پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
اسلام در آمریکا
تاریخ اصلی مسلمانی در آمریکا با قاچاق بردگان غرب آفریقا و انتقال آنها به آمریکا، در اثناء قرن ۱۷تا ۱۹، شروع میشود. نسبت تعداد مسلمانان به کل بردگان مشخّص نیست، لیکن با توّجه به اسنادموجود میتوان دانست که تعداد آنان بالغ بر هزاران نفر بوده است.
اسلام در آمریکا دارای تاریخ دیرینهای نیست. براساس مطالبی که جغرافیدانان عرب ذکر کردهاند،مسلمانان سیاهپوست، پیش از کشف آمریکا توسط کریستفکلمب (۱۴۹۲ م) با عبور از اقیانوس اطلسقدم بر جهانی جدید گذاشتند. روایتهای معتبری مبنی بر انتقال برخی مسلمانان از امپراطوری آفریقایغربی به آمریکا وجود دارد.
میدانیم که کاشفان اسپانیولی، همچون «کریستف کلمب» و «واسکو نونِزْ بالبوآ»، برخی از مسلمانانرا که به زور مسیحی شده بودند همراه خود داشتند. مشهورترین فرد مسلمانی که مسیحی شده بود،«استفان» نام داشت. او همراه کشیش اسپانیولی مارکوس دِهنیا به فلوریدا، تگزاس و مناطقی از آریزوناسفر کرد و نهایتاً در سال ۱۵۳۹ از دنیا رفت. در قرن ۱۶ یک مصری به نام نصیرالدّین به آمریکا رفت. او بابدست آوردن دوستی قبیله «موهاوک» چند سالی را در بین آنها زندگی کرد. لیکن به دلیل قتل یک زندستگیر و اعدام شد.
تاریخ اصلی مسلمانی در آمریکا با قاچاق بردگان غرب آفریقا و انتقال آنها به آمریکا، در اثناء قرن ۱۷تا ۱۹، شروع میشود. نسبت تعداد مسلمانان به کل بردگان مشخّص نیست، لیکن با توّجه به اسنادموجود میتوان دانست که تعداد آنان بالغ بر هزاران نفر بوده است. با مطالعه سندی که مربوط به سال۱۷۱۷ میباشد، دانسته میشود بین بردگان کسانی بودهاند که به خداوند ایمان داشته و گوشت خوکنمیخوردهاند. حتّی اسامی برخی از آن بردگان در سند مذکور آورده شده است. برای نمونه بردهای، بهنام ایوب بنسلیمان دیالو که در سال ۱۷۳۱ از آفریقا ربوده شده بود، در ایالت جُرجیا، از سوی صاحبخود آزاد شده و به وطنش بازگشته است.
همچنین برده دیگری به نام «عُمَر بنِ سعید» که در سال ۱۸۰۷و در ایالت کارولینای شمالی به فروش رسیده بود از دست صاحبش میگریزد، امّا در کارولینای جنوبی دستگیر و زندانی میشود و هنگامی که استاندار برای بررسی نوشتههای برده مذکور بر دیوار زندانمراجعه میکند، به دستور او عُمَر آزاد میشود. در اسناد موجود ذکر میشود که عمربن سعید باقیماندهزندگی خود را تحت حمایت استاندار گذرانیده است. همچنین از نوشتهای پانزده صفحهای نیز که شاملشرح حال او بوده است، یاد میشود. اواسط قرن ۱۹ در جزیره چاپلو که متعلّق به ایالت جرجیا بود،تعداد زیادی مسلمان سیاهپوست زندگی میکردند. مشهورترین آنها، بلالی محمّد نام داشت. او توانستهبود ایمان دینی را به فرزندان خود منتقل نماید. یکی از نوادگان او که تا سال ۱۹۳۰ زنده بود،نمازخواندن مادرش را به یاد داشته و به مناسبتی، ذکری از آن به میان آورده است.
مشخّص نیست، سیاهپوستانِ مسلمانی که به آمریکا آورده میشدند، تا چه میزان موفّق به محافظتاز دین خود بودهاند. در موزه بنیاد تاریخ ایالت جرجیا، لوحههایی منقّش به اسم جلاله و همچنینمصحفهایی متعلّق به دوران بردهداری وجود دارد که نشانگر آن است که بردهها، از باورهای دینی خودمدّتهای مدید محافظت میکردهاند. امّا این مسلمانان بد طالع، حتّی پس از لغو بردهداری، نیزنتوانستند گروههای ثابت و ماندگاری تأسیس کنند. در تاریخی که نمیدانیم چه زمانی است، اسلامیتدر میان سیاهان به عنوان یک دین از بین رفته است. لیکن خاطرههائی از آن دورانْ باقی مانده و زمینهایشده است برای حرکتهای بوجود آمده در سالهای بعد. برخی از این حرکتها، علیرغم دوریشاناز عقاید صحیح اسلامی، خود را مسلمان مینامند؛ و از آنجا که حداقل ظواهر اسلامی را در بین سیاهانگسترش دادهاند، دارای اهمیت میباشند.
● حرکتهای سیاهپوستان مسلمان
فردی به نام «تیموتی دْرو» که در سال ۱۸۸۶ در کارولینای شمالی بدنیا آمده بود، در سال ۱۹۱۳ نامخود را به نوبل دْرو علی تغییر داد و در شهر نوارکِ ایالت نیوجرسی گروهی بهنام معبد علم مغربی ـآمریکایی ( Moorish American Science Temple ) را تأسیس کرد. نوبل دْرو علی ادّعا کرد، تمام سیاهانآسیاییالاصل هستند و باید اسلام را که دینی آسیایی است بپذیرند. همچنین به سیاهان توصیه کردحتّیالامکان از مسیحیان سفیدپوست دوری گزینند.
هرچند کتاب دینی این گروه، قرآن مقدّس ( Holy Koran ) بوده، امّا اساساً کتاب اصلی آنها شاملاقتباساتی از قرآن، توسط «نوبل دْرو علی» است. علیرغم ادّعای نوبل دْرو علی مبنی بر اقامتش درمراکش، باید گفت او در مراکش یا جای دیگر آموزش دینی ندیده است. حرکتی را که او آغاز کرد باید بهعنوان کوششی از سوی سیاهان برای رهائی از سلطه سفیدپوستان ارزیابی نمود. نوبل دْرو علی کهمیتوانست هزاران طرفدار برای خود بیابد، در سال ۱۹۲۹ (و یا ۱۹۳۰) وفات یافت. پس از او جانگیوِنْزْ اِل که مدّعی بود حامل «روح دْرو علی» است، رهبری گروه را برعهده گرفت و پس از او نیز این کاربر عهده فردی بهنام «عبدالله محمّد» گذاشته شد.
با ظهور حرکت موسوم به ملّت اسلام ( The Nation of Islam ) گروه معبد علم مغربی ـ آمریکاییاهمیت خود را در بعدی وسیع از دست داد. امّا به هر حال این گروه تاکنون نیز توانسته است در برخی ازشهرهای آمریکا به موجودیت خود ادامه دهد.
ملّت اسلام توسط والاس دی. فرد (با نام اسلامی والاس فرد محمّد) که در سال ۱۹۳۰ به آمریکامهاجرت کرد، تأسیس شد. فرد ادّعا میکرد که پدرش اهل مکّه و مادرش اروپایی بوده است. این امکاننیز وجود دارد که وی ایرانی، ترک و یا هندی الاصل بوده باشد. درباره او شایعاتی هم وجود دارد.میگویند احتمالاً بهائی، دروزی و یا قادیانی بوده باشد.
فرد که در شهر دیترویت فعالیتهای خود را شروع کرد، با هواداری از تعالیم دْرو علی توانستبسیاری از هواداران معبد علم مغربی ـ آمریکایی را به طرف خود جذب و برخی از عقاید گروه ملّتاسلام را به آنها القاء کند.
مهمترین عقاید مذکور عبارتند از:
ـ بیان تلخی زندگی سیاهان آمریکا و احساسات پایمال شده آنها.
ـ اوّلین مادر سیاهآمریکایی فردی به نام شهباز بوده است که در عربستان و مصر زندگی میکرده است.
ـ ریشه سفیدها، به تجربیات ژنتیک یک دانشمند، به روحی خبیث برمیگردد. آنها با حضرت موسیکه برای مدنی کردنشان از سوی خدا آمده بود، همکاری نکردند و در تمام جهان یک نظام ظالمانه بنانمودند.
ـ جهنّم همان آمریکا، و بهشت جهان اسلام است که به پا خواهد خاست.
ـ قیامتِ مورد نظرِ قرآن پایان یافتن سلطه سفیدها است. «فرد» در ابتدا همچون گیوِنْزْ اِل ادعا کردحامل روح دْرو علی است. بعدها نیز به ترتیب ادّعای مهدویت، سپس نبوّت کرد؛ و بالاخره گفت کهخود خدا است ( God in Person ). او در سال ۱۹۳۴ به شکلی اسرارآمیز ناپدید شد.
پس از فرد، عالیجاه (علیا) که سه سال قبل در صف پیروان او قرار گرفته بود، جانشین او شد. محمّدکه نام اصلیاش عالیجاه پُول بود، در سال ۱۸۹۷ در ایالت جرجیا در خانواده کشاورزی فقیر بهدنیا آمد.او در سال ۱۹۲۳ برای یافتن شغل به دیترویت رفت و هشت سال بعد با فرد آشنا شد. در سال ۱۹۲۱ بهشیکاگو سفر کرد و دومین معبد گروه ملّت اسلام را بنا نهاد. همین معبد بود که پس از ناپدید شدن فردبصورت مرکز حرکت درآمد. او که خود را پیامبری میدانست از سوی خدا و برای سیاهان، معتقد بودراه نجات سیاهان این است که یک یا چند ایالت را در آمریکا از دست شیاطین سفیدپوست خارج سازدتا منطقه خاص سیاهان را بوجود آورد.
گردانندگان حرکت ملّت اسلام با اینکه همواره در معرض اذیت و آزار و فشارهای پلیس بودند،هیچگاه دست به خشونت نزدند. آنها خود را از ملّت آمریکا نمیدانستند، لذا در جنگهای ویتنام و کُرهکه پس از جنگ جهانی دوم روی داد، مشارکتی ننمودند. عالیجاه محمّد که با اعتقادات صحیح اسلامیکاملاً فاصله داشت، نتوانست سیستم عبادی منسجمی را به طرفدارانش ارائه دهد. او هنگام وعظ وسخنرانی از کتاب مقدّس قرآن مطالبی بیان میداشت و آیات را بهطور عجیبی تأویل مینمود. عالیجاهمحمّد میدانست که مسلمانان جهان علاقهای به نظرات و آموزههای او ندارند. او در سال ۱۹۵۹هنگامی که قصد حج عمره را داشت، به کشورهای ترکیه، سوریه، اردن، سودان، حبشه و پاکستان همسفر کرد. در این اثنا برخی از علمای مسلمان سعی کردند او را به سمت اسلام حقیقی راهنمایی کنند؛لیکن نتیجهای نگرفتند. در معابد ملّت اسلام فقط سوره فاتحه را، آن هم ترجمه آن را به زبان انگلیسی،در حالت ایستاده یا نشسته میخواندند و در ماه نوامبر هر سال، ۳۰ روز روزه میگرفتند. سیاهان کههمواره تحت ظلم و ستم سفیدپوستان بودهاند، حول عالیجاه محمّد گرد آمدند. در شهرهای بزرگآمریکا، بهویژه مناطق شرقی و مرکزی، تعداد زیادی معبد متعلّق به ملّت اسلام تأسیس شد.
نقطه عطف حرکت ملّت اسلام زمانی رُخ داد که مالکم ایکس به این حرکت پیوست. مالکم ایکس در۱۹ مه ۱۹۲۵ در «اوماها» به دنیا آمد. او خطیبی جسور، پرجاذبه و بسیار باهوش بود. در سالهایکودکی، پدرش توسط کو کلاس کلنها که سازمان سفیدپوستان ملّیگرا بود، کشته شد. مالکمایکس پساز جریانهای متعدّد در سال ۱۹۵۲ به زندان افتاد. در مدّت کمی توانست اعتماد عالیجاه محمّد را کسبو به عنوان سخنگوی رسمی حرکت در سراسر آمریکا سخنرانیهای پرشور و آتشین ایراد کند. به دنبالاین سخنرانیها، سیاهان دستهدسته به ملّت اسلام پیوستند. به تدریج حرکت مذکور برای حاکمیتسفیدها خطری جدی شد. در این جریانات، علاوه بر شخصیت و فعالیت گسترده مالکمایکس، مبارزاتآزادی خواهانه مسلمانان در آفریقا و جهان اسلام و بیداری عمومی سیاهان در آمریکا نیز تأثیرگذار بود.
عالیجاه محمّد که از سال ۱۹۶۱ با مالکمایکس همکاری داشت، نهایتاً با وی دچار اختلاف گردید. بااینکه مالکمایکس در تمام سخنرانیهایش به او بیش از خود احترام میگذاشت، لیکن عالیجاه محمّد ازشهرت روزافزون مالکمایکس بیمناک شده بود. در همان ایام والاس یکی از پسران عالیجاه محمّد بهمالکمایکس اطلاع داد که پدرش با منشی خود زنا کرده است. از آن پس اعتماد مالکمایکس نسبت بهرهبرِ حرکت دچار تزلزل شد. او تصمیم گرفت موضوع را به مسئولان دیگر جنبش اطلاع دهد. در سال۱۹۶۳ زمانی که جان اف. کندی، رئیس جمهور آمریکا، با یک سوء قصد کشته شد، مالکم ایکسخوشحالی خود را ابراز نمود. این وضعیت به عالیجاه محمّد امکان داد تا برای به سکوت کشاندنمالکم، او را از سمت سخنگویی بر کنار و اعلام نماید که گفتگو با وی در داخل سازمان ممنوع است.بهدنبال این قضایا، مالکم ایکس در ۸ مارس ۱۹۶۴ از ملّت اسلام جدا شد و اقدام به تأسیس جمعیتیکاملاً مستقل تحت عنوان مسجد مسلمانان در نیویورک ( Muslim Mosque ) نمود؛ و پس از آن نیز عازمحج گشت.
حج در زندگی مالکمایکس یک نقطه عطف بود. او پیش از آنکه از ملّت اسلام جدا شود، زمانی که دردانشگاهها سخنرانی مینمود، با مسلمانان خاورمیانهای آشنا شد و دانست که دیدگاههای عالیجاهمحمّد با اسلام حقیقی فاصله زیادی دارد. وی پس از جدا شدن از عالیجاه محمّد به سوی اسلام حقیقیو تفکّر آزاد متمایل گردید. در حج نیز دانست که میتوان بین انسانهائی از قومیتهای مختلف، زیرسایه اسلام، نوعی برادری و مساوات بوجود آورد. بدین ترتیب او جهانبینی جدیدی بدست آورده بود.مالکم وقتی به آمریکا بازگشت، نام «الحاج ملکالشهباز» را اختیار کرد. (البته او را تا پایان عمرش به هماننام سابق میشناختند). وی شروع به تبلیغ این نکته نمود که اسلام دارای نیرویی است که میتواند همهانسانها را متّحد کند. برای پیشبرد مؤثّرتر مبارزه سیاهان، که همیشه فکر او را به خود مشغول میداشت،جمعیتّی به نام سازمان وحدت آفریقایی آمریکایی( Afro-American Unity Organization ) تأسیس کرد.مالکمایکس که برای گسترش اسلام در آمریکا از استعداد بالائی برخوردار بود، پیش از دستیابی بهاهداف مورد نظرش، در ۲۱ فوریه ۱۹۶۵، هنگامی که قرار بود در نیویورک سخنرانی کند، در مقابلدیدگان ۵۰۰ نفر به شهادت رسید. چند سال پس از قتل او اعلام شد که قاتلانش از پیروان ملّت اسلامبوده و به دستور FBI (پلیس فدرال آمریکا) کار میکردهاند.
پس از مرگ عالیجاه محمّد در سال ۱۹۷۵ پسرش والاس رهبری سازمان را به عهده گرفت، و درآموزههای رسمی سازمان تغییرات مهمّی ایجاد کرد. بر خدا بودن فرد، پیغمبر بودن عالیجاه محمّد وشیطان بودن سفیدها خط بطلان کشیده و در عبادتها تغییراتی حاصل شد. نام حرکت به ترتیب بهبلالیها، جامعه اسلامی در جهان غرب( World Commurity of Islam ) و بعدها هیئت تبلیغی مسلمانانآمریکایی( American Muslim Mission ) تغییر داده شد. یکی از دلایل این تغییرات بیتردید اطلاع وآگاهی والاس محمّد از معارف حقیقی اسلامی بوده است. امّا نباید عوامل اجتماعی و سیاسی را نیزنادیده گرفت. هنگامیکه عالیجاه محمّد در قید حیات بود، ماهیت حرکت در برخورد با طبقهای خاصدر حال تغییر بود. در سالهای ۱۹۳۰ که عالیجاه محمّد شروع به تبلیغ نظرات خود نمود؛ اکثر سیاهانفقیر بودند و محروم از خواندن و نوشتن. بهدنبال تحوّلات جامعه آمریکا در دهه ۱۹۶۰، لازم بود زبانرادیکال و جدائیطلبانه نیز دستخوش تحوّل شود. والاس، برخلاف پدرش، شروع به انطباقسیاستهایش با جامعه آمریکا نمود. دلیل واضح این موضوع تصویر پرچم آمریکا است که در قسمتبالای صفحه اوّل نشریه هفتگی بلالیها همیشه درج میشد. سیاستهای خارجی حرکت نیز تغییریافت.
والاس، در مقابل حمایتهای عالیجاه محمّد از جریانهای قومی رادیکال در جهان اسلام، شروع بههمکاری با کشورهائی مانند مصر، عربستان و امارات متّحده عربی، که معروف به پیروی از آمریکابودند، نمود. در نوامبر ۱۹۷۹ که مسئولان سفارت آمریکا در تهران گروگان گرفته شدند، والاس شخصاً بهسفارت ایران در واشنگتن مراجعه کرد و خواهان آزادی گروگانها گردید. به دنبال این اقدامِ دوستانه وخیرخواهانه در مقابل دولت آمریکا، مقامات آمریکایی نیز به سازمان او اجازه دادند در میان سیاهانمحبوس در زندانها، آزادانه به فعالیت تبلیغی بپردازد.
والاس برای جلوگیری از پیدایش هرگونه حرکت مخالفی در درون سازمان، گروه ثمره اسلام ( Fruit ofIslam) را که تا زمان پدرش مسئولیت نظم داخلی سازمان را برعهده داشت، منحلّ اعلام نمود. بیشترمسئولان قدیمی ملّت اسلام نیز تحوّلات ایجاد شده توسط والاس را پذیرفتند. امّا امانوئل عبدالله ازفرزندان دیگر عالیجاه محمّد، رهبری برادرش و تغییرات اعلام شده را نپذیرفت؛ و خود را جانشین پدرخواند. در بالتیمور و شیکاگو گروههائی هستند که رهبری او را قبول دارند، البته این اختلاف دارایجوانب مالی نیز هست. زمانی که ثروت عالیجاه محمّد در اختیار والاس، رهبر جدید سازمان قرار گرفت،امانوئل ادّعا کرد پولها به شخص پدرش تعلّق داشته است و نه به سازمان. لذا میبایست بین ۲۲ فرزندعالیجاه محمّد تقسیم شود. جان محمّد عموی والاس نیز به مخالفت با او پرداخت، و در سال ۱۹۷۸معبدی را در شهر دیترویت تأسیس کرد و ادّعا نمود که به تعالیم محمّد صادق است.
یکی دیگر از افراد ناراضی عبدالحلیم فراخان بود که پس از عزل مالکم مسئولیت او را برعهده گرفتهبود. برخی از معابد که به افکار عالیجاه محمّد وفادار مانده بودند، رهبری فراخان را پذیرفته بودند.فراخان که حرکت خود را دعوت نهایی ( The Final Call ) مینامد، با والاس ارتباط اندکی دارد. در مراسمبزرگداشتی که در ۷ اکتبر ۱۹۸۶ به مناسبت هشتاد و نهمین سال تولد عالیجاه محمّد از سوی فراخان درشیکاگو برگزار شد، والاس نیز شرکت نمود و فراخان را به آغوش کشید. والاس که فاقد یک شخصیتنیرومند است نتوانست حرکتی را که توسط پدرش رهبری میشد پیشرفت دهد.
حرکت مذکور که توسط فرد تأسیس شد و به ترتیب به دست عالیجاه محمّد و والاس محمّد رهبریگردید، به لحاظ تبلیغ اسلام در میان سیاهان شناخته شدهترین گروه به شمار میرود. در عین حال گروههاو جمعیتهای دیگری نیز وجود دارد که تعداد اعضایشان نسبت به ملّت اسلام ممکن است بیشترباشد، و برداشتهایشان نیز از اسلامِ حقیقی درستتر. یکی از این گروهها در مسجدی در منطقهبروکلین نیویورک واقع است. این مسجد توسط شیخ داود احمد فیصل تأسیس شد و تا امروز نیز بهفعالیت خود ادامه میدهد.
شیخ داود که در سال ۱۸۹۲ در جزیره گرانادا به دنیا آمد، به روایتی دارای اصالت عربی است. امّا بهنظر میرسد از تبار مردم جزیرهای باشد که در آنجا بدنیا آمده است. او در سال ۱۹۲۴ به آمریکا آمد، ومسجد مذکور را بنا نهاد و جمعیتی به نام هیأت تبلیغی اسلامی آمریکا( Islamic Mission of America ) راتأسیس کرد. شیخ داود که موجب هدایت هزاران آمریکایی شده بود، اعتماد و احترام بسیاری ازمسلمانان مهاجر در آمریکا را کسب نمود. شیخ که با نگاشتن نامههائی برای عالیجاه محمّد سعی درتصحیح نظرات او داشت، در سال ۱۹۸۰ وفات یافت.
مبلّغان وابسته به شاخه احمدیه فرقه قادیانیه، از سالهای ۱۹۲۰ شروع به مسافرت از هندوستان بهآمریکا کردند. اوّلین مسجد احمدیه، در سال ۱۹۲۱، توسّط دکتر مفتی محمّد صادق در آمریکا افتتاحشد. احمدیها بدون در نظر گرفتن تفاوتهای قومی، عقاید خود را در میان تمام آمریکائیها تبلیغمیکردند. سیاهان از آنها بیش از دیگران استقبال کردند. در سالهای دهه ۱۹۵۰، برخی از چهرههایمشهور موسیقی جاز مانند احمد جمال، یوسف لطیف، مککوی ترنر و ماکس روچ به سلک احمدیهادرآمدند. احمدیها که خارج از جماعات خود نیز دارای نفوذ بودند، به امید آنکه عالیجاه محمّد را همبه سوی خود جذب کنند، با حرکت ملّت اسلام ارتباطاتی برقرار کردند. تنها ترجمه قرآنی که از سویپیروان ملّت اسلام مطالعه میشود توسط مولانا محمّد علی از شخصیتهای احمدیه، تهیه شده است.احمدیهای آمریکا، در ۱۹۵۰، مرکز خود را از شیکاگو به واشنگتن منتقل کردند. تعداد جماعتهایآنها در سال ۱۹۸۲ به ۲۶ گروه میرسید.
در ۱۹۳۰، در محله هارلم نیویورک، یک صوفی آمریکائی به نام عبدالحمید، شروع به دعوت مردمبه سوی اسلام کرد. او در سال ۱۹۳۷ وفات یافت؛ با اینکه توانست موجب هدایت سیصدتن آمریکائیشود، امّا در راهاندازی یک جماعت ماندگار موفق نبود. به همین ترتیب «جمعیت بینالمللی اسلامی»( International Islamic Socity ) که توسّط یکی از سیاهان آمریکا به نام عبدالودود در ۱۹۸۳ در نیویورکتأسیس شده بود، نتوانست به کار خود ادامه دهد. لیکن مسجدی که توسّط حاج ولی اکرم به سال ۱۹۳۱در کلیولند تأسیس شد، موجودیت خود را تا امروز ادامه داده است.
یکی دیگر از جمعیتهائی که هنوز به فعالیت خود ادامه میدهد، «اخوّت اسلامی آمریکا»( MoslemBrotherhood of America) است که در سال ۱۹۵۰ توسط حاج طالب داود تأسیس شد. این جمعیت بامساجد مسلمانان که توسّط مالکمایکس تأسیس شده بود، متّحد گردید و گروه جدیدی بهنام «اخوّتاسلامی» ( Islamic Brotherhood ) بوجود آمد. پس از مرگ حاجطالب داود، امام احمد توفیق که مدّتی در دانشگاهالازهر تحصیل کرده بود، ریاست اخوّت اسلامی را به عهده گرفت.
امام احمد توفیق با رهبر حرکت دارالاسلام، امام یحیی عبدالکریم، ارتباطاتی برقرار کرد تا دو گروه رابه یکدیگر پیوند دهد. لیکن پس از درگیری مسلحانهای که در مسجد یاسینِ بروکلین بین اعضای دو گروهرخ داد، از موضوع اتّحاد صرفنظر نمود.
مظفّرالدّین حامد یکی از شخصیتهای احمدیه که تحصیلات خود را در آمریکا به پایان رسانیدهبود، پس از با دانشجویان پاکستانی در سال ۱۹۷۲ از فرقه قادیانیه جدا شد، و تشکیلات جدیدیبهنام «حزب اسلامی آمریکای شمالی» ( Islamic Party of North America ) تأسیس نمود و مسجدالامّهدر واشنگتن را مرکز آن قرار داد. مظفّرالدّین به پاکستان سفر کرد و پس از دیدار با مولانا مودودی ازنظرات او جانبداری نمود. او معتقد بود از طریق اتّحاد تمام مسلمانان، تحت پوشش یک حزب، میتواندر آمریکا نظام اسلامی را برقرار کرد. حزب اسلامی، در اوایل کار خود، در شهرهای بزرگِ شرقِ آمریکامانند واشنگتن، بالتیمور و فیلادلفیا هواداران قابل توجّهی یافت. امّا از اواخر سال ۱۹۷۰، به دلیلاختلافات داخلی، مظفّرالدّین تصمیم به ترک آمریکا گرفت که با رفتن او تشکیلات وی نیز متلاشی شد.
در میان گروههائی که از خارج تأثیر میگرفتند، باید حرکت دارالاسلام را به عنوان مهمترین گروه نامبرد. این گروه توسّط اعضای «جماعت تبلیغ پاکستان» که در آمریکا بسر میبردند، تأسیس شد. اوّلینمرکز این حرکت مسجد شیخ داود احمدفیصل در بروکلین بود که وعّاظ جماعتِ تبلیغ در آن ساکنبودند. جماعتِ تبلیغ اصرار داشت کسانی که به تازگی مسلمان میشدند، پوشش ظاهری خود را طبقسنّتهای پاکستان تغییر دهند. آنها همچنین در دورهای، فعالیتهای خود را بر مسلمانانپاکستانیالاصل متمرکز کردند. به همین دلایل، فردی به نام یحیی عبدالکریم از جماعتِ تبلیغ جدا شدو دارالاسلام را تأسیس نمود. مرکز حرکت جدید در «مسجدالمؤمنین» بروکلین بود. گروه مذکور درنیویورک، بالتیمور، شیکاگو، دیترویت و شهرهای دیگر قریب ۱۰۰ مسجد دارد. دارالاسلام کهرادیکالترین حرکت در میان گروههای اسلامی آمریکا بشمار میرود، به سازماندهی اهمیت زیادیمیدهد. گروههائی که حداقل دارای سه عضو میباشند؛ اعضائی که با یکدیگر زندگی میکنند، موظفندیک نفر را به عنوان امیر از میان خود برگزینند و یکی از اطاقهای محل سکونت خود را نمازخانه کنند.دارالاسلام، که ادّعا میشود اعضاء و هوادارانش آموزش نظامی هم میبینند، نظام حاکم بر آمریکا راکاملاً مردود میداند و به اعضاء خود دستور داده است، ازدواج خود را به ادارات ثبتاحوال اطلاعندهند.
آنها سعی میکنند تمام احادیث کتاب «مشکوهالمصابیحِ» خطیب تبریزی را به اجرا در آورند. ایناست که عمامه به سر میگذارند و همواره تسبیح و مسواک در دست دارند. اوقات بیکاری خود را درمسجد به خواندن قرآن کریم میپردازند. یحیی عبدالکریم در سال ۱۹۸۳ (و یا ۱۹۸۴) به سلک پیروانیکی از شیوخ قادری که در پاکستان سکونت داشت، در آمد. لذا رهبری حرکت دارالاسلام را رها کرد.برخی از اعضای حرکت نیز همین مسیر را در پیش گرفتند و برای تحصیل علوم دینی به پاکستان رفتند.برخی دیگر نیز با تماسهائی که با مجاهدان افغانی برقرار کردند، به افغانستان رفتند و در جهاد شرکتنمودند. دارالاسلام در حال حاضر توسّط یک هیئت ۱۷ نفره به ریاست «امام امین عبداللطیف» ادارهمیشود. جمیلالامین ( H.Rap Brown ) از سیاهپوستان ملّیگرای قدیمی آمریکا نیز یکی از اعضایهیئت مذکور است.
در حالیکه بعضی از گروههای سیاهپوست مسلمان توسّط افراد پاکستانی و هندوستانیالاصلرهبری میشوند، ادّعا میشود جماعت «انصارالله» و یا «عبرانیهای مسلمان نُبیه» ( Nubian IslamicHebrew) ادامه حرکتی است که توسّط مهدی سودان تأسیس شده بود. «عیسی۰۳۹; عبدالله المهدی» رئیساین جماعت که مدّعی است از سُلاله مهدی میباشد، مدّتی را در سودان به سر میبرد؛ امّا بین عقایدیکه در حال تبلیغش میباشد و نظرات مهدی سودان هیچ ارتباطی وجود ندارد. اعضاء انصارالله معتقدندتمام پیامبران و اساساً ملّت عرب از نژاد سیاه میباشند. به نظر آنها رهبری جهان اسلام میبایستبهدست «مهدی» که از سودان برخاسته است و یا جانشین او صورت پذیرد. اوّلین عضوهای اینجماعت از میان نمایندگان اخیر حرکتِ «عبرانیهای سیاه» ( Black Hebrews ) برخاستهاند.
عبرانیهای سیاه معتقد بودند فرزندان حقیقی بنیاسرائیل آنها هستند و یهودیان جهان هیچ ارتباطیبا بنیاسرائیل ندارند. حرکت عبرانیهای سیاه به تدریج رو به ضعف گذاشت، و برخی از اعضاء قدیمیآن، پس از تحریم مواد مخدّر توسّط یحیی عبدالکریم و اصرار بعضی از اعضاء حرکت دارالاسلام، بهانصارالله که در استفاده از مواد مخدّر اشکالی نمیدیدند، پیوستند.
مسلمانان حنفی را باید به عنوان کسانی که اخیراً از ملّت اسلام جدا شدهاند، ذکر کرد. این جماعتعمل به فقه حنفی را قبول نداشتند. اعضای آن پیش از خواندن نماز، غسل را واجب میدانستند و درپایان نماز به جای سلام، بسمالله میگفتند. معلوم نیست چرا با چنین وضعی این جماعت نام حنفی برخود گذاشتهاند.
بسکتبالیستهای معروفی مانند کریم عبدالجبّار، مهدی عبدالرّحمن( Walt Hazzard ) و جمالویلکز از این گروه هستند. این گروه توسّط «حاماس عبدالخالص» که نام اصلی او ( Ernest McGee )میباشد، تأسیس شد. حاماس که در سال ۱۹۵۰ به حرکت ملّت اسلام پیوست، هشت سال بعد دبیرکلاین حرکت شد. امّا در ۱۹۶۸ از ملّت اسلام جدا شد و در نیویورک، گروه جدیدی را تأسیس کرد. دو سالبعد نیز در خانه بزرگی که کریم عبدالجبّار خریده بود، ساکن شد. زمانی که حاماس شروع به انتقادهایگسترده از نظرات عالیجاه محمّد نمود، چند نفر از اعضاء ملّت اسلام به مرکز حنفیها حمله کردند وهفت نفر را که چهار نفر از آنها کودک بود، به قتل رسانیدند. چهار سال بعد، حاماس به همراهی تعدادیاز اعضاء حرکت حنفی، به طور مسلحانه، کاخ شهرداری واشنگتن، مرکز ملّت اسلام و مرکز B۰۳۹;nai B۰۳۹;rith را که یک سازمان صهیونیستی بود به اشغال خود در آوردند و ۱۳۹ نفر را گروگان گرفتند. یکی ازخواستههای آنان برای آزادی گروگانها این بود که از نمایش فیلم محمّد رسولالله در آمریکا جلوگیریشود. خواسته دیگر آنان عقبنشینی اسرائیل از اراضی اشغالی بود. همچنین آنها درخواست کردندمالکمایکس و قاتل فرزندانشان را به آنها تسلیم کنند و مرکز اسلامی واشنگتن نیز از حمایتهای خود ازوالاس محمّد خودداری نماید. با عدم پذیرش شرایط مذکور از سوی طرف مقابل، آنها مجبور شدندخود را تسلیم کنند. حاماس محاکمه، به ۴۱ سال زندان محکوم، و جماعتی که او تأسیس کرده بود نیزپس از مدّت کوتاهی متلاشی شد.
سخن گفتن درباره آینده اسلام در میان سیاهان دشوار است. سیاهان با اینکه با شور و شوق فراوانیعلاقهمند به اسلام هستند، به ۸دلیل اختلافات شخصی هیچگاه نتوانستند اتّحاد مؤثّری برقرار نمایند.اطلاعات دینی خصوصاً فقهی آنها بسیار ضعیف است. هرچند برخی از سیاهان در کشورهائی مانندعربستان سعودی، مصر، پاکستان و ایران در حال تحصیل هستند، امّا آنچه فرا میگیرند عموماً انعکاسدیدگاههای حاکم بر همان کشورها است. بعید است چنین افرادی بتوانند با توجّه به شرایط موجود درآمریکا، طبقه مناسبی از علما را بوجود آورند.
منبع : الشیعه
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست