جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


زخمه بر تندیس ( تحلیلی بر آسیبهای وارد شده بر پیکره مصری داریوش)


زخمه بر تندیس ( تحلیلی بر آسیبهای وارد شده بر پیکره مصری داریوش)
از زمان کشف پیکره داریوش بزرگ در سال ۱۳۵۰(۱۹۷۲ میلادی) به دست هیئت باستان شناسی فرانسه به سرپرستی ژان پرو در شوش ،تا کنون پرسشهای بسیاری درباره این تندیس مطرح شده،اما به جز چند پژوهش کمتر بدان پرداخته شده است.این پیکره در کنار دروازه ورودی رو به محوطه کاخهای سلطنتی شوش قرار داشته و به فضای اندرونی محوطه می نگریسته است(طرح زیرین)
شواهد باقیمانده نشان می دهد که این پیکره در یکسوی دروازه و پیکره دیگری ظاهرا به همین شکل و اندازه،یا شبیه به آن به صورت قرینه در سوی دیگر دروازه قرار داشته است،اما امروزه اثری از آن دیده نمی شود و فقط جای قرار گرفتن آن در کنار دروازه نشان می دهد که روزگاری تندیس سنگی بزرگی مانند نمونه قرینه اش در آن مکان قرار داشته است.این نکته را از قطعه سنگهایی که برای زیر سازی در زیر این دو محل قرار داده شده می توان دریافت.همچنین در هنر هخامنشی، قرینه سازی همواره بنیان اصلی طراحی کاخها و معماری و فضا سازی بوده است،به ویژه برای پیکره ها و نقشهایی که در کنار ورودی کاخها قرار می گرفته اند .با تماشای این تندیس،نخستین پرسش برای هر بیننده عادی یا متخصص این است که سر پیکره کجاست؟و به دنبال آن،این پرسش مطرح می شود که چه بر سر این تندیس و نیم تنه و سر آن آمده است و آیا این امکان وجود دارد که بتوان سر پیکر را یافت؟این پرسشها و پرسشهای دیگر همواره درباره این پیکره مطرح بوده است.بر روی این تندیس و پایه آن می توان خراشها و بریدگیهای بسیاری را یافت که همگی حکایت از آسیبهایی دارد که طی زمان بر این پیکره ارزشمند وارد شده است.پیداست زمانی این تندیس و آثار مشابه تقدس و احترام زمان خود را از دست داده و مورد حمله شخص یااشخاصی قرار گرفته است.پس نخست باید دید چه کسانی و در چه زمانی این آسیبها را بر پیکره وارد کرده اند.
به طور کلی چنین صدماتی به آثار و نقوش گذشتگان همواره در تاریخ وجود داشته و به جز صدمات طبیعی اغلب به سه شکل انجام می شده است:
۱) آسیبهای وارد شده به دست مردمان
۲) آسیبهای وارد شده به دست فرمانروایان
۳) آسیبهای ناشی از تهاجم ارتشهای تجاوز گر.
آسیبهای ایجاد شده به دست مردمان در طول تاریخ همواره زیانهای فرهنگی بسیاری به دنبال داشته،چون آثار برجای مانده از گذشتگان کم کم در طول زمان فراموش شده و در نتیجه احترام و تقدس آنها نزد مردم از یاد رفته است،البته به جز موارد استثنایی،مانند مواردی که مردم ارزش تازه ای را جایگزین ارزشهای کهن می کنند و اثری را دارای تقدس بومی یا مذهبی می دانند و از آن نگهداری می کنند.نمونه ای از این آسیبهای ناشی از فراموش شدن تقدس و احترام یک محل را می توان در تخت جمشید یا بیستون مشاهده کرد که چگونه رهگذران یا افراد دیگر به نقشها آسیب رسانده اند.آثار تیرهای برجای مانده بر روی نقشها نیز نشان می دهد که زمانی خانها یا رهگذران تفنگدار از سر تفریح یا آزمودن مهارت آنها را هدف گلوله قرار داده اند.آسیبهایی که فرمانروایان ایجاد کرده اند نیز همواره از عوامل مهم تخریبی آثار گذشتگان بوده است.نمونه های بسیاری از این دست در تاریخ دیده می شود در مصر نام برخی فرعونها به عمد به دستور فرعونهای بعدی پاک شده است.مانند نام ملکه هت شپ سوت به دستور توتمس سوم یا فرعون آخناتون،توتانخامون و آی به دستور هورم هب.
در ایران نیز بارها چنین مواردی اتفاق افتاده است،مانند حذف آثار اشکانیان به دست ساسانیان که به عمد انجام گرفته و یا گاهی بدون احساس کینه فقط برای استفاده از محل،مانند نقش بهرام دوم در نقش رستم که یک نقش برجسته با ارزش ایلامی را از بین برده و یا وقفنامه شیخعلی خان زنگنه در بیستون که به یکی از نقش برجسته های پارتی آسیب فراوان رسانده است.
آسیبهای ناشی از حمله ارتشهای متجاوز نیز از عوامل مهم آسیب و صدمه به آثار به شمار می رود و ایران در طول تاریخ خود بسیار شاهد آن بوده است.یکی از نمونه های این ویرانیها و تاراجها را سربازان آشوری بر سر شهرهای ایلامی و به ویژه شهر شوش آورده اند.سخنان آشور بانیپال درباره چگونگی ویران کردن سرزمین ایلامیان،به راستی تکان دهنده است،آسیبهای وحشیانه ای که اسکندر و سربازانش به آثار هخامنشیان وارد آورده اند،نیز از این نمونه هاست.آسیبهای وارد شده بر تندیس داریوش نیز از این سه گروه بیرون نیست.شاید با بررسی دقیق نوع آسیبهایی که بر این پیکره وارد شده بتوان اطلاعات بیشتری در زمینه آنچه بر سر آن رفته است به دست آورد.
جنس سنگ این پیکره نشان می دهد که از معادن سنگ موجود در وادی حمامات در جنوب مصر به دست آمده و نوشته روی پیکره نیز به روشنی بیان میکند که (( این پیکره به دستور داریوش شاه در مصر ساخته شد تا پس از این کسانی که آن را می بینند(آیندگان)بدانند که مرد پارسی مصر را گرفته است)).به نظر می رسد این پیکره که به (( شیوه مصری ایرانی شده ))ساخته شده است،در اصل در خود مصر، در یکی از معابد هلیوپولیس قرار داشته.به دلیل یافت نشدن سر پیکره،شاید این تصور به وجود آید که پیکره در زمان شورش مصر در زمان خشایارشا یا شورش شاهزاده ایناروس در زمان اردشیر اول،مورد حمله و بی احترامی شورشیان مصری و یونانی قرار گرفته و بعدها پس از تسلط دوباره ایرانیان بر مصر ،این تندیس را از مصر به ایران آورده و در کاخ سلطنتی شوش نهاده اند.چنین فرضی را نمی توان پذیرفت چرا که مصریان می توانستند این پیکره را به طور کامل نابود کنند.
▪ مجسمه داریوش در محل پیدا شدن
همچنین نمی توان پذیرفت که هخامنشیان پس از دستیابی دوباره به مصر،پیکره آسیب دیده و شکسته داریوش را به شوش آورده و نماد این بی احترامی و حرمت شکنی را در برابر دید خاندان هخامنشی،بزرگان حکومتی و نمایندگان کشورهای دیگر قرار داده باشند.بیشتر می توان چنین تصور کرد که این پیکره پس از مدت کوتاهی از راه نیل و کانال داریوش و دریای پارس به ایران آورده شده و به همراه قرینه اش در شوش در پشت دروازه شهر شاهی قرار داده شده است.در ضمن نمونه ای از نقش جلوی پایه پیکره در پشت پیکره نیز کنده شده که نشان می دهد در اصل پیکره برای جایی ساخته شده بود که از پشت آزاد بوده و این نقش دیده می شده است.اما در شوش این نقش با تکیه دادن پیکره به دیوار دروازه شاهی از دیدگان پنهان مانده.بررسی این قسمت نشان می دهد که هیچ گونه آسیب عمدی به این بخش و پشت پیکره وارد نشده است و این بخش کاملا سالم است.پس آسیبها باید در شوش به پیکره وارد شده باشد نه در مصر.
نقوش و تزئینات مصری جلوی پایه مجسمه که عینا در پشت پایه هم حجاری شده به دلیل در دست نبودن اثری از پیکره دوم،نمی توان با اطمینان گفت آیا پیکره دوم نیز مانند پیکره نخست در مصر ساخته شده بوده و یا نمونه مشابهی از آن را در ایران ساخته بودند.قطعه ای از چهره یک تندیس دیگر با اندازه هایی نزدیک به اندازه های این پیکره را دومکنم در تپه آپادانای شوش به دست آورده که هم اکنون در موزه لوور پاریس نگهداری می شود.اما جنس این سنگ با سنگ پیکره مصری به کلی متفاوت است.
پیکره مصری داریوش از سنگی ساخته شده که در ایران یافت نمی شود، ولی در جنوب مصر معادنی از آن وجود دارد و همچنین دارای رگه های گرد است،اما نمونه باقیمانده در لوور از جنس سنگ آهک است و به نظر می رسد از جنس سنگهای معادن ایران باشد و رگه های خطی دارد.اگر بپذیریم که این قطعه مربوط به پیکره ای همانند پیکره مصری است،می توان احتمال داد که شاید نسخه دیگری از پیکره داریوش در ایران ساخته و آن را به صورت قرینه در کنار دروازه و پیکره نخست قرار داده بودند.البته قطعات دیگری نیز از سنگ سفید در لوور موجود است که یکی از آنها کتیبه ای با نام داریوش دارد و نشان می دهد پیکره های دیگری نیز از داریوش در شوش وجود داشته.اما درباره شیوه مصری یا ایرانی آن نمی توان نظر داد.شاید شکستن پیکره دوم به دلیل جنس سنگ آن آسانتر بوده و به راحتی توانسته اند آن را تکه تکه کنند.اما شکستن پیکره نخست برای حمله کنندگان کار ساده ای نبوده .آثار باقیمانده بر روی دستها،بازوها،پا و بخشهای دیگر نشان می دهد که حمله کنندگان با ضربه های مختلف اشیاء گوناگون سعی در شکستن و جدا کردن قطعات پیکره از هم داشته اند.اما تلاش بیهوده ای صورت گرفته است و با توجه به شکستگیها و پریدگیهای روی پیکره می توان دریافت که نیروی بسیاری صرف شده تا پیکره از هم جدا شود.اما این تلاش ظاهرا به خسته شدن حمله کنندگان انجامیده است.
آسیبهای وارد شده بر پیکره را می توان به سه گروه اصلی تقسیم کرد:
۱)آسیبهایی که برای شکستن و جدا کردن قطعات پیکره انجام گرفته.
۲)آسیبهایی که تنها از روی تفریح یا حرمت شکنی به پیکره وارد شده است
۳)آسیبهایی که برای محو و زدودن هویت پیکره ایجاد شده است.
در مورد نخست می توان جای ضربه هایی را بر بدن پیکره دید که با ابزارهای غالبا نوک تیز به وجود آمده است.پشت پیکره به دلیل آنکه به دیوار تکیه داشته از ضربه ها در امان مانده و اثری از ضربه یا خراش در پشت آن دیده نمی شود،اما در کناره های ستونی که پیکره را از پشت استوار نگاه داشته،آثار ضربه دیده می شود،و به نظر می رسد صدمه زنندگان به این نتیجه رسیده بودند که این تکیه گاه سنگی از شکسته شدن پیکره جلوگیری می کند و بنابر این تلاش کرده اند تا نخست آن را خرد کنند ولی ظاهرا تنها خود را خسته کرده اند ،چون این تکیه گاه هم از جنس همان سنگ مرغوب بوده و هم از دو سو با دیوار و بدنه پیکره احاطه شده بوده و شکستن آن در چنان زاویه ای ،کاری دشوار و ناممکن بوده است.بررسی آثار ضربه بر پیرامون پیکره نشان می دهدکه شاید چند تن زمانی را در پیرامون پیکره صرف کرده اند تا با ضربه زدن قطعاتی از آن را جدا کنند اما زود خسته شده اند.از تعداد ضربه های وارد شده نیز می توان به این نکته پی برد.ضربه هایی با شیئی محکم ولی کوچک که سر آن چند شاخه بوده نخست بر بازوی پیکره وارد شده و با چند بار تلاش بی نتیجه بودن این ضربه ها برای شکستن بازوی پیکره آشکار شده ،سپس شخص دارنده این ابزار با همان شیء به سراغ بخش نازکتری از پیکره رفته که قطر کمتری نسبت به بازو داشته باشد و مچ دست پیکره را انتخاب کرده و ضربه هایی نیز بر آن وارد کرده ولی از این کار نیز نا امید شده است.▪ آثار ضربه بر بازو و دست چپ پیکره
ضربه های دیگری نیز به طور پیوسته در یک ردیف بر پشت بازوی پیکره وارد شده است که فقط یک پریدگی سطحی در راستای ضربه ها بر روی بازو ایجاد کرده است.بر روی مچ دستها نیز ضربه های پیوسته ای وارد شده است،اما فقط آسیبهای جزئی به بار آورده و هیچ گونه شکستگی کلی یا صدمه اساسی بر آن وارد نساخته است.آثار ضربه را می توان بر روی خنجر داریوش نیز به خوبی مشاهده کرد.این نوع ضربه ها را را فقط بر روی نقاطی وارد ساخته اند که بتوانند پیکره را از هم جدا کنند.اما اثری از این نوع ضربه ها بر روی نوشته های پیکره دیده نمی شود.ظاهرا قصد اصلی این گروه از حمله کنندگان،شکستن و ناقص کردن پیکره بوده است و بس.
دومین مجموعه آسیبهایی که بر پیکره وارد آمده،نوعی حرمت شکنی یا تنها از روی تفریحی خصمانه بوده است.بخش بالایی پیکره شامل شکم، بازوها و دستی که روی سینه قرار گرفته است،آثار ضربه های بسیاری بر خود دارد.اثر این ضربه ها برای کسانی که تجربه تیراندازی با تیر و کمان داشته باشند،بسیار آشناست.سر پیکان پس از پرتاب در صورت برخورد با سطح سختی که کمی نسبت به زاویه پرتاب انحنا داشته باشد یک خراش و در نهایت یک نقطه اوج یا پریدگی ایجاد می کند.در صورت برخورد مستقیم تیر با سطح صاف، یک نقطه پریدگی تک ایجاد می شود.روی نیمه بالایی پیکره اثر هر دو نوع دیده می شود،یعنی خراشیدگیهایی که در انتها به یک بریدگی کوچک و گرد ختم می شود و همچنین نقاط پریدگی تک.
▪ ضربات تیر و کمان و زوبین بر پیکره داریوش
این نکته نشان می دهد که این پیکره هدف تیراندازی افرادی مسلح با تیر و کمان بوده است.پریدگیهای درشت تری نیز وجود دارد که بر اثر ضربه شیئی درشت تر و بزرگتر از سر پیکان به وجود آمده است.این نوع ضربه ها ممکن است بر اثر ضربه زوبین یا سرنیزه به وجود آمده باشد.بجز اینها ،اثر خراشیدگیهای گوناگونی هم بر روی شکم و دستهای پیکره دیده می شود که بر اثر ضربه شیئی تیغه مانند به وجود آمده است.بدون شک حمله کنندگان می دانسته اند که ضربه شمشیرها آسیب جدی به پیکره وارد نمی کند و این ضربه ها صرفا از روی کینه یا حرمت شکنی و بی احترامی به تندیس وارد شده است.ضربه ها نشان می دهد افرادی مسلح به قصد شکستن حرمت یا به دلیل کینه ورزی به پیکره حمله کرده اند.هرچه از پایین پیکره رو به بالا برویم،خراشها و ضربه ها افزایش می یابد و بر روی نیم تنه پیکره ،از کمر به بالا،انبوهی از خراشیدگی و اثر ضربه دیده می شود.ظاهرا هدف،سر و صورت و سینه پیکره بوده است.
▪ تراکم ضربات بر سینه مجسمه داریوش
تاریخ نویسان اسکندر نمونه هایی از رفتار سربازان مقدونی با پیکره ها را چنین بازگو کرده اند: ((.....بنابراین وقتی که مقدونیها به امر اسکندر مشغول غارت شدند،در میان خود آنها نفاق افتاد،زیرا هرکس دشمن کسی می شد که غنیمتی بهتر به دست آورده بود و چون غنائم به قدری زیاد بود که نمی توانستند تمامی آن را بر گیرند،ناچار غنائم را خوب و بد می کردند و بر سر چیزهای گرانبهایی منازعه بین مقدونیها در می گرفت.بنابراین لباس شاهی به دست چند نفر مقدونی پاره پاره می شد،گلدانها و جامهای گرانبها را با تبر خرد می کردند،پارچه های فاخر و زیبا را می دریدند ،در نتیجه چنین شد که چیزی بی عیب به دست سرباز مقدونی نیفتادفحتی مجسمه ها را شکستند و ظروف را خرد کردند.))
در جایی دیگر پلوتارک چنین نوشته است: ((...وقتی اسکندر به قصر تخت جمشید وارد شد،دید مجسمه بزرگی از خشایارشا به واسطه ازدحام مقدونیها به زمین افتاده ،او ایستاد و مانند اینکه مجسمه مزبور ذی روح باشد ،خطاب به ان کرد و گفت:آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی تا مجازات شوی در ازای اینکه به بونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم؟اسکندر این بگفت،لختی در اندیشه فرو رفت و پس از آن بگذشت.))
سومین نوع از آسیبهایی که بر پیکره وارد شده،آسیبهایی است که از روی قصد، برای زدودن هویت پیکره و در نهایت صدمه زدن به مفهومی که این پیکره نماد آن بوده بر آن وارد آمده است.بر روی پای راست پیکره،نوشته ای نسبتا بلند به خط هیروگلیف مصری از بالا به پایین نگاشته شده است،درست در جایی که نام داریوش درون قاب مخصوص نام فرعونها به همراه القابش نوشته شده،اثر ضربه های بسیاری را می توان تشخیص داد.ضربه ها از سمت راست به این بخش از نوشته وارد شده تا نام پادشاه را محو کند.برای شکستن این بخش با ابزاری که نوک گرد داشته،ضربه های زیادی به سنگ زده اند و به راحتی می توان اثر دهها ضربه را تشخیص داد.با وجود سختی سنگ شخص ضربه زننده سر انجام موفق شده قاب نام را بشکند و تنها حرف پایانی نام داریوش و بخش پایینی قاب باقی مانده است.
▪ نام شکسته داریوش در قاب مخصوص که با فلش نمایش داده شده است
بیشتر ضربه ها از راست به چپ به سنگ برخورد کرده و گاهی برخی ضربه ها بر روی محل مورد نظر یعنی قاب حاوی نام داریوش فرود نیامده،باکه روی لبه قبلی که در اصل چین جامه پادشاه است فرود آمده و برخی نیز از روی قاب رد شده و به اصطلاح در رفته و به لبه مجاور برخورد کرده است.از روی این اثر ضربه ها می توان قوس دست ضربه زننده را به طور تقریبی مشخص ساخت و به دنبال آن می توان به طور تقریبی بلندی شخص مهاجم را نیز تعیین کرد(چیزی حدود ۱۷۵ سانتیمتر)کارشناسان آناتومی بهتر و دقیقتر خواهند توانست به چنین پرسشی پاسخ دهند.بنابراین شکسته شدن قاب حاوی نام شاه این نکته را روشن می سازد که شخصی با قدی حدود ۱۷۵ سانتیمتر در کنار راست پیکره درست روبه روی چین جامه شاه ایستاده و سعی در شکستن نام شاه کرده. همچنین این شخص راست دست بوده چون ضربه ها از راست به چپ با زاویه ای ۴۵ درجه وارد شده است.نکته مهم دیگری که می توان از روی همین اثر ضربه ها به طور احتمالی تعیین کرد،ملیت شخص ضربه زننده است.در دوران هخامنشی کسی جرات و گستاخی چنین کاری را نداشته و اگر هم احتمال بدهیم که چنین وضعی پیش می آمده ،بلافاصله هنرمندان هخامنشی پیکره را بازسازی می کرده و چنین وضعی را از دیدگان افراد پنهان می کرده اند.پس از سقوط هخامنشیان و روی کار آمدن دودمانهای دیگر در آن منطقه چون سلوکیها،الیماییها و ساسانیان،دیگر کسی در آن زمان دانش کافی برای خواندن خط هیروگلیف مصری نداشته و در نتیجه قادر به تشخیص نام شاه در درون قاب نبوده است.حتی دلیلی هم نداشته که نام داریوش را با چنان احساسی محو نابود کند.به نظر می رسد که این کار یعنی زدودن نام شاه تنها یک بار و به دست یک تن صورت گرفته و دیگر تکرار نشده است.چرا که بر روی پیکره و در سه جای دیگر نیز نام شاه در متن هیروگلیف نوشته شده اما، جز چند ضربه جزئی صدمه اساسی به آنها وارد نشده.اگر این کار به صورت گروهی انجام گرفته بود و یا محو کردن نام شاهان جریانی از پیش برنامه ریزی شده بود،همه نامهای داریوش ،درون قابها،می باید محو شده باشد.شاید تلاش برای شکستن نام شاه از روی پیکره که کار آسانی هم نبوده،مهاجم را خسته کرده و از محو کردن و شکستن باقی نامها منصرف شده است.محل شکستگی قاب اول به خوبی نشان می دهد که چه نیروی فراوانی برای شکستن همین بخش کوچک صرف شده است.
از این گفته ها می توان دریافت که شخص مهاجم یا کسی که با او همراه بوده،قادر به خواند خط هیروگلیف مصری بوده و یا دست کم آشنایی اندکی با این خط داشته است.چرا که در تمام آن چند ستون نوشته مصری هیچ کجا اثر چنین ضربه هایی به قصد خراب کردن متن دیده نمی شود و فقط قاب حاوی نام شاه است که با ضربات بسیار شکسته شده است.از آنچه پیشتر نیز گفتیم به نظر می رسد که پیکره را افرادی مسلح که شاید سپاهیان مهاجم بوده اند،مورد حمله قرار داده اند و چنین برخورد کینه توزانه ای فقط از سربازان اسکندر یعنی مقدونیها انتظار می رود.می دانیم که سربازان اسکندر پیش از آن مدتی در مصر به سر برده و در آنجا شاهد ساخته شدن آثاری همچون وقفنامه معبد آمون به دست مصریان برای اسکندر بوده اند،بنابراین طبیعی است که در آنجا با شیوه نگاشتن نام فرعون یا پادشاه در درون قابهای ویژه نامها در خط هیروگلیف مصری آشنا شده باشند.در واقع پیش از ترک مصر آنان بناهای بی شمار مصری را مشاهده کرده اند که پر از این قابها بوده و هم شاهد ساخته شدن و نگاشته شدن متنهایی با نام اسکندر بوده اند.در لوکسور بهترین نقش برجسته های اسکندر بر دیواره های بیرونی پرستشگاه ساخته شد که او را در حال تقدیم پیشکشی به خدای آمون-مین نشان می دهد.نمونه های دیگری هم از کارتوشهای نام اسکندر در مصر وجود دارد.
البته همه این نامها به زمان خود اسکندر تعلق ندارند،اما ساخت نقوش پرستشگاه آمون یا نمونه های دیگر در زمان خود اسکندر به انجام رسیده است.به نظر می رسد که صرف آشنایی با شکلی این قاب نیز کافی بوده چرا که ظاهر پیکره خود گویای پارسی بودن این پادشاه بوده و بنابراین برای مهاجم همین بس بوده تا در محو کردن نام او تلاش کند،حتی اگر قادر به خواندن هیروگلیف به طور کامل نیز نبوده باشد.این در حالی است که ساکنان شوش و یا مردم عادی این آگاهی اندک را نیز از خط هیروگلیف نداشته و در صورت آگاهی نیز نه موقعیت چنین کاری را داشته اند و نه دلیلی آنچنان کینه توزانه.
می دانیم که آسیبهای وارد شده برشوش به دست سربازان مقدونی ،برخلاف نوشته های مورخان اسکندر،بسیار شدید بوده و پس از مرگ اسکندر نیز در جریان درگیریهای میان سرداران او ،آسیبهای بسیار سنگینی به شهر ،ساختمانها و آثار آن وارد آمده است.بر روی آثار دیگری که از شوش به دست آمده نیز به راحتی می توان آثار ضربه هایی را یافت.کاوشهای باستان شناسی به ویژه کاوشهای تازه در شوش چنین آگاهیهایی در اختیار ما قرار می دهد.
با توجه به آنچه گفته شد احتمال بیشتری وجود دارد که سربازان مقدونی که به همراه اسکندر از مصر آمده بودند به این پیکره حمله کرده و زمانی آن را هدف تیراندازی قرار داده و زمانی سعی در محو کردن نام شاه پارسی از نوشته های پیکره داشته اند و زمانی که پی برده اند که قادر به محو کردن چنین حجم سنگی بزرگی نیستند،به ناچار برای محو کردن هویت آن تلاش کرده اند.چنین صدمه ای فقط به نام داریوش در متن هیروگلیف روی جامه شاهانه وارد شده و همچنین چند ضربه کنار هم به نام داریوش بر روی گره کمربند و به نام او بر روی سکوی پیکره آسیب اندکی رسانده است.اما نام داریوش در سه متن میخی فارسی باستان،ایلامی و بابلی کوچکترین آسیبی ندیده است.همین امر نشان می دهد صدمه زنندگان قادر به خواندن هیچ یک از خطوط میخی مزبور نبوده و در نتیجه نمی توانسته اند نام داریوش را در متن تشخیص دهند و به آن صدمه بزنند.محو کردن نام شاه ممکن است حتی اندک زمانی پس از مرگ اسکندر و در زمان تسلط مقدونیان بر شوش روی داده باشد،اما آسیبهای وارد شده به آن به عنوان هدف تیراندازی باید پیش از این تاریخ صورت گرفته باشد و شکسته شدن سر پیکره پس از آن ،چرا که پیکره بدون سر هدف مناسبی برای تیراندازی نیست و هم اینکه خراشها و پریدگیها در محل شکسته شدن سینه و سر و گردن ناگهان قطع می شود.پس در زمانی که پیکره هدف تیرها و زوبینها و نیزه ها و شمشیرها بوده،سر در جای خود قرار داشته است.این نکته را می توان به راحتی با بررسی محل شکستگی سرو شانه های پیکره مشاهده کرد.
‌اما سر پیکره چه شده است؟نخست باید شکستگی پیکره را بررسی کنیم.شکستگیهای مایل و موازی در پیکره در یک راستا به وجود آمده و نشان می دهد که ضربه یا فشار سنگینی بر پیکره وارد شده و آن را از دو قسمت جدا کرده است.با توجه به سختی سنگ باید انتظار داشت که فشار وارد شده بر آن بسیار شدید یا نیرومند بوده باشد.اگر این ضربه به دست انسان وارد شده باشد،حتما برای این کار از ابزاری مانند دژکوب استفاده کرده اند.اما باید توجه کنیم که نه اثر چنین ضربه ای بر روی پیکره باقی مانده و نه شکستن آن از روبه رو ممکن بوده،چرا که پیکره پشت به دیواره بلند و مستحکم دروازه داشته و هر فشاری به دیوار منتقل می شده و بر پیکره اثری نمی گذاشته.پس لازم بوده که برای اینکار از پهلوها ضربه وارد کنند که با توجه به شکل ضربه و فشار وارد شده ای که بتواند پیکره را بشکند،بدون شک پیکره از پهلو به زمین می افتاده.همچنین مسیر شکستگیها،ضربه از پهلوها را تایید نمی کنند.برای شکسته شدن پیکره می توان دو احتمال پیشنهاد کرد.می دانیم که این تندیس در اصل به دروازه شاهی تکیه داشته است.این تندیس در زمان کشف،در حالی به دست آمده که جلوی پایه آن رو به بالا قرار گرفته بود.بر اساس نخستین احتمال می توان فرض کرد که بر اثر جا به جایی زمین زیر تندیس،بدنه آن میان زمین و دیوار دروازه فشرده شده و در نتیجه شکسته است.احتمال دوم را می توان بر اساس مسیر شکستگیها ارائه کرد.بررسی شکستگیهای دو گانه بر روی پیکره نشان می دهد که فشاری از بالا و پشت بر پیکره وارد شده.هم نوع و مسیر شکستگیها این را نشان می دهند و هم پریدگی و خرد شدن لبه پایینی در محل شکستگیها.از آنجا که پشت پیکره به دیوار تکیه داشته،فقط دیوار می توانسته چنین فشار سنگینی بر پیکره وارد آورد.شاید بعدها بر اثر ویرانی کاخها دیوار بنا روی پیکره کج شده و بار آن روی تندیس افتاده،یا اینکه دیوار روی پیکره فرو ریخته است.قطر و ارتفاع دیوار به خوبی نشان می دهد که در صورت بروز چنین وضعی چه حجم سنگینی از آواربر روی پیکره فرود آمد و در نتیجه پیکره را از دو نقطه در یک راستا شکسته است.یک پریدگی در گوشه جلوی پیکره که ار کف پایه رو به بالا ایجاد شده نیز این نظریه را تایید می کند که پیکره از بالا و پایین به هم فشرده شده و کج شدن قطعات جدا شده بر روی لبه های پایینی به لبه ها نیز آسیب رسانده است.زاویه شکستگیها باعث شده که قطعه شکسته میانی در محل خود بشکند ولی بر زمین نیفتد.
▪ بازسازی سر و سینه پیکره داریوش و جهت فرو ریختن آوار
اما دلیل شکسته شدن تندیس،هرچه باشد،سر شکسته پیکره که از بدن جدا شده بوده،در زمانی نامعلوم به نقطه ای نامشخص برده شده است.اگر سر پیکره تکه تکه نشده باشد و همچنان به صورت یکپارچه باقی مانده باشد،نباید زیاد از محل اصلی پیکره دور باشد،چرا که با توجه به اندازه ها،قطعه جدا شده،باید وزن بسیاری داشته باشد و اگر برای مقصد خاصی بار نشده باشد،نمی تواند به دلیل سنگینی زیاد،از آن محل چندان دور شده باشد.اما اگر قطعه جدا شده دور از دسترس برده شده باشد و یا به جایی مانند رودخانه پرتاب شده باشد،بعید به نظر می رسد که امروزه بتوان اثری از آن به دست آورد.با در نظر گرفتن موارد یاد شده می توان چنین نتیجه گرفت که پیکره داریوش در مصر ساخته شده و سپس به فرمان او یا جانشینانش در زمان تسلط ایران بر مصر از راه دریا به شوش آورده و به همراه قرینه اش درون محوطه سلطنتی قرار داده شده است.بر اساس آثار به دست آمده می توان دریافت که دست کم پنج پیکره بزرگ هخامنشی در شوش وجود داشته،که امروز قطعاتی از آنها در لوور موجود است،البته به نظر می رسد مه همه تندیسها بر اساس هنر مصری ساخته نشده بودند.
چنانکه گفتیم آسیبهای وارد شده بر تندیس نمی تواند در جریان شورش مصر رخ داده باشد،چرا که در آن صورت پس از چند سال شورش چیزی از آن باقی نمی ماند و هم اینکه پیکره آسیب دیده یا درهم شکسته ارزش حمل شدن به ایران را نداشته است.همچنین هخامنشیان هرگز نماد این توهین به مقدسات را در یک محوطه سلطنتی و در برابر افراد خاندان شاهی و شاهزادگان و بزرگان و نمایندگان کشورها به تماشا نمی گذاردند.با سقوط شوش و یورش سربازان مقدونی به شهر،نخست به این پیکره،به عنوان نماد پادشاهی پارسیان،حمله کردند،اما تلاش برای شکستن و تکه تکه کردن آن به دلیل جنس سنگ بی نتیجه ماند.سپس فردی احتمالا مقدونی که به همراه اسکندر از مصر آمده بود و شناخت کافی یا اندکی از ویژگی خط هیروگلیف مصری داشته قاب حاوی نام داریوش را با ضربه های بسیار شکسته و به سراغ نامهای دیگر رفته و پس از چند ضربه به یکی از دو قاب حاوی نام که روی کمربند قرار دارد،به دلایلی که بر ما روشن نیست،یا شاید به دلیل خسته شدن یا نگرانی از آسیب دیدن ابزارش یا کمبود وقت یا هر دلیل دیگر به همین کار بسنده کرده است.
تا اینجا می توان این حدس را مطرح کرد که از نظر آسیب شناسی باید آسیبهای وارد شده به پیکره را با توجه به آثار بر جای مانده بر پیکره،نتیجه صدمه های ناشی از حمله سپاهیان تجاوزگر و یا دستور فرماندهان آنها به شکستن و محو کردن پیکره ها دانست.
آنچه پس از این رویدادها بر پیکره داریوش وارد آمده در پرده ابهام فرو رفته است.بعدها در زمانی نامشخص و به دلایلی که بر ما روشن نیست،پیکره بر اثر فشارهای وارد شده که شاید ناشی ازفرو ریختن دیوار دروازه بر سر آن و قرار گرفتن میان فشارهای وارد شده که شاید ناشی از فرو ریختن دیوار دروازه بر سر آن و قرار گرفتن میان فشار وارد شده از دیوار و زمین بوده از دوجا شکسته است.پس از آن قطعه شکسته بالایی که شامل سر و گردن و شانه ها و قسمتی از سینه و پشت بوده و شاید از میان خاک و آوار بیرون مانده بود،از کنار پیکره به نقطه ای نامعلوم برده شده و تا کنون اثری از آن به دست نیامده است.شاید با کاوشهای بیشتر در شوش و به دست آوردن مدارک تازه بتوان به پاسخهای بیشتری برای این پرسشها دست یافت و به سرگذشت تندیس یا تندیسهای دیگر هخامنشی در شوش پی برد.
Zoroastrian Identity
California Zoroastrian Center (CZC)-Council on Persian Culture (CPC)
In Process to be sanctioned by Harvard, Yale, Columbia, Princeton, Chicago University, UCLA & UNESCO. هویت ملی ریشه در فرهنگ و فرهنگ ریشه در تاریخ دارد. فرهنگ هر ملتی مجموعه ایست از اندیشه, گفتار و کردار آن ملت که از دیرگاه و در درازای هزارههای تاریخ به گونه نوشتاری یا گفتاری به ما رسیده است.
فرهنگ ایران از دو بخش بنیادین ساخته شده است:
۱) فرهنگ ایران زرتشتی با پیشینهای (تاریخی) نزدیک به(۴۰۰۰)سال در بر دارنده شش سلسله ایرانی پیشدادیان, کیانیان, هخامنشیان, اشکانیان و ساسانیان.
۲) فرهنگ ایران اسلامی با پیشینهای نزدیک به(۱۴۰۰ ) سال در بردارندهی ۸۹ سلسله که بیشتر آنها ایرانی نیستند.
ـ فرهنگ ایران زرتشتی از دو بخش بنیادین و متفاوت دینی و تاریخی ساخته شده است:
۱) بخش دینی – آیین اشو زرتشت
۲) بخش تاریخی – آداب و رسوم زرتشتیان
۱ ) آیین زرتشت که بخش دینی فرهنگ ایران زرتشتی را ساخته مجموعه‌ای از سرودهای اخلاقی اَشو۱زرتشت است که بر پایه خرد و اندیشه اشو زرتشت و تنها در کتابی به نام گاتها به یادگار مانده, راه و روش به زیستی انسان و به سازی جهان را بر پایه سه بنیاد خلل ناپذیر و جاودانهی اندیشه نیک, گفتار نیک و کردار نیک پیشنهاد میکند.
۲ ) آداب و رسوم زرتشتیان که بخش تاریخی فرهنگ ایرانی زرتشتی را تشکیل میدهد, مجموعهای است که بیشتر بیرون از چارچوب آیین اشو زرتشت و متاثر از شرایط سیاسی, اجتماعی و اقتصادی دورههای گوناگون تاریخ چهار هزار ساله پس از اشو زرتشت, توسط افراد متفاوت نوشته شده و در کتابهای گوناگون همچون ارداویراف نامه, دینکرد و وندیداد حفظ شده است. بعضی از نوشتههای این کتابها در راستا و بعضی از آنها بر خلاف آموزشهای اشوزرتشت در گاتهاست. بنابراین باید به آنها از دیدگاه تاریخی نگریست نه از دیدگاه دینی. بر این پایه اطلاعات این بروشور در دو بخش بنیادین دینی (آیین اشو زرتشت) و تاریخی (آداب و رسوم زرتشتیان) تهیه شده, در دسترس دوستداران فرهیخته و ارجمند فرهنگ ایران قرار داده میشود تا از آموزشهای راستین اشو زرتشت آنگونه که هست, آگاه گردند.
▪ ایران باستان و آیین زرتشت
آیین زرتشتی برخاسته از ایران باستان است, بنابراین فرهنگ نیاکان ایرانیان خاستگاه فرهنگ و آیین زرتشتی میباشد. از آنجا که این فرهنگ خردگرا با پیشرفت دانش در جهان امروزی هماهنگی دارد از سدههای پیشین همواره مورد توجه بوده است و چون با آزاد اندیشی, آزادگی و دموکراسی سازگار است, به ویژه از دهه گذشته بیشتر مورد توجه بسیاری از دانشمندان روشن بین, دولت سالاران و سازمانهای پیشرفتهی جهان قرار گرفته است. امید میرود چنین فرهنگی پاسخگوی نیازمندیهای روز افزون مردمان خردمند و دل آگاه در جهان امروزی باشد.
▪ بنیادهای آیین زرتشت
آیین زرتشتی پیش از آنکه فلسفهی دینی به معنی امروزین آن باشد, نمایانگر راه و روشهای به زیستی است که بر پایههای اخلاق و معنویت بنیاد گذاشته شده, بازتابنده جهانبینی فرزانه‌ی فرهیخته‌ای از سرزمین ایران به نام اَشو زرتشت از دودمان اِسپنتمان و از نژاد آریایی است. آموزشهای این پیامآور مهر و راستی برای خرسندی و پیشرفت همه مردم جهان بوده, از آنِ گروه و ملیت ویژهای نیست.
ـ گاتها و اوستا
گات‌ها نام سرودهای خردگرا و اندیشه برانگیز اَشو زرتشت و بنیاد دین بهی (زرتشتی) است. دیگر نامههای دینی زرتشتیان رویهمرفته فرهنگستانی از دانش و باورهای دینی ایرانیان باستان میسازند که اوستا نامیده میشود.
ـ بهدین
واژهی بهدین به معنی کسی که بینش درونی (وجدان) نیک دارد نامی است که در اوستا پیرو اشو زرتشت را با آن خواندهاند. از این رو شایسته است که پیروان این آیین (بهدینان) در به سازی جهان و به زیستی مردمان بکوشند. دین بهی, دین اختیار است نه دین جبر و زور. در این آیین هرکس با خرد و آزاد اندیشی, میتواند راه زندگی و یا دین خود را برگزیند.
« خرد راهنمای آدمی در انتخاب راه نیک و بد است. » (گاتها – هات ۳۱ بند ۱۲)
ـ آموزشهای اشوزرتشت
آموزشهای اشوزرتشت بر پایههای اخلاق و انسانیت و بر سه اصل اندیشه نیك، گفتار نیك و كردار نیك بنیاد نهاده شده است. در گاتها آمده است:
« راه در جهان یكیست و آن راستی است. پیروی از راستی و درستی بهترین راه زندگانی است.» (گاتها- هات ۴۳ بند ۹)
ـ دو نیروی همیستار (متضاد)
در گاتها، نیكی و بدی زاییده اندیشهی آدمی دانسته شده، منش پیشبرنده و نیك (سپنتا مینو) در برابر منش كاهنده و بد (انگرهه مینو، اهریمن) است. بنابراین نه دو خدایی در آیین زرتشتی جایی دارد و نه اهریمن در برابر اهورامزدا، آفریدگار یگانهی بیهمتا گذاشته شده است. (گاتها – هات ۳۰ بندهای ۳، ۴ و ۵)
ـ اشا یا هنجار هستی
اَشا در بینش اشو زرتشت هنجار (نظم) هستی است. قانونی كه در سراسر آفرینش بر همه هستیها فرمان میراند. باید دانست كه برهم زدن نظم جهانی، زیانهایی به بار خواهد آورد كه نمونهای از آن آلوده ساختن محیط زیست است. خوشبختانه امروزه دانشمندان افزون بر اینكه به وجود قانون اشا پی بردهاند، راه جلوگیری و چاره بسیاری از رویدادهای ناگوار را كه زیانهای جانی و مالی در پی دارند، به مردم نشان دادهاند. : باید دانست كه دانشمندان هركدام در زمینهی كاری خود میكوشند تا بخشی از این هنجار را بشناسند. بنابراین میتوان گفت كه اشا دانش كاملی است كه بر جهان فرمانروایی میكند. اگر مردم این دانش را بیابند و با منش نیك زندگیشان را با آن هماهنگ كنند، به بهترین زندگی دست مییابند (سرود اشم وهو و گاتها هات ۲۸ بند ۱ )ـ خرداد(رسایی)
از دیدگاه اخلاق و پالایش، روان آدمی باید گامههایی را بپیماید تا به پایگاه خرداد(رسایی وكمال معنوی) برسد. این فرایند پویا بر پایه اصل تكامل ادامه دارد.
«پاداش نیكان رسیدن به كمال واقعی (خرداد) و نیروی معنوی (شهریور)است.» (گاتها – هات ۳۱ بند ۲۱)
« تنها با نیك اندیشی (بهمن) ودلی پاك (اسفند) میتوان به رسایی و كمال معنوی (خرداد) رسید.» (گاتها – هات ۳۳ بند ۵)
▪ آزادی اندیشه، وگزینش
آزادی ارزشمندترین دادههای اهورایی به شمار میآید و هیچكس حق ندارد آنرا از دیگری بگیرد. در گاتها، هات ۳۰ بند ۲، اشوزرتشت مردم را در گزینش راه آزاد میخواند و آرزو میكند كه مردم به یاری اهورامزدا و با خرد خود در گزینش راه نیك كامیاب گردند.
▪ حقوق بشر
آیین زرتشتی مردم را از هر رنگ، نژاد، ملیت و دینی كه باشند برابر دانسته و برتری هر كسی را در نیكتر بودن اندیشه، گفتار و كردار میداند. در نامههای دینی بارها خرسندی، شادمانی و رستگاری مردم در سراسر جهان آرزو شده است. كورش بزرگ با پیروی از آموزشهای اخلاقی و انسانی اشو زرتشت نخستین منشور آزادی حقوق بشر را صادر کرد.
«خداوند مردم را آزاد آفرید.» (گاتها – هات ۳۱ بند ۱۱)
▪ ارزشمندی جایگاه انسان و زندگانی
در آیین زرتشتی ارجمندی جایگاه انسان تا جاییست که زنان و مردان نیک و پارسا در پیشبرد نیکی و پاکی همکار و همیار اهورامزدا دانسته شدهاند. در دین بهی جهان جایی مقدس و زندگانی ارمغانی اهورایی است. بنابراین شایسته است از جهان و زندگانی به خوبی نگهداری و پاسداری کرده, جهان را آبادتر و چراغ زندگانی را فروزانتر از پیش به آیندگان سپرد. آرمان انسان آبادگردانیدن جهان و خرسند کردن جهانیان (هات ۲۸ بند ۱) و در اوج آن رسیدن به خدا و پیوستن به اوست (گاتها – هات ۴۵ بند ۱۱)
«اهورا مزدا دوست مهربان و یاور همه است.» (گاتها – هات ۴۳ بند ۱۴)
▪ برابری زن و مرد
در آیین زرتشتی, زن و مرد برابر و دارای حقوق یکسانند. هرجا که اشوزرتشت با مردم سخن میگوید زن و مرد را هر دو با هم یاد میکند. در نامههای دینی نیز از زنان و مردان نیک و پارسا هر دو نام برده شده است. (گاتها – هات ۳۰ بند۲)
▪ شادی و شادکامی
در آیین زرتشتی خداوند جهانِ شادی بخش را آفرید و در پرتو منش پاک و مهرِ (عشق) جهان آفرینِ خود در آن آسایش و آرامش پدید آورد و
شادی را برای مردم آفرید. (گاتها – هات ۴۴ بند ۶)
داریوش بزرگ با آموختن چنین آموزشهایی در کتیبه خود مینویسد که خدای بزرگ است اهورامزدا که این جهان را آفرید که شادی را برای مردم آفرید. با چنین دانشی, او از اهورامزدا میخواهد که کشور را از دروغ و خشکسالی نجات دهد.
▪ ایستادگی در برابر دروغکاران (بدکاران)
در آیین زرتشتی هنگام برخورد با دروغکاران (بدکاران), سفارش شده که نخست با مهر و دوستی آنها را راهنمایی کرد. چنانچه ایشان از رفتار بد خود دست نکشیدند, بایستی به سختی در برابر آنها ایستادگی و مبارزه کرد تا نتوانند آسیب برسانند.
« برای پیشبرد راستی باید در برابر دروغکاران ایستادگی کرد.» (گاتها – هات ۴۳ بند ۱۳)
▪ تازه کردن, پویایی و نوگرایی
یکی از آموزههای دین بهی (زرتشتی) تازه کردن, پویایی و نوگرایی بوده, به نوسازی و تازه گردانیدن جهان سفارش شده است. در این آیین واپس گرایی و ایستایی زشت بوده, نکوهیده میشود. در گاتها, هات ۳۰ بند ۹ آمده است:
« ای مردم بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه میکنند. ای اندیشمندان, ای خردمندان و ای آورندگان خرسندی از راه راستی و درستی بیایید همگی هم رای و همراه با دانش درونی دارای یک آرمان شویم و. آن نوسازی جهان است.»
▪ تقدیر و سرنوشت
در بینش اشوزرتشت هر کسی سرنوشت خود را با اندیشه, گفتار و کردار خویش میسازد. اگر چه رفتار آدمی اختیاری است, اما بازتاب آن جبری است که برابر با هنجار آفرینش (اشا) و قانون کنش و واکنش انجام میشود.
«بهترین زندگی (خوشبختی) و زندگی بد (بدبختی) را هرکسی با دست خویش برای خودش فراهم میآورد.» (گاتها – هات ۳۱ بند ۲۰)
▪ نگهداشت (حفاظت) محیط زیست
در هات ۳۲ بند ۱۰ از گاتها برای نگهداشت (حفاظت) محیط زیست به عنوان یکی از بایستههای دینی بسیار سفارش شده است. در همه نامههای دینی زرتشتیان نیز پدیدههای سودمند و زندگی بخش گرامی داشته شده, پاک نگهداشتن آنها را یکی از بایستههای دینی به شمار آوردهاند. در پایان به این نکته اشاره میشود که:
پیام اشوزرتشت سرشار از مهر و امید و شادمانی و خوشبینی است.
زمانی که کامبیز فرزند کورش بزرگ کشته شد امپراتوری ایران شروع به فروپاشی کرد،داریوش بزرگ حرکت خود را برای سامان دادن اوضاع تازه آغاز کرده بود در این اوضاع آشفته اطرافیان پادشاه سابق بابل که توسط کورش بزرگ پادشاهی خود را از دست داده بود به او پیشنهاد کردند، تا اوضاع مناسب است برای بدست گرفتن مجدد تاج و تخت و جدایی بابل از امپراتوری ایران اقدام کند اما او که تحت تاثیر رفتار بسیار جوانمردانه کورش بزرگ با خودش قرار داشت در جواب گفت: "من به کورش قول داده ام که بر علیه او،فرزندان و دوستانش اقدامی نکنم و داریوش از دوستان و منسوبین کورش است."واین در حالی بود که کورش بزرگ در قید حیات نبود.لازم به توضیح است که مورخین یونانی به ضدیت با ایران مشهور هستند و به همین جهت مطالبی غیرواقعی زیادی نقل کرده اند همچنین افسانه سرایی تاریخ نویسان یونانی مشهور می باشد،در اکثر نگارشهای خود انواع و اقسام دیوها ، خداها ، اتفاقات فوق بشری و ... را وارد کرده اند.کتزیاس یونانی یکی از کسانی است که تعصب و ضدیت او با ایران ثابت شده اما او نیز نتوانسته (بگفته پیرنیا، نویسنده کتاب با ارزش ایران باستان) که از ستایش مردانگی و انسانیت کورش بزرگ خودداری کند.
مورخ مشهور دیگر یونانی بنام گزنفون که اندکی پس از کورش بزرگ بدنیا آمد، کتابی نگاشته با عنوان کورش نامه که در آن کورش را معبود خود و تمام انسانها معرفی کرده و گفته که تمام ملل زیر سلطه کورش به داشتن چنین رهبری افتخار می کردند و برخود می بالیدند.این کتاب صرفا به زندگی و کارهای انجام شده توسط کورش بزرگ می پردازد،همراه با شور و احساس فوق العاده نسبت به کورش بزرگ.
هرودوت مورخ دیگر یونانی که در غرب به پدر تاریخ شهره شد و بعد از آن مشخص شد که موضوعات را بسیار بزرگ نمایی میکرده (هر چند از ارزش او کاسته نشد) . ضدیت او نیز با ایران مشهور است (او در منطقه یونانی نشین اما تحت حاکمیت ایران بدنیا آمد و در زمان داریوش بزرگ که ایرانی ها صاحب شناسنامه شدند او نیز شناسنامه ایرانی داشت و در زمان ساخت تخت جمشید به شیراز سفر کرد که نتایج این سفر را در تاریخ خود آورده اما بعدها به یونان رفت و تابعیت یونانی یافت) این مورخ نیز کورش را ستوده و از فضائل اخلاقی او بسیار نام برده است.
متاسفانه موجودات پست همیشه شخصیت خود را میبینند مثلا مگس اگر بطرف یک گل برود از آن همه زیبایی فقط یک لکه را می بیند که روی گل نشسته و جزو ذات گل نیست بلکه دیگران بر روی گل قرار داده اند.اما آن موجود پست از تمام موجودیت آن گل فقط همان لکه را درک می کند چرا که فقط همان لکه متناسب با شخصیت اوست و در صورتیکه بخواهد از گل توصیفی داشته باشد فقط همان قسمت را که واقعیت هم ندارد ،توضیح می دهد ... .

● ساخت کانال سوئز در ۱۸ سال
کانال سوئز (Suez) ایده اتصال دریای مدیترانه به دریای سرخ به زمانهای قدیم و تمدن های کهن باز می گردد. همچنانکه قبل از کانال سوئز کنونی، مصریان باستان با راه انداز راه های قایق رو، ارتباط میان دریای سرخ به رود نیل را مهیا کرده بودند. یکی از اولین تلاشهای موثر برای ساخت یک کانال ارتباطی در زمان یکی از فرعون های مصر بنام Necho که در قرن ششم قبل از میلاد می زیسته صورت گرفته است که هنگام تاخت و تاز پارسیان به مصر، داریوش اول دستور کامل کردن این کانال را صادر کرد.
حدود سال ۱۸۰۰ پس از میلاد به دستور ناپلئون مسئله اتصال دریای مدیترانه به دریای سرخ به منظور کوتاه تر کردن مسیر ارتباطی با هند دوباره بررسی شد. در آن زمان محاسبات یکی از مهندسان فرانسوی نشان داد که اختلاف ارتفاع آب میان دو دریا در حدود ۱۰ متر می باشد و راه اندازی یک کانال معمولی می تواند باعث ویران شدن بسیاری از سرزمین های اطراف شود. اما بعدها مشخص شد که محاسبات قبلی درست نبوده و کنسول فرانسه در قاهره که به مهارت در حفاری کانال شهرت داشت تضمین داد که می توان کانال بزرگی برای برقراری ارتباط میان این دو دریا درست کرد.
در سال ۱۸۵۹ کارگران مصری شروع به کار کردند پس از گذشت ۱۸ سال کار ساخت کانال به پایان رسید. به دنبال آن در سال ۱۸۶۹ کانال، بصورت رسمی توسط امیر اسماعیل (Khedive Ismail) افتتاح شد. از روسای سراسر جهان (فرانسه، انگلستان، روسیه و ...) برای افتتاح کانال دعوت شد این مراسم مقارن بود با پروژه دوباره سازی شهر قاهره.
این آبراه بزرگ ساخته شد و قاهره را به شهر جدیدی بنام اسماعیلیه متصل کرد. در آن شهر یک سالن اجرای اپرا (Opera House) هم ساخته شد و ژوزف وردی آهنگساز بزرگ معاصر اپرای معروف آیدا (Aida) را برای مراسم بهره برداری از آن تصنیف کرد.
۱۹۵۶ سال بحران در کانال سوئز بود. در جولای آن سال جمال عبدالناصر ریئس جمهور وقت مصر در میدان شهر اسکندریه اعلام کرد که این کانال بین المللی می باشد. قرار بر این شد تا درآمد حاصل از عبور و مرور کشتی ها از این کانال صرف ساختن یکی از سدهای بزرگ و نیمه کاره در مصر شود که برای آن قبلا" مصر وام های زیادی دریافت کرده بود. دو ماه پس از گذشت این ماجرا نیروهای اسرائیل، انگلیس و فرانسه بر علیه مصر دست به اقدام نظامی زند که خیلی زود بر اثر فشار های بین المللی مجبور به عقب نیشینی شدند و جمال عبدالناصر پیروز این میدان شد.
این کانال در سال ۱۹۶۷ به مدت شش روز به دلیل حمله اسرائل به قسمتی از خاک مصر بسته شد و به دنبال آن تا سال ۱۹۷۳ که جنگ اعراب و اسرائیل آغاز شد بارها ترمیم گشت. پس از دوسال که به علت جنگ کانال بسته بود مجددا" در سال ۱۹۷۵ بازگشایی شد.
امروزه کانال سوئز علاو بر آنکه بطور متوسط گذرگاه بیش از ۵۰ کشتی در روز می باشد، اقامتگاه بسیار مفرحی برای توریست ها نیز می باشد.
شاهرخ رزمجو
سیاوش علیزاده


همچنین مشاهده کنید