دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
براک و پیکاسو
ژرژ براك
۱۹۶۳-۱۸۸۱(۱۳۴۲-۱۲۶۰ش.)
ژرژبراك را باید در كنار پیكا سو یكی از بنیا نگذاران سبك كو بیسم و در دوره ای قریب چهل سال ،وفادارترین هوادار این مكتب دانست. براك با وجود اینكه شیوه ای تحلیلی حسابگرانه را در نقاشی با موفقیت چشمگیری به كار گرفت ،اما منطق حاكم بر نگارش خود به ندرت روی كاغذ آورد. این جملات موجز نیز در یكی از شماره های «گزارشهای كوچك » چاپ شد. این گزارشها كه خیلی هم دوام نیاوردند ، مشخص ترین مظهر شور و سر زندگی رو شنفكرانه گروهی از نقاشان بود كه در پاریس دهه بیست وسی مرتباً در بین خود پیمان های هنری ایجاد و یا در آنها باز نگری می كردند.
تاملاتی در باب نقاشی: پاریس ۱۹۷۱(۱۲۹۶ش.)
در هنر ،پیشرفت به معنای بسط یك اثر و شاخ و برگ دادن به آن نیست ،بلكه به معنای شناخت حدود محدودیت هاست.
محدودیت وسیله ،تعیین كننده شیوه به وجود آورنده شكلی نوین ومحرك آفرینش هنری است.
ابزار محدود اغلب جذبه و نیروی نقاشی های بدوی را ایجاد می كند وبر عكس ،توسعه هنرها را به سوی انحطاط می كشاند
.ابزار نو ،مضمون های نو
موضوع (سوژه) شیء (ابژه) نیست بلكه كلیتی تازه است حالتی تغزلی كه به تمامی از دل وسیله ریشه می گیرد.
نقاش به زبان شكل و رنگ می اندیشد.
هدف نقاشی نباید «باز سازی» یك واقعیت روایی كه باید «ساخت»یك واقعیت تصویری باشد.
نقاشی نوعی روش باز نمایی است.
شخص نباید آنچه را كه می خواهد بیافریند ،تقلید نماید.
كسی نمی تواند شكل ظاهری یك اثر را تقلید كند . ظاهر ، حاصل كار است نقاشی برای اینكه تقلید محض باشد ، باید صورت ظاهر را فراموش كند . برای كاراز روی طبیعت ، باید هر چه كه به دستمان رسید به كار ببریم و فی البداهه كار كنیم باید از قاعده « خوب برای همه چیز » پرهیز كرد . این قاعده همه هنرها به سان واقعیت تفسیر می كند و به جای خلق كردن تنها به ایجاد یك شیوه و قالب قالب پردازی می انجامد.
هنرهایی كه به خاطر ناب بودنشان موثر بوده اند هرگز هنرهیی نبوده اند كه درد همه چیز بخو رند. پیكره سازی یونانی -از جمله - با انحطاط خود این نگاه را به ما می آموزد.
حواس شكل را دیگرگون و مغز آن را شكیل می كند. چنان كار كنید كه به من تعالی ببخشید.
قطعیت را در هیچ نمی یابید جز در آنچه كه عقل در می یا بد.
نقاشی كه خوا ستش یك دایره است تنها یك منحنی می كشد. ظاهر منحنی ممكن است او را راضی كند اما احتمالا شك خواهد كرد. پرگار او را به یقین می رساند.كاغذ های دیواری ،طراحی های من نیز مرا به یقین رساندند.
كاغذ های دیواری ،كلیشه های چوبی و عناصر مشابه دیگری كه در بعضی طراحی هایم به كار برده ام به خاطر سادگی قوانین حاكم بر آنها مورد توجه قرار گرفتندو اتفاقا همین عامل باعث شد كه به غلط فكر كنند آنها حاصل خطای با صره هستنددر حالی كه این دو كاملا در دو نقطه مقابل هم قرار دارند.اینها در واقع قوانین ساده ای هستند كه مغز ایجاد كرده است و اصلا تو جیهی هستند برای حضور شكلی نوین در فضا
اصالت از خویشتن داری و هدایت عواطف بر می خیزد.
احساس را نباید به لرزشی هیجان زده بدل كرد.به آن نه می توان چیزی افزودنه از آن تقلید كرد. احساس همچون بذر است و اثر هنری شكوفه آن.
من قانونی كه احساس را اصلاح كند،دوست دارم.
پاولو پیكاسو
۱۹۷۳-۱۸۸۱(۱۳۵۲-۱۲۶۰ ش.)
پیكاسو پر كار ترین هنرمند قرن بیستم بود .او علاوه بر نقاشی ، ششعر هم می سرود ،اما هرگز با خط خود چیزی در باب هنر ننوشت. با این وجود دو مصاحبه برای انتشار مورد تا یید وی قرار گرفتند.گفته های زیر در اصل به زبان اسپانیایی و خطاب به ماریوس دز ایاس هستند. پیكاسو دست نوشته دز ایاس را پیش از ترجمه به زبان انگلیسی تایید كرد. این متن در نشریات The Arts نیو یورك ودر ماه می ۱۹۲۳ به چاپ رسید،با عنوان «پیكاسو سخن می گوید.» در هنگام ابراز این نظرات ،پیكاسو به شیوه ای كه عموما به نام «دوران كلاسیك» وی می شناسند نقاشی می كرد.
یك مصاحبه
پاریس ۱۹۲۳(۱۳۰۲ ش.)
جست وجو نكنید ،بیابید.
به عقیده من جست وجو در نقاشی هیچ معنایی ندارد نكته اصلی یافتن است.
مسلمابرای هیچ كس جالب نیست دنباله روكسی باشد كه درسرتاسرزندگی اش با چشمانی دوخته به زمین ، در پی كیف پولی باشد كه شاید بخت و اقبال بر سر راهش گذاشته …
از میان تمام گناهانی كه مرا به ارتكابشان متهم كرده اند ، هیچ كدام كاذب تر از این نیست كه می گویند من روح تحقیق را به عنوان اصلی ترین هدف كارم قرار داده ام . من وقتی نقاشی می كنم ، هدف ارائه چیزی است كه یافته ام و نه چیزی كه در پی آنم . در هنر نیت كافی نیست و به قول ما اسپانیایی ها « عشق را باید با حقایق ثابت كرد نه با دلایل
اندیشه تحقیق ، اغلب نقاشی را به بیراهه كشانده و هنرمند را در وادی ریاضت ذهنی گمراه كرده است . شاید اساسی ترین خلط هنر معاصر نیز همین بوده است . روح تحقیق موجب مسمومیت روح كسانی شد كه عناصر سازنده و مسلم هنر معاصر را درك نكردند و آنها را واداشت تا در راه نقش بستن چیزی تلاش كنند كه نادیدنی است و لا جرم نقش نا پذیر . این افراد از طبیعت گرایی (ناتور الیسم) در ضدیت با نقاشی معاصر سخن می گویند. دلم می خواهد بدانم آیا تا به حال كسی حتی یك اثر هنری طبیعی به چشم دیده است؟ طبیعت وهنر از آنجا كه دو چیز متفاوتند نمی توانند یكی باشند. ما به واسطه هنر تصویر خود را از آنچه كه طبیعت نیست توصیف می كنیم .
ولا سكوئز تصورش را از مردم عهد خویش برای ما به جا گذاشت. بدون شك مردم زمان او با آنچه كه در نقاشی هایش دیده می شود متفاوت بودند.با این حال هرگز نمی توانیم فیلیپ چهارم ر هیچ طور دیگری تصور كنیم جز آن طور كه ولا سكو ئز او را تصویر كرده است…
از دیدگاه هنر هیچ شكل واقعی یا انتزاعی وجود ندارد بلكه اشكال موجود در واقع تنها دروغ هایی كم وبیش قانع كننده هستند. در اینكه این دروغ ها برای حیات ذهنی ما ضروری هستند هیچ شكلی نیست چرا كه ما از طریق همین هاست كه نگرش زیبایی شناسانه مان به زندگی را شكل می دهیم.كوبیسم (حجم گری ) با هیچ یك از مكاتب دیگر نقاشی فرقی ندارد و همه آنها اصول و عناصر مشابهی دارند. این واقعیت كه كوبیسم تا زمانی به درستی فهمیده نشد و حتی امروز هم كسانی هستند كه در آن چیزی نمی بینند اصلا اهمیتی ندارد. من زبان انگلیسی بلد نیستم یك كتاب انگلیسی برای من مثل یك كتاب سفید و نا نوشته است اما این به آن معنی نیست كه زبان انگلیسی وجود ندارد حالا من چه كسی جز خودم را باید سرزنش كنم كه نمی توانم چیزی را بفهمم كه ازآن هیچ نمی دانم؟
هنر متكامل نمی شود
همنین واژه «تكامل» را زیاد شنیدهام. بارها و بارها ازمن خواسته اند كه توضیح دهم نقاشی هایم چطور تكامل پیدا كردند. به نظر من در هنر هیچ گذشته ای آینده ای وجود ندارد. اگر یك اثر هنری نتواند همیشه در زمان حال زندگی كند اصلا نباید به حساب بیاید. هنر یونانی ها ،مصری ها و نقاشان بزرگی كه در دوره های دیگر زندگی می كردند هنر گذشته محسوب نمی شود و چه بسا امروز اززنده تر از هر وقت دیگر باشند. هنر به خودی خود متحول نمی شود بلكه این عقاید و نگرش های مردم و به تبع آن ، نحوه بیان آنهاست كه عوض می شودند . وقتی می شنویم كه مردم از سیر تكاملی یك یك هنر مند حرف می زنیم ، به نظر می آید كه او را ایستاده بین دو اینه متقابل تصور می كنند در حالی كه تصاویر بی شماری از او در آینه وجود دارد . آن وقت تصاویر پی در پی یك آینه را گذشته او می پندارند و تصاویر آینه او روبرو را آینده او ، در حالی كه تصویر واقعی اش در زمان حال او قرار دارد . آنها متوجه نیستند كه این تصاویر همه یكسانند اما در سطوح مختلف قرار گرفته اند
در مورد خودم باید بگویم شیوه های چند گانه ای كه در هنرم به كار گرفته ام ، نباید به مثابه مراحل تكاملی در نظر گرفته شوند و یا به عنوان قدم هایی كه به سوی یك هدف آرمانی مشخص برداشته شده اند … هروقت چیزی برای بیان نگرش زیبایی شناسانه مان به زندگی مانر شكل می دهد . یافته ام ، بدون فكر به گذشته یا آینده ، آن را در عمل نشان داده ام . اعتقاد ندارم كه در نقاشی هایم عناصر بسیاری متفاوت را به شیوه های متفاوت به كار گرفته ام . اگر موضوعاتی را كه می خواستم بیان كنم ، روش های گوناگونی را برای بیان طلب می كردند ، هیچ وقت برای اقتباس آن روش ها درنگ نكردم . هرگز امتحان و آزمایش نكردم . هر زمان چیزی برای گفتن داشتم ، آن را به شیوه ای كه حس می كردم باید گفته شود بیان كرده ام . انگیزه های متفاوت ، ضرورتا روشهای بیان گوناگونی را طلب می كند .
كو بیسم
خیلی ها فكر میكنند كوبیسم یك مرحله گذار است آزمایشی كه قرار است نتایج نا آشكاری به همراه داشته باشد. این طرز تفكر كسانی است كه كوبیسم را نفهمیده اند. كوبیسم نه یك بذر است و نه یك جنین ، بلكه هنری است كه در وهله اول با اشكال سر وكار درارد و وقتی شكلی تحقق می یابد ،آن شكل دیگر در همان جا به زندگی خود ادامه می دهد. .اگر هنر كوبیسم ر مرحله گذار بدانیم مطمئنم تنها چیزی كه از دل ان بیرون خواهد امد شكل دیگری از حجم گری است.
ریاضیات ،مثلثات،شیمی، روان كاری ، موسیقی و آنچه كه نباید به كوبیسم ربط داده شد تا تفسیر آسان تری از آن به دست دهند. اینها همه ،اگر نگوییم مزخرفند فقط نظریه هایی محض هستند كه به خاطر بستن چشم مردم با تفا سیر گونا گونشان نتایج بدی هم به همراه آوردند. كوبیسم خود را در حدود و محدودیت های نقاشی حفظ كرده است و هرگز تظاهر نكرده كه به فراسوی آن رفته است.
یك گفت و گو :
كریستن زروس ، سر دبیر مجله cahiers d.art (دفتر هنر) پس از گفت و گویی با پیكاسو كه در سال ۱۹۳۵ و در اقامت گاه ییلاقی اش «بوا گلوپ» انجام شد بلافاصله گفته های وی را با روی كاغذ آورد و زمانی كه از او خواست یادداشت هایش را ببیند، پیكاسو پاسخ داد: «لازم نیست آنها را بهمن نشان بدهی . در این عهد سست اخلاق ما ،تنها كار اساسی این است كه شور و هیجان به وجود بیاوری . چه تعداد از مردم واقعا هومر را خوانده اند؟ با این حال همه عالم از او حرف میزنند و به این ترتیب است كه افسانه هومر خلق میشود. یك افسانه به این معنا شوقی كار آمد بر می انگیزد. شور و هیجان چیزی است كه بیش از هر چیز دیگر به آن نیازمندیم ما و نسل جوان تر از ما».با این حال ،زروس نقل میكند كه پیكاسو بالاخره یادداشت ها را مرور كرد و به طور غیر رسمی آنها را مورد تایید قرار داد. پاریس،۱۹۳۵(۱۳۱۴ ش.)
بد اقبالی من است و شاید دلخوشی ام كه چیزها را همان طوری به كار می گیرم كه احساسات درونی ام به من حكم میكنند. چه تقدیر شومی خوهد داشت فرد نقاشی كه به رغم علاقه وافرش به زنان مو طلایی ، خودداری كرده و آنها را تنها به این دلیل كه با سبد میوه جور نیستند در تصویر قراز نمی دهد. چقدر وحشتناك است كه هنرمند بی آزار از سیب مجبور شود همیشه در نقاشی هایش از آن استفاده كند تنها به این دلیل كه با پارچه خیلی جور است. من تمام چیز هایی را كه دوست دارم در تابلو هایم می گنجانم. این چیزهایی هستند كه باید خواست من و شرایط تابلو را تحمل كنند، و از این بابت ،بد به حالشان.
تصویر، حاصل جمعی از تخریب هاست
پیش تر ها تصاویر ، مرحله به مرحله به سوی تكمیل شدن پیش می رفتند. هر روز چیزی تازه به همراه داشت. تصویر حاصل مجمو عه ای از افزوده ها محسوب می شد. اما در مورد نقاشی من ، تصویر حاصل مجمو عه ای از تخریب هاست. اول یك تصویر می سازم ، بعد خرابش می كنم. با این وجود در پایان چیزی از بین نمیرود: رنگ قرمزی كه از جایی بر داشتم از جایی دیگر سر درمی آورد.
خیلی جالب می شود اگر از طریق عكاسی ، یا فیلمبرداری مراحل كه نه ،بلكه دگر دیسی های یك تصویر را ضبط كرد. شاید از این رهگذر كسی بتواند مسیری را كشف كند كه مغز در عینیت بخشیدن به یك رویا پی می گیرد. اما یك چیز خیلی غریب هم وجود دارد توجه به اینكه یك تصویر اساسا تغییر نمیكند و اولین «تصویر» به رغم تظاهرات گوناگونش تقریبا دست نخورده باقی می ماند.اغلب وقتی یك سایه روشن رادر تصویر می گذارم محو تماشای آنها می شوم و سخت می كوشم تا با وارد كردن یك رنگ آنها را از هم بشكافم ،رنگی كه تاثیر متفاوتی به وجود آورد. وقتی كه از اثر عكس گرفته می شود در می یابیم چیزی كه برای تصحیح اولین«تصویر» وارد كار كرده ام ناپدید شده ودر پایان ،تصویر عكاسی شده با اولین تصویر مورد نظرم پیش از تغییرات همخوانی دارد(مقایسه شود با ماتیس،صفحه ۱۵).
هیچ هنر انتزاعی وجود ندارد
هیچ هنر انتزاعی وجود ندارد . همیشه باید كار را با یك چیزی آغاز كرد ، پس از آن می توان تمام رد پاهای واقعیت را محو كنید . آن وقت دیگر هیچ خطری وجود ندارد وجود ندارد ، چرا كه مفهوم آن واقعیت بر تابلو ، اثری محو نشدنی بر جای خواهد گذاشت . این همان چیزی است كه هنرمند را به حركت واداشته ، تصوراتش را به هیجان انداخته و شور و احساسش را به جوش آورده است . تصورات و احساسات ، در نهایت در اثرش محبوس خواهند شد …
در تابلو های دینر و پورویل تصاویر خیلی مشابهی را توصیف كرده ام . با این حال شما خودتان ملاحظه كرده اید كه فضای آنهایی كه در بریتانی نقاشی شده چقدر متفاوت از آنها یی است كه در نور ماندنی كشیده شده اند ، چرا كه درخشش صخره های دی یپ در آنها محسوس است . این درخشش را من نه تقلید كرده ام و نه توجه خاصی به آن كرده بودم . فقط به سادگی ، وجودم مالامال از آن شده بود . چشمانم آن را دیده بودند و ناخود آگاهم انچه را كه آنها دیده بودند ضبط كرد و دستم هخم این تأثیر را ثبت كرد . كسی یاری ضدیت با طبیعت را ندارد … می توانیم اختیاراتی معین به خودمان بدهیم، اما در حد جزئیات .
« هنر تصویری » و « هنر غیر تصویری » هم وجود ندارد . همه چیز در قالب یك « تصویر » بر ما ظاهر می شوند . حتی در مابعدالطبیعه هم مثل ها به وسیله « تصویر » های نمادین بیان شده اند . پس می بینید چقدر مضحك است كه به نقاشی بدون « تصویر پردازی » فكر كنیم .
نقاش احساساتش را تخلیه می كند
وقتی كوبیسم را ابداع كردیم ، اصلا هیچ قصد مشخصی از ابداع كوبیسم نداشتیم . ما فقط می خواستیم آنچه را كه در درونمان بود بیان كنیم . حتی یك نفر از ما هم طرح و نقشه ای گروهی برای برای رسیدن به هدفی مشترك نكشید . دوستان شاعر ما ، تلاش هایمان را با دقت پی گرفتند اما هرگز حكمی را به ما دیكته نكردند . امروزه هنرمندان جوان اغلب برای خود برنامه ای می ریزند كه بر اساس آن كار كنند و خود را همچون دانش آموزان كوشا ، موظف به انجام تكالیف شان میدانند . هنر مند نقاش حالاتی از پر شدگی و تخلیه را از سر می گذراند . رمز و راز هنر در همین نكته نهفته است . مثلا من به جنگل فونتن بلو می روم تا كمی قدم بزنم . تحت تأثیر محیط دچار سوء هاضمه « سبز » می شوم . باید از شر این حالت به یك تابلو پناه ببرم . رنگ سبز در تابلو غالب می شوم . نقاش نقاشی می كند تا خود را از بار احساسات و پندارهایش سبك سازد . مردم به دام نقاشی پناه می برند تا از آن پوششی برای برهنگی بسازند . هر چه كه بتوانند از هر جا به دست می آورند . اما سر انجام هم گمان نمی كنم اصلا چیزی عایدشان شود . آنها تنها جامعه ای به اندازه جهل خود بریده اند .
مردم همه چیز را ، از خدا گرفته تا یك تصویر، هم شكل خود می سازند. به این دلیل است كه محل اتصال تابلو به دیوار نقطه تباهی یك نقاشی است؛ تابلویی كه همیشه اعتبار معینی داشته است ، دسته كم به اندازه انسانی كه آن را ساخته، به محض اینكه خریداری وبه دیوار آویخته شد ،معنا و اعتبار كاملا متفاوتی می یابد و كارش تمام است.
هنر برای فهمیده شدن ساخته نشده است
همه میخواهند از هنر سر در بیاورند . چرا كسی سعی نمیكند از آواز یك پرنده سر در بیاورد؟ چرا آدمها عاشق شب ، گل ها و همه چیز های پیرامونشان هستند ولی تلاش نمی كنند آنها را بفهمند ، اما به نقاشی كه می رسد همه مجبورند بفهمند ؟ كاش مردم فقط همین را می توانستند بفهمند كه هنرمند از سر ضرورت كار می كنند و اینكه او خود جز ذره ای ناچیز از جهان هستی نیست ونباید بیش از بسیاری از چیز های دیگر عالم به آن بها داد؛ چیزهایی كه به ما خوشی و رضایت می بخشد ، هر چند كه نمی توانیم در وصفشان چیزی بگوییم. آنهایی كه تلاش می كنند توضیحی برای تصاویر بتراشند ، در واقع آب در هاون می كوبند.
مرسده قسمتی
۱۹۶۳-۱۸۸۱(۱۳۴۲-۱۲۶۰ش.)
ژرژبراك را باید در كنار پیكا سو یكی از بنیا نگذاران سبك كو بیسم و در دوره ای قریب چهل سال ،وفادارترین هوادار این مكتب دانست. براك با وجود اینكه شیوه ای تحلیلی حسابگرانه را در نقاشی با موفقیت چشمگیری به كار گرفت ،اما منطق حاكم بر نگارش خود به ندرت روی كاغذ آورد. این جملات موجز نیز در یكی از شماره های «گزارشهای كوچك » چاپ شد. این گزارشها كه خیلی هم دوام نیاوردند ، مشخص ترین مظهر شور و سر زندگی رو شنفكرانه گروهی از نقاشان بود كه در پاریس دهه بیست وسی مرتباً در بین خود پیمان های هنری ایجاد و یا در آنها باز نگری می كردند.
تاملاتی در باب نقاشی: پاریس ۱۹۷۱(۱۲۹۶ش.)
در هنر ،پیشرفت به معنای بسط یك اثر و شاخ و برگ دادن به آن نیست ،بلكه به معنای شناخت حدود محدودیت هاست.
محدودیت وسیله ،تعیین كننده شیوه به وجود آورنده شكلی نوین ومحرك آفرینش هنری است.
ابزار محدود اغلب جذبه و نیروی نقاشی های بدوی را ایجاد می كند وبر عكس ،توسعه هنرها را به سوی انحطاط می كشاند
.ابزار نو ،مضمون های نو
موضوع (سوژه) شیء (ابژه) نیست بلكه كلیتی تازه است حالتی تغزلی كه به تمامی از دل وسیله ریشه می گیرد.
نقاش به زبان شكل و رنگ می اندیشد.
هدف نقاشی نباید «باز سازی» یك واقعیت روایی كه باید «ساخت»یك واقعیت تصویری باشد.
نقاشی نوعی روش باز نمایی است.
شخص نباید آنچه را كه می خواهد بیافریند ،تقلید نماید.
كسی نمی تواند شكل ظاهری یك اثر را تقلید كند . ظاهر ، حاصل كار است نقاشی برای اینكه تقلید محض باشد ، باید صورت ظاهر را فراموش كند . برای كاراز روی طبیعت ، باید هر چه كه به دستمان رسید به كار ببریم و فی البداهه كار كنیم باید از قاعده « خوب برای همه چیز » پرهیز كرد . این قاعده همه هنرها به سان واقعیت تفسیر می كند و به جای خلق كردن تنها به ایجاد یك شیوه و قالب قالب پردازی می انجامد.
هنرهایی كه به خاطر ناب بودنشان موثر بوده اند هرگز هنرهیی نبوده اند كه درد همه چیز بخو رند. پیكره سازی یونانی -از جمله - با انحطاط خود این نگاه را به ما می آموزد.
حواس شكل را دیگرگون و مغز آن را شكیل می كند. چنان كار كنید كه به من تعالی ببخشید.
قطعیت را در هیچ نمی یابید جز در آنچه كه عقل در می یا بد.
نقاشی كه خوا ستش یك دایره است تنها یك منحنی می كشد. ظاهر منحنی ممكن است او را راضی كند اما احتمالا شك خواهد كرد. پرگار او را به یقین می رساند.كاغذ های دیواری ،طراحی های من نیز مرا به یقین رساندند.
كاغذ های دیواری ،كلیشه های چوبی و عناصر مشابه دیگری كه در بعضی طراحی هایم به كار برده ام به خاطر سادگی قوانین حاكم بر آنها مورد توجه قرار گرفتندو اتفاقا همین عامل باعث شد كه به غلط فكر كنند آنها حاصل خطای با صره هستنددر حالی كه این دو كاملا در دو نقطه مقابل هم قرار دارند.اینها در واقع قوانین ساده ای هستند كه مغز ایجاد كرده است و اصلا تو جیهی هستند برای حضور شكلی نوین در فضا
اصالت از خویشتن داری و هدایت عواطف بر می خیزد.
احساس را نباید به لرزشی هیجان زده بدل كرد.به آن نه می توان چیزی افزودنه از آن تقلید كرد. احساس همچون بذر است و اثر هنری شكوفه آن.
من قانونی كه احساس را اصلاح كند،دوست دارم.
پاولو پیكاسو
۱۹۷۳-۱۸۸۱(۱۳۵۲-۱۲۶۰ ش.)
پیكاسو پر كار ترین هنرمند قرن بیستم بود .او علاوه بر نقاشی ، ششعر هم می سرود ،اما هرگز با خط خود چیزی در باب هنر ننوشت. با این وجود دو مصاحبه برای انتشار مورد تا یید وی قرار گرفتند.گفته های زیر در اصل به زبان اسپانیایی و خطاب به ماریوس دز ایاس هستند. پیكاسو دست نوشته دز ایاس را پیش از ترجمه به زبان انگلیسی تایید كرد. این متن در نشریات The Arts نیو یورك ودر ماه می ۱۹۲۳ به چاپ رسید،با عنوان «پیكاسو سخن می گوید.» در هنگام ابراز این نظرات ،پیكاسو به شیوه ای كه عموما به نام «دوران كلاسیك» وی می شناسند نقاشی می كرد.
یك مصاحبه
پاریس ۱۹۲۳(۱۳۰۲ ش.)
جست وجو نكنید ،بیابید.
به عقیده من جست وجو در نقاشی هیچ معنایی ندارد نكته اصلی یافتن است.
مسلمابرای هیچ كس جالب نیست دنباله روكسی باشد كه درسرتاسرزندگی اش با چشمانی دوخته به زمین ، در پی كیف پولی باشد كه شاید بخت و اقبال بر سر راهش گذاشته …
از میان تمام گناهانی كه مرا به ارتكابشان متهم كرده اند ، هیچ كدام كاذب تر از این نیست كه می گویند من روح تحقیق را به عنوان اصلی ترین هدف كارم قرار داده ام . من وقتی نقاشی می كنم ، هدف ارائه چیزی است كه یافته ام و نه چیزی كه در پی آنم . در هنر نیت كافی نیست و به قول ما اسپانیایی ها « عشق را باید با حقایق ثابت كرد نه با دلایل
اندیشه تحقیق ، اغلب نقاشی را به بیراهه كشانده و هنرمند را در وادی ریاضت ذهنی گمراه كرده است . شاید اساسی ترین خلط هنر معاصر نیز همین بوده است . روح تحقیق موجب مسمومیت روح كسانی شد كه عناصر سازنده و مسلم هنر معاصر را درك نكردند و آنها را واداشت تا در راه نقش بستن چیزی تلاش كنند كه نادیدنی است و لا جرم نقش نا پذیر . این افراد از طبیعت گرایی (ناتور الیسم) در ضدیت با نقاشی معاصر سخن می گویند. دلم می خواهد بدانم آیا تا به حال كسی حتی یك اثر هنری طبیعی به چشم دیده است؟ طبیعت وهنر از آنجا كه دو چیز متفاوتند نمی توانند یكی باشند. ما به واسطه هنر تصویر خود را از آنچه كه طبیعت نیست توصیف می كنیم .
ولا سكوئز تصورش را از مردم عهد خویش برای ما به جا گذاشت. بدون شك مردم زمان او با آنچه كه در نقاشی هایش دیده می شود متفاوت بودند.با این حال هرگز نمی توانیم فیلیپ چهارم ر هیچ طور دیگری تصور كنیم جز آن طور كه ولا سكو ئز او را تصویر كرده است…
از دیدگاه هنر هیچ شكل واقعی یا انتزاعی وجود ندارد بلكه اشكال موجود در واقع تنها دروغ هایی كم وبیش قانع كننده هستند. در اینكه این دروغ ها برای حیات ذهنی ما ضروری هستند هیچ شكلی نیست چرا كه ما از طریق همین هاست كه نگرش زیبایی شناسانه مان به زندگی را شكل می دهیم.كوبیسم (حجم گری ) با هیچ یك از مكاتب دیگر نقاشی فرقی ندارد و همه آنها اصول و عناصر مشابهی دارند. این واقعیت كه كوبیسم تا زمانی به درستی فهمیده نشد و حتی امروز هم كسانی هستند كه در آن چیزی نمی بینند اصلا اهمیتی ندارد. من زبان انگلیسی بلد نیستم یك كتاب انگلیسی برای من مثل یك كتاب سفید و نا نوشته است اما این به آن معنی نیست كه زبان انگلیسی وجود ندارد حالا من چه كسی جز خودم را باید سرزنش كنم كه نمی توانم چیزی را بفهمم كه ازآن هیچ نمی دانم؟
هنر متكامل نمی شود
همنین واژه «تكامل» را زیاد شنیدهام. بارها و بارها ازمن خواسته اند كه توضیح دهم نقاشی هایم چطور تكامل پیدا كردند. به نظر من در هنر هیچ گذشته ای آینده ای وجود ندارد. اگر یك اثر هنری نتواند همیشه در زمان حال زندگی كند اصلا نباید به حساب بیاید. هنر یونانی ها ،مصری ها و نقاشان بزرگی كه در دوره های دیگر زندگی می كردند هنر گذشته محسوب نمی شود و چه بسا امروز اززنده تر از هر وقت دیگر باشند. هنر به خودی خود متحول نمی شود بلكه این عقاید و نگرش های مردم و به تبع آن ، نحوه بیان آنهاست كه عوض می شودند . وقتی می شنویم كه مردم از سیر تكاملی یك یك هنر مند حرف می زنیم ، به نظر می آید كه او را ایستاده بین دو اینه متقابل تصور می كنند در حالی كه تصاویر بی شماری از او در آینه وجود دارد . آن وقت تصاویر پی در پی یك آینه را گذشته او می پندارند و تصاویر آینه او روبرو را آینده او ، در حالی كه تصویر واقعی اش در زمان حال او قرار دارد . آنها متوجه نیستند كه این تصاویر همه یكسانند اما در سطوح مختلف قرار گرفته اند
در مورد خودم باید بگویم شیوه های چند گانه ای كه در هنرم به كار گرفته ام ، نباید به مثابه مراحل تكاملی در نظر گرفته شوند و یا به عنوان قدم هایی كه به سوی یك هدف آرمانی مشخص برداشته شده اند … هروقت چیزی برای بیان نگرش زیبایی شناسانه مان به زندگی مانر شكل می دهد . یافته ام ، بدون فكر به گذشته یا آینده ، آن را در عمل نشان داده ام . اعتقاد ندارم كه در نقاشی هایم عناصر بسیاری متفاوت را به شیوه های متفاوت به كار گرفته ام . اگر موضوعاتی را كه می خواستم بیان كنم ، روش های گوناگونی را برای بیان طلب می كردند ، هیچ وقت برای اقتباس آن روش ها درنگ نكردم . هرگز امتحان و آزمایش نكردم . هر زمان چیزی برای گفتن داشتم ، آن را به شیوه ای كه حس می كردم باید گفته شود بیان كرده ام . انگیزه های متفاوت ، ضرورتا روشهای بیان گوناگونی را طلب می كند .
كو بیسم
خیلی ها فكر میكنند كوبیسم یك مرحله گذار است آزمایشی كه قرار است نتایج نا آشكاری به همراه داشته باشد. این طرز تفكر كسانی است كه كوبیسم را نفهمیده اند. كوبیسم نه یك بذر است و نه یك جنین ، بلكه هنری است كه در وهله اول با اشكال سر وكار درارد و وقتی شكلی تحقق می یابد ،آن شكل دیگر در همان جا به زندگی خود ادامه می دهد. .اگر هنر كوبیسم ر مرحله گذار بدانیم مطمئنم تنها چیزی كه از دل ان بیرون خواهد امد شكل دیگری از حجم گری است.
ریاضیات ،مثلثات،شیمی، روان كاری ، موسیقی و آنچه كه نباید به كوبیسم ربط داده شد تا تفسیر آسان تری از آن به دست دهند. اینها همه ،اگر نگوییم مزخرفند فقط نظریه هایی محض هستند كه به خاطر بستن چشم مردم با تفا سیر گونا گونشان نتایج بدی هم به همراه آوردند. كوبیسم خود را در حدود و محدودیت های نقاشی حفظ كرده است و هرگز تظاهر نكرده كه به فراسوی آن رفته است.
یك گفت و گو :
كریستن زروس ، سر دبیر مجله cahiers d.art (دفتر هنر) پس از گفت و گویی با پیكاسو كه در سال ۱۹۳۵ و در اقامت گاه ییلاقی اش «بوا گلوپ» انجام شد بلافاصله گفته های وی را با روی كاغذ آورد و زمانی كه از او خواست یادداشت هایش را ببیند، پیكاسو پاسخ داد: «لازم نیست آنها را بهمن نشان بدهی . در این عهد سست اخلاق ما ،تنها كار اساسی این است كه شور و هیجان به وجود بیاوری . چه تعداد از مردم واقعا هومر را خوانده اند؟ با این حال همه عالم از او حرف میزنند و به این ترتیب است كه افسانه هومر خلق میشود. یك افسانه به این معنا شوقی كار آمد بر می انگیزد. شور و هیجان چیزی است كه بیش از هر چیز دیگر به آن نیازمندیم ما و نسل جوان تر از ما».با این حال ،زروس نقل میكند كه پیكاسو بالاخره یادداشت ها را مرور كرد و به طور غیر رسمی آنها را مورد تایید قرار داد. پاریس،۱۹۳۵(۱۳۱۴ ش.)
بد اقبالی من است و شاید دلخوشی ام كه چیزها را همان طوری به كار می گیرم كه احساسات درونی ام به من حكم میكنند. چه تقدیر شومی خوهد داشت فرد نقاشی كه به رغم علاقه وافرش به زنان مو طلایی ، خودداری كرده و آنها را تنها به این دلیل كه با سبد میوه جور نیستند در تصویر قراز نمی دهد. چقدر وحشتناك است كه هنرمند بی آزار از سیب مجبور شود همیشه در نقاشی هایش از آن استفاده كند تنها به این دلیل كه با پارچه خیلی جور است. من تمام چیز هایی را كه دوست دارم در تابلو هایم می گنجانم. این چیزهایی هستند كه باید خواست من و شرایط تابلو را تحمل كنند، و از این بابت ،بد به حالشان.
تصویر، حاصل جمعی از تخریب هاست
پیش تر ها تصاویر ، مرحله به مرحله به سوی تكمیل شدن پیش می رفتند. هر روز چیزی تازه به همراه داشت. تصویر حاصل مجمو عه ای از افزوده ها محسوب می شد. اما در مورد نقاشی من ، تصویر حاصل مجمو عه ای از تخریب هاست. اول یك تصویر می سازم ، بعد خرابش می كنم. با این وجود در پایان چیزی از بین نمیرود: رنگ قرمزی كه از جایی بر داشتم از جایی دیگر سر درمی آورد.
خیلی جالب می شود اگر از طریق عكاسی ، یا فیلمبرداری مراحل كه نه ،بلكه دگر دیسی های یك تصویر را ضبط كرد. شاید از این رهگذر كسی بتواند مسیری را كشف كند كه مغز در عینیت بخشیدن به یك رویا پی می گیرد. اما یك چیز خیلی غریب هم وجود دارد توجه به اینكه یك تصویر اساسا تغییر نمیكند و اولین «تصویر» به رغم تظاهرات گوناگونش تقریبا دست نخورده باقی می ماند.اغلب وقتی یك سایه روشن رادر تصویر می گذارم محو تماشای آنها می شوم و سخت می كوشم تا با وارد كردن یك رنگ آنها را از هم بشكافم ،رنگی كه تاثیر متفاوتی به وجود آورد. وقتی كه از اثر عكس گرفته می شود در می یابیم چیزی كه برای تصحیح اولین«تصویر» وارد كار كرده ام ناپدید شده ودر پایان ،تصویر عكاسی شده با اولین تصویر مورد نظرم پیش از تغییرات همخوانی دارد(مقایسه شود با ماتیس،صفحه ۱۵).
هیچ هنر انتزاعی وجود ندارد
هیچ هنر انتزاعی وجود ندارد . همیشه باید كار را با یك چیزی آغاز كرد ، پس از آن می توان تمام رد پاهای واقعیت را محو كنید . آن وقت دیگر هیچ خطری وجود ندارد وجود ندارد ، چرا كه مفهوم آن واقعیت بر تابلو ، اثری محو نشدنی بر جای خواهد گذاشت . این همان چیزی است كه هنرمند را به حركت واداشته ، تصوراتش را به هیجان انداخته و شور و احساسش را به جوش آورده است . تصورات و احساسات ، در نهایت در اثرش محبوس خواهند شد …
در تابلو های دینر و پورویل تصاویر خیلی مشابهی را توصیف كرده ام . با این حال شما خودتان ملاحظه كرده اید كه فضای آنهایی كه در بریتانی نقاشی شده چقدر متفاوت از آنها یی است كه در نور ماندنی كشیده شده اند ، چرا كه درخشش صخره های دی یپ در آنها محسوس است . این درخشش را من نه تقلید كرده ام و نه توجه خاصی به آن كرده بودم . فقط به سادگی ، وجودم مالامال از آن شده بود . چشمانم آن را دیده بودند و ناخود آگاهم انچه را كه آنها دیده بودند ضبط كرد و دستم هخم این تأثیر را ثبت كرد . كسی یاری ضدیت با طبیعت را ندارد … می توانیم اختیاراتی معین به خودمان بدهیم، اما در حد جزئیات .
« هنر تصویری » و « هنر غیر تصویری » هم وجود ندارد . همه چیز در قالب یك « تصویر » بر ما ظاهر می شوند . حتی در مابعدالطبیعه هم مثل ها به وسیله « تصویر » های نمادین بیان شده اند . پس می بینید چقدر مضحك است كه به نقاشی بدون « تصویر پردازی » فكر كنیم .
نقاش احساساتش را تخلیه می كند
وقتی كوبیسم را ابداع كردیم ، اصلا هیچ قصد مشخصی از ابداع كوبیسم نداشتیم . ما فقط می خواستیم آنچه را كه در درونمان بود بیان كنیم . حتی یك نفر از ما هم طرح و نقشه ای گروهی برای برای رسیدن به هدفی مشترك نكشید . دوستان شاعر ما ، تلاش هایمان را با دقت پی گرفتند اما هرگز حكمی را به ما دیكته نكردند . امروزه هنرمندان جوان اغلب برای خود برنامه ای می ریزند كه بر اساس آن كار كنند و خود را همچون دانش آموزان كوشا ، موظف به انجام تكالیف شان میدانند . هنر مند نقاش حالاتی از پر شدگی و تخلیه را از سر می گذراند . رمز و راز هنر در همین نكته نهفته است . مثلا من به جنگل فونتن بلو می روم تا كمی قدم بزنم . تحت تأثیر محیط دچار سوء هاضمه « سبز » می شوم . باید از شر این حالت به یك تابلو پناه ببرم . رنگ سبز در تابلو غالب می شوم . نقاش نقاشی می كند تا خود را از بار احساسات و پندارهایش سبك سازد . مردم به دام نقاشی پناه می برند تا از آن پوششی برای برهنگی بسازند . هر چه كه بتوانند از هر جا به دست می آورند . اما سر انجام هم گمان نمی كنم اصلا چیزی عایدشان شود . آنها تنها جامعه ای به اندازه جهل خود بریده اند .
مردم همه چیز را ، از خدا گرفته تا یك تصویر، هم شكل خود می سازند. به این دلیل است كه محل اتصال تابلو به دیوار نقطه تباهی یك نقاشی است؛ تابلویی كه همیشه اعتبار معینی داشته است ، دسته كم به اندازه انسانی كه آن را ساخته، به محض اینكه خریداری وبه دیوار آویخته شد ،معنا و اعتبار كاملا متفاوتی می یابد و كارش تمام است.
هنر برای فهمیده شدن ساخته نشده است
همه میخواهند از هنر سر در بیاورند . چرا كسی سعی نمیكند از آواز یك پرنده سر در بیاورد؟ چرا آدمها عاشق شب ، گل ها و همه چیز های پیرامونشان هستند ولی تلاش نمی كنند آنها را بفهمند ، اما به نقاشی كه می رسد همه مجبورند بفهمند ؟ كاش مردم فقط همین را می توانستند بفهمند كه هنرمند از سر ضرورت كار می كنند و اینكه او خود جز ذره ای ناچیز از جهان هستی نیست ونباید بیش از بسیاری از چیز های دیگر عالم به آن بها داد؛ چیزهایی كه به ما خوشی و رضایت می بخشد ، هر چند كه نمی توانیم در وصفشان چیزی بگوییم. آنهایی كه تلاش می كنند توضیحی برای تصاویر بتراشند ، در واقع آب در هاون می كوبند.
مرسده قسمتی
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست