سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا
تاریخچه پیدایش باب و بهائیت

● مؤسس اصلی
مؤسس اصلی این آیین جدید، سید علیمحمد شیرازی ملقب به باب با دعوی امام زمانی عده ای را به سوی خود كشیده، احكامی را صادر كرد و قوانینی را پایه گذاری نمود كه اندكی پس از او قسمتی از آنها توسط مریدانش نسخ شده و احكام دیگری جایگزین آن شد و این سیر نسخ و جایگزینی تا كنون ادامه پیدا كرده است و مبالغه نیست اگر بگوییم كه نسبت به كیشها و فرقه های دیگر، بیشترین تغییرات و نزاعها را میتوان در این فرقه یافت، زیرا اصل اولیه آن بر پایه نسخ قوانین و مقررات اسلام بنا گذارده شد و هر كدام از رهبران آن در زمان خود قسمتی از احكامی را كه از طرف رهبر پیشین صادر شده بود بر هم میزدند و احكام جدیدی را میآوردند.
در این میان بیشترین سود را كسانی بردند كه سالها چشم طمع به این سرزمین حاصلخیز را داشته اند و هر روز به هر بهانه ای سعی میكرده اند سیاست مخصوص خویش با نام تفرقه بینداز و حكومت كن را به اجرا گذارده و از آب گل آلود ماهی بگیرند.
فرقه بابی و بهایی كه یك روز خود را به آغوش روس و روز دیگر به دامن انگلستان و روز دیگر به دامن آمریكا و اسراییل انداخته اند وسیله خوبی بودند تا سالها اغتشاش و نا آرامی را برای ایران به ارمغان بیاورند و سود سرشاری به این دولتهای استعماری برسانند اگر چه در این راستا كتابهای زیاد و مفصلی نوشته شده و ماهیت این فرقه از لحاظ اعتقادی و سیاسی و غیره مورد بررسی قرار گرفته است ولی هنوز كسانی هستند كه ناآگاهانه و از روی بی اطلاعی فریب خورده و با شعارهای پوچ این فرقه از قبیل "لیس الفخر لمن یحب الوطن" و "تساوی حقوق زن و مرد" هویت اسلامی خویش را باخته و كوركورانه عقاید آنان را بازگو میكنند.
گفتار حاضر چكیده و خلاصه شده چندین كتاب است كه در رد عقاید این فرقه نوشته شده كه به صورت اجمال در آمده و اطلاعاتی را به صورت محدود در اختیار خواننده میگذارد. تا به گوشه هایی از نیرنگها و فریبهای مردمانی جاه طلب و دغلباز كه جز فساد و فتنه در امت اسلام فكری دیگر نداشته اند پیبرده و به برخی از نقشه هایی كه پیر استعمار هر روز برای كشورهای اسلامی میكشد آگاه شوند. امید است مورد توجه خوانندگان محترم قرار گرفته و به لغزشها و خطاهایی كه در این نوشته به چشم میخورد با نظر لطف و اغماض بنگرند.
● كودكی و نوجوانی علیمحمد باب
سید علیمحمد باب بنیانگذار فرقه بابی در روز اوّل ماه محرم سال ۱۲۳۵ هجری قمری مطابق با سوم یا بیستم اكتبر ۱۸۱۹ میلادی در عصر سلطنت فتحعلی شاه به دنیا آمد. و چنانچه در ظهور الحق فاضل مازندرانی كه از نویسندگان بابی است آمده: "پدرش سید محمد رضا شیرازی كه به خاطر شغل بزازی او را سید محمد رضا بزاز میگفتند در ایام كودكی سید علی محمد از دنیا رفت. از آن پس علیمحمد تحت كفالت و سرپرستی مادرش فاطمه بیگم و دایی خود بنام سید علی در آمد.
سید علی در كودكی توسط دایی خود به مكتب شیخ محمد عابد كه در محله قهوه اولیاء (بیت العباس) شیراز واقع بود فرستاده شد". اگرچه بابیان و بهاییان اعتقاد به علم لدنی پیامبران و بالتبع باب دارند چنانچه كمال الدین بخت آور مبلِّغ بهایی در كتاب بحث در ماهیت دین و قانون این گونه میگوید: "... از این لحاظ میتوان گفت: پیامبران آسمانی مربیان حقیقی عالم بشریتاند زیرا كه اولاً مربی كامل كسی است كه قائم به ذات بوده و محتاج به كسب كمالات از دیگری نباشد". ولی خود سید علیمحمد در بیان عربی درباره رفتن به مكتب چنین به معلم خود خطاب میكند: "یا محمّد (شیخ محمد عابد) فلاتضربنی قبل ان یقضی علی خمسهٔ سنهٔ ... و اذا اردت ضرباً فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب علی اللحم الاوان تحل بینهما سترا فان ادیت تحرم علیك زوجتك تسعهٔ عشر یوما" یعنی: "ای محمد آموزگارم، مرا قبل از آن كه پنج سال بر من (در مكتب تو) بگذرد نزن، و اگر خواستی بزنی از پنج ضربه تجاوز نكن و بر گوشت مزن مگر این كه بین گوشت و وسیله زدن پارچهای قرار دهی.
اگر چنین نكردی ۱۹ روز همسر تو بر تو حرام است". و برای اصلاح كردن این اعتراف و تبرئه كردن سید علیمحمد باب یكی از بابیان در كتابی به نام مطالع الانوار. (تلخیص تاریخ نبیل زرندی) چنین مینگارد: "خال (دایی) حضرت باب، ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند. هر چند حضرت باب به درس خواندن میل نداشتند ولی برای این كه به میل خال بزرگوار رفتار كنند به مكتب شیخ عابد تشریف بردند. شیخ عابد مرد پرهیزكار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید كاظم رشتی بشمار میرفت".
سفر به بوشهر بعد از مدتی دائیش او را به بوشهر میبرد و در آن جاست كه سید علیمحمد به كارهای عجیبی مانند تسخیر ستارگان دست میزند چنانچه زعیم الدوله در كتاب مفتاح الابواب چنین مینویسد: "او را به بوشهر فرستادند تا بیست سالگی نزد دایی خود بود و در این ایام به كارهای روحی میپرداخت و به تسخیر ستارگان و كواكب اشتغال داشت، به بام كاروانسرای حاج عبداللّه كه حجره دائیش در آن جا بود میرفت و سر برهنه تا عصر میایستاد و او رادی میخواند و در نتیجه نوبه های شدیدی بر او غلبه كرد و قوای جسمی او را تضعیف نمود و نصایح دایی او هیچ تأثیری در وی نكرد".
و در تاریخ نبیل زرندی با صورت محترمانه تری چنین نگاشته شده است: "حضرت باب غالب اوقات كه در بوشهر بودند وقتی كه هوا در نهایت درجه حرارت بود چند ساعت به بالای بام تشریف میبردند و به نماز مشغول بودند. آفتاب در نهایت درجه حرارت بر او میتابید ولكن هیكل مبارك قلباً به محبوب واقعی متوجّه بود ...". و میرزا آقاخان كرمانی (داماد صبح ازل) در كتاب هشت بهشت مینویسد. "در آن ایام تموز كه در بوشهر آب در كوزه میجوشید، با كمال نزاكت تمام آن ایام را از بامداد تا شام آن بزرگوار (میرزا علیمحمد) در بلندی بام ایستاده و در برابر آفتاب به زیارت عاشورا، ادعیه و مناجات و اوراد و اذكار مشغول بودند".
سفر به عراق پس از چند سال سید علیمحمد به كربلا میرود و در مجلس درس سید كاظم رشتی حاضر میشود و با شاگردان وی و از جمله ملاحسین بشرویه ای كه بعدها به او ایمان آورد آشنا میگردد چنانچه در مطالع الانوار این گونه آمده است: "پس از سه روز همان جوان (سید علیمحمد) وارد محضر درس سید شد و نزدیك درب جلوس نمود، با نهایت ادب و وقار درس سید را گوش میداد". بازگشت به شیراز و ادعای سید علیمحمد بر بابیت و قائمیت پس از این كه سید علیمحمد از كربلا به موطن خود بازگشت توسط نامه با شاگردان سید كاظم رشتی تماس داشت و در یكی از سورههای كتاب احسن القصص خود میگوید: "انَّ اللّه قد قدر ان یخرج ذلك الكتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمدبن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسن بن علی بن ابیطالب علی عبده لتكون حجهٔ اللّه من عندالذكر علی العالمین بلیغاً".
یعنی خداوند تقدیر كرد كه این كتاب در تفسیر احسن القصص از ناحیه محمّد (امام زمان) فرزند حسن محمّد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمّد فرزند علی فرزند حسین فرزند علی بن ابیطالب بیرون آمده بدست بندهاش (علیمحمد) تا حجت خدا از طرف "ذكر" به جهانیان ابلاغ گردد". پس از مكاتبات و مراسلات هیجده نفر از شاگردان سید كاظم رشتی توسط ملا حسین بشرویه ای ملقب به "باب الباب" نیابت باب را پذیرفتند و ملقب به حروف "حی" شدند كه به حساب ابجد معادل با عدد ۱۸ است. و این در اولین مرحله ادعای سید علیمحمد بر بابیت بود لذا در احسن القصص اقرار به وجود امام زمان (عج) كرده است و خود را در زمره فدویان او قرار داده است. و میگوید: "یا بقیهٔ اللّه قد افدیت بكلّی لك و رضیت السّب فی سبیلك و ما تمنّیت الاّ القتل فی محبتك". یعنی: "ای بقیهٔ اللّه همه وجودم را فدای تو كردم و راضی شدم كه در راه تو به من فحش و ناسزا بگویند و آرزویی جز مرگ در راه محبت تو ندارم". "قل ان اللّه فاطر السموات و الارض من عنده حجهٔ القائم المنتظر و انه هو الحقّ و انی انا عبد من عباده" یعنی: "بگو خداوند آفریننده آسمانها و زمین است.
حجت او قائم منتظر از طرف اوست. او بر حق است و من بندهای از بندگان او هستم". و در صحیفه عدلیه مینویسد: "و اشهد لاوصیاء محمّد - صلی اللّه علیه و آله - بعبده علی - علیه السلام - ثم بعد علی، الحسن ثم بعد الحسن، الحسین ثم بعد الحسین علی ثم بعد علی محمد ثم بعد محمد جعفر ثم بعد جعفر موسی ثم بعد موسی علی ثم بعد علی محمد ثم بعد محمد علی ثم بعد علی الحسن ثم بعد الحسن صاحب العصر و حجتك و بقیتك صلوتك علیهم اجمعین". این ادعای باب از سال ۱۲۶۰ قمری در سن ۲۵ سالگی شروع شده و تا سال ۱۲۶۴ ادامه پیدا كرد تا این كه در اواخر سال ۱۲۶۴ ادعای بابیت را به قائمیت بدل نمود و به همین جهت فاضل مازندرانی در كتاب ظهور الحق مطلب را این گونه توجیه میكند كه: "در ابتدای امر خود را به نام باب و عبد بقیهٔ اللّه معروف فرمودند كه علی رغم القوم ایشان را مبعوث از امام غایب محمد بن الحسن - علیه السلام - تصور كردند".
● مشاهیر اصحاب باب
مشاهیر اصحاب و پیروان باب، میرزا یحیی (صبحازل) و حسینعلی (بهاءاللّه) در سال ۱۲۶۰ قمری، دو نفر به سید علیمحمد باب ایمان آورده و از پیروان و فدویان او شدند كه بعدا در ادامه راه او نقش به سزایی داشتند و آن دو میرزا یحیی و میرزا حسینعلی بودند. این دو برادر فرزندان میرزا عباس معروف به میرزا بزرگ نوری بودند، میرزا عباس از اهل نور مازندران بود و در دستگاه امام وردی میرزا كه مدتی حاكم تهران و مدتی حاكم كرمان بود سمت منشیگری داشت. حسینعلی بهاء در سال ۱۲۳۳ هجری (دو سال قبل از تولد سید علیمحمد) در تهران متولد شد. او در تحت كفالت پدرش میرزا عباس بزرگ شد و بنا به نوشته آیتی در كشف الحیل و ابوالفضل گلپایگانی مدتها نزد میرزا نظر علی حكیم درس خوانده است و مدت دو سال كه در سلیمانیه كردستان بوده تحصیلات خود را نزد شیخ عبدالرحمن عارف ادامه میداده است. وی به عرفان و متصوفه علاقه داشت و در همان كودكی با عرفا و نویسندگان و فضلا بجهت پدرش معاشرت داشت. از این رو وقتی بزرگ شد در سلك درویشان در آمد و چنانچه از عكسی كه به او نسبت دادهاند پیداست دارای گیسوان بلند و موهای پریشان بوده است. همانطور كه پسرش عبدالبهاء در مقاله سیاح اشاره كرده است "وقتی كه آوازه بابیت سید علیمحمد باب منتشر شد، در سن ۲۷ سالگی حدود سال ۱۲۶۰ هجری به او ایمان آورد و در سلك اصحاب او در آمد". و این قسمت در كواكب الدریه آیتی آمده است.
میرزاجانی كاشانی یكی دیگر از طرفداران باب میرزاجانی كاشانی است و جزء سی و دو نفری است كه در سال ۱۲۶۸ در جریان ترور ناصر الدین شاه به قتل رسید. او صاحب كتاب نقطهٔ الكاف است. این كتاب در تاریخ ظهور باب و شرح حوادث ۸ سال اوّل تاریخ فرقه بابیه است و مستشرق معروف ادوارد برون انگلیسی، نسخه منحصر به فرد این كتاب را در كتابخانه پاریس به دست آورده و مقدمه مبسوطی بر آن نوشت و خود در كار چاپ آن نظارت نمود. این كتاب محتوی ۶۶ صفحه مقدمه و ۲۹۶ صفحه اصل كتاب و هر صفحه آن دارای ۲۵ سطر است و در چاپخانه (بریل) در (لیدن) از شهرهای هلند بوسیله ادوارد برون به چاپ رسیده است.● قرهٔ العین، طاهره
قرهٔ العین كه نام اصلی وی زرین تاج و بنا به نوشته بهائیان ام سلمه است یكی از افرادی است كه پس از میرزا یحیی (صبح ازل) و میرزا حسینعلی (بهاء اللّه) بیشترین نقش را در تحكیم بابیت داشته است. او دختر ملا محمّد صالح مجتهد قزوینی است، در شهر قزوین در سال ۱۲۳۰ یا به قول آیتی در كواكب الدریه در سال ۱۲۳۱ متولد شد. وی در نهایت زیبایی بود و اندام بینظیری داشت. او نزد پدرش ملا صالح و عمویش ملا محمد تقی مجتهد (شهید ثالث) مشغول تحصیل گردید. در پایان تحصیل پیرو مكتب شیخیه شد و جزء مریدان سید كاظم رشتی به حساب آمد. عموی كوچكش ملا علی كه از این گروه بود او را در این راه تحریص و تشویق نمود، تا این كه باب مراسلات و نامه نگاری بین سید كاظم رشتی و او باز شد و سید او را قرهٔ العین یعنی نور چشمی خواند و به این لقب شهرت یافت. وی با پسر عموی خود ملا محمد امام جمعه پسر ملا محمد تقی ازدواج كرد و از او دارای ۲ یا ۳ فرزند شد. طولی نكشید كه در سن حدودا ۲۹ سالگی در سال ۱۲۵۹ شوهر و فرزندان را ترك كرده و به عنوان این كه دستش به استادش سید كاظم رشتی برسد به كربلا رفت ولی وقتی به كربلا رسید باخبر فوت سید كاظم روبرو شد. پس از چندی به بغداد رفت و سپس توسط ملا حسین بشرویهای به میرزا علیمحمد باب راه یافت و باب نیز به او لقب طاهره را داد. حاكم بغداد او و اطرافیانش را از بغداد بیرون راند و وی وارد ایران شد و ناچار پس از سه سال وارد قزوین شد و به خانه پدرش ملا صالح آمد ولی مورد اعتراض پدر و عمو قرار گرفت و آنان او را در خانه تحت نظر گرفتند و مانع تماس بابیان با او شدند.
● نقشه قتل ملا محمد تقی
ملا محمد تقی پیروان مذهب شیخیه را كافر و زندیق خواند و قرهٔ العین را بر رسومی كه پیش گرفته بود بر حذر میداشت تا این كه بابیان نقشه قتل ملا محمد تقی را طرح كردند. جریان قتل ملا محمد تقی مجتهد (شهید ثالث) در سال ۱۲۶۴ شبی بعد از نصف شب مرحوم ملا محمد تقی كه مرجع تقلید قزوین بود برای خواندن نماز شب به مسجد رفت. مسجد خلوت بود. در حال سجده به خواندن مناجات خمسه عشر اشتغال داشت، ناگهان چند نفر بابی به مسجد ریختند. نخستین بار نیزهای به پشت گردن او فرو بردند و سپس نیزهای به دهان او فرو كردند. او برای رعایت نجس نشدن مسجد به هر زحمتی بود خود را به درب مسجد رساند و بیهوش شد. مردم خبر شدند و او را به خانه اش بردند و پس از دو روز شهید شد. و هم اكنون قبر او در قزوین در كنار شاهزاده حسین - علیه السلام - قزوین به عنوان قبر شهید ثالث معروف و ملجأ حاجتمندان است. و این قسمت در قصص العلما ذكر شده است. در كتاب كواكب الدریه آیتی نیز به تفصیل ذكر شده و در ذیل آن آمده است: "بعضی گویند: در راه كه به مسجد میرفته مورد حمله قرار گرفت و حمله كننده میرزا صالح شیرازی و به قول بعضی ملا عبداللّه بوده است".
● فرار
پس از قتل ملا محمد تقی قرهٔ العین و چند بابی دیگر من جمله حسینعلی (بهاء) و یحیی (صبح ازل) به طرف خراسان رهسپار شدند و در شاهرود در واقعه (بدشت) كه پس از این به تفصیل ذكر خواهد شد شركت كردند. سرانجام پس از واقعه سوء قصد به ناصر الدین شاه قاجار و تحت تعقیب قرار گرفتن بابیها در سال ۱۲۶۸ یعنی دو سال پس از اعدام باب، قرهٔ العین و عدهای كه قبلاً دستگیر شده بودند محكوم به اعدام شده و به قتل رسیدند و این هنگامی بود كه فرقه بهایی هنوز به وجود نیامده بود و وی بابی از دنیا رفت. سید باب هنگام نوشتن احسن القصص كه در تفسیر سوره یونس است و دارای ۱۱۱ سوره میباشد و در اول هر سوره آیاتی از سوره یوسف در آن عنوان شده است در اغلب سورهها خطاباتی به او داشته مانند سوره ۲۲ - ۲۳ - ۲۵ - ۲۸ - ۳۰ - ۳۱ - ۳۲ - ۳۳ - ۳۴ - ۵۸ - ۷۶ - ۷۸ - ۹۱ - ۹۳ و ... و در سوره ۷۶ میگوید: (یا قرهٔ العین ان اللّه قد اختارك لنفسی فاستمع لما یوحی الیك من قبل اللّه العلی) یعنی ای نور چشم بدرستیكه خداوند تو را برای من اختیار كرده پس به آنچه از نزد خداوند تعالی به تو وحی میشود گوش فراده) و این نكته با تلخیص از كتاب جمال ابهی آورده شده است.
● آیتی در كتاب كشف الحیل
اما ببینیم آیتی در كتاب كشف الحیل راجع به قرهٔ العین چه میگوید. او مینویسد: "بهائیان او را دارای هوش و ذكاوتی مدهش میدانند و قریحه ادبی بدیعی را به او نسبت میدهند اگر چه از فضل و ادب هم تهی نبوده ولی نه تا به این حد. و یكی از اشعاری كه به او نسبت میدهند این شعر است". همه عاشقان شكسته دل كه دهند جان به ره بلی لمعات وجهك ألحمت سلاسل الغم و البلاء ولكن این شعر از ملا باقر صحبت لاری است و تخلص او چنین است: "بنشین چو صحبت و دمبدم" كه حضرات میخوانند "بنشین چو طوطی و دمبدم" در حالی كه تخلص قرهٔ العین طوطی نبوده است و صحبت لاری در احیان طلوع باب در گذشته و مقدم بر قرهٔ العین بوده و تنها غزلی كه میشود به او نسبت داد این غزل است: شرح دهم غم تو را نكته به نكته مو به مو گر به تو افتدم نظر چهره به چهر روبرو خانه به خانه در بدر كوچه به كوچه كو به كو از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو گرد عذار دلكشت عارض عنبرین خطت دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو میرود از فراق تو خون دل از دو دیدهام رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو مهر ترا دل حزین بافته بر قِماش جان صفحه به صفحه لابلا پرده به پرده تو به تو در دل خویش (طاهره) گشت و ندید جز وفا در كتاب كواكب الدریه كه آن نیز نوشته عبدالحسن آیتی است (كه در صفحات بعد به شرح زندگی او خواهیم پرداخت) یكی از مناجاتهای طاهرهٔ قرهٔ العین آمده است كه این گونه شروع میشود: "اللّه هو الاعز الا رفع المجیب" ثنائیات مضیئات از حقایق اهل حقیقت در شعشعه و ضیاء و بهائیان منیرات از ذوات ارباب محبت در لمعات و بهاء آفرین بر جان آفرینی كه سوای او نیست تا آن كه او را آفرین گوید و تحسین بر خالق تحسینی كه او سزد او را تحسین نماید. ای جان آفرینی كه به خودی خودت خداوندی. خدایی و یا بدیعی كه بدع را از روی خود نمایی نظری تمام بر اهل ولایت بالتمام و صطلی از صطلات غمام بر اهل نظام. الهی مشاهده مینمایم بعین العیان كه ایشان مطهر از كل ما سوی آمدند و ملاحظه میفرمایم كه قابل عطیات كبری شدند. الهی عطیه نازله از مصدر قدرتت الیوم سرّ ربوبیت است و آنچه قابل اعضای الهیه است آن عین الوهیت است. الهی مشاهده مینمایم كه در حقیقت مقدسه ای در بروز و ملاحظه میفرمایم كه در حقیقت نقطه ای در ظهور. الهی بهجتم لایق عطای سرمدی و آن كه دلیل اویم قابل عطای احمدی. الهی صلوات تو نازل بر بهائیان بهیئه و زمیرات سرمدیه ... بعزتت كه نقصی در هیكل امر مبرمت در بدء وجود او نبوده و طرئی بر وجه حكم احكمت از یوم ازل نازل نا نموده ... الهی باید كه براندازی حجاب را از وجه باقی دیمومی و باید بپاشی ذرات سحاب را از طلعت قیام قیومی تا آن كه اهل حقیقت از مركز واحده به اجتماع برآیند و سرّ دعوت را اظهار، امنیت خود ابراز فرمایند. ای ملك وهابی كه لم یزل فواره قدرتت در رشحان و لایزال عین عنایت بر اهل تبیان در جریان اشهد كه مدمدادم از نزدت نازل و آری كه سر تو صیل و دادم از حضرتت واصل ... الخ" و این گونه مناجاتها در كتب باب و بهاء زیاد دیده میشود كه معمولاً از یك سبك و روش در آنها استفاده شده است كه دارای كلماتی مبهم و در بعضی جاها بدون معنی میباشد.
● اوّلین فرمان
اوّلین فرمان سید علیمحمد و آغاز درگیریها سید علیمحمد پس از ادعای بابیت ظاهرا عازم مكه شده و پس از بازگشت از مكه به بوشهر وارد گردید و اولین فرمان خود را صادر نمود چنانچه در تلخیص تاریخ نبیل زرندی آمده است: "باب در مراجعت از مكه در بوشهر چند روزی اقامت كرد، دستوراتی به قدوس (محمد علی بابكی یكی از گروندگان باب) در رسالهای به نام خصایل سبعه داد كه آن را به شیراز ببرد كه از جمله دستورات این بود: (بر اهل ایمان واجب است در اذان نماز جمعه جمله اشهد انّ علیاً قبل نبیل ـ كه به حساب ابجد نبیل ۹۲ است و محمد هم ۹۲ ـ باب بقیهٔ اللّه را اضافه كنند)... و آیتی نیز در كواكب الدریه مینویسد: "باب نزد خانه كعبه داعیه خود را علنی نموده بدین نغمه بدیعتاً تغنی نمود: "انا القائم الذی تنتظرون" من همان قائم هستم كه انتظار او را میكشید". و در كتاب ظهور الحق مینویسد: "سید باب به عبدالخالق یزدی مینویسد: "انا القائم الذی كنتم بظهوره تنتظرون" در اثر این ادعاها و ظاهر كردن چنین كلماتی سید علیمحمد تحت تعقیب حكومت بوشهر قرار گرفت.
● توبه نامه باب
پس از دستگیری او را روانه شیراز كردند تا در حضور علما در مسجد وكیل و در حضور امام جمعه شیراز دعاوی خود را انكار نمود. كتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی واقعه را چنین توصیف میكند: "حضرت باب در حضور امام جمعه رو به جمعیت كرد و گفت: "لعنت خدا بر كسی كه مرا وكیل امام غایب بداند، لعنت خدا بر كسی كه مرا باب امام بداند، لعنت خدا بر كسی كه بگوید من منكر وحدانیت خدا هستم، لعنت خدا بر كسی كه مرا منكر نبوت حضرت رسول بداند، لعنت خدا بر كسی كه مرا منكر انبیاء الهی بداند. لعنت خدا بر كسی كه مرا منكر امیرالمؤمنین - علیه السلام - و سایر ائمه اطهار بداند". و همچنین در مجلدات آخر روضهٔ الصفا هدایت این گونه مینگارد: "روی او را سیاه كردند و به مسجد وكیل بردند و او اظهار توبه و انابه كرد و بر خود لعن نمود و پای جناب فضایل مآب شیخ امام جماعت را بوسید و استغفار كرد". ولی در رساله سیاح كه نوشته عباس افندی (عبدالبهاء) است به صورت مجمل چنین وارد شده است: "بر منبر نوعی تكلم نمود كه سبب سكوت و سكون حاضران و ثبوت و رسوخ تابعان گردید". سفر سید علیمحمد به اصفهان و روانه كردن او به تهران پس از آن كه در مسجد وكیل شیراز توبه نامه خود را ابراز داشت.
● فرار توسط حاكم اصفهان
چون توجه زیادی نسبت به مراقبت از او نمیشد با تماس مخفیانه ای با حاكم اصفهان كه شخصی به نام منوچهر خان گرجی بود از شیراز گریخته و به اصفهان رفت و ادعاهای سابق خود را ادامه داد. و اما درباره منوچهر خان، مهدی قلی خان زعیم الدوله تبریزی در كتاب باب الابواب چنین مینویسد: "ظاهرا مسلمان شدند و در باطن بدین مسیحی خود باقی بودند، چنین است شیوه اكثر مسیحیانی كه در امور دول اسلامی دخالت میكنند، برای رسیدن به مطلوب خود و گرفتن انتقام خونهایی كه از نژاد آنان بدست مسلمین ریخته شده است و ریختن تخم فتنه و فساد در میان مسلمین ظاهرا مسلمان میشدند و در حقیقت جاسوس دول مسیحی و شمشیر برنده و آلت كوبنده دست آنها هستند ولی امراء اسلام از آنها غافل و به مكر و حیله آنان جاهلند، این حقیقتی است كه از مراجعه و تتبع تاریخ دولتهای اندلس و عثمانی معلوم میشود".از تاریخ چنین بر میآید كه منوچهر خان (معتمد الدوله) و برادرش كه هر دو از مسیحیان بودند در ظاهر از دین خویش برگشته و اظهار مسلمانی كردند و پستهایی را به خود اختصاص دادند و این مطلب را میرزاجانی كاشانی در نقطهٔ الكاف چنین مینگارد: "خلاصه آن كه مرحوم معتمد الدوله جان و مال و ایمان خود را در راه آن سلطان ممالك (سید علیمحمد) داد اما ایمانش را به این معنی كه ظاهرا اگر چه قبول اسلام نموده بود ولی چونكه به سرّ اسلام بر نخورده بود لهذا سرّا هم از دین قبلی خود (مسیحیت) منقطع نگردیده".
و اما این كه چگونه او و برادرش به این پستها حائز آمدند را (كینیاز دالگوركی) سفیر كبیر روسیه در ایران در عصر قاجار در اعترافات خود كه در مجله شرق به عنوان یك نفر سیاسی روحانی در اوت ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ چاپ شد این گونه توضیح میدهد: "بحدی نفوذ ما در دربار ایران زیاد شد كه هر چه میخواستیم میكردیم و بحدی من خودمانی شده بودم كه در هر محفل و محضر مرا دعوت میكردند، من هم واقعاً مثل آخوندهای صاحب نفوذ در امور دخالت میكردم ... . باری هر یك از وزرا و امرای دولتی كه مناسبات آنها با ما خوب بود صاحب شغل خوب میشدند. حكومت فارس كه با فیروز میرزا بود به منوچهرخان معتمد الدوله واگذار و پشتكاری فارس به او شد. و اللّه وردی بیك گرجی كه محرم بود مهرداد همایونی گردید". و در نوشتههایش راجع به آمدن سید علیمحمد به اصفهان این طور مینویسید:
"همین كه به من اطلاع رسید كه (باب) وارد اصفهان شده یك نامه دوستانه به معتمد الدوله حكمران اصفهان نوشتم و سفارش سید (باب) را نمودم كه از دوستان من و دارای كرامت است! از او نگهداری كنید. الحق معتمد الدوله چندی از او خوب نگهداری كرد". در این هنگام طرفداران سید علیمحمد به بهانه حمایت از او در چند شهر دست به آشوبهایی زدند و موجب درگیریهایی با شیعیان شدند، بنابراین حكومت وقت به منوچهرخان اعلام نمود كه سید را دستگیر كرده و به تهران روانه كند و او نیز با حیله خاصی سید علیمحمد را از اصفهان خارج كرده و ظاهرا به تهران روانه كرد ولی باز مخفیانه او را به اصفهان برگرداند و شش ماه در عمارت خورشید از او حفاظت كرد. در تاریخ نبیل زرندی حیله منوچهر خان را به این صورت توضیح میدهد: "پانصد سوار را مأمور كرد با حضرت باب!
هنگام غروب آفتاب از اصفهان خارج شوند و به تهران عزیمت نمایند. ضمناً به رئیس سواران دستور داد كه پس از طی هر فرسنگی صد سوار را به اصفهان برگرداند و از بیست نفر آخر ده نفر را كه مورد اعتماد هستند نگه دارد و ده نفر دیگر را برای جمع آوری مالیات مأمور كند و آن ده نفر باقی مانده كه مورد اعتماد بودند از راه غیر معمولی به طوری كه كسی نفهمد باب را به اصفهان برگردانند و طوری بیایند كه قبل از طلوع صبح وارد شهر بشوند". ولی این وضع به زودی دگرگون شد و با فوت منوچهرخان حاكم جدید تصمیم گرفت كه سید علیمحمد را روانه تهران كند، دالگوركی با اظهار تأسف از این جریان مینویسد: "از بدبختی سید، معتمد الدوله مرحوم شد! بیچاره سید را گرفتند و به تهران روانه كردند، من هم بوسیله میرزا حسینعلی (بهاء) و میرزا یحیی (صبح ازل) و چند نفر دیگر در تهران هوو و جنجال راه انداختیم كه صاحب الامر را گرفته اند لذا دولت او را از كنار گرد روانه رباط كریم نموده و از آن جا به ماكو بردند ولی دوستان من آنچه ممكن بود تلاش كردند و جنجال راه انداختند".
● نمونهای از احكام باب
حال نظری میافكنیم به احكامی كه باب در كتابها و كلماتش آورده است. اگر چه در صحیفه عدلیه به این مطلب اقرار میكند كه: "شریعت (اسلام) همه نسخ نخواهد شد بل، حلال محمد ( صلی اللّه علیه و آله) حلال الی یوم القیامهٔ و حرام محمد حرام الی یوم القیامهٔ" ولی عملاً در احكام باب مشاهده میشود كه حلال به حرام و حرام به حلال تغییر پیدا كرده و احكام جدیدی بیان شده است كه نمونه ای از آنها ذیلاً آورده میشود:
۱ ـ در باب ازدواج: "ولا یجوز الاقتران لمن لا یدخل فی الدین"، یعنی ازدواج بابی با كسی كه در دین بابیان نیست جایز نمیباشد"(بیان، باب ۱۵) باب درباره ازدواج، رضایت پدر و مادر را شرط میداند.
۲ ـ عدد ماهها: در احسن القصص میگوید: "عدد ماهها ۱۲ است كه چهار ماه آنها از ماههای حرام است." ولی در بیان، باب ۳ میگوید: "عدد ماهها ۱۹ است و هر ماهی ۱۹ روز میباشد و جمع ایام سال به عدد "كل شیء" است كه به حساب ابجد ۳۶۱ روز است."
۳ ـ طهارت فضله موش و منی: "فضله موش پاك است و دوری از آن واجب نیست". (بیان، باب ۱۷) "آب (منی) كه شما از آن آفریده شدهاید، خداوند آن را در كتاب پاك نمود".(بیان فارسی)
۴ ـ جواز ربا: "و اذن فرموده خداوند تجار را در تنزیلی كه دأب است امروز مابین ایشان و بر آن كه تناقص و تزاید در معاملات خود قرار دهند". (بیان، باب ۱۸)
۵ ـ تولید نسل از راه دیگر: "بر هر شخص واجب شده كه ازدواج كند، تا نسل خدا پرست از او باقی بماند و باید در این راه جدّیت نماید، و اگر مانعی در ایجاد نسل از یكی از طرفین بود جایز است برای هر یك از آنها با اجازه دیگری به وسیله دیگری ایجاد نسل نماید و ازدواج با كسی كه در دین بیان نیست جایز نمیباشد". (بیان، باب ۱۵)
۶ ـ جواز استمناء: "قد عفی عنكم ما تشهدون فی الرؤیا او انتم بانفسكم عن انفسكم تستمینون"، یعنی بخشیده شده بر شما آنچه را كه در خواب میبینید (احتلام) و یا با بازی با خود استمناء مینمایید. (بیان عربی، باب ۱۰)
۷ ـ تعدد زوجات: "ازدواج با دو زن جایز است و بیشتر جایز نیست". (صحیفهٔ الاحكام)
۸ ـ حرمت متعه: "خداوند ازدواج موقت را در این دوره پاك، حرام كرده است و مردم را از هواپرستی منع نموده است". (بیان، باب ۷)
۹ـ ازدواج با اقارب: "و لقد اذن اللّه بین الاخ و اخته"، یعنی و اجازه ازدواج بین خواهر و برادر داده است. (شؤون خمسه)
۱۰ ـ سن ازدواج: "بر پدران و مادران نوشته شده كه بعد از یازده سال پسر و دختر خود را ازدواج دهند". (لوح هیكل، ضمیمه بیان عربی) "چون سن ذریات به یازده برسد باید ازدواج كنند، ولی اگر پسر ۱۱ ساله و دختر ۱۰ ساله باشد بهتر است". (صحیفهٔ الاحكام)
۱۱ ـ دفن اموات: "اموات خود را در بلور یا سنگهای محكم قرار دهید و دفن كنید، یا در میان چوبهای سخت و لطیف گذاشته و دفن نمایید، و انگشترهایی كه منقوش به آیه باشد در دست آنها كنید".(بیان، باب ۳۲)
۱۲ ـ حرمت خرید و فروش عناصر اربعهٔ: "عناصر اربعه (آب، خاك، آتش، باد) را خرید و فروش نكنید". (بیان عربی)
۱۳ ـ نماز: "نماز عبارت از آن است كه ۱۹ بار در روز با وضو رو به قبله بایستید و این آیه را بخوانید: "شهد اللّه انه لا اله الاّ هو له الخلق و الأمر".(آئین باب) "بعضی نماز را چنین تقسیم كردهاند: نماز كبیر و نماز وسطی و نماز صغیر، و نماز كبیر در هر ۲۴ ساعت یكبار خوانده میشود، نماز صغیر، تنها دو سطر دعا است كه فقط هر روز خوانده میشود، نماز وسطی هم یك ركعت است كه در صبح و ظهر و شام خوانده میشود". (آئین باب)
۱۴ ـ حرمت نماز جماعت: "نماز با جماعت حرام است مگر در نماز با میت كه اجتماع برای نماز میكنید، ولی قصد افراد مینمایید". (بیان فارسی)
۱۵ ـ روزه: "۱۹ روز و در ماه (علاء) كه نوزدهمین ماه میباشد است و عید فطر همان عید نوروز، و حد روز از طلوع آفتاب تا غروب آن است". (بیان، باب ۱۸)
۱۶ـ علم و دانش: "فلتمحون كل ما كتبتم و لتستدلن بالبیان"، یعنی آنچه كه تا كنون نوشته اید نابود كنید و حتماً به كتاب بیان استدلال نمایید. (بیان عربی، باب ۶). "لایجوز التدریس فی كتب غیر البیان ... . و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیرهما لم یوءذن لأحد من المؤمنین"، یعنی تدریس در كتابهای غیر از كتاب بیان روانیست و آنچه كه اختراع شده به نام منطق و اصول و غیر آن دو برای احدی از موءمنان اذن داده نشده.
(بیان عربی، باب ۱۰). "نهی عنكم فی البیان ان لا تمكلن فوق عدد الواحد من كتاب و ان لم تملكتم فلیزمنكم تسعهٔ عشر مثقالاً من ذهب احدا فی كتاب اللّه لعلكم تتقون"، یعنی در كتاب بیان از شما نهی میشود كه مالك زیادتر از ۱۹ كتاب شوید و اگر بیش از ۱۹ كتاب داشتید بر شما (برای هر كتاب) ۱۹ مثقال طلا (به عنوان كفاره) واجب میگردد، این حدی است در كتاب خدا شاید پرهیزكار گردید. (بیان عربی، باب ۷) "واجب است هر كتابی كه ۲۰۲ سال (مطابق با اسم علیمحمد) از استعمال آن گذشت مالك آن را تجدید كند یا آن را نابود سازد و یا به شخصی عطا نماید". (بیان فارسی، باب اول) قداست و حرمت عدد ۱۹ در بیان "نوزده روز در آخر سال روز گرفته و ذكر خدا كنید". (بیان، باب ۸) "بر هر شخص واجب است كه برای وارث خود ۱۹ ورقه كاغذ لطیف و ۱۹ انگشتری كه بر آنها اسامی خدا منقوش شده باقی گذارد". (بیان، باب ۸) "برای شهری مهریه زیاد تر از ۹۵ مثقال طلا و برای دهاتی زیادتر از ۹۵ مثال نقره جایز نیست و در هر دو صورت باید كمتر از ۱۹ مثقال نباشد". (بیان، باب ۷) "هرگاه شخصی كسی را عمدا محزون كرد باید ۱۹مثقال طلابدهد".(بیان،باب ۱۸) "اگر شخصی كسی را برای سفر مجبور كند، یا بدون اجازه او داخل خانه او شود یا بدون اجازه او را از خانه اش خارج سازد تا ۱۹ ماه زن او بر او حرام خواهد بود". (بیان، باب ۱۶) "اگر معلمی چوبی بر گوشت و بدن بچه ای زد، زن او تا ۱۹ روز بر او حرام میشود، اگر چه از روی فراموشی بزند و اگر زن نداشته باشد باید ۱۹ مثقال طلا به آن بچه بدهد". (بیان، باب ۱۱) "● اسامی سال و ماه و روز
هر سال به عدد (كل شیء) (كه به حساب ابجد ۳۶۱ میباشد) است و هر سال عبارت از ۱۹ ماه و هر ماهی ۱۹ روز است". (بیان، باب ۳) عدد و نام ماهها در دین باب فاضل قائینی در كتاب دروس الدیانهٔ نام ماهها را به این ترتیب ذكر كرده است:
۱ـ شهرالبهاء. ۲ـ شهرالجمال. ۳ـ شهر الجلال. ۴ـ شهر العظمهٔ. ۵ـ شهر النور. ۶ـ شهر الرحمهٔ. ۷ ـ شهر الكلمات. ۸ ـ شهر الكمال. ۹ ـ شهر الاسماء. ۱۰ ـ شهر العزهٔ. ۱۱ ـ شهر المشیهٔ. ۱۲ ـ شهر القدرهٔ. ۱۳ ـ شهر العلم. ۱۴ ـ شهر القول. ۱۵ ـ شهر المسائل. ۱۶ ـ شهر الشرف. ۱۷ ـ شهر السلطان. ۱۸ ـ شهر الملك. ۱۹ ـ شهر العلاء. آیتی (آواره) در كتاب كشف الحیل مینویسد: "و همچنین است اسم روزها و سال را به حروف ابجد حساب میكنند و چون ۳۶۱ میشود، ایام ۵ روز كه زیاد میآید را ایام (هاء) و زوائد نامیده و آنها را (عطا و فیض) ملقب كردهاند و مثلاً بنابراین تاریخ ۲۵/۸/۱۳۱۰ از شهر رجب ۱۳۵۰ كه تاریخ تحریر (كشف الحیل) است میشود: فی یوم العلم من شهر القدرهٔ من سنهٔ (السل) من سنین البیان كه سال ۹۰ ظهور باب است".
● سوء قصد به ناصر الدین شاه
ناصرالدین شاه چهارمین شاه قاجاریه است. وی پس از چهل و نه سال سلطنت در ایران در روز هفدهم سال ۱۳۱۳ قمری به ضرب تپانچه میرزا رضا كرمانی از پای درآمد و كنار مرقد حضرت عبدالعظیم در شهر ری مدفون شد. چندی پس از اعدام سید علیمحمد باب تعدادی از بابیان تصمیم گرفتند كه انتقام خون او را از ناصرالدین شاه بگیرند، بنابراین با طرح نقشه ای به او حمله كردند ولی تیر آنها به خطا رفته و ناصرالدین شاه جان سالم بدر برد و پس از این واقعه دستور داد كه تعدادی از سران بابیه را دستگیر كنند. آیتی در كوالب الدریه ماجرا را این چنین تعریف میكند: "شش نفر از بابیهای متعصب كه از آن جمله ملا صادق ترك بود در نیاوران شمیران به طرف ناصر الدین شاه تیراندازی كردند، و بعد نیز با قمه و غداره به شاه حمله بردند و او را مجروح نمودند ولی موفق به قتل ناصرالدین شاه نشدند.
● پناهندگی به سفارت روس
ناصرالدین شاه بعد از این واقعه در صدد دستگیری و نابودی بابیها برآمد". از جمله كسانی كه مورد تعقیب قرار گرفت حسینعلی نوری (بهاء اللّه) بود كه در لواسان به عنوان میهمانی به خانه صدر اعظم(میرزا آغاخان نوری) رفته بود و هنگامی كه او را به دربار احضار كردند از لواسان به قصد نیاوران و مقر حكومتی شاه حركت كرد ولی در بین راه در محل زرگنده به سفارت روس متوجه شده و به آنجا پناهنده شد. این جریان را شوقی افندی نوه دختری حسینعلی بهاء در قرن بدیع خود شرح داده است و نیز در تلخیص تاریخ نبیل زرندی این گونه نوشته شده است: "حسینعلی بهاء پس از ترور شاه و توقیف عدهای از سران بهایی چند روز پنهان ماند و آنگاه از اختفاء بیرون آمد روز دیگر سواره به اردوی شاه كه در نیاوران بود رفتند، در بین راه به سفارت روس كه در زرگنده نزدیك نیاوران بود رسید.
میرزا مجید، منشی سفارت روس (شوهر خواهر حسینعلی) از آن حضرت مهمانی كرد و پذیرایی نمود. جمعی از خادمانِ حاجی علیخان حاجب الدوله، بهاء اللّه را شناختند و او را از توقف بهاء اللّه در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند، حاجب الدوله فورا مراتب را به عرض شاه رسانید، ناصر الدین شاه فورا مأمور فرستاد تا بهاء اللّه را از سفارت روس تحویل گرفته به نزد شاه بیاورند، سفیر روس دالگوركی از تسلیم بهاء اللّه به مأمورِ شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت: به منزل صدر اعظم بروید و كاغذی به صدر اعظم نوشت كه باید بهاء اللّه را از طرف من پذیرایی كنی و در حفظ این امانت بسیار كوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاء اللّه برسد و حادثه ای رخ دهد شخص تو مسؤول سفارت روس خواهی بود". در هر صورت، میرزا حسینعلی بهاء را دستگیر كرده و از طرف حكومت به زندان انداختند تا واقعه سوء قصد و مسبب اصلی آن مشخص شود ولی در این حال هم باز پشتیبانی سفارت روس باعث نجات وی از زندان شد چنانچه در تلخیص تاریخ نبیل زرندی آمده است: "قنسول روس كه از دور و نزدیك مراقب احوال او بود و از گرفتاری حضرت بهاء اللّه خبر داشت پیغامی شدید به صدر اعظم فرستاد و از او خواست كه با حضور نماینده قنسول روس و حكومت ایران تحقیقات كامل درباره بهاء اللّه به عمل آید و شرح اقدامات و سوءال و جوابها كه به وسیله نمایندگان به عمل میآید در ورقه نگاشته شود و حكم نهایی درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد.
صدر اعظم به نماینده قنسول وعده داد و گفت: در آینده نزدیكی به این كار اقدام خواهد كرد، آنگاه وقتی معین نمود كه نماینده قنسول روس با حاجب الدوله و نماینده دولت به سیاهچال بروند. مقدمتاً جناب عظیم (ملا شیخ علی ترشیزی) را طلب داشتند و از محرك اصلی و رئیس واقعی سوال كردند، جناب عظیم گفتند: رئیس بابیه همان سید باب بود كه او را در تبریز مصلوب ساختید، من خودم این خیال را مدتها است در سر داشتم كه انتقام باب را بگیرم، محرك اصلی خود من هستم، اما ملا صادق تبریزی كه شاه را از اسب كشید، شاگرد شیرینی فروش بیش نبود كه شیرینی میساخت و میفروخت و دو سال بود كه نوكر من بود و خواست كه انتقام مولای خود را بگیرد ولی موفق نشد. چون این اقرار را از عظیم شنیدند، قنسول و نماینده حكومت اقرار او را نوشته به میرزا آقاخان خبر داد و در نتیجه حضرت بهاء اللّه از حبس خلاص شدند".
● تبعید به عراق
پس از آزادی از زندان، حكومت وقت تصمیم گرفت كه حسینعلی بهاء و برادرش میرزا یحیی را به عراق تبعید كند تا دیگر مجالی برای اغتشاش نداشته باشند كه این مطلب در تلخیص تاریخ نبیل زرندی اینگونه آمده است: "حكومت ایران بعد از مشورت به حضرت بهاء اللّه امر كرد كه تا یك ماه دیگر ایران را ترك نمایند و به بغداد سفر كنند، قنسول روس چون این خبر را شنید از بهاءاللّه تقاضا كرد به روسیه بروند و دولت روس از آن حضرت پذیرایی خواهند نمود... بهاء اللّه قبول ننمودند و توجه به عراق را ترجیح دادند و در روز اوّل ماه ربیع الثانی ۱۲۶۹ هجری به بغداد عزیمت فرمودند، مأمورین دولت ایران و نمایندگان قنسول روس تا بغداد با حضرتش همراه بودند." و خود حسینعلی بهاء در كتاب اشراقات مینویسد: "این مظلوم از ارض طاء (طهران) به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ایران و روس هر دو ملتزم ركاب بودند." و در جایی دیگر در همین كتاب مینگارد: "خرجنا من الوطن و معنا فرسان من جانب الدولهٔ العلیهٔ الایرانیهٔ و دولهٔ الروس الی ان وردنا العراق بالعزهٔ و الاقتدار." حسینعلی بهاء پس از مدتی كه در بغداد ماند روانه سلیمانیه شد و در آنجا درسهایی را از عرفان و تصوف فرا گرفت (و مدّتی به نام درویش محمّد با لباس مبدل در سلیمانیه به سر برد كه به شرح آن نمیپردازیم). دو سال بعد حسینعلی بهاء باز به بغداد برگشت و این در حالی بود كه هنوز طوق بندگی و پیروی از برادرش میرزا یحیی صبح ازل را برگردن داشت و خود او در كتاب ایقان علّت برگشتش را چنین ذكر میكند: "قسم به خدا كه مهاجرتم را خیال مهاجرت نبود، و مسافرتم را امید مواصلت نه، و مقصود جز این نبود كه محل اختلاف احباب شوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم ... باری تا آن كه از مصدر امر (میرزا یحیی) حكم رجوع صادر شد و لابداً تسلیم نمودم و راجع شدم."
● وصیتنامه باب به میرزا یحیی صبح ازل
همان گونه كه گفته شد میرزا یحیی و میرزا حسینعلی كه هر دو فرزندان میرزا عباس نوری بودند از برجسته ترین اصحاب و یاران باب بودند و باب نیز به آنان نظر داشته است، مخصوصاً در وصیتنامه ای كه به میرزا یحیی مینویسد او را به عنوان خدای بعد از خودش نام میبرد، متن وصیتنامه او چنین است: "اللّه اكبر تكبیراً كبیراً، هذا كتاب من عنداللّه الی اللّه المهیمن القیوم، قل كلٌ من اللّه مبدئون، قل كلّ الی اللّه یعودون، هذا كتابٌ من علی قبل نبیل، ذكر اللّه العالمین الی من یعدل اسمه اسم الوحید ذكر اللّه للعالمین، قل كلّ من نقطهٔ البیان لیبدئون، اَن یا اسم الوحید فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر ربه فانك لصراط حق عظیم." یعنی: "خدا از همه چیز بزرگتر است ـ این نامهای از طرف خدای مهیمن و قیوم به سوی خدای مهیمن و قیوم است، بگو همه از خدا ابتدا شدهاند و همه به سوی خدا بازگشت میكنند، این نامهای است از علی قبل نبیل (به ابجد محمد ۹۲ میشود و نبیل هم میشود ۹۲) كه ذكر خدا برای جهانیان است به سوی كسی كه نامش مطابق با وحید است (وحید به ابجد ۲۸ است و یحیی هم به استثنای الف آخرش ۲۸ است). بگو همه از نقطه بیان ابتدا میشوند ای نام وحید، حفظ كن آنچه را كه در بیان نازل شد و به آن امر كن، پس تو در راه حق بزرگ هستی"(مقدمه نقطهٔ الكاف). كلمات میرزا یحیی صبح ازل میرزا یحیی نیز مانند باب كلماتی را به سبك كلمات عرفانی و معنوی ایراد نموده كه با دقت نظر میتوان دریافت كه در اول امر بهائیت هنوز بویی از عقاید اسلامی از این كلمات استشمام میشود، و اصطلاحاتی در آنهاست كه حاكی از یك سبك مشترك گفتاری و نوشتاری در بین سران این فرقه است كه سعی میكردهاند كلمات را به هم پیچیده و مغلق ادا كرده و در قالب مخصوصی آن را بیان كنند.
حال به قسمتی از كلمات یحیی صبح ازل نظر میكنیم: "هو الحق الممتنع السلطان، سپاس بی قیاس و حمد معری از شائبه ریب و رفتار، مرذات باری تعالی را سزاست كه لم یزل محسوس به حس و حركت و فنا و زوال و عدم وجود و ظهور و بطون و عرفان و وجدان نبوده و لایزال مجسم شناخته نخواهد شد، نظر نموده در شؤونات انبیاء علیهم الصلاهٔ و السلام كه هیچ یك دعوی شناختن ذات خداوندی را ننموده، كذلك حضرت محمدی گفتار ما عرفناك حق معرفتك جاری فرموده، دعوای ادراك ذات الهی نفرموده، چنان كه نص آیات كریمه و احادیث شریفه بوده، نظر به سوره توحید نموده كه چگونه جاری شده و نص بوده بر شناختن ذات الهی، چه اگر كسی شریك با خداوند بوده "قل هو اللّه احد" گفته نمیشود و اگر شؤونات بشری میبود "اللّه الصمد" ذكر نمیگردید و اگر تولید میشد و از ذات مقدس او چیزی حادث میگشت "لم یلد و لم یولد" اطلاق نمیشد و اگر با خداوند كس مقترن و معادل میگشت "ولم یكن له كفواً احد" در كلام خداوندی نازل نمیگشت ..."
تا وقتی كه به كلمات حظایر قدس حظیرهٔ القدس میرسد و میگوید: "هو الحق المستعان، هنگام روح و ریحان و عزّ و امتنان در مواقع جلیان تجلی الهی است، افئده خویش را مستشرق به شوارق قدس الهی نموده، ارواح و انفس و اجساد روح خود را بدین میاه احدیت زنده نمایید و از حظایر قدس ربّانی ریان شده، به میاه سبحانی شاداب شوند زیرا كه جلیان حقیقت از افق لنترانی طالع و ساطع گردید و تجلّیات عظمت از مطالع لنیعرف ولنیوصف، لائح و لامع گشت. هر ذره، روحی پدید آورد و هر شیئی ریحانی از مواقع تجلّیات آشكار گردانید. قوله: لما النور تجلّی و الامر قددنی و رجع الی اله كل واحد و استرجع الیه ما خلق و من اله الاّ اللّه و له الملك بیده الامر یفعل ما یشاء و هو الحكیم الخبیر. ای دوستان دایره فضل و محبان مطالع عدل! در این ایام كه شاهین در پرواز و عنقای نفس در سوز و گداز است، سمندروار برگرد آتش عدل گردیده، خود را در سبیل محبّت و مودّت از غیر محبوب محترق سازند، چه اگر بدین نار حقیقی مضطرم نشده هر آینه از لقای حقیقت محبوب محجوب خواهند شد.
اقوال مضریه سبب احتجاب نباشد و اشارات كاذبه موءتفكه باعث بر ابتعاد نگردد، چه شیطان رجیم از تلبیس خود از حق محجوب گشت و خود بینی و غرور جاهلیت از آدم روحانی محتجب گردید، و هر آن كه خود بینی در عوالم خود نموده، محتجب از مواقع تجلّیات الهی گردید". "هو المرهوب المستعان، آفتاب حقیقت معنوی در افق اوج ازلیت در استطاع و اشراق است و كواكب عزّ و عظمت حقیقی الهی در فوق سماء رفعت و احدیت در شعاع و التیاق. از وساوس شیطانی گذشته و از دسائس ظلمانی رهیده، و چون ظلمتیان در وادی ظلمت و حیرت، نیست نگردید. ذلكم ما یوصیكم به یومئذٍ ان انتم فی ایامه تتفكرون. الحمد كه حضرت باری تقدس و تعالی چون شما مستجیران را در ارض وجود موجود فرموده، زشت و زیبا را درك نموده، نور و ظلمت را مشاهده مینماید، ایقظوا من مثلكم عن رقدهٔ لعلكم بآیات اللّه یوم العدل لترزقون، هر نفس به متاع ذاتی خود مغرور گشت و از لقای حق محتجب گردید و دور از لحظات قرب ماند، چون در ذات او خودبینی و غرور بود، از این سبب جلیان الهی در نفس فنای او هویدا نگشت و فؤاد ذات او رخشان نگردید و ظلمت با او معروف گردید و در حجاب افكیه خود محتجب گشت و در ظلام موءتفكات خود در ابتعاد ماند و تجلّیات ربانی در نفس و فؤاد او ظاهر نگشت و نفحات سبحانی در دَوات و روح او باهر نگردید، لذلك خداوند عادل دوستان خود را بیدار فرمود و محبان خویش را از ضلالت رهایی بخشود".● نزاع و اختلاف
میرزایحیی و حسینعلی پس از مدّتی كه هر دو برادر در بغداد به سر بردند ناگاه بین آنان اختلافات و منازعاتی در گرفت و هر كدام دیگری را متهم به چیزی ساختند و این مشاجرات چندان زیاد شد كه حسینعلی سر از فرمان برادرش تافت و او را متهم به تصرف در حریم سید علیمحمد باب كرد چنان كه در كتاب بدیعش میگوید: "علت و سبب كدورت جمال ابهی (حسینعلی) از میرزا یحیی و اللّه الذی لا اله الا هو این بود كه در حرم نقطه (سید علیمحمد) روح ما سواه فداه تصرف نمود. با این كه در كل كتب سماوی حرام است، و بیشرمی او به مقامی رسید كه ... دست تعدی به حرم مظهر ملیك علام (باب) گشود، فاُفٍّ له و لوفائه، و كاش به نفس خود قناعت مینمود، بلكه او را بعد از ارتكاب خود وقف مشركین نمود و جمیع اهل بیان شنیده، میدانند سیئات او را." به موجب این سخن و اتهام، حسینعلی برادرش را مرتد از دین باب و طرفداران او را مشرك نامید و از همین جا عده ای از بابیان از راه میرزا یحیی برگشتند و به سوی حسینعلی متمایل شدند و عدهای هم بر همان راه باقی مانده و میرزا یحیی را رها نكردند. دولت عثمانی كه این اختلاف و كشمكش را نمیتوانست در بغداد تحمل كند آنان را به "ادرنه" روانه كرد، امّا در آنجا نیز تنور مخامصه و مجادله گرم بود تا جایی كه فحّاشیهای دو برادر به یكدیگر شدت گرفت، چنان كه خود حسینعلی در بدیع به این مطلب اذعان نموده كه: "افتضاحی در این ارض برپا شد كه یكی از قنسولهای این ارض تعجب كرد و به شخصی ذكر نمود كه امر عجیبی واقع شده و جمیع اعاجم (عجمها) به شماتت برخاستند كه در این طایفه عفت و عصمت نیست." و در جایی دیگر میگوید: "... مسلم است كه ازل (میرزا یحیی) به اكل و شرب و تصرف در ابكار و نساء مشغول بوده و اعمالی كه واللّه خجالت میكشم از ذكرش، مرتكب."
و به تبع این سخنان پیروان این دو برادر هم اتهاماتی را متوجه یكدیگر ساختند چنان كه اشراق خاوری در كتاب رحیق مختوم مینویسد: "براثر زهر،ارتعاش حاصل شد و دستهای حضرت بهاءاللّه تاآخرحیات میلرزید." و این سخن به این جهت گفته شده كه بهائیان معتقدند میرزا یحیی به قصد كشتن برادر به او زهر خورانیده است. تبعید دو برادر از طرف حكومت عثمانی دولت عثمانی كه جار و جنجال دو طرف را نظاره میكرد و هتك حرمت پیروان آن دو را نسبت به یكدیگر میدید و از طرفی نمیخواست در مملكت او بلوایی بپا شود ناچار تصمیم گرفت كه بین آنان جدایی بیندازد، بنابراین حسینعلی را به عكا (یكی از شهرهای فلسطین) و میرزایحیی را به قبرس تبعید كرد. آیتی در كواكب الدریه مینویسد: "حسینعلی را با ۷۳ نفر از پیروانش به عكا و میرزا یحیی را با سی نفر از پیروانش به قبرس تبعید كرد و از اینجا بود كه فرقه بابی به دو فرقه ازلی ـ طرفداران میرزا یحیی صبح ازل ـ و بهایی ـ طرفداران حسینعلی بهاء اللّه ـ منشعب شد".
مقام من یظهره اللّه یكی از عقایدی كه باب آن را در میان بابیان رایج كرد عقیده به شخصی بود كه بعد از باب ظهور میكند. خود او در كتاب بیان، باب ۶ وقت ظهور من یظهره اللّه را اینطور عنوان میكند: "من یظهره اللّه بعد از عدد مستغاث بیاید (كه به حساب ابجد ۲۰۰۱ است)." و همین امر موجب اختلاف بین حسینعلی و میرزا یحیی در ادرنه گشت زیرا حسینعلی خود را همان من یظهره اللّه میپنداشت. عباس افندی (عبدالبهاء) در مقاله سیاح مینویسد: "جانشینی میرزا یحیی جنبه ظاهری داشت و این نقشه حسینعلی و تصویب باب بدین منظور بود كه چند صباحی یحیی به این اسم و رسم اشتهار یابد تا حسینعلی از گزند دشمنان مصون بماند." و در كتاب جمال ابهی آمده است: "منظور از بابیت، مأموریت از ناحیه حسینعلی بهاء بوده است و منظور او از قائم همان حسینعلی است." و این گونه بهائیان ظهور باب را مقدمهای برای اعلان ظهور بهاء میدانند و دین باب را نیز منسوخ میشمارند زیرا هنگامی كه حسینعلی بهاء خود را حائز این مقام دانست همان ادعاهای باب را تكرار نموده و تا درجه خدایی و شارعیت خود را بالا برد. حال نگاهی به این ادعاها می افكنیم.
● ادعای بندگی حسینعلی
حسینعلی در كتاب مبین میگوید: "سبحانالذی نزل علیعبده منسحابالقضا سهام البلاء، و یرانی فی صبرٍ جمیل." یعنی، پاك و منزه است آن خدایی كه بربندهاش (حسینعلی) نازل كرد از ابر قضا تیرهای بلا را، و مرا در صبر و بردباری نیك دید. و در جای دیگر میگوید: "یا الهی هذا الكتاب ارید ان ارسله الی السلطان و انت تعلم بأنّی ما اردت منه الا ظهور عدلك لخلقك." یعنی، خدایاایننامهایاستكهمیخواهم آنرابرایسلطان(ناصرالدینشاه) بفرستم و تو میدانی كه قصدی از این نامه جز آشكار ساختن عدالت تو برای خلق تو ندارم.
ادعای رجعت حسینعلی حسینعلی بهاء از رجعت خود گاهی با نام رجعت حسینی و گاهی با من یظهره اللّه یاد میكند ولی در خطابی كه در كتاب مبین به "پاپ" كرده است رجعت خود را رجعت مسیح مینامد: "یا باباً! اخرق الاحجاب، قد اتی رب الارباب فی ظل السحاب، كذلك یأمر القلم الاعلی من لدن ربك العزیز الجبّار، انه أتی من السماء مرهٔ اخری كما أتی أول مرهٔ ایاك ان تعترض علیه." یعنی، ای پاپ! ابرهای غفلت را پاره كن، رب الارباب در سایه ابر آمد. اینطور تو را امر میكند قلم اعلی از طرف پروردگار عزیز و مقتدر، این كه او (مسیح) یك بار دیگر از آسمان آمد چنان كه در مرتبه اول از آسمان آمد. بپرهیز از این كه به او اعتراض كنی." ادعای رسالت و پیامبری حسینعلی او در كتاب اقدس مینویسد: "قل یا ملاءالبیان لاتقتلونی بسیوفالاعراض،تاللّهكنتنائماًایقظنییدالارادهٔ ربكم الرحمن، و امرنی بالنداء بین الارض و السماء لیس هذا من عندی لو أنتم تعرفون." یعنی، ای گروه بابیان! مرا با شمشیرهای اعراض و دوری به قتل نرسانید، سوگند به خدا خوابیده بودم كه دست اراده خداوند مهربان مرا بیدار كرد و امر كرد مرا كه بین زمین و آسمان ندا كنم. این (ادعا) از خودم نیست اگر شما بدانید."
و در كتاب اشراقات خطاب به ناصرالدین شاه میگوید: "ای پسر سلطان! جناب شما پیش از این مرا دیده بودید، یكی از مردان عادی بودم و اگر امروز بیایی مرا با نوری میبینی كه هیچكس نمیداند كی او را ظاهر ساخته، و یا آتشی میبینی كه كسی نمیداند كه آن را افروخته است، لكن مظلوم (حسینعلی) میداند و میشناسد و میگوید: دست اراده خداوند كه پروردگار جهانیان است او را روشن ساخته است." ادعای خدایی حسینعلی بالاخره دركتاب مبین درچندین موضع خود را خدا میشمارد و چنین مینگارد: "اسمع ما یوحی من شطر البلاء علی بقعهٔ المحنهٔ و الابتلاء من صدرهٔ القضا انه لا اله الا انا المسجون الفرید." یعنی، بشنو آنچه كه از شطر بلا بر بقعه محنت و گرفتاری از سینه قضا وحی میشود كه نیست خدایی جز من زندانی تنها. و در جایی دیگر میگوید: "انّ الذی خلق العالم لنفسه منعوه انینظر الیاحد من احبائه، ان هذا الاّ ظلم مبین." یعنی، آن خدایی كه جهان را برای خودش خلق كرده او را منع میكنند كه به یكی از دوستانش بنگرد، این ظلم آشكاری است. "انه یقول حینئذٍ انّنی انا اللّه لا اله الا انا كماقال النقطهٔ من قبل و بعینه یقول من یأتی من بعد". یعنی، او (حسینعلی) در این زمان میگوید: من همان خدایم و خدایی جز من نیست چنان كه نقطه (علیمحمد) نیز از پیش میگفت و كسی كه بعد از این میآید بعینه همین را خواهد گفت.
"قل لا یری فی هیكلی الا هیكل اللّه، و لا فی جمالی الاّ جمال اللّه، و لا فی كینونتی الا كینونته، و لا فی ذاتی الا ذاته و لا فی حركتی الا حركته و لا فی سكونی الا سكونه، و لا فی قلمی الا قلمه العزیز المحمود." یعنی، بگو در هیكل من دیده نمیشود مگر هیكل خدا، و در جمالم دیده نمیشود مگر جمال خدا، و در كینونیت و ذاتم دیده نمیشود مگر كینونیت و ذات خدا، و در حركت و سكونم دیده نمیشود مگر حركت و سكون خدا، و در قلمم دیده نمیشود مگر قلم خدا كه غالب و پسندیده است. چنان كه در قصیده عزر و قائیه در مكاتیب تصریح میكند كه: و كل الربوب من طفح حكمی تربت كل الالوه من رشح امری تألهت یعنی، همه خدایان از رشحان و آثار فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حكم من پروردگار گشتند. نبیل زرندی خطاب به او میگوید: پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدایی خلق گویند خدایی و من اندر غضب آیم.
منبع:نشریه حوزه اصفهان ،شماره یك و دو
نویسنده:علی بورونی
نویسنده:علی بورونی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست