرده و بررسیهای گونهشناسی در کار آنان نمودنی پیدا نکرده است. در واقع، همچنانکه دکتر رواقی بازگو میکند، چون این پژوهشگران، ”از دیدگاه زبانشناختی به دگرگونیها و اختلافهای زبان فارسی نظر نیفکندهاند در پژوهشها و بررسیهای زبانی کمتر به ناهماهنگی و اختلافهای گونهای زبان توجه کردهاند و حد و مرز زبان و گونه و لهجه و گویش کمتر در آثارشان نمایان است.“ (رواقی، ۱۳۶۴، ص ۱۹)
از دید زبانشناسی، مفاهیم گونه و گویش تا اندازهٔ زیادی با یکدیگر آمیختهاند. گونه نمودی از دگرگونی زبانی است که بر پایهٔ دگرگونی واژگانی، واجی، ساختمانی (صرفی) و دستوری (نحوی)، از دیدگاه اجتماعی، منطقهای یا کارکردی مرزبندی میشود. این دگرگونیها در حوزههای جغرافیائی با دگرسانیهای آوائی نیز همراه است. اما، گویش نمودی از دگرگونی زبانی است که در سطح دگرسانیهای آوائی و واژگانی نمایان میشود.
زبانها، در درازای زمان نیز دگرگونی میپذیرند، و از شناسهها و هنجارهای ایستای خود دور میشوند. (سایپر، ۱۳۷۶، ص ۲۲۱)
یکی از دشواریهای شناسائی گویش، فاصلهگذاری مفهومی آن با لهجه است. غالباً لهجه را با گویش یکی میگیرند؛ اما، میتوان آن را از نگاهی دیگر، اینگونه شناسائی کرد که با نسل گویشهای جدا شده از زبان مادر، همدوره نیست، و از تیرهٔ پیشین زبان جدا شده است. بهزعم دکتر رواقی، کردی، طبری، بلوچی، پشتو، یغنابی، و آسی شاختههای جدا شده از زبان فارسی میانه، لهجههائی هستند که در کنار فارسی نو، و گویشهای برآمده از آن، روند دگرگونیهای خود را پشت سر میگذارند. (صادقی، ۱۳۴۹، ص ۱۶۳)
تعاریفی که دکتر رواقی از این مفاهیم بازگو میکند در چارچوب همان تعاریف همگانی و عام زبانشناسی میگنجد. (صادقی، ۱۳۴۹، و بدرهای، ۱۳۴۹) چنانکه در پیشگفتار قرآن قدس، ”گونه همواره در معنی عام تفاوتهای واژگانی و آوائی زبان متون فارسی در یک دورهٔ تاریخی و حوزهٔ جغرافیائی بهکار رفته است، و از گویش بیشتر ناهمخوانی و اختلافهای درونی یک گونه اراده شده است.“ (رواقی، ۱۳۶۴، ص ۱۹) کاربرد زبان، گونه، و گویش در پژوهشهای دکتر رواقی سه ویژگی برجسته دارد.
نخست آنکه این مفاهیم در راستای هم بهکار گرفته شدهاند، یعنی گونه، شاخهای از زبان مادر با دگرگونیهای واژگانی و ساختی شناخته شده است، و گویش نیز، شکلی از همان گونه (مادر) با دگرسانیهای آوائی و واژگانی است. دیگر آنکه، گونهها در پیوند با حوزههای جغرافیائی مرزبندی میشوند. یعنی هم مرزبندی درونزبانی (آوائی، واژگانی، ساختی و دستوری) دارند و هم مرزبندی فرازبانی. ویژگی سوم گونهشناسی در پژوهشهای دکتر رواقی شکل نوشتاری کهن (تاریخی) آن در تطبیق با شکل گفتاری (زنده) است.
به این معنی که در پژوهشهای وی، گونهها از دریچهٔ بررسی ویژگیهای زبانی متون و زباننوشتهها دستهبندی میشود؛ نه از دیدگاه گویششناسی. این ویژگیها چنانکه در ادامهٔ گفتار کنونی نشان خواهیم داد، زمینهٔ برخی از ابهامها و پیچیدگیها در پژوهشهای گونهشناسی را فراهم میکند.
● روشهای پژوهشی
در آغاز گفتار کنونی به شیوهٔ پژوهش و ویراست انتقادی متن در کارهای علامه قزوینی اشاره کردیم. شیوهٔ پژوهشی علامه قزوینی در تصحیح و ویراستاری متون، آمیزهای از روشهای تاریخی ـ تطبیقی، و قیاسی بود. هر چند، کاربرد این روش از سوی علامه قزوینی، با دستاوردهای درخشانی همراه بود، اما، روند بعدی بهکارگیری شیوههای تاریخی ـ تطبیقی، و قیاسی در ویراستاری و بازیابی زبان اصیل متنها، نشان داد که بهکارگیری این رویکرد در پژوهش کسانیکه از نگاه دانشهای زبانی و ادبی، شم زبانی، و توان استنباطی یا تیزیابی پژوهشی همسان نیستند، جزء هرج و مرج در پژوهشهای زبانی و ویراستاری متون، و افتادن به دامن نگرشهای استحسانی و سلیقهای دستاورد دیگری ندارد.
با نگاهی به نمونههای فراوان ویراستاری و تصحیح دستنوشتههائی که پژوهشگران ایرانی در سدهٔ گذشته به چاپ رسانیدهاند، دست کم سه روش را میتوان از هم بازشناخت:
۱) روش ویرایش تاریخی ـ تطبیقی:
مقابله بر پایهٔ کهنترین دستنوشته؛
۲) روش ویرایش تاریخی ـ تطبیقی:
تصحیح بر پایهٔ نگرش انتقادی؛
۳) روش ویرایش قیاسی.
در روش نخست، هنگامیکه پس از بررسی انتقادی دستنوشتهها، روشن گردید که یکی از آنها از دید نسخهای، نگارشی و زبانی دیرینهتر است، گزارش اصلی را بر پایهٔ آن بازنویسی میکنند، و آنگاه، کاستیها، یا نادرستیهای آشکار دستنوشته را بر پایهٔ دستنوشتههای دیگر (به ترتیب ارزش هر یک از آنها) اصلاح میکنند، و پس از آن، گونهگونگیهای نگارشی و رسمالخطی آن را در پیوست، گرد میآورند. این روش که نمونههای فراوانی از آن در پژوهشهای دورههای گذشته دیده میشود، در نگاه برخی از پژوهشگران ایرانی، مانند استاد دکتر شفیعی کدکنی، ”تهیه جامعالاغلاط و النسخ“ نامیده شده، (میهنی، ص ۲۳۲) و از اعتبار چندانی برخوردار نیست.
استاد جلالالدین همائی، کاربرد این روش را خالی از دانشوری و برجستگی علمی خواندهاند، و پژوهش و ویرایش درست و بنیادی دستنوشتههای کهن را ”هنر اهل تحقیق و انتقاد“ نامیدهاند که همان تصحیح انتقادی به روش تاریخی ـ تطبیقی است و در آن، ”علاوه بر مقابله و عرض نسخ باید شخص مصحح در علم و فنی که موضوع کتابست چنان احاطه و تبحر و قوهٔ تشخیص و فهم و استدلال داشته باشد که مواضع غلط را از صواب و نسخههای راجح را از مرجوح تمیز بدهد؛ و... متن کتاب را از تحریفات و تصحیفات نساخ بپیراید و آن را چنان بهصلاح باز آرد که از زیر قلم مؤلفش بیرون آمده باشد، نه اینکه هر کجا غلطی انگاشت از پیش خود کلمتی بسازد و تصرفی کند که روح صاحب تألیف از آن بیخبر و بیزار باشد.“ (همائی، ۱۳۶۰، ص ۷۵ـ۷۴)
در روش دوم، پس از آن که دستنوشتهٔ اساس شناخته شد، نه تنها افتادگیها و نادرستیهای آشکار آن با دستنوشتههای دیگر، تطبیق داده میشود؛ بلکه، گذشته از آن، هر دگرسانی گزارشی یا رسمالخطی دستنوشتههای دیگر، که نسبت به دستنوشتهٔ اساس، درستتر و به زبان اولیه نزدیکتر باشد، بهحای گزارش اساس مینشیند و در شماری دیگر از گرههای خوانشی، چنانکه، گزینهٔ فرجامین با متن همخوانی نداشته باشد، این نکته، در پیوست به روشنی بازگفته میشود. روش علامه قزوینی در تصحیح و ویراستاری دیوان حافظ، بیشتر به همین شیوه نزدیک است: وفاداری به گزارش دستنوشتهٔ اساس، یا دستنوشتههای دستچین شدهٔ دیگر، و بازگوئی داوری خود.
نمونهای از داوری انتقادی علامه قزوینی را میتوان دربارهٔ گرهٔ ویرایشی بیت زیر از حافظ دید: ”نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک / در او شرار چراغ سحرگهان گیرد“. استاد قزوینی، دربارهٔ ”نکال“ نوشتهاند: ”معنی این کلمه به هیچوجه معلوم نشد، محتمل است به احتمال قوی، بلکه من شکی در این باب ندارم که به قرینهٔ شرار در مصراع ثانی نکال تصحیف زکال باشد ولی معذلک رابطهٔ بین زکال شب و جملهٔ ”که کند در قدح...“ درست واضح نیست؛ و ناگزیرانه، از بهکارگیری روش قیاسی دوری جسته بهتر آن دیدهاند که به گزارش دستنوشتهٔ اساس وفادار بمانند.روش قیاسی صحیح، هنگامی بهکار میآید که هیچیک از دستنوشتههای بازیافته، در پارهای از واژهها، افتادگیها، و خوانشهای واژگانی، گزارش سرراست و روشنی از متن بهدست ندهد، و در این صورت راه دیگری نباشد جزء اینکه ویراستار با دانش و شم زبانی خود به بازیابی ساختها و صورتهای زبانی بپردازد.
در این روش، پژوهشگر برای گزارش درست یک واژه، ”از هر متن که باشد، نخست باید کاربردهائی از همان واژه را در آن متن جستجو کند و از راه سنجیدن کاربردها، در همان متن بهمعنای واژه نزدیک شود و دست یابد و اگر از این راه نتوانست به نتیجهای برسد، پس آنگاه باید به سراغ نوشتههای دیگر برود و از راه شناخت آن واژه در نوشتههای همعصر و حتی پیش و یا پس از آن متن خود را، بهمعنای واژهٔ کاربردی در متن اصلی نزدیک کند.“ (رواقی، ۱۳۸۳، الف، ص ۲۳)
نمونههائی از کاربرد این روش را میتوان در کارهای پژوهشی برخی از استادان زبان و ادبیات فارسی، بهویژه، در تصحیح و بازنویسی دیوان عثمان مختاری، به کوشش استاد جلالالدین همائی؛ دیوان حافظ، به کوشش استاد دکتر خانلری؛ و نیز بسیاری از گفتارهای پژوهشی دکتر رواقی بازجست.
بازشناسی صورت درست معنای ”بالا“، در بیت زیر از داستان رستم و سهراب، نمونهٔ درخشانی از کاربرد روش قیاسی است: ”خروشان بیامد به پردهسرای / به نیزه در آورد بالا ز جای“. در حالیکه شماری از بازخوانیکنندگان استاد و نامبردار داستان رستم و سهراب، ”بالا“ را دراین بیت به ”اسب، اسب یدک“، معنی کرده، و در حقیقت، از بیت معنیزدائی کرده بودند، و هیچ دستنوشتهای از شاهنامه نیز شکل درست و تاریخی واژه را بهدست نمیداد، دکتر رواقی با الهام از دگرگونی ساختی کالا / کالار، و با پژوهش در معانی تاریخی واژهٔ ”بالار“ (به معنی ستون و چوبی که خیمه را بر آن استوار کنند)، در زباننوشتههای گونهای نزدیک بهگونهٔ زبانی فردوسی، به روش فردوسی دست زد، و معنی بیت را بدان بازگردانید.
(رواقی، ۱۳۸۳ الف، ص ۱۲ـ۸)
کاربرد روش قیاسی، اما، هرگاه با فقدان اندوختهٔ دانش و غلبهٔ شم زبانی همراه شود، راه را برای بهرهبرداری از ذوق و نگرش استحسانی هموار میکند. نمونههائی از کاربرد روش قیاسی ذوقی، در ویرایش و تصحیح دیوان حافظ، پژوهش پژمان بختیاری، و احمد شاملو دیده میشود.
روشهای سهگانهای که در بالا بدان پرداختیم، هرکدام، بهویژه روش قیاسی، بر انگاره دستیابی به زبان معیار یا زبان اولیهٔ متن استوارند و برپایهٔ آن، داوری دربارهٔ درستی یا نادرستی صورتهای آوائی، ساخت واژگانی، و آئینمندیهای دستوری معنی پیدا میکند. اگر روش تاریخی ـ تطبیقی، از راه بازشناسی اصالت یک متن و دیرینگی تاریخی آن در سنجش با دستنوشتههای دیگر، زبان اصیل متن را شناسائی میکند.
در روش قیاسی، چگونه میتوان به زبان معیار، یا زبان اصیل متن دست یافت؟ برای چگونگی دستیابی به این زبان رویائی، استادان پیشتاز در پژوهشهای زبانی، پاسخ روشنگری در چنته نداشتند. آنها تنها به دانش گستردهٔ ادبی، شم زبانی و توان گرهگشائی هوشی خود تکیه میکردن. شالودهٔ کار این گروه، برای دستیابی به زبان ادبی معیار، پژوهش ناروشمند در پارهای از متون، و تعمیم آئینمندیهای آن به زبان فارسی بود. الگوی برجستهٔ شیوهٔ پژوهشی برپایهٔ آئینمندیهای آن به زبان فارسی بود.
الگوی برجستهٔ شیوهٔ پژوهشی برپایهٔ کاوشهای تند و تیز را میتوان در کتاب سبکشناسی، نگارش محمدتقی بهار بازجست. با الگوبرداری از همین شیوه بود که بیان برخی از ویژگیهای سبکی یا اسلوبی یک نوشتهٔ ادبی، و تعمیم آن به کل آن کتاب، یا دوره یا زبان فارسی باب شد و مفاهیمی چون قلب، ابدال، حذف و... نیز همچون ویژگی بارز دگرگونیهای زبانی متن که بهزعم آنان، در بسیاری از موارد میتوانست از کمدانشی کاتبان، یا تقریرکنندگان مایه گرفته باشد، بر زبان پژوهشگران جاری شد.
در برابر دیدگاهی که میکوشید از راه کاوشهای ناروشمند در متون، پارهای از آئینمندیهای آن را یافته، و همان را در قالب ویژگیهای سبکی و زبانی دستهبندی کند، و با تعمیم آن به زبان فارسی، طرحی از پیکرهٔ زبان فارسی معیار را پیریزی نماید؛ انگارهٔ دستیابی به زبان معیار یا اصیل متن، نزد پژوهشگرانی چون دکتر محمد معین، دکتر پرویز ناتل خانلری، و استاد مینوی، که از هر نگاه، با دشواریهای پژوهش در متون آشنا بودند؛ به پرسش گرفته شد. بازدیدی از یادداشتها و گفتارهای پژوهشی دکتر خانلری، زمینههای این دگرگونی را در نگاه به زبان فارسی، از سالهای میانی دههٔ سی به بعد نشان میدهد.
استاد خانلری در اشاره به گوناگونی صورت نگارشی برخی واژگان در دستنوشتههائی که از سدههای پنجم تا هفتم برجای مانده، نوشته است: ”این صورتهای مختلف نمایندهٔ تفاوت گویشهای فارسی دری در نقاط مختلف کشور است و مربوط به دورانی است که هنوز فارسی دری صورت ثابت و یکسانی نپذیرفته، یعنی جنبهٔ زبان درسی نیافته بود. (ناتل خانلری، ج ۱، ص ۳۳۹)“ دکتر خانلری نه تنها یکدست نوبدن زبان فارسی را بهگونهای آشکار بیان کرده است، بلکه، با برجسته نمودن دگرگونیهائی که از گویشهای محلی به زبان فارسی راهیافته، راه را برای پژوهش در گویشهای محلی هموار نمود. (همان، ج۲، ص ۴۳)
اگر کارهای استادانی چون محمد معین، احسان یارشاطر، مجتبی مینوی، و پرویز ناتل خانلری را در راستای تلاش برای فراهم ساختن شالودههای پژوهشی روشمند و خللناپذیر در زمینهٔ زبان و ادبیات فارسی ارزیابی کنیم؛ میتوان گفت، این شالودهها، روند حرکت پژوهشی دکتر رواقی را هموار ساختهاند. نگاهی به گفتارهای پژوهشی، بهویژه نقدنامهها، و نیز شیوهٔ تصحیح و ویراستاری دستنوشتههای کهن، رویکرد دگرگونهٔ دکتر رواقی را در نگاه به تاریخ زبان فارسی و تصحیح متون نشان میدهد.
همچنانکه پیشتر گفتیم، دکتر رواقی شیوهٔ پژوهشی خود را با سنجش روشهای تصحیح و ویراستاری دستنوشتههای کهن در کار معاصران آغاز کرد، و چگونگی دستیابی به زبان معیار، یا اصیل را در کارهای دیگران به پرسش گرفت. از دید دکتر رواقی، بدون دستیابی به زبان معیار یا اصیل متن، نه تنها کاربرد روش قیاسی تصحیح راهگشا نبود و بیشتر به ذوق و داوری استحسانی مجال بروز میداد؛ بلکه، بههیچ رو، روش تاریخی ـ تطبیقی نیز، نمیتوانست ناهمخوانیهای پارهای از کلمات را در دستنوشتههای کهن سامان بخشد.
با چنین نگاهی بود که دکتر رواقی از تصحیح و ویراستاری متن دست برداشت، و در پی پایهگذاری بنیاد پژوهشی روشمند و کارآمد، برنامهٔ بلندپروازانهٔ گونهشناسی زبان فارسی را با بینشی نوین و روشی ابتکاری پی گرفت.
برنامهٔ پژوهشی دکتر رواقی از دو دیدگاه بلندپروازانه بود: نخست برای آنکه یکتنه میکوشید تا با شناسائی آئینمندیهای آوائی، واژگانی، ساختی، دستوری و شناسائی دگرگونیهای معنائی متون، دستهبندی روشنی از کاربرد سبکی زبان در متون فارسی بهدست دهد؛ و دیگر اینکه، بهجای روش قیاسی، و تعمیمدهی یافتههای برآمده از گسترهای کوچک به همهٔ متون و زبان فارسی، روش استقرائی را برگزید که شیوهای جزءنگرانه و باریکبینانه بود. برای اینکار، میبایست تکتک زبان نوشتههای کهن فارسی را، چه منابع ادبی و فرهنگی کهن، و چه منابع گویشی، از آغاز تا پایان، تنها از دیدگاه ویژگیهای زبانی بررسی کند، تا بتواند همهٔ شناسهها از ریزترین دگرسانیهای آوائی تا واژههای ناشناخته، کاربردهای دگرگونهٔ واژگانی، گروههای ساختی، ترکیبها، وندساختها، کاربرد حرفهای اضافه، ساختهای دستوری، و دگرگونی قلمرو معنائی واژگان را بهگونهای روشن، بازیابی کند و در سرشاخههای جداگانه دستهبندی نماید. گردآوری و تدوین همهٔ این سرشاخهها، بهمعنای ترسیم نمایهٔ روشنی از آئینمندی در گستردهٔ متن شناخته شده بود.
در حقیقت، ویژگی بارز کار دکتر رواقی، روش پژوهشی آن بود. اگر به سنت پژوهشی ایران در درازای تاریخ نگاه کنیم، روش استقرائی در کاوشهای ادیبان و سخنشناسان دورههای گذشته (دست کم در کارهای نظامی عروضی، شمس قیس، و گروه تذکرهنویسان دورهٔ میانه فرهگ ایران) نمودی نداشت. در کارهای پژوهشگران دورهٔ جدید که به پیروی از اروپائیان آغاز شده بود نیز، آنچه در نگاه نخست، شیوهای نزدیک به روش استقرائی مینمود؛ بهواقع، روش استقرائی نبود. اگر بهکارهای پژوهشگران سترگی چون بدیعالزمان فروزانفر، محمدتقی بهار، و... نگاهی بیفکنیم، درخواهیم یافت که شالودهٔ کار پژوهشی آنان، بهشیوهای است که میتوان آن را روش ”معاینه و استنباط“ نامید که شاخهای از روش قیاسی، و تعمیمدهی در گسترهای محدود است که برپایهٔ عینیت پژوهشی، زمینههای نظری داوری و تجویز را فراهم نماید.
روش قیاسی، که با الهام از منطق ارسطوئی نامگذاری شده، بر نگرش سراسربینانهای (و نه پژوهش فراگیری) استوار بود که در چارچوب آئینمندیهای کلی تعریف و شناسائی میشد. کلیت برآمده از نگرش قیاسی، چون برآیند شناخت ناشی از دستهبندی نمونهها و شواهد نبود؛ کار دستهبندی نمونهها و شواهد را با ناهنجاریهای زیادی روبهرو میکرد و پژوهشگران سنتی آن را در قالب استثناها جای میدادند. این استثناها، اما، چندان زیاد، گسترده، و هنجارناپذیر بود که در بیشتر بررسیها، شالودهٔ دستهبندی را سست میکرد.
استادان نسل پایهگذار سنت دانشگاهی ما، از آنجا که با ردهبندی، همچون دستاورد درخشان سنت پژوهشی مغرب زمین آگاهی داشتند، برای گریز از ناهنجاریهای روششناسی، که در قالب استثناها رخ مینمود؛ روش میانی را در پیش گرفتند که نه قیاس صرف بود و نه استقراء؛ تا از دامنهٔ استثناها در کار پژوهشی خود بکاهند. ویژگی بارز این روش آن بود که از سنت ذهنی قیاس فاصله میگرفت و به عینیت پژوهشی روی میآورد، تا کلیت پژوهشی خود را بر شالودهٔ شناسائی عینی برآمده از بررسی محدود استوار سازد. نمونهای از کاربرد این روش، در کتاب سبکشناسی بهار دیده میشود که در بنیاد تلاشی برای پایهگذاری سنجههای دستهبندی زبانی ـ بیان سخن فارسی است و برای سالیان دراز، بررسیهای سبکشناسی دانشگاهی را زیر بار خود نگهداشته بود.
کاربست روش پژوهشی بهار، بهگونهای گسترده، از سوی نخستین نسل دانشآموختگان زبان فارسی، بهویژه استادان دکتر معین، و دکتر خانلری در زمینههای تاریخ زبان فارسی، فرهنگنامه پژوهشی، و پژوهشهای زبانی (بهویژه دستور تاریخی زبان فارسی) و ادبی دیگر، رفته رفته، کارآمدی روش پژوهشی برپایهٔ معاینه و استنباط را کمرنگ کرد، و زمینه را برای بهکارگیری روش استقرائی هموار ساخت. کوشش برای دستهبندی دگرگونیهای زبان فارسی در دورههای سهگانه، در کتب تاریخ زبان فارسی دکتر خانلری، نمونهٔ روشنی از کاربرد روش استقرائی در گسترهای محدود است.
در برابر روش قیاسی که بر نگرشی سراسربیانه استوار بود، روش استقرائی، بر پژوهش فراگیر پایهگذاری شده است. یعنی برخلاف روش قیاسی که میکوشید بیشترین نمونهها در شمار محدودی از قواعد و آئینمندیهای کلی دستهبندی نماید، و از همینرو، به استثناهای فراوانی میرسید؛ در روش استقرائی، چون بر پژوهش جزئی، و باریکبینی پایهگذاری شده، همچنانکه دکتر رواقی در مقدمهٔ کتاب قرآن قدس نشان داده است، نمونههائی که در نگاه نخست، جزء انبوههای از ناهنجاریهای آوائی، واژگانی و ساختی نیستند، در سرشاخههای گوناگون دستهبندی میشوند تا آئینمندیهای ناشناخته هر رده از دگرگونیهای بازیابی شود.
پیشتر گفتیم که ویژگی بارز کار دکتر رواقی در گام نخست، ترسیم نمایهٔ روشنی از آئینمندی زبانی نوشتههای کهن بود.
از آنجا که زباننوشتههای فارسی، هر یک، در دورهٔ زمانی ویژه، و در پیوند با کنار هم نهادن آئینمندیهای متون گوناگون، در راستای طولی و عرضی، طراحی از آئینمندی تطبیقی دورههای زمانی و حوزههای جغرافیائی ترسیم نمود. طرحی که باید آن را پیشتاز تدوین اطلس فراگیر گونههای زبانی در ایران دانست و ما در ادامهٔ این گفتار بدان باز میگردیم.
ویژگی دیگر روش پژوهشی دکتر رواقی آن بود که میکوشید تا از راه بازشناسی ویژگیهای سبکی زبان در کاربرد نوشتاری آن، به ترسیم جغرافیای زبانی گونهها دست یابد و آنگاه، یافتههای خود را در پرتو گویششناسی همزمانی پیرایش و تکمیل کند. به سخن دیگر، کار پژوهشی دکتر رواقی حرکت از متن به دستهبندی ویژگیهای سبکی گونههای تاریخی، و گویشهای حوزهای بود؛ نه برعکس.
در پرتو ویژگیهائی که برشمردیم و، برپایهٔ روش پژوهش استقرائی، دکتر رواقی توانست بنیاد روشنی برای پژوهش در زبان نوشتههای فارسی پیریزی کند. در دنبالهٔ این گفتار نشان خواهیم داد که دکتر رواقی برپایهٔ این بنیاد و روش پژوهشی ابتکاری، چگونه توانست گستره و کاربرد گونهشناسی را شناسائی کند و در این راه، با چه دشواریهائی روبهرو گردیده است.
● گسترهٔ گونهشناسی زبان فارسی
مهمترین دستاورد بهکارگیری روش پژوهش استقرائی، ترسیم طرح روشنی از گونههای زبان فارسی بود. در واقع، هر طرحی که از گونههای زبانی در یک دوره ترسیم میشود؛ گسترهٔ آگاهیهای دورهای را از حرکت زبان فارسی در حوزههای گوناگون نشان میدهد. از اینرو، نخستین آماج گونهشناسی بازگوئی سهم هر یک از گونهها و گویشها در شکلیابی زبان فارسی است.بخشی از دیدگاههای دکتر رواقی دربارهٔ گونههای زبان فارسی که به شیوهای فشرده در مقدمه قرآن قدس دیده میشود، در پی روشنگری همین نکته است. همچنان که گفتیم، از دید دکتر رواقی، گونه، شاخهای از زبان است که در یک دورهٔ زمانی، یا در حوزهٔ جغرافیائی به کار گرفته میشود. همین دورههای زمانی، یا حوزههای جغرافیائی، گسترهٔ یک گونهٔ زمانی را روشن میکنند.
در کارهای دکتر رواقی تلاش برای مرزبندی گسترهٔ جغرافیائی و تاریخی گونههای زبانی، به شیوهٔ بارزی با پژوهش دربارهٔ چگونگی شکلگیری زبان فارسی پیونده خورده است.
در کارهای دکتر رواقی تلاش برای مرزبندی گسترهٔ جغرافیائی و تاریخی گونههای زبانی، بهشیوهٔ بارزی با پژوهش دربارهٔ چگونگی شکلگیری زبان فارسی پیوند خورده است. چنانکه میدانیم، پس از فروریختن پایههای حکومت ساسانیان، و آغاز دوران شکلگیری حکام محلی در نواحی گوناگون، گویشهای محلی هر منطقه پر و بالی گرفت و در برخی حوزهها با زبان فارسی نوین، که بهجای زبان رسمی و نوشتاری کهن برآمده، و شکل نوشتاری یافته بود، در آمیخت. بررسی زبان نوشتههای کهن فارسی، بهویژه ترجمههای کهن قرآن نشان میدهد که شکل نوشتاری زبان در هر حوزهٔ جغرافیائی، دربردارندهٔ شماری از واژههای گویشی بازمانده از زبانهای ایرانی میانه است.
از آنجا که حرکت شاخههای زبان ایرانی میانه در حوزههای جغرافیائی گوناگون، یکسان نبوده؛ واژههای گویشی راه یافته به زبان نوشتاری در دورهٔ برآمدن زبان فارسی نوین (برای نمونه واژگان زبانهای سعدی و خوارزمی در حوزهٔ فرارود و آمیختگی آن با فارسی دری)، شکل نوشتاری زبان فارسی نوین در هر حوزه را به رنگ ویژهای درآورده است. از اینرو، کاربرد واژگان حوزهای به همراه دگرگونیهای آوائی و ساختی، سنجهٔ دستهبندی زبان نوشتههای کهن فارسی بهگونههای جغرافیائی است. همچنانکه، یکی دیگر از سنجهها برای شناسائی روند گونهای حرکت زبان در حوزههای جغرافیائی، شیوهٔ آمیختگی زبان هر متن با واژگان و ساختهای زبانهای دیگر، مانند زبان عربی است.
پژوهشهای گونهشناسی تاکنون توانسته است زبان سرودههای شاعرانی چون رودکی (سمرقند)، ناصرخسرو (قبادیان)، سنائی (غزنه)، سیف فرغانی (فرغانه)، ناصر بخارائی (بخارا) و دهها شاعر دیگر را بر پایهٔ واژگان حوزهای، و ساختهای واژگانی و دستوری ویژه، در قالب گونهٔ فرارودی شناسائی کند.
یکی دیگر از گونههای مهم زبان فارسی، گونهٔ سیستانی است که با پردهگشائی از زبان برگردان فارسی قرآن قدس، پیوستگی گونهای آن با زبان فارسی میانه، از راه شناسائی واژگان حوزهای روشن شد. دکتر رواقی با بررسی تطبیقی زبان برگردان ترجمهٔ قرآن قدس، و شمار دیگری از متنهای فارسی مانند مهذب الاسماء (محمود السجزی)، تاریخ سیستان، دیوان عثمان مختاری، و احیاء الملوک که به زبان نوشتاری فارسی در حوزهٔ زبانی سیستان نگارش یافتهاند، توانسته است از راه همانندی دگرسانیهای آوائی و نیز واژگان راه یافته در این متنها، حوزهٔ جغرافیائی قرآن قدس را شناسائی کند.
بهجزء گونههای فرارودی و سیستانی؛ شاخههای دری یا افغانی (هروی، بلخی، و...) خراسانی، رازی، مرکزی، طبری، آذری، خوزی، و... حوزههای زبانی دیگری هستند که به همین روش، یعنی از راه بررسی تطبیقی همانندیهای واژگانی متنهای فارسی شناسائی شدهاند با شناسائی این گونههای زبانی، چنانچه مستندات آن انتشار یابد، خواهیم دید که چگونه طرح گونهشناسی جغرافیائی زبان فارسی، از صورت اولیه خارج میشود، و میتوان امیدوار بود که در پرتو پژوهشهای بعدی، با افزودگیها و پیراستگیهائی شکل نهائی خود را پیدا کند.
● تدوین گونهشناسی زبان فارسی و کاربرد آن
همچنانکه گفتیم، دکتر رواقی در جست و جوی یافتن بنیادی استوار و روشمند برای پژوهش در تاریخ زبان فارسی و سبکشناسی، به گونهشناسی زبان فارسی چونان روش و الگوی پژوهشی رسید. اگر بتوانیم بررسیهای گونهشناسی را در سه شاخهٔ جداگانه، یعنی تدوین طرح اولیهٔ گونهشناسی، پژوهشهای بنیادی، و کاربردها دستهبندی کنیم؛ در کارهای او هر سه شاخه، آشکارا در پیوند با یکدیگر پیش رفتهاند.
در حقیقت، دکتر رواقی در تدوین طرح اولیهٔ گونهشناسی، بیش از هر چیز، به پژوهشهای بنیادی و ویژگیهای کاربردی آن چشم داشته است.
همچنانکه در بخشهای گذشته یادآوری نمودیم، برای تدوین طرح اولیهٔ گونهشناسی، رسیدن به روش، الگوهای پژوهشی و شناخت درست دامنهٔ کار، مهمترین گام در آغاز راه است. پس از این گام، گستردهترین بخش کار، بررسی ریزبینانهٔ متنها، و شناخت عناصر زبانی (همهٔ دگرسانیهای آوائی، گروههای سازهای، ساختهای دستوری و...) و دستهبندی آنها در شاخهها و سرشاخههای گوناگون است. از راه گردآوری و دستهبندی شناسههای یاد شده، راهنمای شناسههای سبکی ـ زبانی متن بهدست میآید که دستمایهٔ تدوین طرح اولیهٔ گونهشناسی است.
بر زمینهٔ طرح اولیهٔ گونهشناسی، پژوهشهای پایهای آغاز میشود که عبارتند از: تدوین اطلس گونهشناسی زبان فارسی؛ نگارش دستور گونهها و گویشهای حوزهای؛ فرهنگ تاریخی زبان فارسی؛ و فرهنگ برابرگذاریهای واژگان قرآنی.
تدوین اطلس گونههای زبان فارسی از دید تاریخی و جغرافیائی، در واقع، گام مهمی در عینیت بخشیدن به طرح اولیهٔ گونهشناسی است. نخستین بار، در پژوهش واژگان ترجمهٔ تفسیر طبری بود که دکتر رواقی با نگاهی به نگارشهای گونه گونهٔ آن به زبان حوزههای گوناگون جغرافیائی دریافت که ”مطالعه در نسخهها و تحریرهای مختلف آن (ترجمهٔ تفسیر طبری) خود میتواند نموداری از تفاوت لغات در لهجههای مختلف باشد و اگر فهرستی از لغات این کتاب فراهم آید، در تحریرها و نسخههای مختلف آن، بیگمان اطلس کوچکی خواهد بود از لهجههای مختلف زبان دری.“ (رواقی، ۱۳۵۱، ص ۱۴). همچنانکه تدوین فرهنگ تاریخی زبان فارسی در گرو بهرهبرداری از پژوهشهای گونهشناسی است. (رواقی، ۱۳۶۴، ص ۱۷)
اطلس گونههای فارسی، با گردآوری واژگان گویشی، الگوی دگرگونیهای آوائی، ساتی و دستوری و نیز ویژگیهای معنائی برخی واژگان حوزهای، زمینهٔ تدوین دستورهای گونهای زبان فارسی را فراهم میکند. آئینمندیهای دستوری زبانهای گونهای، بهنوبهٔ خود، الگوها و عناصر ساختی واژههای تازه را بهدست میدهند و زمینهٔ خوبی برای بازسازی و روزآمدگردانی زبان، با بهرهگیری از ساختها و شناسههای گونهای فراهم میکنند. (رواقی، ۱۳۶۴، ص ۱۷).
گردآوری برگردانهای کهن قرآن بهگونههای زبانی مختلف، در قالب فرهنگ برابرگذاریهای واژگان قرآنی، یکی دیگر از کاربردهای گونهشناسی است که میتواند دگرگونی مهمی در ترجمهٔ قرآن به فارسی پدید آورد.
در پرتو بررسی ساختار زبانی ترجمههای قرآن میتوان، زبان شایستهای برای ترجمهٔ فارسی کتاب مقدس مسلمانان فراهم ساخت .از آنجا که در هر حوزهٔ جغرافیائی قرآن را تنها برای قرائت و در خور فهم مؤمنان همان حوزه، ترجمه میکردند، بررسی علمی شیوهٔ برابرگذاری واژگان قرآن به فارسی، میتواند پرتو روشنی بر نحلههای مذهبی و اعتقادی ساکنان حوزههای گوناگون بیفکند. (رواقی، ۱۳۷۹ ب).
پژوهشهای پایهای گونهشناسی بهنوبه خود، راه را برای بهرهبرداری از دستاوردهای گونهشناسی هموار مینماید. شیوهٔ بهرهبرداری دکتر رواقی از گونهشناسی نشان میدهد تاکنون، کاربرد گونهشناسی در گسترهٔ بازخوانی واژگان ناشناخته، تاریخگذاری متن، شناخت حوزهٔ جغرافیائی زباننوشتهها، سبکشناسی زبانی، دگرگونیهای معنائی برخی از واژههای گویشی بازمانده از زبانهای ایرانی میانه، با دستاوردهای روشنی همراه بوده است.
کاربردهای یاد شده، همگی در حوزهٔ تصحیح و ویراستاری دستنوشتههای کهن زبان فارسی دیده میشود. (رواقی، ۱۳۶۴، ص ۱۷).
بررسی ویراستهای گوناگون زباننوشتههای فارسی کهن نشان میدهد که جای خالی برخی از واژگان ناخوانا، یا مخدوش شده را به یاری روش تصحیح تاریخی ـ تطبیقی نمیتوان پر کرد. در برخورد با دشواریهائی از این دست، تنها روشی که بهکار میآید تصحیح قیاسی است که با بهرهبرداری از گونهشناسی تاریخی، ـ همچنانکه در پژوهشهای دکتر رواقی دیده میشود ـ کارآئی آن بسیار بیشتر خواهد شد. گذشته از آن، بررسیهای گونهشناسی راه رخنهٔ نگرشهای ذوقی و استحسانی را در روش تصحیح قیاسی میبندد.
یکی دیگر از کاربردهای گونهشناسی، تاریخگذاری دوره و حوزهٔ نگارش متن، یا نسخهبرداری از آن است. در تاریخگذاری متن، دگرسانیهای آوائی، ساختها، و واژگان کمکاربرد جایگاه پرارزشی دارند. برای نمونه، کاربرد گستردهٔ پسوند ”ناک“ در یک متن، شناسهٔ روشنی است تا پیوند آن را با گونهٔ زبانی فرارود به آسانی شناسائی کنیم. همچنانکه، برخی از واژگان کمکاربرد با ریشههای گویشی، میتواند پایهٔ مرزبندی گویش بخارائی از گویش خوارزمی باشد.
یکی از مهمترین قلمروهای کاربردی گونهشناسی، پژوهش در تاریخ شکلیابی زبان فارسی است. پس از شناسائی حدود تقریبی حوزهٔ جغرافیائی قرآن قدس، ردیابی واژگان فارسی میانه در آن نشان داد که گونهشناسی، روش پژوهشی کارآمدی برای پیگیری روند تاریخی حرکت زبان فارسی و چگونگی شکلگیری آن است. زبان فارسی که در آغاز پیدایش، گویش ناحیهٔ فارس بود؛ در زمان ساسانیان به نواحی شرقی فلات ایران گسترش یافت، و با گویشهای محلی آمیخته شد.
گونهشناسی زبان فارسی، بهشیوهای که در پژوهش شناسههای زبانی قرآن قدس نشان داده شده است، میتواند آگاهی روشنی از سهم هر یک از گونههای زبانی، در شکلیابی زبان فارسی نوین بهدست دهد. از دیدگاه گونهشناسی، شناسههای روشنگر قرآن قدس را میتوان در شاخههای دگرگونی آوائی، ساختی، ساختهای واژگانی، واژگان کم کاربرد، و واژگان گویشی دستهبندی کرد.بررسی این شناسهها، بهویژه، دگرگونیهای آوائی، گذشته از روشن ساختن حوزهٔ زبانی متن، چنانکه دکتر رواقی در مقدمهٔ قرآن قدس، و ژیلبر لازار، با شاخ و برگ بیشتر در کتاب شکلگیری زبان فارسی بدان اشاره کردهاند، نشان میدهد که در مراحل نخستین شکلیابی زبان فارسی نوین، دو گویش گفتاری در نواحی شمال شرقی، و جنوبی ایران گسترش یافتهاند. همچنین، در پرتو بررسی ترجمهٔ قرآن قدس، روشن میشود که گونهٔ زبانی فارسی جنوبی، نزدیکیهای بیشتری به فارسی میانه دارد. در پرتو این آگاهیها، ”رابطهٔ میان فارسی میانه (پهلوی) و فارسی ادبی به مراتب روشنتر میشود.“ (لازار، ص ۱۶۵).
با بازسازی و تکمیل طرح گونهشناسی زبان فارسی، زمینه برای تدوین گونهشناسی فرهنگی، همچون شاخهای از پژوهش بینرشتهای در حوزههای تاریخ، جامعهشناسی، و مردم شناسی فرهنگی فراهم میشود. گونهشناسی با تلاش برای به شناسائی درآوردن ارزشهای بنیادی، آگاهیهای تاریخی، زیست اجتماعی، و باورها و آرزوهای گروهها و دستههای اجتماعی، شناخت روشنی از دستهبندیهای درون هر ساختار اجتماعی ارائه میکند. پیشرفتهای کنونی در حوزههای باستانشناسی، تاریخ و مردمشناسی فرهنگی نشان داده است که این بررسیها بدون بهرهگیری از دستاوردهای زبانشناسی تاریخی، ناتمام است.
بیگمان در پرتو بررسیهای میانرشتهای، میتوان پاسخهای روشنتری برای این پرسش یافت که چرا زبان فارسی نوین در حوزهٔ جنوبی ایران به جایگاه زبان معیار نزدیک نشد، و نتوانست پرورانندهٔ درونمایههای ژرف ادبی باشد؛ اما، در ناحیهٔ شمال شرقی، بهچنان سطحی از گسترش و بارآوری فرهنگی رسید؟ و یا همچنانکه دکتر رواقی طرح میکنند، چرا ”در برخی از حوزهها شاعران و نویسندگان کمی وجود دارند؟ برای نمونه در حوزه ابیورد شاعری مثل انوری را داریم، اما نویسنده یا شاعر تأثیرگذار دیگری وجود ندارد؟“ (رواقی، ۱۳۸۲).
یکی از ویژگیهای تاریخی جامعهٔ ایران، از گذشتههای دور تا کنون، ساختار اجتماعی برآمده از اقوام و دستهبندیهای حوزهای آن است. این اقوام و گروههای اجتماعی، گذشته از آنکه، همگی در پیوند با هم، زیست فرهنگی و هویتی یگانهای را آزمودهاند؛ اما، گونههای زبانی حوزهای، و گویشهای منطقهای آنان، سرشار از اندوختهٔ آگاهیهای تاریخی و باورهای اقلیمی ویژهای است که هویت فرهنگی هر یک از اقوام و گروههای حوزهای را تشکیل میدهد. در حالیکه، کامیابی بسیاری از برنامهریزیهای کلان اجتماعی و فرهنگی، در گرو آن است که با نگاهی به ساختار قومی و دستهبندیهای حوزهای تدوین گردیده و به اجراء درآیند.
هنوز شناخت علمی روشنی از ساختار اجتماعی ایران و جایگاه هر یک از اقوام در آن نداریم. گونهشناسی فرهنگی در پیوند با دستاوردهای گونهشناسی زبان فارسی میتواند با کاوش در اندوختهٔ آگاهیهای قومی، و باورهای فرهنگی اقوام، تنگناهای روششناختی، انگارهپردازی، و پژوهشی شناخت سرگذشت تاریخی، ارزشهای بنیادی و هویتهای قومی را از میان برداشته و راه را برای درک علمی از هویت تاریخی، و شناسههای فرهنگی آنان هموار سازد.
● داوریها و ابهامها
نگاهی به گونهشناسی، بدون برخی داوریها و یادآوری پارهای ابهامها، چشمانداز روشنی از این برنامهٔ پژوهشی بهدست نمیدهد. در این گفتار، تلاش برای تدوین طرح گونهشناسی زبان فارسی را برنامهای بلندپروازانه نامیدیم. زمینههای کاربردی این برنامهٔ پژوهشی گویای آن است که گونهشناسی، برنامهای که دکتر رواقی در سه دههٔ گذشته، یکتنه آن را پیش برده است؛ چنانچه، از نگاه پردازشی بتواند پارهای از دشواریها و گرههای پژوهشی را کنار زند و با کامیابی به پایان رسد؛ شالودهٔ پژوهشهای کنونی دربارهٔ زبان فارسی: چگونگی شکلیابی، تاریخ دگرگونی، سبکشناسی، دستهبندی دورهها و حوزهای، تصحیح متنها و بازخوانی واژگان ناشناخته را دگرگون خواهد کرد.
دشواریها و گرههای پژوهشی گونهشناسی، جلوهای چندگانه دارد. پارهای از این دشواریها، از دیدگاه روششناسانه شایستهٔ سنجش و بررسی است؛ و برخی دیگر، بهشیوهٔ گسترش کار، تدوین فرجامین و انتشار همگانی، و بهرهبرداری از آن باز میگردد.
شیوهٔ گسترش برنامهٔ گونهشناسی در دو دههٔ گذشته گویای آن است که برنامهٔ یاد شده، با نگاهی کاربردی پیش رفته و به مرحلهٔ کنونی رسیده است. بخش زیادی از گفتارهای پژوهشی دکتر رواقی در دو دههٔ گذشته؛ که در حقیقت، پژواکی از برنامههای پژوهشی او بود، بهگونهای تدوین شده و انتشار یافتهاند که گوئی هدف اصلی دکتر رواقی، طرح پارهای داوریهای انتقادی از نگاه علمی و پژوهشی است، نه تدوین طرح بنیادی گونهشناسی، یا تاریخ زبان فارسی!
همچنانکه، در بخش ”روش پژوهشی“، با نگاهی به روشهای کاربردی در تصحیح متنها و پژوهش زبان فارسی یادآوری نمودیم، گونهشناسی زبان فارسی برپایهٔ روش استقرائی برآمده است و گسترهای به پهنهٔ متنهای فارسی دارد.
اگر ویژگی بارز کاربرد روش استقرائی را دستیابی به کمترین آئینمندی از دل انبوهی از نمونهها و شواهد بدانیم؛ نخستین پرسش این است که با آگاهی از اینکه بسیاری از زباننوشتههای تاریخی دورهٔ شکلگیری زبان فارسی، در پی جنگ و ویرانی و غارت از میان رفته؛ و دستنوشتههای کنونی بهحای مانده از برخی متنهای دیگر (مانند ترجمهٔ تاریخ بخارا، شاهنامهٔ فردوسی، دیوان حافظ و...) با فاصلهای بسیار از زمان نگارش اولیه آن متن، به کتابت درآمده است؛ چگونه میتوان از دستیابی به زبان اصیلی سخن گفت که شالودهٔ گونهشناسی حوزهای زبان فارسی باشد؟ البته، روشن است که در برخی حوزهها فراوانی متنها، کار ترسیم طرح گونهشناسی را آسان میکند؛ اما، در حوزههائی که متنهای زیادی از آن بهجای نمانده، این نگرانی همچنان پابرجا است.
هرچند، بیشتر آنچه تاکنون از سوی دکتر رواقی به چاپ رسیده، پژوهشهائی برپایهٔ گونهشناسی بوده؛ و هنوز، طرح اولیهٔ گونهشناسی زبان فارسی تدوین نشده است؛ اما، در این میان، جایگاه هر یک از سنجههای دستهبندی زباننوشتهها در گونهشناسی خالی از ابهام نیست. آیا تنها دگرسانیهای آوائی، و دگرگونی در کاربرد واژگان، یا بازیابی واژگان کم کاربرد، بدون آنکه به ساختهای دستوری (نحوی) زبان توجه کنیم، میتواند سنجهٔ خوبی برای دستهبندی گونههای زبانی باشد؟
در مقدمهٔ قرآن قدس، و نیز، زبان فارسی فرارودی، بیشترین نمونهها و شواهدی که برای مرزبندی گونههای زبانی ارائه شده، واژگان کمکاربرد، یا گویشی، و دگرسانیهای آوائی است. در حالیکه، به ساختهای دستوری کمتر پرداخته شده است. گذشته از آن، اشاره به دگرسانیهای آوائی، بدون تلاش برای بازگوئی چرائی و چگونگی این دگرگونیها در حوزههای جغرافیائی، تکمیل طرح گونهشناسی را به عقب میاندازد.
یکی دیگر از ویژگیهای پژوهشی دکتر رواقی در تدوین طرح گونهشناسی زبان فارسی، تکیه بر گوناگونی بهجای فراوانی کاربردی است. برای نمونه، آنگونه که کاربرد برخی واژگان کمکاربرد، در این شیوهٔ پژوهشی مهم تلقی میشود، بسامد بالای ساختهای و واژگان جایگاه درخوری ندارد. در نگاه به همین ویژگی پژوهشی است که ژیلبر لازار، با اشاره به شناسائی برگردان فارسی قرآن قدس، در قالب گونهٔ زبانی سیستانی، مینویسد: ”چنانچه متن ما در واقع گونهٔ زبانی سیستانی باشد و چنانچه این گونهٔ زبانی بر ویژگیهای گویشی چنین مشخصی دلالت داشته باشد، میتوان پرسید که چرا بازتاب این ویژگیها در تاریخ سیستان بدینگونه اندک است.“ (لازار، ص ۱۶۲). البته کاربرد واژگان کمیاب، همچون واژگان سغدی در شعر رودکی، اگر ناشنهٔ آمیختگی و دیرینگی ”ردهٔ“ زبان گویشی باشد؛ میتواند سنجهٔ ارزشمندی برای شناسائی و تاریخگذاری متن به شمار آید؛ اما، دشواری کار هنگامی است که بخواهیم از دید روششناختی، جایگاه واژگان کمکاربرد را در طرح اولیهٔ گونهشناسی بهدست دهیم.
از سوی دیگر، جایگاه زباننوشتهها در طرح گونهشناسی، چنان تعریف شده که هرگونه آمیختگی با ویژگیهای گونهای / گویشی همزمانی، طرح پژوهشی را از دید روششناختی با ناسازگاری روبهرو میکند. میدانیم که متنهای فارسی از دیرینگی زیادی برخوردارند؛ در حالیکه تاریخ دیرینهترین گردآوردههای گونهشناسی همزمانی به پنجاه سال بیشتر نمیرسد. از اینرو، یکی دیگر از گرههای پژوهشی طرح گونهشناسی، چگونگی پیوستگی آن با گونه / گویششناسی همزمانی است.
نکتهٔ دیگری که دربارهٔ شیوهٔ کنونی گونهشناسی زبان فارسی میتوان گفت، به پیوند آن با دانش زبانشناسی برمیگردد. در بخش آغازین گفتار، با یادآوری خطوط اصلی گسترش زبانشناسی تاریخی در سدههای هجدم و نوزدهم، زمینهٔ برآمدن بررسیهای گونهشناسانه را نشان دادیم. میدانیم که زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی، شالودهٔ زبانشناسی همگانی را نهاده و در قالب انگارههای علمی درآورده است. در بازدیدی گذرا از گونهشناسی زبان فارسی، بهنظر میرسد برنامهٔ یادشده به اندازهای که از زبانشناسی تاریخی سدهٔ نوزدهم الهام پذیرفته است، با دستاوردهای نظری و فنی زبانشناسی همگانی پیوندی ندارد. حال آنکه، بسیاری از پرسشهای زبانشناسی نظری، از آنگونه که در زبانشناسی ساختارگرای دهههای آغازین سدهٔ بیستم در آمریکا مطرح شده، میتواند نگرش کنونی به مرزبندی گونههای زبانی را دگرگون نماید یا با در پیش نهادن مفاهیم، رویکردها، و روالهای فنی و تکنیکی، بر توان تحلیلی و نیروی استدلالی آن بیفزاید. ابهام دیگری که طرح گونهشناسی با آن روبهروست.
شیوهٔ تدوین و انتشار آن است. در حالیکه، گونهشناسی زبان فارسی از نگاه روش شناختی، درونمایهها، و دستاوردها چارچوب استواری برای پژوهش بهدست میدهد؛ هنوز طرح اولیهٔ گونهشناسی در دسترس پژوهندگان زبان فارسی نهاده نشده است. کمترین پیامد کوتاهی در بهدست دادن طح اولیهٔ گونهشناسی، دور ماندن پژوهشهای زبان فارسی از روشها و نگرشهای علمی است، و درجا زدن آن در چارچوب نگرههای سنتی، نامدون، غیرعلمی، و ابتر است. نگاهی به موضوعها، پیکره، و درونمایهٔ پژوهشی پایاننامههای دو دهه گذشته در دانشکدههای ادبیات، بهویژه دانشگاه تهران، گویای این درجا زدن، و تهی ماندن پژوهشهای دانشگاهی از نگرشها، روشمندی، و سنجههای علمی و پژوهشی است.
جامعهٔ دانشگاهی و پژوهشگران گسترهٔ زبان فارسی از دیرباز، بهویژه در برخورد با ادبیات امروز ایران نشان دادهاند که بسیار محافظهکار بار آمدهاند و در برابر دگرگونیهای روشی، نگرشی و سنجشی بیتابی میکنند. ایستادگی در برابر بسیاری از جلوههای نوین پژوهشی، نکتهای نیست که نخستین بار در برخورد با نظریهٔ گونهشناسی با آن روبهرو شده باشیم. گذر زمان نشان خواهد داد همچنانکه این ایستادگیها در گذشته، پایداری چندانی نداشتند، اینبار نیز، نمیتوانند چندان بپایند.
دکتر رواقی چند سال پیش با اشاره به اینکه گروههای اصلی زبان فارسی، همچنان ناگشوده مانده، گفته است: ”در این شصت و چند سالی که دانشکده ادبیات تأسیس شده، گرههای اصلی زبان فارسی را نگشودهاند و برای آن برنامهریزی عملی نکردهاند. شما هنوز چه برای معلم و چه برای دانشجو و استاد ادبیات یک فرهنگ مصدر در زبان فارسی ندارید، یک فرهنگ قرآنی برای زبان فارسی ندارید، یک فرهنگنامه عربی ـ فارسی که مجموعه فرهنگنامههای عربی ـ فارسی را گفته باشد، ندارید.
یک فرهنگ برای فعل مرکب در زبان فارسی ندارید، هیچی ندارید، دانشکده ادبیات محدود شده است به گذراندن (چندین) واحدهای درسی (...) که بسیار ناقص و ابتدائی است. بهعقیده من یکی از مسائلی که قابل طرح است این است که الان سرمایه ملی دارد در دانشگاهها هزینه میشود و دانشگاهها هیچگونه بازگشت مالی، فرهنگی و اقتصادی ندارند. یک عده دانشجو میآیند به دانشکده و یک مدرکی میگیرند (...) نمونه خوبش این است که نمیتوان از مجموع فارغالتحصیلان سی سال اخیر دانشکده ادبیات، پنجاه استادیار انتخاب کرد که امروز بتوانند بیایند و در دانشکده ادبیات تدریس کنند.
این فاجعه است!“ (رواقی، ۱۳۷۹، ب). این سخنان به اندازهٔ کافی گویاست. ثمرهٔ شش دهه آموزش و پژوهش در دانشگاه، هنوز به تدوین نظریهای راهنما برای بازخوانی، پژوهش، سنجش و آموزش علمی زبان و ادبیات فارسی نینجامیده است. بیگمان، گونهشناسی زبان فارسی با آنکه در شکل کنونی، پیکرهٔ مبهمی دارد، یکی از نظریههای راهگشا در گسترهٔ پژوهشی است. تدوین هر چه زودتر طرح اولیهٔ گونهشناسی زبان فارسی، گام مهمی برای گردآوری اطلسهای گونهای زبان فارسی در دورهها و حوزههای گوناگون خواهد بود. همچنین، این گام میتواند سرآغاز پژوهش دربارهٔ روند شکلیابی و برآمدن زبان فارسی، و تاریخ دگرگونیهای زبان فارسی در دورهها و حوزههای مختلف باشد.
هادی راشد
منبع : کتاب ماه ادبیات و فلسفه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست