دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
واقعیتهای دردآور
داستان اقتصاد ایران نه تنها برای این نگارنده، بلکه برای بسیاری از نویسندگان معاصر ایرانی، داستان پر مشقت مردمان این سرزمین و بازدهی محدود این تلاشهاست. همه ما، بارها و بارها به این نکته اندیشیدهایم که چرا بهرغم این همه گفتوگو بهرغم این همه تلاش و زحمت، هنوز توان آن را نداریم که برای فرزندان این مرز و بوم شغل مناسب، درآمد مطلوب، زندگی آسوده، احساس امنیت اقتصادی و آینده نسبتاً مطمئنی را فراهم آوریم. به راستی همین نگرانیهاست که تفکر و اندیشه ما در باب اقتصاد کشور را بهخود مشغول داشته و ما را بر آن میدارد که بهرغم همه مشکلات و ناملایمات، باز هم در حد توان خود هر کوره راهی را بپیمائیم به این امید که راه رستگاری اقتصادی جامعه ما خود را بیابیم و آیا خواهیم یافت؟ در این مسیر همیشه گفتهایم که جامعه ما دولتسالار است، که جامعه دارای دستگاه اداری ناکار است، که سازمانهای لازم برای تشکیل سرمایهانسانی در جامعه شکل نگرفته و یا نهادینه نشده، که برخوردهای جامعه جهانی با ما ظالمانه بوده، که مسئولان ما منافع شخصی خود را بر منافع اجتماعی ترجیح دادهاند، که بسترهای حرکت اقتصادی ناسالم بوده و هست که صاحبان سرمایه در چنین بسترهای ناسالمی بهدنبال سودهای آنی و درآمدهای بادآورده بودهاند، که سرمایه کشور راه خروج به دنیای خارج را خوب شناخته که مغزهای خلاق جامعه پس از پرورش یا از جامعه رانده شده و یا خود به دیار دیگری رفتهاند، که کارها را به کاردان نسپردهایم که به علم و فن دل ندادهایم، که به انسانیت انسان و هویت یگانه او باور نداشتهایم، که آیا این همه کافی نیست؟ آیا هر یک از این پدیدههای غیرعینی ولی دارای واقعیت دردناک، سهمناکتر از دیوان اساطیری شاهنامه حکیم فرزانه طوی نیستند؟ و آیا باید رستمی را یافت که از هفتخوان بگذرد و با دیو سیاه بحران و رکود اقتصادی، بیکاری، تورم و فقر و محرومیت مردمی مبارزه کند و این دیو را در دماوند عظیم به بند کشید؟در این میان و در این میدان مبارزه ناعادلانه انسان و ناملایمات، هر یک از ما شهروندان این کشور کهن، فرهنگ خاصی در زمینه کار و تلاش و در زمینه زندگی برای خود ساختهایم. فرهنگی که اساساً جامعهگریز است و عملاً انسجام جامعه را در همریخته و زخمهائی دردناک و عمیق بر چهره اقتصاد کشور برجای گذارده است. در این فرآیند است که گویا هر یک از ما ایرانیان به ”جامعهی مستقل“ تبدیل گردیدهایم! جامعهای که ریاست مطلقه آن بر عهده شخص ما و شهروندانش محدود به چند عضو خانواده است و یا محفلهای کوچکی ساختهایم و به دور این ”جامعه مستقل“ و یا این ”محفل کوچک“، حصاری حصین از رفتار و اعتقاد و حکومت نه حساسیم و نه اهمیت میدهیم؛ هر قانونی اگر بخواهد اجراء شود ظلمی و دخالتی بیجا در امور ”جامعه مستقل“ خود میبینیم؛ دیگر مردمان تا جائیکه مزاحم ما نباشند حق زندگی دارند و اگر دستمان رسید بیش از آن برایشان ”تره هم خرد نخواهیم کرد“؛ فقط خانه ما همان ”چاردیواری، اختیاری“ ماست و بیرون خانه مملو از افرادی است که یا دشمن ما هستند و یا مزاحم جامعه مستقلمان و... شاید همین خصلت است که در معماری مدرن شهرهای بزرگ و کوچک ما هم رخنه کرده: هر ساختمان ما بالا استقلال ساختمان قابل تحملی است ولی هر ساختمان در کنار ساختمان دیگر وصلهای ناهماهنگ و ناموزون است. بهعبارت دیگر ساختمانهائی که میسازیم هم ”جامعهپذیر“ نیستند و لذا مجموعه آنها نه تنها یک شهر را ـ که محل پرورش جامعه مدنی است ـ بهوجود نمیآورد، بلکه تصویری دلآزار در پیش چشمانش میگسترند و اگر سبزی درختان نبود، چه فضای وحشتناکی برایمان میساختند. بیخود نیست که خیابانهای شهرهای ما فقط در شبها و در دل تیرگی و ظلمت زییاست!باز هم در همین راستاست که شخصیتهای ملی ما نیز کسانی هستند اساساً ”دولتگریز“ البته گریز از همان ”دولت تاریخی“. پس کسی میتواند شخصیت ملی باشد که اکثریت جامعه او را صادق، مخالف استبداد داخلی (بخوانید دولت)، در مبارزه با استثمار و استعمار خارجی و احتمالاً نه خیلی ثروتمند بداند. دقت کنیم که انجام واقعی خدمات برجسته ارتباط چندانی به تبدیل یک سیاستمدار کشور به یک شخصیت ملی ندارد و گویا ملت از تصور وجود و بهرهمندی از وجود چنین شخصیتهائی نیز ناامید است.در چنین وضعیتی است که از صبح تا شام میکوشیم تا لقمه نانی برای ”جامعه مستقل“ خود تأمین کنیم و آسایش و رفاهی داشته باشیم و... طبیعتاً توفیق زیادی هم نداریم. در نهایت ممکن است تعداد محدودی از ما پول و ثروتی هم فراهم آورد ولی از آسایش و رفاه، از امنیت، از فضای اجتماعی مطلوب، و از بسیاری از مواهب دیگر طبیعت و زندگی دور میمانیم.در همین راستا، اقتصاد ما هم تبدیل به اقتصاد میشود که شکوفا و پویا نیست، از نظر فنی عقبمانده است، سرمایهگذاری کافی در آن صورت نمیگیرد، اشتغالزائی مولد و مطلوب آن بسیار محدود است، از تورم ساختاری رنج میبرد، قدرت رقابت با اقتصادهای خارجی را ندارد، توان ایجاد تنوع لازم و بهبود کیفی در تولیدات خود را نیافته است، هزینههای تولید و به تبع آن قیمت کالاها مداوماً در حال افزایش است و این افزایش هزینه و افزایش قیمت اجازه رشد و گسترش مطلوب بازار و لذا رشد و گسترش تولید را نمیدهد. در یک کلام، اقتصاد جامعه قدرت تأمین مردم را از دست داده است.نتیجه مشخص است: رکود، بحران، بیکاری، تورم، توزیع نامتعادل و ناعادلانه درآمد ثروت، فقر و محرومیت، ترس و نگرانی از آینده، مرعوب بودن در مقابل اقتصادهای بیرونی و تضعیف شدید هویت اقتصادی جهانی کشور.
نوشتهای از مرحوم دکتر حسین عظیمی
نوشتهای از مرحوم دکتر حسین عظیمی
منبع : ماهنامه اقتصاد خانواده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست